حسین صدیقی
آذربایجان و شهر تبریز سه بار در جنگ بیست ساله شاه طهماسب با عثمانیان به دست سپاه عثمانی افتاد.[1]دراین تهاجمها بسیاری شهرها و روستاهای بین راه به شکل وحشتناکی تخریب و غارت گردید. از این غارت و تخریبها مساجد مصون ماندند، ولی اغلب شهرها مدارس، مزارات، خانقاهها، کاروانسراها و آثار هنری نیز از بین رفتند. هدف شاه طهماسب از این غارت و تخریب، بهطوریکه خود نقل میکند، نابود کردن امکانات زندگی در شرق آناتولی و مانعشدن از حمله و هجوم سپاهیان عثمانی به خاک ایران بوده است. ساکنان تبریز مجرای قناتها را مسدود میکردند تا آب آشامیدنی یافت نشود و اقدامات مشابهی چون نابودیِ منابع و کشتزارها و مراتع در مسیر پیشروی سپاه عثمانی به عمل میآوردند که میتوانست آنها را با مشکلات سخت تهیه آذوقه برای خود و اسبها و چهارپایان مواجه سازد. [2]
پس از مرگ شاه طهماسب در 15 صفر 984 هجری قمری [3 خرداد 955] پسرش اسماعیل دوم به سلطنت رسید و پس از هجده ماه پادشاهی در سال 985 هجری قمری درگذشت. سپس محمد میرزا مشهور به خدابنده پسر دیگر شاه طهماسب به پادشاهی برگزیده شد. وی بر اثر ضعف اراده تحت نفوذ در باریان به خصوص مهد علیا «خیر النساء بیگم» قرار گرفت و کشور را به هرج و مرج کشانید.[3] استقرار خدابنده بر تخت سلطنت، نه تنها به پایان یافتن اختلال دولت صفوی که از زمان شاه طهماسب شروع شده بود، منجر نشد، بلکه موجب تشدید هرچه بیشتر آن نیز گردید.
برخی از عشایر و طوایف کرد مرزنشین و نیز شماری از سرکشان ولایات قفقاز، نظیر شیروان، با سوءاستفاده از اغتشاشات و هرج و مرج داخلی ایران، از اوامر و دستورات دولت مرکزی سر پیچیده، دولت عثمانی را در حمله به قلمرو ایران ترغیب و تشویق میکردند. از این رو عثمانیها با استفاده از وضعیت پیشآمده نواحی غربی آذربایجان یعنی نواحی سلماس، خوی، ارومیه تا مراغه را مورد تخت و تاز قرار دادند.[4]
در این لشکرکشیهای متوالی صدمات و خسارات فراوانی به آبادیها و مزارع و برزگران آذربایجان وارد آمد. قوای عثمانی در بیشتر حملات خود به شهرها و روستاهای آذربایجان با نهایت قساوت و بیرحمی به کشتار و قتل عام مردم پرداختند. اوجِ قتلعامهای آنها در سال 993ق [964 خرداد] در هنگام تصرف تبریز، در همین شهر صورت گرفت… تقریباً در تمام تهاجمهاي سپاه عثمانی، این مردم آذربایجان بهویژه تبریز بودند که در صف مقدم جنگ و ستیز با عثمانیها قرار داشتند. «… مسلم است كه آذربايجان[یها] با آن غيرتى كه دارند و معروف به اين معنا هستند آنها و با ديانت سختى كه دارند، آنها هميشه در مقابل چيزهايى كه كشور ما را تهديد مىكرده است يا خداى نخواسته ديانت ما را، اينها هميشه كوشا بودهاند….».[5]
مردم تبریز با آنکه به ظاهر از درِ اطاعت و مسالمت درآمده بودند هنگام فرصت از کشتن سربازان ترک و غارت اموال آنها غافل نمیشدند و غالباً شبها قلعههایی را که سربازان عثمانی برای محافظت از خود ساخته بودند ویران میکردند. مردم تبریز در بین خودشان این نوع خودکشی ترکها را به شوخی «قوناخ قیردی» یعنی مهمانکشی میگفتند.
وقتی خبر رسید که تبریزیها یکی از سرداران عثمانی را در حمامی کشته و جسدش را به چاه افکندهاند عثمانیها که از «قوناخ قیردی»های تبریز به تنگ آمده بودند، با نهایت قساوت و بیرحمی به کشتار و قتل عام مردم آن نواحی پرداختند.[6] اوج قتل عام آنها در سال 993 هجری قمری در هنگام تصرف تبریز، در همین شهر صورت گرفت.
«قاضی احمد قمی» فجایع عثمانیها را در تبریز چنین توصیف کرده است: «تمامی ینکچریان خود را به کوچهها و محلها انداخته، هرکس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانیده و از دیوار باغچه به خانهها درآمده هر کس را که در نقبها و زیرزمینها پنهان شده بود، بیرون آورده به قتل رسانیدند(…) قریب هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده، صد نفر از پیرزنان طعمه شمشیر ساختند و چند تن از سادات صحیحالنسب و علما و صلحا در این قتل عام شربت شهادت چشیدند و اطفال شیرخوار را پای به شکم نهاده به عالم آخرت رسانیدند و موازی هفت هشت هزار نفر از سادهرخان مهلقا و دختران سمن سیما و زنان حور لقا و اطفال مسلمانان از تبریزیان را اسیر نموده در میانه خرید و فروخت نمودند.(…) مجملًا از ظهور اسلام تا غایت، این نوع قتل عامی بر زمره مؤمنین سمت ظهور نیافته بود و هیچیک از سلاطین کفر جرأت به این امر شنیع نکرده بودند که از این عثمان[عثمان پاشا] بیایمان نسبت به مسلمانان صادر شد…».[7]
اسکندر بیگ ترکمان نیز در «عالم آرای عباسی» کشتار مردم تبریز را مشابه قاضی احمد نقل میکند «جمیع خانهها که به طلا و لاجورد تزیین یافته بود، خراب شده، درها و پنجرههاي نقاشی شده، به جای هیزم سوخته شده بود، و درختان باغها و باغچهها قطع شده بود، و از چندین خانه دلنشین یک خانهای که استعداد نشیمن یکی از اواسط الناس را داشته باشد، سالم نمانده بود، و جمیع دکانها و خانههای کاشیکار دو طبقه و حمامهای شهر ویران شده، و اجساد کشتهشدگان تبریزی همچنان در کوچهها و منازل و بازارها افتاده بود …».[8] سلطان محمد خدابنده چون از عهده اداره امور کشور برنیامد، از سلطنت کنارهگیری کرد و تاج و تخت را در سال 996 هجری قمری به فرزندش عباس میرزا واگذار نمود. شاه عباس بعد از به سلطنت رسیدن در سال 999 هجری قمری با عثمانیان قرارداد صلحی منعقد ساخت. براساس این قرارداد قسمت غربی آذربایجان به انضمام شهر تبریز، ولایات ارمنستان، شکی، شروان، گرجستان، قراباغ، قسمتی از لرستان با قلعه نهاوند به تصرف عثمانی درآمد.[9]
هدف شاه عباس از انعقاد قرارداد صلح مذکور پرداختن به سایر مرزهای ایران و فرونشاندن شورشها و بالا بردن توان رزمی سپاهیان خود بود. شاه عباس هنگامی که ارتش خود را قوی دید، وارد جنگ با عثمانی شد، ابتدا تبریز را پس از حدود بیست سال با کمک مردم دلیر آذربایجان خصوصاً تبریز و به تعبیر امام خمینی «همان مردانى كه هر وقت براى ايران يك حادثهاى پيش مىآمد، آنها جلوتر از ديگران براى آن قيام مىكردند. [10]… و در هر قضيهاى كه پيش آمده پيشقدم بوده است. براى رفع ظلم پيشقدم بوده است…» [11] آزاد ساخت. استراتژی پیروزی شاه عباس و شکست پادگان عثمانیها در تبریز بدینگونه بود: «شاه شجاعترین سربازان خود را چندین دسته کرد. این دلاوران، گشتیها و نگهبانان نظامی ترک (عثمانی) را در خیابانهاي خارجی شهر تبریز دستگیر و چنان با سرعت به قتل رسانیدند که هیچ کس در شهر از این حادثه خبردار نشد. در دنباله دستههای کوچک مزبور، یک گروه عظیم پانصد نفری از جنگاوران با لباس بازرگانی وارد شهر شدند. اینها مدعی بودند که کاروان تجارتی ایشان به فاصله یک روزه راه تبریز میباشد و آنها جلوتر آمدهاند. مأمورین ترک، این دعوی را یقین پنداشتند(آنها احتمال نمیدادند که سربازان شاه عباس توان حمله به تبریز را داشته باشند) چون رسم کاروانها این بود که در مجاورت شهرهای بزرگ، بازرگانان پیشتاز به داخل شهر میرفتند. بهعلاوه عثمانیها تصور مینمودند که هویت این گروه در نظر مامورین نظامی و نگهبانان شهر، محقق و مسلم شده است. شاه عباس این گروه و دستجات را از نزدیک تعقیب میکرد و به محض مشاهده ورود آنان به داخل شهر، با شش هزار سپاهی، به شهر هجوم آورد. دو نفر از سرباران وی نیز، به همین ترتیب هریک از طرف دیگر به تهاجم پرداختند. ترکان عثمانی (که گروهی از آنان در نتیجه مرور زمان، از دختران تبریزی به زنی گرفته و خانواده تشکیل داده بودند) غافلگیر شده و به شرط حفظ جان تسلیم گشتند».[12]و بدینترتیب قوای ایران متجاوزان و «جائران ضد اسلامی» و اشغالگر ترک عثمانی را که به تحلیل امام خمینی استعمارگران آن را به «… اسم خلافت اسلامى به جامعهها تحويل دادهاند…»، [13] با خواری و خفت بیرون از آذربایجان راندند.
آیتالله خامنهای از خطه آذربایجان به عنوان خط مقدم جبهه ملت ایران در مقابل متجاوزین و متجاسرین طی چند قرن گذشته یاد کردند و خاطرنشان ساختند: «در نتیجه ضعف پادشاهان قاجار و بیلیاقتی رجال نظامی و سیاسی آن زمان، گرجستان و 17 شهر قفقاز از ایران جدا شد و این در حالی بود که در آن هنگام مردم غیور و دلاور در مقابل لشکر مهاجم ایستادند و این منطقه از ایران عزیز را نجات دادند».[14] ایشان همچنین از مردم آذربایجان به عنوان مردمانی مؤمن، غیور، شجاع، باهمت، پرطراوت، بانشاط و اهل ابتکار یاد و خاط نشان سا ختند در طول تاریخ، هرگاه که مصالح عظیم کشور مطرح بوده است، مردم آذربایجان در صف مقدم قرار داشتهاند.[15]
[1]. اصغر حیدری، طوفان در آذربایجان، تبریز: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی، چاپ اول، 1381، ص64.
[2] . ابراهیم فائقی، آذربایجان در مسیر تاریخ، تبریز: یاران، 1389، ج،2، ص714
[3] . همان، ص 736
[4] . همان، ص 742
[5] . صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام (س)، 1378، ج 10، ص31
[6] . اصغر حیدری، پیشین، صص748- 749.
[7] . اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، امیرکبیر، 1350، ج 1، ص310.
[8] . همان، ج 1، صص 310-311.
[9] . منوچهر پارسا دوست، روابط ديپلماسي شاه عباس اول (با اسپانيا و پرتغال)، تهران: بينا، 1345، ص 115.
[10] . صحیفه امام، پیشین، جلد 11، ص360.
[11] . همان، ص 525
[12]. اصغر حیدری، پیشین، ص65
[13]. صحیفه امام، ج2، ص282
[14]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان شرقی 5/5/1375
[15] . بیانات مقام معظم رهبری دردیدار با مردم آذر با یجان شرقی 28/11/1385