پژواک جدایی قفقاز از ايران در اشعار استاد شهريار
abbasi
نوامبر 19, 2018
مقالات
1,776 بازدید
مراغه- رضا پاشازاده
به حكايت تاريخ بعد از خاتمه جنگ ايران و روس و اشغال نقاطي از كشور ايران بر اثر بيلياقتي شاهان و زمامداران وقت و حاكمان كشور از طرف كشور متجاوز روسيه تزاري از يك طرف و عياشي و بيبندوباري فتحعليشاه قاجار از طرف ديگر، روسيه را بر آن داشت تا دولت بيلياقت شاهنشاهي ايران را وادار سازند تا 17 شهر از شهرهاي شمالي كشور و كنار رودخانه ارس را به عنوان غرامات جنگي در اختيار دولت تزاري قرار دهند.
بر اين اساس قرارداد منحوس تركمانچاي و پيمان ننگين گلستان بين ايران و روسيه امضا گرديد و اشغال 17 شهر زرخيز و پربركت كشور دودستي تقديم دولت متجاوز تزاري شد.
از سوي ديگر آنان كه عرق ملي داشتند و حبالوطن را از آيات ايماني ميدانستند و خاك گهربار وطن را به ديده احترام ميستودند و با جان و دل و عشق و ايمان دلبسته و وابسته خاك وطن بودند سر به جيب تفكر فرو برده و زانوي غم در آغوش گرفته و در انزوا نشسته و شاه نالايق و حاكم مزدور را به باد لعن و نفرين گرفته بودند و خون دل از چشمه جوشان چشمان جاري ميكردند و براي جدايي 17 شهر و برادران و خواهران خود اشك ميريختند و اشك ميريزند و چارهاي جز سوختن و ساختن نداشته و ندارند و مجبورند تاوان بيلياقتي و عياشي حاكم مزدور كشور را با سرافكندگي پذيرا شوند.
روشنفكران و عاشقان وطن عقدههاي دل و ناراحتيهاي دروني خود را در قالب اشعار و نوشتهها و سخنرانيهاي خود بيان ميكردند.
واقعاً غيرقابل تحمل بود كشوري كه روزي و روزگاري بر اثر لياقت فرزندان و اميران خود جهانگشاييها كرده بودند و نام پرافتخار خود را ورد زبان كرده بودند و بيرق سهرنگ و سرافراز وطن را در قلل شأن و شرف افراشته بودند اينچنين سرشكسته و سرافكنده باقي مانده بودند.
روشنفكران به خوبي ميدانستند به علت نالايقي زمامداران ايران بايد دست از 17 شهر كشور بشويند ولي هرگز نميتوانستند مهر و انديشه و علاقه قلبي را از دل بزدايند و هر آن به فكر آناني بودند كه بالاجبار دست از دامن مام وطن بركشيدهاند و ظاهراً دل از مهر وطن شستهاند.
مردم 17 شهر جداشده از وطن نيز در پنجه دژخيم تزاري اسير شده بودند و توان فرياد را نداشتند و مردم و روشنفكران ايراني 17 شهر از دستداده به علت بيلياقتي شاهان و زمامداران خود سكوت كرده بودند و قدرت دم زدن را نداشتند و از طرفي مسأله رسميت بينالمللي را پيدا كرده بود و موضوع در سازمان ملل مطرح و شاه ايران را آنچنان افسار بر گردن زده بودند تا با ميل و رغبت اين فرمان ننگين را امضا كرده بود.
روسيه تزاري در اولين قدم براي عميقتر كردن جدايي دو برادر از يكديگر ديوارهاي آهني در سرحدات ايجاد كرد و هر چشمي به سوي ارس نگاه ميكرد به شديدترين وجه تنبيه و به نقاط دوردست تبعيد ميگرديد.
تدابير امنيتي صاحبان زر و زور نتوانست علايق قلبي و باطني دو ملت همزبان و همخون را از بين ببرد و زماني متوجه شدند كه دو برادر در پشت مرزهاي آهني مراودههاي قلبي و باطني ايجاد كرده و علايق قلبي خود را حفظ كردهاند.
آگاهان سياسي و سياستمداران تزاري نقشهاي طرح كردند و در قدم اول الفباي مردم 17 شهر جداشده از ايران را از الفباي عرب به الفباي لاتين مبدل ساختند. گو اينكه معمرين و آشنايان به الفباي عرب توانستند بازگوكننده كتب و اسناد موجود به نسلهاي جوان و تازه به دوران رسيده باشند ولي رفته رفته با رفتن معمرين از عرصه زندگي و رشد جوانان ديگر آثار الفباي عرب از بين رفته و مقادير زيادي از كتب و آثاري كه با الفباي عرب تدوين شده بود بلااستفاده در زير گرد و خاك در آن سوي مرزهاي آهني باقي ماند.
دولت شوروي متوجه شد كه الفباي لاتين نيز در اين سوي مرز آشناياني داشته و دارد و باز جسته و گريخته مبادلاتي بين افراد و به خصوص روشنفكران ايجاد ميشود كه سياست شوروي را نقش بر آب ميكنند، روي اين اصل دست به كار شدند و اين بار الفباي مردم آذربايجان جداشده از ايران را به الفباي كريل تبديل كردند و اين بار نيز كتب و آثاري كه در ظرف اين مدت با الفباي لاتين تدوين يافته بود در گوشهاي باقي ماند و به دست فراموشي سپرده شد.
مدتي سپري شد و باز به تعويض الفباي آن ديار اقدام شد و سپس در اين اواخر و در سالهاي فروپاشي شوروي الفباي مردم آذربايجان آذريزبان آن سوي ارس كريل شده بود.
بعد از فروپاشي شوروي و استقلال كشورهاي تازهاستقلاليافته و باز شدن سدهاي آهني در چند مسافرتي كه به باكو داشتم و در چندين مرحله مصاحبههايي كه در راديو و تلويزيون و جرايد آنجا انجام داده بودم، عقيده خود را در مورد الفباي آن ديار و همخواني آن با الفباي مردم آذريزبان ايران بيان كردم و توضيح دادم كه اگر الفباي عرب در آن سوي مرز رايج شود نهتنها با برادران ايراني به راحتي ميتوانند مكاتباتي داشته باشند بلكه قادرند از آن همه آثار ارزشمندي كه در كتابخانههاي آن ديار به خط و الفباي عربي موجود است بهره گيرند و از طرفي زيبايي كه الفباي عرب دارد هيچ الفبايي از اين حسن برخوردار نيست و به علاوه جاگيري مطالب با مقايسه با الفباي كريل مقرون به صرفه ميباشد كه متأسفانه دوباره الفباي آن ديار را برخلاف تمايلات مردم تلفيقي از الفباي كريل و لاتين كردهاند.
بگذريم، گفتيم روشنفكران و صاحبان قلم از جدايي 17 شهر و مردم آن بيش از حد ناراحت بودند و كمتر شاعريست كه در ديوان و آثار خود از جدايي و فراق حرفي به ميان نياورد چراكه در روزگارهاي گذشته ما نيز توان آن را نداشتيم كه نظري ولو گذرا به سوي رودخانه ارس بيفكنيم و يا به زبان آذري بنويسيم و سخن بگوييم ولي گاه و بيگاه به صورت ايما و اشاره در آثارمان مشهود بوده است.
از جمع صدها روشنفكري كه دلخون از جدايي دو آذربايجان بوده استاد شهريار را ميتوان نام برد. شهريار عاشقانه به سوي برادران جداشده از دامن وطن مينگريست و علاقه شديدي داشت تا از نزديك خاك آذربايجان و قفقاز را ببيند و برادران و خواهران جداشده از آغوش وطن را در آغوش بگيرد. متأسفانه شهريار نيز با آن همه عظمت و انديشه و افكار، از ترس و واهمه رژيم، قدرت بيان و افشاي اين واقعيت را نداشت تا اينكه اثر جاويدان «حيدربابايه سلام شهريار» چاپ شد و سپس چاپ ديگر آثار آذري استاد به مكتوباتي كه بين شعراي آن سوي ارس با شهريار انجام يافته بود چاپ و منتشر گرديد كه اينك ديوان آذري استاد شهريار را با هم ورق ميزنيم و مكنونات قلبي و اثرات قلمي استاد را از لابهلاي اشعار حضرتش در اينجا به عنوان شاهد اين مدعا ميآوريم.
استاد شهريار در شعر «دوگونمه سويونمه» صراحتاً مزه تلخ فراق و جدايي را چشيده و چه دردناك و حسرتبار:
بير قرن ده قارداشان اوزاخلاشماق اولورموش
|
|
قارداش دئيه بير عومر سوراغلاشماق اولورموش
|
|
بيردنده بوقارداشلا قوجاقلاشماق اولورموش
|
|
|
بونلار بئله كي عرض ائلهديم گلدي واولدي
|
|
من هر نه محال فرض ائلهديم گلدي واولدي
|
بيز آيريلالي قرن ايدي قارداشلاريميزدان
|
|
لشلر كيمي آيري دوشهلي باشلاريميزدان
|
|
اوزموش الي قفقازلي قارينداشلاريميزدان
|
|
|
گور من نه حال اوللام بو قيزيل گوللري تاپسام
|
|
رستم علي اوف تك گول و بلبللري تاپسام
|
|
|
|
در بند چهارم از اين شعر آذري چه زيبا اين جدايي و عامل جدايي را مجسم كرده:
جلاد قمه سيله بدني باشدان آييرميش
|
|
|
جاندان جيگري قارداشي قارداشدان آييرميش
|
بير ملته دونيا بويي بير فاجعه دوغموش
|
|
|
بيز ائللرين او قهرمان احساسيني بوغموش
|
|
|
|
شهريار براي اثبات گفتههاي خود و شاهد زنده به عقيده خود چه شهود گويا و زيبا و با احساسي ارائه ميدهد:
حسرت قالاني بير سيزه، بير قرن ياريم دير
|
|
|
آغلار گوزومون شاهدي شعريم سهتاريم دير
|
|
|
|
شهريار در شعر سربست سهنديه چه زيبا و با چه مهارت اين واقعيت را بيان كرده است:
آرازيم آينا چيراغ قويمادا آيدين شافاق اولدي
|
اوتايين نغمهسي قووزاندي اوروكلر قولاق اولدي
|
يئنه قارداش دئيه رك قاچمادا باشلار آياق اولدي
|
و در قسمت ديگر با اشاره به همبستگيهاي قلبي دو ملت اشاره ميكند:
ائليمي آرخامي گور ديكده، ظاليم اووچو قيسيلدي- و اين حقيقت را بيان ميكند. و يا در شعري ديگر با بياني شيرين دو آذربايجان را يكي دانسته و ميگويد: اوتاي بوتاي فرقي يوخدي وطندي- و سپس اين حقيقت را چه زيبا بيان كرده است:
مظلوملارين آهي بير گون اوخ اولار
|
ظلمين ده گر، اوركي نين باشينا
|
اووچي قويار باش يه هرين قاشينا
|
و سپس به عظمت و عنايات الهي اشاره ميكند:
نه ياخشي دي آللاه سوزون اينانماق
|
|
بلالرده صبر ائله ييب دايانماق
|
سپس به رستم علييف اطمينان ميدهد كه:
ايستهدي گين اورك گوزي مندهدي
|
|
آرخاين اول منده گوزوم سندهسي
|
|
فارسلار دئير جوينده يابنده دي
|
|
|
بير گوناولار بوداغلاري چاپارلا
|
|
ايستكلي لر بير بير لرين تاپارلار
|
اونداسن ده آتي مينيب چاپارسان
|
|
اوز حقووي قورد آغزيندان قاپارسان
|
|
ايتميشلري آختارارسان تاپارسان
|
|
|
|
|
شهريار در نامه شيوايي كه به محمد راحيم شاعر ديار باكو نوشته چه زيبا سخنان قلبي خود را بر روي كاغذ ريخته و ميگويد:
قربان اولوم من او شيرين ديللره
|
|
اوزاق دوشدوق حسرت قالدوق ائللره
|
|
سحر آخشام يالواريرام يئللره
|
|
|
قارداشيما مندن سلام يئتيرسين
|
|
اوندان دابير خبر اتر گتيرسين
|
|
|
|
شهريار به اصالت دو برادر اشاره كرده و ميگويد:
بيزلركي لاب بير ديل بير قان قارداشيق
|
|
قارداش قالسين انسانلاريق يولداشيق
|
شهريار به حسن روابط بين دو دولت اشاره ميكند:
ايندي بيزيم دولتلرده يانلاشير
|
گئت به گئت ده چتينلر آسانلاشير
|
صلحون يئلي اسمكده سهمانلاشير
|
شهريار با چه مهارت و قدرت قصد دارد در مكتوباتش به دولت شوروي تفهيم كند كه 17 شهر آذربايجان مال ماست و در نامه به محمد راحيم چه زيبا اين حقيقت را بيان كرده است.
ايگيتلر يوردو قفقازيم سنه مندن سلام اولسون
|
|
|
سنين عشقوندن ايراندا هنوز صبري قالان واردير
|
آنان تبريز منه گهواره ده سويلردي ياوروم بيل
|
|
|
سنين قالميش اوتايدا خاللي تئللي بير خالان واردير
|
|
|
|
و سپس به جدايي قفقاز اشاره ميكند و ميگويد:
اوني بيزدن آييردي روزگارين ساز ناسازي
|
اونون چون سيزلارام هريئرده گورسم سازچالان واردير
|
آراز دوشمان الينده بير قليچ تك اورتاني كسدي
|
شهريار سپس به بيدار شدن قفقاز اشاره ميكند و چنين ميگويد:
بوي آتديم آختاريب تاپديم نه حاصل گئتمه گه گوردوم
|
آراميزدا يولي باغلي قارانليق بير دالان واردير
|
شهريار عقدههاي دروني خود را براي هيئت حاكمه كه باعث تجزيه آذربايجان شده است با نفرت و در لفافه و اشاره چنين سروده:
آتاميز يوردي بولونمكده دئمه اويناش آراسيندا
|
|
|
بولونر يوز باشينون جرمهسي خراش آراسيندا
|
گوز ياشيمسان سن آراز قويما گوزوم باخمادا گورسون
|
|
|
نه يامان پرده چكيبسن ايكي قارداش آراسيندا
|
دئمه داغ داشدي سليمان سني مندن آييران شئي
|
|
|
بير چيباندير كه چيخوبدور گوزيلن قاش آراسيندا
|
|
|
|
منظور شهريار از اين درد بيدرمان بين چشم و ابرو، جدايي الفباي دو برادر بوده است. (شهريار در صفحه108)
زمان گذشت و شهريار به آرزوي ديرين خود قدمي نزديك شد و در يك مجلس با شعراي باكو از جمله سليمان رستم روبهرو ميشود و در شعر «گوزوم آيدين» غزلي شيوا مكنونات قلبي را اينچنين بيان ميكند:
گوزوم آيدين گورورم سئو گيلي قارداشلاريمي
|
|
|
باسميشام باغريما اوز دوغما قارينداشلاريمي
|
|
|
|
سپس شهريار در غزل «جان رستم» چه فيلسوفانه تفسير زمان ميكند و ميگويد:
يئتيشيب وعدهسي حقين امين اول دم دميدير
|
|
|
آچيلا حق قاپيسي مات قالا شيطان، رستم
|
|
|
|
شهريار در حالي كه دلش براي سفر به باكو ميتپيد به علت كهولت سن و مريضي و ناتواني و عوامل ديگر نميتوانست به آنجا برود و چه زيبا و شيرين تهديد ميكند:
شهريارين دا عزيزيم بير توتارلي آهي وار
|
|
|
دشمني اهريمن اولسون تاپماز آهنيدن نجات
|
|
|
|
با اين حال شهريار در عالم خيال با قفقاز چه زيبا معاشقه ميكند.
اي صفاسين اونودمايان قفقاز
|
|
گلميشم ذوق آلام مراقيندان
|
غيرتي جوشقون اولمايا نه بيلر
|
|
كي نهلر چكميشم فراقيندن
|
اين عشق و علاقه به محيط و جمعيت 17 شهر جداشده از خاك وطن تنها در آثار شهريار نيست بلكه اكثر شعراي فارسيگوي و آذريزبان نالههاي دل را در جدايي خاك و برادران خود تجسم كردهاند و به جهت آشنايي نزديكي كه در مدت مجالست خود با استاد شهريار داشتم و از ميزان علاقه استاد نسبت به مردم آن ديار خبر داشتم ديوان آذري استاد را با عجله و با حالت مريضي قلبي كه دارم مرور كردم.
بعد از باز شدن راه باكو اينجانب تقريباً جزو اولين گروهي بودم كه به آن ديار و به خصوص به نخجوان سفر كردم و در 25 سفري كه به باكو داشتم و با آثار و نوشتهها و اشعار صاحبان ذوق آن ديار آشنايي پيدا كردم درد عمده مردم آذربايجان وطن و جدايي بوده است. از خيلي ممالك همجوار براي باكو مهمان ميآمد تنها ايران و ايرانيها بودند كه در قلب مردم باكو جاي داده ميشدند.
من هم چندين فقره شعر در وصف آن ديار و به خصوص عقايد مذهبي مردم و گرايشهاي ديني و پذيرش الفباي عرب نوشته و اغلب آنها را از طريق راديو، تلويزيون، مصاحبههاي مطبوعاتي چه در باكو و نخجوان و لنگران خوانده و به مردم آن ديار رسانيدهام.
با اينكه فكر ميكرديم وجود ديوارهاي سيمي و حصارهاي آهنين باعث جدايي ماست بعد از باز شدن راه علناً ديديم كه زبان و جدايي الفبا و قواعد نوشتاري عامل فراق و جدايي دو ملت همكيش و آئين و دو برادر تني بوده است در حالي كه امروز ميبينيم كه متأسفانه در دورههاي اخير نيز برخلاف تمايلات مردم آن ديار الفباي لاتين و كريل را به جاي الفباي عرب رايج كردند و اميد وصل را با آتش هجران در دل دو برادر سوزاندند.
سخن كوتاه چنانچه برادران جداشده از آغوش پدر و مادر و از دامان ايران عزيز طالب سعادت و آسايش و فضيلت و دانش و ترقي و تعالي هستند و رهروان دين مبين اسلامند و قصد و عشق دارند تا از آئين ناب محمدي بهره گيرند و اتفاق و همدلي دو ملت همخون و دو برادر تني را فراهم آورند بايد تا دير نشده صرفاً به خاطر حفظ علايق ملي و ميهني و اسلامي از يك طرف و بهرهگيري از گنجينههاي ارزشمند آثار بزرگان كه در كتابخانههاي دولتي آن ديار حفاظت ميشود و همه و همه با الفباي عرب تدوين يافته است ملت بيداردل و برادران آگاه آذريزبان آن سوي ارس با يادگيري الفباي عرب درهاي سعادت و دوستي و مهر و الفت را به روي هم باز كنند و متفقاً دست رد بر سينه امپرياليزم و استعمار و استثمارگران غرب و شرق بزنند.
به اميد طلوع آفتاب سعادت دو برادر.
ك جدايي شهرهاي حو

مهد آزادي، شماره 6064، مورخ دوشنبه 28 شهريور 90