موسسه تاریخ و فرهنگ دیارکهن
نویسنده : رحیم نیکبخت
چكيده
انقلاب اسلامي ايران كه در سال 1357 به پيروزي رسيد تجلي خواست همگاني مردم ايران در برپايي نظامي نو بر پايه موازين شرعي و اسلامي بود. كسي كه به عنوان مظهر و نماد خواست همگاني مردم، هدايت جريان انقلاب اسلامي را بر عهده داشت رهبري و مرجعي شجاع و مبارز به نام «امام خميني» بود. آنچه در انقلاب اسلامي به بروز رسيد ريشه در باورهاي مذهبي مردم ايران داشت، باورهايي كه بخش مهم هويت ايراني را تشكيل دادهاند. عُلما و مراجع نمايندگان اين بخش مهم از هويت ملي در تاريخ دويست ساله ايران همواره حافظان و مُدافعان تماميت ارضي و كيان اسلامي ايران بودهاند.
درآمد
انقلاب اسلامي ايران از منظرهاي مختلفي قابل بررسي و تحقيق است از آن جمله تجلي هويت ملي در آن، در بررسيهاي پژوهشگران متعلق به جريان چپ و يا نيروهاي مدعي مليگرايي تعمداً مباني اصلي هويت ملي ايراني ناديده گرفته ميشود وآن هويت قدرتمند ديني مردم ايران است. ضمن اينكه در تاريخ معاصر برخي واژهها چون مليگرايي و ملي بودن توسط گروهها و افرادي تعريف و يا به كار برده شده است كه تكيه اصليشان نژادگرايي و ناسيوناليسم برگرفته از غرب بوده است، در حالي كه با توجه هويت قدرتمند مذهبي جامعه ايراني علما و مراجع شيعه نمادهاي حفاظت از هويت ملي و كيان اسلامي بودهاند. در مقاطع مختلف و حساس تاريخ معاصر تجلي اين هويت قدرتمند را ميتوان مشاهده كرد. در اين مقاله پس از اشارهاي گذرا به معني هويت و هويت ملي تجلي هويت ملي در انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) مورد بررسي قرار خواهد گرفت. سال 1386 كه سال «اتحاد ملي و انسجام اسلامي» نامگذاري گرديده مناسب است به بررسي موضوع اصلي در اتحاد ملي و حافظ و نگهبان هويت ايراني بپردازيم.
هويت، هويت ملي
سخن دربارهي «هويت» و تلاش براي پاسخگويي به سؤال «كيستم؟» عليرغم قدمتي بسيار در حوزه علوم اجتماعي و سياسي از مباحث اصلي و اساسي به شمار ميرود. در معناي لغوي هويت به آنچه كه موجب شناسايي و تمايز يك فرد از فرد ديگر ميگردد گفته ميشود. مفهوم «هويت ملي» از نياز انسان به شناختن و شناخته شدن سرچشمه ميگيرد كه هم واجد يك وضعيت و حالت مشترك و مشابه و هم داراي استمرار تاريخي و كثرت است.[1]
هويت ملي يك مقوله فرهنگي است همانگونه كه فرهنگ مجموعهاي از ارزشها، مذهب و سنتها و آداب و رسوم و همچنين ميراث و تاريخ مشتركي است كه در طول زمان از نسلي به نسلي ديگر منتقل ميشود. هويت نيز به معني جهانبيني، ايدئولوژي و اعتقادات و ارزشها و هنجارهايي است كه آميخته با شخصيت فرهنگي انسانهاست و سبب شناخته شدن و متمايز شدن و متمايز كردن فرد از ديگران يا افراد يك جامعه از جوامع ديگر ميشود.[2]
عناصر هويت ملي و جايگاه دين
عناصر تشكيلدهنده هويت ملي در ايران در يك دستهبندي شامل چهار گونه ارزش است: 1- ارزشهاي ديني، 2- ارزشهاي ملي، 3- ارزشهاي جامعهاي، 4- ارزشهاي انساني.[3] پرداختن به تك تك موارد چهارگانه فرصت و مجال ديگري ميطلبد. آنچه مورد توجه اين مقاله است جايگاه ارزشهاي ديني در هويت ملي ميباشد. به عبارت ديگر يكي از عناصر اصلي هويت ملي در ايران دين است:
«يكي از عناصر هويت ملي در هر كشوري، دين است كه در آنجا عموميت داشته و رايج است كه در ايران مسأله اسلام مطرح ميباشد. دين اسلام از زماني مطرح است كه ايرانيان با آن آشنا ميشوند و آن را ميپذيرند. به نظر ميرسد كه اين دين يك عنصر و يك جذابيت پذيرفتني داشته كه خيلي سريع بخشي از هويت ملي اكثريت ايرانيها شده است… بنابراين دين يكي از عناصر اساسي هويت ملي ما ايرانيان ميباشد».[4]
عدالتخواهي و عدالتجويي مردم ايران هم كه بخشي از هويت ملي مردم ايران است ريشه در هويت ديني دارد، تا جايي كه عدل و عدالت يكي از اصول مهم مذهب شيعه هم ميباشد.[5]
با رسميت مذهب شيعه در ايران توسط شاه اسماعيل صفوي دوران حيات ايران جديد با هويت مذهبي ملي مشخص در كنار مرزهاي امپراتوري سني مذهب عثماني آغاز ميگردد. از اين پس علما به عنوان نواب عام امام غايب (ع) در حيات سياسي و اجتماعي و هويت ملي و ايراني مردم نقش مهمي ايفا ميكنند به عبارت بهتر و دقيقتر حافظان حدود و ثغور مرزهاي سياسي، اجتماعي و ارزشي كيان ايران اسلامي ميگردند.
علما و دفاع از هويت ملي
با بررسي وظايفي كه مراجع شيعه داشتهاند ميتوان به نقش آنها در حفظ و نگهباني هويت ملي پي برده و به تعبير حامد الگار «در عين حال كه تقليد اساس غائي مرجعيت مجتهد را فراهم ميكند اين مرجعيت در وظايف گوناگون به منصه ظهور ميرسد».[6] عُلما و مراجع علاوه بر وظايفي كه امور فردي ديني دارند به لحاظ اجتماعي هم داراي وظايفي هستند از آن جمله امين مردم در حفظ و نگهداري اموال يتيمان، توليت اوقاف، خصوصاً قضاوت ميباشد. پرفسور حامد الگار به درستي به نكتهاي جالب اشاره كرده، مينويسد:
«… علماي دوره قاجار از رهگذر تقليد صداي مطنطن اسلام ايراني بودند. يعني اينكه علماي اعلام نمايندگان مؤثر و قوي اسلام در ايران بودند».[7]
حفظ و حراست از كيان اسلامي يكي از مهمترين ويژگيهاي مراجع شيعه در ايران ميباشد:
«… آنچه كه بسياري از علما را واداشت تا دربارهي مسأله قدرت دنيوي روش سازشكارانه در پيش گيرند، عشق به كشورشان بود، نه به سلطنت. آنان احساس ميكردند كه استقلال و بقاي ايران در خطر است و براي حفظ آن سلطنت نامشروع و غير مذهبي (سلطنت غير مشروعه) بايد ولو به طور موقت تحمل شود. برخي تصور ميكردند كه چنين رويدادي براي حفظ اسلام لازم است…»[8]
استقلال از حكومتها وظايف و كارويژههاي اجتماعي علماي شيعي، ايشان را در جايگاهي قرار داده است كه پناهگاه مردم در مقابل ظلم و ستم حكام و نفوذ سياسي، فرهنگي اقتصادي بيگانگان باشند. همكاري و يا عدم همكاري علما با دولتها، ارتباط مستقيم با حفظ استقلال و كيان اسلامي و مردم مسلمان ايران داشته است. همراهي آنها در مقاطعي و رويارويي آنها با حكومت در مقاطع ديگر از جايگاه ايشان در حراست از هويت ملي جامعه حكايت دارد. بر اين اساس علماي شيعه با توجه به نقش و جايگاهي كه در جامعه ايران داشته و دارند همواره به عنوان نمادهاي هويت ملي وظايف خطير سياسي اجتماعي را عليرغم تمايل يا عدم تمايل حكومتها به انجام رسانيدهاند.
اولين تجلي حضور مهم علما از منظر دفاع از هويت ايراني را در جريان جنگهاي نابرابر روسيه عليه ايران شاهد هستيم. در دور دوم اين نبردها علما و مراجع علاوه بر صدور فتاوي جهاديه[9] خود نيز در نبردها براي آزادسازي نواحي اشغالشده توسط قواي كفر وارد صحنه شدند.[10]
دومين حضور مؤثر علما در حفاظت از استقلال كشور در جريان واگذاري امتياز توتون و تنباكو بروز كرد.[11] در نهضت عدالتخواهي مشروطيت، مهمترين نقش را علما و مراجع مقيم تهران، شهرستانها و عتبات عاليات ايفا كردند،[12] حركتي كه در عكسالعمل به تعرضات مستبدان داخلي و استعمارگران خارجي به استقلال ايران و هويت آن شكل گرفت.
«جامعه ايران در آن مقطع تاريخي، … خود را عقبمانده و گرفتار استبداد و استعمار ميديد. چون استبداد را عامل بيقانوني، ستمگري، عقبماندگي و مجرا و مدخل سلطه بيگانه ميدانست، از اين رو، چاره كار، يعني تأمين استقلال و آزادي و عدالت و پيشرفت جامعه در مهار استبداد، قانونمند كردن امور، مشاركت نخبگان در تصميمگيريها و سياستگزاريها و نظارت بر اداره امور كشور از طريق انتخاب نماينده و تشكيل مجلس شوراي ملي ميديدند. آنچه به انقلاب مشروطيت نامبردار شد دستاورد اين چارهجويي ملي بود. چنين مطالباتي از ديدگاه اكثريت قاطع جامعه ايران آن روز كه آفرينندگان انقلاب بودند نهتنها ماهيتي غربي و سكولار (دينگريزانه) نداشتند بلكه به عنوان بخشي از مصاديق توصيهها و آموزههاي ديني مبني بر عدالتخواهي، ظلمستيزي، تعاليطلبي، تنظيم امور زندگي، نفي سبيل بيگانه و استعمار، اموري ذاتاً ديني تلقي ميشدند».[13]
مواردي كه در فوق برشمرده شد از مصاديق مُهم هويت و غيرت ديني مردم ايران به حساب ميآيد كه در ارتباط تنگاتنگ با وظايف علما و مراجع تقليد در جامعه است. همچنان كه علما در جريان لشكركشي قواي اشغالگر روس به ايران و اشغال نواحي آذربايجان در سال 1326 قمري بر اساس همان وظيفه مذهبي ملي خود عيد نوروز را تحريم نمودند.[14] عزيمت آيتالله محمّدكاظم خراساني از عراق به سمت ايران براي رويارويي با قواي اشغالگر بيگانهاي كه ايران را اشغال كرده بودند از اين منظر قابل توجه و دقت است. گرچه وي قبل از رسيدن به ايران به طرز مشكوكي، به شهادت رسيد و چگونگي قتل وي هنوز هم در ابهام است.[15]
حركتهايي كه علما در اعتراض به اقدامات ضد اسلامي رضاشاه در تبريز،[16] در اصفهان[17] و در مشهد[18] انجام دادند در حقيقت عكسالعمل ايشان به تعرض صورتگرفته به بخش هويت اصيل ايراني يعني هويت مذهبي بود.[19] حجاب ضمن آنكه جنبه اسلامي دارد در ايران قبل از اسلام هم وجود داشته است، اقدام رضاشاه در كشف حجاب تعرض و تهاجم به اين ارزش مذهبي و ايراني بود. مهمترين عاملي كه ايران را از خطر قريبالوقوع تجزيه شدن توسط ارتش سرخ شوروي در غائله فرقه دموكرات نجات داد عامل مذهب و هويت ديني مردم آذربايجان و علما حافظان آن هويت بودند در اوج اقتدار فرقه دموكرات آذربايجان رحلت آيتالله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني ايران را در سوگ و ماتم فرو برد. فوت يك مرجع تقليد تجلي هويت ديني مردم مسلمان آذربايجان را در پي داشت:
«باري در مدتي كه شهر ميانه در تصرف كمونيستها و تودهها بود، مردم مسلمان اين شهر، هرگز زير بار مسلك كمونيستي نرفتند، مخصوصاً در جريان رحلت آيتالله اصفهاني، به وجه احسن تعصب ديني و غيرت مذهبي خود را نشان دادند، به طوري كه خود عوامل دموكراتها اعتراف كردند كه با اين وضع هيچوقت مسلك كمونيستي در آذربايجان پياده نخواهد شد».[20]
آيتالله ملكوتي هم روايت ميكند:
«… مردم آذربايجان در تعصب و غيرت ديني و عشق به ولايت و امامت اهل بيت (ع) سرآمد بودند و هستند… بنابراين وقتي در تاريخ 9 ذيحجه 1365 هجري برابر با 13 آبان 1325 خبر رحلت آيتالله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني به گوش مردم آذربايجان رسيد بياختيار سرتاسر اين سرزمين اعم از شهر، روستا، قصبه و هر جايي كه كلبهاي به چشم ميخورد و به طور خودجوش سياهپوش گرديد. مردم سراسيمه به خيابانها ريختند، بدون اينكه از همديگر خبر داشته باشند، برنامهريزي كرده باشند؛ پرچم عزا از سر در خانهها و مغازهها آويزان شد. اينجا بود كه ديگر كنترل از دست دموكراتها خارج گرديد».[21]
در تبريز هم حركت عظيمي در پي انتشار اين خبر به راه افتاد و رهبري آن را علماي بزرگ آذربايجان چون آيتالله حاج ميرزا فتاح شهيدي (از مراجع تقليد وقت) بر عهده داشتند. به گونهاي مراسم ترحيم باشكوه و باعظمت برگزار گرديد كه مسؤولان فرقه دموكرات كه در ابتدا بر آن بودند مردم را منع كنند خود مجبور به شركت در مراسم شدند.[22]
اين وضعيت به آذربايجان تحت اشغال بيگانگان اختصاص نداشت. در ساير شهرها هم در پي رحلت زعيم عاليقدر شيعه مردم به راه افتادند و در تهران به كلوپهاي حزب توده يورش برده كانونهاي اين حزب كمونيستي را در تجريب و تصاوير لنين و استالين را به زير كشيدند و اقتدار حزب توده را در هم شكستند.
مخبرالسلطنه هدايت از مجريان سياستهاي ضد اسلامي رضاشاه ضمن اعتراف به هويت قدرتمند مذهبي مردم مينويسد:
«… تمام تدابير در مقابل [حزب] توده بياثر ماند بلكه تقويت كرد و بر جسارت ايشان افزود. در اوقات عزاداري [مردم در رحلت آيتالله اصفهاني] عامه به حوزههاي تودهايها رفتند. صور اجنبي را جاي تمايل مولي [عليهالسلام] ديدند. هجومي غريب شد. آن صور را كندند و دريدند و «تودهاي» را كافر خواندند. عواملي كه فريبخورده بودند هشيار شدند. از [حزب] توده رويگردان شدند. در تهران و تجريش حوزههاي توده پريشان شد…»[23]
مرحوم حجتالاسلام فلسفي در خاطرات خود در همين رابطه گفته است:
«بايد گفت شور و احساسات مذهبي مردم در سراسر ايران كه بر اثر وفات آيتالله اصفهاني به وجود آمد نهتنها همبستگي ديني آنها را افزايش داد بلكه حزب توده را نيز در برگزاري راهپيمايي مورد نظر خود ناكام ساخت و چون فرصت مناسبي براي نمايش قدرت مسلمانان پيش آمده بود، مردم متدين هم تصميم گرفتند به مناسبت وفات ايشان راهپيمايي بزرگي را برپا سازند،[24] لذا تعداد كثيري از مردم و مخالفان تودهايها به نام عزاداري آن مرجع به راه افتادند. حتي جمعي از كارگرهايي را كه حزب توده آمادهي راهپيمايي خود كرده بود، به نام آيتالله اصفهاني در اين راهپيمايي شركت نمودند! عدهي زيادي از ائمهي جماعات هم آمده بودند. امروز از علما كسي را به خاطر ندارم، ولي از منبريها مرحوم سلطانالواعظين شيرازي را به خاطر دارم كه با قامت بلند خود در آن جمع جلوهي خاص داشت. دستهجمعي حركت كرديم. آنها اصرار داشتند كه من هم بيايم و اگر لازم شد در بين راه سخنراني كنم.
… در بالاي در ورودي ساختمان شهرداري يك بالكن بود. وقتي ما در راهپيمايي به ميدان سپه آمديم و مردم در آنجا اجتماع نمودند، از من خواستند بروم بالاي بالكن و براي مردم سخنراني كنم. من هم بالاي بالكن رفتم و بدون بلندگو ضمن سخنانم گفتم:
«افرادي در دنيا هستند كه تا زندهاند وجودشان نافع است، ولي بعد از مرگ نفع وجود آنها پابرجا است. در رأس آنها حضرت رسول اكرم (ص) و ائمه معصومين (ع)، به خصوص حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) است. يكي از افرادي كه بعد از مرگ اثر وجودش باقي مانده و به نفع اسلام پايان پذيرفته است، مرحوم آيتالله العظمي آقا سيد ابوالحسن اصفهاني است. اين مرجع بزرگ در زمان حيات خدمتگزار اسلام بود و اينك هم كه از دار دنيا رفته است، مرگ او و خبر ارتحال وي مردم را چنان به هيجان آورده است كه توانستهاند با راهپيمايي خود، راهپيمايي خطرناك حزب توده را كه به تحريك بيگانگان است تعطيل كنند و به آنها ميدان اين كار را ندهند».
تودهايها در يكي از نشريات خود با حرف درشت نوشتند «حاج ابوالحسن كيست؟»! آنها آنقدر از مباني اسلام بيگانه بودند كه مرحوم آيتالله العظمي آقا سيد ابوالحسن اصفهاني را به نام حاج ابوالحسن تعبير ميكردند و ميگفتند او چه كسي بود كه مردم در مرگ او اينقدر اجتماع كردند؟ با راهپيمايي مردم مسلمان در مرگ آيتالله اصفهاني، برنامهي راهپيمايي بزرگ حزب توده به هم خورد. پس از آن نيز چندين روز متوالي در مجامع و مساجد، مجالس فواتح مرحوم آيتالله اصفهاني برپا شد و انبوه مردم شركت ميكردند.
عكسالعمل حزب توده در مقابل اين راهپيمايي، احساس شكست سخت بود. آنها نميتوانستند عكسالعملي نشان بدهند، چون راهپيمايي مربوط به همهي مردم بود».[25]
پژوهشهاي جديدي كه بر اساس اسناد و مدارك معتبر تاريخي پيرامون نهضت ملي كردن نفت انجام گرفته است روشن ميكنند:
«چگونه نيروهاي مذهبي نقش اول را در نهضت ملي شدن نفت ايفا كردهاند و اينكه اصالتاً اولين طيف مناديان بازپسگيري صنعت نفت از بيگانگان، از روحانيت سياسي تشيع با بسيج تودههاي مسلمان شكل گرفته است».[26]
هر يك از نيروهاي مذهبي در مقطع نهضت ملي نفت در جايگاه خود از مرجعيت آيتالله العظمي بروجردي گرفته تا علماي شهرستانها، وعاظ و خطبا و جمعيت فدائيان اسلام نقشي ايفا كردهاند تا جايي كه بدون ترديد ترورهاي انقلابي فدائيان اسلام زمينهساز ملي كردن صنعت نفت گرديد.[27]
نهضت ملي نفت كه با پيشگامي نيروهاي مذهبي به راه افتاده بود با كنار گذاشته شدن نيروهاي مذهبي و در رأس آنها آيتالله كاشاني آماده شكست و اضمحلال گرديد. در جريان نهضت ملي نفت به خوبي مشخص گرديد علقههاي ملي و تكيه بر آنها هر چقدر هم مقبول باشد هيچگاه توانايي بسيج توده مردم مسلمان در عرصه اجتماعي و سياسي را ندارد.[28]
عليرغم شكست نهضت ملي كه به سرخوردگي بخشي از نيروهاي مذهبي انجاميد با اين حال مرجعيت شيعه به عنوان نگهبان حريم اعتقادي و هويتي ايران در مواقع لزوم وارد عرصه ميدان دفاع هويت گرديده است. نهضتي كه در سال 1334 به اشاره آيتالله العظمي بروجردي در مبارزه با بهائيت به راه افتاد از جمله مواقع لزوم دفاع از هويت كيان اسلامي بود.[29]
فرقه سياسي بهائيت كه توسط عوامل استعماري ايجاد گرديد از بدو تأسيس اهداف بيگانگان را در ايران دنبال ميكرد. از جمله محورهاي تبليغي اين فرقه سست كردن باورهاي مذهبي و هويت ملي و تعلق و تعصب ايراني بود.[30] علاوه بر مبارزات پيگيري كه با بهائيت توسط مرجعيت شيعه مديريت ميشد، در مقابل نفوذ روزافزون «حزب توده» كه آن هم توسط عوامل اتحاد جماهير شوروي براي تأمين منافع آنها داير گرديده بود، هم روحانيت شيعه مهمترين نقش را ايفا كرد.[31]
مرجعيت عليالاطلاق آيتالله العظمي بروجردي چنان اقتداري معنوي در سراسر ايران به هم زده بود كه در زمان حيات ايشان حكومت پهلوي از اقداماتي صريح و آشكار كه مغاير موازين شرعي بود خودداري ميكرد. در زمان وي حوزههاي علميه در قم و ساير شهرستانها داير و فعال بوده و نمايندگان و وكلاي وي در اقصينقاط ايران به رفع و رجوع مسايل شرعي مشغول بودند.[32]
هويت ملي در انقلاب اسلامي
شروع نهضت اسلامي در سال 1341 به رهبري مراجع عظام تقليد و در رأس آنها امام خميني در عكسالعمل به تعرض صورتگرفته به مباني هويت ايراني تصريح شده در قانون اساسي مشروطيت بود. عامل مهمي كه دغدغه مراجع شيعه را در جريان لايحهي انجمنهاي ايالتي و ولايتي برانگيخت:
«حذف شرط مسلمان بودن و سوگند به كتاب مقدس بود كه هر دو، دو روي يك سكه بودند… مذهب اسلام و مسلماني، عنصر بسيار مهم قانون اساسي بود كه رژيم شاه ميكوشيد كه اين عنصر مهم را از قانون اساسي حذف كند و اولين گام آن در لايحه انجمنهاي عملي شد».[33]
با تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بستر قانوني سلطه بيگانگان و از همه مهمتر عوامل مستقيم آنها «بهاييها» در امور كشور فراهم ميگرديد.
قيام 15 خرداد سال 1342 در عين اينكه قيامي اسلامي و مذهبي در اعتراض به دستگيري امام خميني (ره) صورت گرفت، تجلي هويت ملي و ديني ايراني بود. با انتشار خبر دستگيري امام خميني (ره) نهفقط قم بلكه در اغلب شهرهاي ايران مردم دست به اعتراض زدند كه در ورامين، قم، تهران، مشهد و… به خاك و خون كشيده شد. همراهي و پشتيباني سراسري مردم ايران از امام خميني (ره) را در بستري غير از هويت مذهبي و ديني مردم ايران نميتوان تبين كرد. پديده چندشهري بودن به عبارت ديگر فراگير بودن حركتهاي اسلامي در شهرهاي سراسر ايران در تاريخ معاصر ايران از جمله قيام 15 خرداد سال 1342 موضوع مهمي است كه به نقش و جايگاه نهاد مرجعيت شيعه در هويت ملي و ايراني باز ميگردد.
فراز مهم و قابل ستايش دفاع مرجعيت شيعه از هويت ايراني در جريان تصويب «لايحه مصونيت قضايي مستشاران نظامي آمريكا» در ايران به وقوع پيوست.[34] تصويب اين لايحه كه نقض هويت ايراني و حاكميت ملي يادآور قرارداد ننگين تركمانچاي بود با عكسالعمل قاطع و صريح امام خميني (ره) مواجه گرديد. سخنراني شديداللحن و تاريخي ايشان در اعتراض به سلطه بيگانگان بر كشور ضمن آنكه ماهيت مذهبي و منطق بر وظايف ديني مرجعيت است ماهيت كامل بارز دفاع از هويت ايراني و كيان اسلامي داشت. امام خميني (ره) در اين سخنراني تاريخي خود بر روي مواردي تكيه ميكند كه دقيقاً مؤلفههاي هويت ملي هستند:
«… اگر يك خادم آمريكايي، اگر يك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا لگدكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد، دادگاههاي ايران حق ندارند محاكمه كنند، بازپرسي كنند….»
در ادامه ضمن تقبيح اقدام رژيم به اعطاي حق قضاوت كنسولي به آمريكاييها ميگويد:
«… دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد! ملت ايران را از سگ آمريكايي پستتر كردند، اگر چنانچه كسي سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست از او ميكنند لكن اگر شاه ايران يك سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست ميكنند، و اگر چنانچه يك آشپز آمريكايي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد بزرگترين مقام را زير بگيرد، هيچكس حق تعرض ندارد! چرا؟»
امام خميني كه خود نماد و سمبل هويت ملت ايران است از هويت ملي چنين دفاع ميكند:
«… ساير ممالك خيال ميكنند كه ملت ايران است؛ اين ملت ايران است كه اينقدر خودش را پست كرده است، نميدانند اين دولت ايران است؛ اين مجلس ايران است، اين مجلسي است كه ارتباط به ملت ندارد…»
مخاطب وي در اين سخنراني تمام احاد ملت ايران بود:
«… اي ارتش ايران من اعلام خطر ميكنم. اي سياسيون ايران من اعلام خطر ميكنم. اي بازرگانان ايران من اعلام خطر ميكنم، اي علماي ايران، اي مراجع اسلام، من اعلام خطر ميكنم… معلوم ميشود براي ما خواب ديدهاند. از اين بدتر چه خواهند كرد؟…»[35]
علاوه بر امام خميني مراجع عظام تقليد ديگري در اعتراض به كاپيتولاسيون به سخنراني پرداختند، آيتالله شريعتمداري در يك سخنراني، قانون مصونيت مستشاران نظامي يك كشور خارجي را لطمه به استقلال مملكت دانست و آن را «خلاف قوانين اسلامي و قانون اساسي» اعلام كرد.[36]
در دوران بعد از تبعيد امام خميني (ره) از ايران در پي اعتراض به تصويب كاپيتولاسيون، رفته رفته اختناق بر جامعه با سازمان اطلاعات و امنيت كشور- ساواك- گسترده شد، ضمن آنكه رژيم پهلوي با شتاب بيشتري سعي در محو مظاهر هويت اسلامي از هويت ايراني داشت، كه اوج آن در جشنهاي دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي و تغيير تقويم از هجري شمسي به شاهنشاهي قابل مشاهده است.
هويت ملي ايراني در امتزاج اسلام و ايران طي دورهاي بيش از سيزده قرن شكل گرفته بود. ردّ پاي ساسانيان در هويت كنوني را نه در دين زردشتي و شاهان ساساني بلكه در مواردي چون شهربانو به عنوان مادر امام سجاد (ع) ميتوان جستجو كرد.[37] حكومت پهلوي در يك تلاش متضاد از طرفي بر آن بود ايران دورهي قبل از اسلام را با ناديده گرفتن واقعيتهاي مسلم تاريخي احيا كند و از طرف ديگر هم به دروازههاي تمدن بزرگ برسد.[38]
تعرض و ستيز حكومت پهلوي با مباني هويت ايراني بسيار زود نتايج خود را بروز داد. در پي رحلت آيتالله حاج آقا مصطفي خميني عليرغم ميل حكومت نام و ياد امام خميني (ره)، مرجع دور از وطن كه داغ شهادت فرزند را هم بر دل دارد علني در جامعه مطرح كرد، حكومت پهلوي در اقدامي انفعالي با انتشار مقاله «ايران استعمار سرخ و سياه» در 17 دي ماه 1356 بزرگترين اشتباه خود را مرتكب شد.[39] عكسالعمل مردم و طلاب قم در اعتراض به اهانت گستاخانه به نماد و سمبل هويت ملي يعني امام خميني (ره) در 19 دي ماه به خاك و خون كشيده شد و در چهلم شهداي قيام مردم قم، مردم تبريز[40] در قيامي سرنوشتساز آتش انقلاب را به سراسر ايران گستردند[41] به صورتي كه در چهلم شهداي قيام مردم تبريز در شهرهاي متعددي مراسم برپا شد و در سه شهر يزد و جهرم و اهواز با قيامهاي خونيني همراه گرديد و ادامه قيام ملت به رهبري امام خميني به سرنگوني رژيم پهلوي منجر شد. مقبوليت روزافزون امام خميني و اقبال مردم به وي در رويارويي با حكومت پهلوي حكايت از آن داشت خواستههاي وي منطق بر خواست عمومي ملت ايران بود، و وي به عنوان سخنگوي هشيار و شجاع مدافع هويت ملي مردم ايران ايفاي وظيفه مينمايد.
جالب آنكه رهبران محلي انقلاب در شهرهاي مختلف ايران هم همگي از عُلما و فقهاي برجسته بودهاند. به عنوان مثال در شهرهاي مشهد، شيراز، اصفهان، تبريز، همدان، يزد، كرمانشاه، اردبيل، كرمان و… ميتوان از علما و مراجع مبارزي چون: آيتالله العظمي سيد عبدالله شيرازي، آيتالله خامنهاي، شهيد هاشمينژاد، آيتالله محلاتي، آيتالله شهيد دستغيب، آيتالله خادمي، آيتالله شهيد قاضي طباطبايي، آيتالله شهيد مدني، آيتالله شهيد صدوقي، آيتالله شهيد اشرفي اصفهاني، آيتالله مروج وسايلي، آيتالله صالحي كرماني و… نام برد كه مردم اين مناطق را در جريان نهضت به رهبري امام خميني (ره) رهبري و هدايت ميكردند.
در سخنان امام خميني در 12 بهمن سال 1357 در بهشت زهرا فرازهاي مهمي وجود دارد كه از منظر هويت ملي و جايگاه مرجعيت در آن قابل تأمل است:
«… من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين ميكنم! من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد… اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد. فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده، به ارتش دستور داده كه از اين پشتيباني بكنيد… يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد، نه هيچيك از طبقات ملت از هر جا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه ميآورند توي خيابانها! از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم ميكنند، از اين حرفها هم ميزنند، لكن ملت اين است، اين ملت است [اشاره به حضار]».[42]
خطاب حضرت امام در ادامه سخنان خود به ارتش بود:
«… آقاي ارتشبد، شما نميخواهيد، آقاي سرلشكر، شما نميخواهيد مستقل باشيد؟ شما ميخواهيد نوكر باشيد؟! من به شما نصيحت ميكنم بياييد در آغوش ملت همان كه ملت ميگويد، بگوييد. بگوييد ما بايد مستقل باشيم، ملت ميگويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاي آمريكا و اجنبي باشد…»[43]
فرجام سخن
آنچه در بررسي نقش و جايگاه مرجعيت شيعه در تاريخ معاصر ايران آشكار ميشود آن است كه ايشان علاوه بر وظايف ديني و شرعي در عرصه سياسي و اجتماعي هم وظايفي بر عهده داشتند كه مهمترين آن حفاظت از كيان اسلامي و مباني هويت ملي مردم ايران بوده است. در هر مقطعي از تاريخ معاصر ايران ايفاي اين وظيفه خطير را ميتوان ديد به عبارت بهتر عُلما و مراجع به عنوان مدافعان هويت ايراني پيشگام نهضتها و حركتها بودهاند و در صورت تعرض به مباني آن به مبارزه پرداختهاند.
مبارزات امام خميني (ره) در جريان انقلاب اسلامي در بستر چنين وظيفهاي ديني و ملي صورت گرفته است. تعرض به مباني مذهبي جامعه و يا سلطه بيگانه بر مقدرات جامعه ايراني آغازگر نهضتي بود كه به برپايي نظام نو مبني بر باورهاي مذهبي منجر گرديد.
منابع و مأخذ
آصف، محمّدحسن، مباني ايدئولوژيك حكومت در دوران پهلوي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
اباذري، عبدالرحيم، انقلاب اسلامي در شهرستان ميانه، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382.
احمدي، حميد، «هويت ملي، ايراني؛ ويژگيها و عوامل پوياي آن»، گفتارهايي درباره هويت ملي در ايران، گردآوري و تدوين، داوود ميرمحمدي، تهران، مؤسسه مطالعات ملي، 1383.
احيايي، زينب، مستشاران آمريكايي در ايران به روايت اسناد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
اصفهاني كربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباكو، به كوشش رسول جعفريان، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382.
افروغ، عماد، هويت ايراني، تهران، نشر بقعه، 1380.
الگار، حامد، دين و دولت در ايران، نقش عُلما در دورهي قاجار، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، انتشارات قوس، چاپ دوم، 1362.
اميني، داود، چالشهاي روحانيت با رضاشاه، تهران، نشر سپاه، 1382.
بابايي زارچ، عليمحمّد، امت و ملت در انديشه امام خميني (ره)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
تقوي، سيد مصطفي، فراز و فرود مشروطه، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.
جعفريان، رسول، داستان حجاب در ايران پيش از انقلاب، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
حسينيان، روحالله، بازخواني نهضت ملي نفت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385.
حسينيان، روحالله، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1384.
حسينيان، روحالله، تجزيه مشروطيت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385.
حسينيان، روحالله، سه سال ستيز مرجعيت شيعه (1343- 1341)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1384.
حسينيان، روحالله، نقش فدائيان اسلام در تاريخ معاصر، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
حسينيان، روحالله، يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385.
خاطرات آيتالله مسلم ملكوتي، تدوين عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385.
خاطرات حجتالاسلام والمسلمين سيد سجاد حُججي، تدوين عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، تدوين علي دواني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1382.
درآمدي بر فرهنگ و هويت ايراني، به كوشش مريم صنيع اجلال، تهران، مؤسسه مطالعات ملي، 1383.
رجبي، محمّدحسن، رسايل و فتاواي جهادي، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1378.
روحبخش، رحيم، «ميراث آيتالله بروجردي»، فصلنامه گفتگو،
زاهد زاهداني، سيد سعيد و سلامي، محمّدعلي، بهائيت در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380.
صحيفه امام، مجموعه آثار امام خميني (ره)، ج 1، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1378.
صحيفه امام، مجموعه آثار امام خميني (ره)، تهران، دفتر نشر آثار امام خميني (ره)، 1378.
صديقي نخجواني، رضا، «تغيير لباس و قيام مردم تبريز»، به كوشش رحيم نيكبخت، فصلنامه مطالعات تاريخي، شماره 4، پاييز 1383.
طالبي دارابي، ابراهيم، جايگاه قيام 19 دي 1356 در انقلاب اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378.
عنايت، حميد، تفكر نوين سياسي اسلام، ترجمه ابوطالب صارمي، تهران، اميركبير، 1362.
فوزي تويسركاني، يحيي، امام خميني (ره) و هويت ملي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد، تدوين داود قاسمپور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386.
مبارزات آيتالله العظمي سيد يونس اردبيلي به روايت اسناد و خاطرات، تدوين رحيم نيكبخت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385.
مجتهدزاده، پيروز، «جايگاه روحيه عدالتخواهي در هويت ملي ايرانيان»، گفتارهايي درباره هويت ملي در ايران، تدوين داود ميرمحمدي، تهران، مؤسسه مطالعات ملي، 1383.
مشقفيفر، ابراهيم، «كارگرد تبليغي جهاديهها در بسيج مردم براي جنگ»، مديريت تبليغات جنگ، مجموعه مقالات دومين همايش بررسي كاربرد تبليغات در جنگ، تهران، معاونت روابط عمومي و انتشارات نمايندگي وليفقيه در دانشكده فرماندهي و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1380.
نجفي، موسي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني، تهران، مؤلف، 1369.
نيكبخت، رحيم، تحولات اردبيل از مشروطه تا جنگ جهاني اول، تهران، وزارت امور خارجه، 1386.
نيكبخت، رحيم، اسمعيلزاده، صمد، زندگي و مبارزات شهيد آيتالله قاضي طباطبايي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380.
نيكبخت، رحيم، «قيام شورانگيز مردم تبريز»، فصلنامه 15 خرداد، تابستان 1376، شمارهي 28.
هدايت، مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، چاپ دوم، 1344.
[1]. براي اطلاع بيشتر از تعاريف صاحبنظران علوم سياسي از هويت و هويت ملي ر ك به:
– يحيي فوزي تويسركاني، امام خميني (ره) و هويت ملي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
– عليمحمّد بابايي زارچ، امت و ملت در انديشه امام خميني (ره)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
– درآمدي بر فرهنگ و هويت ايراني، به كوشش مريم صنيع اجلال، تهران، مؤسسه مطالعات ملي، 1383.
[2]. ر ك به: عماد افروغ، هويت ايراني، تهران، نشر بقعه، 1380.
[3]. گفتارهايي درباره هويت ملي در ايران، گردآوري و تدوين داود ميرمحمّدي، تهران، مؤسسه مطالعات ملي، 1383، ص 223.
[4]. همان، حميد احمدي، هويت ملي ايراني؛ ويژگيها و عوامل پويايي آن، ص 197.
[5]. همان، پيروز مجتهدزاده، جايگاه روحيه عدالتخواهي در هويت ملي ايرانيان، صص 233- 232.
[6]. حامد الگار، دين و دولت در ايران، نقش عُلما در دورهي قاجار، ترجمه ابوالقاسم سرّي، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، 1369، ص 34.
[7]. همان، ص 47.
[8]. حميد عنايت، تفكر نوين سياسي اسلام، ترجمه ابوطالب صارمي، تهران، اميركبير، 1362، ص 24.
[9]. ر ك به: محمّدحسن رجبي، رسايل و فتاواي جهادي، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1378.
[10]. ابراهيم مشفقيفر، «كاركرد تبليغي جهاديهها در بسيج مردم براي جنگ»، مديريت تبليغات جنگ، مجموعه مقالات دومين همايش بررسي كاربرد تبليغات در جنگ، تهران، معاونت روابط عمومي و انتشارات نمايندگي وليفقيه در دانشكده فرماندهي و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1380، صص 274- 271.
[11]. براي اطلاع بيشتر ر ك به: شيخ حسن اصفهاني كربلايي، تاريخ خانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباكو، به كوشش رسول جعفريان، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382.
[12]. ر ك به: روحالله حسينيان، تجربه مشروطيت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385.
[13]. سيد مصطفي تقوي، فراز و فرود مشروطه، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384، ص 18.
[14]. رحيم نيكبخت، تحولات اردبيل از مشروطه تا جنگ جهاني اول، تهران، وزارت امور خارجه، 1386، ص
[15].
[16]. ر ك به: رضا صديقي نخجواني، «تغيير لباس و قيام مردم تبريز»، به كوشش رحيم نيكبخت، فصلنامه مطالعات تاريخي، شمارهي 4، پاييز 1383، صص 220- 173.
[17]. ر ك به: موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني، تهران، مؤلف، 1396.
[18]. ر ك به: رحيم نيكبخت، مبارزات آيتالله العظمي سيد يونس اردبيلي به روايت اسناد و خاطرات، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385 و داود قاسمپور، قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1386.
[19]. ر ك به: داود اميني، چالشهاي روحانيت با رضاشاه، تهران، نشر سپاس، ص 1382 و رسول جعفريان، داستان حجاب در ايران پيش از انقلاب، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
[20]. خاطرات حجتالاسلام والمسلمين سيد سجاد حُججي، تدوين عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383 ص 37 و نيز، همو، انقلاب اسلامي در شهرستان ميانه، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 58.
[21]. خاطرات آيتالله مسلم ملكوتي، تدوين عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، صص 82- 81.
[22]. رحيم نيكبخت، صمد اسمعيلزاده، زندگي و مبارزات شهيد آيتالله قاضي طباطبايي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، ص 67.
[23]. مخبرالسلطنه هدايت، خاطرات و خطرات، تهران، زوّار، چاپ دوم، 1344، ص 455.
[24]. جمعه 17 آبان ماه 1325 شمسي
[25]. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، تدوين علي دواني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1382، صص 115- 114.
[26]. روحالله حسينيان، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران (1340- 1320)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1384، ص 13.
[27]. ر ك به: روحالله حسينيان، نقش فدائيان اسلام در تاريخ معاصر ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.
[28]. ر ك به: همو، بازخواني نهضت ملي نفت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، فصل چهارم، انزواي نيروهاي مذهبي و كودتاي 28 مرداد.
[29]. روحالله حسينيان، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، پيشين، صص 400- 392.
[30]. ر ك به: سيد سعيد زاهد زاهداني و محمّدعلي سلامي، بهائيت در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380.
[31]. ر ك به: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، پيشين، صص
[32]. ر ك به: رحيم روحبخش، «ميراث آيتالله بروجردي»، فصلنامه گفتگو،
[33]. روحالله حسينيان، سه سال ستيز مرجعيت شيعه (1343- 1341)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1384، ص 175.
[34]. براي اطلاع بيشتر ر ك به: زينب احيايي، مستشاران آمريكايي در ايران به روايت اسناد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
[35]. صحيفه امام، مجموعه آثار امام خميني (ره)، ج 1، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، 1378، صص 423- 415.
[36]. حسينيان، پيشين، ص 482.
[37]. پيوند اسلام و ايران را در داستان شهربانو در جايگاه مادر امام سجاد (ع) تجلي كرده است. هر چند در تحقيقات و پژوهشهاي تاريخي در اين مورد ترديدهاي اساسي مطرح گرديده است با اين حال چنين تصويري از منظر هويت ملي مردم ايران كه ساخته و پرداخته ذهن تاريخي مردم است قابل دقت و تأمل ميباشد.
[38]. محمّدحسن آصف، مباني ايدئولوژيك حكومت در دوران پهلوي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، صص 349- 321 (گفتار سوم، انقلاب سفيد و ايدئولوژي حكومت پهلوي).
[39]. براي اطلاع بيشتر ر ك به: ابراهيم طالبي دارابي، جايگاه قيام 19 دي 1356 در انقلاب اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378.
[40]. براي اطلاع بيشتر ر ك به: رحيم نيكبخت، «قيام شورانگيز مردم تبريز»، فصلنامه 15 خرداد، تابستان 1386، شمارهي 28.
[41]. روحالله حسينيان، يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، صص 189- 171.
[42]. صحيفه امام، ج 6، پيشين، ص 17.
[43]. همان، ص 18.