مجتبی برزویی
امپراتوری های بزرگی که ترکها در تاریخ داشته اند عبارتند از:
۱ ـ امپراتوری بزرگ هون ۲۰۴ق.م تا ۲۱۶ ب.م، بانی: مته (باغاتیر)، گستره امپراتوری: سیبری از شمال تبت و کشمیر از جنوب، اقیانوس آرام از شرق و دریای خزر از شرق
۲ ـ امپراتوری هون غربی ۴۸م. تا ۲۱۶ م.، بانی: پائو، گستره امپراتوری: ترکستان غربی (آسیای مرکزی)
۳ ـ امپراتوری اروپائی هون ۳۷۵م. تا ۴۶۹م.، بانی: اوختار، گستره امپراتوری: جنوب روسیه، رومانی، یوگوسلاوی، مجارستان، اتریش، چکسلواکی سابق، جنوب و مرکز آلمان، امپراتورها: بالامیر، کاراتون، مانجوک، اوختار، روگا، بیلدا، آتیلا، ایلئک
۴ ـ امپراتوری هون سفید ۴۲۰م. تا ۵۲۲م.، بانی: آق شووار (آق سونقور)، گستره امپراتوری: شمال هند، قسمتی از ترکستان (آسیای مرکزی)، افغانستان، امپراتورها: توران آخشونوار، تورامان، میخیراکولا …»[۱]
ولی در اسناد فرمانروایان چینیِ سلسله قدرتمند تانگ، تنها از یک امپراتوری با هویت ترکی به نام تو ـ چوئه، شامل ترکان شمالی و ترکان غربی، در سده ششم میلادی سخن به میان میآید.[۲] این امپراتوری ترکی در سده هفتم میلادی همچون مغولستان و سراسر آسیای مرکزی مطیع کامل سلسله تانگ و خراجگزار چینیها شده بود.[۳]
اما ترکان شمالی در ۶۸۲ میلادی استقلال خود را بازیافتند و آن را تا ۷۴۴ حفظ کردند. طبیعتاً سغدیها هم از قدرتگرفتن سلسله تانگ به خوبی بهره بردند و کتیبه ارخون، کهنترین نوشته شناختهشده ترکی (در سده هشتم میلادی)، به این امپراتوری و بهویژه به اتحادیه قبایل ترک معروف به اغوز، نیز به اویغورها که در امتداد رود سلنگا (اینک در مغولستان) میزیستند و به قرقیزها که به موازات رود ینیسئی در روسیه کنونی سکونت داشتند، اشاره دارد.
ویژگی دیگر تاریخ نگاری عصر باستانِ پانترکی، بی توجهی عمدی به نقش سغدیان ایرانی در تکامل جوامع ترکان است. سغدیان که بیش از دیگر ایرانیان اهل بازرگانی و فعالیت اقتصادی بودند، در معاملات اقتصادی خود ترکان را نخست به عنوان مزدورانِ محافظ کاروانها و بعدها دولتهای کوچک ترک را به عنوان شرکای خود در خرید و فروش ابریشم با امور سیاسی ـ اقتصادی جاده ابریشم درگیر کردند. بعدها در عصر اسلامی مزدوری ترکان برای کاروان های سغدیان همچنان ادامه داشت. در کلیات چهار مقاله احمد نظامی عروضی سمرقندی آمده است: «از ابورضا بن عبدالسلام النیسابوری شنیدم در سنه عشر و خمسمائه بنشابور در مسجد جامع بجانب طمغاج همیرفتیم و آن کاروان چندین هزار شتر بود… و کراکشان ما ترکان بودند.»[۴] یعنی در اوایل سده ششم هجری ترکان برای کاروانهای سغدیان و ایرانیان همچنان به مزدوریِ نظامی و بازرگانی میپرداختند ولی این تخصص ترکان در عصر اسلامی ابعاد گستردهتری به خود گرفت و در مرکز سغد و مشخصاً سمرقند و بخارا بردگان ترک، سپاهیان مزدور امیران سامانی بودند. ماساهارو از تأسیس نخستین مهاجرنشینهای سغدی در مسیر راه ابریشم در آسیای مرکزی از جمله در خُتَن و تورفان تا هِکسی (Hexi) در روزگار سلطه سلسله هان شرقی در سده پنجم میلادی سخن میگوید.[۵]
از دید ماساهارو در هر واحهای میان چین تا ایرانِ شمال شرقی، مهاجرنشینهای سغدی با جمعیتهای گوناگون برپا شده بود.[۶] اهمیت فرضیه ماساهارو در این است که بدانیم سغدیها برای کسب هرچه بیشتر سود در بازرگانی خود به دورترین ایستگاههای راه ابریشم نفوذ کردند و در این مسیر با ترکان آشنا شدند؛ به عبارت دیگر این سغدیان بودند که ترکان را در مسیر بازرگانی خود یافتند و نه بر عکس. به کار گرفتن ترکان همچون مزدور مسلح برای کاروانهای بازرگانی به سنتی تبدیل شد که بعدها در عصر اسلامی در مرکز سغد یعنی بخارا و سمرقند به شکلی متفاوت تکرار گردید و سامانیان سربازان خود را از میان بردگان زرخرید ترک انتخاب میکردند.
رفته رفته با گسترش مهاجرت قبیله های ترک به سوی غربِ فرارود و برافتادن ساسانیان به دست مسلمانان، هویت سغدی به آرامی در برابر هویت ترکی رنگ باخت. در روند این دگرگونیِ هویتی، کاتبان سغدی، ترکان را با خط و نوشتار آشنا نمودند. بدینسان کهنترین متن ترکی که نخستین سند نگاشتهشده به یکی از زبانهای ترکی است، کتیبه های کوچک و مختصر اورخون است که شامل چند سنگ گور از جمله کول تکین (۷۳۱م.) و بیلگه قاغان/ بیلگه خاقان (۷۳۴م.) بوده است و در آنها برای نخستین بار از ترکان به عنوان جمعی از مردمان نام برده شده است.[۷]
کتیبه اورخون در سده هشتم میلادی نگاشته شده است. نگارش این کتیبه نتیجه دانش سغدیان بود و در حقیقت ترکان به لطف همسایگی با ایرانیان دارای خط و نوشتار شدند.
دانشمندان، کتیبه اورخون را نه در خاک کنونی ترکان بلکه در کشور مغولستان کنونی یافته اند. با توجه به نبود منابع تاریخی به زبانهای ترکی، تاریخنگاران و پژوهشگران جهان برای گردآوری اطلاعات و دادههای مورد نیاز درباره خاستگاه تیرههای گوناگون ترک در دورانهای کهن ناگزیر از مراجعه به زبانهای همسایگان ایشان یعنی ماندارین (چینی) و فارسی هستند. به عبارت دیگر حفظ هویت تیره های گوناگونِ ترکان در برشهایی از تاریخ، مدیون دانش دوستی و سنت تاریخ نگاریِ دو ملت بزرگ ایرانی و چینی و وامدار زبانهای پربار آنان یعنی فارسی و ماندارینی است. حتی آرمینیوس وامبری که یکی از آفرینندگان ایدئولوژی پانترکیسم است، در مقدمه تاریخ بخارای خود بیپرده از اهمیت تاریخ نگاریِ ایرانی در تدوین تاریخ ترکان سخن به میان میآورد و منابع و نسخه های خطی فارسیِ با اهمیت در این زمینه را برمیشمارد.[۸]
شبکه بازرگانی سغدیان از سده ششم تا هشتم میلادی بر پایه پژوهش ت. موریاسو در (Shirukurōdo to Tōteikoku, 2007, p 110-111)
اهمیت سغدیان و زبان سغدی در سرنوشت ترکان، چنان زیاد است که حتی پس از اسلام و کشورگشاییهای امویان در خراسان بزرگ، سغدی همچنان زبان مردمان ترک برای ارتباط با فاتحان عرب باقی میماند.
در سده های نخستِ اسلام، زبانهای ترکی، محلی از اعراب نداشتند ولی زبان سغدی در مرز سرزمینهای ترکی همچنان کاربرد داشت.[۹] به عبارت دیگر زبان سغدی به عنوان زبانی ایرانی، تا چندین سده پس از اسلام هم اجازه نداد که زبانهای ترکی رشد کنند و این امر مانع از پیشرفت فرهنگی ترکان گردیده تناسب میان قدرتگیری سیاسی و نظامی ترکان با گسترش فرهنگ و اندیشهشان را بر هم میزد. پانترکها به همین شیوه همه سَکاهای دیگر را هم ترک قلمداد مینمایند. اشاره به سَکاها در کتیبه ها بسیار زیاد است و از نمونههای آن کتیبه بیستون را میتوان نام برد ولی تاریخنگاران یونانی مانند هردوت و آریان در متون تاریخی خود، اطلاعات بیشتری در باره سَکاها به دست دادهاند.
رحمانیفر از بازگوینده های کتاب های زهتابی، هنگام بحث از سَکاها به جای پرداختن به جامعیت پیوند آنها با هخامنشیان، تنها به نبرد تیره هایی از این قوم با پارسیان، آن هم در عصر داریوش اول، اشاره دارد و با بهره جویی از روش «بزن و در رو» و به کار بردن چند جمله مانند «…سَکاها پارسیان را دست میانداختند…» یا «…در هر یک از این برخوردها که سواران دو طرف با هم روبهرو میشدند سَکاها پارسها را منهزم میکردند…» و نیز با ادعای مشابهت باورهای دینی سَکایی با ترکان (ادعایی بدون سند و اثبات) صرفاً به این دلیل که آنان نیاکانشان را مقدس میپنداشتند، نتیجه میگیرد که «… سَکاها و یا لااقل طبقه حاکم آنها از ترکان بودهاند…».[۱۰]
رحمانیفر در کشف مشعشعانهاش دایر بر ترک بودنِ سَکاها به کتاب «دُرر التیجان فی تاریخ بنی الاشکان» اعتمادالسلطنه ـ که با و دستور ناصرالدین شاه به منظور ایجاد پیشینهای ایرانی برای قاجارها از طریق چسباندنشان به اشکانیان تألیف شده بود ـ ارجاع داده است. اعتمادالسطنه در اثر خود مینویسد: «ساکاس و اسکیث و داهی (قوم داهه که اشکانیان به آن تعلق دارند) و تورانی همه اسم یک طایفه است… و آن قسمت از خاک ایران که مسکن طایفه ساکاس یا اسکیث یا داهی یا تورانی بوده هرگز حالت انقیاد و اطاعت کامل به مرکز دولت نداشته چه در عهد کیان و چه در دوران استیلای اسکندر کبیر بر آسیا».[۱۱]
اعتمادالسلطنه تُخاریها را هم ترک دانسته است ولی امروزه زبانشناسیِ تاریخی، زبان تُخاری را در گروه زبانهای هند و ایرانی قرار میدهد؛ از این رو نمیتوان به نوشتههای این رجل عصر قاجار چندان اعتماد کرد.[۱۲]
رحمانیفر سپس نام چند تاریخنویس ساکن عثمانی و اران و شیروان مانند اقدس نعمت کورات، توفیق حاجیاف، شمسالدین سامی (تاریخنگار آلبانیاییالاصل عثمانی) زکی ولیدی طوغانِ باشقیرستانی*، و دیگران را ردیف میکند و از قول آنها میآورد که دستکم بخشی از سَکاها، یا آریایی نبودهاند و یا دارای طبقه حاکم ترک بودهاند.[۱۳]
اما ببینیم از دید تاریخنویسان بیطرف و قومشناسانِ خراسان بزرگ سَکاها آریایی به شمار آمدهاند یا ترک؟
متخصص نامدار تاریخ خراسان بزرگ ادموند کلیفورد باسورث برآن است که در ذهن یونانیانِ عصر کلاسیک، سلوکی و هلنی، استپهای روسیه جایگاه اقوام هند و اروپایی همچون سَکاها، سارماتها، ماساژتها، ایسدونها و… بوده است و این اقوام تا اوائل پیدایش اسلام ساکنان اصلی استپها بودهاند.[۱۴]
همچنین رنه گروسه پژوهشگر تاریخ اقوام خراسان بزرگ با اشاره به اطلاعاتِ کتیبه های مستند آشوری، سخت بر آریایی بودن سَکاها تأکید دارد و مینویسد: «…سَکاها به نژاد ایرانی تعلق داشتند. آنان ایرانیانِ ساکن شمال بودند که در «میهن اصلی ایرانیان» واقع در بیابانهای ترکستان کنونی روسیه، همچنان چادرنشین باقی ماندند و بدینسان تا اندازه زیادی از تأثیر ژرف تمدن آشوری و بابلی بر برادران ایرانیِ یکجانشینشان یعنی مادها و پارسهای، مستقر در جنوب یعنی فلات ایران، خلاص شدند».[۱۵]
برادری سَکاها یا همان تورانیان با مادها و پارسها امری است که متون کهن نوشتاری ایرانیان مانند اوستا، آنجا که روان مردان و زنان پارسای تورانی ستوده شدهاند بر آن گواهی میدهند و کتیبههای بابلی و آشوری نیز بر آن تأکید کردهاند.
سیمالدیناُف رابطه ایرانیان و تورانیان روزگار باستان را چنین تشریح میکند: «باید تذکر داد که مطابق متن اوستا همه اقوام تورانی برای ایرانیان بیگانه و دشمن خوانده نشدهاند؛ اساطیر ایرانی در برابر دشمن غدار ایرانیان افراسیاب تورانی، از خاندان دیگر تورانی به نام خاندان فریان، به نیکی یاد میکند. در یشتهای اوستا (آبان یشت، بندهای ۸۱، ۸۳ و فروردین یشت، بند ۱۲۰) از یوئیش فریان یاد شده، از قربانی این جوان تورانی در نزد رود فراخ رنگهه برای اردویسور اناهیتا، به میزان صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند سخن رفته است. این قربانی به خاطر یاری خواستن از اردویسور اناهیتا برای پیروزی بر اَختِ جادوگر صورت گرفته… همچنین در فروردین یشت در برابر فَرَوِشیهای مردان و زنان پاک (اَشَوان) سرزمینهای ایرانی، فَرَوِشیهای مردان و زنان پاک اَشَوان تورانی نیز ستوده شده است:
فَرَوِشیهای مردان سرزمینهای تورانی را میستاییم.
فَرَوِشیهای اَشَوان زنان سرزمینهای تورانی را میستاییم.
پس از اوستا بر پایه همین روایت اوستایی یوئیشتِ فریان در چندی از کتابهای پهلوی (از جمله گزیده های زاد اسپرم، فصل سی و پنج، بند ۲)، دادِستان دینیک (پرسش ۹۰)، روایت پهلوی (فصل پنجاه و چهار)، رساله یوئیشت فریان، زند بهمن یسن(فصل ۲) از شمار مردانی خوانده شده است که روان آنان بیمرگ دانسته میشوند.»[۱۶]
اگر سَکاها و تورانیان ترک بودند، نسبت آنان با ایزدبانوی باروری ایرانی اردویسور آناهیتا چه بود؟ همچنین امروزه روشن شده است که سَکاها به دلیل آریایی بودن، در تکوین حماسه ملی ایران نقش چشمگیری بازی کردهاند و پهلوان نامدار سَکایی، رستم، همان قهرمان و شخصیتی است که توان و هنرهای رزمی خود را در راه بزرگی و پاسداشت ایران در برابر دشمنانش به کار میگرفت.[۱۷]
طاهری با دقت زیاد شش ویژگی مشهور سَکاها شامل مالدوستی و علاقه مفرط به طلا و زینت آلات، تنفر حیرتانگیز نسبت به دشمنان، عشرتطلبی و خوشگذرانی، باورهای دینی، جادو و افسونگری، همچنین آیین خاکسپاری مردگان را با اشاره به مستندات تاریخی یاد میکند و سپس نشانه ها و مصادیق آن را در رفتار زال، رستم و سَکایی های ساکن سیستان در شاهنامه به ما نشان میدهد.[۱۸] برای نمونه پرستش خورشید از سوی سَکاهای ماساژت که تاریخنگار یونانی، استرابو، به آن اشاره کرده است و همانندی آن در مهرپرستی رستم و خاندانش مورد توجه طاهری قرار گرفته است.[۱۹] در حقیقت نبرد اسفندیار با رستم چیزی جز اصرار این شاهزاده زرتشتی برای ترکِ مهرپرستی توسط رستم و خاندانش و باوراندن آیین زرتشت به آنان به عنوان سَکاییان سیستان نبوده است. هیچکدام از این ویژگیها با دین و منش ترکان همخوانی و سازگاری ندارد.
همچنین میتوان این پرسش را پیش کشید که اگر به راستی سَکاها ترک بودند، چه نقشی میتوانستند در تکوین و تکامل حماسه های ملی ایرانیان بازی کنند؟ اما تمدنشناس بزرگ، آرنولد توینبی، در تحلیل نظام جغرافیای اداری هخامنشیان بر آن است که اولاً همه سَکاها با پارسیان نجنگیدند و در ثانی سَکاهای هومنوش ساکن فرغانه در همسایگی سغدیان در باکتریش (باکتریا یا همان بلخ کنونی) قرار داشتند که در ساختار اداری هخامنشی، یکی از مراکز سیاسی مهم و نایب السلطنه نشین امپراتوری به شمار می آمد. از این گذشته، هم سَکاهای هومنوش و هم سَکاهای تیزخود همواره در ساختار نظامی هخامنشی حتی در نبرد گوگمل یعنی تا پایان عمر هخامنشیان در برابر اسکندر و در ساختار سیاسی ایران حضور داشتند و نه تنها خود را جزئی از ایران میدانستند بلکه برای بقای حکومت شکوهمند آن تا آخرین لحظه با متجاوزان یونانی و مقدونی جنگیدند.[۲۰]
به راستی سَکاهایی را که سرنوشتشان اینچنین با سیاست و ساختار اداری و نظامی هخامنشیان گره خورده بود که منطقهشان نایبالسلطنهنشین شده و خودشان بخش مهم اسواران سپاه ایران را تشکیل میدادند و اسطوره هایشان، نامهای خاصشان و نامهای خدایانشان همگی هند و اروپایی و ایرانی بوده و بقیه آداب و رسومشان هم به ایرانیان چنان نزدیک بود که حتی پس از سرنگونی هخامنشیان رهبری مبارزه با اشغالگران یونانی را برای رهایی ایرانشهر به عهده گرفتند، چگونه میتوان ترک دانست؟
دیگر اینکه شاخهای از همین سَکاها یعنی تیره داهه که اشکانیان از آن برخاستهاند، ایرانشهر را از سلوکیان یونانی زدودند و ما آثاری به زبان و خط آنان داریم که از جمله گویشهای فارسی میانه است. حتی امروزه هم بازماندگان سَکاها یعنی اوستیاییها با دو گویش شناختهشده «ایرونی» و «دیگوری» خود همچنان در قفقاز حضور دارند که البته ترک نیستند و به اعتراف خودشان از جمله ایرانیان به شمار میروند.[۲۱]
اما پرسش مهم در اینجا این است که انگیزه پانترکها در هویتزدایی سَکاها و نسبت دادن نژاد آریایی آنها به ترکی چیست؟ به نظر میرسد که پانترکها با جستجو در تاریخ اقوام آسیای مرکزی به دنبال عناصری نژادی هستند که با حکومتهای باستانی ایران در ستیز بودهاند و بهترین نمونه ها را در سَکاها و هونها و هپتالیها یافته اند تا به دو هدف برسند:
الف) برای ترکان پیشینهای همزمان و همسنگ با سلسله های باستانی ایران همچون هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بیافرینند.
ب) نشان دهند که میان این اقوام و ایرانیان همواره جنگ و ستیز بوده است و ستیز و شکاف میان ایرانی و ترک، امری همیشگی در تاریخ است.
زمینه سازی وجودِ ستیزِ همیشگی میان ایرانی و ترک، ترفندی از جنس تاریخ نویسی پانترکی است که بعد از جا انداختن آن در ذهن جوان آذربایجانی، تصورِ داشتن سرنوشت تاریخیِ مشترک با دیگر ایرانیان را از وی میستاند و جامعه آذربایجان را به رویارویی با پیشینه باستانی خود و دیگر ایرانیان سوق میدهد. مصادره هویت سَکاها و هپتالیان به سود اقوام ترک، این حسن را دارد که پس از ناپدید شدن این اقوام از صحنه تاریخ، رویارویی های آنان با ایرانیان را به ترکان نسبت میدهد تا اثبات نماید که ترک همواره در تاریخ ایران به نوعی حضور داشته است.
هدف نهایی این است که گفته شود ایرانیان هرگز دارای چنان تاریخ مشخصی نبودهاند که زمان و مکان به طور کامل در اختیار خودشان بوده باشد و همواره کشش و کوششی میان ایرانی و ترک وجود داشته است. تلاش پانترکی در دادن هویتِ ترکی به سَکاها و هپتالیان، معطوف به اثبات نیست بلکه از طریق نفی هویت آریایی آنان صورت میگیرد. به بیان دیگر تاریخنگار پانترک نه میتواند و نه میکوشد که نشانه های ترک بودن این اقوام را بیابد، بلکه چون آنها گاهی با ایران در ستیز بوده اند، خود به خود ایشان را ترک میپندارد.
۱- http://erasmus1.page.tl/forums/thema- 03/09/2009 سلسله ها و امپراتوریهای ترکان
۱- Masaharu, Arakawa.Op.cit.p 29
۱ ـ عروضی سمرقندی، احمد نظامی کلیات چهار مقاله، بسعی و اهتمام و تصحیح علامه محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹، ص ۹
۲- Masaharu, Arakawa. Op.cit. p 26
۱ ـ رئیسنیا، رحیم، ترک/ ترکها، بیجا، بینا، بیتا، صص ۳- ۲
۲- VAMBERY, Arminius “History of BOKHARA from the Earliest Period Down to the Present” Composed for the First Time after Oriental Known and Unknown Historical Manuscripts Ordinary PROF.SSOX OC ORIPNTAL Languages and Literature in the Royal University of PESTH SECOND EDITION (LONDON, HENRY S. KING & CO. 65 CORNHILL & 12 PATERNOSTER ROW, 1873) pp xii-xvii
۱ ـ میکل، آندره و لوران، هانری، اسلام و تمدن اسلامی ترجمه دکتر حسن فروغی، تهران، سمت، ۱۳۸۱، جلد اول، ص ۲۰۳
۱ ـ رحمانیفر، محمد، نگاهی نوین به تاریخ ترکهای ایران، تبریز، اختر، ۱۳۷۹، ص ۷۹
۲ ـ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، به تصحیح: میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، صص ۱۰۱- ۱۰۰
۳ ـ محمد رحمانیفر، پیشین، صص ۸۰- ۷۹
* زکی ولیدی طوغان از جمله تاریخنگاران ترک است که در اعتراض به افراط شدید ناسیونالیسم ترک که زمان و زمین و گردش خورشید و ستارگان را به ترک و ترکان نسبت میداد، از سمت استادی دانشگاه و تدریس دانش تاریخ در ترکیه استعفا داد و به مخالفت با افراط در ترکگرایی پرداخت. درست به همین دلیل است که پانترکهایی مانند صدیق با صفت مرتجع از او یاد میکنند.
۱- Bosworth, C.E. Op.cit. pp. 1-3
۲- GROUSSET, René (۱۸۸۵-۱۹۵۲) “L’EMPIRE DES STEPPES, Attila, Gengis-Khan, Tamerlan’’ (Éditions Payot, Paris, 1965, quatrième édition) pp 31-32
۱ ـ سیمالدیناُف، دادخدا، «تورانیان از نژاد آریایی بودند؟» برگرفته از کتاب: جهان ایرانی و توران، به اهتمام: مرضیه ساقیان، تهران، مرکز چاپ و انتشارت وزارت خارجه، ۱۳۸۱، صص ۷- ۶
۲ ـ طاهری، محمد، «جایگاه و تأثیر قوم سکایی در تاریخ و شاهنامه فردوسی» متنشناسی ادب فارسی (علمی ـ پژوهشی) دانشکده ادبیات و علوم انسانی ـ دانشگاه اصفهان، دوره جدید، سال چهارم، شماره۱، (پیاپی ۱۳)، ص ۱۴۶- ۱۲۵
۱ ـ توینبی، آرنولد، جغرافیای اداری هخامنشیان، ترجمه: همایون صنعتیزاده، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۸، صص ۱۱۳-۱۱۲ و ۱۱۳و ۱۱۲ و ۱۰۴
۲ ـ شریعتی، سید محمدعلی، «اوستیاییها، ایرانیانی در قلب قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال چهاردهم، دوره چهارم، شماره ۵۰، تابستان ۱۳۸۴