ناصر صدقی*
چکیده:
اتابکان آذربایجان توسط اتابک شمسالدین ایلدگز از درون ساختار حکومتی سلجوقیان، با تصاحب اختیارات منصب اتابکی شاهزادگان سلجوقی شکل گرفت. ایلدگز، غلامی ترک بود که با رسیدن به مقام امیری از سال ۵۴۰ هـ. به بعد مدت ده سال امارت بخشی از آذربایجان را داشت و از سال ۵۵۰ هـ. عنوان اتابک یافت.
خاندان ایلدگز به اسم سلاطین سلجوقی، کل قلمرو سلجوقیان عراق را در این دوره به دست گرفته، حکومت و مقام اتابکی را موروثی کردند. حکومت اتابکان از آذربایجان شکل گرفت و به همدان و ری و اصفهان گسترش یافت. امّا چون منشأ آنها آذربایجان بود و بعد از تجزیه، قلمرو آنها محدود به آذربایجان شد، به اتابکان آذربایجان مشهور شدند.
از مهمترین تحولات جهان اسلام در عصر اتابکی که از سال ۵۴۰ هـ. تا ۶۲۱ هـ. حکومت کردند، اوج جنگهای صلیبی در غرب جهان اسلام و ظهور خوارزمشاهیان و متعاقب آن مغولان در شرق جهان اسلام بود. شهرهای همدان و تبریز و گنجه مراکز مهم حکومتی اتابکان آذربایجان بود. این حکومت به واسطهی جنگهای ممتد داخلی و اختلافات جانشینی در امر حکومت و قدرت سیاسی، در پی سقوط سلجوقیان، نهایتاً بدست خوارزمشاهیان و شخص جلالالدین خوارزمشاه در سال ۶۲۱ هـ. برافتادند و متعاقب آن هجوم مغول کل آذربایجان را فرا گرفت.
منشأ مقام اتابکی و خاستگاه اتابکان آذربایجان:
مقام اتابکی در اصل از سنتهای ریشهدار در خاندان سلجوقی بود که سلجوقیان این سنت قبیلهای خاص خود را بعد از به حکومت رسیدن در پی نبرد دندانقان ۴۳۱ هـ. وارد ایران و تشکیلات حکومتی خود کردند. اتابک یک اصطلاح ترکی و ترکیب دو واژهی آتا به معنای پدر و بک به معنای امیر و بزرگ میباشد. در منابع عربی عصر سلجوقی معادل عربی این اصطلاح «امیرالوالد» آمده است به معنای بزرگ و نایب پدر. اتابک کسی بود که عهدهدار تربیت و پرورش شاهزادگان سلجوقی بود. در تشکیلات حکومتی سلجوقیان اولین بار از دورهی سلطان آلب ارسلان سلجوقی (۴۶۵- ۴۵۵ هـ.) است که به این مقام اشاره میشود. اولین فردی که در ساختار حکومتی سلجوقیان عنوان و مقام اتابک یافت، خواجه نظام الملک وزیر مشهور سلجوقیان بود. وی از طرف سلطان آلب ارسلان مقام اتابکی ملکشاه نایب و فرزند سلطان را عهدهدار شد. به همین جهت یکی از القاب خواجه «اتابک» و «آتاخواجه» بود، در حالیکه مقام اتابکی تنها متعلق به امرا بود.[۱]
مهمترین وظیفهی اتابک جدای از تربیت اخلاقی شاهزادهی تحت امر خود تربیت سیاسی و آموزش حکومتداری برای شاهزادهی تحت تربیت اتابکی بود. بعدها در گذر زمان در پی ضعف قدرت سلاطین سلجوقی و غلبهی امرا بر سلاطین، مقام اتابکی دیگر آن کارکرد اولیهی خود را از دست داد. قدرت و اختیارات این مقام به تصاحب امرای متنفذ درآمده و بر قدرت سلاطین سلجوقی برتری یافت.
از سال ۵۴۷ هـ. با مرگ سلطان مسعود سلجوقی آخرین سلطان نسبتاً قدرتمند، امرا و خصوصاً امرایی که عنوان اتابک داشتند به عنوان تنها گروه تأثیرگذار در مقدّرات سلطنت سلجوقی مطرح شدند. اولین هدف آنها گماشتن شاهزادگان تحت تربیت و اتابکی خود به مقام سلطنت بود. از این مقطع نهاد امارت و خصوصاً اتابکی کل قدرت و اختیارات دو نهاد سلطنت و وزارت را در تشکیلات حکومتی سلجوقیان به تصاحب خود درآورد. رسیدن به مقام اتابکی از شکل انتصابی آن از طرف سلاطین به شکل تحمیلی مبدل شد که به واسطهی آن شاهزادگان سلجوقی هر کدام به تصاحب یکی از امرای مدعی مقام اتابکی در آمده و به مقام سلطنت گماشته میشدند. نتیجهی آن، جنگهای ممتد داخلی مابین اتابکان بود که هر کدام مدعی گماشتن شاهزادهی تحت اتابکی خود به سلطنت بودند.
ظهور اتابکان آذربایجان به عنوان اولین حکومت اتابکی موروثی در ایران در قلمرو سلجوقی در چنین محیط سیاسی صورت گرفت.
«ایلدگز» (Ildghaz) مؤسس اتابکان آذربایجان، و در اصل دارای خاستگاه غلامی بود. از دیگر رسوم عصر سلجوقی در کنار منصب اتابکی، تربیت و پرورش غلامان زرخرید در دربارهای شاهی بود. به این جهت غالب امرای مسلط در عصر سلجوقی از دورهی سلطان ملکشاه به بعد دارای خاستگاه غلامی بودند که از مرتبهی غلامی به مقام و مرتبهی امارت ترفیع یافته بودند و همین غلامان امیر بودند که اختیارات سلطنت را به شکلی کامل از دورهی سلطان مسعود سلجوقی بدست گرفتند. ایلدگز غلام ترک زرخرید از ولایت قفچاق (Ghephchag) یا همان قپچاق بود که توسط کمالالدین سمیرمی* وزیر سطان مسعود از یکی از تجار خریداری شده بود.[۲]
با مرگ وزیر کمالالدین سمیرمی ترکات وی به سلطان مسعود سلجوقی رسید که ایلدگز از جملهی آن بود. سلطان مسعود این غلام را به یکی از امرا سپرد تا مورد تربیت اتابکی قرار گیرد و آداب جوانمردی و سواری وتیراندازی فراگیرد. ایلدگز در دربار سلطان مسعود به زودی ترقی کرده و از مرتبهی غلامی به مقام امیری رسید. وی مدتی در مطبخ سلطان مشغول بود و بعد از آن، مقام خوان سالاری یافت که مختص امرا بود و مقام ناظر در تشریفات و ضیافتهای سلطنتی محسوب میشد.
ایلدگز تدریجاً از مقامات درباری به مقامات دیوانی رسیده و حکومت بخشی از آذربایجان و ارّان را (Arran) را به اقطاع از سلطان مسعود دریافت داشت.[۳]
سال به حکومت رسیدن ایلدگز در آذربایجان دقیقاً معلوم نیست. امّا میتوان احتمال داد ایلدگز از ۵۴۰ هـ. به بعد عهدهدار این مقام شده است و این سال را مبدأ شکلگیری حکومت ایلدگز در آذربایجان میتوان ذکر کرد. ایلدگز از این زمان در سلک امرای صاحب لشکر و حکومت درآمده و در جنگها و لشکرکشیها همراه سلطان مسعود بود. ایلدگز بعد از مدتی حتی حقوق ولینعمت خود سلطان مسعود را نادیده گرفته و در سال ۵۴۳ هـ. در سلک امرای مخالف سلطان درآمده و در بغداد در حضور خلافت علیه سلطان فعالیت میکرد.[۴] با مرگ سلطان مسعود در سلا ۵۴۷ هـ. ایلدگز به حکومت خود در آذربایجان و ارّان استقلال بخشید وی حتی علیه سلطنت مرکزی یکی از شاهزادگان سلجوقی ملک ارسلان بن طغرل بن محمّد را به تصاحب خود درآورده و به رسم مقام اتابکی با مادر شاهزادهی مذکور ازدواج کرده و رسماً به عنوان اتابک حکومت مستقل یافت. محتملاً از سال ۵۵۰ هـ. است که ایلدگز مقام اتابکی را رسماً عهدهدار میگردد.[۵]
ایلدگز بعد از اختصاص مقام اتابکی به خود علیه سلطان محمّد سلجوقی موضع گرفته و با اقدامات خود علیه حکومت مرکزی درصدد نشان دادن شاهزادهی تحت اتابکی خود به مقام سلطنت بر آمد.
به همین جهت سلطان محمّد برای هشدار به ایلدگز یکی از امرای قدرتمند دربار را که خود سلطان را به حکومت نشانده بود و به عنوان اتابک خاصبک مقام اتابکی سلطان را داشت، به قتل رسانده و سر او را به آذربایجان نزد ایلدگز فرستاد. بعد از این اقدام ایلدگز مدت سلطنت سلطان محمّد در حالت اطاعت ظاهری از مداخله در امور سلطنت اجتناب کرد.[۶]
با مرگ سلطان محمّد در سال ۵۵۴ هـ. ایلدگز اولین اقدام جدی را در نشاندن ملک ارسلان شاهزادهی تحت امر خود به مقام سلطنت انجام داده و با اعمال نفوذ به دیگر امرای حاکم و مسلط در همدان که سلیمانشاه را به سلطنت رسانده بودند، وی را معزول ساخت.
در سال ۵۵۶ هـ. ملک ارسلان را با ۲۰ هزار سوار از آذربایجان روانهی همدان کرده و در دارالملکـﺔ همدان وی را به عنوان سلطان ارسلان به تخت سلطنت گماشته و خود با عنوان «اتابک اعظم» عهدهدار امور سلطنت شد.[۷]
به این ترتیب ایلدگز غلام زرخرید به مقام اتابک اعظم مبدل شده و در ظاهر سلطنت سلطان ارسلان، ادارهی قلمرو سلجوقی را بدست گرفت. بعدها در پی اختلافات ایجاد شده بین سلاطین سلجوقی و جانشینان ایلدگز سلطان طغرل آخرین سلطان سلجوقی که دارای طبع شعر بود در حالیکه بدست اتابکش قزل ارسلان از سلطنت معزول و محبوس شده بود با سرودن یک رباعی در زندان به طعنه این خاستگاه غلامی اتابکان را مورد مذمت قرار داد که حالا بر ولینعمت خود غالب و مسلط شده بودند.[۸]
در بنـد غمم، گــره گشایـا مپسند وین کاهش جاه، جانفزایـا مپسند
وز بنده و بندهزادهای چندین ظلم بر خواجهی خویشتن خدایا مپسند
تأسیس حکومت اتابکان آذربایجان:
ایلدگز به عنوان «اتابک اعظم» بعد از به تخت نشاندن سلطان ارسلان سلجوقی در «باب الکوشک» همدان تختگاه سلجوقیان، با مشکلات عدیدهای جهت تثبیت جایگاه خود مواجه بود، هنوز هیچ کدام از امرا و اتابکان، ایلدگز، اتابک اعظم را پذیرا نبودند.
مساعی ایلدگز در اولین سال جلوس سلطان جدید مصروف مبارزه با امرای مخالف شد. «امیر اینانج» Inang)) حاکم قدرتمند شهر «ری»، اتابک زنگی (Zanghi) حاکم فارس، اتابک ارسلان (Arsalan) بن آق سنقر (Ag Sungur) حاکم مراغه عمده مخالفان ایلدگز و سلطان جدید بودند. این قدرتهای مخالف از دارالخلافهی بغداد هم تهییج و حمایت معنوی میشدند.
ایلدگز در دو اقدام نظامی با لشکرکشی به اصفهان و گماشتن حاکمی از جانب خود به شهر اصفهان پایتخت سابق سلجوقیان، وارد بلاد فارس شده، اتابک زنگی را مجبور به شناسایی سلطان جدید و مقام اتابک اعظمی خود کرد و او را ملزم به گزاردن خطبه و ضرب سکه به اسم سلطان سلجوقی کرد.
ایلدگز در گام دوم علیه امیر اینانج (حاکم ری) و اتابک ارسلان حاکم مراغه در حالی که با هم متحد شده بودند لشکر کشیده و در صحرای ساوه با شکست این دو امیر آنها را مجبور به مصالحه و شناسایی سلطان ارسلان نمود.[۹] بدین گونه ایلدگز موقتاً توانسته بود قلمرو خود را به اسم سلطان سلجوقی از اَرّان و گنجه در شمال تا اصفهان در جنوب گسترش دهد. سال دوم حکومت ایلدگز به عنوان اتابک اعظم به امر مبارزه با حملات گرجیان به شهر «دُوَین» (Dovain) در مجاورت شهر گنجه و اسماعیلیان الموت در قلاع اطراف قزوین گذشت که هر دو اقدام در سال ۵۵۷ هـ. صورت گرفت.[۱۰]
در لشکرکشی ایلدگز علیه گرجیان که اهالی شهر دوین از بلاد آذربایجان و توابع آن را مورد قتل و غارت قرار داده بودند با همراهی اتابک مراغه و حاکم خَلاط، ناحیهای در آناطولی شرقی، صورت میگرفت که نشان از تابعیت این دو حاکم محلی نسبت به ایلدگز بود. راوندی این اقدام اتابک ایلدگز علیه «کفار» گرجی و ارمنی را با عنوان «چهار اصغر» یاد میکند. ایلدگز در این اقدام «ملکِ اَبخاز» را شکست داده و مجبور به مصالحه نمود.
اقدام دوم ایلدگز در پی این «جهاد اصغر» که در جامعهی اسلامی بازتاب گستردهای داشت، لشکرکشی وی علیه اسماعیلیه یا باطنیان قلاع اطراف قزوین به مرکزیت الموت بود که اهالی قزوین را مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قرار میدادند. اتابک ایلدگز مدت ۴ ماه به محاصرهی اسماعیلیان پرداخته و تلفات و شکستهای سنگینی بر آنها وارد ساخته و از این «جهاد اکبر» هم موفق و پیروز در آمده و قلعهی متصرفی از اسماعیلیه را به اسم سلطان سلجوقی «ارسلان گشای» نام نهاد.[۱۱]
ایلدگز بعد از این اقدامات داخلی و خارجی در مقابله با مخالفان خود در پی مکاتبه با خلافت بغداد در آمد تا طبق رسم گذشته به اسم سلطان سلجوقی در بغداد خطبهی سلطنت گزارده شود. در همین راستا ایلدگز رسولی نزد خلیفهی بغداد فرستاده و خواستار عملی شدن خواستهی مذکور شد. امّا سیاستهای خلافت بغداد از سال ۵۴۷ هـ. با مرگ سلطان مسعود مخالفت علنی با سلطنت سلجوقی بود که خلافت با تجدید قدرت مادی خود در کنار قدرت معنوی از سال مذکور نه به اسم سلاطین سلجوقی خطبه گزارد و نه سلاطین سلجوقی را در بغداد راه داد. در ادامهی سیاست مذکور نمایندهی ایلدگز از دربار خلافت المستنجد (Al- Mostanjed) خلیفهی عباسی در نهایت اهانت و خواری طرد شد و جوابی به خواستهی ایلدگز داده نشد که در واقع همان ردّ خواستهی اتابک بود.[۱۲]
ایلدگز بعد از ناکامی مذکور در روابط خود با خلافت، درصدد رفع موانعی بر آمد که هنوز قدرت وی در دورن قلمرو خود را دچار ضعف و ناپایداری میساخت. تصرف شهر تبریز که در این هنگام در قلمرو حکومت اتابکی مراغه بود و تصرف شهر ری پایتخت اولیهی سلجوقیان در عصر سلطان طغرل و آلب ارسلان محل حکومت امیر اینانج، از اهداف اتابک ایلدگز در تثبیت جایگاه حکومتی خود بود.
در همین راستا ایلدگز سپاهی را به سرکردگی پسرش محمّد پهلوان روانهی حدود مراغه و تصرف شهر تبریز کرد. امّا اتابک ارسلان بن آق سنقر حاکم مراغه پیشدستی کرده و محمّد پهلوان را در حدود «سفید رود» شکست داده عقب زد و سپاهیان پهلوان منهزماً وارد همدان شدند.[۱۳]
ایلدگز بعد از شکست سفیدرود، پسرش محمّد پهلوان را مجدداً در سال ۵۶۳ هـ. با سپاهی تجهیز کرده روانهی مراغه ساخت. این بار پهلوان موفق به شکست حاکم مراغه شده و او را در قلعهی مراغه به حصار گرفت، امّا این لشکرکشی هم بینتیجه بود، چراکه هنوز شهر تبریز در قلمرو اتابکی ایلدگز قرار نگرفته بود.[۱۴] امّا اطاعت کامل حاکم مراغه در امر خطبه و سکه به اسم سلطان ارسلان کاملاً حاصل شده بود. اتابک ایلدگز علیرغم عدم موفقیت در تصرف شهر تبریز، در سال ۵۶۴ هـ. خود به شخصه اقدام به لشکرکشی به ری و تصرف آنجا از امیر اینانج نمود. امیر سنقر اینانج حاکم قدرتمند شهر ری در اصل از غلامان سلطان سنجر سلجوقی بود. وی برای مقابله با اتابک ایلدگز سپاهیانی هم از حاکم طبرستان به تعداد ۴ هزار نفر به خدمت گرفته بود. در مقابلهی طرفین امیر اینانج در قلعهی «طبرک» (Tabarak) ری در محاصره افتاده و به تطمیع ایلدگز توسط غلامانش کشته شد، و شهر مهم و پر جمعیت ری به تصرف اتابک ایلدگز در آمد.[۱۵]
ایلدگز در ادامهی فتوحات خود، شهر اردبیل را در مجاورت شهر تبریز، با مرگ حاکم آنجا، نصرتالدین آق قوش (Aggush)، متصرف شده و این شهر را هم ضمیمهی حکومت مستقیم خود کرد و در مقابل حکومت ولایت بروجرد را در لرستان به نایب و جانشین حاکم اردبیل محمّد بن آق قوش سپرد.[۱۶]
بدین گونه ایلدگز توانست در عمل مقام اتابک اعظمی خود را بدست آورده و با عهدهدار شدن اتابکی سلطان ارسلان سلجوقی، سرآمدی تمام اتابکان زمان خود یعنی اتابکان موصل، اتابکان فارس، اتابکان خوزستان و اتابکان یزد را حاصل کند.
«اتابک اعظم» شمسالدین ایلدگز حتی با فرستادن نمایندگانی نزد حسامالدین قوش طُغان (Gush Toghan) حاکم خوزستان، اطاعت وی را در خطبه و سکه به اسم سلطان ارسلان سلجوقی بدست آورده او را خراجگذار خود ساخت.[۱۷]
اتابک ایلدگز قدرت خود را به اسم سلطان ارسلان سلجوقی به جایی رسانده بود که برای سلطان ارسلان غیر از اسم سلطنت نبود و سلطنت واقعی در عمل در دست ایلدگز بود. کل احکام و منشورها به اسم سلطان سلجوقی، به فرمان ایلدگز صادر میشد. بعد از یک دوره جنگ و جدال در امر سلطنت توسط مدعیان و اُمرا، خاندان ایلدگز سلطنت سلجوقی را وارد یک دورهی ثبات مقطعی کردند. هر چند سلطنت معنای واقعی خود را از دست داده بود. چراکه ایلدگز در عمل کل اختیارات سلطنت را از عزل و نصبها و صدور فرامین و واگذاری اقطاعات و انتصاب حکام نواحی، وصول مالیاتها و ادارهی خزانهی حکومتی و توزیع و تقسیم اموال دیوانی به دستور خود اجرا و عملی میکرد. تنها برای رعایت ظاهر امر خود را اتابک و خدمتگزار سلطنت اعلام میکرد. سلطان سلجوقی از این تحکّمات و سلطهی ایلدگز ناراضی بود، امّا قدرت اعتراض نداشت.[۱۸]
اتابک اعظم شمسالدین ایلدگز، در اواخر حکومت خود چنان قدرتی یافته بود که سپاهیان وی جدای از خدم و حشم به ۵۰ هزار سوار میرسید و وسعت قلمرو واقعی وی از ارّان در شمال رود ارس تا اصفهان در جنوب قلمرو اتابکی شامل میشد. با احتساب حکام تابعه از سلاجقهی کرمان[۱۹] و اتابکان فارس و خوزستان و اتابکان موصل[۲۰] که همگی مدتی تابعهی اتابکان بودند، وی در ظاهر قدرت قابل توجهی داشت.[۲۱]
ایلدگز در ادوار مختلف زندگی سیاسی خود که از مرتبهی غلامی به امیری رسیده بود مراحل چندی را در پایهریزی حکومت اتابکی آذربایجان طی نموده بود:
۱- دورهی امارت و حکومت اقطاعی در اَرّان و شمال آذربایجان (۵۴۰ هـ.- ۵۵۰ هـ.)
۲- دورهی اتابکی در آذربایجان (۵۵۰ هـ.- ۵۵۶ هـ.)
۳- دورهی اتابکی اعظم در همدان (۵۵۶ هـ.- ۵۶۸ هـ.)
دورهی تأسیس حکومت اتابکان آذربایجان توسط ایلدگز شامل ادوار فوق میگردد که در این مقطع زمانی ۳ دههای ایلدگز جدای از تصاحب مقام اتابکی شاهزادهی تحت اتابکی خود را به سلطنت گماشت و به اسم وی حکومت اتابکی خود را شکل رسمی و مشروع بخشیده و آن را با سپردن حکومت نواحی مختلف قلمرش به پسران خود به یک حکومت اتابکی موروثی مبدل کرد. در جریان این تحول هم عنوان اتابکی در فرزندان وی موروثی شد و هم حکومت اتابکی شکل گرفته چنین روندی پیدا کرد. اتابک ایلدگز با مرگ خود ارسال ۵۶۸ هـ. در همدان قلمرو گسترده امّا نه چندان با ثباتی را برای جانشینان خود بر جای نهاد. چراکه وی تنها نقش مؤسس را برای حکومت جدید التأسیس داشت و تثبیت این حکومت تأسیسی نیازمند اقدامات دامنهدار بود.
تثبیت حکومت اتابکان:
اتابک محمّد پهلوان فرزند و جانشین ارشد ایلدگز از سال ۵۶۸ هـ. با مرگ پدرش مقام اتابکی وی و ادارهی قلمرو موروثی را عهدهدار شد. وی در ایام ایلدگز هم مقام حکومت ری را داشت و هم عنوان امیر حاجب سلطان ارسلان را عهدهدار بود.[۲۲] اولین اقدام اتابک پهلوان تصرف شهر تبریز از اتابکان مراغه بود. وی قبلاً دو لشکرکشی نافرجام و بینتیجه در ایام حکومت ایلدگز علیه اتابکان مراغه انجام داد. حالا اتابک پهلوان بعد از بدست گرفتن رسمی حکومت و اتابکی سلطان ارسلان سلجوقی، یک لشکرکشی گسترده علیه اتابکان مراغه انجام داد تا اقدام ناتمام ایلدگز را در تکمل متصرفات اتابکی به پایان رساند.
ایلدگز در این لشکرکشی از فرصت درگذشت اتابک ارسلان استفاده نمود و در معیت برادرش قزل ارسلان همزمان تبریز و مراغه را مورد محاصره و حمله قرار داد. (۵۶۹ هـ.) فلکالدین احمد بن ارسلان حاکم جدید مراغه با از دست دادن تبریز و واسطه قرار دادن صدرالدین قاضی مراغه جهت صلح با اتابک پهلوان به سختی موفق به حفظ حکومت خود در مراغه شد. در صلح طرفین که قاضی مراغه میانجیگری میکرد، قرار بر این شد که مراغه در دست خاندان آق سنقر باقی بماند و شهر تبریز متعلق به اتابک پهلوان باشد. متعاقب این مصالحه قزل ارسلان از طرف برادر خود حکومت تبریز یافت. امّا اتابک پهلوان علیرغم انضمام تبریز به قلمرو خود همچنان موجودیت حکومت خاندان اتابکی آق سنقر را در مراغه به رسمیت شناخت.[۲۳]
در سال ۵۷۱ هـ. با مرگ سلطان ارسلان بن طغرل سلجوقی، اتابک پهلوان فرزند خردسال وی ملک طغرل بن ارسلان را به عنوان آخرین سلطان سلجوقی، در همدان به تخت سلطنت نشاند و خود رسماً عنوان اتابکی اعظم سلطان جدید را عهدهدار شد. به اسم سلطان طغرل خطبه گزارده شد و سکهها به نام وی ضرب گردید.[۲۴]
اتابک پهلوان در ایام حکومت خود در شهر ری در دورهی حکومت ایلدگز، شاهزادهای سلجوقی را به عنوان اتابک در تشکیلات حکومتی ری تحت امر خود داشت که محتملاً همان طغرل بن ارسلان بوده است.[۲۵]
دورهی اتابک نصرتالدین محمّد پهلوان، برادر وی قزل ارسلان حکومت و ادارهی آذربایجان را عهدهدار بود، در حالیکه خود اتابک مقیم همدان بود و دیگر شهرهای مهم یعنی ری و اصفهان را توسط پسرانش اداره میکرد.[۲۶]
دورهی حکومت اتابک پهلوان، عصر آرامش و ثبات کامل حکومت اتابکی بود و به یاد و خاطرهی خویش این ایام بود که «راوندی» با مشاهدهی هرج و مرج و جنگهای جانشینی و قتل و غارت بعد از سقوط دولت اتابکی و سلطنت سلجوقی، آرزومند ثبات و آرامش حکومت اتابک پهلوان شده و ایام «دولت ایلدگزیان» را به جهت ثبات و آرامش آن «ایام امن و عدل» عنوان میکند که «اتابک جهان میگشود و او [سلطان طغرل] بدارالملک میبود».[۲۷]
دورهی حکومت اتابک پهلوان، جدای از انضمام تبریز به قلمرو اتابکی، وسعت قلمرو وی به بیشترین حد خود رسید. وی در سال ۵۸۱ هـ. با درگذشت «شاه ارمن» حاکم «خَلاط» واقع در آناطولی شرقی، این ناحیه را با اظهار تمایل اهل خَلاط در مقابل صلاحالدین یوسف ایوبی فاتح مشهور جنگهای صلیبی، ضمیمهی قلمرو حکومتی خود کرده و خطبه گزار خود ساخت.[۲۸] مناسبات اتابک پهلوان با صلاحالدین یوسف ایوبی در این زمان چندان حسنه نبود. اتابک حتی در سال ۵۸۰ هـ. ۳ هزار سوار در مقابل طلب استمداد اتابک موصل روانهی کمک وی علیه صلاحالدین ایوبی کرده بود.[۲۹]
به نوشتهی راوندی صلاحالدین ایوبی حتی مکتوبی به اتابک پهلوان فرستاده و از وی خواستار گذر به قزوین و بسطام (Bastam) و دامغان شده بود تا «ملاحده» همان اسماعیلیه این نواحی را سرکوب کند. امّا اتابک از این درخواست دچار واهمه شده و خواستهی صلاحالدین را رد کرد.[۳۰]
اتابک پهلوان هم به مانند پدرش بر سلطان سلجوقی تحت اتابکی خود مسلط بود. در ظاهر خطبه و سکه به اسم سلطان طغرل سلجوقی بود، امّا فاقد مکنت و قدرت بود. تمام بلاد و امرا و دیوان و خز این حکومت بدست اتابک پهلوان اداره میشد.[۳۱]
ابن اثیر علیرغم اینکه حسن سیاست ملکداری و ثبات و آسایش رعیت در عصر اتابک پهلوان را میستاید.[۳۲] امّا مرگ اتابک ثابت کرد که این ثبات ظاهری بود و نظام حکومتی اتابکی دارای معایب و نقاط ضعف اساسی بود که در بخش نظام اداری به آن اشاره خواهد شد.
با مرگ اتابک پهلوان در سال ۵۸۲ هـ. در حالی که سلطان طغرل و قزل ارسلان برادر وی مدتها منتظر مرگ وی بودند تا به استقلال حکومت را به خود اختصاص دهند و هر کدام از فرزندان اتابک هم مدعی قدرت بودند قلمرو اتابکی، آن دورهی ثبات و آرامش مقطعی را سپری کرده، وارد یک دورهی هرج و مرج و جنگ و جدال گسترده جانشینی و تصاحب قدرت شد.[۳۳]
تجزیه و فروپاشی حکومت اتابکان:
با مرگ اتابک پهلوان، قلمرو اتابکی ثبات سیاسی و اجتماعی و تمرکز حکومتی خود را از دست داد. قدرتهای مختلف معارض توسط مدعیان قدرت از درون و بیرون قلمرو حکومتی اتابکان شکل گرفتند:
۱- سلطان طغرل سلجوقی در پی آن بود تا قدرت سلطنت را تجدید کرده و خود را از تسلط و تحکم اتابکان رهایی بخشد، در حالیکه سلطنت مستقل وی مورد پذیرش قزل ارسلان نبود.
۲- اتابک قزل ارسلان در پی تحمیل اتابکی خود به سلطان سلجوقی و گرفتن نقش اتابک اعظمی بود، در حالیکه سلطان سلجوقی هرگز مقام اتابکی وی را به رسمیت نشناخت.
۳- فرزندان اتابک پهلوان که هر کدام حکومت شهرهای مختلف را داشتند، نه مقام حکومتی عمّشان قزل ارسلان را پذیرا بودند و نه سلطنت مستقل سلطان طغرل سلجوقی را.
هر کدام حکومت واقعی را متعلق به خود میدانستند.
۴- خلافت بغداد در این زمان در دست شخص قدرتمندی مثل خلیفهالناصر لدینالله که توانسته بود در کنار مقام معنوی خلافت، قدرت مادی و عرفی هم برای خود حاصل کند.
خلافت بغداد در عین حال که هیچ کدام از مدعیان قدرت مذکور را به رسمیت نمیشناخت بیشتر از همه خواستار براندازی سلطنت سلجوقی بود.
۵- در شرق بلاد اسلامی، در خراسان قدرت جدید خوارزمشاهان در حال گسترش بود و تکش خوارزمشاه سرکردگی آنها را داشت و این قدرت رو به توسعه هیچ کدام از قدرتهای مذکور را پذیرا نبود. در چنین شرایطی آیندهی حکومت و قلمرو اتابکان آذربایجان کاملاً بحرانی و دچار از هم پاشیدگی بود.
حکومت اتابکان با مرگ اتابک پهلوان دچار مشکلات عدیدهای شد. سلطان طغرل سلجوقی در همدان به شخصه سلطنت مستقل را بدست گرفت، امّا به جهت اندیشناک بودن از امرای اتابکی که بر دربار وی مسلط بودند قزل ارسلان را از حکومت آذربایجان و ارّان به همدان فراخوانده و به اتابکی وی رسمیت بخشید. در حالیکه باطناً با این اقدام مخالف بود. و از همان ابتدا تضادهای موجود بین این دو فرد آشکار شد. چراکه سلطان طغرل سلجوقی علاءالدین حاکم مراغه را متمایل به خود ساخته و علیه قزل ارسلان وی را تهییج مینمود.[۳۴]
شهر ری از بلاد مهم حکومت اتابکان تحت حکومت قُتْلُغْ محمود اینانج فرزند ارشد اتابک پهلوان بود. وی به همراه مادرش که خواهر امیر اینانج حاکم سابق ری بود و بدست ایلدگز کشته شد در این شهر حکومت میکرد.[۳۵]
حکومت اصفهان از دیگر شهرهای مهم قلمرو اتابکان بدست امیر امیران عمر و بعد ابوبکر دیگر پسران اتابک پهلوان بود.[۳۶]
هر کدام از مدعیان قدرت مذکور برای مشروعیت بخشیدن به قدرت و خواستهی خود متوسل به دربار خلافت بغداد شدند تا خطبهی حکومت به نام خود دریافت کنند. خلافت بغداد هم که مدتها منتهز چنین فرصتی بود از اختلافات سلطان طغرل و قزل ارسلان بهرهمند شده، قزل ارسلان را به سلطنت مستقل ترغیب نموده و منشور سلطنت به اسم وی فرستاد.[۳۷] این امر به معنای معزول شدن سلطان سلجوقی از سلطنت بود. قزل ارسلان قبلاً در پی اختلافاتش با سلطان طغرل سلجوقی، وی را تحت تعقیب قرار داده و بعد از گرفتار ساختن در یکی از قلاع آذربایجان محبوس ساخته بود و در مقابل یکی از ملوک سلجوقی را در سال ۵۸۴ هـ. در دارالملک همدان به تخت نشانده بود.[۳۸]
حالا قزل ارسلان با دریافت منشور مذکور از خلیفه الناصر، مقام سلطنت را غصب کرده و خود شخصاً برخلاف اتابکان سابق که صرفاً مقام اتابکی داشتند، مقام سلطنت یافت.
اتابک قزل در اقدامی بیسابقه در حالیکه به ترغیب خلافت بغداد مقام سلطنت را غصب کرده بود برای مصالحه با دیگر مدعی قدرت یعنی «قتلغ اینانج» و مادرش «قتیبه خاتون» در ری خاتون را به عقد خود در آورده بود و به همدان آورد[۳۹] و بدین گونه مدتی موفق شد قدرت خود را متمرکز کرده و مدعیان را از صحنه حذف کرده یا در خود جذب کند.
امّا هنوز مابین زنان اتابک پهلوان در امر جانشینی فرزندانشان اختلاف بود. مداخلهی زنان درباری در امر قدرت دیگر مشکل و بحران حکومت اتابکی بود. قتیبه خاتون غلیرغم آنکه به نکاح قزل ارسلان در آمده بود جویای قدرت و حکومت پسرش اینانج بود.
«زاهد خاتون» دیگر زن اتابک پهلوان در پی حکومت پسرش ابوبکر بود.[۴۰]
نتیجهی این معادلات قدرت، اقدام قتیبه خاتون زن قزل ارسلان در کشتن وی بود که بدست غلامان درباری قزل ارسلان را از صحنهی قدرت حذف کرد تا زمینه برای قدرت اینانج پسرش فراهم گردد.[۴۱]
راوندی که شاهد تحولات بود اقدام قزل در تصاحب سلطنت سلجوقیان را امری نامیمون برای وی میداند. «از دارالخلافه او را عشوه دادند که بر تخت سلطنت میباید نشست. سنجر (ملک سلجوقی) را با قلعه فرستاد و خود بر تخت سلطنت نشست و آئینی نو نهاد و کفران نعمت خداوندگار و غدر مبارک نیامد».[۴۲]
با کشته شدن قزل ارسلان، زنان و پسران اتابک پهلوان درصدد تصاحب قدرت و قلمرو اتابکی برآمدند. ابوبکر به مساعی مادرش موفق شد انگشتر و نشانهای حکومتی و اتابکی قزل ارسلان را بدست آورد و با عنوان اتابک روانهی حکومت اران و آذربایجان شده در «قلعه اَلَنْجَقْ» نخجوان خزاین حکومتی را بدست گرفته حکومت این نواحی را به استقلال تصاحب کند.
شهر ری همچنان در حکومت مستقل امیر قتلغ اینانج و مادرش باقی ماند و سلطان طغرل سلجوقی در پی رهایی از حبس (۵۸۹ هـ.) روانهی همدان دارالملک سلطنتی شده و حکومت آنجا را بدست گرفت.[۴۳]
بدین گونه قلمرو اتابکی به سه حوزهی مهم آذربایجان- ری- همدان تقسیم گردید. در حالیکه در اثنای جنگهای جانشینی مذکور اصفهان دیگر شهر مهم قلمرو اتابکی به تصرف اتابکان فارس در آمده بود و بعد از آن خلافت بغداد با فرستادن لشگر ادارهی اصفهان را بدست گرفت. قتلغ اینانج برای مقابله با سلطان طغرل سلجوقی مدتها متوسل به تکش خوارزمشاه شده و از وی علیه سلطان سلجوقی استمداد میطلبید. خلیفهالناصر هم به تکش خوارزمشاه مکتوب فرستاده وی را علیه سلطنت سلجوقی و براندازی سلطان طغرل فرامیخواند.[۴۴]
البته لشکرکشی تکش خوارزمشاه به غرب ایران صرفاً به خواستهی اینانج و خلافت بغداد، نبود. این امر در ادامهی فتوحات خوارزمشاه به سمت غرب صورت میگرفت. نتیجهی این پیشروی تلاقی سپاه خوارزمشاه با سلطان طغرل سلجوقی در حدود ری بود و فرجام واقعهی کشته شدن سلطان سلجوقی و خاتمهی حکومت سلجوقیان به سال ۵۹۰ هـ. در ایران بود که از مدتها قبل قدرت واقعی خود را تحت اتابکی اتابکان آذربایجان از دست داده بودند.
قتلغ اینانج که روزگاری پدران وی مقام اتابکی سلاطین سلجوقی را داشتند و حافظان مقام سلطنت محسوب میشدند، در جنگ خوارزمشاه تکش با سلطان سلجوقی، به شخصه خوارزمشاه را مساعدت میکرد. با گرفتاری سلطان طغرل، قتلغ اینانج سروی را جدا کرده و به علامت خاتمه سلطنت سلجوقی سر سلطان طغرل را به دارالخلافه بغداد نزد الناصر خلیفه فرستادند و تن وی را در دروازهی ری برآویختند.[۴۵] با مرگ سلطان سلجوقی، در حالیکه فتوحات خوارزمشاه در غرب ایران ناپایدار بود، قتلغ اینانج از طرف وی همچنان حکومت ری را حفظ کرد. اتابک ابوبکر در آذربایجان و ارّان حکومت مستقل داشت. در همدان غلامان اتابکی، اوزبک بن پهلوان از دیگر پسران اتابک پهلوان را به تخت حکومت نشانده و به نام وی حکومت میکردند. ابتدا امیر «کوکجه» و بعد امیر «آی دوغموش» از غلامان اتابک پهلوان قدرت را در همدان به اسم اوزبک بن پهلوان بدست گرفتند. اوزبک را عنوان مَلِکْ دادند و خطبهی سلطنت را به اسم اتابک ابوبکر گزاردند. خود «آی دوغموش» هم عنوان «ملک الامرا» یافت.[۴۶] این اقدامات به معنای جایگزینی اتابکان به جای سلاطین سلجوقی در غیاب سلطنت به مقام سلطنت بود. (۶۰۰ هـ.) مناسبات امیر آی دوغموش و ابوبکر بن پهلوان به جهت مقام و جایگاه اتابک ابوبکر و پدر وی در نزد آی دوغموش، حسنه بود. آی دوغموش به شکل محترمانه تابع ابوبکر بود.
امّا حکومت واقعی ابوبکر دیگر محدود به آذربایجان و ارّان بود. علاءالدین سُنْقُر حاکم مراغه با ابوبکر مناسبات نزدیک داشت و ولایات اشنو (اشنویه امروزی) و ارمیه (اورمیه) را به اقطاع از ابوبکر دریافت داشته بود.[۴۷]
در سال ۶۰۳ هـ. شمسالدین آی دوغموش که به سبک اتابکان فردی از خاندان اتابکی یعنی اوزبک بن پهلوان را در همدان به تخت نشانده و به نام وی حکومت میکرد، جهت بازگرداندن اصفهان به قلمرو اتابکی، لشکری به این ناحیه گسیل داشته و آنجا را از نیروهای خلیفهی بغداد متصرف شد.[۴۸]
در آذربایجان هم در سال ۶۰۴ هـ. اتابک نصرتالدین ابوبکر بن پهلوان از مرگ علاءالدین سنقر حاکم مراغه بهره برده و به عمر این حکومت اتابکی محلی در مراغه خاتمه داده و برای اولین بار مراغه را تحت حکومت اتابکان آذربایجان در آورد.[۴۹]
امّا ابوبکر در حکومت خود در مقابل گرجیان و جلوگیری از حملات آنها چندان موفق نبود. شهر بَرَدعه از شهرهای مهم در مجاورت ارس به جهت حملات ممتد گرجیان از سکنه خالی شده و غالب اهالی آن در شهر گنجه مقیم شده بودند. ابن اثیراهمال ابوبکر در مقابله با گرجیان را سرزنش میکند.[۵۰]
اتابک ابوبکر به واسطهی عشرتجویی و عدم برخورداری از درایت پدرانش در مقابله با گرجیان عملاً در مقابل حاکم گرجیان زنی موسوم به «ملکه طامارا» عاجز بود. این زن حکومت تفلیس و اَبخاز را داشت و تا شهر گنجه و کنارههای ارس کل قلمرو اتابکان و بلاد اسلامی مورد تاخت و تاز لشکریان وی بود. نظامی گنجوی شاعر مشهور که خود از معاصران و مدّاحان ابوبکر بود وی را به طعنه به جهت ناتوانی در مقابله با حاکم زن گرجی مورد عتاب و سرزنش قرار داده است.[۵۱]
او دوک به نیزه کرد و ما نیزه به دوک تا فتـح تـوکی نیــزه در اَبخـاز بَـرَدْ.
اتابک نصرتالدین ابوبکر به مدت ۲۰ سال از سال ۵۸۷ هـ. تا سال ۶۰۷ هـ. در آذربایجان و اران حکومت کرد. در این مدت قلمرو اتابکان تنها محدود به این حوزهی جغرافیایی بود. چراکه امیر اینانج مدتی بعد بدست امرای خوارزمشاهی کشته شد و شهر ری توسط عمال خوارزمشاه محمّد اداره میشد.[۵۲]
همدان و اصفهان هم کاملاً از حکومت و نظارت اتابکان خارج شده و بدست غلامان اتابکی اداره میشد و در مواردی خلافت بغداد و اتابکان فارس در این حدود مداخله میکردند. مدتی شرفالدین امیر امیران از دیگر پسران اتابک پهلوان علیه برادرش اتابک ابوبکر جهت بدست گرفتن حکومت در جنگ و نزاع بود. وی مدتی متوسل به دربار شیروانشاهان و ملکه طامارای گرجی شد و با حمایتهای ملکه گرجی حملاتی را به شهر گنجه ترتیب داد. امّا این تلاشهای وی و مداخلات حاکم گرجی در امور حکومت ابوبکر با مرگ امیر امیران به جایی نرسید.[۵۳]
با مرگ اتابک ابوبکر در سال ۶۰۷ هـ. برادر وی مظفرالدین ازبک که همدان را ترک کرده و در نزد اتابک ابوبکر به سر میبرد، حکومت اتابکی آذربایجان را بدست گرفت.
وی در دورهی حکومت خود با حملات سلطان محمّد خوارزمشاه مواجه شد، چراکه تمام مناطق ری، همدان و اصفهان عملاً به تصرف خوارزمشاه درآمده بود و اتابک اوزبک ناچاراً اطاعت سلطان محمّد را گردن نهاده و با پرداخت خراج و مالیات سالیانه به حفظ حکومت خود شد.[۵۴]
اتابک اوزبک بعد از رفع خطر خوارزمشاه محمد، با اولین دسته از سپاهیان مهاجم مغول مواجه شد که در تعقیب سلطان محمّد خوارزمشاه وارد آذربایجان شده بودند. (۶۱۷ هـ.) سپاهیان مغول بعد از در هم نوردیدن اردبیل و بلاد شرقی آذربایجان به دروازههای شهر تبریز رسیدند. اوزبک به یاری و همکاری اهل شهر تبریز چارهی کار را در مصالحه با مغولان و جلوگیری از نهب و غارت شهر توسط آنها دیده و با پرداخت اموال و غرامت غارت شهر را توسط مغولان جلوگیری کرد.[۵۵]
امّا اتابک اوزبک هنگامی که جلالالدین خوارزمشاه با فرار از مقابل مغولان وارد آذربایجان شد موفق به مقابله و جلوگیری از تعدیات خوارزمشاه در آذربایجان نگردید. جلالالدین در سال ۶۲۱ هـ. وارد آذربایجان شد. اتابک اوزبک از شهر تبریز به گنجه پناه برد، امّا بدست خوارزمشاه گرفتار شده و در قلعهالنجق محبوس گردیده، در همانجا درگذشت.[۵۶]
تنها بازماندهی خاندان اتابکی پسر اوزبک «ملک خاموش» بود. وجه تسمیه اسم وی از آنجا بود که او یک کودک کر و لال مادرزادی بود. وی هم بدست خوارزمشاه گرفتار شد و بعد از مدتی خود را نجات داده و به قلعهی الموت نزد اسماعیلیه پناه برد، امّا در آنجا درگذشت.[۵۷] بدین گونه با خاموشی «ملک خاموش» اتابکان آذربایجان هم به خاموشی گرائید.
قلمرو و نظام دیوانی و درباری اتابکان:
مطابق مصطلحات مرسوم جغرافیایی تاریخی عصر سلجوقی، قلمرو اتابکان شامل چندین حوزهی جغرافیایی مهم بود. ناحیهی اران در شمال رود ارس با شهرهای مهم جَنزه یا همان گنجهی امروزی، بَرْدَعه، شَمْکْورْ (Shamkur) و بِیْلَقان (Beylagan) یک حوزهی وسیع جغرافیایی از مجاورت خزر در شرق به موازات نواحی شمالی ارس تا تفلیس را شامل میشد. بردعه در این زمان دیگر رونق و شکوه خود را از دست داده و تحتالشعاع شهر گنجه قرار گرفته بود که مابین شِرْوان (Shervan) و آذربایجان مهمترین و آبادترین شهر ارّان محسوب میشد.[۵۸]
ناحیهی جغرافیایی آذربایجان که معمولاً رود ارس مرز شمالی آن محسوب میگردید. این حوزهی جغرافیایی شامل شهرهای مهم اردبیل، تبریز، ارومیه و مراغه بود. خوی، سلماس، اهر و مرند و اشنویه در زمرهی شهرهای کموسعت آذربایجان محسوب میشدند.
آذربایجان از ناحیهی شرق به بردعه و بلاد دیلم و جیل (گیلان) متصل بود و از غرب به ارزنجان در آناطولی شرقی محدود میشد.[۵۹] اردبیل و مراغه قبل از تبریز مرکز و تختگاه آذربایجان محسوب میشدند که از دورهی اتابکان، به بعد شهر تبریز به لحاظ اهمیت و مرکزیت سیاسی دو شهر مذکور را تحتالشعاع قرار داد. در دورهی یاقوت که در سال ۶۱۷ هـ. از آذربایجان دیدار کرده بود، غالب شهرهای آذربایجان به جهت جنگهای داخلی و حملات نیروهای مهاجم خارجی رونق و شکوه خود در عصر اتابکی را از دست داده بودند.[۶۰]
حوزهی جغرافیایی ناحیهی جبال که در این دوره عراق عجم هم گفته میشد. ناحیهی جبال شامل شهرهای مهم ری، اصفهان، همدان، دینور، قرمیین (کرمانشاه) تا زنگان و قزوین را شامل میشد و آنچه مابین این بلاد بود. به نوشتهی یاقوت «عجم به اشتباه این ناحیه را عراق عجم مینامند که علت آن را نمیدانم. شاید علت آن بود که چون ملوک سلجوقی بر عراق حاکم شدند «سلطان العراق» نامیده میشدند.
بعدها چون غالباً بلاد جبال محل سکونت ملوک سلجوقی بود گمان بردند که سلاطین مذکور که به عراقی موسوم بودند عنوان خود را به این ناحیه دادهاند».[۶۱]
البته اصطلاح عراق از ابتدای عصر سلجوقی به این حوزهی جغرافیایی اطلاق میشد. به طوری که دو حوزهی عراق عرب و عجم را عراقین میگفتند و حتی در دورهی سلطان آلب ارسلان مقامی بود موسوم به «رئیس العراقین» که مقام حکومتی این دو حوزه بود.[۶۲] با این احتساب فرضیه و احتمال یاقوت نمیتواند درست باشد.
نظام اداری حکومت اتابکان آذربایجان در واقع کل تشکیلات دیوانی و درباری حکومت سلجوقی را به میراث برده بود. حوزهی جغرافیایی اران و آذربایجان و جبال در اصل به سختی میتوانست کل امپراطوری سلجوقی را در عصر ملکشاه سلجوقی شامل شود. بعدها در پی تقسیم و تجزیهی امپراطوری سلجوقی به حوزههای خراسان بزرگ، کرمان، سوریه و روم، بخشی از سلجوقیان که موسوم به سلاجقهی عراق بودند نواحی اران و آذربایجان و جبال و عراق عرب را به خود اختصاص دادند. از دورهی سلطان مسعود به بعد ناحیهی عراق عرب به مرکزیت بغداد توسط خلفا از قلمرو سلجوقی مستقل شد. در واقع اتابکان از دورهی پیدایش و تأسیس توسط اتابک ایلدگز، میراثدار قلمرو سلجوقیان عراق شدند که شامل نواحی اران و آذربایجان و جبال بود. شهر همدان به عنوان مرکز ناحیهی جبال دارالملکه و پایتخت سلجوقیان عراق بود. مقام اتابک اعظم که مسئول سلطان سلجوقی در همدان بود، همواره در شهر همدان مقیم بود.
اتابکان در نظام اداری و حکومتی خود همان سیاستی را در پیش گرفتند که ریشه در سنتهای حکومتی سلجوقیان داشت.
تلقی اشتراک در قدرت و حکومت امری بود که ریشه در سنتهای قبیلهای سلجوقیان داشت. اتابکان از همان ابتدای شکلگیری این سیاست را در پیش گرفتند. ایلدگز به عنوان «اتابک اعظم» قدرت واقعی را در همدان به اسم سلطان سلجوقی اعمال میکرد. وی فرزندان خود را به حکومت در ایالات و در مقامات درباری و دیوانی گماشته بود. دو مقام مهم درباری و دیوانی یعنی مقام «امیر حاجب کبیر» را به پسرش اتابک پهلوان و مقام «امیر اسفهسالار» یا همان سپهسالاری را به دیگر پسرش قزل ارسلان سپرده بود.[۶۳]
اتابک پهلوان در کنار مقام امیر حاجبی که در حکم محافظ مخصوص دربار شاهی محسوب میشد، حکومت ایالت ری را هم عهدهدار بود.
در دورهی اتابکی اتابک پهلوان سیاست حکومت اشتراکی خاندانی ابعاد گستردهتری یافت. به طوری که حکومت هر کدام از ایالات مهم قلمرو خود را به برادر و پسرانش سپرد.
وی حکومت آذربایجان و ارّان را به ابوبکر داده و برادرش قزل ارسلان را به عنوان سرپرست و حاکم واقعی این ناحیه عهدهدار حضانت ابوبکر در امر حکومتداری کرد.[۶۴]
حکومت ری از طرف اتابک پهلوان به اینانج سپرده شد. حکومت اصفهان هم به امیر امیران عمر واگذار شد. اوزبک هم در معیت اتابک پهلوان، حکومت همدان را عهدهدار شد تا رسم حکومتداری فرا گیرد.[۶۵]
با توجه در سیاست حکومتی ایلدگز و اتابک پهلوان، ملاحظه میگردد که کل مقامات و مناصب دیوانی، درباری و ایالتی عملاً توسط اعضای خاندان اتابکی اداره میشد. در چنین تشکیلاتی سلاطین سلجوقی تنها مقام تشریفاتی و مشروعیت بخش داشتند و فاقد هر گونه قدرت عملی در امر حکومت بودند.
در چنین نظام اداری علیرغم اینکه در ظاهر چنین به نظر میرسید که حکومت خاندانی و اعضای خاندان بهتر قابل اعتماد است و بهتر میتواند موجودیت حکومت اتابکی را حفظ کند، علیرغم حسن کوتاه مدت حکومت اشتراکی خاندانی، یک مسألهی مهم در امر سیاست و حکومت در نظام اداری حکومت اتابکی عملاً دچار مشکل بود و آن مسألهی جانشینی بود. مشکلی که در درازمدت منجر به فروپاشی حکومت اتابکان شد.
اتابک پهلوان هنگام مرگ جانشین معین برای خود معرفی و انتصاب نکرد. وی تنها به پسرانش وصایت کرد که تحت حکم عمشان قزل ارسلان باشند.[۶۶]
قزل ارسلان به عنوان حق ارشدیت مدعی قدرت شد و پسران ایلدگز به عنوان حق وراثت. نتیجهی امر ایجاد اختلاف و جنگهای درونی بود که حکومت اتابکی در نتیجهی آن از هم پاشید. دیگر مشکل اساسی در نظام اداری اتابکان، تضاد موجود مابین دو مقام اتابکی و سلطنت بود که در بلند مدت منجر به جدایی این دو مقام از هم شد. چراکه اتابکان اولیه به عنوان مربی و مقام ارشد عهدهدار اتابکی سلاطین سلجوقی شدند که افرادی خردسال بودند. امّا در گذر زمان خود سلاطین با رسیدن به میانسالی دیگر نمیتوانستند مقام اتابکی فرزندان اتابک پهلوان را که در مقایسه با سلطان سلجوقی کم سن و سال بودند، پذیرا شوند و این تضاد دقیقاً در دورهی سلطنت طغرل با قزل ارسلان و پسران اتابک پهلوان پیش آمد. این عوامل که اتابکان موفق به برطرف ساختن آنها نشدند در کنار عوامل خارجی، در از هم پاشیدگی و سقوط اتابکان نقش اساسی داشتند.
در نظام حکومتی اتابکان در ایالات و شهرها، در کنار مقام حاکم که غالباً از بین اعضای خاندان بودند، چندین مقام مهم ایالتی بودند که به موازات هم ادارهی هر کدام از شهرهای قلمرو اتابکی را به دست داشتند. مقام نظامی «شحنه» در حکم مقام امنیتی با مقامات تحت امر خود از «کلانتر» و «عَسَسْ» نظم و امنیت را در شهرها برقرار میکرد.
مقام مالی «عمید» مسئول امور مالی شهرها بود که در هر شهری در کنار مقام نظامی امیر یا شحنه انجام وظیفه میکرد. مقام «رئیس» به عنوان حافظ منافع حکومت و اهل شهر در زمینهی مالیاتگیری و خراج محسوب میشد که ناظر اعمال مقام عمید بود.[۶۷]
مقام قاضی که مسئول رسیدگی به دعاوی و مشکلات قضایی مردم بود در هر شهری حضور داشت. هر حوزهی جغرافیایی هم معمولاً دارای مقام ارشد «قاضیالقضات» بود که مسئول عملکرد کل قضات تحت امر و نظارت خود در شهرهای مربوط به حوزهی جغرافیایی خود بود.
ناحیهی جبال با شهرهای مهم ری و اصفهان و دارالملک همدان دارای یک مقام مهم «قاضیالقضات» بود. منصب قاضیالقضاتی در این نواحی متعلق به مذهب حنفیه بود که از بین فقها و مجتهدین طراز اوّل این مذهب منصوب میشد.[۶۸]
اتابکان قضات و مقام قاضیالقضاتی را معمولاً خودشان منصوب میکردند. در مواردی هم آنها تنها مقام قاضیالقضاﺓ را در هر حوزهی مهم قضایی منصوب میکردند و انتصاب قضات آن ناحیه به مقام قاضیالقضاﺓ محوّل میشد.
آذربایجان هم دارای مقام قاضیالقضاﺓ بود که «عهدهدار قضای کلی آذربایجان» بود.[۶۹] تشکیلات دیوانی که در همدان به عنوان دارالملکه سلطان سلجوقی واقع بود، باز تحت نظارت اتابکان بود. کل مقامات دیوانی از وزیر، مشرف، عارض، مُستوفی و رئیس دیوان انشاء توسط اتابکان منصوب میشدند.[۷۰]
اتابکان جدای از قدرت عملی، حتی عناوین سلاطین سلجوقی را به خود اختصاص داده بودند. عنوان «ملک العراق» که در اصل متعلق به شاهزادگان سلجوقی بود به اتابکان اطلاق میشد.[۷۱] «پادشاه اسلام» و «ملک مغرب» از دیگر القاب اتابکان بود.[۷۲]
شاعران درباری مدیحهگوی اتابکان عناوین دیگری را که مختص سلاطین بود به اتابکان منصوب میکردند. نظامی گنجوی اتابک پهلوان را «شاه» «شاه آفاق» «شاهنشاه» و «ظللالله» خطاب میکرد.[۷۳] یا قزل ارسلان را «شاه مغرب» و «قزل شاه» مینامید.[۷۴]
مقامات درباری اتابکان دارای وسعت و گستردگی و تجمل و رونق خاصی بود. دربار معمولاً در یک باغ و بستان برخوردار از انواع گلبن و شمشاد و سرو نارون و برخوردار از انواع پرندگان آوازخوان از انواع بلبل و قمری و کبک و فاخته و انواع عندلیب و طوطی و طاووس بود. زندگی درباری در چنین فضایی در جریان بود در حالیکه در جامعهی رعایا در شرایطی عکس این قضا به سر میبردند. دربار برای خود صیدگاه خاص داشت با انواع پرندگان شکاری از عقاب و قوش و باز و انواع حیوانات شکاری از پلنگ و یوزپلنگ که در حضور حاکم این حیوانات عملیات شکار انواع خرگوش و دیگر پرندگان را اجرا میکردند.
مطربان بزرگترین گروه درباری بودند که با انواع ابزار و آلات موسیقی از چنگ و رَباب و نای و دف مزیّن بخش ضیافتهای اتابکی بودند.
طبّاخان و خوانسالاران آشپزخانه اتابکی و ضیافتها را تأمین و اداره میکردند. دربان و پیک و لشکری و خُدّام و غلامان و فراشان از دیگر مقامات درباری بودند که همگی در تمام لحظات زندگی درباری حاکمان در خدمت آنها بودند.[۷۵]
شعرای درباری از دیگر گروههای مورد توجه اتابکان بودند که به شکلی گسترده مورد حمایت بود و دربار اتابکان در این دوره مأمن و محل توجه شعرای مختلف درباری بود.
البته چون اتابکان مرکز سلطنت سلجوقی یعنی همدان را تحت حکومت خود داشتند، شاعران به اسم و مقام سلطان سلجوقی و حمایت اتابکان روانهی همدان میشدند.
جدای از همدان به عنوان دارالملکـﺔ، شهرهای تبریز و گنجه دیگر مراکز تجمع شاعران درباری بودند، چراکه تبریز به عنوان تختگاه تابستانی و در حکم محل ییلاق اتابکان، و گنجه به عنوان محل قشلاق، تختگاههای اصلی اتابکان محسوب میشد. یک دستهی شعرای خراسانی و عراقی بودند که در همدان و در دربار اتابک اعظم و سلاطین سلجوقی مقیم بودند. از جمله ظهیرالدین فاریابی که از فاریاب ماوراءالنهر بود و با شنیدن نام و آوازهی اتابکان روانهی دارالملکهی همدان شده و مورد حمایت قرار گرفته به مدح سلطان سلجوقی و اتابکان میپرداخت. وی مدتی هم در شهر تبریز در دربار قزل ارسلان مقیم بود.[۷۶]
اثیرالدین آخسیکتی از دیگر شعرای درباری اتابکان بود. وی از دیار فرغانهی ترکستان روانهی عراق شده و از مادحان سلطان ارسلان سلجوقی اتابک ایلدگز و اتابک پهلوان و قزل ارسلان بود.[۷۷]
شرفالدین شفروه اصفهانی از دیگر شعرای ستایشگر سلطان طغرل و اتابک پهلوان بود. وی در قطعهی شعری، با هنرمندی نمایی از زندگی درباری سلطان طغرل در همدان را به نظم کشیده است که شرح آن گذشت.[۷۸]
دستهی دیگری از شعراء مربوط به حوزهی آذربایجان بود که اینها غالباً مقیم دربار اتابکان در شهرهای تبریز و گنجه بودند. مقبرﺓ الشعرای تبریز امروزه مأمن و مدفن غالب شعرای پارسیگوی عصر اتابکی است. مجیرالدین بیلقانی[۷۹]، نظامی گنجوی، اشهری، کمال خجندی، عبدالرزاق و نجیب زنگانی در زمرهی این شاعرانند.[۸۰]
منابع و ماخذ
۱- ابن الاثیر، عزّالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی، الکامل فی التّاریخ، الجزء الثامن و التاسع و العاشر، حَقّقه واعتنی به، الدکتور عمر عبدالسلام تدمری، الطبقه الراولی، دار الکتب العربی، بیروت، ۱۴۱۷ ق./ ۱۹۹۷ م.
۲- ابن اسفندیار، بهاءالدین محمّد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، به اهتمام محمّد رمضانی، چاپخانهی مجلس، تهران، ۱۳۲۰
۳- البنداری، الفتح بن علی بن محمد، تاریخ دولـﺔ آل سلجوق، انشاء عمادالدین محمّد بن حامد اصفهانی، طبع شرکـﺔ طبع الکتب العربیه، مصر، ۱۳۱۸ق./ ۱۹۰۰ م.
۴- ابوالرجاء قمی، نجمالدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۶۳
۵- الحسینی، صدرالدین ابی الحسن علی بن ابی الفوارس ناصر، اخبار دولـﺔ السلجوقیه، تصحیح محمّد اقبال، لاهور، ۱۹۳۳
۶- الحموی، شهابالدین ابی عبدالله یاقوت، معجم البلدان، المجلد الاول، دارصادر، بیروت، ۱۳۷۴ ق./ ۱۹۵۵ م.
۷- الحموی، شهابالدین ابی عبدالله یاقوت، معجم البلدان، المجلد الثانی و الثامن، دارصادر، بیروت، ۱۳۷۵ ق./ ۱۹۵۶ م.
۸- دیوان مجیرالدین بیلقانی، تصحیح دکتر محمّد آبادی، انتشارات مؤسسهی تاریخ و فرهنگ ایران، تبریز، ۱۳۵۸
۹- دیوان اثیرالدین آخسیکتی، تصحیح رکنالدین همایون فرخ، کتابفروشی رودگی، تهران، ۱۳۳۷
۱۰- راوندی، محمّد بن علی بن سلیمان، راحـﺔ الصدور و آیـﺔ السرور، تصحیح محمّد اقبال، فهارس مجتبی مینوی، مؤسسهی مطبوعاتی امیرکبیر، تهران، ۱۳۳۳
۱۱- رشیدالدین، فضلالله همدانی، جامعالتواریخ، سعی و اهتمام احمد آتش، انتشارات انجمن تاریخ ترک، آنقره، ۱۹۶۰
۱۲- زنجانی، برات (دکتر)، احوال و آثار و شرح مخزنالاسرار نظامی گنجوی، چ ۳، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲
۱۳- سمرقندی، امیر دولتشاه بن علاءالدوله، تذکرﺓ الشعراء، تصحیح ادوارد براون، مطبعه بریل، لیدن- هلند، ۱۳۱۸ ق./ ۱۹۰۰ م.
۱۴- عوفی، محمد، لبابالالباب، تصحیح سعید نفیسی، انتشارات ابن سینا و علمی، تهران، ۱۳۳۵
۱۵- المختارات من الرسائل، به کوشش غلامرضا طاهر و ایرج افشار، بنیاد موقوفات محمود افشار، تهران، ۱۳۷۸
۱۶- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، چ ۴، امیرکبیر، تهران ۱۳۸۱
۱۷- موسی اوغلو، ضیاء (پروفسور)، دولت اتابکان آذربایجان، ترجمهی علی حسینزاده، نشر اختر، تبریز، ۱۳۸۳
۱۸- میرخواند، میرمحمد بن سید برهانالدین خاوند شاه، تاریخ روضـﺔالصفا، ج ۴، انتشارات خیام، تهران، ۱۳۳۹
۱۹- نسوی، نورالدین محمّد زیدری، سیرﺓ جلالالدین، ترجمهی محمّدعلی ناصح، به کوشش دکتر جلیل خطیب رهبر، چ ۲، انتشارات سعدی، تهران، ۱۳۶۶
۲۰- نیشابوری، ظهیرالدین، سلجوقنامه، به کوشش میرزا اسماعیل خان افشار، گلاله خاور، تهران، ۱۳۳۲
* ناصر صدقی دانشجوی دکترای تاریخ ایران دورهی اسلامی دانشگاه تهران بورسیهی دانشگاه تبریز. هماکنون بیش از ۲ سال است که مشغول نگارش رسالهی دورهی دکترا با عنوان «بررسی ساختار دولت سلجوقی براساس نظریهی نظام پاتریمونیال ماکس وبر است. مقالاتی نیز را در دو دورهی همایش انقلاب مشروطه در تبریز در سالهای ۸۲ و ۸۳ ارائه داده است.
[۱]. میرخواند، تاریخ روضـﺔ الصفا، ج ۴، ص ۲۷۱
*. اهل سمیرم فارس
[۲]. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، الجزء التاسع، ص ۲۸۰٫ رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ، به اهتمام احمد آتش، ص ۱۶۰ و خواند میر، تاریخ روضـﺔ الصفا، ج ۴، ص ۵۹۹
[۳]. ابن الاثیر، پیشین، ص ۲۸۰
[۴]. ابن الاثیر، پیشین، ص ۱۵۸ و خواند میر پیشین، صص ۳۲۹ و ۳۲۶
[۵]. ابن الاثیر، پیشین، ص ۲۳۳ و ۲۳۲
[۶]. میر خواند، پیشین، ص ۳۳۳
[۷]. ابن الاثیر، پیشین، ص ۲۷۹ و صدرالدین ابیالفوارس الحسینی، اخبار الدولـﺔ السلجوقیه، ص ۱۴۵ و محمّد بن علی راوندی، راحـﺔ الصدور و آیـﺔ السرور، صص ۲۸۵ و ۲۷۹ و الفتح محمّد البُنداری، تاریخ دولـﺔ آل سلجوقیان، صص ۲۶۴ و ۲۳۶ و ۲۱۲ و ۲۱۱
[۸]. محمّد عوقی، لباب الالباب، ص ۴۲
[۹]. ابن الاثیر، پیشین، صص ۲۹۵- ۲۹۴ و الحسینی، پیشین، صص ۱۴۸ و ۱۴۹ و راوندی، پیشین، صص ۲۸۹- ۲۸۷٫
[۱۰]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، صص ۲۹۵- ۲۹۴ و راوندی، صص ۲۸۹- ۲۸۷
[۱۱]. راوندی، صص ۲۸۹- ۲۸۷ و ابن الاثیر، الجزء التاسع، صص ۲۹۵- ۲۹۴ و الحسینی، صص ۱۵۸- ۱۵۷ و نیشابوری، ظهیرالدین، سلجوقنامه، ص ۷۴
[۱۲]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۲۸۰
[۱۳]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۲۸۰
[۱۴]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۳۳۴
[۱۵]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۳۴۷ و راوندی، ص ۲۹۶ و ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد، تاریخ طبرستان، جزء ۲، ص ۱۱۲
[۱۶]. موسی اوغلو، ضیاء (پروفسور) دولت اتابکان آذربایجان، صص ۵۳- ۵۰
[۱۷]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۳۳۱ و المختارات من الرسائل، ص ۲۳۳
[۱۸]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۳۰۰
[۱۹]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۳۵۶ و الحسینی، ص ۱۶۵
[۲۰]. الحسینی، صص ۱۶۴- ۱۶۳
[۲۱]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۳۸۱
[۲۲]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۲۷۹ و الحسینی، ص ۱۶۸
[۲۳]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۴۱۱
[۲۴]. البنداری، ص ۲۷۴ و الحسینی، ص ۱۶۸
[۲۵]. ابوالرجاء قمی، نجمالدین، تاریخ الوزراء، صص ۲۱۶ و ۲۱۳ و ۲۰۷
[۲۶]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، صص ۴۸۰ و ۴۶۵
[۲۷]. راوندی، صص ۴۱ و ۳۷
[۲۸]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۵
[۲۹]. ابن الاثیر، الجزء التاسع، ص ۴۸۰
[۳۰]. راوندی، صص ۳۳۶ و ۳۳۷
[۳۱]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۱۷
[۳۲]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۱۷
[۳۳]. راوندی، صص ۲۳۶ و ۲۳۷
[۳۴]. راوندی، صص ۳۳۸- ۳۳۶
[۳۵]. راوندی، ص ۳۴۷ و الحسینی، صص ۱۷۳- ۱۷۲
[۳۶]. ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۵۲ و الحسینی، ص ۱۸۲
[۳۷]. راوندی، صص ۲۶۳- ۲۶۲ و خواند میر، ج ۴، ص ۴۳۶ و رشیدالدین، ص ۱۸۷
[۳۸]. رواندی، صص ۲۶۳- ۲۶۲، ابوالرجاء قمی، صص ۲۶۶- ۲۶۴ و رشیدالدین، ص ۱۸۷
[۳۹]. ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۵۴
[۴۰]. ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۵۴
[۴۱]. راوندی، ص ۳۶۳
[۴۲]. رواندی، ص ۳۶۳
[۴۳]. راوندی، صص ۳۶۵- ۳۶۳ و ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۱۱۷ و ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۵۴ و ابوالرجاء قمی، ص ۱۹۷ و البنداری، ص ۲۷۷ و الحسینی، صص ۱۸۲ و ۱۷۹
[۴۴]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۱۲۸ و ابن اسفندیار، جزء ۲، صص ۱۵۸ و ۱۵۷
[۴۵]. ابن اسفندیار، جزء ۲، صص ۱۵۹- ۱۵۷
[۴۶]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، صص ۳۰۱ و ۲۰۱ و ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۶۹ و راوندی، صص ۳۹۶- ۳۸۸
[۴۷]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۲۳۳
[۴۸]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۲۵۰
[۴۹]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۲۶۴
[۵۰]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۱۹۱
[۵۱]. ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۳۲
[۵۲]. مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، صص ۴۷۱- ۴۷۰
[۵۳]. ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۵۲
[۵۴]. نسوی، نورالدین محمد، سیرﺓ جلالالدین، صص ۲۴ و ۱۴
[۵۵]. ابن الاثیر، الجزء العاشر، ص ۳۴۶ و الحموی، شهابالدین ابی عبدالله یاقوت، معجمالبلدان، المجلد الثانی، صص ۱۳- ۱۲
[۵۶]. نَسَوْی، ص ۱۰۶ و مستوفی، صص ۴۷۱- ۴۷۰
[۵۷]. نسوی، ص ۱۱۵
[۵۸]. یاقوت الحموی، معجمالبلدان، المجلد الاول، ص ۱۲۸ و المجلد الثانی، ص ۱۷۱
[۵۹]. یاقوت الحموی، معجمالبلدان، المجلد الاول، ص ۱۲۸
[۶۰]. یاقوت الحموی، معجمالبلدان، المجلد الاول، صص ۲۸۳ و ۱۵۹ و المجلد الثامن، ص ۲۹ و ۵
[۶۱]. یاقوت الحموی، معجمالبلدان، المجلد الثانی، ص ۹۹
[۶۲]. ابن الاثیر، الجزء الثامن، ص ۱۹۲
[۶۳]. راوندی، ص ۲۹۶
[۶۴]. الحسینی، صص ۱۷۸ و ۱۷۳ و ۱۷۲
[۶۵]. همان
[۶۶]. همان
[۶۷]. ابوالرجاء قمی، ص ۲۲۴
[۶۸]. ابوالرجاء قمی، ص ۲۴۹
[۶۹]. المختارات من الرسائل، ص ۲۷۰
[۷۰]. المختارات من الرسائل، صص ۵۷- ۵۱
[۷۱]. المختارات…، ص ۱۲۰
[۷۲]. ابوالرجاء قمی، صص ۲۵۱ و ۱۹۷
[۷۳]. زنجانی، برات (دکتر)، احوال و آثار و شرح محزن الاسرار نظامی گنجوی، ص ۳۰
[۷۴]. همان، ص ۳۲
[۷۵]. سمرقندی، دولتشاه، تذکرﺓالشعراء، ص ۱۵۵
[۷۶]. ابن اسفندیار، جزء ۱، ص ۱۲۱
[۷۷]. آخسیکتی، اثیرالدین، دیوان، صص ۲۷۲ و ۱۹۹ و ۵۴ و ۵۳ و دولتشاه سمرقندی، ص ۸۰ و راوندی، ص ۳۰۱- ۳۰۰
[۷۸]. دولتشاه سمرقندی، ص ۱۵۵
[۷۹]. بیلقانی، مجیرالدین، دیوان، صص ۱۹۰ و ۱۸۹ و ۱۵۰ و ۸۲ و ۸۰
[۸۰]. ابن اسفندیار، جزء ۲، ص ۱۵۲