با اشغال ایران به دست متفقین در ۱۹۴۱/۱۳۲۰ ایالات متحده نیز به نحو گستردهای در امور ایران دخالت کرد. گذشته از حضور هیئتها، مستشاران و افراد فزاینده آمریکایی در ایران که ترتیب ارسال کمک به شوروی و همراهی با دولت ایران را برعهده داشتند، ایالات متحده برای توسعه منافعش به حساب متفقین دیگر نیز از موقعیت بسیار مناسبی برخوردار بوده و با سیاست ایالات متحده لحنامپریالیستی نداشت و از لحاظ ایرانیان که بر انگلیس و روسیه جز در چهارچوب سیاستهای استثمارگرانه آنها به دیگری نمینگریستند، آمریکاییها قابل اعتمادتر مینمودند. امید بر آن بود که ایالات متحده به مثابه یک «قدرت ثالث» وزنهای باشد در جهت خنثی کردن رقابت سنتی روس و انگلیس در ایران (Ramazani, Lytle; p. 18, pp. 16-32).
جنگ جهانی دوم شاهد رشد چشمگیر منافع آمریکا در ایران بود؛ کشوری که تا پیش از این مرحله در چهارچوب منافع ملی ایالات متحده نقش مهمی نداشت.
بحران آذربایجان و ادامه مداخلات شوروی در امور ایران نه تنها در تعیین خطمشی ایالات متحده در قبال ایران، بلکه در قبال کل منطقه خاورمیانه نیز مؤثر واقع شد. وقایع آذربایجان در پیوند سرنخهای مختلفی از یک سیاست در حال شکلگیری جنگ سرد نیز دخیل گردید: سیاستی مبتنی بر برداشت رو به دگرگونی ایالات متحده از متحدین زمان جنگش و نقش جهانی که میخواست ایفا کند. (Lytle، پیشین)
در این مقطع سیاستمداران آمریکایی چنین نظر داشتهاند: «اهداف ما (آمریکا) باید عبارت باشند از: نخست هدف کوتاهمدت استفاده از موقعیت راهبردی ایران برای دنبال کردن جنگ. و دوم حفظ وجهه و اعتبار بالای ما برای کاربرد مؤثر در ایام پس از جنگ. . . از ایرانیان نمیتوان انتظار داشت که به نحوی کامل و داوطلبانه با دو قدرتی که به دیده سوءظن و بیاعتمادی مینگرند، همکاری کنند و اگر قرار است از یک دنبالهروی منفعل به یک شریک راغب تبدیل شوند، فقط از طریق همدلی و همراهی ایالات متحده میسر خواهد بود (SD891. 00، تهران، فوریه ۱۹۴۳/ ۵ اسفند ۱۳۲۱).
از اینرو سیاست آمریکا را در قبال ایران نمیتوان صرفاً واکنشی در برابر خطر شوروی توصیف کرد. اگرچه این عامل نیز در سالهای آخر اشغال ایران نقش قاطعی ایفا کرد، و علائق رو به رشد ایالات متحده در منطقه و روابط رقابتآمیز و هرازگاهی خصمانه آن با انگلیس نیز در این امر مؤثر بودند. در خلال سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴/ ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۳ تشکیلات حکومتی ایالات متحده به فعالیتهای شوروی در شمال ایران توجه چندانی مبذول نمیداشت. آنها نیز همانند انگلیسیها درباره عواقب احتمالی حضور نیروهای نظامی شوروی نگران بودند.
ولی این نگرانی فقط هنگامی به اقدام عملی منجر شد که خطر شوروی ابعاد گستردهتری به خود گرفت و با تحقق خواستهها وامال شوروی در دیگر نقاط توأم گردید تا پس از این دگرگونی کیفی در طرز فکر ایالات متحده، تشکیلات حکومتی آمریکا به همان نسبت نیز در باب خطمشی انگلیس در ایران دغدغه خاطر داشت.
در آغاز، اهمیت حفظ روابط حسنه با اتحاد شوروی در ایران، ایالات متحده را بر آن داشت که درباره متحد کمونیست خود خطمشی محتاطانه و حتی آشتیجویانهای اتخاذ کند. از آنجا که ایالات متحده و انگلیس که هر دو درباره نقش حیاتی شوروی در جنگ واقف بودند و از خطر «صلح» جداگانه روسها و آلمانیها نیز نگرانیهایی داشتند، هیچیک مایل نبودند در مورد پارهای از وجوه نامطلوب حضور نیروهای نظامی شوروی در شمال ایران اعتراضی سرسختانه داشته باشند. برخی اوقات نمایندگان دولت انگلیس از مماشات و همراهی بیش از حد ایالات متحده با شوروی آن هم تا بدان حد که حتی ممکن بود به توافق آن دو بدون حضور انگلیس منجر شود، احساس نگرانی میکردند (Bullok, pp. 16-17).
خطمشی روسها در مورد مسئله غله و خصومتی که در قبال مستشاران آمریکایی نشان داده میشد، بیانگر برخی از مسائلی بود که حفظ روابط دوستانه با اتحاد شوروی را در ایران تحتالشعاع قرار میداد، علاوه بر این خود عاملی شد بر هشیاری بیشتر آمریکاییها درباره اهداف درازمدت سیاست شوروی. نمایندگان ایالات متحده در آذربایجان مداخلات فزاینده روسها را در تحولات سیاسی محل ملاحظه کرده بودند.
کانی هولم، کنسول آمریکا در تبریز ضمن اشاره به برکناری بیسروصدای مقامات بالای آذربایجان و مرعوب ساختن آن بخش از مقامات محلی که با نمایندگی آمریکا همکاری داشتند، هشدار داد که خطمشی دولت شوروی میتواند به «از دست رفتن کامل استقلال ولایات شمالی منجر شود» (SD891. 00 گزارشهای کنسولی تبریز: ۲۷ تیر و ۱۵ شهریور ۱۳۲۱ و ۱۹ اسفند ۱۳۲۱). وی درباره تبلیغات شوروی که «جلب نظر مساعد» اهالی محل را هدف قرار داده بود، به شدت سوءظن داشت، دریفوس حتی از این نیز فراتر رفته از آن بیم داشت که تبلیغات شوروی با فلسفه «دوستی برادرانه و برابری» که در خود داشت بتواند به کمونیست شدن مردم منجر شود.
وی در آوریل ۱۹۴۳/ فروردین ۱۳۲۲ به وزارت خارجه آمریکا نوشت که شوروی در ایران سیاستی «مثبت و ستیزجویانه» در پیش گرفته است. در ماههای اخیر طی یک رشته مراسلات و تلگرافها، تلاشهای روسها را برای آنکه از طریق تبلیغات زیرکانه تعالیم سوسیالیستی، ارائه نمونهای از حسن رفتار نیروهایشان و سیاستی مبتنی برامیزهای از رأفت و شدت، موقعیت خود را در ایران مستحکم کنند، گزارش کردهام (SD891. 00، گزارشهای کنسولی تبریز، ۲ مرداد ۱۳۲۲).
ایالات متحده در عین حال که به لزوم حفظ مناسبات موجود با اتحاد شوروی واقف بود، براساس تجارب دست اولش از شیوههای شوروی بیش از پیش به ضرورت تدوین یک خطمشی مستقل درازمدت اعتقاد یافت.
اگر رویدادها بر همین روال ادامه یابند، چنین به نظر میآید که روسیه یا انگلیس یا هر دو اقداماتی اتخاذ کنند که استقلال مؤثر ایران را حتی اگر نابود نسازد، لااقل به نحوی جدی محدود خواهد ساخت. بهترین امیدی که میتوان داشت، تقویت ایران به میزانی است که خود بتواند بدون کنترل یا حمایت بیگانه بر پای خود ایستاده و از همراهان ما بخواهد که منشور آتلانتیک را محترم دارند. ایالات متحده تنها کشوری است که میتواند کمک مؤثری به ایران ارائه نماید، به ویژه از طریق ارائه مستشاران و متخصصان آمریکایی و حمایت مالی و مادی. تنها ما میتوانیم انگلیس و روسیه را محدود و مقید نگه داریم (همان، ۲۵ مرداد ۱۳۲۲).
ضرورت محدود و مقید نگه داشتن انگلیس و شوروی با تلاش آمریکاییها در جهت منافع شخصیتشان نیز مطابقت کامل داشت. البته در مقایسه با اروپا، هنوز ایران برای سیاستگذاران آمریکایی تقدم بالایی نداشت.
در بیانیه روزولت ضمن تصدیق سهم ایران در جنگ، وعده شده بود که در برابر احتیاجاتی که عملیات جنگ بر ایران تحمیل کرده است، کمکهای اقتصادی خود را افزایش دهند.
علاوه بر این، اتفاق نظر متفقین در حفظ استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران از نو مورد تأکید قرار گرفته بود. تصمیم ایالات متحده در دسامبر ۱۹۴۳/ آذر ۱۳۲۲ مبنی برامضای چنین بیانیهای که در اوایل ۱۹۴۲/ زمستان ۱۳۲۰امری غیرممکن تلقی شده بود، بیش از آن که بازتاب همبستگی متفقین به نظر آید، بیانگر این باور تشکیلات اداری ایالات متحده بود که آمریکا سهمی حیاتی و دائمی در آینده ایران دارد.
هنوز دو سال از هجوم متفقین نگذشته بود که تعهد آمریکا در برابر ایران شکل گرفت البته هنوز روشن نبود که حدود این تعهد چیست و دقیقاً چه جهتی خواهد یافت ولی تصمیم برگشت ناپذیری اتخاذ شده بود. ضعف دولت ایران، خطمشی شوروی و انگلیس وامیزهای از آرمانگرایی و منافع شخصی، ایالات متحده را به ایران کشاند؛ افول انگلیس و خطر جدیدی که از سوی شوروی مطرح شده بود، باعث تثبیت موقعیت آمریکا شد.
تحولات ناشی از بحران نفت شمال در ۱۹۴۴/۱۳۲۳ خطمشی ایالات متحده را دارای جهت و انگیزه بیشتری ساخت. این بحران خود تا حدودی از منافع فزاینده آمریکا در ایران سرچشمه گرفت، زیرا این شرکتهای نفتی آمریکا بودند که از نو خواستار مشارکت در منابع نفتی ایران شدند.
مخالفت ایالات متحده صرفاً امتیاز نفت شوروی نبود، بلکه برعکس آمریکاییها قبلاً به روسها اطلاع داده بودند که فقط به امتیاز نفت در جنوب علاقهمند هستند و با خواستههای اتحاد شوروی در شمال مخالفتی ندارند. با این حال در خصوص شیوهای که شوروی برای کسب امتیاز مورد نظرش در پیش گرفته بود، به ویژه رویه تهدیدآمیزی که پس از ناکامی در این امر در برابر دولت ایران اتخاذ کرد، مخالفت داشتند. علاوه بر این از تأثیر آشکار دستگاه تبلیغاتی شوروی نیز که به محض آشکار شدن تصمیم دولت ایران، به کار افتاد نگران شده بودند (SD891. 00، تهران، ۵ آبان ۱۳۲۳).
بیم و هراس ناشی از عواقب درازمدت حضور نظامی روسها در ایران در پی بحران نفت شمال، تأثیر مهمی در سرسختی بیشتر مواضع ایالات متحده داشت، به ویژه آن که این امر با آشکار شدن مقاصد سیاسی شوروی در باب دیگر نقاط جهان، به ویژه اروپای شرقی توأم شد. علاوه بر این، تحولات مزبور موجب شد که برای بهبود روابط آمریکا و انگلیس نیز اقداماتی آغاز شود.
به نوشته ترومن: «در اوایل ۱۹۴۶/ زمستان ۱۳۲۴ فعالیتهای روسها در ایران صلح جهانی را به خطر افکند» (Truman, 1956, p. 98). بیاعتنایی اتحاد شوروی به مفاد مربوط به فراخوانی نیروهای نظامی در پیمان سهجانبه و مداخلاتشان در ولایات شمالی ایران، در شکل گرفتن تعهد ایالات متحده در دفاع از ایران، فشارهای شوروی نقش تعیینکنندهای ایفا کرد. حمایت از ایران در سازمان ملل که در بهار ۱۹۴۶/۱۳۲۵ صورت گرفت، نقطه عطفی در خطمشی آمریکا به شمار میرفت زیرا سرآغاز گذر از یک خطمشی انفعالی به یک سیاست فعالانه بود. در یالتا هنوز روزولت ازاندیشه قیمومت متفقین بر ایران دشت برنداشته بود.
در مارس ۱۹۴۶/ اسفند ۱۳۲۴ درحالیکه نیروهای شوروی هنوز بخشهای شمالی ایران را تحت اشغال داشتند، انگلیس و ایالات متحده از احتمال جنگ با شوروی بر سر ایران صحبت داشتند. برای درک چگونگی تغییری که در طرز تفکر ایالات متحده حاصل شد، نهفقط باید تهدید شوروی با دگرگونی رهبری آمریکا را مورد اشاره قرار داد، بلکه فروپاشی کامل تفاهم ایام جنگ متفقین در مورد اروپا را نیز باید در نظر داشت. تحولات خطمشی ایالات متحده را در قبال ایران در سال ۱۹۴۶/۱۳۲۵ تنها میتوان در چهارچوب دگرگونیهای صحنه جهان آن روز درک کرد که سوءتفاهمهای متقابل و ادعاهای رقابتآمیز هر یک از این دو ابرقدرت رو به رشد در مورد بخشهایی از جهان و تجدید نظر درباره سیاستهای اروپایی و آسیای دور و نزدیک ضرورت بخشید.
بیش از آن که تأسیس فرقه دمکرات آذربایجان با تمام نگرانیهایی که پیش آورد برای آمریکا واقعه تعیینکننده محسوب شود، این امتناع شوروی از فراخوانی نیروهایش از ایران بود که اهمیت تعیینکنندهای یافت. درحالیکه موری فعالیتهای شوروی را در ایران و اروپای شرقی کم و بیش به یک دیده مینگریست، احتمالاً هنوز هم امیدوار بود که اتحاد شوروی ضربالاجل ماه مارس/ اسفند را جهت احضار نیروهایش از ایران محترم خواهد داشت. به هر حال موقعیت شوروی در شمال ایران با موقعیت آنها در اروپای شرقی قابل مقایسه نبود. ولی اگر استالین واقعاً قصد داشت آنچه را در باب تحمیل نظام اجتماعی مورد نظرش در تمام مناطق تحت اشغال ارتش سرخ که مورد تهدید واقع شده بود، کاری انجام دهد، آیا حوزه تحت اشغال شوروی در ایران را نیز نمیتوانست مشمول آن قرار دهد (Djilas, 1961, p. 114).
پخش اسلحه مانع از ورود نیروهای ایران به آذربایجان شد. این و دیگر ملاحظات مشابه آمریکاییها و همچنین ایرانیان در عرض مدت زمانی کوتاه ایالات متحده را متقاعد ساخت که در آذربایجان با شورشی ساخته و پرداخته روسها مواجهاند.
طولی نکشید که در گزارشهای ایالات متحده از وقایع شمال واژه «کمونیست» جانشین «دمکرات» شد. گروهها و احزاب طرفدار شوروی در ایران و دیگر نقاط جهان، بسیار خطرناک تلقی شدند. سیاستگذاران آمریکا آماده آن بودند که در موضع سرآمدان ایرانی در قبال فرقه دمکرات شریک شوند. یعنی در این امر که موقعیت آنها [فرقه] تماماً به حمایت شوروی بستگی دارد (SD891.00، واشنگتن، ۱۲ دسامبر ۱۹۴۵/ ۲۱ آذر ۱۳۲۴).
روزنامه نیویورک تایمز خود از چندی قبل برای خوانندگانش، آذربایجان را سرزمینی توصیف کرده بود تحت حکمروایی حزب شورویخواه توده که اهالی عادی آن بدون در دست داشتن کارت عضویت حزب، حتی از گرمابههای عمومی یا خط اتوبوس هم نمیتوانستند استفاده کنند (New York Times, 6 October 1945).
مواضع جدید ایالات متحده در قبال مسئله ایران پس از کنفرانس مسکو که در اواخر ۱۹۴۵/۱۳۲۴ صورت گرفت، آشکار شد. در یالتا و پوتسدام، فشارهای ایران و انگلیس هنوز نتوانسته بود آمریکاییها را به ضرورت اتخاذ یک موضع سرسختانه در قبال اتحاد شوروی متقاعد سازد. هنوز، یا دست کم تا زمانی که روزولت حیات داشت اینامید وجود داشت که توافقی کلی با شوروی حاصل شود و برای مسئله ایران چنان اهمیتی متصور نبود که تفاهم متفقین را در دیگر موارد به خطر افکند. ایالات متحده نیز همانند انگلیس در اصل با جلوانداختن تاریخ خروج نیروهای متفقین از ایران موافق بود و خود در ژانویه ۱۹۴۶/ دی ۱۳۲۴ نخستین قدرتی بود که نیروهایش را از کشور خارج کرد (SD891.00، تهران، ۱۶ اکتبر ۱۹۴۵/ ۲۴ مهر ۱۳۲۴). تا زمانی که مقاصد و نیات استالین آشکار نشده بود، ترومن و برنز حاضر بودند تضمین رسمی مولوتوف را مبنی بر تبعیت شوروی از تعهدات مندرج در پیمان سهجانبه قبول کنند. حتی در خلال کنفرانس مسکو نیز به رغم نگرانیهای انگلیس، چنین به نظر میآمد که برنز هنوزامیدوار بود با روسها به نوعی توافق دست یابد. همانگونه که کنان خاطرنشان ساخت «وی چندان هم پروای واقعیتهای نهفته در پس این توافق را ندارد چراکه این موارد به مسائلی چون کره و رومانی و ایران مربوط میشود که درباره آنها چیزی نمیداند (Kennan, 1968, p. 287).
برنز طی ارسال یادداشتی به مسکو هشدار داد که ایالات متحده نمیتواند در برابر اقدامات شوروی «منفعل بماند» ایالات متحده تصمیم گرفته بود دامنه جاهطلبیهای روسیه را در ایران محدود سازد.
استالین نیز در برابر بلوف ترومن ایستاد. وی میخواست با حفظ نیروهایش در شمال ایران دولت تهران را تحت فشار نگه دارد و به توافقنامهای مطابق با منافع شوروی نایل آید. ولی تعهدات عهدنامهای موضوعی بود که از نظر ایالات متحده هیچ بحث و گفتگویی برنمیداشت، به ویژه در جایی که منافع آمریکا نیز به نحو نزدیکی در کار بود. فقط آینده ایران و احتمالاً یونان و ترکیه در کار نبود، بلکه کل شبکه منافع آمریکا در خاورمیانه مطرح بود (Wittner, 1982, Alvarez…)
ایالات متحده نیز همانند انگلیس نگران بود که سلطه شوروی بر ایران به چیرگی بر منابع سرشار نفتی منطقه منجر شود؛ مسئلهای که برای ترومن نیز به اندازه اتلی و بوین تحملناپذیر بود «حرکت گازانبری عظیمی» که مدیترانه و شرق نزدیک را تهدید میکرد، میبایست متوقف گردد (Truman, 1956, p. 460).
با این حال ترومن در حرکتی که به منظور دفاع از ایران در برابر اهداف و مقاصد شوروی آغاز کرد، دقت داشت که اقداماتش تحت رنگ و روی محرمانه سازمان ملل و در پوششی از ارج نهادن به اصول منشور آتلانتیک انجام گیرد.
یادداشت برنز به مولوتوف نقطه شروعی بود بر پایان یافتن خواستههای بعد از جنگ شوروی در ایران. احتمالاً در آن زمان اهمیتش درک نشد، ولی شوروی حاضر نشد بر سر خاور نزدیک خطر رویارویی با ایالات متحده را قبول کند. تا پاییز ۱۹۴۷/۱۳۲۶ که بالاخره مجلس شورای ملی قرارداد نفت شمال را رد کرد، میزان شکست شوروی آشکار نشد، ولی از همان مراحل نخست کار نحوه طرح و پیگیری دعوی ایران در سازمان ملل، خود بیانگر دست بالای آمریکا بود. ایالات متحده نخستین پیروزی دیپلماتیک خود را در جنگ سرد» به نحو مؤثری کسب کرده بود (Hess, 1945, p. 117).
یکی از مقامات آمریکایی که در دامن زدن نگرانیهای واشنگتن درباره تحرکات شوروی در ایران، نقش مهمی ایفا کرد؛ رابرت روسو بود که در اوایل ۱۹۴۶/۱۳۲۴ بهعنوان کنسول آمریکا در تبریز جانشین سموئِل ابلینگ شد. ابلینگ از لحاظ طرز تلقی آمریکا از خطمشی شوروی، از نمایندگان مکتب قدیم به شمار میرفت. به عقیده او برخی از خواستههای فرقه «معتدل» بود و رویهمرفته سعی بر آن داشت با روسها «راه بیاید» ولی از سوی دیگر، روسو دراندک زمانی از هرگونه سعی و تلاش در دوستی و نزدیکی با فرقهایها دست کشید و گزارشهایی که از فعالیتهای شوروی تهیه کرد، روزبهروز هشدارانگیزتر میشد. وی در زمان انتصاب به کنسولگری تبریز هنوز جوان و بیتجربه بود ولی در اندکزمانی توجه و احترام واشنگتن را جلب کرد و این نیز تا حدود زیادی به آن جهت بود که همان نکاتی را به دستگاه دولتی گزارش میداد که میخواستند بشنوند. از نظر روسو دمکراتها ستیزهجو و شورویخواه بودند. وی از فعالیتهای «شوم انجمن دوستی آذربایجان شوروی» سخن میراند که قصد داشت دو آذربایجان [آذربایجان ایران و شوروی] را متحد گرداند (SD891.00، تبریز، ۹ ژانویه و ۲۱ فوریه ۱۹۴۶/ ۱۹ دی و ۱۲ اسفند ۱۳۲۴).
در هفتههای حساس مارس ۱۹۴۶/ اسفند ۱۳۲۴ بود که روسو در نقطه اوج سبک دراماتیک خود، از ورود نیروهای زرهی، تسلیحات سنگین و سربازان تازهنفس شوروی به آذربایجان گزارش داد و بنابه گزارش او، این در حالی بود که چند «ستون» از نیروهای فرقهاماده پیشروی به سوی رشت و انزلی و تهران میشدند. روسو تأکید داشت که «این یک نقل و انتقال معمولی افراد نیست، بلکه یک آرایش رزمی تمامعیار است (Frus, 1946, p. 342).
شواهدی که روسو در باب ورود نیروهای تقویتی شوروی و «پیشهوری» دمکراتها به سوی تهران ارائه کرد، به تأیید دیگر منابع نرسید. این مدعا صرفاً بر مشاهدات شخصی او مانند سفرهای شبانه به حول و حوش تبریز و بررسی جای چرخ کامیونها و فضولات اسبها محدود بود. اینک که به گذشته مینگریم، به نظر خارقالعاده میآید که چنین گزارشهایی به سبک بچه پیشاهنگها توانست چنان تأثیری بر واشنگتن بر جای نهد و در واقع دگرگونی خطمشی ایالات متحده را در قبال ایران تسهیل کند. علاوه بر این، دامنه تجزیه و تحلیلهای روسو فقط به ایران محدود نبود. از نظر او هدف شوروی از استقرار نیروهای بیشتر در آذربایجان، «تقلیل ترکیه» بود (Rossow, pp. 17-32).
خلاصهی کلام آنکه روسو همان نوع اطلاعات را برای وزارت خارجه ارسال داشت که وزارتخانه مزبور برای توجیه برپا داشتن یک ضدحمله برای جلوگیری از مقاصد شوروی در شرق نزدیک بدان نیاز داشت. گزارشهای روسو و لحن خصمانه جراید شوروی زمینه را برای درخواست جدید ایران از سازمان ملل مهیا ساخت.
در آغاز چنین به نظر نمیآمد که آنگونه که آمریکاییها عنوان میکردند، توافقنامه ایران و شوروی موفقیتی است برای سازمان ملل، بلکه برعکس اتحاد شوروی آن را نوعی پیروزی برای منافع شوروی تلقی میکرد. همانگونه که برخی از مورخین خاطرنشان ساختهاند، مهمترین عاملی که در تأمین خروج نیروهای شوروی مؤثر واقع شد، «این اعتقاد روسها بود که قوامالسلطنه را جلب خود کردهاند»۴۰; Rubinstein, 1960, p. 207)ـ(Thomas and Frye, 1951, pp. 23.
انگلیس راه سازمان ملل را بهعنوان راه مقابله با اقتدار شوروی در ایران انتخاب نمیکرد، برای همین هنگامی که در ماه ژانویه/ اوایل دی ۱۳۲۴، حکیمی، نخستوزیر وقت ایران، برای نخستینبار سعی کرد در سازمان ملل برضد شوروی طرح دعوا کند، بوین با این امر مخالفت کرد (همان). اما در ماه مارس/ اسفند، انگلستان نیز به ایالات متحده آمریکا تأسی کرد، ولی در مباحث سازمان ملل نقش ثانوی داشت. انگلیس از احتمال بازتاب بینالمللی امتیاز نفت خود در نتیجه گفتگوهایی که امکان داشت در مورد شرکت نفت مختلط ایران و شوروی پیش آید، نگران بود. سیاستگذاران انگلیسی در جلب حمایت ایالات متحده نخست تأمین منافع سنتی انگلیس را در خاور نزدیک در نظر داشتند.
البته برای آمریکاییها عواملی چون نفت، به ویژه خواست یک امتیاز نفتی در ایران داشتند. ولی برنز به موری در تهران هشدار داد که از هرگونه بحث و گفتگوی نفت احتراز کند. نمیبایست چنین به نظر آید که خطمشی ایالات متحده نیز بر اصولی همانند سیاستهای انگلیس و شوروی استوار است: «هیچکس نباید این تصور نادرست را به مخیله راه دهد که عزم ما در اجرای تعهداتمان در منشور [سازمان ملل] و بیانیه ایران، به نحوی هر چند اندک از نوعی سودجویی شخصی در نفت ایران تأثیر پذیرفته است»
(Frus, 1946, p. 378).
دولت آمریکا هر چند نگران اوضاع ایران بوداما در زمینه میزان تعهد آمریکا در مسائل خارجی با نظرهای متفاوتی روبهرو بود و سیاست مشخص و روشنی نداشت. در دوران جنگ بینالملل دوم آمریکا تنها قدرتی بود که وارد جنگ علیه جبهه آلمان نشد و توانست توان اقتصادی و نظامی خود را تا حد زیادی محفوظ نگه دارد و در میانه جنگ به نفع متفقین وارد صحنه شود و معادله جنگ علیه متحدین را به وجود آورد. در این زمان بود که آمریکا بهعنوان قدرت جدید وارد صحنه بینالمللی گردید. مقامات آمریکایی در سراسر دوران جنگ، علاقه زیادی داشتند که موقعیت خود را در ایران تحکیم کنند. اما اعتراضات شدید شوروی به این موضوع، امکان داشت که توجه روسها را به حضور آمریکا در ایران جلب کند و در نتیجه با اتهام متقابل و زیانبار روسها روبرو شوند.
علاوه بر این تمایل که اوضاع نباید به مرحلهای برسد که هر کس دستش را رو کند، ترومن، رئیسجمهور آمریکا، با به مخاطره انداختن دوستی و روابط خوب بین سه دولت متفق مخالف بود. او به خوبی میدانست که مسائل مهم بیشماری وجود دارد که شرکای زمان جنگ بایستی آنها را حل و فصل کنند و نباید این مسائل را فدای مسئله ایران کرد.