خانه / مقالات / اسلام در آذربایجان

اسلام در آذربایجان

اصغر حیدری*

بعد از اینکه سپاهیان ایران ساسانی در جبهه‌های جنوب از اعراب مسلمان شکست خوردند، لشکرهای مسلمین به داخل ایران راه یافتند و به فتوحات خویش تداوم بخشیدند. در این میان، بسیاری از نواحی و مناطق نه با جنگ که با صلح به روی آنان گشوده شد و «صلح‌نامه‌ها» در تاریخ ایران رقم خورد. آذربایجان از مناطقی بود که با صلح دروازه‌های خویش را به روی اعراب مسلمان گشود.

در زمان حمله‌ی اعراب مسلمان به آذربایجان، دو برادر «رستم فرخزاد» سپهسالار دولت ساسانی به اسامی: «اسفدیار» و «بهرام» در این سرزمین حکومت می‌کردند و «کرسی (مرکز) آذربایجان، شهر اردبیل بود و مرزبان آذربایجان در آنجا می‌زیست و خراج آن دیار هم به همان جا می‌رفت».[۱]

به روایت طبری، سردار قوای مسلمانان «بکیر ابن عبدالله» از طرف خلیفه‌ی دوم عمر ابن خطّاب مأمور فتح آذربایجان شد و وی در سال ۲۲ هـ.ق طیّ نبردی، «اسفندیار» را به اسارت درآورد. هنگامی که وی را پیش بکیر بردند خطاب به بکیر گفت: «صلح را بیشتر دوست داری یا جنگ را؟» بکیر جواب داد: «صلح را». اسفندیار گفت: «پس مرا نزد خویش نگهدار که مردم آذربایجان اگر من از طرف آنها صلح نکنم به جای نمانند و سوی کوهستانهای اطراف چون قبخ (قفقاز) و روم روند و هر که حصاری باشد مدت‌ها در حصار ماند».[۲] بکیر، اسفندیار را به صورت اسیر نزد خود نگهداشت.

بهرام (برادر دیگر رستم فرخزاد) با گردآوری جنگجویان «باجروان، مَیْمَذ، بذ، سراو (سراب)، شیز، میانَج (میانه) و سایر نواحی» آماده‌ی دفاع شد.[۳] در مقابل این آرایش سپاه، خلیفه‌ی عمر در سال ۲۴ هـ.ق «عقبـﺔ ابن فرقد» را در رأس لشکری به یاری بکر فرستاد. چند روز جنگ ادامه داشت و نهایتاً لشکر بهرام شکست خورد و همگی فرار نمودند.[۴] چون خبر پیروزی اعراب مسلمان به اسفندیار رسید گفت: «اکنون صلح می‌شود و جنگ خاموش شد». وی با ارسال فرستاده‌ای، برادرش بهرام را به صلح فراخواند.

متعاقب این وقایع، سردار سپاه مسلمانان عتبه، با نظر مثبت بکیر، میان خود و مردم آذربایجان قرارداد صلح بست. متن قرارداد بدین‌گونه بود:

«به نام خدای رحمان رحیم. این امانی است که عتبـﺔ ابن فرقد، عامل عمر ابن خطاب امیر مؤمنان به مردم آذربایجان می‌دهد. از دشت و کوه و اطراف و دره‌ها، که جایها و مالها و ترتیبات دین همگیشان در امان است به شرط آنکه به قدر توانشان جزیه (خراج) بدهند. بر کودک و زن بیمار و عابد خلوت‌نشین که چیزی از (مال) دنیا بر کف ندارند جزیه‌ای نخواهد بود. امان برای خودشان است و هر که با آنها مقیم باشد. هر کس از آنها به سالی، سپاهی شود جزیه‌ی آن سال از او برداشته شود و در امان باشد تا به پناه خود برسد».[۵]

بلاذری و یاقوت حموی، شرایط صلح مرزبان آذربایجان با سردار سپاه مسلمانان را چنین ثبت نموده‌اند:

«هشتصد هزار درهم به وزن هشت (یعنی هر ده درهم به وزن هشت مثقال) ادا کند و اعراب کسی را نکشند و شخصی را به بردگی نگیرند و هیچ آتشکده‌ای را ویران نکنند و کردان بلاسجان و سبلان و میان رودان را آزاد گذارند و به ویژه مردم «شیز» را از رقصیدن در عیدهای خود و مراسم دیگر که داشتند باز ندارند».[۶]

بعد از انعقاد قرارداد صلح، خلیفه‌ی عمر نیز صلحنامه‌ای برای مردم آذربایجان فرستاد.[۷] جالب است که مردم «باب الابواب» نیز با سپاه مسلمان به فرماندهی «سراقـﺔ ابن عمرو» صلح نمودند و صلح‌نامه نوشتند.[۸]

امام علی (ع) در دوران خلافت، «اشعث ابن قیس» را که توسط عثمان ابن عفّان به حکمرانی آذربایجان و ارمنستان گماشته شده بود، مدتی بر حکومت دو ناحیه‌ی مذکور ابقا فرمود.[۹] اشعث عده‌ای از اعراب را با خود به آذربایجان آورد تا اسلام را به مردم بیاموزند. جالب است که مردم آذربایجان، دین اسلام را مطابق فطرت خود یافته آن را سریعاً پذیرفتند، چنان که:

«وقتی اشعث به محل مأموریت خود آمد، مشاهده نمود که اکثر مردم اسلام آورده قرآن می‌خوانند، پس جماعتی از عربان را که نامشان به ثبت رسیده و عطاء می‌گرفتند در اردبیل مقیم کرد و آن شهر را تمصیر [جایی را شهر ساختن و مردم را در آنجا گرد آوردن] نمود. مسجد اردبیل را نیز او بساخت لکن سپس بر وسعت آن افزوده شد».[۱۰]

از سیاست‌های فرمانروایان مسلمان، اسکان قبایل اعراب در مناطق فتح شده یا به صلح گشوده شده بود. اعراب از بصره، کوفه و شام به مناطق آذربایجان کوچ کرده و مستقر شدند. از قبایل مذکور، برخی به اسم و محل استقرار مشخص شده‌اند که عبارت‌اند از:

طایفه‌ی روّاد ازدی و فرزندانش در تبریز، همدانی‌ها در میانه، اودیّین در برزه، طایفه‌ی مُرّ ابن عمرو موصلی طائی در نریز، نوادگان اشعث ابن قیس کندی در سراﺓ* (سراب)[۱۱]، ابوالعیث حلبس ربیعی در مرند و صدقـﺔ ابن علی از موالی (تحت الحمایه) قبیله‌ی ازد در ارومیه.[۱۲]

به نوشته‌ی «زامباور»، در دوره‌ی تسلط اعراب مسلمان بر ایران، حدود ۴۰ نفر عرب بر آذربایجان حکومت نمودند که اولین آنها «حذیفـﺔ ابن یمان» در سال ۲۲ هـ.ق و آخرینشان «محمّد ابن عمر ابن علی ابن مرالطائی موصلی» در سال ۲۶۱ هـ.ق بوده است.[۱۳]

منابع:

۱- بلاذری: فتوح‌البلدان، ترجمه‌ی محمد متوکل، تهران، نقره، ۱۳۶۷٫

۲- طبری، ابن جریر: تاریخ طبری، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲٫

۳- یاقوت حموی: معجم‌البلدان، ترجمه‌ی علینقی منزوی، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۰٫

۴- ابن خلدون: العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴٫

۵- ابن فقیه: مختصر کتاب البلدان، بیروت، دارصاد، بی‌تا.

۶- یعقوبی، ابن واضح: تاریخ یعقوبی، ترجمه‌ی محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲٫

۷- ر. ن. فراس: تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه (از تاریخ ایران کمبریج)، ترجمه‌ی حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳٫

۸- زامباور: نسب‌نامه‌ی خلفا و شهریاران، ترجمه‌ی دکتر محمدجواد مشکور، تهران، خیام، ۱۳۵۶٫

*. کارشناسی ارشد رشته‌ی ایران‌شناسی.

[۱]. بلاذری: فتوح البلدان، ترجمه‌ی محمّد متوکل، تهران، نقره، ۱۳۶۷، ص ۴۵۷

[۲]. ابن جریر طبری: تاریخ طبری، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲، ج ۵، ص ۱۹۷۹

[۳]. یاقوت حموی: معجم البلدان، ترجمه‌ی علینقی منزوی، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۱۶۰

[۴]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۹۷۹٫ با اینکه طبری و ابن اثیر، سردار سپاه مسلمانان را عتبـﺔ ابن فرقد معرفی می‌کنند، یاقوت حموی، سردار مذکور را حذیفـﺔ ابن یمان می‌داند. معجم البلدان، ترجمه‌ی منزوی، ج ۱، ص ۱۶۰

[۵]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۹۸۱

[۶]. فتوح البلدان، پیشین، صص ۵۸- ۴۵۷؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۱۶۰

[۷]. ابن خلدون: العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴، ج ۱، ص ۵۴۶

[۸]. همان، ج ۱، ص ۵۴۷

[۹]. البته بعداً که سوءاستفاده‌های مالی وی به امام گزارش شد، او را از حکمرانی معزول فرمود. به همین علت اشعث کینه‌ی امام را به دل گرفت و در شهادت آن حضرت نقش داشت.

[۱۰]. فتوح البلدان، پیشین، ص ۴۶۱

*. اعراب به سرزمین‌های کوهستانی «سراﺓ» می‌گفتند.

[۱۱]. ابن فقیه: مختصر کتاب البلدان، بیروت، دارصاد، بی‌تا، ص ۲۸۵

[۱۲]. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ترجمه‌ی محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ج ۲، ص ۳۶۱ و نیز: ر. ن. فرای، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه (از تاریخ ایران کمبریج) ترجمه‌ی حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۱۹۷

[۱۳]. ر. ک: زامباور، نسب‌نامه‌ی خلفا و شهریاران، ترجمه‌ی دکتر محمدجواد مشکور، تهران، خیام، ۱۳۵۶، صص ۷۲- ۲۷۱

درباره‌ی abbasi

همچنین ببینید

ایران در شعر شاعران آذربایجان و آران قسمت نهم

خاقانی (۵۹۵ ـ ۵۲۰ ه‍ . ق)   خاقانی شاعر بزرگ قرن ششم، بزرگ‌ترین شاعر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *