خانه / مقالات / نسل‌کشی شیعیان آناتولی

نسل‌کشی شیعیان آناتولی

توسط ترکان عثمانی  و جنگ چالدران

  • ابوالقاسم طاهری

خبر شکست ازبکان و کشته شدن شیبک‌خان توسط شاه‌ اسماعیل صفوی دربار عثمانی را بیمناک کرد.[ ازبکها و شیبک‌ خان اوزبک به دلیل مخالفت با شیعیان و ارتباط با حکومت عثمانی، مورد حمایت ترکهای عثمانی بودند.] شیعیان همواره از سوی امپراتوری عثمانی تحت فشار بودند که با ظهور شاه اسماعیل، آنها جرأت قیام یافتند و نخستین قیام و شورش مردم شیعی کیش آسیای صغیر به رهبری شاه‌قلی آغاز شد. شاه‌قلی، فرزند حسن خلیفه، از چهره‌های بانفوذ شیعه در آسیای صغیر بود. پدر شاه‌قلی از مریدان وفادار شیخ حیدر(صفوی) بود که در اوج قدرت آن مرشد کامل به مقام خلیفه وی در سراسر آناتولی یا آسیای صغیر منصوب شد. حسن‌خلیفه از مبلغان نام‌دار شیعی در عرض اندک‌زمانی بیش‌تر ساکنان ناحیه‌ تکه را به پیروی از تعالیم شیخ حیدر وادار ساخت. شاه‌قلی، که به واسطه شجاعت و شورش‌هایش، در نزد ترکان به «شیطان‌قلی» اشتهار یافت، درنخستین سال‌های پادشاهی شاه‌اسماعیل جانشین پدر و پیشوای شیعیان آناتولی گردید. بی‌گفت‌وگو پیروزی‌های پیاپی شاه جوان صفوی و سختگیری‌های زمام‌داران عثمانی، شاه‌قلی را بی‌تاب کرد و انگیزه حرکتش به سوی ایران شد.در آغاز سال ۹۱۷ هجری قمری خلیفه جسور و گستاخ طایفه شیعه تکه ایلی به اتفاق پانزده هزار سوار، مرکب از افراد ایل خویش و گروه بزرگی از شیعیان دو ناحیه منتشا و قرامان (قرامانیا) به قصد پیوستن به اردوی شاه‌اسماعیل متوجه ایران گردیدند. این شیعیان را عشق رسیدن به مرشد کامل و رستن از بند خشونت‌های حکومتی که با آرای مذهبی آنان نظر خوشی نداشت، چنان از خود بی‌خود گردانیده بود که در مسیر این کوچ بی‌پروا با عوامل حکومت عثمانی نیز درگیر شدند و رشادتها نشان دادند. واکنش دربار عثمانی در برابر این تحرکات شدید و وحشیانه بود؛ چنان که سلطان بایزید وزیراعظم خود خادم‌علی‌پاشا را با لشکریان انبوهی روانه سیواس کرد. در بین سیواس و قیصریه لشکریان عثمانی به عقب‌داران صوفیان تکه‌ایلی رسیدند و در جنگ خونینی که روی داد علی‌پاشا و شاه‌قلی و گروهی از جنگ‌جویان دو طرف کشته شدند(۱) و بقیه هواخواهان شاه‌قلی به سوی مرز ایران گریختند.

کشتار شیعیان آناتولی

دشوار است باور کنیم که شاه‌اسماعیل از قصد پسر حسن خلیفه آگاهی نداشته است. شاید اگر شاه‌اسماعیل هنگام شورش شیعیان تکه‌ایلی و سایر هواخواهان شاه‌قلی در مشرق ایران سرگرم نمی‌بود، این قیام بزرگ نافرجام نمی‌ماند. به هر صورت شاه‌اسماعیل برای آن که ظاهراً سلطان صلح‌دوست عثمانی بایزید دوم را به عدم دخالت خویش در این توطئه متقاعد سازد، و برای آنکه یا خشم او را فرو نشاند و از قتل عام شیعیان جلوگیری کند، گروهی از افراد تکه‌ایلی را به علت تاراج و غارت دارایی بعضی از کاروانیان ایرانی در تبریز مجازات کرد.(۲) و به سایرین رخصت داد تا به سپاهیان سرخ‌کلاه (قزلباش) بپیوندند. قیام هواخواهان شاه‌قلی به زیان تمامی مردم شیعی مذهب آسیای صغیر انجامید؛ زیراکم‌تر از سه سال پس از این رویداد، یونس پاشا وزیر اعظم سلطان سلیم (فرزند بایزید دوم) مأمور کندن ریشه‌ شیعیان شد. به اشاره یونس‌پاشا در سراسر ناحیه آناتولی هرکس را که به هر نحوی با گروه تکه‌ایلی و قیام شاه‌قلی ربط داشت، به شدیدترین طرزی شکنجه کرده کشتند و پیشانی کسانی را که گناهشان ثابت نشده بود، اما گرایشی به شیعیگری داشتند داغ کردند(۳) تا از آن پس تمیز میان امامیان و غیرامامیان آسان‌ باشد!!؟

کشتار شیعیان آناتولی، که به گفته مولا ادریس بدلیسی منجر به کشتن بیش از چهل هزار تن گردید(۴)، یکی از فجیع‌ترین رویدادهای عهد سلطان سلیم اول و شاید هولناک‌ترین قتل‌عام تاریخ دیانت است که توسط ترکهای عثمانی انجام گرفت. در تاریک‌ترین دوره‌ سده‌های میانه که دستگاه تفتیش عقاید کلیسا مردم بی‌گناه را به بهانه دین زجر می‌داد و در سراسر دوره‌ای که ماجرا‌جویان عیسوی به بهانه جنگ‌های صلیبی دست تجاوز و خشونت به مال و جان یهودیان اروپا دراز کرده بودند، جز قتل‌عام سن‌بار‌تلمی هرگز سراغ نداریم که چهل هزار تن را به جرم پیروی از عقاید مذهبی ویژه‌ای به هلاکت رسانده باشند. بدبختانه اغلب مورخان خودی به علل سیاسی یا ابداً اشاره‌ای به این قتل‌عام نکرده‌اند یا آن را ناچیز شمرده‌اند. معتبرترین سند در این مورد نوشته‌های سفیر ونیزی نیکولو ژوستینیانی۱ است که در هفتم اکتبر سال ۱۵۱۴ میلادی (۹۲۰ هـ .ق) به چشم خویش شاهد پاره‌ای از این صحنه‌های خونین بوده است و یوزف‌فن‌هامر۲ درتاریخش به تفصیل از سخنان آن ونیزی یاد می‌کند.(۵)

این قتل‌عام وحشتناک نخستین هشداری بود که سلطان سلیم اول در آغاز سلطنتش به شاه‌اسماعیل داد. سلطان سلیم از نظر ویژگی‌های اخلاقی درست نقطه‌ مقابل پدرش بایزید دوم بود (۶). وی برخلاف پدر، نشستن میان فلاسفه و بحث با عالمان دین و دانشمندان عهد(۷) را تلف کردن عمر می‌دانست و به خیال خود می‌خواست در تداوم به سنت نیای خویش، سلطان‌محمدفاتح،  اسلام را تا دورترین نقاط خاک اروپا پیش برد. اسلامی که نسل‌کشی شیعیان یکی از دستاوردهای آن بود! وی برای دنبال کردن سیاست خود، می‌خواست از طرف دنیای اسلامی و به ویژه از جبهه عقب عثمانی آسوده‌خاطر باشد. اما وجود شاه‌اسماعیل و رواج آیین شیعی و تشکیل حکومتی مقتدر در ایران را برای مصالح خویش زیان‌آور می‌دید. شورش شیعیان آناتولی و قیام شاه‌قلی که در بازپسین سال سلطنت پدرش رخ داده بود، سلیم را به غایت خشمگین گردانید. طبع آشتی‌ناپذیر سلیم از نخستین گام با شاه‌اسماعیل سازش نداشت و می‌خواست به زعم خود، هر چه زودتر شر مردی را که ناگهان امپراتوری دویست ساله‌ پسران عثمان را تهدید می‌کرد از سر خود رفع کند، و برای نیل به این مقصود از هر وسیله‌ای که در دسترس داشت استفاده کرد. در حالی که شاه اسماعیل با حکومت ترکها وارد جنگ نشد، بلکه این ترکها بودند که با حکومت شاه اسماعیل سرناسازگاری داشتند و قدرت گرفتن تشیع و ایران را تحمل نمی‌کردند.

تدبیر سلطان سلیم

نخستین اقدام به نظر سلطان‌سلیم قطع ریشه‌های شیعه بود که در خاک عثمانی روییده بود. کوچ‌نشین‌های شیعی آناتولی هر کدام به منزله کشور مستقل کوچکی بودکه منافع عثمانی را تهدید می‌کرد. برای قطع این ریشه‌ها فقط حکم سلطان خودکامه‌ای کافی نبود. به اشاره‌ سلطان‌سلیم علمای درباری سنی در استانبول گرد آمدند و پس از کنکاشی کوتاه فتوا دادندکه آنچه عالمان شیعی مذهب می‌گویند کفر است و جهاد با کافران ضرورت دارد(۸)؛ و ثواب کشتن یک نفر شیعه به مراتب بیش از ثواب کشتن هفتاد نفر عیسوی است(۹). پرواضح است که در سایه قدرت مطلق سلطان و فتوای عالمان سنی عثمانی، دیگر قتل‌عام اقلیت شیعی نه تنها مانعی نداشت، بلکه موجه قلمداد می‌شد.

دومین اقدام مهم سلطان سلیم، بریدن رابطه قلمرو صفوی از دو سمت غرب و شرق بود. در سمت مغرب وی برای ایجاد سد نیرومندی میان خاک عثمانی و ایران به تقویت کردها پرداخت. سران کردهای متعصب سنی که وابسته به دربار عثمانی بودند، از نهضت نوپای شیعی دل خوشی نداشتند و پشتیبانی امپراتوری عثمانی را بر جلب دوستی دولت صفوی رجحان می‌نهادند. (اگرچه از کردها نیز در جنگ چالدران در سپاه شاه اسماعیل بودند) به اشاره سلطان‌سلیم مولا ابوالفضل پسر ادریس بدلیسی به نمایندگی همه سنیان کردستان تعیین گردید و ابوالفضل پسر ادریس در اجرای خواسته‌های سلطان‌سلیم چنان موفق بودکه تا ده سال پس از نشستن تهماسب فرزند شاه‌اسماعیل برسریر سلطنت صفوی ناحیه کردستان به شکل دژ محکمی میان ایران و عثمانی حائل شده بود(۱۰). در سمت مشرق، سیاست سلطان‌سلیم تحریک و تقویت عبیدالله‌خان ازبک پسر شیبک‌خان بود و می‌خواست که ازبکان با هجوم‌های برق‌آسا و پیاپی مرزهای شرقی ایران را تهدید و شاه‌اسماعیل را پیوسته ناراحت کنند. نفرت وکینه سلطان‌سلیم از خلال‌نامه‌ای که خطاب به عبیدالله‌خان ازبک نوشته است به خوبی هویداست؛ زیرا حریف خود را صوفی بچه‌ای لئیم، بدسرشت و خون‌خوار می‌خواند و مدعی است که مردم بلاد شرق از ستمگری‌های چنین موجود ناپاکی به ستوه آمده‌اند.(۱۱)

دوران جنگ سرد

نامه‌هایی که سلطان‌سلیم مستقیماً به خود شاه‌اسماعیل نوشته است چنان زننده و پرتهدید است که قطعاً درتاریخ مناسبات دیپلماتیک ملت‌های جهان مانند ندارد. در نخستین‌نامه که با عبارت «این خطاب مستطاب از جناب خلافت مآب ما» آغاز می‌گردد سلطان سلیم پادشاه صفوی را « ضحاک روزگار و داراب گیرودار و افراسیاب عهد» می‌خواند(۱۲). در نامه‌ بدون تاریخ دیگری، که ظاهراً پس از کنکاش علمای سنی استانبول نوشته شده است، سلطان عثمانی رسماً شاه‌اسماعیل را تهدید می‌کندکه اگر دست از تعدی برندارد و روی نیاز « به قبله‌ اقبال و کعبه آمال ما» نیاورد و راه و رسم امامیان را ترک نگوید، روزگارش سیاه و سرتاجدارش «تاج ‌داری» خواهد شد. به بیان دیگر، امپراتور ترک از شاه اسماعیل دو چیز می‌خواست: تغییر مذهب از تشیع به تسنن و تسلیم در مقابل حکومت عثمانی. در مقابل این تهدیدها ظاهراً شاه‌اسماعیل دندان بر جگر نهاده و با عبارت‌های نرمی به سلطان‌سلیم یادآور شده است که نسبت به «آن حضرت … در آن وقت که والی ترابوزان بودند، اظهار یک‌جهتی می‌کردیم.» و اگر تاکنون نسبت به سلطان عثمانی ارادت ورزیده و به قلمرو دست‌درازی نکرده است دو علت داشت: « یکی آن که اکثر سکنه آن دیار مریدان اجداد مایند… دوم آن که محبت ما به آن خاندان غزا عنوان قدیم است و نمی‌خواستیم که شورشی چون عهد تیمور به آن سرزمین طاری شود و هنوز نیز نمی‌خواهیم و به این قدرها نمی‌رنجیم(۱۳)…»

البته سلطان‌سلیم کینه شدیدی از شیعیان داشت و توجهی به نامه‌های دوستانه شاه اسماعیل صفوی نکرد. او فراموش نمی‌کرد که در آغاز سال ۹۱۸ هجری قمری هنگامی که وی به پایمردی سربازان دلیر ینی‌چری پدر سال‌خورده‌ خویش، بایزید دوم را، مجبور به کناره‌گیری کرده و سرگرم کوتاه کردن دست برادران و رقیبان خویش بود، چگونه نورعلی‌نامی از شیعیان که به خلیفه روملو اشتهار داشت، در ناحیه قره‌حصار و ملطیه قیام کرده و در مسجدها خطبه به نام پادشاه صفوی خوانده بود یا چطور سردار سرخ‌کلاه، خان محمد استاجلو، پس از گرفتن دیاربکر و شکست سپاهیان علاءالدوله ذوالقدر نامه‌ای تهدیدآمیز با چادر و چاقچور برای سلیم فرستاده بود. به هر صورت با آن که شاه اسماعیل مدت‌ها نامه‌های پی‌درپی سلطان را بی‌پاسخ گذاشت و به دعوت سلیم برای روبه‌رو شدن در میدان جنگ اعتنایی نکرد، از این فرصت برای تدارک نیرو سود جست و هنگامی که به نظر خودش کاملاً برای مقابله با سپاهیان عثمانی آماده بود، به سلطان‌سلیم پیام فرستادکه دشت چالدران میعادگاه آنان خواهد بود. (اول رجب ۹۲۰ هـ . ق ، ۲۲ اوت ۱۵۱۴ م)

جنگ چالدران

 جنگ چالدران فقط یک روز از پگاه تا شامگاه طول کشید. پاره‌ای از مورخان خودی معتقدند که در این جنگ بر روی هم صد و چهل هزار تن شرکت جستند که از این رقم چهل هزار تن از آن ایران و یکصد هزار تن از آن ترکهای عثمانی بود. خواندمیر در «حبیب‌السیر» عده لشکریان ایرانی را از بیست هزار متجاوز ندانسته است. و حال آن که ریچارد نولز۳  لشکریان شاه‌اسماعیل را سی هزار تن و جمع کل سپاهیان سلطان‌سلیم را سیصد هزار تن نوشته است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که بیش از دویست هزار سپاهی ترک با بیست هزار شیعه ایرانی روبه‌رو بودند. اما عامل قاطع در جنگ چالدران توپ‌خانه بود و غرش توپ‌ها سبب هرج و مرجی در میان صف‌های مختلف سواران گردید. نولز صحنه این جنگ معروف تاریخی را چنین وصف کرده است:

براثر چکاچک سلاح و غباری که از زمین دشت و دودی که از دهانه توپ‌های عثمانی به هوا برمی‌خاست، نه کسی کسی را می‌دید و نه گوش کسی چیزی می‌شنید. غرش پیاپی توپ‌ها چنان اسبان را هراسان کرده بودکه سواران توانایی آرام ساختن آنها را نداشتند. در نتیجه، هرج و مرج کامل در میان صفوف دو طرف افتاد و در پیروزی یکی یا شکست دیگری هنوز شک بود. تاریخ‌نویسان ترک در بیان دهشت‌های این روز گفته‌اند که چالدران یکی از تاریک‌ترین روزهای تاریخ عثمانی بود و برخی آن را تنها روز فنا نامیده‌اند… در آن میان شاه ‌اسماعیل که جراحتی برداشته بود، ناگزیر از میدان جنگ بیرون رفت و رفتن او به سربازان عثمانی مجال داد تا نفسی تازه کنند.(۱۴)

در این جنگ، شاه اسماعیل و شیعیان ایران با رشادت تا مرز شهادت جنگیدند. شاه اسماعیل شخصاً به قلب سپاه ترکها زد و با شمشیر سر از تن توپچی‌های عثمانی برانداخت … اما در واقع تاکتیک سلطان‌سلیم مؤثر افتاده بود و با آن که شاه اسماعیل و خان‌محمد استاجلو شوهر خواهرش از دو سو، جناح راست و چپ، سپاهیان عثمانی را هدف ساخته بودند چون محمدخان نتوانست با سرعت خود را به جناح راست برساند وهجوم خود را از نظر سرعت و زمان با هجوم شاه اسماعیل هم‌آهنگ سازد، طرحی که پادشاه دلیر صفوی ریخته بود، نافرجام ماند(۱۵). با این همه نمی‌توان گفت که فشار لشکریان سرخ‌کلاه زیر فرمان خان‌محمد استاجلو بر جناح راست عثمانی زیر فرمان سنان‌پاشا ناچیز بوده است. انجللو جریان این جنگ را به اختصار چنین توصیف کرده است.

… نخستین لشکر صفویان که شاید مشتمل بر نیمی از تمام سپاهیان ایران بود، زیرفرمان محمدبیگ استاجلو بر حریفان خویش که همگی آنها از آناتولی بودند هجوم بردند و آنها را یا تار و مار کردند یا از دم تیغ گذراندند. اما هجوم سردارعثمانی، سنان‌پاشا، با سربازان روم‌ایلی، کار را یک‌سره کرد. بسیاری از جنگ‌جویان دو طرف کشته شدند و از آن جمله، خان استاجلو بود که سر از تنش جدا کردند و بعدها آن سر بی‌پیکر را نزد شاه‌اسماعیل فرستادند. چون نوبت هجوم به دومین لشکر سرخ‌کلاه (قزلباش) رسید، پایداری و از جان‌گذشتگی سپاهیان ایرانی چنان بود که در اندک زمانی سربازان عثمانی هزیمت شدند و سلطان، ناگزیر عمده قوا را به قرارگاه ینی‌چری‌ها و توپ‌خانه عقب کشید. بدین‌سان هرج و مرج در میان عثمانیان افتاد. اما سنان‌پاشا به برکت نبوغ خویش بی‌درنگ همگی را جمع کرد. در هجوم بعدی سپاهیان صفوی دسته دسته کشته شدند و اردو با غنایم بسیار و از آن جمله، یکی از زنان شاه‌اسماعیل به چنگ ترکهای عثمانی افتاد.(۱۶)

به گفته همین فرستاده‌ جمهوری ونیز، که همراه سپاهیان سلطان‌سلیم سفر می‌کرده است، عامل قاطع در سرنوشت جنگ چالدران فقط سیصد عراده توپ بود. استفاده از توپ و تفنگ در ارتش ایران عهد بایندری متداول گردیده و حتی در جنگ‌های شیخ‌حیدر و شیروانشاه نیز به کار رفته بود. اما دردوران فترت و آغاز تأسیس سلسله صفویان این گونه وسیله جنگی متروک افتاد. این امر شاید تا حدودی معلول قطع رابطه با جمهوری ونیز بود. به هر حال مادام که برای از بین بردن دشمنان داخلی و متجاوزان خارجی شمشیر و نیزه، گرز و زوبین کفایت می‌کرد، طبعاً سرداران دلیر سرخ‌کلاه به سلاح‌های آتشین اعتنایی نداشتند؛ به ویژه که  استفاده از توپ و تفنگ را خلاف آیین جوان‌مردی و رسم دلیری می‌دانستند. جنگ چالدران نشان داد که با پیش‌رفت و تکامل سلاح‌های جنگی، اتکای صرف به شجاعت و جان‌بازی سرباز ضامن پیروزی نیست. شکست سپاهیان ایران در چالدران به شاه ‌اسماعیل ضربه بزرگی وارد ساخت؛ اما پیروزی سلطان‌سلیم نیز در واقع پیروزی نبود. سلطان سلیم یک هفته بعد از اشغال تبریز به دلیل اینکه سپاهیان خسته و فرسوده خود را آماده شورش دید و از سوی دیگر، نشانه‌های قیام مردم تبریز را مشاهده کرد، از ترس جان و برباد رفتن حکومتش، مجبور شد با عجله از تبریز فرار کند. فقط در این جنگ اروپای عیسوی سود برد؛ زیرا به گفته‌ اوژیربوزبک۴ ، سفیر فردیناند در دربار عثمانی، اگر ایران میان اروپا و ورطه هلاک حائل نمی‌شد، بی‌گفت‌وگو تسلط عثمانیان بر پادشاهان عیسوی مغرب زمین کاری آسان بود.(۱۷) جنگ چالدران، نتیجه زیاده‌طلبی ترکهای عثمانی و مخالفت شدید آنان با شیعیان بخصوص خاندان صفوی بود. و گرنه، شاه اسماعیل جوان که هنوز حکومت خود را تثبیت نکرده بود، هرگز در خیال جنگ با امپراتوری عثمانی نبود. نتیجه دراز مدت این جنگ، هرگز به نفع ترکهای عثمانی نشد. زیرا آنها عملاً نتوانستند، حکومت صفوی را از بین ببرند و موجب تقویت روابط ایران و اروپا نیز شدند.

پی‌نوشت‌ها: ـــــــــــــــــــــــــــ

  1. Nicolo Giustiniani
  2. Josef Von Hammer
  3. Richard Knolles
  4. Augir Busbeque

 

 

 

 

منابع و توضیحات: ـــــــــــــــــــــ

۱ـ نک: عبدالرحمن شرف، تاریخ امپراتوری عثمانی، استانبول ۱۳۱۵ هـ . صص ۱۹۶ تا ۱۹۸٫

۲ـ همان کتاب ص ۱۹۷٫

۳ـ نک: نولز ریچارد ، تاریخ عثمانی، لندن ۱۶۸۷؛ ج ۱ ، صص ۳۲۳ و ۳۲۴، سلیم‌نامه، دست نبشته موزه‌ بریتانیا به شماره‌ADD 24960 در ورق ۶۸ب ، می‌نویسد که سلطان دستور داد که هر کس تا سه پشت طرف‌دار صفویه بوده است، نامش در کشتارنامه ‌شیعیان ضبط شود. این خود دلیل دیگری است که پیش از شیخ جنید اولاد شیخ‌صفی رسماً دعوی شیعیگری نداشته‌اند.

۴ـ به گفته ابوالفضل علی پسرادریس بدلیسی از سران کرد و نگارنده سلیم‌نامه:

شد اعداد این کشته‌های دیار              فزون از حساب قلم چل هزار

۵ـ یوزف فن‌هامر در کتاب تاریخ عثمانی:

Des Osmanischen Reichs,

Wien, 1815. vol 2. pp. 403

۶ـ برای اختلاف‌های میان پدر و پسر و روی‌کار آمدن سلیم نک: مقاله‌ «چالدران» در کتاب چند مقاله تاریخی و ادبی از نصرالله فلسفی، ص ۱۳ و بعد.

۷ـ نک: ریچارد نولز در تاریخ عثمانی، ج ۱، ص ۳۱۵٫

۸ـ نک: سلیم‌نامه، ورق ۶۸ الف.

۹ـ نک: دوسون، تاریخ عثمانی، پاریس ۱۸۲۰ ـ ۱۷۸۷ ، ج ۱، ص ۱۰۱؛ هم‌چنین نک: سرجان ملکم، تاریخ ایران، ج ۱، ص ۵۰۴٫

۱۰ـ نک: سلیم‌نامه، ورق ۱۰۶ ب.

۱۱ـ نک: منشآت فریدون بیگ، استانبول ۱۲۷۴ هـ .ق ؛ ج ۱، صص ۳۴۷ تا ۳۴۸٫

۱۲ـ همان کتاب ، ج ۱، صص ۳۷۹ تا ۳۸۱٫

۱۳ـ منشآت السلاطین، ج۱ ، صص ۳۸۴ و ۳۸۵٫

۱۴ـ ریچاردنولز، تاریخ عثمانی، ج ۱، صص ۳۴۷ و ۳۴۸٫ هم‌چنین نک: سلیم‌نامه، ورق ۸۶ الف.

۱۵ـ برای آگاهی بر تاکتیک سرداران عثمانی و ایران، نک: نصرالله فلسفی، مقاله‌ چالدران در کتاب چند مقاله تاریخ و ادبی، دانشگاه تهران، ۱۳۲۴٫

۱۶ـ نک: سفرنامه انجللو ، صص ۱۲۰ و ۱۲۱٫

۱۷ـ‌نک: کریسی، تاریخ امپراتوری عثمانی، لندن ۱۸۷۷، ص ۱۷۱٫

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

ایران در شعر شاعران آذربایجان و آران قسمت نهم

خاقانی (۵۹۵ ـ ۵۲۰ ه‍ . ق)   خاقانی شاعر بزرگ قرن ششم، بزرگ‌ترین شاعر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *