اگرچه محبوبيت ثقةالاسلام در ميان مردم با آغاز جنبش عدالتخواهي مشروطه به اوج رسيد، امّا قبل از آن او مجموعهاي از كمالات بود كه هر كس از هر طبقه به محضر او و يا به مجلس وعظ و سخنراني او توفيق مييافت اميدوار و بهرهمند ميشد. در كتابي كه به قلم «ح، ر» در اين رابطه نوشته شده آمده است:
او يكي از متفكرين اجتماعي و روحاني منورالفكر به شمار ميرفت و هرگز نميتوان گفت كه او يك ملاي خشك ظاهرپرست بوده، بلكه يك مصلحِ خيرانديشِ بيغرض و روحاني صاحب نفس و طرفدار صلح و صلاح به شمار ميرفت و ابداً راضي نميشد كه هموطنان او وقت خود را به كارهاي پوچ و بيهوده صرف نموده و از اوضاع دنيا بيخبر و از ترقي بيبهره بمانند، بنابراين هميشه در مساجد و منابر با نصايح حكيمانه مردم را به شاهراه سعادت و تمدن هدايت، و تكاليف شرعي و قانوني را با بيان متين و لطيف به آنها حالي مينمود و به واسطه حسن اخلاقي كه داشت با هر صنف با نهايت نزاكت و خوشرويي و تواضع و فروتني رفتار ميكرد و درباره فقرا و ضعفا و افتادگان از هيچگونه مساعدت و بذل و بخشش خودداري نمينمود با اين مناسبت هميشه در انظار محترم و معزز بود.
منزلش روز و شب مجمع ادبا و فضلا و آزادگان بود، در ضمن صحبتهاي ديني و اخلاقي مردم را به حب وطن و نوعپرستي ترغيب و تشويق نموده، دايماً در هدايت جاهلان و بيداري غافلان سعي و كوشش به جا ميآورد و افراد ملت را به وظيفه خود آگاه ميساخت و حقوق و حدود آنها را به خودشان ميفهمانيد و برملا ميگفت: بندگان خدا نبايد از حقوق حقه خود دست برداشته به زير بار ظلم ستمكاران بروند و از دفاع وطن غفلت نمايند. (فتحي، ص 24)
در دايرةالمعارف بزرگ اسلامي ج 17 آمده است: وي به سبب صفات و اخلاق شايسته در ميان جوانان شهرت و اعتبار فراوان به دست آورده بود و به راستي از او حرفشنوي داشتند. ثقةالاسلام اگرچه در دوره اول مجلس شوراي ملي به نمايندگي و هم به عنوان نماينده انجمن تبريز انتخاب گرديد اما هيچ كدام را نپذيرفت و نماينده ديگري به تهران فرستاد.(جورابچي، ص 41) وي با مردم حشر و نشر بسيار داشت و احوالشان را رعايت ميكرد و با اخلاص تمام پيروان فقير خود را تحت سرپرستي و حمايت ميگرفت و از آنها پاسداري ميكرد، (فتحي، ص 24) چنان كه وقتي در سال 1288 ش تبريز دچار قحطسالي شد او به كمك مردم محروم برخاست و تا جايي كه توانست از آنها حمايت مالي كرد (كسروي، ص 316)
دكتر رضازاده شفق كه از نزديكان و از دستپروردههاي ثقةالاسلام و پدرش محمدرضا صراف، همبازي دوران كودكي ثقةالاسلام بود، در خاطرات خود با يادآوري روزهاي گرانقدري كه حضور شهيد را درك كرده است مينويسد:
«… ثقةالاسلام قدي متوسط و چهرهاي گيرا و صدايي گرم و لباس و دستاري پاكيزه داشت و چون بر سر منبر قرار ميگرفت در ابتدا مردم صلوات ميفرستادند و او كمي سكوت ميكرد. مواعظ ثقةالاسلام از آنچه در محافل و مساجد ديگر معمول بود فرق مهمي داشت زيرا گذشته از بيان عقايد و احكام اسلام و سنت حضرت خيرالانام به واسطه اطلاعاتي كه از ادب و تاريخ و آشنايي كه به اوضاع سياسي جهان داشت در ضمن صحبت از مطالب اخلاقي و اجتماعي و سياسي سخن به ميان ميكشيد و اين نوع وعظ در آن زمان تازگي داشت و در انتباه مردم تأثير ميكرد، بخصوص كه بيان خود را با نقل شواهد و قصص از نظم و نثر جالبتر و دلنشينتر ميساخت. صدايي بلند داشت و طنين فريادهاي او در شكايت از نفوذ و تسلط بيگانگان در ايران هنوز در گوش من كه در آن دورة صباوت ميشنيدم منعكس است». (فتحي صص 27 ـ 28)