آن چه در پی میآید گزیده یکی از شاهکارهای نوحهسرایی آذربایجان است و همه ساله در روز عاشورا نغمه هیئات حسینی و محافل مذهبی آذری زبانان میشود.
زنده یاد «حاج محمد حسن صحّاف» شاعر و نوحهسرای شهیر سالهای دور هیئات حسینی آذربایجان، شاعر این ابیات شورانگیز است. گلشن شهدا، رهروان حقیقت و شورش کربلا از جمله آثار این نوحهسرای تبریزی است.
نئجـه قان آغلاماسـون داش بـو گـون
کسیلیب یئتمیـش ایکی باش بو گـۆن
توکولوب توپراغا باشسێز شهــداء
کـربـلا دشتـی اوْلـۇب کوه منا
مـوج ایـدهر قانیلـه دریـای بــلا
نئجه قان آغلاماسون داش بو گون
بو همان گۆندی باتوب یاسه جاهان
بوویانوب قانه سوسوز پیر و جاوان
انبیالر باش آچوب آغلوری قان
نئجه قان آغلاماسون داش بو گون
بو همان گۆندی سولوب دین چمهنی
سارالوب سرو و گول و یـاسـهمهنـی
قطعـه قطعــه اولـوب اکبـــر بـــدهنــی
نئجه قان آغلاماسون داش بو گون
سالدی دونیایه شرر شمری دَنی
کسدی عطشان سر شاه زَمَنی
قالدی باشسیز قوری یئرده بدهنی
نئجه قان آغلاماسون داش بو گون
سنده صحّاف ائله شو ر و فغان
مَطلَبون تا وئره خلّاق جاهان
بو گوزهل مطلعی قیل بیرده بیان
نئجه قان آغلاماسون داش بو گون
قدرت و شیوایی شعر صحاف به حدی بود که زنده یاد استاد شهریار در مقدمهای که بر کتاب «رهروان حقیقت» نوشته، آورده است:
در چند بار ملاقات که افتخار زیارت آقای صحّاف را پیدا کرده و از قند گفتارشان برخوردار گشتم، ایشان را خیلی نزدیک به کمال صنعت شعر یافتم. مخصوصاً در آثاری که ایشان به زبان محلی سروده بودند، حقاً خیلی قوی و بلکه اشعر شعرای زنده آذربایجان تشخیص دادم.
استاد شهریار در قسمت دیگری از این مقدمه، مینویسد:
این بنده تاکنون خیلی نادر اتفاق افتاده که به شاعری -هرقدر هم دانا و توانا باشد- رشک ببرم. یعنی هنر واقعی خود جهان صفایی است که اصلاً رشک و حسد در آن جا وجود ندارد… من با یک بیت لطیف که از دیگران باشد بیشتر عشق میورزم تا با بیت دیگر همپایه آنکه از خودم باشد. اما در مطالعه این کتاب از شما چه پنهان، شراره رشگی در اعماق روح آزمند و جان آرزومندم برق زد که برای تشریح و تبرئه آن بهتر میبینم ماجرایی را که فیالحال به یادم آمد، در میان بگذارم که مولانا فرماید:
بهتر آن باشد که عشق دلبران
گفتهاید در حدیث دیگران
شاید نام «عمان سامانی» را که تا همین پنجاه شصت سال حیات داشته شنیده باشید. این شاعر بزرگ با سرودن شاهکار بدیعی که الهام محض است و «گنجینه اسرار» نام دارد، مقامی در ادبیات دینی و اخلاقی احراز کرده که حتی از مرحوم محتشم کاشانی هم بالاتر زده است.
معروف است که خوانین بختیاری وقتی به زیارت عتبات عالیات مشرف میشوند، در این سفر مرحوم عمان سامانی را هم با خود میبَرند. ضمناً در نجف اشرف به محضر مرحوم آیتالله میرزای شیرازی (مرجع تقلید بزرگ جهان تشیع و صاحب فتوای معروف جنبش تنباکو در آن زمان) شرفیاب میشوند. باری، خوانین بختیاری با هیکلهای درشت و قیافههای موقر وارد محضر میرزای شیرازی میشوند. آخر همه هم مرحوم عمان سامانی با جثه ریز و فروتنی مخصوص و سیمای شاعرانه خود وارد می شود. اجازه جلوس که مییابند مرحوم عمان دم در و پایین دست همه نشسته بود. یکی از خوانین بختیاری که سمت بزرگتری هم داشت، شروع میکند به معرفی حُضار –البته با القاب و عناوین قلمبه و سلمبهای از قبیل ضرغام و قمقام و صمصام و … که معمول آن وقت بوده است- و در آخر هم شاید نوک زبانی اسمی از «میرزا عمان» برد.
مرحوم آیتالله میرزای شیرازی به مجرد شنیدن نام عمان یک مرتبه رنگ از رخ باخته، با حال منقلب بلند میشود و لرزان و اشک ریزان خود را به عمان سامانی میرساند. مهمان والا مقام خود را در آغوش میگیرد و با تضرع و التماس به صدر مجلس میکشاند. میرزا را بالای دست خود نشانده و مکرر میگفته «میرزای عزیزم ای کاش خداوند اعلی مرا هم در اجر یک بیت از هزارها بیت که در مناقب و مراثی آل محمد (ص) به قلم فیاض شما جاری شده، سهیم و شریک میفرمود.»
آری… من هم از خواندن کتاب آقای صحّاف همین حال را یافتم و زبان حالم گویای همان شد که او گفته بود. در چنین حرم قدس و مقام تعظیم، قصه شور و حکایت شعور نیست بلکه این یک نصیبه ازلی و تائید خاص رحمانی است. تا استحقاق و پایه روحانی گوینده چه باشد و تا این پایه دست ندهد، شاعر هرقدر هم پرمایه و پرکار باشد، هرگز راه به جایی نخواهد بود. رحمه الله علیهم جمیعا.
سید محمد حسین شهریار
تبریز/فروردین ۱۳۴۵