منطقۀ قفقاز که پس از جدایی از ایران و پیوستن به روسیه فرازونشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته بود، در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و مناسبات ارضی و دهقانی درگیرِ مشکلات پیچیدهای بود. اصلاحات الکساندر دوم در سال ۱۸۶۴م در قفقاز، تنها در سال ۱۸۷۰م شامل مناطق مرکزی و شرقی قفقاز گردید که بیشتر مسلمان بودند (ترمیناسیان، ۱۳۷۱، ص ۷). ولی به دلیل پیچیدگی مناسبات ارباب و رعیتی و مناسبات کشاورزی در آنجا، تغییر چندانی در آن منطقه رخ نداد و همواره زمینههای بروز اختلاف میان مالک و دهقان در آنجا وجود داشت.
سرمایه داری از سالهای آخر دهۀ ۱۸۶۰ به قفقاز راه پیدا نمود و ورود سرمایههای روسی و ارمنی و بینالمللی مانند نوبل و روچیلد به باکو در سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۱، این شهر را به بزرگترین مرکز استخراج نفت در دنیا تبدیل کرد (همان، ص ۹). باکو کانون کارگری قفقاز به شمار میرفت که به سرعت در حال گسترش بود و به واسطۀ وجود چاههای نفت در آنجا و ایجاد صنایع و کارخانههای مرتبط با تولید و استخراج نفت، این شهر به یکی از مراکز صنعتی قفقاز تبدیل شده بود.
اما این رشد چشمگیر در سالهای پایانی سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم اتفاق افتاده و پیش از آن ما شاهد چنین چیزی نبودهایم.
برخلاف آنچه در انسیکلوپدی آذربایجان شوروی (ج ۱، ۱۹۷۶، ص ۵۵۱) درباره انکشاف اقتصادی ـ اجتماعی باکو و دیگر شهرهای قفقاز پس از پیوستن آنها به روسیه نوشته شده، با چیرگی روسها بر خانات شروان، گنجه، شکی، باکو و… روند اقتصادی در آن مناطق که متکی بر کشاورزی و نفت بود نه تنها هیچ پیشرفتی نداشت که در برخی جهات تنزل هم نمود (سه ویتوخوسکی، ۱۳۸۱، ص ۲۹). با وجود توان بالقوه این مناطق در کشاورزی و ورود به بازارهای گسترده روسیه، تولیدات کشاورزی در این سرزمینها راکد بود و دلیل آن نیز بیکفایتی عوامل حکومت بیگانه بر آنجا بود (همانجا). یادآور میگردد که پس از جدایی مناطق قفقاز از ایران و پیوستن آنها به روسیه، میزان استخراج نفت در سال ۲۵۰٫۰۰۰ پود (پوت) بود، رقمی که ۲۵ بار کمتر از بازده این منطقه در سده دهم بود (همان، ص ۲۹).
اما در میان شهرهای قفقاز، شهر باکو از موقعیت ممتاز و ویژهای برخوردار بود و آن نیز به دلیل وجود چاههای نفت در آن منطقه بود که کافی بود تا باکو را که در میانههای سده نوزدهم تقریباً شهری ساکت و آرام در شبهجزیره آبشوران بود، در اواخر همان سده تبدیل به شهری شلوغ و پرجمعیت نماید.
در منابع و مآخذ جغرافینگاران و تاریخنگاران از دیرباز به وجود نفت در باکو اشاره شده است. مؤلف «التنبیه و الاشراف» در اثر خود، از باکو که آن را «باکه» ضبط نموده است به عنوان «محل نفت نام برده (مسعودی، ۱۳۶۵، ص ۵۸) و افزون بر او دیگر جغرافینگاران و تاریخنگاران نیز به این موضوع اشاره نمودهاند. وجود همین نفت در باکو و اطراف آن، این شهر را از نظر اقتصادی در موقعیت ویژه و مطلوبی برای سرمایهگذاری قرار داده بود و از میانههای سده نوزدهم این شهر در کانون توجه قرار گرفت.
تا سال ۱۸۷۰م اقتصاد باکو رشد چشمگیری نداشت و حتی آهنگ شهرنشینی در آنجا کُند بود تا جایی که در سالهای پایانی سده نوزدهم، ۷۰ درصد از اهالی ۶۳۵٫۰۰۰ نفری باکو در روستاها زندگی میکردند (سه ویتوخوسکی، ۱۳۸۱، ص ۳۱). تا اینکه در سال ۱۸۷۰ و با رشد استخراج و فرآوری نفت در باکو، آهنگ رشد اقتصادی در آن شهر فزونی گرفت و به میزان قابل ملاحظهای افزایش یافت (همانجا) و همین موضوع باعث مهاجرت گروه زیادی از اهالی کشورهای دیگر و نیز هجوم روستاییان از اطراف و گوشه کنار منطقه به این شهر شد.
با تغییراتی که در سال ۱۸۷۲م در واگذاری امتیازهای نفتی در زمینهای خالصهجات سلطنتی داده شد، میل و رغبت سرمایهگذاران برای سرمایهگذاری در صنایع نفتی باکو افزایش یافت (همان، ص ۳۲). به زودی باکو در مرکز توجه سرمایهگذاران خارجی قرار گرفت و برادران نوبل از سوئد در سال ۱۸۷۹م و سپس روچیلدهای پاریسی و پس از آنها در دهه ۱۸۹۰م چندین کمپانی انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، بلژیکی و یونانی در آن شهر به فعالیت پرداختند (همانجا).
این دگرگونی بهطورکلی موقعیت باکو را از نظر اقتصادی دگرگون نمود و باکو رفته رفته به یک شهر صنعتی تبدیل شد. تا جایی که در سال ۱۸۹۸م تولید نفت آنجا از تولید نفت در ایالات متحده امریکا پیشی گرفت (همانجا).
به زودی سرمایه های روسی و خارجی جذب صنعت نفت در این شهر شد و باکو به سرعت تبدیل به بزرگترین ناحیه تولید کننده نفت در جهان گردید. اکثر ساکنان اطراف باکو و دیگر نواحی آن سامان که روستا نشین بودند به ندرت توانایی کار در صنایع نفتی باکو را داشتند، به همین جهت کارگران حرفه ای شاغل در صنایع نفتی باکو روسی و کارگران ساده نیز ایرانی بودند (کاظم زاده، ۱۳۹۴، ص۳۷).
در میان مهاجرانی که به شهر باکو میآمدند، موقعیت ایرانیان هم به لحاظ کثرت و هم به دلیل نقشی که در تحولات سیاسی ـ اجتماعی آنجا داشتهاند قابل تعمق است که در اینجا به اختصار به آن اشاره خواهیم نمود.
جاذبه اقتصادی شهر باکو باعث شده بود که از میانههای سده نوزدهم میلادی بسیاری از ایرانیان و بهویژه اهالی شهرها و روستاهای آذربایجان ایران به دلیل بحرانهای اقتصادی در ایران و بیکاری و فقر خانمانبرانداز، به صورت فردی و یا گروهی به آن شهر مهاجرت نمایند. تعداد این مهاجران به حدی زیاد بود که در سال ۱۹۱۵م در میان کارگران ملیتهای گوناگون که در صنایع نفتی باکو به کار اشتغال داشتند. کارگران ایرانی با ۱۳٫۵۰۰ نفر (۲۹٫۱ درصد کلِ کارگران اکثریت را تشکیل میدادند (خسروپناه، ۱۳۸۸، ص ۱). این تنها تعداد آن کارگرانی است که در صنایع نفتی باکو کار میکردند وگرنه تعداد ایرانیان شاغل در آنجا بسیار بیشتر از این تعداد بود.
در سال ۱۲۸۴ش افزون بر سیصد هزار نفر ایرانی در قفقاز زندگی میکردند (شاکری، ۱۳۸۴، ص ۱۱۹). با درنظرگرفتن جمعیت ۲۰۶٫۰۰۰ نفری شهر باکو در سال ۱۹۰۳ (سه ویتوخوسکی، ۱۳۸۲، ص ۳۲)، که شش سال بعد یعنی در سال ۱۹۰۹، تعداد اهالی باکو به ۲۲۲٫۶۹۴ نفر افزایش یافته بود (انسیکلوپدی آذربایجان شوروی، ج ۱، ۱۹۷۶، ص ۵۵۲). چنانچه اگر در نظر داشته باشیم که حتی اگر یک سوم از جمعیت سیصد هزار نفریِ ایرانیان شاغل در قفقاز در باکو مشغول به کار بودهاند، آنگاه به حضور پرتعداد و پررنگ ایرانیان در آنجا پی خواهیم برد.
به این ترتیب باکو تبدیل به یک شهر چندملیتی شد که هیچ گروه و قوم خاصی در آن برتری نداشت و سه گروه عمده یعنی روسها، ارمنیان و مسلمانان ـ که در حدود نیمی از سکنه را تشکیل میدادند ـ در آن شهر حضور داشتند (سه ویتوخوسکی، ۱۳۸۱، ص ۳۳).
صنعتیشدن شهر باکو باعث شکلگیری طبقۀ کارگر در آنجا شده بود. طبقۀ کارگر باکو گرچه از لحاظ تعداد محدود بود و از یکصد هزار نفر بیشتر نبود، اما خود نیروی قابل ملاحظهای به شمار میرفت. این برای بلشویکها و دیگر نیروهای سیاسی یک فرصت مناسبی بود تا بتوانند در چنین محیطی دست به فعالیت زده و به روشنگری علیه تزاریسم و مظاهر آن بزنند.
پیشرفت اقتصادی ـ اجتماعی در شهر باکو باعث بیداری ادبی و ملی ـ که معمولاً بر بستر شرایط مادی شکل میگیرد ـ شد و روزنامههای گوناگون شروع به انتشار نمودند. قدیمیترین روزنامهای که در باکو منتشر میشد، روزنامه «اکینچی» حسن بیگ ملکزاده زردابی بود که در سال ۱۸۷۵م منتشر شد.
حسن بیک زردابی را شاید بتوان نخستین روشنفکری در قفقاز دانست که پس از کوشش در معارف جدید و برقراری ارتباط با کشاورزان از راه آموزش اصول نوین زراعت، در جستجوی زبانی بود که مردم ترک با گفتگو به آن زبان، هویت خویش را یافته و قدم در راه ترقی و پیشرفت بگذارد(محمدزاده، ۱۹۲۲، ص۹).
در یکی از شمارههای روزنامه «اکینچی» او با آغاز گفتگویی نوشت: «…آیا میخواهید ملت ترک زنده بماند؟ پیشرفت نماید؟ دارای علم و معرفت شود؟ به او زبان بدهید، ترکان زبان خود را گم کردهاند. آنان زبان شما را نمیفهمند، زبان آنان را بیابید و به آنها بدهید تا زندگی کنند و پیشرفت نمایند»، «پس تا وقت باقی است کتابهای علمی آماده کنید، مکتبها بنا نمایید و به زبان خودمان به تحصیل علوم بپردازید که در مسلمانی صاحبقدم شوید. میخ را هرچه قدر محکمتر بکوبید درآوردن آن دشوار خواهد شد…» (همان، ص۷).
چاپ و نشر «اکینچی» در سال ۱۸۷۷ متوقف شد، اما انتشار آن راه را برای انتشار نشریات دیگر هموار ساخت. بدینسان پس از آن روزنامههایی چون «ضیاء ققازیه» و «کشکول» تا پیش از پایان سده نوزدهم در باکو منتشر میشدند. اما پس از آغاز سده بیستم و در سال ۱۹۰۳م با انتشار روزنامه «شرق روس» که ابتدا در تفلیس منتشر میشد و سپس محل انتشار آن به باکو منتقل شد، رشد آگاهی و شعور سیاسی مردم بیشتر شد و پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، شرایط برای فعالیتهای گستردهتر در زمینههای گوناگون آماده شد (رسولزاده، ۱۳۸۰، ص ۲۰).
در این میان از نقش حاجی زینالعابدین تقیاف ثروتمند مشهور و نامدار باکو که با گشادهدستی بیاندازهی خود پشتیبان ترویج زبان ترکی بود نباید غافل شد. او هنگامی که متوجه گردید در قفقاز چندان کتابی به زبان ترکی منتشر نمیشود، با اختصاص بخشی از سرمایه کلان خود به چاپ کتابهایی که به زبان ترکی نوشته میشدند به گسترش این زبان یاری میرساند (ملا محمد، ۱۹۰۳، ص۴۲).