خانه / مقالات / امپراتوری ها و دولت‌های بزرگ ترکان در تاریخ

امپراتوری ها و دولت‌های بزرگ ترکان در تاریخ

مجتبی برزویی

امپراتوری ­های بزرگی که ترک‌ها در تاریخ داشته ­اند عبارتند از:

۱ ـ امپراتوری بزرگ هون ۲۰۴ق.م تا ۲۱۶ ب.م، بانی: مته (باغاتیر)، گستره امپراتوری: سیبری از شمال تبت و کشمیر از جنوب، اقیانوس آرام از شرق و دریای خزر از شرق

۲ ـ امپراتوری هون غربی ۴۸م. تا ۲۱۶ م.، بانی: پائو، گستره امپراتوری: ترکستان غربی (آسیای مرکزی)

۳ ـ امپراتوری اروپائی هون ۳۷۵م. تا ۴۶۹م.، بانی: اوختار، گستره امپراتوری: جنوب روسیه، رومانی، یوگوسلاوی، مجارستان، اتریش، چکسلواکی سابق، جنوب و مرکز آلمان، امپراتورها: بالامیر، کاراتون، مانجوک، اوختار، روگا، بیلدا، آتیلا، ایلئک

۴ ـ امپراتوری هون سفید ۴۲۰م. تا ۵۲۲م.، بانی: آق شووار (آق سونقور)، گستره امپراتوری: شمال هند، قسمتی از ترکستان (آسیای مرکزی)، افغانستان، امپراتورها: توران آخشونوار، تورامان، میخیراکولا …»[۱]

ولی در اسناد فرمانروایان چینیِ سلسله قدرتمند تانگ، تنها از یک امپراتوری با هویت ترکی به نام تو ـ چوئه، شامل ترکان شمالی و ترکان غربی، در سده ششم میلادی سخن به میان می­آید.[۲] این امپراتوری ترکی در سده هفتم میلادی همچون مغولستان و سراسر آسیای مرکزی مطیع کامل سلسله تانگ و خراجگزار چینی­ها شده بود.[۳]

اما ترکان شمالی در ۶۸۲ میلادی استقلال خود را بازیافتند و آن را تا ۷۴۴ حفظ کردند. طبیعتاً سغدی­ها هم از قدرت‌گرفتن سلسله تانگ به خوبی بهره بردند و کتیبه­ ارخون، کهن‌ترین نوشته‌ شناخته‌شده ترکی (در سده هشتم میلادی)، به این امپراتوری و به‌ویژه به اتحادیه قبایل ترک معروف به اغوز، نیز به اویغورها که در امتداد رود سلنگا (اینک در مغولستان) می­زیستند و به قرقیزها که به موازات رود ینی­سئی در روسیه کنونی سکونت داشتند، اشاره دارد.

ویژگی دیگر تاریخ­ نگاری عصر باستانِ پان­ترکی، بی ­توجهی عمدی به نقش سغدیان ایرانی در تکامل جوامع ترکان است. سغدیان که بیش از دیگر ایرانیان اهل بازرگانی و فعالیت اقتصادی بودند، در معاملات اقتصادی خود ترکان را نخست به عنوان مزدورانِ محافظ کاروان‌ها و بعدها دولت‌های کوچک ترک را به عنوان شرکای خود در خرید و فروش ابریشم با امور سیاسی ـ اقتصادی جاده ابریشم درگیر کردند. بعدها در عصر اسلامی مزدوری ترکان برای کاروان­ های سغدیان همچنان ادامه داشت. در کلیات چهار مقاله احمد نظامی عروضی سمرقندی آمده است: «از ابورضا بن عبدالسلام النیسابوری شنیدم در سنه عشر و خمسمائه بنشابور در مسجد جامع بجانب طمغاج همی­رفتیم و آن کاروان چندین هزار شتر بود… و کراکشان ما ترکان بودند.»[۴] یعنی در اوایل سده ششم هجری ترکان برای کاروان­های سغدیان و ایرانیان همچنان به مزدوریِ نظامی و بازرگانی می­پرداختند ولی این تخصص ترکان در عصر اسلامی ابعاد گسترده­تری به خود گرفت و در مرکز سغد و مشخصاً سمرقند و بخارا بردگان ترک، سپاهیان مزدور امیران سامانی بودند. ماساهارو از تأسیس نخستین مهاجرنشین‌های سغدی در مسیر راه ابریشم در آسیای مرکزی از جمله در خُتَن و تورفان تا هِکسی (Hexi) در روزگار سلطه سلسله هان شرقی در سده پنجم میلادی سخن می­گوید.[۵]

از دید ماساهارو در هر واحه­ای میان چین تا ایرانِ شمال شرقی، مهاجرنشین‌های سغدی با جمعیت‌های گوناگون برپا شده بود.[۶] اهمیت فرضیه ماساهارو در این است که بدانیم سغدی‌ها برای کسب هرچه بیشتر سود در بازرگانی خود به دورترین ایستگاه‌های راه ابریشم نفوذ کردند و در این مسیر با ترکان آشنا شدند؛ به عبارت دیگر این سغدیان بودند که ترکان را در مسیر بازرگانی خود یافتند و نه بر عکس. به کار گرفتن ترکان همچون مزدور مسلح برای کاروان‌های بازرگانی به سنتی تبدیل شد که بعدها در عصر اسلامی در مرکز سغد یعنی بخارا و سمرقند به شکلی متفاوت تکرار گردید و سامانیان سربازان خود را از میان بردگان زرخرید ترک انتخاب می­کردند.

رفته رفته با گسترش مهاجرت قبیله ­های ترک به سوی غربِ فرارود و برافتادن ساسانیان به دست مسلمانان، هویت سغدی به آرامی در برابر هویت ترکی رنگ باخت. در روند این دگرگونیِ هویتی، کاتبان سغدی، ترکان را با خط و نوشتار آشنا نمودند. بدین‌سان کهن­ترین متن ترکی که نخستین سند نگاشته‌شده به یکی از زبان‌های ترکی است، کتیبه ­های کوچک و مختصر اورخون است که شامل چند سنگ گور از جمله کول تکین (۷۳۱م.) و بیلگه قاغان/­ بیلگه خاقان (۷۳۴م.) بوده است و در آنها برای نخستین بار از ترکان به عنوان جمعی از مردمان نام برده شده است.[۷]

کتیبه اورخون در سده هشتم میلادی نگاشته شده است. نگارش این کتیبه نتیجه دانش سغدیان بود و در حقیقت ترکان به لطف همسایگی با ایرانیان دارای خط و نوشتار شدند.

دانشمندان، کتیبه اورخون را نه در خاک کنونی ترکان بلکه در کشور مغولستان کنونی یافته ­اند. با توجه به نبود منابع تاریخی به زبان‌های ترکی، تاریخ­نگاران و پژوهشگران جهان برای گردآوری اطلاعات و داده­های مورد نیاز درباره خاستگاه تیره­های گوناگون ترک در دوران‌های کهن ناگزیر از مراجعه به زبان‌های همسایگان ایشان یعنی ماندارین (چینی) و فارسی هستند. به عبارت دیگر حفظ هویت تیره ­های گوناگونِ ترکان در برش‌هایی از تاریخ، مدیون دانش­ دوستی و سنت تاریخ ­نگاریِ دو ملت بزرگ ایرانی و چینی و وامدار زبان‌های پربار آنان یعنی فارسی و ماندارینی است. حتی آرمینیوس وامبری که یکی از آفرینندگان ایدئولوژی پان‌ترکیسم است، در مقدمه تاریخ بخارای خود بی­پرده از اهمیت تاریخ ­نگاریِ ایرانی در تدوین تاریخ ترکان سخن به میان می­آورد و منابع و نسخه­ های خطی فارسیِ با اهمیت در این زمینه را برمی­شمارد.[۸]

شبکه بازرگانی سغدیان از سده ششم تا هشتم میلادی بر پایه پژوهش ت. موریاسو در (Shirukurōdo to Tōteikoku, 2007, p 110-111)

اهمیت سغدیان و زبان سغدی در سرنوشت ترکان، چنان زیاد است که حتی پس از اسلام و کشورگشایی‌های امویان در خراسان بزرگ، سغدی همچنان زبان مردمان ترک برای ارتباط با فاتحان عرب باقی می­ماند.

در سده ­های نخستِ اسلام، زبان‌های ترکی، محلی از اعراب نداشتند ولی زبان سغدی در مرز سرزمین‌های ترکی همچنان کاربرد داشت.[۹] به عبارت دیگر زبان سغدی به عنوان زبانی ایرانی، تا چندین سده پس از اسلام هم اجازه نداد که زبان‌های ترکی رشد کنند و این امر مانع از پیشرفت فرهنگی ترکان گردیده تناسب میان قدرت­گیری سیاسی و نظامی ترکان با گسترش فرهنگ و اندیشه‌شان را بر هم می­زد. پان­ترک‌ها به همین شیوه همه سَکاهای دیگر را هم ترک قلمداد می­نمایند. اشاره به سَکاها در کتیبه ها بسیار زیاد است و از نمونه‌های آن کتیبه بیستون را می­توان نام برد ولی تاریخ­نگاران یونانی مانند هردوت و آریان در متون تاریخی خود، اطلاعات بیشتری در باره سَکاها به دست داده‌اند.

رحمانی­فر از بازگوینده­ های کتاب­ های زهتابی، هنگام بحث از سَکاها به جای پرداختن به جامعیت پیوند آنها با هخامنشیان، تنها به نبرد تیره­ هایی از این قوم با پارسیان، آن هم در عصر داریوش اول، اشاره دارد و با بهره جویی از روش «بزن و در رو» و به کار بردن چند جمله مانند «…سَکاها پارسیان را دست می‌انداختند…» یا «…در هر یک از این برخوردها که سواران دو طرف با هم رو­به­رو می­شدند سَکاها پارس­ها را منهزم می­کردند…» و نیز با ادعای مشابهت باورهای دینی سَکایی با ترکان (ادعایی بدون سند و اثبات) صرفاً به این دلیل که آنان نیاکانشان را مقدس می­پنداشتند، نتیجه می­گیرد که «… سَکاها و یا لااقل طبقه حاکم آنها از ترکان بوده­اند…».[۱۰]

رحمانی­فر در کشف مشعشعانه­اش دایر بر ترک بودنِ سَکاها به کتاب «دُرر التیجان فی تاریخ بنی الاشکان» اعتمادالسلطنه ـ که با و دستور ناصرالدین­ شاه به منظور ایجاد پیشینه­ای ایرانی برای قاجارها از طریق چسباندنشان به اشکانیان تألیف شده بود ـ ارجاع داده است. اعتمادالسطنه در اثر خود می­نویسد: «ساکاس و اسکیث و داهی (قوم داهه که اشکانیان به آن تعلق دارند) و تورانی همه اسم یک طایفه است… و آن قسمت از خاک ایران که مسکن طایفه ساکاس یا اسکیث یا داهی یا تورانی بوده هرگز حالت انقیاد و اطاعت کامل به مرکز دولت نداشته چه در عهد کیان و چه در دوران استیلای اسکندر کبیر بر آسیا».[۱۱]

اعتمادالسلطنه تُخاری‌ها را هم ترک دانسته است ولی امروزه زبان­شناسیِ تاریخی، زبان تُخاری را در گروه زبان‌های هند و ایرانی قرار می­دهد؛ از این رو نمی­توان به نوشته­های این رجل عصر قاجار چندان اعتماد کرد.[۱۲]

رحمانی­فر سپس نام چند تاریخ­نویس ساکن عثمانی و اران و شیروان مانند اقدس نعمت کورات، توفیق حاجی­اف، شمس­الدین سامی (تاریخ­نگار آلبانیایی­الاصل عثمانی) زکی ولیدی طوغانِ باشقیرستانی*، و دیگران را ردیف می­کند و از  قول آنها می­آورد که دست­کم بخشی از سَکاها، یا آریایی نبوده­اند و یا دارای طبقه حاکم ترک بوده­اند.[۱۳]

اما ببینیم از دید تاریخ­نویسان بی­طرف و قوم­شناسانِ خراسان بزرگ سَکاها آریایی به شمار آمده­اند یا ترک؟

متخصص نامدار تاریخ خراسان بزرگ ادموند کلیفورد باسورث برآن است که در ذهن یونانیانِ عصر کلاسیک، سلوکی و هلنی، استپ‌های روسیه جایگاه اقوام هند و اروپایی همچون سَکاها، سارمات‌ها، ماساژت‌ها، ایسدون‌ها و… بوده است و این اقوام تا اوائل پیدایش اسلام ساکنان اصلی استپ‌ها بوده­اند.[۱۴]

همچنین رنه گروسه پژوهشگر تاریخ اقوام خراسان بزرگ با اشاره به اطلاعاتِ کتیبه ­های مستند آشوری، سخت بر آریایی بودن سَکاها تأکید دارد و می­نویسد: «…سَکاها به نژاد ایرانی تعلق داشتند. آنان ایرانیانِ ساکن شمال بودند که در «میهن اصلی ایرانیان» واقع در بیابان‌های ترکستان کنونی روسیه، همچنان چادرنشین باقی ماندند و بدین‌سان تا اندازه زیادی از تأثیر ژرف تمدن آشوری و بابلی بر برادران ایرانیِ یکجانشینشان یعنی مادها و پارس‌های، مستقر در جنوب یعنی فلات ایران، خلاص شدند».[۱۵]

برادری سَکاها یا همان تورانیان با مادها و پارس‌ها امری است که متون کهن نوشتاری ایرانیان مانند اوستا، آنجا که روان مردان و زنان پارسای تورانی ستوده شده­اند بر آن گواهی می­دهند و کتیبه­های بابلی و آشوری نیز بر آن تأکید کرده­اند.

سیم­الدین­اُف رابطه ایرانیان و تورانیان روزگار باستان را چنین تشریح می­کند: «باید تذکر داد که مطابق متن اوستا همه اقوام تورانی برای ایرانیان بیگانه و دشمن خوانده نشده­اند؛ اساطیر ایرانی در برابر دشمن غدار ایرانیان افراسیاب تورانی، از خاندان دیگر تورانی به نام خاندان فریان، به نیکی یاد می­کند. در یشت‌های اوستا (آبان یشت، بندهای ۸۱، ۸۳ و فروردین یشت، بند ۱۲۰) از یوئیش فریان یاد شده، از قربانی­ این جوان تورانی در نزد رود فراخ رنگهه برای اردوی­سور اناهیتا، به میزان صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند سخن رفته است. این قربانی به خاطر یاری خواستن از اردوی­سور اناهیتا برای پیروزی بر اَختِ جادوگر صورت گرفته… همچنین در فروردین یشت در برابر فَرَوِشی­های مردان و زنان پاک (اَشَوان) سرزمین­های ایرانی، فَرَوِشی­های مردان و زنان پاک اَشَوان تورانی نیز ستوده شده است:

فَرَوِشی­های مردان سرزمین­های تورانی را می­ستاییم.

فَرَوِشی­های اَشَوان زنان سرزمین­های تورانی را می­ستاییم.

پس از اوستا بر پایه همین روایت اوستایی یوئیشتِ فریان در چندی از کتاب‌های پهلوی (از جمله گزیده­ های زاد اسپرم، فصل سی ­و پنج، بند ۲)، دادِستان دینیک (پرسش ۹۰)، روایت پهلوی (فصل پنجاه و چهار)، رساله یوئیشت فریان، زند بهمن یسن(فصل ۲) از شمار مردانی خوانده شده است که روان آنان بی­مرگ دانسته می‌شوند.»[۱۶]

اگر سَکاها و تورانیان ترک بودند، نسبت آنان با ایزدبانوی باروری ایرانی اردوی­سور آناهیتا چه بود؟ همچنین امروزه روشن شده است که سَکاها به دلیل آریایی بودن، در تکوین حماسه ملی ایران نقش چشمگیری بازی کرده­اند و پهلوان نامدار سَکایی، رستم، همان قهرمان و شخصیتی است که توان و هنرهای رزمی خود را در راه بزرگی و پاسداشت ایران در برابر دشمنانش به کار می­گرفت.[۱۷]

طاهری با دقت زیاد شش ویژگی مشهور سَکاها شامل مال­دوستی و علاقه مفرط به طلا و زینت­ آلات، تنفر حیرت­انگیز نسبت به دشمنان، عشرت­طلبی و خوشگذرانی، باورهای دینی، جادو و افسونگری، همچنین آیین خاکسپاری مردگان را با اشاره به مستندات تاریخی یاد می­کند و سپس نشانه­ ها و مصادیق آن را در رفتار زال، رستم و سَکایی­ های ساکن سیستان در شاهنامه به ما نشان می­دهد.[۱۸] برای نمونه پرستش خورشید از سوی سَکاهای­ ماساژت که تاریخ‌نگار یونانی، استرابو، به آن اشاره کرده است و همانندی آن در مهرپرستی رستم و خاندانش مورد توجه طاهری قرار گرفته است.[۱۹] در حقیقت نبرد اسفندیار با رستم چیزی جز اصرار این شاهزاده زرتشتی برای ترکِ مهرپرستی توسط رستم و خاندانش و باوراندن آیین زرتشت به آنان به عنوان سَکاییان سیستان نبوده است. هیچ‌کدام از این ویژگی­ها با دین و منش ترکان همخوانی و سازگاری ندارد.

همچنین می­توان این پرسش را پیش کشید که اگر به راستی سَکاها ترک بودند، چه نقشی می­توانستند در تکوین و تکامل حماسه­ های ملی ایرانیان بازی کنند؟ اما تمدن­شناس بزرگ، آرنولد توین­بی، در تحلیل نظام جغرافیای اداری هخامنشیان بر آن است که اولاً همه سَکاها با پارسیان نجنگیدند و در ثانی سَکاهای هوم‌نوش ساکن فرغانه در همسایگی سغدیان در باکتریش (باکتریا یا همان بلخ کنونی) قرار داشتند که در ساختار اداری هخامنشی، یکی از مراکز سیاسی مهم و نایب­ السلطنه­ نشین امپراتوری به شمار می­ آمد. از این گذشته، هم سَکاهای هوم­نوش و هم سَکاهای تیز­خود همواره در ساختار نظامی هخامنشی حتی در نبرد گوگمل یعنی تا پایان عمر هخامنشیان در برابر اسکندر و در ساختار سیاسی ایران حضور داشتند و نه تنها خود را جزئی از ایران می­دانستند بلکه برای بقای حکومت شکوهمند آن تا آخرین لحظه با متجاوزان یونانی و مقدونی جنگیدند.[۲۰]

به راستی سَکاهایی را که سرنوشتشان اینچنین با سیاست و ساختار اداری و نظامی هخامنشیان گره خورده بود که منطقه­شان نایب­السلطنه­نشین شده و خودشان بخش مهم اسواران سپاه ایران را تشکیل می­دادند و اسطوره ­هایشان، نام‌های خاصشان و نام‌های خدایانشان همگی هند و اروپایی و ایرانی بوده و بقیه آداب و رسومشان هم به ایرانیان چنان نزدیک بود که حتی پس از سرنگونی هخامنشیان رهبری مبارزه با اشغالگران یونانی را برای رهایی ایرانشهر به عهده گرفتند، چگونه می­توان ترک دانست؟

دیگر اینکه شاخه­ای از همین سَکاها یعنی تیره داهه که اشکانیان از آن برخاسته­اند، ایرانشهر را از سلوکیان یونانی زدودند و ما آثاری به زبان و خط آنان داریم که از جمله گویش‌های فارسی میانه است. حتی امروزه هم بازماندگان سَکاها یعنی اوستیایی­ها با دو گویش شناخته‌شده «ایرونی» و «دیگوری» خود همچنان در قفقاز حضور دارند که البته ترک نیستند و به اعتراف خودشان از جمله ایرانیان به شمار می­روند.[۲۱]

اما پرسش مهم در اینجا این است که انگیزه پان­ترک‌ها در هویت­زدایی سَکاها و نسبت دادن نژاد آریایی آنها به ترکی چیست؟ به نظر می­رسد که پان‌ترک‌ها با جستجو در تاریخ اقوام آسیای مرکزی به دنبال عناصری نژادی هستند که با حکومت‌های باستانی ایران در ستیز بوده­اند و بهترین نمونه­ ها را در سَکاها و هون‌ها و هپتالی‌ها یافته ­اند تا به دو هدف برسند:

الف) برای ترکان پیشینه­ای هم‌زمان و همسنگ با سلسله­ های باستانی ایران همچون هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بیافرینند.

ب) نشان دهند که میان این اقوام و ایرانیان همواره جنگ و ستیز بوده است و ستیز و شکاف میان ایرانی و ترک، امری همیشگی در تاریخ است.

زمینه­ سازی وجودِ ستیزِ همیشگی میان ایرانی و ترک، ترفندی از جنس تاریخ نویسی پان­ترکی است که بعد از جا انداختن آن در ذهن جوان آذربایجانی، تصورِ داشتن سرنوشت تاریخیِ مشترک با دیگر ایرانیان را از وی می­ستاند و جامعه آذربایجان را به رویارویی با پیشینه باستانی خود و دیگر ایرانیان سوق می­دهد. مصادره هویت سَکاها و هپتالیان به سود اقوام ترک، این حسن را دارد که پس از ناپدید شدن این اقوام از صحنه تاریخ، رویارویی های آنان با ایرانیان را به ترکان نسبت می­دهد تا اثبات نماید که ترک همواره در تاریخ ایران به نوعی حضور داشته است.

هدف نهایی این است که گفته شود ایرانیان هرگز دارای چنان تاریخ مشخصی نبوده­اند که زمان و مکان به طور کامل در اختیار خودشان بوده باشد و همواره کشش و کوششی میان ایرانی و ترک وجود داشته است. تلاش پان‌ترکی در دادن هویتِ ترکی به سَکاها و هپتالیان، معطوف به اثبات نیست بلکه از طریق نفی هویت آریایی آنان صورت می­گیرد. به بیان دیگر تاریخ­نگار پان­ترک نه می­تواند و نه می­کوشد که نشانه ­های ترک بودن این اقوام را بیابد، بلکه چون آنها گاهی با ایران در ستیز بوده­ اند، خود به خود ایشان را ترک می‌پندارد.

۱-  http://erasmus1.page.tl/forums/thema- 03/09/2009  سلسله­ ها و امپراتوری‌های ترکان

۱- Masaharu, Arakawa.Op.cit.p 29

۲- Ibid

۱ ـ ­عروضی سمرقندی، احمد نظامی کلیات چهار مقاله، بسعی و اهتمام و تصحیح علامه محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن، ۱۹۰۹، ص ۹

۲- Masaharu, Arakawa. Op.cit. p 26

۳- Ibid

۱ ـ رئیس‌نیا، رحیم، ترک/ ترک‌ها، بی­جا، بی­نا، بی­تا، صص ۳- ۲

۲- VAMBERY, Arminius “History of BOKHARA from the Earliest Period Down to the Present” Composed for the First Time after Oriental Known and Unknown Historical Manuscripts Ordinary PROF.SSOX OC ORIPNTAL Languages and Literature in the Royal University of PESTH SECOND EDITION (LONDON, HENRY S. KING & CO. 65 CORNHILL & 12 PATERNOSTER ROW, 1873) pp xii-xvii

۱ ـ میکل، آندره و لوران، هانری، اسلام و تمدن اسلامی ترجمه دکتر حسن فروغی، تهران، سمت، ۱۳۸۱، جلد اول، ص ۲۰۳

۱ ـ رحمانی­فر، محمد، نگاهی نوین به تاریخ ترک‌های ایران، تبریز، اختر، ۱۳۷۹، ص ۷۹

۱ ـ همان، صص ۸۰- ۷۹

۲ ـ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، به تصحیح: میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳،  صص ۱۰۱- ۱۰۰

۳ ـ محمد رحمانی­فر، پیشین، ص­ص ۸۰- ۷۹

* زکی ولیدی طوغان از جمله تاریخ­نگاران ترک است که در اعتراض به افراط شدید ناسیونالیسم ترک که زمان و زمین و گردش خورشید و ستارگان را به ترک و ترکان نسبت می­داد، از سمت استادی دانشگاه و تدریس دانش تاریخ در ترکیه استعفا داد و به مخالفت با افراط در ترک­گرایی پرداخت. درست به همین دلیل است که پان­ترک‌هایی مانند صدیق با صفت مرتجع از او یاد می­کنند.

۱- Bosworth, C.E. Op.cit. pp. 1-3

۲- GROUSSET, René (۱۸۸۵-۱۹۵۲) “L’EMPIRE DES STEPPES, Attila, Gengis-Khan, Tamerlan’’ (Éditions Payot, Paris, 1965, quatrième édition) pp 31-32

۱ ـ سیم­الدین­اُف، دادخدا، «تورانیان از نژاد آریایی بودند؟» برگرفته از کتاب: جهان ایرانی و توران، به اهتمام: مرضیه ساقیان، تهران، مرکز چاپ و انتشارت وزارت خارجه، ۱۳۸۱، صص ۷- ۶

۲ ـ طاهری، محمد، «جایگاه و تأثیر قوم سکایی در تاریخ و شاهنامه فردوسی» متن­شناسی ادب فارسی (علمی ـ پژوهشی) دانشکده ادبیات و علوم انسانی ـ دانشگاه اصفهان، دوره جدید، سال چهارم، شماره۱، (پیاپی ۱۳)، ص ۱۴۶- ۱۲۵

۱ ـ همان، صص ۱۳۷- ۱۳۲

۲ ـ همان، ص ۱۳۷

۱ ـ توین­بی، آرنولد، جغرافیای اداری هخامنشیان، ترجمه: همایون صنعتی­زاده، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۸، صص ۱۱۳-۱۱۲ و ۱۱۳و ۱۱۲ و ۱۰۴

۲ ـ شریعتی، سید محمدعلی، «اوستیایی­ها، ایرانیانی در قلب قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال چهاردهم، دوره چهارم، شماره ۵۰، تابستان ۱۳۸۴

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …