مداخلات ناستوده و پيدرپي سپاهيان روس در آذربايجان، دوباره امنيت و آسايش چندروزه را كه بعد از رسيدن آذوقه به ارمغان رسيده بود از بين برد. در اين شرايط مهآلود، اين تعرض مستبدانه نهتنها مردم آذربايجان بلكه مردم ساير نقاط كشور را نيز به خشم آورد و در تهران شبنامههايي عليه دولت روس پخش شد. (تاريخ بيداري ايرانيان، ج 2، صص 431 ـ 428) مردم دلنگران و نااميد تبريز دست به دامان رهبر مذهبيشان شهيد فقيد ثقةالاسلام شدند و در اين امر مهم كسب تكليف و چارهجويي كردند.
زندهياد ثقةالاسلام كه خود يك روحاني انديشمند و سياستمداري بادرايت بود چاره را در اين ديد كه با فرستادن نامه به هيئت علميه نجف، اوضاع فلاكتبار مردمان آذربايجان را گزارش كند و با راهنمايي ايشان پشتيباني و كمك معنوي اين قشر مهم از جامعه ايراني را به مردم بشارت دهد.
براي همين منظور نامه مهم و انديشمندانهاي در تاريخ نهم جماديالاخر 1327 به عتبات عاليات فرستاد که به گلچيني از نكات برجسته اين نامه مفصل اشاره ميكنيم:
«1. دولت، مشروطه را به اختيار خود نداده و معلوم است كه آنچه همسايه بگيرد و بدهد باز در وقت اقتضا ميتواند پس بگيرد. بلكه مسلم است كه در اين باب نيرنگي به خرج دولت داده و به عنواني داخل مملكت شده بعد عنوان ديگر كردند.
- تمامي اين اقدامات همسايگان براي اين است كه دولت محتاج به قرض است و استيصال دولت و ملت بر احدي پوشيده نيست و بديهي است كه در اين حالت حاليه و تزلزل مملكت، احدي به دولت قرض نخواهد داد، زيرا كه اطميناني ندارند و ملت در هيجان است پس قرض را نخواهند داد، مگر با قبول ملت و اساس قبول ملت تأسيس دارالشوري است و دادن مشروطه.
- ملت وقتي كه راضي به استفراض شد مسلماً صاحبان پولْ رهني خواهند خواست و رهني كه ملت دارد ماليه و پاره جزئيات ديگر است، زيرا كه گمركات بزرگ رفته در اين صورت صاحبان پول راضي نخواهند شد كه ماليات سر خود بماند. بلكه بالقطع واليقين مفتش خواهند گذاشت و به اصطلاح كنترل خواهند كرد چنان كه در حق گمركات كردهاند و به اقتضاي اليانس و تقسيم مملكت بدون رضاي صاحبان آن، آذربايجان در تحت نفوذ دولت روس خواهد بود.
- در حالي كه قشون روس در تبريز است و تأمين ولايات را بهانه كرده دايماً پا پي ملت است و تعدياتي كه از جانب مأمورين دولتي بر عام و خاص شده پرداخت ندارند.
دولت رفتن مهمانها را موكول به ورود حاكم باقدرت مينمايد و دولت روس نيز اين حرف را تصديق ميكند و حالا پنجاه روز است كه دولت و ملت در كشمكش تعيين حاكم است. ملت مخبرالسلطنه را خواست. دولت قبول نكرد، بالاخره دولت علاءالدوله را مشخص نمود و هنوز كشمكش باقي است.
… رحيمخان دنيا را چاپيد و اموال و دهات خارجه و داخله را به غارت برد [و] قريب به 60 نفر اسير همراه خود برد كسي حريف او نيست. درباريان عوض اينكه او را از شئوناتش خلع كرده، مناصب او را به رقبايش بدهند تا سورتش بشكند، ميگويند: رحيمخان ياغي است» ثقةالاسلام بعد از بيان يك صفحه تمام درباره ياغيگري و چپاولگريها و اختلاف بين دولت و ملت و جفاي روسها مينويسد: «بايد دست دوستي به هم داده با كلمه واحده و هيئت متفق دولت و ملت آشتي نمايند و در ميان خودشان اصلاح امورات كرده، مدعي را مجاب بسازند… آنچه عقيده حقيرانه است اين است كه حالا موقعي است كه بايد حضرات حججالاسلام مدظلهمالعالي قدمي بر ميدان بگذارند خودشان به نفس نفيس مبارك، ايران را با وجود شريف خود مزين فرمايند و حكم قاطع بر همه بدهند و اين اختلافها را بردارند و اگر در تشريففرمايي خودشان ملاحظه داشته باشند، لااقل مجملاً اشخاص عالم و مجرب و مهذب واقف مصالح عصر حاضر را روانه مركز ايران فرمايند و به ولايت معتبره ايران نيز امر فرمايند كه از هر شهري يكي روانه مركز شود. تا به اتفاق همديگر دست به هم داده اين كشتي به گرداب افتاده را از طوفان خلاص نمايد». (فتحي، صص 456 ـ 466)
اين نامه مهم كه در واقع در آن اوج انديشههاي سياسي و اجتماعي شهيد ثقةالاسلام به خوبي نمايان است و نشان از درايت و پختگي سياسي ایشان دارد باعث شد كه در اثر كلام پرنفوذ وي حججالاسلامِ مقيم عتبات خاصه عبداللـه مازندراني و محمدكاظم خراساني اعتراضنامهاي به دولتهاي آلمان، فرانسه، انگليس بنويسند و از آنها تقاضا كنند تا از تجاوز قشون روس به ايران به ويژه به آذربايجان ممانعت نمایند.