چند سال پیش کتابی تحت عنوان «جغرافیای تاریخی ایران در قرن نهم هجری» که بخشی از کتاب صُبح الاعسی فی صناعـﺔ الانشاء تألیف قلقشندی توسط آقای محجوبالزویری انتشار یافت[۱] که اطلاعات جالبی از جغرافیای تاریخی مناطق مختلف ایران را ارایه داده است.
این کتاب در سه بخش به ذکر تفصیلی ممالکی که در اختیار اولاد چنگیزخان است میپردازد. بخش اول از مملکت ایران، مملکت جنوبی ایران شامل اقلیمهای جزیره فرات، سرزمین عراق، خوزستان و اهواز، و فارس، کرمان، لجستان و رُخج میشود و بخش دوم مملکت شمال ایران که شامل اقلیمهای ارمنیه، آذربیجان، اَرّان، بلاد جَبَل (عراق عجم)، سرزمین دیلم، جِیلُ (گیلان)، طبرستان، مازندران، قومس، خراسان، زابلستان، غور، بوده است، در این بخش معرفی گردیده است.
بخش سوم به معرفی رودهای مشهور ایران اختصاص دارد و قسمتهای بعدی کتاب به مقدار مسافت بین شهرها پرداخته شده است.
مؤلف ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عبدالله الهاب بن جمال بن ابی الیمین قلقشندی در شهری کوچک به نام قلقشنده مصر در سال ۷۵۶ ه. ق متولد شد. پس از طی تحصیلات علمی متداول در الازهر و اسکندریه موفق به دریافت اجازه اجتهاد و فتوا گردید و در سال ۷۹۱ ه. ق در دیوان مکاتبات دربار ممالیک مصر در قاهره مشغول کار گردید. از وی آثار چندی بر جای مانده است از آن جمله صُبح الاعشی میباشد که همزمان با حکومت تیموریان در چهارده جلد در علوم و فنون مربوط به نویسندگی به نگارش درآمده است.
از آنجا که مؤلف از دیوانسالاران دربار ممالیک مصر بوده علاوه بر استفاده از آثار مؤلفان قبلی که برخی از این آثار اکنون در دسترس محققان نیست اطلاعات جالبی بر اساس مکاتبات سیاسی از ایران ارایه داده است. آنچه توسط آقای الزویری ترجمه و منتشر گردیده است قسمتی از جلد چهارم کتاب صُبحالاعشی میباشد.
در این کتاب ارزشمند در بخش دوم مملکت شمالی ایران چند اقلیم از جمله اقلیم اول: ارمنیه؛ اقلیم دوم: اذربیجان و اقلیم سوم: اَرّان شرحی ارایه شده است.
اَرّان، یا آران یکی از کانونهای مهم و تمدن در هویت و تاریخ و فرهنگ ایرانزمین نقش و جایگاه مهمی داشته است. وجود صدها شاعر پارسیگو، صدها عالم دینی و تألیف هزاران اثر ایرانی در این خطه گویای این اهمیت و نقش است. تا جایی که دکتر محمدامین ریاحی در مقدمه مبسوط خود بر کتاب گرانقدر «نزهـﺔ المجالس» تألیف جمال خلیل شروانی از وجود سبک خاصی در شعر و ادب فارسی با عنوان سبک آرانی یاد کرده است.[۲] ضرورت شناخت این قسمت مهم از قلمرو فرهنگی ایران که دارای میراث مشترک تاریخی و فرهنگی جمهوریهای استقلالیافته قفقازیه جنوبی و ایران میباشد ایجاب میکند منابع تاریخی این خطه مهم را بازیابی و بازخوانی نماییم. با این ضرورت قسمتی از کتاب تاریخی از قرن هشتم و نهم هجری را عیناً مرور میکنیم:
بخش دوم
مملکت شمالی ایران
مملکت شمالی ایران شامل چند اقلیم از اقالیم عُرفی است:
اقلیم اول
إرْمِنِیَه[۳] (= ارمنستان)
در تقویم البلدان آمده است: «ارباب مسالک و ممالک إرمنیه و ارّان و أذْرَبیجان (= آذربایجان) را به سبب تعذر افراز آنها آنها از یکدیگر، تحت یک عنوان آوردهاند و اجمالاً این منطقه از جانب غرب به مرزهای کشور روم و مقداری از جزیره و از سوی جنوب به مقداری از جزیره و مرزهای عراق و از طرف شرق به شهرهای جیل (= گیلان) و دیلم تا دریای خزر و از جانب شمال به شهرهای قَیْتَق محدود است. آنگاه أَذْربیجان دارای مرزهایی مخصوص به خود است». مؤلف تقویم البلدان میگوید: «از جهت شرق شهرهای جیل (= گیلان) است و تمام مرزهای شرقی آن را شهرهای دیلم تشکیل میدهد و از طرف جنوب، عراق تا پشت حُلوان و قسمتی از مرزهای جزیره» در مسالک الابصار نیز همچنین آمده است، جز آنکه حدّ غربی آن را سرزمین أرْمن ذکر کرده است. ابن حوقل میگوید: «اغلب سرزمین ارمنیه را کوهها تشکیل میدهند».
مرکز آن بنا به نقل ابن حوقل و مهلبی دَبیل است. در المشترک آمده است: «در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه قرار دارد». در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۲ درجه و ۴۰ دقیقه است و عرض آن ۳۸ درجه است»، ابن حوقل میگوید: «شهری است بزرگ و مسیحیان در آن بسیارند و در کنار مسجد مسلمانان کلیسای مسیحیان قرار دارد». در العزیزی آمده است: «از مهمترین شهرها و بهترین آنهاست که محل اقامت سلطان نیز در همین شهر است» و دارای چند شهر است:
اَرْزَنْجان (= اَرْزَنگان). در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه قرار دارد. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۶۳ درجه و عرض آن ۳۹ درجه و ۵۰ دقیقه است». ابن سعید میگوید: «این شهر میان سیواس و ارزنروم قرار گرفته و با هر دو شهر چهل فرسنگ فاصله دارد. بین این شهر تا ارزن سراسر پوشیده از سبزهزار و چراگاه است». حاکم این شهر با دربار سلطنتی مصر مکاتبه دارد.
أَرْزَن. در تقویم البلدان آمده است: «از شهرهای اطراف ارمنیه و در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه واقع است».[۴] در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۶۵ درجه و عرض آن ۳۸ درجه و ۵۵ دقیقه است». در تقویم البلدان آمده است: «این شهر غیر از ارزنروم است. و تا شهر خِلاط سه روز فاصله دارد» و مؤلف اللباب به خطا آن را از دریار بکر از جزیره دانسته است. امّا صحیح آن است که در مقالهی دوم ذکر کردیم. امیر اینجا با دربار سلطنتی مصر مکاتبه دارد. در این کتاب ذکر مکاتبات وی خواهد آمد، انشاءالله تعالی.
بِدْلیس.[۵] در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه است. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۶۵ درجه و ۳۰ دقیقه، و عرض آن ۳۸ درجه است». در تقویم البلدان آمده است: «کسی از اهل این سرزمین گفته است این شهر بین میافارقین و خلاط قرار گرفته و شهر دارای بارویی است که نیمی از آن ویران گردیده. آبهایی که از شهر میگذرند از چشمههایی در خارج شهر میآیند. دارای بوستانهایی است که در درهای و در میان کوهها واقع شده است». از شهر حماﺓ کوچکتر است. ابن حوقل میگوید: «شهری کوچک و آبادان و پرنعمت است، سرمایش شدید و پربرف است». حاکم آن با دربار سلطنتی مصر مکاتبه دارد و ذکر این مکاتبات در مقالهی چهارم این کتاب (صبح الاعشی فى صناعـﺔ الانشاء) خواهد آمد، انشاءالله تعالی.
أَخْلاط (= خَلاط).[۶] در اقلیم پنجم است. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۶۵ درجه و ۵ دقیقه و عرض آن ۳۹ درجه و ۲۰ دقیقه است». مؤلف تقویم البلدان از یکی از اهالی آن نقل کرده که «در زمین همواری واقع شده و دارای بوستانهای بسیاری است و همچون دمشق چند رودخانه دارد که جز اندکی از آنها وارد شهر نمیشود. بارویی ویران دارد. این شهر به اندازهی دمشق است و از شهر تا کوههای اطراف آن بیش از یک روز راه است. سرمای شدیدی دارد». ابن سعید میگوید: «مهمترین شهر ارمنیه است و شهرت بسیار دارد». ابن حوقل میگوید: «شهر کوچک آبادان و پرنعمتی است». در العزیزی آمده است: «تا بدلیس هفت فرسنگ فاصله دارد».
خِرْت بِرْت. به قلعههای بسیارش شناخته میشود. در تقویم البلدان آمده است: «از شهرهای ارمنیه و در نزدیکی خلاط واقع است». حاکم آن با دربار سلطنتی مصر مکاتبه دارد.
اقلیم دوم
أَذْربیجان
ابن حوقل میگوید: «بیشتر این منطقه را کوهها تشکیل دادهاند». مسالک الابصار میگوید: «مهمترین منطقهی اقالیم ثلاثه است و منطقهی استقرار فرزندان چنگیزخان بوده و دارای سه مرکز است».
مرکز نخست: أَرْدُبیل[۷]
در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه واقع است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و ۵۰ دقیقه و عرض آن ۳۸ درجه است». در اللباب آمده است: «شاید آن را اردبیل بن اردمینی بن لمطی بن یونان ساخته است و این شهر را به او نسبت دادهاند». در العُزیری آمده است: «در شمال أذربیجان واقع است و شهری است بسیار حاصلخیز. در دو فرسنگی آن کوهی است بلند که همواره پوشیده از برف است». مهلبی میگوید: «مردمی خشن و درشتخوار دارد». فاصلهی آن تا تبریز ۲۵ فرسنگ است. در مسالک الابصار آمده است: «توابع آن تا ۳۰ فرسنگ است». صدر اسلام در آنجا دارالامارهای است.
مرکز دوم: تِبْرِیز
در اللباب آمده است: «عوام به آن توربز میگویند». در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه واقع است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و عرض آن ۳۹ درجه و ۴۵ دقیقه است». ابن سعید میگوید: «در زمان ما مرکز أَذْرَبیجان است». در اللباب آمده است: «مشهورترین شهر أَذْرَبیجان است و پایتخت خاندان هلاکو از تاتارها (= مغولان) بوده است که بعد به سلطانیه (= زنجان) که شرحش خواهد آمد انتقال یافت. بناهای آن کاشی و گچ و آهک است، و مدارس نیکو و تفرجگاهی خرّم و پرآب و درخت دارد». مؤلف مسالک الابصار میگوید: «شهری است که مردمی با نسب و نژاد اصیل دارد. شهری است که بنیانهایش بر نعمت و فراوانی استوار گردیده» و نیز میگوید: «شهری نه چندان بزرگ است. آب روان دارد و دارای انواع میوههاست امّا مقدارشان چندان زیاد نیست. مردمش از دیگر مردم محتشمترند و به دارندگی و برخورداری بیش از دیگران تظاهر میکنند و دارایی بسیار و نعمتهای فراوان دارند. روحیهای گردنفراز دارند و در اسلوب زندگی چه از خورد و نوش و چه در پوشاک و مرکوب اهل تجملاند و از اینکه در معامله از درهم (= پول نقره) سخن به میان آید ابا دارند، بلکه جز به دینار (= سکه طلا) معامله نمیکنند». در آینده در بخش معاملات در این سرزمین دربارهی ارزش دینارشان سخن خواهیم گفت، انشاءالله تعالی.
این شهر امروز مهمترین نقطهی سراسر ایران است و از همهسو بدان روی میآورند و مقصد بارهای همهی تجار و مسافران است و سرای اکثر امرای بزرگ که با سلطان همنشینی دارند در اینجاست زیرا به ارّجان (= اوجان) که قشلاق آنهاست نزدیک است. سرمای تبریز بسیار شدید است و غالباً [در فصل سرما] برف میبارد. تفرجگاه وجود ندارد. شهر تاریک است به جز خانههایش که روشناند.
مرکز سوم: سُلْطانِیّه (= زنجان)
سلطانیه را به سلطانی به نام قنغرلان (ارغونخان) نسبت دادهاند. در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه است و طول [جغرافیایی] آن ۷۶ درجه و عرض آن ۳۹ درجه است. از توریز (= تبریز) به سمت شرق با انحراف اندکی به سوی جنوب، هشت شبانهروز فاصله دارد. شهری نوساز است که آن را خربندبن ارغون بن ایغابن هلاکو (= خدابنده) نزدیک کوههای گیلان به فاصلهی یک شبانهروز از این کوهها بنا نهاده است و پایتخت کشور خویش قرار داده. این شهر در زمینی هموار قرار گرفته و آب آن از قنات تأمین میشود. بوستانها و میوههایش اندک است. و میوه را از شهرهای نزدیک آن میآورند. در مسالک الابصار آمده است: «شهری است که بناهایش بلند و عرصهاش گسترده است. و دارای نقشهای استوار و بازارهای نیکوست. و بنیانگذارش با عدل و احسان مردم را از سراسر کشورش به این شهر جلب کرده، اینک این شهر آبادان و چنان پرجمعیت است که گویی صدها سال از عمرش میگذرد. اهالی آن ازدواج کرده و فرزند آورده و فرزندانشان خود مردانی شدهاند و حتی برخی میانسالی را سپری کردهاند».
این منطقه غیر از این مراکز شهرهای دیگری نیز دارد:
سَلماس. در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و عرض آن ۳۸ درجه و ۲۵ دقیقه است». مهلّبی میگوید: «از سوی غرب در آخر مرزهای أذْرَبیجان قرار گرفته و شهری است از شهرهای مهم و بازارها دارد که به شهر پیوستهاند».
خُوی. در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه واقع است. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۶۹ درجه و ۴۰ دقیقه و عرض آن ۳۰ درجه و ۴۰ دقیقه است». در اللباب آمده است: «آخرین شهر أذَرْبیجان است و با سَلماس ۲۱ میل فاصله دارد».
اُرْمِیَه (= ارومیه). در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه واقع است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی آن ۷۳ درجه و ۲۰ دقیقه و عرض آن ۳۷ درجه است». مهلبی میگوید: «آخر مرزهای أذَربیجان و شهری مهم است». وی میگوید: «زرادشت (= زردشت) پیامبر مجوس از این شهر است». در تقویم البلدان از قول یکی از اهالی آنجا آمده است: «شهری آباد و متوسط است. در اول[۸] کوهها و آخر وطاﺓ و در فاصلهی ۱۶ فرسنگی غرب سلماس واقع است و با موصل که مرکز جزیره است ۴۰ فرسنگ فاصله دارد. ارمیه قلعهای موسوم به تلا دارد که در نهایت استحکام است و هلاکو اموال خود را به سبب استحکام این قلعه در آنجا قرار داده بود. اسم منسوب به اُرْمیه اُرمَویّ است».
مراغه. در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و ۱۰ دقیقه و عرض آن ۷۳ درجه و ۲۰ دقیقه است». مهلبی میگوید: «شهری نوبنیاد است که پیش از این روستایی بود که مردم چارپایان خود را در آنجا میچراندند و [در نتیجه آنجا] سرگین موجود بود. مروان بن محمّد در آنجا فرود آمد و شهری بنا کرد که مراغه نامیده شد». ابن حوقل میگوید: «از مراکز أذْرَبیجان و شهری مستحکم[۹] است. شهری سرسبز و دارای بوستانها و روستاهای بسیار است».
مَیَانَج (= میانه). در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه واقع است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و عرض آن ۳۷ درجه است». در المشترک آمده است: «شهری است بزرگ که تا مراغه دو روز فاصله دارد». در اللباب آمده است: «گروهی از دانشمندان از این شهر برخاستهاند».
مَرَنْد. در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه واقع است. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و عرض آن ۳۷ درجه است». در اللباب آمده است: «از روستاهای تبریز بوده، و با اندکی انحراف به سوی شمال، در جانب شرقی این شهر واقع است». مهلّبی میگوید: «با تدْمر چهارده فرسنگ فاصله دارد». در تقویم البلدان آمده است: «کسی که این شهر را دیده است میگوید: «شهری کوچک و دارای رودها و درختان بسیار است».
اقلیم سوم
اَرّان
ارّان دارای دو مرکز است:
مرکز اول: بَرْدَعَه
در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه قرار دارد. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و عرض آن ۶۳ درجه است». در تقویم البلدان آمده است: «مرکز مملکت ارّان است». در اللباب آمده است: «از شهرهای دوردست أَذربیجان است». ابن حوقل میگوید: «شهری است بزرگ و پرنعمت و سرسبز. در فاصلهی کمتر از یک فرسنگ از این شهر مکانی است [به نام اندراب][۱۰] به طول یک روز راه و در آنجا باغهای انبوه و پر از درختان میوه است». المؤید أمیر حماﺓ میگوید: «این وضع زمان ابن حوقل است، امّا در زمان ما کسی که آنجا را دیده مرا مطلع ساخت که ویران گردیده و از آن جز به اندازهای کمتر از معره باقی نمانده است. در زمینی هموار قرار دارد و دارای بوستانها و آب و در نزدیکی رودخانهی کُر قرار گرفته».
مرکز دوم: تَفْلِیس
در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه واقع است. در القانون آمده است: «از توابع گرجستان است». در اللباب آمده است: «آخرین شهر أَذْرَبیجان است». این حوقل میگوید: «شهری است که بارویی دارد که دارای دو حصار و سه دروازه است. دارای گرمابههایی همچون گرمابههای طبّریه [فلسطین] است، که آب گرم، بیآنکه از آتش استفاده شود، از آن خارج میشود». شهری است پرنعمت. ابن سعید میگوید: «مسلمین این شهر را فتح کرده و مدتها در آنجا سکنی گزیدند و گروهی از دانشمندان از آنجا برخاستهاند. سپس گرجیهای مسیحی آنجا را بازپس گرفتند و از آن زمان تاکنون در دست گرجیهاست». حاکم آنجا با دربار سلطنتی مصر مکاتبه دارد و ذکر مکاتباتش در مقالهی چهارم همین کتاب (صبح الاعشی فى صناعـﺔ الانشاء) انشاءالله خواهد آمد. دارای چند شهر است:
نَشَوی. ابن سعید این شهر را نقجوان [= نَخْجوان] نامیده است. در اقلیم چهارم از اقالیم سبعه قرار دارد. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۱ درجه و ۳۰ دقیقه و عرض آن ۳۹ درجه است». ابن سعید میگوید: «در شمار شهرهای مترقی اَرّان ذکر شده است». سمعانی میگوید: «شهری است متصل به ارمینیه و أذربیجان» و ابن سعید میگوید: «در شمال رود کُر واقع است». در الانساب آمده است: «تا تبریز ۶ فرسنگ فاصله دارد». ابن سعید میگوید: «تاتارها [مغولان] شهر را ویران و مردم را قتلعام کردند».
مُوقَان (= دشت مغان) را عوام موغان میگویند. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۳ درجه و عرض آن ۳۸ درجه است». سمعانی میگوید: «به گمان من جزو دربند است». مهلّبی میگوید: «از توابع اردبیل است». نیز او میگوید: «موقان در انتهاب غرب گیلان قرار دارد». ابن حوقل میگوید: «تا باب الابواب دو روز فاصله دارد». در تقویم البلدان آمده است: «در این ایام شهر موقان شهرتی ندارد، بلکه زمینهای موقان شهرت دارند که زمینهایی است پرآب و دارای نیزارها و چراگاههایی در ساحل دریای طبرستان و در نزدیکی دریاست و در فاصلهی ده منزلی شمال و غرب تِبْر واقع است، اغلب سالها تاتارها [= مغولان] زمستان را در آنجا اردو میزنند».
شَمْکُور. در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه واقع است. در الاطوال آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۷۲ درجه و عرض آن ۴۱ درجه و ۵۰ دقیقه است». در اللباب آمده است: «قلعهای است از توابع اَرّان» و در تقویم البلدان آمده است: «شمکور نزدیک بردعه و دارای منارهای است در نهایت بلندی».
بَیْلَقَان. در القانون آمده است: «طول [جغرافیایی] آن ۶۴ درجه و عرض آن ۳۹ درجه و ۵۰ دقیقه و نزدیک شیروان واقع است. شاید آن را بیلقان بن ارمینی بن لمطی بن یونان بنا نهاده باشد و از این رو به او نسبت داده شده است». در اللباب آمده است: «شهری از دَرْبَند خَزْران است». در المشترک آمده است: «از شهرهای مشهور است». ابن حوقل میگوید: «شهری پرنعمت است».
کَنْجَه (= گنجه). در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه واقع است. و طول [جغرافیایی] آن ۷۴ درجه و عرض آن ۴۳ درجه است و ۱۰ دقیقه است. در المشترک آمده است: «از شهرهای مشهور اَرّان است». المؤید امیر حماﺓ میگوید: «کسی که در آنجا اقامت داشت مرا مطلع ساخت که در فاصلهی دو منزلی از بَرْدَعَه واقع شده و بَرْدَعه با اندکی انحراف به سوی شمال در غرب آن واقع است، و کنجه از قصبات آن است. در زمینی هموار واقع شده و دارای بوستانهای بسیار بوده و انجیر فراوان دارد. مشهور است هر کس از انجیر آنجا بخورد به تب مبتلا میشود!»
شروان. در اقلیم پنجم از اقالیم سبعه واقع است. ابن سعید میگوید: «طول [جغرافیایی] آن ۶۸ درجه و ۵۶ دقیقه و عرض آن ۴۱ درجه و ۴۳ دقیقه است». در اللباب آمده است: «این شهر را انوشروان بنا کرد. سپس «ان» را به منظور تخفیف حذف کردند و شروان باقی ماند!» ابوسعید میگوید: «جزو منطقهی اَرّان و مرکز منطقه است. این سرزمین مضاف به أذْرَبیجان است. دربند مشهور در شروان واقع است». امیر عمادالدین حاکم حماﺓ گفته است: «در زمان ما دربند به باب الحدید معروف است». ابن اثیر میگوید: «جماعتی از علما از این شهر برخاستهاند».
بابالابواب. در القانون آمده است: «این شهر به نام دربند خَزْران شناخته میشود». در تقویم البلدان آمده است: «در زمان ما معروف است به باب الحدید». ابن حوقل میگوید: «بر کنار دریای طبرستان و از اردبیل کوچکتر است. کشت بسیار دارد امّا میوه کم دارد، که از نواحی دیگر به آنجا آورده میشود» و میگوید: «بندر و لنگرگاه خزر و سریر و دیگر مناطق بلاد کفر است، همچنین بندر جُرجان (= گرگان) و دیلم و طبرستان نیز هست که اجناس ظریف را به آنجا میآورند». در تقویم البلدان آمده است: «این صفات را که ابن حوقل ذکر کرده مربوط به زمان اوست. امّا از یکی از مسافرین شنیدم که امروز باب الحدید شهرکی است که به روستا شبیهتر است. این شهر در کنار دریای خزر است و به منزلهی مرزی است میان تاتارهای (= مغولان) شمالی معروف به خاندان برکه و تاتارهای جنوبی معروف به خاندان هلاکو». حاکم آنجا با دربار سلطنتی مصر مکاتبه دارد و شرح مکاتبات او در مقالهی چهارم این کتاب (صبح الاعشی فى صناعـﺔ الانشاء) انشاءالله خواهد آمد.
[۱]. تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۰، ۱۲۴ صفحه.
[۲]. ر ک به: مقدمه مفصل دکتر محمدامین ریاحی بر کتاب نزهـﺔ المجالس، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۶۶٫ در این کتاب ارزشمند ترانههای بیش از ۲۹۰ شاعر و پارسیگوی که بیشتر آنها ارانی هستند از قرن پنجم تا نیمه قرن هفتم را شامل میشود.
[۳]. یاقوت حموی آن را به کسر همزه و مؤلف اللباب به فتح همزه ذکر کرده است.
[۴]. تقویم البلدان آن را در آخر اقلیم چهارم ذکر کرده است.
[۵]. برخی آن بَدلیس ضبط کردهاند.
[۶]. یاقوت حموی این کلمه را به کسر «خ» ذکر کرده است.
[۷]. در این کتاب و در تقویم البلدان به ضم «د» ضبط شده، امّا ضبط مشهور به فتح «د» است که یاقوت حموی ذکر کرده است.
[۸]. در تقویم البلدان چنین آمده است: «در آخر کوهها و ابتدای وطاﺓ که پشت کوههای عجم است قرار دارد».
[۹]. در تقویم البلدان به جای «حصینه: مستحکم»، «خصبه: بارور» آمده است.
[۱۰]. افتادگی متن به نقل از تقویم البلدان اضافه گردید.