محمود پدیده
(۱۳۷۹ ـ ۱۳۱۲)
دکتر محمود پدیده به سال ۱۳۱۲ شمسی در شهر تبریز در محله ویجویه دیده به جهان گشود. او از آغاز جوانی هوش و حافظه خوبی داشت و گاهی با سرودن شعر طبعآزمائی میکرد. اغلب اشعار او پس از اخذ لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تبریز و بهره گرفتن از اساتید بزرگواری چون دکتر منوچهر مرتضوی، دکتر عبدالرسول خیامپور، دکتر احمدعلی رجائی بخارائی و استاد احمد ترجانیزاده شکوفایی خاصی پیدا کرد. او علاوه بر دیوان غزلیّات و اشعار متفرقه، به کارهای بزرگی نیز دست یازید که ازجمله آن تحشیه و ترجمه کشفالاسرار و مکاشفات الانوار روزبهان بقلی را میتوان نام برد، ولی متأسفانه هیچ یک از آنها به زیور طبع آراسته نشده است.
استاد پدیده سالها در دبیرستانهای تبریز و حومه تدریس میکرد امّا پس از اخذ مدرک دکترا در ادبیات فارسی، در تربیت معلّم و سپس در دانشگاه آزاد تبریز مشغول تدریس بود و از اساتید ممتاز شمرده میشد. این شاعر خوش ذوق و توانا در سال ۱۳۷۹ شمسی با مبتلا به بیماری سرطان درگذشت و در مقبرهالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. (دیوان پدیده تبریزی، ۱۳۷۹: پیشگفتار)
دیوان وی پس از وفاتش چاپ و منتشر گردید و چنانکه خودش در مقدمه دیوانش گفته است، در تنظیم دیوانش استاد علی نظمی شاعر غزلسرای تبریز بهترین مشوق و یار و یاور او بوده است و اگر این بزرگوار در چاپ دیوان، او را یاری نمیکرد شاید امروزه همه اشعارش از بین رفته بود.
ایراندوستی و عاشق وطن بودن در شعر دکتر محمود پدیده نمود خاصی دارد او از ته دل سرزمین ایران را دوست میداشت و همیشه به آن عشق میورزید. شعر «توسن همت» از شاهکارهای ادبی این استاد فرزانه در وصف ایران میباشد.
توسن همت
برخیز تا دشمن ازین کشور برانیم زین بوم، بومِ شوم بد اختر برانیم بهر نگینی زی سلیمان روی کردهست دستی که دیو از خطّه کشور برانیم از خاک ایران پای دشمن قطع سازیم وآنگه به خاک خصم دون لشکر برانیم این بوم شیران، پاک از روباه سازیم وان ناکسان را جملگی زین بر برانیم کحلالبصر آنگه که خاک طفّ کردیم توسن از آنجا تا تل زعتر برانیم هان ای مسلمان دین به زیر پای کفر است دستی که تا از مرز دین کافر برانیم گر روبهان با روی و رنگ از در درآیند از در هماره همچو شیر نر برانیم شیطان اعظم قصد دین و ملک دارد دیو رجیم از دین پیغمبر برانیمگر خصم ما عمرو است از میدان هیجا تا بر دم مرگ از در حیدر برانیم گو بر فریدونان که بر دونان بتازند ضحّاک را چون کاوه آهنگر برانیم بر سر فرود آریم قصر خان و خاقان وانگه سپه بر جانب قیصر برانیم با نیروی بازوی ایمان پای بندیم زان پس کمیت کینه بر پیکر برانیم ناد علّیاً بر زبان رانیم، زین خاک آن قوم همچون عاد با صرصر برانیم تکبیرها گوییم و دیوان فلک را با نعرههای تند چون تندر برانیم تا یک وجب خاک وطن در دست خصم است از پا درآریم و از این سنگر برانیم برخیز و زین کن توسن همّت، کز اینجا تا بارگاه ساقی کوثر برانیم گوهر به کار آید کنون ای تیغ بنمای تا از وطن آن خصم بدگوهر برانیم تا از درخت ظلم شاخ و بن برآریم سیلاب خون از جوی دل بر جز برانیم ای نوبتی بر کوس آزادی فروکوب تا خواب چشم از طارم اخضر برانیم گر دست دشمن پای ما را قطع سازد از پا درآریم از وطن، با سر برانیم گر تیغ در دستت «پدیده» نیست، بردار کلکی که دیو جهل ازین دفتر برانیم |
(دیوان پدیده تبریزی، ۱۳۷۹: ۱۵۵)