رحیم نیکبخت
پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی
تبریز درحمایت از قیام مردم قم در صیانت از مقام مرجعیت امام خمینی قیام 29 بهمن را برپا کرده بود. در چهلم شهدای تبریز در یزد و جهرم و اهواز مردم به پا خواسته بودند. اندک اندک چهلم شهدای یزد و جهرم نزدیک میشد نوزدهم اردیبهشت چهلم این شهدا بود چهلمهایی که در هر کدام حادثهای و حماسهای به دنبال هم آتش انقلاب اسلامی را به کل مناطق کشور تسری میداد. اما دانشجویان دانشگاه تبریز در 18 اردیبهشت بپا خواستند.
در مبارزات دانشجویی روز شانزدهم آذر سال 1332 مناسبت ویژهای برای اعتصاب و اعتراض علیه حکومت پهلوی بود. دانشگاه تبریز هم به عنوان قدیمیترین دانشگاه ایران بعد از دانشگاه تهران علاوه بر مناسبت فوق مناسبتهای خاص خود را داشت همچون پنجم اسفند 1351 و حماسه خرداد 1354 و جنبش خونین 18 اردیبهشت 1357.
مناسبت آخر در چهلم شهدای قیام خونین مردم یزد و جهرم با رنگ و بوی کاملاً اسلامی سه شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرد. «شهید غلامی، شهید میرزایی و شهید عینی» مطلبی که با هم میخوانیم قسمتی از کتاب زیر چاپ جنبش دانشجویی تبریز به روایت اسناد و خاطرات است که به روح پرفتوح شهدای دانشگاه تبریز به ویژه شهید مهدی باکری تقدیم میگردد.
«چهلم تبریز را در یزد گرفتند. به نظر من هجدهم اردیبهشت جنبه خاص دانشجویی نداشت همان چهلمها بود. چهلم در اسلام حالت تقدسی هم دارد. پیامبر ما در چهل سالگی به مقام رسالت رسید، اربعین شهدای کربلا هم همینطور. به هر حال یکی از عوامل تسریع در پیروزی انقلاب همین گرفتن چهلمها بود. این روز چهلم دوم [بعد از قیام مردم قم] بود».
چهلم شهدای یزد روز نوزدهم اردیبهشت بود. در برنامهریزی دانشجویان تظاهرات به یک روز قبل تعیین شده بود «بعد از تعطیلات عید دوباره برگشتیم به دانشگاه، شروع به تحصیل کرده بودیم که چهلم یزد رسید. بچهها تصمیم گرفتند حرکتی انجام دهند. اگر مراسم در نوزدهم اردیبهشت برگزار میشد امکان برخورد وجود داشت. به همین جهت برای روز هجدهم برنامه ریخته شد. مقدار زیادی سنگ و چوب از چند روز قبل به داخل دانشگاه آورده شده بود.
یکی دیگر از دانشجویان در تدارک این روز میگوید:
«با هماهنگی قبلی، قبلاً ما از بیرون دانشگاه سنگ به داخل منتقل کرده بودیم. این سنگها به وسیله ساکهای ورزشی منتقل شده بودند و از این برنامهها چپیها مطلقاً اطلاع نداشتند».
نیروهای چپی دانشگاه یک هفته قبل از این تاریخ به مناسبت روز کارگر تظاهراتی انجام دادند آقای دکتر اصغر نیشابوری در همین مورد توضیح میدهد:
«یادم است یازدهم اردیبهشت که مصادف با اول ماه مه بود دانشجویان چپی تبریز در داخل دانشگاه تظاهراتی برپا کردند. دانشجویان مسلمان یک هفته بعد که روز هجدهم اردیبهشت بود تظاهرات کردند. اولین بار بود که شعار مرگ بر شاه آن شکل در دانشگاه طنین میانداخت. من وقتی از پنجره اتاق نگاه میکردم فکر میکردم در حال خواب دیدن هستم که شعار مرگ بر شاه آن هم به این صورت رسمی داده میشود. یک سری از دانشجویان با پلیس درگیر شده بودند گروهی در داخل دانشکده فنی شعار میدادند «پلیس تو بیگناهی، فرماندهات مزدور است».
امرالله بیات یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تبریز از شب قبل از هجدهم اردیبهشت تعریف میکند:
«چند روز قبل از آن بچهها تصمیم گرفته بودند که در داخل دانشگاه تظاهراتی انجام دهند این تظاهرات توسط نیروهای مذهبی راهاندازی شد. ولی چپیها هم در آن شرکت کردند. دانشجویان مذهبی به آنها گفته بودند اگر میآیید خودتان آمدهاید چون نیازی هم نداریم نیروی کافی داریم. شب هفدهم اردیبهشت به من و دکتر سزاوار گفتند که شما وظیفه دارید چون در کوی دانشگاه ساکن هستید بروید و به دیوار دانشکده داروسازی دو عدد میخ بکوبید تا فردا صبح کاریکاتور شاه و کارتر را آویزان کنیم و از آنجا حرکت شروع شود. آن زمان چون تعداد انترنها مشخص بود، ما نمیتوانستیم در تظاهرات شرکت مستقیم داشته باشیم. در آن ماجراها رحمان دادمان و بیژن زنگنه حضور داشتند که دادمان آشکار و زنگنه پنهان فعالیت میکردند. ما شب رفتیم و دو عدد میخ بزرگ هم همراه داشتیم هر چه کوبیدیم، نتوانستیم چون شب همهجا ساکت بود هر چه کوبیدیم، سر و صدا ایجاد میشد، ولی میخ داخل دیوار نمیرفت. بعد تصمیم گرفتیم که از بخش اداری بیمارستان چسب بزرگی بیاوریم و کاریکاتورها را بچسبانیم. بعد که چسباندیم پیش بچهها رفتیم و گفتیم چه کردهایم. همان شب دو عدد کاریکاتور دیگر آوردند تا ما در اتاق انترنها مخفی کنیم فردا صبح آمدند و بردند. تعدادی چوبدستی هم بود که باید در دانشگاه مخفی میشدند ما هم آوردیم و مخفی کردیم تا موقع ضروری مورد استفاده قرار گیرند».
ارجمندیزاده در مورد رهبران این حرکت در دانشکده ادبیات در ادامه میافزاید:
«از فعالان قضیهی هجدهم اردیبهشت در دانشکده ادبیات، علی نوری و آلاسحاق بودند ما چون ورودی 56 بودیم دنبالهرو این بچهها بودیم. در این روز در دانشگاه تظاهراتی راه افتاد که پیشبینی نمیشد به آنجا منجر شود».
نمازخانهها، محل هماهنگی نیروهای مذهبی در دانشکدههای مختلف دانشگاه بود.
«همزمان یک گروه از بچهها در دانشکده کشاورزی شروع کردند به دادن شعار «اللهاکبر» و شعارهای اسلامی و همزمان یک گروه از دانشکده ادبیات در وسط دانشگاه شروع کرد تا گارد سراغ کشاورزی رفت که آنها را متفرق کند و بعد به سراغ دانشکده ادبیات برود بلافاصله صدا از پزشکی بلند شد. گارد از خیابان اصلی به طرف پزشکی میرفت که صدا از دانشکده فنی بلند شد. گارد واقعاً این وسط مچاله و گرفتار شده بود. بلافاصله ماشینهای پر از نیرو وارد دانشگاه شد. نیروهای نظامی و ارتشی وارد صحنه شدند. در دانشگاه را باز کردند و پس از وارد کردن نیرو درها را بستند. حتی نردهها را هم کنترل میکردند و بعد به جان بچهها افتادند».
آغاز تظاهرات
آغاز تظاهرات درست سر ظهر برنامهریزی شده بود:
«قرار بود ساعت دوازده اعتصاب شروع و ساعت دوازده و نیم خاتمه پیدا کند و بعد به نهار برویم. بعضی پیشبینیهایی بعدی را هم نمیتوانستیم بکنیم، نمیدانستیم چه اتفاقی میافتد برنامه طرحشده را اجرا میکردیم امّا اینکه بعد از اجرا چه اتفاقی خواهد افتاد کنترل از دست ما خارج بود. یعنی نمیشد هم کنترل کرد… چون دیگر مسایل مذهبی در دانشگاه پررنگ شده بود و ما بدون اسلام نمیتوانستیم کاری بکنیم به همین جهت صف ما از چپیها جدا شده بود. ما مخصوصاً به آنها نگفتیم که در هجدهم اردیبهشت تظاهرات داریم. بسیاری از آنها در کلاسها بودند. من خاطرم میآید شش- هفت منطقه را انتخاب کرده بودیم درست در خیابان مرکزی داخل دانشگاه سرعتشکن هم گذاشته بودیم تا ماشینهایی که میآیند ویراژ ندهند… تا وقتی گاردیها با ماشین و تجهیزات سپر و باتوم و اینها که میآیند وقتی سرعت آنها کم میشود به آنها حمله کنیم. اعتصاب شروع شد. معمولاً هم از جلوی ساختمان مرکزی شروع میکردیم و یا از سلفسرویس یا از دانشکده فنی حرکت میکردیم. روبروی ساختمان مرکزی کتابخانه مرکزی، یک میدانی قرار دارد در آنجا جمع شدیم و تظاهرات و اعتصاب را شروع کردیم. شعار دادیم».
علی افتخاری یکی دیگر از دانشجویان شروع این واقعه را چنین شرح میدهد:
«روز هجدهم اردیبهشت که آمدیم دانشگاه متنی را به صورت اوزالید تکثیر کرده بودند محتوای آن دربارهی گرامیداشت چهلم شهدای یزد بود. از قبل قرار شده بود که بچهها از ساعت 10 صبح در جاهای مختلف جمع شوند. یعنی در محلهای مختلف دانشگاه و از نقاط متفاوت تظاهرات شروع شود. ما جلوی درب اصلی دانشگاه بودیم که تظاهرات از همینجا شروع شد و قرار بود جلوی گارد و پلیس مقاومت کنیم و مثل تظاهراتهای قبلی متفرق نشویم. همین حرکت مقابل دربهای دیگر دانشگاه هم انجام شد».
شعارهای اللهاکبر و صلوات نشانه اعلام آغاز تظاهرات بود.
«به محض اینکه شعار اللهاکبر و صلوات داده شد همه دانشجویان به صفوف پیوستند. هیچوقت در تاریخ دانشگاه سابقه نداشت اینقدر دانشجو شرکت داشته باشد. شاید حدود دو تا سه هزار نفر در تظاهرات حضور داشتند حیاط بزرگ دانشگاه که روبروی کتابخانه مرکزی و مقابل دبیرخانه دانشگاه است، مملو از جمعیت بود. گارد که حمله کرد بر خلاف سایر تظاهرات دانشجویان متفرق نشدند بلکه با گارد درگیر شدند یعنی چیزی که آنها اصلاً انتظار نداشتند. انتظارشان این بود که هر وقت حمله میکنند دانشجو باید فرار کند امّا آن روز اینطور نشد بلکه در بعضی مواقع این گارد بود که از صحنه میگریخت. همین اتفاقات باعث شد به تقاضای سروان جوادی معاون گارد و سرگرد زهسازیان فرمانده گارد کماندوهای ارتش و شهربانی نیز به نیروهای گارد بپیوندند. به محض ورود آنها تیراندازی و شلیک گاز اشکآور شروع شد. دقیقاً تیراندازی مستقیم بود بچهها گروهی به داخل ساختمانها رفتند امّا همچنان شعار میدادند.[1]
قفل کردن درهای دانشگاه
از جمله برنامههای طرحشده در این روز توسط دانشجویان قفل کردن در اصلی دانشگاه بود. یکی از دانشجویان توضیح میدهد:
«برنامه این شد وقتی که دانشجویان تظاهرات را شروع کردند عدهای از بچهها با قفل و زنجیری که آماده کرده بودند رفتند و درب اصلی دانشگاه را بستند البته این یک حرکت نمادی و سمبولیک بود که معنی و مفهوم آن این بود که میخواهیم در مقابل نیروهای گارد و شهربانی مقاومت کنیم. افرادی را که من یادم هست حضور داشتند مهندس حمید فیروزه بود که یک سال از ما جلوتر بود، و اکبر رمضان قاسم در درگیری کشته شد. وقتی تظاهرات شروع شد درها را قفل کردند و همین حرکت در مقابل دربهای دیگر دانشگاه هم انجام شده بود».
یکی دیگر از دانشجویان هم در ادامه میافزاید:
«در مبارزات دانشجویی هجدهم اردیبهشت دو تیم از بچهها مأمور در دانشگاه شدند محل تجمع آن گروه از بچهها جلو دانشگاه پزشکی ساعت دوازده ظهر بود. دانشجویان دو نفر از مأموران ساواک را به قصد کشت زدند و درب را از پشت بستند تا نیروهای گارد نتوانند وارد دانشگاه بشوند. تظاهرات شروع شد و شعارهایی که داده شد: مرگ بر شاه، درود بر خمینی، مرجع تقلید ما آزاد باید گردد و یا این شعار را میدادند که برای اولین بار در جهرم داده شده بود:
«تختت کنیم زیر و زبر یابن مرجانه تا کی نمایی شور و شر یابن مرجانه»
«دانشجویان همه کلاه بر سر کشیده بودند و فقط چشمهایشان پیدا بود».
علیرضا مرادی در خاطرات خود به طرح جزئیات بیشتری از این اقدام میپردازد:
«از قبل طراحی شده بود، تقسیمبندی صورت گرفته بود. مشخص بود که نیروها باید در کجاها قرار گیرند. بعد هم بنا این شد که کل درهای دانشگاه را با زنجیر ببندیم و تقریباً سراسر دانشگاه برای مدتی محدود به اشغال دانشجویان درآید تا گارد نتواند بیاید. به همین خاطر پیشبینی شده بود که ما درها را با زنجیر قفل بکنیم، نگهبانها را بیرون برانیم حالا تا گارد از درب بگذرد مدتی طول میکشد، چون دانشکده ما این سمت درب اصلی بود ما دانشجویان دانشکده خود را به همراه دانشجویان دانشکده کشاورزی را به سمت درب اصلی بردیم تا در را با زنجیر قفل کنیم. قسمت دیگر هم به وسیله دانشجویان دانشکدههای پزشکی و فنی انجام شود. عدهای هم درب جنوبی را ببندند. چون دانشگاه سه درب داشت. به همین ترتیب با حدود 150 نفر از دانشجویان دانشکده کشاورزی حرکت ما شروع شد نگهبانها را بیرون کردیم و درب را قفل کردیم».
پس از اینکه گارد با تقویت نیروهای خود برای سرکوب تظاهرات دانشجویان وارد صحنه دانشگاه شد شدت عمل بسیاری به خرج دادند یکی از دانشجویان توضیح میدهد:
«ما در این جنگ و گریز عقبنشینی و پیشروی در محوطه جلوی دانشکده علوم تربیتی بودیم عقبنشینی کردیم و به دانشکده ادبیات رفتیم. یک عدهای از دانشجویان ادبیات و علوم تربیتی و بعضی از بچههای کشاورزی به دانشکده علوم تربیتی رفتند. گارد آنجا را محاصره کرد و از گاز اشکآور استفاده کرد. دانشجویان هم بیرون نیامدند. داخل دانشکده شعار میدادند. آنجا بود که تیراندازی شد. گاردیها سعی میکردند داخل دانشکدهها نیایند و خودشان میدانستند که حساسیت ایجاد میشود. در این جریان برای اولین بار وارد دانشکده شدند. بیرون دانشکده علوم تربیتی بچهها را با باتوم کتک میزدند و یک عدهای هم داخل دانشکده محاصره شده بودند یک عدهای از دانشجویان سعی کردند از پنجره و پلههای اضطراری فرار کنند که نتوانستند و کاری هم از دست دانشجویان برنمیآمد آنها هم تیراندازی را شروع کرده بودند».
عدهای از دانشجویان هم به دانشکده داروسازی پناه بردند:
«گارد که شدیداً وارد عمل شد بچهها را به شدت میزدند. عدهای از پرستارهایی که در بیمارستان امام خمینی فعلی بودند متأثر شده و گریه میکردند. به دنبال همین درگیری یک عدهای از بچهها به داخل دانشکده داروسازی فرار کردند و در داخل نمازخانه به این امید که گاردیها نیایند چون خواهرها هم بودند. متأسفانه اینها توجهی نداشتند درب را شکسته بودند و حتی به قرآن ما هم بیاحترامی کرده بودند دانشجویان را به شدت زده بودند.
از جمله بینی آقای دهنوی را شکسته بودند. از طرف دیگر تعدادی از دخترها را در دانشکده ما دستگیر کرده و خیلی کتک زده بودند. چند نفر دچار خونریزی شده بودند. سر و صورت تعداد زیادی خونی شده بود. نادری از کارمندان خیلی کمک کرده بود تا تعدادی را نجات بدهد مجموعاً یک وضعیت خونینی به وجود آمده بود».
حضور دختران دانشجو در جنبش
بر عکس حرکتهای قبلی در این تظاهرات دختران دانشجو حضور چشمگیری داشتند و در درگیری گارد با دانشجویان بیشترین کتک را خوردند چون دانشجویان پسر تجربه تظاهراتهای قبلی را داشته و خیلی سریع خود را از دست نیروهای گارد نجات میدادند.
مهندس کهنمویی به یکی از این موارد اشاره میکند:
«در سال 57 من برای مرخصی سربازی به تبریز آمدم. در هجدهم اردیبهشت به دانشگاه آمدم که آن روز خیلی شلوغ بود… آن روز با مهندس محمّدزاده که الآن مسؤول جهاد استان میباشد و یحیی محمّدزاده که اخیراً استاندار آذربایجان شرقی بود، مؤمنی، دکتر خشکباری… همراه بودم که دانشگاه شلوغ شد من بیخبر از جریانات روز قبل بودم دستور تیراندازی داده شد. سروان جوادی خود زیاد تیراندازی میکرد. من هنگام فرار از صحنه یک باتوم از پشت سر خوردم در میان درگیریها دیدم، سروان جوادی دختر دانشجویی را به دیوار تکیه داده و به صورت او محکم سیلی میزد».
یکی دیگر از دانشجویان ضمن شرح حادثه به حضور داختران دانشجو در این تظاهرات میپردازد:
«… در این روز تمام کلاسها تعطیل شد، و دانشجویان در مقابل دانشکدهها جمع شدند و بعد به هم متصل شدند. گارد دانشگاه نیز که توسط کلانتری یک پشتیبانی میشدند با لباسهای ضد شورش و ماشینهای خود آماده مقابله بودند.
در این تظاهرات شعارهای متفاوت داده میشد. مثل مرگ بر شاه، درود بر خمینی، و لاالهالاالله… از دانشجویان خانم هم عدهای حضور داشتند کارمندان دانشگاه چه مرد و چه زن عدهای حاضر بودند. در ابتدای تظاهرات تنی چند از مأموران آمدند تا دانشجویان را متفرق کنند ولی نتوانستند و فرار کردند. دانشجویان به مأموران حمله کردند و چون تعدادشان کمتر بود آنان را از دانشگاه بیرون انداخته درهای دانشگاه را بستند. این دفعه که گارد و مأموران بازگشتند با تیراندازی همراه بود. ظاهراً در ابتدا هوایی و بعد مستقیم تیراندازی بسیار شدید و متوالی که دانشگاه را مانند محیط جنگزده کرده بود».
دکتر حجازی یکی دیگر از شاهدان عینی توضیحات بیشتری در اختیار ما قرار میدهد:
«حرکت هجده اردیبهشت جریانی کاملاً سازمانیافته دانشجویی بود. یعنی فعالیتهای قبلی مانند اعتصاب در سلفسرویس آویختن پلاکارد و تجمعهای دانشجویان در محیط دانشگاه در برابر حرکت این روز کوچک مینمود، حرکتی عظیم بود. دانشجویان در یازده نقطه از دانشگاه تقسیم شده بودند. برای آنکه نیروهای گارد را غافلگیر کنند این طرح ریخته شده بود. در این واقعه خواهران به همراه برادران شرکت داشتند. حرکتی کاملاً اسلامی بود که از سوی دانشجویان مسلمان سازماندهی و رهبری شد.
از مقابل دانشکدههای پزشکی، کشاورزی، فنی، ادبیات، علوم تربیتی، ساختمان رفاه، سلفسرویس، داروسازی، بچهها سازماندهی و هماهنگ شده بودند که در زمان مُعین حرکت را آغاز کنند. دانشجویان به سنگ مسلح بودند و خانمها هم نقش پشتیبانی را ایفا میکردند و در رساندن سنگ به پسرها شرکت فعال داشتند. یادم نمیرود که چقدر زحمت کشیدند.
از جمله اهداف بچهها انهدام دو عدد ماشین در دانشگاه بود یک بنز قرمز و یک فولکس زرد که گویا متعلق به رئیس دانشگاه بود این روز را به عنوان اموال عوامل رژیم قرار بود آتش بزنیم. ولی هدف اصلی بیرون انداختن گارد و بستن در و نصب پلاکارد بود. تمام این اهداف پیشبینیشده با موفقیت به نتیجه رسید. گارد کاملاً غافلگیر شد».
دکتر حجازی در خاطرات خود میگوید پس از حرکت سریع دانشجویان مذهبی در آغاز این حرکت و موفقیت در برنامهها دانشجویان مارکسیست که اصلاً شرکتی نداشتند سعی کردند خود را در این پیروزی سهیم کنند.
«در گرماگرم پیروزی و موفقیت ما، شعارهایی نظیر رفیق فلانی کشته شد، که رنگ و بوی مارکسیستی داشت سر دادند. این ماجرا باعث شد دانشجویان مذهبی برای مقابله با این حرکت پس از پایان برنامهها تظاهرات خود را ادامه دهند چپیها درست از دانشکده علوم تربیتی خارج شدند و سعی کردند تا بهرهبرداری نهایی به نام آنها ثبت شود. دانشجویان مسلمان در جهت ادامه پیروزیشان به تظاهرات ادامه دادند».
جایی که باید تظاهرات پایان مییافت ادامه پیدا کرد در این فرصت نیروهای شهربانی و گارد وارد عمل شدند و شروع به تیراندازی کردند که در نتیجه دانشجویان متواری شدند در حین این تعقیب و گریز عدهای از دانشجویان از دانشگاه گریختند ولی: «عدهای در داخل دانشکدهها حبس شدند. مخصوصاً دانشکده علوم تربیتی که نزدیک ورودی دانشگاه است. پر از دانشجویان فراری شد. گارد وارد ساختمانها شد. من از کسانی بودم که توانستم به سمت باغهای اطراف دانشگاه فرار کنم. متأسفانه در ماجرای ورود گارد به ساختمانها و دانشکدهها دانشجویان دختر مورد اهانت و ضرب و شتم نیروهای گارد قرار گرفتند».
آنچه شاهدان عینی از حادثه هجدهم اردیبهشت دانشگاه تبریز گزارش کردهاند تأکید بر دو نکته است نخست «حضور عده زیادی از دختران دانشجو با پوشش اسلامی یعنی چادر و مقنعه در صفهای دانشجویان» و دیگری «کثرت تعداد شرکتکنندگان» با این دو مشخصه تظاهرات روی میدهد:
«کلاسهای درسی تا ساعت 30/11 و برخی تا ساعت 12 صبح تقریباً به صورت منظم تشکیل یافته بود. حوالی ساعت 15/12 دستههای دانشجویان از دانشکدههای پزشکی، فنی، علوم، ادبیات با شعارهای «لاالهالاالله» و «درود بر خمینی» به طرف محوطه سازمان مرکزی به راه افتادند».
شهدای هجدهم اردیبهشت
بعد از قیام بهمن ماه تبریز که دو تن از شهدای آن دانشجو بودند به همراه یک دانشجوی دیگر که در 23 فروردین 57 در دانشگاه تبریز شهید سوم هم داشت و در وقایع روز هجدهم اردیبهشت دانشجویان دانشگاه تبریز سه شهید دیگر تقدیم انقلاب اسلامی نمودند.
محمّد غلامی، داود میرزایی و محمّد عینی:
«[محمّد] غلامی به شهادت رسید. پشت سر او یک دانشجوی اهل زنجام [میرزایی] که سال اول بود نیز به شهادت رسید. شهید غلامی سال دوم شیمی بود با ظاهری موفرفری و فعال که بسیار متدین بود. آن دانشجوی شهید زنجانی نیز از خانوادهای متدین بود. دانشجویان تظاهرات کردند. در ادامه حرکت به دانشجاهها پناه بردند که پلیس دانشکدهها را مورد حمله قرار داد. داخل آنها گاز اشکآور انداخت. از کارمندان و دانشجویان دختر عدهای دستگیر شدند که مورد اهانت قرار گرفتند».
قاتل محمّد غلامی ستوان یکم جوادی معاون گارد دانشگاه بود او فرد سنگدل و تنومندی بود «مقابل دانشگاه ادبیات یکی از دانشجویان را با اسلحه کمری زد که او هم شهید شد».
«غلامی در تظاهرات شهید شد پیکرش را به سردخانه بیمارستان امام فعلی بردند وقتی پدرش برای تحویل جنازه آمده بود هم پول گلوله را از او طلب کردند و هم یک جعبه شیرینی، برای اینکه یکی از مخالفان نظام را از بین بردهاند.
گزارش مفصلی از تعداد شهدا و مجروحان این حادثه در روزنامه کیهان هوایی در تاریخ 27/2/1357 به چاپ رسید اسامی دانشجویان شهید عبارت بودند از محمّد غلامی، داود میرزایی و محمّد عینی اولین گزارش استاندار آذربایجان شرقی ارتشبد شفقت به نخستوزیر در آن روز چنین بود:
«امروز 18/2/2537 پس از خاتمه کلاس درس قبل از ظهر غفلتاً تعداد انبوهی از دانشجویان دانشگاه آذرآبادگان شروع به دادن شعار و تظاهرات و شکستن شیشه مینمایند که با وجود دخالت گارد دانشگاه که مورد ضرب و حمله دانشجویان قرار میگیرند. دامنهی آن توسعه یافته و از طرف گارد دانشگاه بر خلاف دستورات صادره شروع به تیراندازی میشود که متأسفانه منجر به قتل یک نفر از دانشجویان میگردد. و یک نفر دیگر هم کشته به ضرب باتوم میشود. تظاهرات حدود یک ساعت ادامه یافته و سپس خاموش میگردد دستور داده شد تحت نظر کمیسیونی چگونگی امر و علت تیراندازی تحقیق و مسؤولین امر را تنبیه نمایند نتیجه متعاقباً اعلام خواهد شد.
بازدید استاندار از دانشگاه تبریز
حدود یک ساعت پس از خاتمه درگیری استاندار آذربایجان شرقی به همراه دکتر مرتضوی رئیس دانشگاه تبریز برای بررسی قضیه از دانشگاه بازدید کردند.
«ساعت 30/1 قضیه خاتمه پیدا کرد ساعت حدود سه بعدازظهر هنوز بوی گاز اشکآور در محوطه میآمد. ارتشبد شفقت و دکتر مرتضوی آمدند. من به فضل خدا فکری به سرم زد و رفتم شش عدد باتوم شکسته و خونآلود و گاز اشکآور و چند پوکه گلوله را درون کاغذ بزرگی جمع کردم. بعد از آمدن آنها آوردم و به آنها نشان دادم گفتم: «این خدمت گاردیها به ما بود» دکتر مرتضوی که فرد متشخص و بامعرفتی بود با دیدن آنها و همچنین خونهایی که بچهها با دستان خونین خود به دیوارها زده بودند با صدای بلند گریه کرد و گفت: «من به والدین بچهها چه جوابی بدهم؟…» ارتشبد خیلی عصبانی شده بود ولی نمیتوانست چیزی به من بگوید در همین حال یک سرهنگ گارد که خیلی چاق بود داخل شد و احترام کرد. ارتشبد که شدیداً عصبانی بود خشمش را سر او خالی کرد و گفت: «… این چه وضعی است کدام… این دستور را داده است، برو بیرون» سرهنگ با پشیمانی رفت. آن روز چند گروه از مقامات به فاصله دو ساعت از هم برای بازرسی آمدند. آخرین گروه ساعت یازده شب آمدند که عبارت بود از تیمسار احمد بیدآبادی، سه نفر از دادگاه، نظامی لشگر چند نفر از ساواک و شهربانی و گارد دانشگاه و رئیس دانشکده پزشکی…
نادری در ادامه سخن میگوید: علاوه بر پوکهها، محل اصابت گلولهها را هم به این افراد نشان داده است.
«تیمسار بیدآبادی گفت: «میتوانی جای گلولهها را نشان دهی؟» من با شتاب جای یکی از آنها را که به سقف خورده بود نشان دادم با اینکه مایل نبودند به زور آنها را به طبقه دوم کشاندم و محل اصابت گلوله دیگری را که به دیوار خورده بود و خطرش از قبلی بیشتر بود نشان دادم به پشت در ایستادم و گفتم از اینجا شلیک شده و به دیوار اصابت کرده است».
پس از بازدید استاندار از دانشگاه گزارشی به نخستوزیر ارسال شد که در آن علت بروز حادثه در اثر اقدام بیرویه و خشونت گارد دانشگاه و با سلاح وارد شدن گارد به محوطه و بالاخره تیراندازی بدون اجازه و تعقیب دانشجویان حتی در داخل ساختمانها عنوان شده است.[2]
بازتاب جنبش در شهر
دانشجویان دانشگاه تبریز در اولین واکنش به این حوادث بیانیهای صادر نمودند[3] پس از خاتمه حادثه عدهای از دانشجویان به بازار تبریز مراجعه کردند و آنها را در جریان وقایع دانشگاه قرار دادند:
«همه را از دانشگاه بیرون کردند ما به بازار آمدیم به سه، چهار نفر از بازاریها اطلاع دادیم که شما چه نشستهاید دانشگاه چنان وضع را دارد و آدمکشی میشود. تا اینکه بازار تعطیل شد دو، سه نفر از بچهها سر و صدا راه انداختند که در دانشگاه قتلعام و خونریزی شده است. بعدازظهر آن روز بود یا فردا صبح در مسجد جامع برای دانشجویان شهید مجلس ختمی برگزار شد که در آنجا هم دانشجویان اجتماع کردند و به اعتراض پرداختند».
علمای شهر تبریز هم متعاقب آن با صدور اعلامیهای این اقدام را محکوم کردند. در همین ایام منازل مراجع قم هم مورد حمله نیروهای مخصوص ارتش قرار گرفت که در اعلامیه علمای تبریز به این حادثه هم اشاره شده است.
در هفتمین روز شهدای دانشگاه دانشجویان یک راهپیمایی بدون شعار برپا کردند. دکتر صدری مهربانی شهردار وقت تبریز اطلاعات بیشتری در این خصوص ارایه میدهد:
«بعد از هفته شهدای دانشگاه دانشجویان تصمیم گرفته بودند که پیادهروی کنند و داخل شهر بیایند من بعد از این حوادث استعفا دادم ولی شورای شهر قبول نکرد. داخل ماشین در حال رفتن بودم در چهارراه منصور سرگرد قرهمجید که شهرت او را فراموش کردهام مرا دید گفت: اگر این دانشجویان مقابل استانداری برسند احتمال حوادث ناگواری هست شما با اینها صحبتی بکنید- یک طعنهای هم به من زد- بلکه برگردند دانشگاه من از اتومبیل پیاده شدم با یک بلندگوی دستی در چهارراه منصور ضمن عرض تسلیت شهدای دانشگاه گفتم: «که پیادهروی شما از اینجا تا جلوی استانداری احتمال دارد که حوادث ناگواری به وجود بیاورد اگر موافق هستید از اینجا به دانشگاه برگردید. پیادهروی بسیار آرام بود در سکوت پیادهروی میکردند بدون شعار به دانشگاه بازگشتند. قرهمجید بعداً در تبریز در همین سال ترور شد».
بعد از حوادث خونین، دانشگاه تبریز تا پایان هفته تعطیل شد شنبه 23 اردیبهشت اساتید دانشگاه اولین حرکت سیاسی هماهنگ خود را انجام دادند که در بحث آتی به آن پرداخته خواهد شد. اساتید با صدور قطعنامه تهدید کردند در صورتی که گارد از دانشگاه اخراج نشود در کلاسها برای تدریس حاضر نخواهند شد.[4]
روز بعد یعنی یکشنبه 24/2/1357 دکتر منوچهر مرتضوی رئیس دانشگاه به تهران احضار شد. روزنامه اطلاعات در همین مورد نوشت:
«بعدازظهر دیروز [24/2/57] دکتر مرتضوی رئیس دانشگاه آذرآبادگان به طور ناگهانی به تهران فراخوانده شد و این در شرایطی است که استادان دانشگاه هنوز از رفتن به اتاقهای خود در دانشگاه خودداری میکنند. با توجه به اینکه روز سهشنبه- فردا- [26/2/57] پایان تعطیلات چند روز دانشگاه است هنوز معلوم نیست استادان حاضر به تدریس خواهند شد یا نه».
روزنامه رستاخیز هم خبر تمدید تعطیلی دانشگاه آذرآبادگان تبریز را اعلام کرد: «به دنبال صدور قطعنامه استادان دانشگاه آذرآبادگان تا اطلاع بعدی از حضور در کلاسها خودداری کردهاند. روز شروع کلاسهای درس از طریق رسانههای همگانی به اطلاع همه خواهد رسید». اقامت رئیس دانشگاه تبریز در تهران تا اواخر اردیبهشت ماه ادامه یافت. در تاریخ 27/2/1357 رؤسای 20 دانشگاه ایران در جلسهای گرد هم آمدند تا به مشکلات ناشی از نارضایتیها که در بیشتر موارد موجب تعطیل کامل جمعی از دانشگاهها شده بود رسیدگی کنند و علل آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند! از جمله تصمیمات این جلسه نظارت یک وزیر مشاور بر امور دانشگاهها بود «در شورای مرکزی دانشگاهها مهمترین مسأله زمینه نظام جدید و تشکیلات جدید آموزش عالی و هماهنگی دانشگاهی دور میزند که به نظر شورای هماهنگی باشد و این شورا وابسته به یک وزیر مشاور باشد که در امور دانشگاهها نظارت کند».[5]
بر اساس تصمیم شورای دانشگاه آذرآبادگان از آخر اردیبهشت تا اطلاع ثانوی کلاسهای این دانشگاه تعطیل اعلام شد، این تعطیلی تا مهر ماه ادامه یافت.[6]
اعتراض استادان دانشگاه تبریز
حادثه خونین دانشگاه تبریز گذشته از آنکه در دانشگاههای دیگر کشور بازتاب وسیعی یافت اولین اقدام هماهنگ اساتید دانشگاهی تبریز را نیز در پی داشت عدهای از استادان مذهبی که طی سالهای قبل جلساتی با هم داشتند پس از این حوادث در منزل دکتر نیشابوری گرد آمدند و نامهای در اعتراض به حادثه، خطاب به ریاست دانشگاه تبریز تهیه کردند که به امضای 170 تن از اساتید دانشگاه رسید.[7] در قسمتی از این نامه آمده بود: «… به اعتقاد ما مسؤولیت مستقیم این سفاکیها و خونریزیها به پای کسانی است که به پلیس و مأموران انتظامی دستور دادهاند تا با مسلسل و تپانچه به سوی جوانانی که شعار لاالهالاالله بر زبان دارند آتش گشایند و به حریم دانشگاهها تجاوز کنند و در و دیوار کلاسها و سالنهای مطالعه را با خون دانشجویان رنگین سازند و با نهایت شقاوت حیثیت و احترام محیط دانشگاه و ابتداییترین حقوق و حرمتهای انسانی، اسلامی و قانونی را زیر پا نهند…»[8]
این نامه سرگشاده پس از جمعآوری امضا ضمن ارسال به دکتر مرتضوی رئیس دانشگاه در سطح شهر تکثیر و توزیع شد. آقای نیشابوری در مورد فعالیتهای انجامشده توضیحات بیشتری میدهد:
«بعد از این حادثه و ریختن خون در محوطه دانشگاه دکتر رجایی و دکتر گلابی خانه من آمدند گفتیم نگذاریم این قضیه لوث و بعد فراموش شود. به شکلی دنبال آن را بگیریم. در مقابل این خونها احساس مسؤولیت میکردیم که چه کار کنیم، تصمیم گرفتیم یک اعلامیهای به نام دانشگاهیها صادر کنیم و ماهیت آن هم طوری باشد که نشان دهد این حرکت اسلامی بوده است دربارهی مطالب آن و این احتمال که شاید عدهای بترسند و به دلایلی امضا نکنند نیز صحبت کردیم شش هفت تا اعلامیه با آن متنی که دلمان میخواست نوشتیم روز چهارشنبه [20/2/57] که دانشگاه باز میشود دانشگاهیها را جمع کنیم و هر کدام را در جایی آماده کنیم بیایید اعلامیهای بدهیم و نگوییم که ما اعلامیه حاضر داریم طوری باشد که تصور کنند خود آنها تهیه میکنند. ما به افرادی که باید جمع میکردیم تا با آنها صحبت شود گفتیم این شکلی نمیشود یک جمعی را انتخاب کنیم این جمع بیاید بنویسد و ما یک قطعنامهای را صادر کنیم…»
آنچه که آقای نیشابوری در خاطرات خود یادآور شده است مربوط به روز شنبه 23/2/57 میباشد قبل از صدور این قطعنامه حرکتی دیگر در دانشگاه صورت گرفت.
روز شنبه 23/2/57 روزی بود که کلاسها باید تشکیل میشد با هماهنگی دکتر کرانی و دکتر رجایی خراسانی استادان جمع شدند. دکتر رجایی خراسانی مسؤولیتی اداری هم در دانشگاه علاوه بر استادی داشت ولی دکتر کرانی به دلیل اینکه عنصر شناختهشده مذهبی بود مسؤولیتی نداشت آنها با استادان هماهنگی کردند گفتند برویم در جاهایی که دانشجویان کشته شدهاند بایستیم و فاتحهای برای آنها بخوانیم راه افتادند. به محل شهادت غلامی رفتند ایستادند و فاتحه خواندند آنجایی که میرزایی شهید شده بود، یعنی جلوی دانشکده فنی که سینمای روبازی هم آنجا بود آمدند ایستادند رجایی سوره والعصر را خواند و یک تفسیر کوتاهی از والعصر کرد و گفت من هم با آقایان استادان همعقیده هستم که گفتند تا گارد از دانشگاه بیرون نرود- این اهانتی به محیط دانشگاه است- ما در کلاسهای درس حاضر نمیشویم».
قطعنامهای چهار مادهای به شرحی که دکتر نیشابوری گفتند تهیه و توسط استادان تسلیم وزارت علوم و آموزش عالی، مقامات مسؤول استان آذربایجان شرقی شد.[9] دانشگاهیان در این قطعنامه چهار تقاضای مشخص داشتند: 1- اخراج گارد از دانشگاه؛ 2- آزادی مجروحان و دستگیرشدگان این حوادث؛ 3- عدم محرومیت و احتساب نمره صفر به دانشجویان در صورت انحلال ترم؛ 4- معرفی و محاکمه علنی و قانونی مأموران مختلف که این حادثه را به بار آوردهاند.[10]
در پایان استادان دانشگاه تبریز تأکید کرده بودند چنانچه این چهار ماده رعایت نشود در کلاسها حاضر نخواهند شد و تدریس نخواهند کرد.[11]
گوشهای از این فعالیتها را احمد محمّد کرمی توضیح میدهد:
بین مردم و دانشگاهیان جلساتی در مورد مسایل مذهبی برگزار میشد بین استادان افرادی چون دکتر کرانی، یا دکتر رجایی خراسانی به عنوان چهرههای مشخص دانشگاه مطرح بودند. دکتر رجایی خراسانی استاد فلسفه بود و از ابتدای ورودش به عنوان یک چهره مذهبی که دارای دیدگاههای فلسفی بود شناخته شده بود، ضمن اینکه کلاس او در دانشگاه خیلی شلوغ میشد. خیلی مخفیانه یک سری بحث سرّی در خانه خود یا بعضی از خانههای مذهبی مطرح میکرد. خود آقای کرانی هم به عنوان یک چهره از نظر مذهبی در دانشگاه شناخته شده بود از طرف ساواک هم یک سری آزار و اذیت شده بود. او هم در شهر تبریز جلساتی داشت که عمدتاً به وسیله دانشجویان هماهنگ و برنامهریزی میشد…»
دکتر گلابی در خاطرات خود به معرفی هسته اساتید مذهبی میپردازد:
«در فعالیتهای سیاسی استادان یک هستهای از اساتید مذهبی وجود داشت. از اعضای این هسته دکتر رجایی خراسانی، دکتر سلیمی خلیق- استاد دانشکده پزشکی- بودند.
آغاز مبارزات سیاسی استادان دانشگاه
صدور نامه سرگشاده به رئیس دانشگاه، صدور قطعنامه چهار مادهای اولین حرکت منسجم استادان دانشگاه تبریز بود همانگونه که دانشجویان دارای سابقه و تاریخ فعالیت بودند هسته اصلی استادان دانشگاه نیز از سالهای قبل در قالبهای مختلف فعالیت داشتند.
البته بعداً دکتر حسین صادقی شجاع- رئیس دانشگاه پیام نور- نیز به جمع وارد شد. دکتر اصغر نیشابوری، دکتر کرانی- سفیر سابق ایران در الجزایر- دکتر سامنی که استاد دانشکده ادبیات بود در این هسته بودند».
دکتر گلابی در ادامه به تشریح فعالیتهای این هسته میپردازد:
«یکی از فعالیتهای ما نوشتن و توزیع اعلامیهها بود. کمک مالی به دانشجویانی که در تظاهرات شرکت میکردند کار دیگر ما بود. کانال عمدهی ما برای کمک مالی دکتر رجایی خراسانی بود. ما هم خودمان کمک میکردیم و هم در شهر تبریز افراد خیری وجود داشتند که حاضر به کمک بودند. حقیقت امر این است هیچکس انتظار نداشت که انقلاب اسلامی به این زودی به پیروزی برسد حتی تشریففرمایی حضرت امام (ره) را هم هیچکس باور نمیکرد یعنی تا آن زمان که امام پا به ایران گذاشتند افراد بسیاری مثل من انتظار چنین جرأت و جسارتی را نداشتیم بعد متوجه شدیم که پشتوانه این جرأت و جسارت ایمان به خدا و توکل به او بود نه چیز دیگر… جلسات ما، جلسات خصوصی بود. این جلسات چند نفره یا در منزل بنده یا منزل دکتر رجایی خراسانی تشکیل میشد. تصمیمی گرفته میشد که مثلاً اعلامیههایی داده شود».
در چنین مواردی چندین اعلامیه با مضمون واحد در اشکال متفاوت تهیه، تکثیر و توزیع میشد. تکثیر اعلامیهها هم در آن زمان به سختی صورت میگرفت.
«پنج نوع اعلامیه نوشته میشد در زیر یکی نوشته میشد از طرف استادان مسلمان دانشگاه تبریز در زیر دیگری از طرف تعدادی از کارگران مسلمان، در زیر سومی مینوشتیم تعدادی از دانشآموزان مسلمان، بعد آنها را تکثیر میکردیم. محل تکثیر هم دبیرستان صفا یا والفجر فعلی بود برای اینکه آن دبیرستان وابسته به جامعه تعلیمات اسلامی بود بنده و دکتر سلیمی خلیق جزو هیأت امنای آن مدرسه بودیم. این مدارس غیر دولتی بودند مخفیانه اعلامیهها را به دبیرستان میبردیم و آنجا تکثیر میکردیم…»
استعفای دکتر مرتضوی رئیس دانشگاه تبریز
پس از حوادث خونین روز دوشنبه دانشگاه، سردرگمی و ابهام خاصی در مسؤولین دیده میشود. استاد دکتر مرتضوی که چهرهای علمی و موجه بود در اول خرداد ماه طی گفتگوی تلفنی به خبرنگار روزنامه اطلاعات گفت: «من امروز از طریق روزنامه میخواهم اعلام کنم که ترم دانشگاه آذرآبادگان به سرنوشت هفت هزار و 800 دانشجو بستگی دارد، از نظر ما خیلی مهم است و به هیچ وجه منحل نمیشود چراکه این یکی از خواستهای اساسی ما دانشگاهیان است».[12] روز بعد همین روزنامه خبر استعفای دکتر مرتضوی را چاپ کرد و تا تعیین رئیس جدید دکتر طباطبایی با عنوان سرپرست دانشگاه به اداره امور میپرداخت دکتر طباطبایی هم در گفتگو با خبرنگار روزنامه اطلاعات خبر از تشکیل شورای دانشگاه با شرکت معاونان و رؤسای دانشکدهها برای مشخص کردن تکلیف قطعی وضع ترم تحصیلی داد. وی خاطرنشان کرد: «در این جلسه تاریخ قطعی انجام امتحان از دانشجویان اعلام خواهد شد».[13]
مسؤولین دانشگاه در انحلال یا عدم انحلال ترم مردد مانده بودند روز سوم خرداد شورای فوقالعاده دانشگاه تبریز در مورد ترم دوم تشکیل جلسه داد. یکی از مقامات بلندپایه دانشگاه در همین مورد به خبرنگاران گفت:
«آموزش دانشکدههای دانشگاه دو هفته مانده به پایان ترم دچار تعطیل شد که به جز این تعطیلی دانشگاه یک بار سه روز و بار دیگر چهار روز تعطیل بوده است. بنابراین چنانچه شرایط مساعد باشد مجموع روزهای تلفشده ترم دوم امسال که جمعاً سه هفته است جبران خواهد شد و از انحلال ترم جلوگیری میشود وگرنه بالاجبار منحل میگردد».
همین مقام در مورد استعفای دکتر مرتضوی اظهار داشت:
«طبق قوانین مملکتی انتصاب و قبول استعفای استادان و رؤسای دانشگاهها به امر شاهنشاه آریامهر صورت میگیرد و تاکنون این امر صادر نشده است و بنابراین دکتر مرتضوی گرچه استعفا کرده امّا هنوز قانوناً رئیس دانشگاه آذرآبادگان محسوب میشود و در مورد قبول یا عدم قبول استعفای وی به صورت قطعی نمیتوان ابراز عقیده کرد».[14]
چهلم شهدای هجدهم اردیبهشت
اواخر خرداد همزمان با چهلم شهدای دانشگاه تبریز در تبریز و شهرستانهای اطراف شایعاتی مبنی بر برگزاری تظاهرات اعتراضآمیز پخش شد. پرویز ثابتی از مقامات ارشد ساواک از ساواک تبریز خواستار تحقیق و ارسال گزارش پیرامون شایعات فوق شد:
«شایعاتی در شهر تبریز وجود دارد مبنی بر اینکه روزهای 27 و 28 و 29/2/37 [57] که مصادف با چهلمین روز کشته شدن دو نفر دانشجو در دانشگاه آذرآبادگان است تظاهراتی صورت خواهد گرفت و عدهای دانشجو از سایر نقاط کشور به تبریز مسافرت و در این مراسم شرکت خواهند کرد. همچنین شایع شد که مخالفین در این روزها مسلح شده تا کار را یکسره نمایند با استفاده از کلیه امکانات هرگونه اطلاعی به دست آمد سریعاً اعلام گردد».
* پژوهشگر تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی
[1]. روزشمار انقلاب اسلامی، ص 284.
[2]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 268.
[3]. قسمتی از این بیانیه چنین است: «… مبارزات دانشجویی ایران با ریختن خون سه تن از دانشجویان دانشکده فنی تهران در تاریخ 16 آذر 1332 اوج یافت و همزمان با شکوفایی مبارزه مسلحانه گسترش بیشتری یافته و بار دیگر واقعه 18 اردیبهشت 1357 دانشگاه تبریز به عنوان روز خونین در تاریخ مبارزات دانشجویی کشور ما ثبت گردید. در این روز در ساعت 15/12 دقیقه به خاطر اعتراض به کشتار وحشیانه مردم مبارز ایران در سالهای اخیر و گرامیداشت خاطرهی شهدای یزد، جهرم، اهواز و… تظاهرات دانشجویان با حملات وحشیانه پلیس مزدور مواجه گردید و دانشجویان را در صحن دانشگاه ددمنشانه به زیر رگبار مسلسل گرفتند و فریاد آزادیخواهی را در گلو خفه کردند. چه بسا خون شهیدانی که محوطه دانشگاه را گلگون کرده و دانشجویان با خون خود بر در و دیوار دانشکدهها شعار آزادیخواهی را نوشتند…» (همان، ص 613).
[4]. روزشمار انقلاب اسلامی، پیشین، صص 346- 345.
[5]. روزنامه اطلاعات، شماره 15615، تاریخ 31/3/1357، ص 4.
[6]. همان.
[7]. روزشمار انقلاب اسلامی، پیشین، ص 230.
[8]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده جبهه ملی در استان مرکزی، ش پ 321، ص 37.
[9]. روزنامه اطلاعات، شماره 15611، 26/2/1357، ص 4.
[10]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 269.
[11]. روزشمار انقلاب اسلامی، پیشین، صص 359- 358.
[12]. روزنامه اطلاعات، شماره 15615، 1/3/1357، ص 4.
[13]. همان، شماره 15617، 2/3/1357، ص 4.
[14]. روزنامه اطلاعات، شماره 15618، 3/3/1357، ص 4.