شیوه ها و شگردهای تاریخ سازی
abbasi
دسامبر 24, 2018
مقالات
1,213 بازدید
کتاب«نقد تاریخ نگاری پانترکی» شیوه ها وشگردهای تاریخ سازی در مورد آذربایجان را بررسی می کند.
دکتر مجتبی برزویی دانش آموخته تاریخ
دستیابی یک کشور به استقلال بدون پرداخت هزینه های گزاف و گاه خونین و دردناک، ناشدنی است. نه تنها امروز، بلکه در گذشته هم مردمان گوناگون از نژادهای زرد و سیاه و سفید برای پاسداشت سروری خود و استقلال کشورشان از دریاهای خون گذشته اند و تاریخ، همواره گواه این جانفشانیهای بیدریغ ملتها بوده است.
ایرانیان نیز در برشهای تاریخیِ گوناگون، به ویژه در دو سده گذشته بارها برای استقلال کشور و حفظ مذهب شیعه با بیگانگان و خودکامگان داخلی درآویخته اند و دستاورد آنان از این خیزش ها، برپایی نظام اسلامی کنونی است. در طول این دو سده و در دهه نخستِ سده بیست و یکم میلادی، دشمنان ایران ـ که باید آنان را به دو دسته فرامنطقه ای و منطقه ای تقسیم نمود ـ همواره کوشیده اند از سه راهِ درگیریِ رو در رو و جنگ، محاصره اقتصادی و ایجاد نارضایتی در میان توده های ایرانی، به رویارویی با ایران بپردازند و بهای استقلال کشور را چنان بالا ببرند که دولتمردان ما ناگزیر از دنباله روی سیاستهای آنان شوند و خواستهای ناروایشان را برآورده سازند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همسایگان ما و از آن میان کشور عراق به نمایندگی از اعراب، در روزگار چیرگیِ بعثیها یک بار کوشیدند از راه جنگ به استقلال و سروری ایرانیان آسیب برسانند ولی با فداکاری حماسه سازان این مرز و بوم، ذره ای از خاک سپند ایران از دست نرفت. در پی این جانفشانیها گمان نمیرود که اعراب، دست کم تا یک سده آینده بتوانند اندیشه تهاجم دیگری را به ایران در سر بپرورانند.
گذشته از آزمون جنگ تحمیلی، خوشبختانه دیگر همسایگان ایران و نیز حوزه تمدنی غرب، تا کنون راهکار جنگ با کشور ما را در پیش نگرفتهاند ولی همزمان از تحریم اقتصادی ایران نیز دریغ نورزیدهاند. این تحریمها از همان آغازِ برپایی نظام جمهوری اسلامی ایران اعمال گردیده و در چندین سال گذشته تنها بر گستره و دامنه شان افزوده شده است.
جامعه ما به رغم زیانهایی که اِعمال این تحریمهای ستمگرانه بر اقتصاد و روند پیشرفت کشور وارد ساخته، تا کنون به خوبی در برابر آنها ایستاده است و همه نشانهها گویای آن است که دشمنان نتوانستهاند از این راهها به همه خواستهای ناروا و ایرانستیزانة خود برسند. بدینسان راه سوم یا همان ایجاد نارضایتی در تودههای ایرانی، تنها زمینهای است که دشمنان فرامنطقهای و منطقهای ایران امیدوارند با نقشآفرینی در آن برای تکه تکه کردن کشور و آفرینش واحدهای سیاسی کوچکِ فرمانبردار و نومستعمرههایی همچون قطر، کویت و به اصطلاح جمهوری آذربایجان گام بردارند..
گزینش این راه از روی تفنن و تصادف نبوده است؛ بلکه فراوانی و گوناگونی گروههای زبانیـ مذهبی ساکن در کشور ما هر دو دسته از دشمنان و بداندیشان فرامنطقهای و منطقهای ایران را به ارزیابی توانِ نهفته این گروهها و بهرهبرداری از آن واداشته است.
این نخستین بار نیست که هر دو دسته دشمنان ایران، اندیشه تحریک گروههای زبانی- مذهبی کشور را دنبال میکنند. حقیقت این است که از آغازِ دو سده گذشته تاکنون قدرتهای سیاسی بزرگ از جمله روسیه، نماینده اصلی تمدن اوراسیایی، حوزه تمدنی غرب و در سده گذشته حکومت عثمانی تصمیم به بهرهبرداری از توان نهفته گروههای زبانی ـ مذهبی ایران گرفتند. در این راستا ناگهان نگاه مأموران کارآزموده بیگانه متوجه زبان، تاریخ و فرهنگ کردان، بلوچها، لرها، ترکزبانان و عربزبانان ایران گردید و همزمان سرمایهگذاری برای شناخت فرهنگ و زبان این گروهها آغاز شد.
در طول دو سده گذشته شبکه پیکرهمندی از نمایندگیهای بازرگانی غربی، روسی، گروههای دینگستر مسیحی، دبستانها و دبیرستانهای فرقههای مذهبی، جهانگردان، دیپلماتها و کارگزاران سیاسی، مستشاران و کسان دیگر به سراسر آسیا و از آن میان به کشور ما آمدند و به بررسی اقتصاد، سیاست، فرهنگ، زبان و هویت مردم ما پرداختند. برای نمونه صدها تن از روسها (بیشتر افسران ارتش تزاری با ظاهر جهانگردان) و تعداد بیشتری مأمور و گماشته انگلیسی و اروپایی و آمریکایی پیوسته در آسیا و ایران در رفتوآمد بودند.
پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای همسایه (بیشتر کشورهای عربی و ترکیه) و قدرتهای فرامنطقهای چون اتحاد شوروی و مجموعه غرب به همراه حکومت نوبنیاد عبری، شیوههای پیشرفتهتری را در این زمینه در پیش گرفتند و هرکدام از آنها برای ناتوانساختن و تجزیه ایران، به سرنوشت گروههای زبانی ـ مذهبی کشور علاقه نشان دادند.
عثمانی نیز در دوران ترکان جوان و به ویژه پس از برپایی تشکلهای پانترک مانند «جمعیت اتحاد و ترقی» و «ترکان جوان» بیش از پیش به مردمان ترکزبان ایران توجه نشان داد. پیامدهای ارزیابیِ مأموران بیگانه از گروههای زبانی ـ مذهبی کشورِ ما با شتاب از مرز بررسی علمی و ارائه ساده گزارش یک سفر فراتر رفت و در برنامهریزیهای سیاسیِ کلانِ قدرتهای جهانی نسبت به جوامع و کشورهای جهان و از آن جمله ایران، جایگاه خاص خود را یافت.
به زودی آشکار شد که روسها، انگلیسیها، فرانسویها و حتی حکومت مثلاً اسلامیِ عثمانی به دلایل بسیار پیچیده سیاسی به سرنوشت علی محمد باب و میرزا حسینعلی نوری و حرکات و اقدامات بابیها و بهاییها بیاندازه علاقهمند و کنجکاو هستند. پشتیبانی صریحِ سیاسیِ روس و انگلیس از مذهب تازة بابی به همراه همدردی مطبوعات غربی با به اصطلاح پیروان ستمدیده این فرقه، پشتیبانی انگلیسیها از نافرمانی اسماعیلیان ایران و نفوذ بیش از اندازه آنان در سطح نخبگان عربزبان خوزستان و عشایر کرد و بلوچ نشانه تلاش قدرتهای جهانی برای بهره برداری از این گروههاست.
در کنار تلاش قدرتهای جهانی بایستی به شیطنت قدرت منطقهای وقت یعنی عثمانی و مماشات شیطانی و دقیقاً حسابشده کارگزاران آن حکومت نسبت به بابیها و بعدها بهائیهای تبعیدشده به اراضی آن کشور و کمک غیرمستقیم به ایشان، بهویژه پس از قدرتگرفتن «ترکان جوان» توجه داشت. در حقیقت عثمانی پیش از برآمدن تمدن غرب از طریق مأموران سیاسی خود همیشه در پی دخالت و رخنه در میان عشیرههای کردِ سنیمذهبِ غرب آذربایجان بود و بعدها با پیدایش پانترکیسم به تبلیغات برای گسترش زبان و هویت ترکی در میان ترک زبانهای ایران پرداخت.
عثمانیها پس از به راه انداختن 38 جنگ کوچک و بزرگ با ایران و پس از ناکامی در برداشتن ایران از سر راه توسعه طلبی های به ظاهر مذهبیِ خود برای برپایی خلافت اسلامی (در واقع سروری ترکان بر همه مسلمانان) این بار میکوشیدند نه در میدان جنگ بلکه از درون، جامعه ایران را از هم بپاشند و به دست خودِ ایرانیان موجب نابودی این کشور گردند. مهمترین اقدام عثمانی برای تجزیه ایران و گسترش پانترکیسم در میان ترکمنها و آذربایجانیهای ایران زیر پوشش فریبکارانه «اتحاد اسلام» و با نقشآفرینی سازمان جاسوسی ترکان جوان به نام «تشکیلات مخصوصه» طی سالهای جنگ جهانی اول خلاصه میشود و جالب اینجاست که یکی از مهمترین جاسوسان پانترکها در تهرانِ آن زمان محمد امین رسولزاده نخستین رئیسجمهور کشور جعلی جمهوری دمکراتیک آذربایجان بود.
مجموعه این اقدامات، نشانه ورود عملی قدرتهای یادشده به مرحله تحریک گروههای زبانی ـ مذهبی کشور ایران است. در این میان، اهمیت ناحیه آذربایجان و جایگاه ساکنان آن در سرنوشت کشور موجب شده است که قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بکوشند برنامههای شوم و ایرانستیزانه خود را در دوران کنونی متوجه این ناحیه و ساکنان آن نمایند. اهمیت آذربایجان و مردمان ترکزبانِ ساکن آن در دو سده گذشتة تاریخ ایران همواره دستخوش تغییراتی بوده است که بسته به فراز و نشیب آن تغییرات، کم و زیاد شده است.
ریشههای اهمیت آذربایجان و ساکنان ترکزبانش در روزگار صفویه، جایگاه سیاسی خانقاه اردبیل و پایتختی تبریز در عصر قراقویونلو، آققویونلو و نیز برپایی حکومت صفوی باز میگردد. در عصر قاجار، تهران در دامنههای جنوبی البرز جایگاه سیاسی برتری یافته بود و آذربایجان را بهرغم جایگاه با اهمیتش در بازرگانی ایران با روسیه، عثمانی و اروپا و نیز به خاطر نقشی که نخبگانش در ادامه جنبش مشروطه و نه ایجاد آن بازی کرده بودند، رفته رفته به آرامی از تأثیرگذاری در سرنوشت کشور از میدان به در میکرد.
از سوی دیگر نقش ستایشبرانگیزی که آذربایجان در راستای حفظ تمامیت ارضی و منافع ملی ایران در دو سده گذشته بازی کرده بود، موجب پیوستگی هرچه بیشتر سرنوشت ترکزبانان این استان با دیگر ایرانیان و تحکیم بیسابقه جایگاه مردم آن منطقه و ساکنان دیگر نواحی ترکزبان کشور در جامعه ایرانی گردیده و آن را به خوبی تثبیت نموده بود.
روند روزافزون پیوستگی آذربایجان و مردمان ترکزبانش با سرنوشت ایران و ایرانی آنچنان نیرومند و معنادار بود که در دوران حساسِ پیشآمدنِ مطالبات مدرن، تجزیه امپراتوریها و برآمدن ناسیونالیسم قومی، هرگونه زمینه درونی و اصیلِ جدایی این نواحی از کشور را خود به خود از میان برداشته بود.
از آنجا که ایران در میانه حوزه تمدن اسلامی واقع شده است، همسایگان مسلمانش در روزگار کنونی توان تهدیدکنندگی دوگانهای را نسبت به آن دارا هستند. دوگانگی این توان تهدیدکننده در دو شکل مذهب و ناسیونالیسم معنا مییابد.
تا پیش از تسلط تمدن غرب بر سراسر جهان اسلامی، ایران تنها در معرض تهدید مذهبیِ اهل سنت (عثمانی و ازبکان به طور آشکار و مغولان کبیر هند به طور نهفته) قرار داشت. در آن زمان اعراب، سروری سیاسی خود را از دست داده و زیرمجموعه سیاسیِ ترکان عثمانی به شمار میآمدند و در سراسر جهان اسلام، کشور ایران تنها با ترکان سنی مذهب روبهرو بود. نبوغ سیاسی و کشورداری ایرانی موجب شد که ترکان عثمانی و ازبکان نتوانند موجودیت ایران را از میان بردارند.
به عبارت دیگر رقابت و کشمکش میان قدرتهای بزرگ اسلامی در دوران پیشااستعماری، رقابت بر سر زبان و نژاد و برتری نژادی نبود و بیشتر، نزاعی میان شیعه و سنی و یا نبرد طبیعی قدرت (برپایه مؤلفههای سیاست شرقی) به شمار میرفت. کشمکشها و رقابتهایی از این دست، گاه میان دو قدرت سنیمذهب هم رخ میداد؛ چنانکه در درگیریهای دامنهدار حکومت عثمانی با سلسلههای آققویونلو و ممالیک مصر شاهد آن هستیم.
ولی تأثیرگذاری غربیان بر سرنوشت مسلمانان در سده گذشته وضعیت دیگری را برای کشورهای اسلامی رقم زد؛ قدرتِ تعریفشده بر پایه سیاست شرقی، آرام آرام مؤلفههای خود را از دست داد و ویژگیهای سیاست مدرن (تعریفشده در تمدن غرب) را به خود گرفت که در آن نه تنها مذهب بلکه ویژگیهای دیگری همچون زبان و نژاد نیز در تعریف هویت ملتها اهمیت داشتند و این ویژگیها چنان پررنگ و بااهمیت بودند که گاه حتی مذهب نیز فروتر از آنها قلمداد میشد.
شرایط شگفتآوری برای مسلمانان پدید آمد که در آن ملتهای مسلمان نه تنها هویت خود را با مؤلفههای غیرمذهبی تعریف میکردند بلکه بیشتر اوقات، مذهب را هم در خدمت همان مؤلفهها قرار میدادند و در رویکرد خود با همسایگان مسلمانشان هم همین هویت مدرن با معیارهای غربی را لحاظ مینمودند و این شیوه تعریف هویت نوین برای هر ملت مسلمانی در برابر ملت مسلمان دیگر همچنان ادامه دارد.
موج پیدایش هویت تازه، نخست ترکان و سپس اعراب را دربر گرفت و دیرتر از این دو به ایرانیان رسید؛ زیرا عثمانی به عنوان کشور همسایه قدرتهای غربی و تودههای عرب به مثابه مستعمرات اروپاییان زودتر از ایرانیان با سیاست غرب درآمیختند. از سوی دیگر ایرانیان هویتی ایرانی در دوره پیشااسلامی دارا بودند که پیوندی مستقیم با چهارچوب مفهوم «ایرانشهر» داشت ولی ترکان و اعراب، فاقد این مشخصه هویتی بودند و هیچکدام «عربشهر» یا «ترکشهر» نداشتند و طبعاً از خودآگاهی قومی، حتی در حد و اندازههای شرقی و مشابه نوع ایرانی آن هم برخوردار نبودند. چنانکه ساکنان ترک امپراتوری عثمانی، تا پیش از آشنایی با هویت قومی نوین، بیآنکه میهن باستانی ترکی داشته باشند، خود را عثمانلی یا تبعه حکومت عثمانی میدانستند و اعراب هم با وجود داشتن آگاهی به هویت عربی و «عروبتِ» خویش، وطن عربی کهن نداشتند؛ درحالیکه ایرانیان، نه تنها خود را ایرانی در برابر انیرانی میدانستند، بلکه دارای مفهوم «ایرانشهر» یعنی کشور یا میهن ایرانی نیز در کارنامه خود بودند. این نکتهای است که کهنه جاسوس استعمار، وامبریِ یهودی، به خوبی دریافته و در کتاب خاطرات خود آشکارا از آن یاد کرده است.
درحالیکه ایرانیگریِ شرقی و سنتی ایرانیان ـ که به شیوهای زیبا و ظریف در طول سدهها با دین اسلام و یکی از دو مذهب اساسی آن یعنی تشیع سازش یافته بود ـ به گونهای ثبات و استقرار رسیده بود و مردم ما نوعی استغنا از جستجوی هویت ملیِ بیشتر در خود احساس میکردند و دیگر در مقام جستجوی هویت گستردهتر قومی نبودند، اعراب و ترکان برای پر کردن دو خلأ قومیتی و «عربشهر»ی و «ترکشهر»ی خود و نیز پذیرش هویت نوینی جدای از مذهب به نام «ناسیونالیسم» که از سوی تمدن غرب تعریف شده بود، مستعدتر از ایرانیان بودند.
درست به همین دلیل است که ناسیونالیسم ترک و عرب، با سرمایهگذاری غرب، زودتر از ناسیونالیسم ایرانی شکل گرفت و در محتوا و هدف، بسیار تندتر و افراطیتر از نسخه ایرانی آن (که وجهه نظرش بیشتر جلوگیری از توسعهطلبی غرب و روسیه بود) از آب درآمد؛ به طوری که بعدها زمینه مطلوب و مناسبی برای پانترکیسم و پانعربیسم گردید.
نخستین میوه این تحول تازه عصر تجدد یعنی تعریف هویت بر پایه زبان و نژاد در میان ملتهای مسلمان، گستردهتر شدن شکاف میان آنان بوده است. تفاوت در مذهب که در گذشته و پیش از تصادم با غرب، تنها عامل شکاف میان مسلمانان بود، توان بالایی برای رقابتهای اقتصادی ـ سیاسی ایجاد نمیکرد. از این رو هویت کهن بر پایه مذهب با ورود هویت جدید به صحنه، جای خود را به تفاخر زبانی، برتریجویی نژادی، ورود به دستهبندیهای جهانیِ عمدتاً طراحیشده توسط غرب و حساسیت نسبت به مالکیت جغرافیایی نواحی راهبردی و به موازات آن تلاش برای کنترل منابع انرژی داد.
به عبارت دیگر هویت نوینِ شکلگرفته بر پایه ناسیونالیسمِ مدرن به شکلی بیسابقه بسیار بیشتر از تفاوت مذهبی شرقی، شکاف و دوگانگی میان کشورهای شرقی را گستردهتر ساخت و گروههای بزرگ مسلمان را به جان هم انداخت. ذکر یک مثال ساده، فهم این مطلب را برای ما آسان میسازد: تصور کنید که در سده پانزدهم میلادی حکومت عثمانی به دلیل اینکه فرمانروای شرق یعنی پادشاه ایران رهبر کشور رسماً شیعه مذهب ایران بود، با وی رقابت داشت. در چنین حالتی معمولاً رقابت دو کشور به سه شکل جنگ، قطع رابطه و یا صلح تعریف میشد اما امروزه ترکیه خود را مدافع حقوق ترکان جهان مینامد و اگر رسماً هم ادعای پانترکیسم نداشته باشد، سازمانهایی سیاسی و فرهنگی در آن کشور در راستای تحریک ترکزبانان ایران، تلاشی از جنس پانترکی میکنند و در مقابل، ایران نیز ابزارهایی دارد و میتواند با تحریک کردها یا علویهای آن کشور به مقابله به مثل بپردازد و در نتیجه کشمکش میان دو کشور در عصر جدید از حالت مشابه دوران صفوی ـ عثمانی فراتر رفته و شکل پیچیدهتری به خود میگیرد.
نظیر این حالت میان ایران و اعراب هم صدق میکند و این شرایط، نتیجه پذیرش تعریف مدرن هویت ملی توسط مسلمانان است.
در پرتو این شرایط تازه، ناسیونالیسم ترک و عرب با ایران و ایرانیان از در ستیز و رقابت درآمدند. در دوران معاصر، رفتار توأم با سوءظن ترکیه و دشمنی شدید اعراب نسبت به ایران نوین از نمودها و نتایج این پدیده است. به این ترتیب سخن گزاف و اغراقآمیزی نگفتهایم اگر ادعا کنیم که در دوران اخیر، ناسیونالیسم ترک و عرب پس از نابودی امپراتوری عثمانی، پیوسته برای نابودی و تجزیه ایران کوشیدهاند.
نکته جالب اینجاست که تفاوت مذهبیِ کهن که تنها یادگار اختلافات و رقابتهای دوران پیش از استعمار میان جوامع اسلامی بود، اکنون خود تشدیدکننده و کاتالیزور تعاریف جدید هویتی یعنی ناسیونالیسم و پانگرایی الحاقگرایانه ترک و عرب و حتی شبهقارهای و پشتونی بر ضد ایران شده است.
امروزه دشمنی متولیان افراطی و تندروی وهابیها و گروههای سلفی با هستی و موجودیت کشور کهن و واحدی سیاسی به نام ایران، از شکل اخوانی آن گرفته تا قرائتهای سلفی و وهابی به هیچ وجه کمتر از خصومت ناسیونالیسم و پانگرایی افراطی لائیکِ ترک و عرب نسبت به آن نیست. از سوی دیگر دورنما و افق دهشتناکی که گروههای سلفی مانند داعش از جغرافیای آینده کشورهای واقع در جنوب غربی آسیا ترسیم کردهاند، تصادفاً و به شکل اسرارآمیزی با نقشههای غربیان برای خاورمیانه بزرگ و نیز با طرحهای الحاقگرایانه پانترکهای سده نوزدهم در راستای تشکیل «توران بزرگ» همخوانی کامل دارد.
اخیراً در پی سربرآوردن جنبش مسلحانه گروههای تکفیری در عراق و سوریه شاهد آن هستیم که این گروهها از حمایت و پشتیبانی مالی ـ لجستیکی و سیاسی و مذهبی محافلِ با نفوذ لشگری و کشوری ترکیه برخوردار هستند که خود مؤید همخوانی و سازگاری اندیشههای پانترکی با آراء سلفیگریِ تکفیریِ عربی و نسخه پنهان غرب برای به بردگی کشاندن مردم غرب و جنوب غربی آسیاست.
در این میان ایران و یکپارچگی آن همچنان مانع بزرگی در راه تحقق تورانیگریِ ترکان، بازتولید خلافت تکفیریها و شکلگیری یک خاورمیانه رام و اسیر در دست بلوک تمدنی غرب است. تجزیه احتمالی ایران خدمت بزرگی به سه جریان غربی، پانترکی و سلفیگری وهابی است و دست آنها را برای محاصره روسیه و چین و نیز انتقال تقریباً رایگان و آرام جریان انرژی به جهان غرب باز میکند. به همین دلیل است که ترکیه و دیگر کشورهای ترک آسیای مرکزی و جمهوری آذربایجان، اکثر کشورهای عربی و پاکستان و همگی پایگاههای نظامی در اختیار آمریکا میگذارند و پادو و خدمتگزار سیاستهای آن کشور هستند.
میتوان پیدایش و تبلیغ پانترکیسم را به امواجی متفاوت از نظر ظرف زمان و ماهیت متولیان آن تقسیم نمود که به ترتیب عبارتند از:
1) آفرینش پانترکیسم در اروپا توسط یهودیان و قدرتهای غربی
2) تزریق پانترکیسم به متن جامعه عثمانی توسط غربیان و یهودیان و پذیرش آن از سوی ترکان به اصطلاح متجدد عمدتاً در عثمانی و بعدها از طریق عثمانی در قفقاز
3) ایجاد پانترکیسم کنونی در آذربایجان ایران
آخرین موج این ناسیونالیسم افراطی به ویژه پس از انقلاب اسلامی از سوی قدرتهای جهانی و منطقهای در نواحی ترکزبان ایران دامن زده میشود.
در این کتاب آنچه برای جوان ایرانی مهم دیده شده است، شناخت یکی از روشهای تبلیغی محافل و گروههای پانترک در میان جوانان آذربایجانی است که ما آن را «تاریخنگاری پانترکی» مینامیم.
از دید نگارنده، پانترکها تنها با تبلیغات سیاسی، نفی موجودیت کشوری به نام ایران، زیر سؤال بردن دستاوردهای تمدنی ایرانیان، طرح ادعای برتری زبان ترکی نسبت به زبان فارسی و سرانجام چند برابر نشان دادن جمعیت ترکزبان کشور نسبت به بقیه گروههای زبانی، نمیتوانند جمعیت ترکزبان کشور را با خود همراه سازند مگر اینکه همه این ادعاها را با پشتوانهای تاریخی و متکی بر اسناد تاریخی تثبیت نمایند.
منظور اینکه پانترکها درپی شکلدادن هویت مطلوب خود به ترکزبانان ایران هستند و در این راستا به علم تاریخ نیازی حیاتی و ضروری دارند. تصادفاً چون مستندات تاریخیِ ایران و اسلام هیچ کمکی به طرح و پروژه هویتسازی برای ترکزبانان ایران نمیکند، آنها ناگزیر شدهاند که گونهای تاریخنگاری غیرمستندِ مبتنی بر اغراق را به وجود بیاورند و هدف این کتاب نقد روش تاریخنگاری پانترکی و آشنایی با شیوه استناد و استدلال و نتیجهگیری آن است.
باور نگارنده این است که پانترکها در حال حاضر ناچارند به علم تاریخ روی بیاورند تا بتوانند جو و فضای مورد علاقه خود را ایجاد نمایند. در این کتاب، با توجه به فاکتهای تاریخی، تأکید شده است که پانترکیسم و اندیشه برتری ترک بر غیرترک را خود ترکان پدید نیاورده و این سرود را انگلستان و کانون جهانی یهود یاد مستان دادهاند.
باید پذیرفت که تمدن غرب هوشمندتر از دیگر تمدنها رفتار کرده است و تلاش برای تعریف و حتی ترسیم و شکلدهی هویت مردمان دیگر ملتها و نژادها از نشانههای هوشمندی این تمدن است. تمدن اسلامی در برخورد با تمدنها و جوامع غیرمسلمانی که بر آنان تسلط یافته بود، یا اسلام را با روشهایی ملایم بر ایشان عرضه میکرد و یا آنان را به مثابه پدیدههایی غیراسلامی و غیرمسلمان میپذیرفت و محدودیتهایی بر ایشان اعمال مینمود. برای نمونه تسلط اعراب مسلمان بر یهودیان، مسیحیان قبطی و آرامی و ماندائیان بسیار ساده بود، به این معنا که آنان به مسلمانان جزیه میپرداختند و آزاد بودند که به مناسک و نیایشهای خود بپردازند. در مقابل، اعراب به فراگیری زبانهای عبری و قبطی علاقه نشان ندادند و هرگز نکوشیدند که وظیفه تعریف هویت نوین آن مردمان را به منظور زیر سلطه درآوردنِ بیشتر یا تبدیل ایشان به مسلمانان عربیزبان برعهده گیرند.
مشابه چنین سیاستی در رفتار مسلمانان حاکم بر هند نسبت به هندوان هم به چشم میآید. حتی اگر به سدههای پیش از اسلام بازگردیم امپراتوریهای ایرانی نیز به دنبال آن نبودند که دین رسمی و زبان خود را به «انیران» تحمیل کنند و با شناسایی مؤلفههای فرهنگی و اندیشه ملتهای تابع، هویت این مردمان را بسته به منافع خود تعریف نمایند. بدینسان غربیان و یهودیانِ تابع کشورهای غربی از همان آغازِ اوجگیری استعمار، توجه ویژهای را به کشورها و جوامع اسلامی نشان دادند و بیگمان امپراتوری عثمانی به دلیل همسایگی با اروپا و به عنوان نزدیکترین کشور بزرگ اسلامی به غرب، نه تنها میبایست مورد توجه قرار بگیرد بلکه مقدر بود که همچون دیگر جوامع غیرغربیِ جهان به میدان برنامهریزی و اجرای طرحها و برنامهریزیهای استعمارگران نیز تبدیل گردد.
با نظرداشت به طرح هویتسازیِ استعمار برای شرقیان و گذاشتهشدن این وظیفه به عهده یهودیان اروپایی، آشنایی با نظریهپردازان یهودی که اندیشه پانترکیسم را بیرون از سرزمینهای ترکنشین و بدون مشورت با ترکان پدید آوردند و سپس آن را به ایدئولوژی آنان تبدیل ساختند، از اهداف این کتاب است. به عبارت دیگر هدف کتاب این است که نشان دهد پانترکیسم در غرب ساخته و پرداخته شد و ترکان هیچ مشارکتی در ایجاد آن نداشتند ولی البته بعدها تداوم و گسترش آن به عهده خودِ ترکان ساکن جنوب غربی آسیا گذاشته شد. در این اثر ضمن معرفی سه نظریهپرداز یهودی که در سده نوزدهم میلادی در ساخت تاریخ کنونی ترکان آسیا نقش ایفا کردهاند، نمونههایی از نظریات تاریخی پانترکی آنان ذکر و نقد میشود که به صورت اجمالی دورههایی گوناگون از تاریخ ایران را دربر میگیرد.
همچنین پدیدهای به نام تاریخنگاری اینترنتی نیز ـ که سخت مورد استفاده پانترکهاست ـ به خوانندگان معرفی میگردد. بحثی را که نگارنده آغاز کرده است، جای کار بسیار دارد که در حوصله این مقال نمی گنجد اما امید است که موجب طرح پرسشهای بنیادین و انجام پژوهشهای گستردهتر و جامعتر توسط دیگران گردد.