پس از شكست ايران در جنگهاي ايران و روس، دوران جديدي از تاريخ ايران شروع شد و به جهت جايگاه تبريز در اين دگرگونيها – كه اصلاحات و نوسازي ايران از تبريز، دارالسلطنه وليعهد ايران و عباسميرزا، آغاز شده بود – جنبش مشروطهخواهي مردم ايران نيز در اين ديار بيشتر اوج گرفت و آذربايجان و به ويژه تبريز به عنوان آستانة دوران جديد حكومت قانون در فراهمآيي جنبش مشروطهخواهي مؤثر واقع شد. (فصلهاي تاريكي، طاهري خسروشاهي، ص: 42)
مجاهدان و عدالتخواهان آذربايجاني با وجود همة فشارهاي محمدعليميرزا دشمن بزرگ مشروطه و آزادي،كه در تبريز دايره كانون خودكامگي خود را با نيرنگ وسعت ميداد، به تكاپو افتاده بودند و سرانجام با حمايت علماي بزرگي چون حاجيميرزا حسن مجتهد و حاجيميرزا كريم امام جمعه و ميرزاصادق آقا و حاجيميرزا محسن و ثقةالاسلام و حاجيسيدمحمد قرهباغي هر طور بود بازارها را بستند و انبوه مردم رو به كنسولخانه انگليس آوردند و حتي براي كمك به مشروطه، علما و بازرگانان «صندوق مصارف انجمن عدالت و مشروطهخواهان اسلام» پديد آوردند. (همان، ص 155)
محمدعليميرزا كه انبوه مشروطهخواهان را با علما همراه ديد، هر چند با ترفندهاي بسيار ازجمله ارزان كردن نان كه سالها با گراني و كمياب بودن، ماية دلآزردگي مردم شده بود، ميخواست رضايت مردم را جلب كند اما نتوانست. مردم تبريز ده روز تمام بازارها را بستند و هر روز در مسجد صمصامخان و يا در كنسولخانه انگليس جمع ميشدند و خواهان مشروطه بودند.
شورش و اجتماع عظيم مردم تبريز چنان وحشت در دل محمدعليميرزا انداخت كه در پاسخ مشروطهخواهان گفت: درخواست شما را به «حضور مبارك شاهنشاهي» تلگراف خواهم كرد.
كسروي اين ده روزِ پر از تكاپو و بيداري را براي جنبش مشروطيت بسيار سودمند ميداند و مينويسد: «… اين ده روز تبريز را دگرگون گردانيد، دشمني شيعه و سني… كينههاي شيخي و متشرع و كريمخاني از ميان برخاست، دلها از آرزوي همدستي با يكديگر و جانفشاني در راه توده و كشور پرگرديد.
در مسجد پيشواي سه گروه زانو به زانوي همديگر مينشستند و از دشمنيهايي كه تا آن روز كرده بودند پشيماني مينمودند كه: «مردم آن دستهبنديها همه براي جلب مرده و آواز نعلين ميبود و اين زمان بايد همه را كنار گذارده و در اين راه خرسندي و نيكنامي ايرانيان دوش به دوش هم گام برداريم» و ارمنيان نيز با آزاديخواهان همدستي ميداشتند. (تاريخ مشروطه، ج 1، ص 158)
هدف اصلي در جنبش مشروطه كه ابتدا «نهضت عدالتخانه» نام داشت برطرف كردن نظامات، بنيانها، ساختارها و ارزشهاي مبتني بر استبداد و استعمار بود و نقطه اميد و اتكاي مردم در اين حركت، اعتقادات ديني و مذهبي و پيشرو بودن رهبري روحانيت و علماي دين بوده است. (بازخواهي مشروطه، صص 86 ـ 52)
اگرچه جنبش مشروطه اكنون تبديل به يك پديده تاريخي شده است اما بسياري از نتايج و دستاوردهاي آن همچنان در زندگي سياسي، حيات اجتماعي و تاريخ و تفكر و انديشه سياسي ايران ادامه و حضور دارد.
متأسفانه پيش از اينكه استقرار مشروطيت دگرگونيهاي بنيادين در ژرفاي جامعه به وجود بياورد دولتهاي امپرياليستي روس و انگليس در جهت عكس خواستههاي ملت ايران برنامهريزي و توطئهچيني كردند: «دولتهاي استعماري روس و انگليس با دقت خاصي، رخدادهاي انقلاب مشروطيت را در ايران از نزديك زير ذرهبين قرار داده بودند، چرا كه اين انقلاب در شكستِ سياستِ استعماري آنها ميتوانست نقش تعيينكنندهاي داشته باشد و به همين علت، مقامات عاليرتبه و ديپلماتهاي اين دو دولت جهانخوار با تمام توان در تغيير مسير اين انقلاب مردمي كوشيدند(تراژدي ستارخان، محمدحسين پدرام، ص 90) و با تحريف چهره شخصيتها به ويژه علماي ديني به نگارش باژگونه تاريخ دست زدند.
در واقع از آغاز نهضت مشروطه برخلاف انتظار استعمارگران علما و روحانيون ديني از حركت شورانگيز مردم براي رهايي از سلطه استعمارگران خارجي استقبال كردند و اولين شهيد مشروطيت را نيز تقديم كردند. (تاريخ بيداري ايرانيان، ناظمالاسلام كرماني ـ ج 1 صص 192 ـ 479؛ حيات يحيي، يحيي دولتآبادي، جاويدان ـ ص 69) سرلوحه هدفهاي علما در اين حركت تاريخي، عدالت، قانون و آزادي و استقلال سياسي و اقتصادي در سايه احياي شعائر اسلامي بود. بيگمان دولتهاي استعمارگر روس و به ويژه انگليس نميتوانستند اين آرمانهاي روحبخش را بپذيرند لذا به خاطر حفظ كامل سلطه خود بر ايران و پيشگيري از به خطر افتادن منافع نامشروع خود و خنثي كردن تلاشهاي آزاديخواهان ايران در بحبوحه مبارزه ملت ايران در مشروطيت، قرارداد 1907 را بين خود به امضاء رساندند و ايران را به سه منطقه زير نفوذ خود تقسيم كردند. «قسمتي را كه شامل تهران و از سمت شمال و غرب و شمالغربي و شرقي ميشد به روسيه دادند، قسمتي را كه در جنوب شامل «گزيك» مرز ايران و افغانستان ميشد و از آنجا به كوير لوت و سپس به كرمان و بندرعباس منتهي ميشد به انگليس و منطقه سوم را هم كه عملاً زير نفوذ انگلستان بود به نام منطقه آزاد ناميدند». (قيام كلنل محمدتقي پسيان ـ علي آذری ـ ص 88)
اين قرارداد در نظر آگاهان سياسي، تجزيه كشور و سقوط آن تلقي ميشد اما چون عامه مردم از حقيقت ننگين اين قرارداد بيخبر بودند علماي ديني با دورانديشي خطر را احساس كردند و شجاعانه مردم را به رويارويي فراخواندند. همزمان، علماي نجف نيز فرياد اعتراض مردم را به دنيا مخابره كردند.
از سويي دولتمردان روسيه نيز جهت عمليكردن هر چه سريعتر اين معاهده پرسود و حفظ تاج و تخت محمدعليشاه و همچنين برای جلوگيري از نفوذ شعلههاي انقلاب ايران به خاك روسيه در نهايت با چراغ سبز انگليس، نيروهاي نظامي خود را جهت سركوب آزاديخواهان وارد خاك ايران كردند و به مدت چند سال آذربايجان را با حمايت عمال داخلي خود مانند صمدخان، بيدادگاه كشت و كشتارهاي بسيار كردند.
كسروي مينويسد: «آذربايجان مقام والايي در تاريخ ايران داشته و بارها كشور را از اسارت رها گردانيده، فداكاريهاي آذربايجانيان در جنبش مشروطه زينت ايران است… آذربايجانيان زندهكنندة ايرانند». (در راه سياست ـ صص 48 ـ 61)
بايد گفت پرچمداران اصلي انقلاب مشروطه از آذربايجان به پا خاستند و نقشههاي شوم نمايندگان سياسي امپراتوري روسيه تزاري را در تبريز نقش بر آب كردند و در اين راه جان شيرين را فداي وطن كردند.