اين طايفه از اشراف كرد ولايت اران به شمار ميرفتند، چنانكه نام برخي از آنها چون لشگري، فضلون و ابوالاسوار شاوور در اشعار و كتب عصر همچنان باقي است. آنها در اذهان آن زمان از جمله دلاوران و قهرمانان مسلمان به شمار ميآمدند كه به خصوص در مبارزه با روم و طوايف گرجي و ارمني قدرت خود را نشان ميدادند كه اولين آنها محمد بن شداد بود كه در سال (340 تا 342 هجري)، (951 تا 953 ميلادي) حكومت كرد.» ( شبکه ملی مدارس، سايت رشد)
البته همانطور كه قبلاً اشاره شد حكومت او در غياب مرزبان بن محمد كه در سال 337 به اسارت ركنالدوله ديلمي درآمده بود، شكل گرفت و در سال 342 او از سالار مرزبان بن محمد شكست خورد و ديگر شداديان تا سال 360 نتوانستند به قدرت برسند.
«شداديان و خاندان محمد بن شداد از خاندان روادي بودند. احمد كسروي به دو خاندان روادي در آذربايجان و قفقاز اشاره ميكند: گروهي را از خاندان (رواد ازدي) كه نژاد تازي داشتند دانسته و گروه ديگر يعني خاندان محمد بن شداد را از رواديان كرد ايراني ميداند كه حكمران اران بوده و به شداديان معروف شدند و چون از تيره معروف روادي بودند، رواديان نيز خوانده ميشدند.» (کسروی تبريزی، 1308: صفحه 91)
«پس از شكست محمد بن شداد بن قُرتق در مقابل سالار مرزبان محمد و فرارش به روم در سال 342 هجري، او مجدداً در سال 343 هجري به وسپوهرگان كه خانوادهاش در آنجا بودند، بازگشت و حدود سال 344 هجري در همانجا درگذشت.
از محمد بن شداد سه پسر به نامهاي ابوالحسن علي بن محمد لشگري، علي مرزبان و فضل بازماند. ابوالحسن لشگري كه فرزند ارشد بود در سال 344 هجري به جاي پدر نشست. كار لشگري بالا گرفت و هر روز بر وسعت قلمرو خود افزود و اران را كاملاً به تصرف خود درآورد. وي بالاخره در سال 368 هجري در تختگاه خود شهر گنجه درگذشت.» (رضا، 1382: صفحه 478)
«عدهاي از مورخين حكومت او را بين سالهاي 360 تا 368 هجري نوشتهاند.» (شبکه ملی مدارس، سايت رشد)
«پس از درگذشت ابوالحسن علي بن محمد لشگري، پسر ديگر محمد بن شداد، يعني مرزبان بن محمد[1] به حكومت رسيد، حكومت او از سال 368 تا سال 375 هجري ادامه داشت. تا اينكه در سال 375 فضل پسر ديگر محمد بن شداد، برادر خود مرزبان را به قتل رساند و خود به جاي او نشست. ميگويند فضل، مرزبان را در شكار از پاي درآورد. حكومت فضل حدود 48 سال يعني از سال 375 هجري تا سال 422 دوام يافت.» (همان)
«فضل در سال 383 هجري شهرهاي برذعه و بيلقان را به تصرف درآورد و سپس با شاه ابخاز جنگ كرد و شهر شمخور را از چنگ او بدر آورد…. فضل كه ابناثير او را (فضلون كردي) ناميده است، در سال 421 هجري به جنگ گرجيان رفت، بسياري از آنان را كشت و گروهي را اسير كرد. به هنگام بازگشت گرجيان بر او تاختند و همه آنچه را كه تاراج كرده بود به همراه دارایيهاي آنان گرفتند، ارمنيان در اين جنگ با گرجيان همدست شدند و به ياري يكديگر بر فضل تاختند و به گنجه تختگاه اران درآمدند و آن شهر را غارت و تاراج كردند. ظاهراً در سال 421 هجري (1030 ميلادي) عسكُويه، پسر و وليعهد فضل بر پدر شوريد، فضل در همين سال فرزند ديگر خود موسي بن فضل را با سپاهي به جنگ او فرستاد. عسكويه بر پدر و برادر خود شوريد و به قصد لشگركشي برضد پدر سپاهي گرد آورد. موسي آهنگ برادر كرد و در اين كار از روسها ياري طلبيد زيرا سي و هشت زورق روسها تا حد شروان، پيش آمده بودند… فضل روسها را از زورقها خارج ساخت و مال بسيار به آنان داد، وي روسها را به جانب بيلقان كشانيد و به ياري ايشان شهر را گشود و عسكويه برادر خويش را دستگير كرد و كُشت، سپس روسها از اران به عزم روم شرقي حركت كرده و از آنجا به روسيه رفتند. در سال 422 هجري (1031 ميلادي) فضل درگذشت.» (رضا، 1382: صفحه 480، 479، 478)
«فضل مدت 48 سال حكومت كرد. فضل در مدت حكومت خود بارها با اميران و طوايف ارمني و گرجي در ولايات مرزي مبارزه كرد و با آنکه گهگاه از آنها شكست خورد، اما سرانجام با غلبه بر آنها خراج سنگيني هم به آنها تحميل كرد. فضل به كار آباداني هم علاقه زيادي داشت، گويند پل بزرگ و زيبايي بر روي رود ارس احداث كرد كه اگر هم در فعاليتهای نظامی فاقد اهميت نبود، ولي به توسعه بازرگاني در قلمروش كمك شاياني كرد.» (سايت رشد، شکه ملی مدارس)
«طبق آنچه منجمباشي نوشته است، اين پل را به فرمان فضل در سال 418 ساختهاند و اين پل يادگاري بزرگ از اوست. مينورسكي درباره نوشته منجمباشي چنين اظهار ميكند كه:
«در مسير ارس، واقع در كنار قلمرو فضل، تنها دو پل قديمي شناخته شده است: جلفا و خداآفرين، … پايههاي پل قديمي كه هنوز آثار آن در بالاي جلفا ديده ميشود، بايد به زمانهاي بعد متعلق باشد …؟… آثار پل قديمي خدا آفرين، تقريباً در 150 كيلومتري پایيندست جلفا قرار دارد، (به روايت نزهـﺔالقلوب، صفحه 88، يكي از صحابه پيغمبر اسلام به نام بكر بن عبدالله در سال 16 هجري (636 ميلادي)آن را ساخته است[2].» (رضا، 1382: صفحه 479، 478)
به نظر ميرسد پل خداآفرين را خود فضل درست کرده است و یا پل قدیمی که در سال 15 قمری ساخته شده در زمان فضل بازسازی شده است.
«پس از درگذشت فضل در سال 422 هجري (1031 ميلادي) موسي جاي پدر را گرفت. در اين سال، بار ديگر روسها حمله كردند، موسي طي جنگي در نزديكي باكو، روسها را شكست داد و بسياري از آنان را كشت و از خاك خويش بيرون كرد.
در سال 425 هجري (1034 ميلادي) علي بن موسي معروف به لشگري دوم پدر خود موسي را به حيله كشت و زمام امور را در دست گرفت. دوران حكومت او با هجوم غُزان مصادف شد و آشفتگي بسيار گردید. وي در سال 441 هجري (1049 ميلادي) درگذشت و پسرش انوشيروان به جاي پدر نشست. مدت حكومت انوشيروان 2 ماه بيشتر طول نكشيد و در همين سال 441 هجري (1049 ميلادي) شاور بن فضل بن محمد كه به «ابوالاسوار» شهرت داشت به قدرت رسيد. وي با سپاهيان خويش به شهر شمخور رفت و پس از سامان دادن امور آن ناحيه به شهر گنجه درآمد و سراسر خاك اران را زير فرمان گرفت. در سال 446 هنگامي كه طغرلبيگ سلجوقي به گنجه تختگاه اران آمد، ابوالاسوار حكمران گنجه از وي اطاعت كرد و به نامش خطبه خواند. طغرل[3] او را با گرفتن گروگان در حكومت بر سرزمين خويش آزاد گذاشت.» (همان: صفحه 481، 480) و بدينترتيب استقلال محض اين سلسله پايان يافت. (446 هجري)
«در سال 454 هجري آلانها از گذرگاه آلان گذشتند و به خاك اران درآمدند و گروه كثيري را كشتند و بيش از 20 هزار تن را به اسارت گرفتند. در سال 455 هجري ابوالاسوار ديوار استواري بر گرد گنجه كشيد و بر آن دروازههاي محكمي تعبيه كرد و گرد شهر خندقي ژرف پديد آورد. وي سپس به شروان لشگر كشيد و پس از كشتار و ويراني در آن سرزمين به گنجه بازگشت. در سال 456 بين او و امير شروان صلح برقرار شد. در سال 457 هجري (1065 ميلادي) الب ارسلان سلجوقي[4] كه تازه پادشاهي يافته بود، همه سرزمينها و قلعههايي را كه فتح كرده بود به ابوالاسوار امير اران سپرد تا به مملكت خويش كه پيوسته خاك او بود بيافزايد. در سال 459 هجري (1067 ميلادي) الب ارسلان بار ديگر به علت تهاجمات آلانها به اران آمد. مرگ ابوالاسوار را ظاهراً در سال 459 هجري نوشتهاند، با مرگ شاور ابن فضلون ابوالاسوار دولت شداديان گنجه (اران) راه زوال پيمود.» ( همان: صفحه 481، 480) پس از ابوالاسوار، فرزند او فضل ابن ابوالاسوار «طبق آنچه احمد كسروي در جدول فرمانروايان شداديان آورده است، به حكومت رسيده است، كسروي او را با نام فضلون دوم ياد كرده و تاريخ حكومت او را بين سالهاي 459 تا 481 نوشته است.» (همان: صفحه 486)
«عدهاي از مورخين حكومت فضلون دوم را تا تاريخ مرگ او يعني سال 484 نوشتهاند.» (شبکه ملی مدارس، سايت رشد)
«سلطان ملكشاه سلجوقي[5] اين ناحيه را از فضلون ابن ابوالاسوار گرفته و به سبكتكين (ساوكتكين) داده و به جاي آن، استرآباد را به فضلون بخشيد، اما فضلون به كشور خويش بازگشت و پس از مستحكمساختن موقعيت خود طغيان كرد. سلطان، امير بوزان را به دفع فضلون بن ابوالاسوار (فضلون دوم) فرستاده و او با فضلون جنگيد و گرفتارش ساخت و سلطان ملكشاه سلجوقي قلمرو او را به صورت تيول به تني چند از اميران بخشيد،[6] كه يكي از آنها (ياغيسيان) امير انطاكيه بود. عاقبت فضلون در سال 484 هجري در بغداد در كنار دجله در عين تنگدستي در مسجدي درگذشت.» (رضا، 1382: صفحه 484، 483)
به اين ترتيب حكومت شداديان با مرگ فضل ابن ابوالاسوار در سال 484 پايان يافت. (ابناثير در ذكر پارهاي حوادث گنجه شرح ميدهد كه چگونه در سال 486 هجري (1093 ميلادي) سلطان بركيارق[7] گنجه را به صورت اقطاع به برادر خويش ميبخشد.» (همان، 1382: صفحه 484، 483) و بدينترتيب از اين تاريخ حاكمان گنجه از طرف سلاطين سلجوقي تعيين ميشدند.
و به اين ترتيب بعد از سقوط شداديان اولين حاكم گنجه سلطان محمد سلجوقي[8] فرزند سلطان ملكشاه بود كه از طرف برادرش بركيارق در سال 486 به عنوان حاكم گنجه منصوب شد.
1 ـ اين مرزبان بن محمد، همنام (سالار مرزبان بن محمد بن مسافر سر سلسله دودمان سالاريان است).
1 ـ اين روايت نزهـﺔ القلوب مورد ترديد است، زيرا در سال 15 قمری هنوز اعراب به ايران حمله نكرده و حاكمان آذربايجان و اران از طرف شاهنشاهان ساساني تعيين ميشد.
1 ـ طغرل سلجوقي (455-429) متوفي در سال 455 هجري. (ن.ك به: محمد خاوند شاه بلخي معروف به ميرخوند، روضـﺔالصفا، به كوشش عباس زرياب، تهران، انتشارات علمي، بهار 1375، ص667).
2 ـ سلطان الب ارسلان سلجوقي، عضدالدين ابوشجاع الب ارسلان، برادرزاده طغرلبيك سلجوقي و فرزند جغری بيك پسر ميكائيل، پس از مرگ طغرل در سال 455 هجري به سلطنت رسيد و در سال 465 هجري به قتل رسيد. تولد او در دوم محرم سال 421 هجري نوشته شده است. (ن.ك به: محمد بن خاوند شاه بلخي معروف به ميرخوند، روضـﺔالصفا، به كوشش عباس زرياب، تهران، انتشارات علمي، بهار 1375، صص 667و671).
1 ـ سلطان جلالالدين ملكشاه سلجوقي پسر الب ارسلان، پس از فوت پدر به سعي خواجه نظامالملك طوسي در سال 465 به سلطنت رسيد و در 18 شوال سال 485 كشته شد. (ن.ك به: همان، ص677).
2 ـ بركناري و شكست فضلون بن ابوالاسوار در سال 481 ميباشد.
1 ـ سلطان بركيارق سلجوقي پس از فوت پدرش در سال 485 هجري در سن 12 سالگي به سلطنت رسيد و پس از 13 سال سلطنت در جماديالاخر سال 498 در بروجرد درگذشت. بركيارق در هنگام مرگ 25 سال داشت، به گفته ابناثير، بركيارق در دوم ربيعالاخر سال 498 وفات نمود. (ن.ك به: محمد بن خاوند شاه بلخي معروف به ميرخوند، روضـﺔالصفا، به كوشش عباس زرياب، تهران، انتشارات علمي، بهار 1375، صص 677و680).
– در مورد مرگ بركيارق نوشتهاند: «در 5 شنبه دوم ربيعالثاني سال 498 در بروجرد به مرض بواسير درگذشت. چون آثار مرگ در خود ديد، از سرداران و لشگريان كه حاضر بودند براي فرزند 5 ساله خود ملكشاه ثاني بيعت گرفت، اما سلطان محمد برادر او، آن طفل بيگناه را كور كرد و ولايت تابعه برادر را در اختيار گرفت، سلطان محمد نيز در سال 511 در حدود كرمانشاه درگذشت. (ن.ك به: حسين حزين، تذكره حسين حزين يا (دورنمائي از شهرستان بروجرد)، بروجرد، مؤلف، سال 51، صص 105و106).
– مؤلف روضـﺔالصفا در مورد مخالفت سلطان محمد با ملكشاه ثاني فرزند بركيارق موضوع را به طرز ديگري بازگو نموده، چنين نوشته است: «كه پس از مرگ بركيارق صدقه و اياز كه غلامان ملكشاه بودند با سلطان محمد جنگيدند و شكست خوردند.» (ن.ك به: محمد بن خاوند شاه بلخي معروف به ميرخوند، پيشين، ص681).
2 ـ سلطان محمد بن ملكشاه در جماديالاول سال 498 به سلطنت رسید و وفات او در بيست و چهارم ذوالحجه سال 511 اتفاق افتاد. او سي و هفت سال و چهار ماه و شش روز عمر كرد و مدت سلطنت او، دوازده سال و شش ماه بود. (ن.ك به: همان، ص680).