خانه / مقالات / آذربایجان در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی و حفظ نام آذربایجان

آذربایجان در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی و حفظ نام آذربایجان

به دنبال سرنگونی جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۲۰، بلشویک­ها با تشکیل «کمیتۀ موقت انقلاب آذربایجان» به ریاست نریمان نریمانوف، این جمهوری را به نام «جمهوری مستقل شوروی سوسیالیستی آذربایجان» نامیدند. بلشویک­ها نیز نه تنها هیچ مخالفتی در برابر نهادن نام آذربایجان بر آن سرزمین از خود نشان ندادند، بلکه آن را رسماً پذیرفتند. گویا آنان نیز به اهمیت استراتژیک این نام­گذاریِ نادرست در تحقق سیاست­های توسعه‌طلبانۀ خود پی ­برده و تنها در انتظار فرارسیدن زمان مناسب به سر می­بردند که آن نیز به باور آنان در پایان جنگ جهانی دوم به دست آمد.

اما پیش از پی گرفتن ادامه مطلب، مروری کوتاه و  اشاره وار خواهیم داشت به دخالت بلشویک ها در رویداد هایی که در شمال ایران در جریان بود.

از همان آغاز روی کار آمدن بلشویک ها در آذربایجان آنان که در راستای سیاست های کمینترن حرکت می نمودند وبه انتر ناسیونالیسم باور داشتند به دنبال صدور انقلاب بودند.آنان به اهمیت شرق در پیشبرد برنامه هایشان پی برده و این از دستورشماره ۱۰۷ تاریخ ۸ نوامبر۱۹۲۰/۲۵ صفر۱۳۳۹ هیئت رئیسه سیاسی شورای جنگ انقلابی جمهوری «به تمام هیئت رئیسه های سیاسی و ادارات سیاسی جبهه ها، ارتش ها، بخش ها و جمهوری های شرقی» پیداست که کار سیاسی در شرق را  مهم ترین و مبرم ترین وظیفه هیئت رئیسه سیاسی شورای جنگ انقلابی چمهوری دانسته بود (پرسیتس، ۱۳۷۹، ص ۱۶).

 این زمان مقارن بود با جنبش میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان. بلشویک ها با استفاده از این فرصت و تحت پوشش انتر ناسیونالیسم پرولتری و در حقیقت در راستای پیشبرد سیاست های توسعه طلبانه خود ناوگان کوچک نظامی ولگا – خزر  به فرماندهی راسکولنیکف را به انزلی فرستادند تا در آنجا با کمک افراد بومی و اعضای حزب کمونیست ایران دست به عملیاتی بزنند.

 در برنامه بلشویک ها محاصره انزلی، عملیات جنگی زمینی در داخل خاک ایران و مذاکره برای باز پس گیری ناوگان روسی که توسط دنیکین در دریای خزر به حال خود رها شده بود گنجانده شده بود (همان، ص۲۴). اما آنان در عین حال اهداف استراتژیکی را دنبال می نمودند که آموزش کادرهای نظامی و تقویت نیروهای مهاجم شوروی در شمال غرب ایران و وارد نمودن ضربه تکمیلی در شمال شرق ایران در خراسان، مهم ترین آن ها بود (همان، ص۱۸).

با موافقت و تصویب لنین کار تهاجم به ایران و تماس با میرزا کوچک خان آغاز گردید، اما پس از انجام یک سلسله عملیات در دریای خزر و در خاک ایران ـ گیلان ـ  بلشویک‌ها راه به جایی نبرده و در نهایت بدون حصول نتیجه‌ای بازگشتند.

«کمیتۀ موقت انقلاب آذربایجان» پس از تشکیل دولت بی­درنگ با دولت روسیه شوروی ـ که هنوز نام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نگرفته بود ـ اعلام همبستگی نمود و برای دفاع از خود در برابر دشمنان داخلی و خارجی از آنان کمک خواست.

دولت جدید اندکی پس از روی‌کارآمدن، پیمان اتحاد نظامی و اقتصادی با روسیه منعقد نمود که به موجب آن نیروهای مسلح و تشکیلات اقتصادی، تجارت خارجی، پست و تلگراف، حمل‌ونقل و مالیۀ هر دو کشور یکی می­شدند (کمالی، ۱۳۷۶، ص ۱۴۲).

پیش­بینی بلشویک­ها در اعلام همبستگی با روسیۀ شوروی درست و بجا بود، چرا که یک ماه پس از تصرف باکو از سوی بلشویک‌ها، دو کانون فعالیت سیاسی علیه شوروی­ها شکل گرفت: یکی از آنها «کمیتۀ نجات آذربایجان» نام داشت که توسط پناهندگان در تفلیس به وجود آمده بود و دیگری «انجمن مخفی مساواتیان جوان» نام داشت (سه ویتوخوسکی، ۱۳۸۱، ص ۲۰۲).

رفتار بلشویک‌ها در آذربایجان و به­ویژه پیشبرد برنامه­های آنان در زمینه­های سیاسی، اقتصادی و نظامی و به‌خصوص انجام اصلاحات و دگرگونی­های آنان در بخش نظامی که با عزل افسران و منحل­کردن واحدهای نظامی و جایگزین­نمودن افسران ارتش سرخ به جای آنان بود، خشم آذربایجانی­ها را موجب شد و به دنبال آن زمینه‌های شورش گنجه به مثابۀ نخستین و شدیدترین شورش علیه بلشویک‌ها بروز نمود (همان، ص۲۰۳).

پادگان گنجه که ۱۸۰۰ نفر سرباز را در خود جای داده بود، در شب ۲۸ مه ۱۹۲۰ دست به شورش علیه بلشویک‌ها زد، اما بلشویک‌ها با محاصرۀ شهر، در زد و خوردی شدید که از هر دو طرف تلفات زیادی برجای گذاشت، موفق شدند تنها در چند روز شورشیان را در هم کوبیده و پس از کشتن بیش از هزار تن از آنان، شورش را سرکوب و گروهی نزدیک به ۸۰ تن از شورشیان نظامی را دستگیر و به جوخه­های اعدام بسپارند (همانجا). در گزارش دیگری از این رویداد تعداد کشته­ها ۱۵۰۰ تن و تعداد مجروحان ۱۲۰۰۰ نفر اعلام شده (حسنلی، ۲۰۱۲، ص ۳۱).

این تنها ناآرامی در آذربایجان پس از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها نبود و آنان در چند نقطۀ دیگر از آذربایجان با مقاومت­های شدیدی روبه‌رو شدند که همگی را با خشونت بسیار سرکوب نمودند. یکی از این مناطق «زاگاتالا» بود که در آنجا نیز شورشی علیه بلشویک‌ها درگرفت که ویژگی­های مذهبی نیز داشت (سه ویتوخوسکی، همان، ص ۲۰۴). از دیگر مناطقی که در آنجا نیز شورش شد، قره­باغ بود که هم‌زمان با شورش گنجه در آنجا نیز شورشی رخ داد که شوشا، آق‌دام و برخی دیگر از نقاط آن منطقه را دربر می­گرفت (حسنلی، ۲۰۱۲، ص۳۲).

پس از آذربایجان نوبت ارمنستان و گرجستان رسید. هنگامی که دولت ارمنستان مستقل و ترکیه­ای­ها در الکساندروپل مشغول گفتگو بودند، در ایروان کودتایی صورت گرفت که به نتیجه رسید و در نتیجۀ آن بلشویک‌ها به قدرت رسیدند (کار، ۱۳۷۱، ج ۳، ص ۳۶۱).

با تصرف ارمنستان در سال ۱۹۲۰ و سپس گرجستان در سال ۱۹۲۱، راه بر چیرگی تمام‌عیار بلشویک‌ها بر آذربایجان به طور کامل فراهم گردید. البته تصرف این دو سرزمین به راحتیِ تصرف آذربایجان رخ نداد و گرجستان و ارمنستان نخست توانستند شورش بلشویک‌های محلی در خاک خود را در هم شکنند. اما این موفقیت دوام زیادی نیاورد و گرجستان و ارمنستان نیز ضمیمۀ متصرفات بلشویک‌ها گردیدند.

در دوازدهم مارس ۱۹۲۲ میان آذربایجان شوروی، ارمنستان و گرجستان معاهده‌ای در زمینۀ ایجاد فدراسیون بسته شد. از این تاریخ تا پنجم دسامبر سال ۱۹۳۶ آذربایجان شوروی عضو فدراسیون جمهوری­های شوروی سوسیالیستی ماوراء قفقاز بود و این فدراسیون در همان سال ۱۹۲۲ الحاق خود به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را اعلام نمود. تا اینکه در سال ۱۹۳۶ این فدراسیون منحل و سه کشور عضو فدراسیون هریک به طور جداگانه در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قرار گرفتند.

بدین‌سان جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان به عنوان یکی از جمهوری‌های پانزده‌گانه در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تا سال ۱۹۹۱ باقی ماند تا اینکه در این سال با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بار دیگر با نام جمهوری آذربایجان، به عنوان کشوری مستقل به جامعه بین­المللی پیوست.

اگرچه به نظر می­رسید که با به قدرت رسیدن کمونیست­ها در شوروی و به­ویژه در جمهوری آذربایجان شوروی، ناسیونالیسم به عنوان یک جریان وابسته به بورژوازی که در عین حال واپسگرا نیز هست، سرکوب شده و امکان رشد و بالندگی نیابد، اما دیدیم که مقامات ردۀ اول حزب و دولت شوروی با استفاده از ناسیونالیسم و ترویج آن در جمهوری­ها به­ویژه در دوران جنگ جهانی دوم و به زعم آنان «جنگ کبیر میهنی» حس میهن­پرستی را در شهروندان شوروی ترویج می­نمودند. اساساً گرایش به  ناسیونالیسم به­ویژه در جمهوری آذربایجان در دوران شوروی در عرصه­های گوناگون سیاسی، ادبی و… فراز و نشیب­هایی داشته که خود موضوع پژوهش مستقلی است. اما قدر مسلم این است که در این دوران مقامات حزب کمونیست اتحاد شوروی در سیاست­های خود نسبت به آذربایجان ایران، به میر جعفر باقروف دبیر اول خشن  و جزم­اندیش حزب کمونیست آذربایجان و درحقیقت همه‌کاره آن جمهوری، چراغ سبز نشان داده و دست او را بسیار باز گذاشته بودند و همین نیز مایۀ دلگرمی او در اجرای نقشۀ جدا ساختن آذربایجان از ایران و ضمیمه‌نمودن آن به آذربایجان شوروی شده بود.

پذیرش نام آذربایجان از سوی بلشویک‌ها و عدم تمایل آنان در تغییر دادن این نام‌گذاری نادرست که به هنگام به قدرت رسیدن آنان در آذربایجان، تنها دو سال از عمر آن سپری می­شد و سپس رفتار آنان در خلال جنگ جهانی دوم، نسبت به ایران و اشغال آذربایجان تاریخی و ادعاهای ارضی نسبت به این بخش از خاک میهن‌مان، همگی حکایت از این می­کنند که تمایل نداشتن بلشویک‌ها و یا همان کمونیست­های بعدی در حزب کمونیست شوروی و حزب کمونیست آذربایجان، به تغییر نام این جمهوری کاملاً به عمد و از روی آگاهی بوده است. چرا که آنان به دنبال تکمیل برنامۀ نیمه‌تمام و برزمین‌ماندۀ ترکان عثمانی و فرقۀ مساوات در ضمیمه‌نمودن خاک آذربایجان تاریخی به آذربایجان مخلوقِ مساواتی­ها بودند.

 اما این بار نه از انور پاشا و نه طلعت پاشا و نه دیگر سران اتحاد و ترقی و دست‌نشاندگانشان در جمهوری آذربایجان ـ که از سردمداران پان­ترکیسم بودند ـ خبری بود و نه از مخلوق آنان، فرقه مساوات. بلکه این بار این استالین و میر جعفر باقروف و مخلوق آنان فرقه دموکرات آذربایجان بودند که به میدان می‌آمدند تا کار نیمه‌تمام مساواتی­ها را به پایان برسانند. البته در پوششی دیگر ولی با همان خوی تجاوزکارانه و الحاق‌گرایانۀ ترکان عثمانی. این نشان از وحدت رویۀ کمونیست­ها و ناسیونالیست­ها دست کم در سال­های ۱۹۳۸- ۱۹۴۵ در برخورد با موضوع آذربایجان دارد و بیانگر آن است که کمونیست­ها که براساس آموزه­های مارکسیسم ـ لنینیسم به شدت با ناسیونالیسم مخالف هستند، از ناسیونالیسم سود جسته و با طرح و دامن‌زدن آن در هر دو سوی ارس در انتظار بهره­برداری بوده­اند که خوشبختانه تیرِ آنان به سنگ خورد.

اما این به مفهوم پایان موضوع آذربایجان از نظر  مقامات جمهوری آذربایجان نبوده و آنان هرگاه که دوباره فرصتی به دست بیاورند با شدت و حدّت بیشتری به دنبال اجرای مقاصد خود و پیشبرد برنامه‌های شکست‌خورده خود خواهند بود.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *