در جریان جنگ جهانی دوم، در شهریورماه سال ۱۳۲۰، کشور ایران، علیرغم اعلام بیطرفی، از سمت جنوب توسط ارتش تحت امر انگلستان، و از شمال توسط ارتش سرخ شوروی موردحمله قرار میگیرد. از جنوب و شمال نیروهای ارتش کشور متلاشی و سربازان و افسران متواری میشوند. این ماجراها تنها حدود ۱۵ سال بعد از شروع خاتمه تدریجی عوارض جنگ جهانی اول ازجمله لشکرکشی روس، عثمانی، تاراجگری جیلوها و کردهای تحت امر سیمیتقو در این منطقه رخ میدهد. بعد از بمباران و حمله، ارتش سرخ شوروی پادگان ارومیه را اشغال و لشگر متلاشی میشود. بختیار ملکی از افرادی بود که خدمت سربازی را به اتمام رسانده و مجدداً به خدمت فراخوانده شده بود و در پادگان حضور داشت. با فروپاشی پادگان و متواری شدن افراد، بختیار مسلسلی را که در اختیار داشت با خود خارج کرد.[۱]و[۲] با استقرار ارتش سرخ در منطقه، با تحریک افسران روس، گروههای غارت و شرارت شکلگرفته به روستاها حمله و اهالی را متواری و اموال و احشام آنها را به غارت میبردند. احشام غارتی را با مأمورین خرید ارتش شوروی معامله میکردند و احشام عمدتاً به شوروی منتقل میشد. ارتش روس از فعالیت نیروهای امنیتی دولت در جهت حمایت از اشرار ممانعت میکرد. در بهمن ۱۳۲۰ در ارومیه ژاندارمری توانست موافقت ارتش روس را جلب و قوایی را برای مقابله با اشرار فراهم آورد. در این موقع بختیار بهعنوان آیلیقجی با ژاندارمری در ارومیه همکاری کرد و مشغول به خدمت شد. [۳] از بدو استقرار ارتش شوروی در منطقه نقده هم گروههای اشرار تشکیل و به غارت مردم مشغول شدند. در اطراف بیگم قلعه روستاهای مهماندار[۴]، ساخسی تپه[۵]، کوپکلو[۶]، شریف الدین[۷] و کاروانسرا [۸] غارت و خالی از سکنه شدند. در اسفندماه از رفتوآمدش به ارومیه کاست و بیشتر اوقاتش را در محل سکونت خود روستای بیگم قلعه بود و در تشکیل گروههای مقاومت در روستاهای منطقه شرکت کرد و به مقابله با اشرار پرداخت. او ضمن اینکه سربازی پرشور و کاردان بود، با سخنان شیوا مردم را نیز تشویق به همکاری با خود در مقابله با اشرار میکرد. آقای اسکندر خان انتصاری در یادداشتی[۹] دستنویس به حوادث اولیه بعد از اشغال ارتش شوروی در۱۳۲۰چنین اشارهکرده است: “سرتاسر این مناطق فاقد از هر طبقه مأمورین دولتی گردیده فوری آقایان عشایر همجوار با استفاده از وقت مسلح گردیده بغیر(قرهنی آقای) امیر عشایر با چند نفر کسانش بقیه از هیچگونه چپاول و قتل و غارت محض سوءاستفاده خودشان مضایقه نه نموده..”. با تلاش بختیار و دوستانش روستای بیگم قلعه تا فروردین ۱۳۲۱ از حمله اشرار در امان ماند و در فروردین ۱۳۲۱ اشرار با انسجام گسترده به روستای بیگم قلعه حمله کردند. اشرار با مقاومت مردم مواجه و زیر رگبار مسلسل بختیار قرارگرفته، متواری شدند.[۱۰] در این حمله خالد پسر کاک مام شهید شد و چندین نفر مجروح گردیدند. سران عشایر که شرارت میکردند، از پریشانی دولت استفاده و به نام تامین امنیت از دولت حقوق و مزایا هم دریافت میکردند، لذا در ظاهر ملاحظاتی داشته و ارتباطشان را با اشرار مخفی نگهداشته و منکر بودند. در حملات اشرار به بیگم قلعه بختیار شخصاً سر دسته اشرار را که فرزند ارشد یکی از سران عشایر بوده را نشان گرفته، قصد جانش را میکند. یکی از مالکها با مشاهده تغییر جهت مسلسل او، خود را روی دستان او انداخته میگوید اگر آن را بزنی بیچاره میشویم دردسرمان تمامنشدنی میشود، غیر او همه را بزن، میگوید جان مردم عزیز است ما که قصد کشتن نداریم فتنه را باید رفع کنیم، سردسته را بزنیم بقیه متواری میشوند هم آنها راحت میشوند هم ما، اما مالک قسم داده مانع میشود، او به احترام قسم از جان سردسته صرفنظر کرده، ولی تیری به پیشانی اسبش نشانده سوارش را سرنگون و در میدان تیررس مدافعین پیاده و دست و پاچهاش میکند. [۱۱] این کار هم هنرنمایی و درس عبرت برای اشرار و هم اخطار به سران عشایر بود، که دورویی قابل ادامه نیست. بیان او با شعر “وورون قویون چیخسین سسی/ اؤلکه لره دوشسون به سی/ ائشیتسین گلسین اوسته سی/ بوردا سالاق درد سره: بزنید، بگذارید صدایش در آید/ در هر دیاری بحثش پراکنده شود/ استادش بشنود و بیاید/ تا در اینجا به درد سرش بیندازیم. [۱۲] ” در این زمینه است.
مقاومت بیگم قلعه در مقابل حملات اشرار در حافظه تاریخی مردم منطقه، نخستین پیروزی قاطع در مقابل اشرار بوده و برای اولین بار با جنگ و ایستادگی در مقابل اشرار، به ترک خانه و کاشانه خود مجبور نشده و به آوارگی تن در نمیدهند. اشرار بختیار را علت و عامل اصلی شکست خویش دانسته، تهدید بهتلافی میکردند. در پی تهدید اشرار در میان اهالی اختلافنظر بروز کرد. عدهای میگویند که وجود او موجب دردسر است، برای خود دشمن تراشیده ما را به دردسر انداخته است، اگر او در بین ما نباشد، اشرار بهانه حمله پیدا نمیکنند. او با جمعی به روستای شریف الدین نقلمکان کرد و در شب اول موردحمله اشرار قرار گرفتند. درگیری از سرشب شروعشده، تا طلوع خورشید و روشنایی روزبه درازا کشید. افراد مدافع روستا بیش از پنج نفر نبودند: بختیار و برادرش علی، اسفندیار میرزایی، حمدالله چاردولو و همسرش ترلان. اشرار با روشن شدن هوا متواری شدند. [۱۳] پدر و عموی بختیار در این شب مجروح شدند. این جنگ پوشالی بودن تهدیدات اشرار را برای مردم برملا و به ایستادگی در مقابل آنان دلگرم ساخت. فردای آن شب مردم خانواده بختیار را به روستای دولتآباد محمدیار کوچ دادند. در هر دو حمله، ارتش روس که در منطقه مستقر بود، هیچ واکنشی نشان نداد. در حمله شریف الدین حتی یکی از نفرات حاضر در شریف الدین – اسفندیار میرزایی- پشتگرمی و امیدواری خود را به کمک ارتش روس در صورت حمله اشرار و وقوع تیراندازی و درگیری را از قبل اظهار کرده بوده است. [۱۴]
در طول اقامت در روستای دولتآباد، بختیار شب و روز در مبارزه با اشرار بود و کمتر در خانه و انظار عمومی ظاهر میشد. در این مقطع با اشرار در بیرون از روستاها مقابله و از نزدیک شدنشان به دهات جلوگیری میکردند. [۱۵] در دولتآباد خانواده او از کشت و زرع یک سال زراعی بازماندند و به علت کمبود فضا دامهای خود را در روستای عظیم خانلو نگه داشتند. حدود یک سال بعد به دعوت آقای حاج میرحسین طاهری به روستای کهریزه نقل مکان کردند.
گروههای مقاومت در حالی شکل گرفتند، که منطقه تحت اشغال ارتش روس بود و ارتش روس بهصورت آشکار و پنهان از اشرار حمایت میکرد. لذا گروهها باید چنان خود را اداره و با اشرار مقابله میکردند که موجب تحریک ارتش روس نمیشدند. کافی بود شدت عمل اینها در مقابل اشرار را به شرارت تعبیر میکردند، آنگاه بهانه حمایت آشکار از آنها را به دست میآوردند و منطقه را از مردان میهندوست کشور خالی و به دست سرسپردگان واگذار میکردند. محتوای گزارش زیر[۱۶] نیز به شرح وضعیت کمک میکنند: “۱۳/ ۱۱/۱/۲۲ تیمسار سرلشگر مقدم استاندار معظم استان ۳/۴ محال سلدوز بهواسطه خوبی زمین و قابلیت حاصل خیزی آن همیشه مطمح نظر آقایان اکراد همجوار بوده و همیشه منتظر فرصت میباشند که بهانه به دست آورده قره پاپاقها را از سلدوز اخراج و املاک را صاحب شوند، چنانکه تا حال چندین بار از بدو ورود قره پاپاق بسلدوز… و مخصوصا دو سال اسماعیل آقا بهکلی آن را چاپید و دهات را غارت نمودند… چنانکه در اول وقایع شهریور که اهالی سلدوز اسلحه نداشتند چندین پارچه دهات را غارت کردند و چندین نفر را کشتند… اهالی مجبور شد که بهموقع که هیچچیز قیمت نداشت داروندار خود را فروخته به اسلحه دادند و به نحوی خود را نگاه داشتند در غائله غارت دهات رضائیه هم اگر مساعدت مأمورین شوروی نبود، دست نظامی شوروی بهپیش نمیآمد حتماً سلدوز را هم غارت کرده بودند با وصف این دولت هیچ مساعدتی به اهالی سلدوز نکرده و نمیکند از سهمیه قند و… و مساعدت پولی که برضائیه و سایر جاها میدهند، سلدوز را بکلی بیبهره فرمودهاند حتی از عموم عشایر… بنام محافظه راه و غیره مواجبی را درخواست کردهاند سلدوز با وجود اینکه اداره بخشداری دارد، بودجه… دریافت نداشته مستدعیست از پولهایی که بنام محافظت سلدوز و راههای آن به دیگران مرحمت میفرمایید بخشی را به خود سلدوزیها مرحمت فرمایند که اقلاً اداره بخشداری و شهربانی بخش چند مامور برای خود استخدام و بکار بار اهالی رسیدگی و امنیت قصبه را اقلاً حفظ نماید بسته به توجهات تیمسار معظم است- بخشدارسلدوز نقی بوزچلو”
– [۱]مصاحبه با تیمور حکیم رضا، هم دوره ای خدمت سربازی بختیار
– [۲]مصاحبه با طاووس ملک پور دختر عموی هم سن بختیار که در بیگم قلعه همسایه بوده اند
– [۳]مصاحبه با طاووس ملک پور و بیگم آبیاری همسر بختیار
– [۴]مصاحبه با نماز موحدنژاد، محمدعلی قاسمی، خانم خان اوغلان،مجید عزیزی
– [۵]مصاحبه با بیگم آبیاری، جمشید میرزایی، مهدیه میرزایی، محمد میرزایی، عثمان دلاور، احمد علی نجفقلی زاده
– [۶]مصاحبه با بیگم آبیاری، ابراهیم شاهی، پسندیده خلیفانی،منیژه خلیفانی،خضر عیسی پاک
– [۷]مصاحبه با بیگم آبیاری، طاووس ملک پور، اسکندر بهرام زاد، مجید عزیزی
– [۸]مصاحبه با گولگز عبدالله زاده، مجید عزیزی، خانم خان اوغلان، مخمد علی قاسمی
– [۹]یاد داشت دستنویس آقای اسکندر خان انتصاری در اختیار آقای کیومرث انتصاری است که در دسترس قرار دادند.
– [۱۰]مصاحبه با اسماعیل بوداقی، محمدامین سعیدی، حمزه علیزاده، ولی نوزاد، سفرچیچک، علی جانی، علی اسمعیلی، زین العابدین قهرمانی: شاهدان عینی جنگ بیگم قلعه
– [۱۱]مصاحبه با کریم حیدری- شاهد عینی ماجرا و مصاحبه جمعی در بیگم قلعه
– [۱۲]سعادت مرتضی (۱۳۹۳)، خان طاووس داغی، ارومیه، شان آی. و مصاحبه با آقا قلی جمشیدی. شعر از داستان وارغا و گلشا است (نگارنده)
– [۱۳]مصاحبه با بیگم آبیاری، طاووس ملک پور، مجید عزیزی، اسکندر بهرام زاد،جمشید میرزایی، مهدیه میرزایی: شاهدان عینی
– [۱۴]مصاحبه با اسکندر بهرام زاد و مجید عزیزی
– [۱۵]مصاحبه با سکینه تیموری، بیگم آبیاری
– [۱۶] از آرشیو آقای علی خلخالی که توسط آقای منوچهر جاجیلو به دست رسید.