امینی(مفتون)
به کوشش: محمد تقی سبکدل
استاد یدا… امینی متخلص به «مفتون» در سال ۱۳۰۲ شمسی در پنج کیلومتری شاهیندژ (صائین قلعه قدیم) که در ساحل زرینهرود و میان آذربایجان و کردستان قرار گرفته متولّد شد، او از هشت سالگی به تبریز آمد و در سال ۱۳۲۵ از دبیرستان فردوسی تبریز و در سال ۱۳۲۸ از دانشگاه تهران در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. ایشان به مدّت ۲۱ سال در وزارت دادگستری خدمت کرد و در سال ۱۳۵۰ به جهت سیاسی بودن اشعارش از سمت قضایی برکنار شد.
استاد یدا… مفتون امینی در میان محقّقان و شاعران تبریزی از جایگاه بسیار والایی برخوردار است و ایشان با بزرگانی چون استاد شهریار، دکتر منوچهر مرتضوی، دکتر محمدامین ریاحی و… ارتباط نزدیک و حشر و نشر داشته است و اشعاری هم در مدح استاد شهریار سروده است.
استاد مفتون پس از انقلاب اسلامی دوباره به کار قضاوت روی آورد، ولی به جهت اشتغال بیشتر به حرفه شعر و شاعری با تقاضاهای مکرّر در اواخر سال ۱۳۵۹ بازنشسته گردید و دوران اصلی شعر و شاعری او از همان زمان شروع شد.
از آثار شعری استاد مفتون که بیشتر زبانزد عام و خاص است اشعار زیر را میتوان شمرد:
دریاچه، فصل پنهان، کولاک، یک تاکستان احتمال، انارستان، سپیدخوانی روز، کروان، عصرانه در باغ رسدخانه.
استاد مفتون امینی کتابی در بررسی شعر استاد شهریار در دست تألیف و پژوهش دارد.
شعر حماسه ارک تبریز استاد مفتون امینی نماد پاسداشت هویّت ملّی و ایرانی او میباشد.
حماسه ارک تبریز
این ارک بلند شهر تبریز است
با کبر و جلال افتخارآمیز
همسایه ابرهای طوفانخیز
برجستهترین نشانه تبریز
***
بشکسته زمین به زیر پای او
انداخته بار قرنها از دوش
بر تخت ثری نشسته و بر سر
سلطان هزار و یکشب ایران!
تا مرز فنای خود سفر کرده
یک سینه به صد بلا سپر کرده
افسون زمانه بیثمر کرده
آن لحظه که شامگاه نزدیک است
***
او با همه جمال خلیایی
بر گرد سرش طواف شاهینها
این صحنه شکوه ایزدی دارد!
هر خشت که از تنش جدا گشته
هر تیری که سوی او رها گشته
پرچمکش فتح خلق ما گشته
اندوده به سایههای دیوارش
در سینه نهفته خاطراتی تلخ
دیدهست وبهروی خود نیاوردهست
آزرده از آشنا و بیگانه!
پوشیده قبای سرخ پیروزی
پایان ده رسم آتشافروزی
پیغام سید صبح بهروزی
***
ای ارک! ترا به جان آزادی
ناظر به گذشتههای شورانگیز
چونبر سر کوی عشق من بودی
ای شاهد بس امید و بس حرمان
یک صبح بزرگ و شاد آذرگان
خون و شرف نژاد آذرگان
بر خشم و خروش باد آذرگان
***
ای ارک! به نام مردم ایران
انسان همه جا پدر یکی دارد
بگذار که چند کلمه هم با تو
***
افراخته قامت رسایش را
همبازی آفتاب و اخترها
پایندهترین قراول تاریخ
ترکیب عظیم قهرمانیها!
بشکفته چشم او افقها را
بشناخته زیر و روی دنیا را
آویخته افسر ثریا را
فرمان قضای خویش را خوانده
یک دل به هزار آرزو داده
با دیو زوال پنجه افکنده
افسانه یک طلسم بیمفتاح
کوه و در و دشت رنگ میبازد
بر چهره سرخ خونیاش مینازد
یک هاله افتخار میسازد
برگی ز خزان عمر تبریز است
زخمی زده بر غرور این ملّت
با این همه در غروب هر پیکار
اندوخته افتخار بیپایان
رنگ ستم مغول و ایلخانی
از سلطنت تزار و عثمانی
بس فتنه میان بزم و مهمانی
از آن همهخونکه ریخت بر دامن
آتش زن خویش گشت تا گردد
در شام سیاه خود شکوفایند
همراه نوید صلح جاویدان
همواره مدافع وطن باشی
یاد آور عزت کهن باشی
شاهد به نیاز قلب من باشی
با یاد تو موج میزند در من
وز من هُنر حماسه میخواهد
من نیز حواله میدهم آن را
در دامن کوه ارغونی رنگ!
در وصف تو چامه دری گویم
من خود سخن از برادری گویم
اکنون به زبان مادری گویم
ای مادر خاطرات تاریخی!
(چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ، ۱۳۵۳: ۱۳۷)