«با روی کار آمدن ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی مشهور به سفاح در سال ۱۳۲ هجری و آغاز خلافت او، و پس از برکناری عبدالله بن محمد از حکومت اران، خلیفه عباسی، صالح بن صبیح را به سمت عامل خلیفه در اران منصوب نمود. در سال ۱۳۴ هجری صالح بن صبیح برکنار و به جای او یزید بن اُسید سلمی عامل خلیفه در اران شد.
با آغاز خلافت منصور در سال ۱۳۶، یزید بن اُسید سلمی در سمت خود، به عنوان عامل خلیفه در اران ابقا شد و در همین سالها، عربها با امپراتوری روم شرقی به مبارزه دست زدند. منصور یزید بن اُسید سلمی را ترغیب کرد که برای جلب حمایت شاه خزران در مقابل روم شرقی، دختر خاقان خزرها را به همسری برگزیند و در پی آن، یزید بن اُسید سلمی دختر استرخان خوارزمی شاه خزران را به همسری اختیار کرد و دو فرزند از او آورد ولی بعد همسر و دو فرزند او در تختگاه اران یعنی شهر بردعه مُردند و این امر موجب دو حمله خزران در سالهای ۱۴۵ و ۱۴۷ هجری به اران گردید و یزید بن اُسید سلمی از برابر سپاه خزران گریخت. پس از مرگ منصور در سال ۱۵۸ هجری و به خلافت رسیدن مهدی، او پسرش را در سال ۱۶۲ هجری حاکم همه مغرب، آذربایجان و ارمنیه کرد. در سال ۱۶۹ مهدی نیز وفات یافت و خلافت به هادی رسید. در دوره حکومت ۱۴ ماهه وی ارمنستان دست به نافرمانی زد و پس از به خلافت رسیدن هارونالرشید در سال ۱۷۰ هجری، خلیفه فضل بن یحیی پسر خالد برمکی را در سال ۱۷۵ به امارت ارمنستان، اران، آذربایجان، جبال (ماد) و استانهای کرانه دریای خزر و خراسان منصوب نمود. او سعید بن محمد حرانی لهبی را به سمت فرمانده سپاه به اران فرستاد و ابوالصباح را مأمور اخذ خراج ارمنستان و اران نمود، اما مردم بردعه تختگاه اران بر ابوالصباح شوریدند و فضل حکومت ارمنستان و اران را به خالد بن یزید بن اُسید سلمی داد و عبدالملک بن خلیفه حرشی را با ۵ هزار سپاهی نزد وی فرستاد تا در رویان با ابومسلم خارجی نبرد کند. سپاهیان خلیفه در جنگ با ابومسلم خارجی شکست خوردند، سپس هارونالرشید، عباس بن جریر بن عبدالله جبلی را حکومت ارمنستان داد، و وی در سال ۱۷۸ هجری به (بردعه) تختگاه اران رفت. این زمان مردم بیلقان بر او تاختند. در همین سالها با مرگ ابومسلم خارجی، جنگهای منطقه اران اندکی متوقف شد و هارونالرشید در سال ۱۷۹ احمد بن یزید بن اُسید سلمی را حاکم ارمنستان و اران نمود و با شورشهایی که پیش آمد، خلیفه سعید بن مسلم بن قتیبه بن مسلم باهلی را به ولایت ارمنستان و اران فرستاد. او به پیروی از جد خود قتیبه بن مسلم باهلی به قتل و کشتار مردم دست زد.» (همان: صفحه ۴۲۹، ۴۲۸)
«در سال ۱۸۲ و ۱۸۳ قمری، مجدداً خزرها به اران و ارمنستان حمله کردند. در این سالها، همچنان سعید بن مسلم بن قتیبه بن مسلم باهلی حاکم اران و ارمنستان بود، خزران تا اواخر سده دوم هجری همچنان رقیب و دشمن سرسخت عربها بودند و عربها از دوسو، یکی مسیحیان محلی و دیگر خزرها همواره مورد تهدید بودند و به همین دلیل عربها سعی نمودند که بهترین زمینها و املاک را در اختیار خود بگیرند و بیشتر در آنجا ساکن شوند و به ترویج زبان عربی بپردازند.» (همان: صفحه ۴۳۴، ۴۳۰)
«با حملات خزرها به قفقاز، ارمنستان و اران، در سال ۱۸۳ هجری (۷۹۹ میلادی) هارونالرشید، یزید بن مزید شیبانی را که در سال ۱۷۳ از حکومت ارمنستان برکنار کرده بود، دوباره به حکومت ارمنستان منصوب کرد.» ( مینورسکی، ۱۳۷۵: صفحه ۴۴)
یزید بن مزید شیبانی اولین نفر از قبیله شیبانی بود که بر آذربایجان، اران و ارمنستان و بابالابواب (دربند) حکومت کرد. و «این پس از آن بود که یزید بن مزید، در جنگ پیروزمندانه علیه ولید بن طریف شیبانی خارجی که بر هارون خروج کرده و هوادارانش در جزیره[۱] (اران) زیاد شده بودند، شرکت نمود. ولید بن طریف شیبانی کارش به جایی رسید که لشکر هارون را بارها شکست داد، تا اینکه هارون یزید بن مزید را با لشکری به دفع او فرستاد و هارون به هنگام گسیل او، ذوالفقار رسولالله را که به علی ابن ابیطالب رسیده بود به او اعطا کرد. یزید آهنگ طریف کرد و میانشان چندین نبرد سخت از پی هم درگرفت، سپس به مبارزه تن به تن پرداختند و در آن یزید بر طریف غالب گشت و سر او را از تن جدا ساخت. این ماجرا در سال ۱۷۸ و به قولی ۱۷۹ قمری (۷۹۵ میلادی) در موضعی به نام حدیقه در سرزمین جزیره (اران) اتفاق افتاد. و پس از این ماجرا یزید بن مزید به عنوان عامل خلیفه هارونالرشید به بردعه رفت و رفتاری نیک و کرداری دادگرانه از خود نشان داد.» (همان: صفحه ۴۵، ۴۴)
«پس از درگذشت هارونالرشید در سال ۱۹۳ هجری، در زمان خلافت مأمون در سال ۲۰۵ هجری (۸۲۰ میلادی) فرزند یزید بن مزید یعنی خالد بن یزید بن مزید شیبانی از سوی مأمون به عنوان عامل خلیفه در آذربایجان، ارمنستان و اران منصوب گردید ولی بعد از رسیدن معتصم به خلافت (۲۲۷ ـ ۲۲۰ هجری) معتصم او را برکنار کرد[۲] و عزل او تا سال ۲۲۷ هجری (۸۴۲ میلادی)، تاریخ مرگ معتصم ادامه داشت. انفصال خالد بن یزید بن مزید در زمان خلافت واثق (۲۳۱ ـ ۲۲۷ هجری) نیز ادامه یافت ولی شورش ارمنستان و قیام اسحاق بن اسماعیل والی تفلیس موجب آن شد که واثق خالد را احضار نموده و او را برای جنگ با اسحاق بن اسماعیل والی تفلیس، به ارمنستان فرستاد. او با ۲۰ هزار جنگجو که به سپاهیان او پیوستند به سوی اسحاق تاخت و وارد جُرزان (گرجستان) شد ولی در آنجا بیمار شد و درگذشت. در هنگام مرگ خالد، چون پسر ارشدش محمد در آن هنگام حکومت جزیره (اران) را داشت، واثق امر داد که جای پدرش را بگیرد و جنگ با اسحاق بن اسماعیل را ادامه دهد، اما او پس از چند جنگ با اسحاق کاری از پیش نبرده و به محل حکومت خود در بردعه بازگشت. این امر باعث شد تا در همان سال حکومت را از او گرفته و به بُغای شرابی دادند. بغا، حمدویه بن علی را به جای خویش نشاند، پس از مرگ واثق در سال ۲۳۱ هجری (۸۴۶ میلادی)، محمد بن یوسف و سپس پسرش یوسف بن محمد حکومت کردند. ارامنه علیه او قیام کردند و او را دستگیر کرده و دستبسته به قتل رسید، سپس در زمان خلیفه متوکل، (۲۴۷ ـ ۲۳۲ هجری) در ۲۳۷ هجری (۸۵۱ میلادی)، (ابوموسی، بُغای ترک) را با سپاه روانه آنجا کرد، و او از ارمنیها تعداد زیادی بکشت و سپس در همان سال متوکل، بابالابواب و توابع آن را به اقطاع به محمد بن خالد بخشید. محمد به همراه بُغای عازم جنگ با اسحاق بن اسماعیل شد، بالاخره پس از چندین جنگ، بغا اسحاق را شکست داد. عصیان اسحاق بن اسماعیل بن شعیب تا قتل او ۳۵ سال به طول انجامید. محمد به باب بازگشت و به یاری غازیان باب با کفار همسایه جنگید تا سرانجام در ۲۴۲ هجری (۸۵۶ میلادی) به کوشش بُغای تُرک، آذربایجان، اران و ارمنستان به محمد بازگشت.» (همان: صفحه ۴۸، ۴۷، ۴۶)
«در سال ۲۴۵ هجری محمد بن خالد شهر گنجه را در ولایت اران بنا نهاد. این نکته قابل ذکر است که احتمالاً محمد بن خالد در واقع گنجه را بازسازی کرده است[۳] زیرا طبق آنچه در کتاب گزیده حمدالله مستوفی قزوینی آمده: (نام گنجه، گنزه[۴] (گنج) میرساند که این شهر حتی قبل از دوره اسلام هم وجود داشته است، ولایتی که این شهر در آن قرار دارد به زمان ارمنی شاکاشن[۵] (Shakasen) و حتی در زمان اسکندر به ثروت معروف بود.[۶]
«در سال ۲۴۵ هجری، محمد بن خالد، شهر جنزه (گنجه) را در کورهی (ولایت) اران بنا نهاد و سبب این کار آن بود که هنگام اقامت در (جوبانت)[۷] (خونانت) که سه تپه[۸] دارد، سه شب متوالی در خواب دید که در میان یکی از تپهها گنجی نهفته است و ندایی به او میگوید: (از تپه بالا رو و اسبت را نگاه دار و دستور بده جائی را که اسب سُم بر زمین میکوبد بکنند و هرچه یافتی برگیر و با آن شهری بساز و آن را (جنزه) (گنج) نام کُن، او چنین کرد و سه دیگ بزرگ یافت که یکی پر از دینار بود و دو دیگر پر از درهم[۹] با این پول شهر گنجه را بنا کرد، سپس به بغداد بازگشت و در آنجا خلیفه[۱۰] را از جنز (گنج) و ساخت شهر گنجه آگاه ساخت. خلیفه گفت: آن شهر برایم مهم نیست، پولی را که یافتهای به من ده، محمد درخواست کرد که پرداخت پول موکول به این باشد که خلیفه، شهر و املاک (ضیاع) معروف اطرافش را که اینک نیز به خالدیات مشهور است به او بدهد تا او به صورت ارث به اولادش ببخشد. خلیفه پذیرفت و محمد به جنزه بازگشت و حکومت ارمنستان را رها کرد و تا هنگام مرگ به همان شهر و عایدی املاک اطرافش قانع ماند. قصر او نزدیک دروازهای به نام (الخاص) قرار داشت و محله آن به محلات القصر مشهور است.» (همان: صفحه ۴۸) «در اواخر قرن سوم، آغاز قرن دهم میلادی حرکت بزرگ طوایف ایرانی تمامی نیمه غربی ایران را از تسلط خلفا خارج ساخت و مسافریان دیلمی که آذربایجان را تصرف کرده بودند، پیروزمندانه حکومت خود را در قفقاز تا باب گسترش دادند.» ( همان: صفحه ۲۸) «مسافریان یا سالاریان نام خود را از نیای خود محمد پسر مسافر داشتند که پیرامون سال ۳۰۷، ۳۰۸ هجری (۹۱۹ میلادی) در طارم و رودبار به قدرت رسیدند. سردودمان سالاریان، مرزبان پسر محمد بود که در (۹۴۱ میلادی) (۳۳۰ هجری) به آذربایجان چیره شد. وی در حدود سال ۳۳۳ هجری (۹۴۴ میلادی) بر ارمنستان و اران و دربند هم چیره گشت. وی در سال ۹۴۵ میلادی (۳۴۴ هجری) به نبرد با روسیان دریانوردی که به کرانههای دریای مازندران تاخته بودند رفت.»[۱۱] (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۴۷۲) «مرزبان در این جنگها روسها را فراری داده و آنها از اران و کرسی آن بردعه از طریق رود کُر به سرزمین خود بازگشتند.»[۱۲] (شبکه ملی مدارس، دانشنامه رشد، رده دودمانهای ایرانی)
احمد کسروی تبریزی در کتاب شهریاران گمنام ایران در مورد دودمان ایرانی سالاریان یا مسافریان مینویسد: «سالاریان، پیش از (۳۱۸ قمری) (۹۲۹ میلادی) در اران حکومت میکردند. در زمان سالاریان، روسها با کشتیهای خود از راه دریای خزر به رود کُر آمدند، در رودخانه پیشروی کردند و به بردعه حمله کردند. سالار مرزبان بن محمد بن مسافر از دودمان سالاریان با آنها جنگید ولی شکست خورد. روسها بردعه را تصرف و مردم را کشتار کردند، چنین شد که بردعه جایگاه بلند خود را از دست داده و کمکم در مسیر انحطاط قرار گرفت و بعداً گنجه مرکز اران شد.» ( کسروی تبریزی، ۱۳۰۸: صفحه ۹۱) «قبل از آن نیز روسها چندین بار به اراضی ایران حمله کرده بودند.»[۱۳] «سالار مرزبان بن محمد در پایان فرمانروایی خود، توانسته بود، گرجستان، شروان، شکی، ابخاز ( اشپولر، ۱۳۴۹: صفحه ۴۵۹، ۴۵۸) و بخشهای بسیاری از قفقاز را به تبعیت از دولت خود وادارد.»[۱۴] ( شبکه ملی مدارس، دانشنامه رشد، رده دودمانهای ایرانی)
«ابودلف مسعر بن المهلهل خزرجی[۱۵] جهانگرد عرب که طی سالهای ۳۳۱ تا ۳۴۱ قمری از ایران دیدن کرده و بازدید او از آذربایجان برابر سال ۳۳۹ هجری (۹۵۰ میلادی) بوده است.» (بختور تاش، ۱۳۷۱: صفحه ۲۰۳) «ثروت و شوکت مرزبان محمد را ستوده است.» (دانشنامه رشد.
www.DaneshNameh.Roshd.IR)
«مرزبان بن محمد پس از ماجرای حمله روسها با رکنالدوله دیلمی از فرمانروایان آلبویه درگیر و اسیر شد و او را در دژ سمیرم آن سوی اصفهان در بند نگاه داشتند.» (رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۴۷۲)
«اسارت او در سال ۳۳۷ هجری و در حوالی (ری) اتفاق افتاد. او در حدود ۴ سال در اسارت و بند بود.» (همان: صفحه ۴۷۷) «به دنبال شکست و اسارت مرزبان به دست آلبویه و هرج و مرجی که به مدت چند سال در قلمرو وی روی داد، محمد بن شداد در حدود سال ۳۴۰ هجری (۹۵۱ میلادی) بر ولایت اران دست یافت اما دو سال بعد یعنی در سال ۳۴۲ هجری (۹۵۳ میلادی) او از سالار بن مرزبان شکست خورد و از پیش او فرار کرد و چندی بعد درگذشت.» (شبکه ملی مدارس، سایت رشد)
«سالار مرزبان پس از ۱۶ سال فرمانروایی و فراز و نشیبهای بسیار در سال ۳۴۶ هجری درگذشت.» ( رضا، ۱۳۸۲: صفحه ۴۷۳) «با مرگ مرزبان، فرمانروایی مسافریان رو به سراشیبی نهاد و واپسین فرمانروای ایشان ابراهیم بن مرزبان[۱۶] بود که به دست کردهای روادی[۱۷] کشته شد و پسرش ابوالهیجا ابراهیم هم به ارمنیها پناه برد و چندی پس از آن کشته شد و بدینگونه چیرگی آنان بر آذربایجان و اران پایان یافت. ولی تا روزگار سلجوقیان دودمان آنها در پیرامون طارم پایدار ماند. اگرچه پیرو دولتهای زمان خود بودند، فرمانروایی مسافریان یا سالاریان (بنیسالار) (سلار) (بنیسلار) تا حدود سال ۳۷۰ هجری برابر با سال ۹۸۰[۱۸] میلادی به آذربایجان و بخشهایی از قفقاز ادامه داشت. مسافریان دیلمی بودند و مذهب آنها اسماعیله بود.» (شبکه ملی مدارس، دانشنامه رشد، رده دودمانهای ایرانی) «حکیم ناصرخسرو نیز در سفرنامه خود که شرح سفر هفت سالهاش را بین سالهای ۴۳۷ تا ۴۴۴ قمری به رشته تحریر درآورده است از حاکم طارم و دیلم به نام جستان ابراهیم نام برده است.»[۱۹] (سفرنامه ناصر خسرو، ۱۳۵۶: صفحه ۸)
مینورسکی اعتقاد دارد که در سال ۳۶۰ هجری (۹۷۰ میلادی) شدادیان کُرد، مسافریان را از اران بیرون راندند و به این ترتیب قفقاز شرقی به سه امیرنشین خودمختار مسلمان تقسیم شد:
۱ ـ هاشمیان عرب (از قبیله سلیمان) در باب که شدیداً با منافع و نفوذهای محلی جوش خوردند.
۲ ـ یزیدیان عرب (از قبیله شیبان) در شروان که کمکم آداب و رسوم ایرانی محل را پذیرفتند.
۳ ـ شدادیان کُرد در اران.» (مینورسکی، ۱۳۷۵: صفحه۲۸)
با آغاز حکومت شدادیان در سال ۳۶۰ هجری، شهر گنجه به جای بردعه که از عهد باستان تختگاه اران بود، کرسینشین این ولایت گردید. شهر گنجه، گرچه در سال ۲۴۵ هجری وسیله محمد بن خالد بنا گردید ولی قدمت این شهر تاریخی بنابه دلایلی که در صفحات قبلی اشاره شد به عهد باستانی تاریخ ایران میرسد و به ثروت معروف بوده است. به هر حال شهر گنجه از آغاز حکومت شدادیان به عنوان مرکز اران شناخته شده و محور بعدی کلیه رویدادهای تاریخی است که در منطقه اران و در ایالت قرهباغ بعدی رخ داده است. با ذکر موارد فوق اکنون به بررسی وضعیت اران در دوره شدادیان پرداخته میشود:
۱ ـ عربها سرزمینهای بین رودهای عظیم را جزیره مینامند، مثل بینالنهرین که بین دجله و فرات است و اینجا نیز مراد سرزمین بین رود ارس و کورا، یعنی اران است.
۱ ـ در سال ۲۲۰ هجری معتصم، پس از رسیدن به خلافت، خالد بن یزید بن مزید شیبانی را از کار برکنار کرد، و عزل او تا سال ۲۲۷ هجری سال مرگ معتصم ادامه پیدا کرد. در این فاصله با پیروزی افشین بر بابک خرمدین در سال ۲۲۳ هجری، اران و ولایات ارمنستان و آذربایجان را معتصم به اقطاع به افشین داد. (ن.ک به: مینورسکی، تاریخ شروان و دربند، ترجمه محسن خادم، بنیاد دایرﺓالمعارف اسلامی، تهران، ۱۳۷۵، ص۴۶).
۱ ـ در مورد این نظر که در واقع محمد بن خالد شهر گنجه را بازسازی کرده است، (ن.ک به: ولادیمیر فدرویچ مینورسکی، تاریخ شروان و دربند، ترجمه محسن خادم، دایرﺓالمعارف اسلامی، تهران، ۱۳۷۵، ص۲۸).
۲ ـ به زبان ارمنی، گنجه را (گاندتساک) (گاندزاک) میگویند. ن.ک به: همان، ص۱۰۲٫
۳ ـ شاکاشن همان آلبانیا (اران) میباشد.
Adontzz. Arineria. St. Petersburg, 1908, 421. marquart. Skizzen. Wien. 1928. P.60.
۲ ـ باید توجه داشت که وجود تپههای منفرد که در بعضی مناطق خودنمائی میکند، همواره مورد نظر باستانشناسان و کاوشگران میباشد. در اینجا نیز با توجه به آنچه مورخین نوشتهاند، وجود این سه تپه نشاندهنده برپا بودن شهری باستانی در این محل است و به علت اینکه محمد بن خالد سه دیگ پر از دینار و درهم یافت و آن شهر را از محل همین گنجها ساخت، نام شهر را نیز گنجه نهاد، وجود دیگی پر از درهم (دراخما) نیز که پول عهد اشکانیان و سلوکیان میباشد، نیز خود نشانهای از گذشته تاریخی گنجه بوده و نشان میدهد قبل از سال ۲۴۷ در محل تأسیس شهر جدید گنجه شهر باستانی گنجه وجود داشته است.
۴ ـ مراد از خلیفه، المتوکل است که از سال ۲۳۲ تا ۲۴۷ خلیفه بوده است، و محمد بن خالد خبر ساختن شهر گنجه را در سال ۲۴۵ به اطلاع او میرساند.
۱ ـ «ابن مسکویه ماجرای حمله روسها را به تفضیل در کتاب تجاربالامم، جلد۶، صفحه ۹۳ تا ۹۸ در حوادث سال ۳۳۲ هجری آورده است.» (ن.ک به: عنایتالله رضا، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امورخارجه، ۱۳۸۲، صص ۱ تا ۴).
«در این حمله روسها رودخانه کُر را به سوی بالا پیمودند و به بردعه رسیدند.» (ن.ک به: مینورسکی، تاریخ شروان و دربند، مترجم محسن خادم، تهران، بنیاد دایرﺓالمعارف اسلامی، ۱۳۷۵، ص۱۹۱).
۲ ـ «مرزبان در این جنگ روسها را فراری داد، مرزبان پس از اینکه روسها در مراغه دچار وبا شدند و از تعداد ایشان کاسته شد، نقشهای کشید و شبانه در راه روسها کمین گذارد و خود با سپاه قرار گذارد که بامدادان روس را به جنگ بکشانند و از جلو ایشان بگریزند و ایشان را به طمع اندازند، تا پیش آیند و از کمینگاه بگذرند. آنگاه مرزبان و یارانش بازگردند و کمینگران را با رمز پیشساخته برخوانند تا روسها را در میان گیرند و نابود کنند. پس همین کار را انجام دادند و بامدادان مرزبان و یارانش پیش رفتند، روسها با سردار خود که سوار خری بود به عادت خود صف بستند، پس مرزبان، عقب نشست و روسها به دنبال ایشان آمدند تا از کمینگاه گذشتند، ولی مسلمانان به گریز ادامه دادند. مرزبان گوید: چون دیدم مردم به گریز ادامه میدهند، فریاد زده برای بازگشت ایشان کوشیدم ولی سودی نداشت زیرا مردم از روسها ترسیده بودند، ناچار شدم با برادرم و نزدیکان و غلامانم، تن به شهادت داده، تنها برگشتم، در این هنگام بیشتر دیلمیان شرم کرده بازگشتند. ما کمینگران را نیز فراخواندیم، ایشان نیز بیرون آمده، به خوبی جنگیدیم و هفتصد تن از جمله سردار ایشان را کشتیم باقیماندگانشان نیز به دژی که در شهر داشتند، پناه بردند. ایشان خواربار بسیار در آن گرد آورده. اسیران و اموال را در آن نگاه میداشتند.» در همین هنگام که مرزبان گرفتار جنگ با روسها بود، حسین بن سعید بن حمدان بر آذربایجان یورش آورد و دفع این حمله ابوعبدالله حمدانی، مدتی وقت مرزبان را گرفت، در غیاب او دیلمیان جنگ با روسها را ادامه دادند و چون ابوعبدالله حمدانی به دعوت ناصرالدوله که قصد حمله به بغداد را داشت، آذربایجان را رها کرد. مرزبان به بردعه و اران بازگشت و محاصره روسها را ادامه داد، پس چون شمار ایشان اندک شد، از دژ بیرون گریختند، اموال غارتشده و زنان و کودکان اسیر را با خود تا رود (کورا) بردند و در آنجا، کشتیهایی که از سرزمین روسیه آورده بودند، آماده بود. روسها سوار کشتی شدند و به دریا و از آنجا به سرزمین خود رفتند. (ن.ک به: عنایتالله رضا، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امورخارجه، تهران، ۱۳۸۲، صص ۴۷۱ ـ ۴۷۲)
۱ ـ از تجاوزات اولیه روسها به سرزمینهای ایرانی در چندین مورد یاد شده است، اولین بار در سال ۸۸۰ میلادی، برابر با ۲۶۶، ۲۶۷ هجری به سوی آبسکون در طبرستان، و دیگر در سال ۹۰۹، ۹۱۰ میلادی، برابر با ۲۹۷ هجری باز به همین ناحیه، ۹۱۳، ۹۱۴ برابر ۳۰۱ هجری با ۵۰ هزار تن، باز به ناحیه مذکور و به طرف گیلان و دیلم تا به اراضی همجوار اردبیل و به طبرستان و در حوالی باکو، ۹۴۴ میلادی برابر ۳۳۲ هجری به بردعه در طرف شرقی قفقاز و تا مراغه، هیچ جماعتی متوطن در این سرزمین نگشت. (ن.ک به: برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه دکتر جواد فلاطوری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹، صص ۴۵۸و۴۵۹).
مسعودی در (مروجالذهب) جلد دوم صفحات ۲۰ تا ۲۴ ذکر میکند:
چون روسها که با اجازه خان خزرها به این پیشرویها دست زده بودند، تقریباً همه نابود گشتند و از آن پس دیگر اقدام به حمله و هجومی ننمودند. این موضوع در منابع دیگر نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
۲ ـ در سال ۳۴۴ هجری (۹۵۵ میلادی) از شروان به عنوان خراجگذار مرزبان بن محمد یاد شده است، به طوری که فریبرز شروانشاه یک میلیون درهم خراج به مرزبان محمد پرداخت کرد. (ن.ک به: مینورسکی، پیشین، ص۱۳۰)
۳ ـ ابودلف مسعر بن المهلهل خزرجی در اواسط قرن چهارم هجری چندی نیز در دربار سامانیان میزیسته است. (ن.ک به: علی محمدی، تکاب افشار، مؤلف، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۱۰۹).
۱ ـ در سال ۳۵۷ تا ۳۵۸ هجری (۹۶۸ میلادی)، ابراهیم مرزبان محمد بن مسافر تا مسقط در جنوب دربند پیش رفت و در واقع موج دوم حرکت مسافریان دیلمی در جهت شمال انجام شد. (ن.ک به: مینورسکی، تاریخ شروان و دربند، مترجم محسن خادم، بنیاد دائرﺓالمعارف اسلامی، تهران، ۱۳۷۵، صص ۱۳۰و۱۵۷).
۲ ـ کسروی در این مورد نوشته است: در آذربایجان و این نواحی دو خاندان بزرگ به نام روادی معروف بودهاند: یکی خاندان (رواد ازدی) که نژاد تازی داشته و دیگری خاندان محمد بن شداد، که حکمرانان اران بوده و به شدادیان معروف بودهاند و چون کرد بودند و از تیره معروف روادی بودند، روادیان نیز خوانده میشدند. (ن.ک به: احمد کسروی تبریزی، شهریاران گمنام ایران، تهران، ص۲۲).
۱ ـ آخرین تاریخی که منجمباشی (درویش احمد دده افندی فرزند لطفالله سلانیکی مشهور به منجمباشی) از مسافرین دیلمی نام برده سال ۳۷۳ هجری برابر با سال ۳۸۳ میلادی است. (ن.ک به: مینورسکی، پیشین، ص۶).
۲ ـ حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، در سفرنامهاش از بازماندگان دودمان مرزبان بن محمد بن مسافر یاد کرده و مینویسد: «… چون سه فرسنگ برفتیم، دیهی از حساب طارم بود. (برزالخیر) (برز الفجیر) میگفتند، گرمسیر بود و درختان بسیار از انار و انجیر بود و بیشتر خودروی بود و از آنجا برفتم، رودی آب بود که آن را شاهرود میگفتند و برکنار رود دیهی بود که خندان میگفتند و باج میستاندند از جهت امیر امیران و او از ملوک دیلمان بود و چون آن رود از این دیه بگذرد به رودی دیگر پیوندد که آن را سپیدرود گویند و چون هر دو رود به هم پیوند….. به درهای فرو رود…. و آن آب به گیلان میگذرد و به دریای آبسکون میرود، از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانکی است، همه سنگلاخ و آن قصبه ولایت طارم است و به کنار شهر قلعهای بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است، سه دیوار بر گرد او کشیده و کاریزی به میان قلعه فرو برده تا کنار رودخانه که از آنجا آب برآورند و بر قلعه برند و هزار مرد از مهترزادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسی بیراهی و سرکشی نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعههای بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد …. و این امیر نام خود را بر کاغذ چنین نویسد که: «مرزبان الدیلم جیل جیلان» …. و نامش «جُستان ابراهیم» است.» (ن.ک به: محمد دبیرسیاقی، سفرنامه ناصرخسرو، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۵۶، صص ۶و۷و۸).