اروميه پس از اشغال از سوي نيروهاي شوروي در شهريور 1320 ش و فروپاشي نيروهاي ارتشي آرامش بيست ساله ي خود را از دست داد و عرصه ي تاخت و تاز و غارت برخي از طوايف آشوب طلب كرد گرديد كه به انگيزه ي ناتوان نشان دادن دولت مركزي نزد مردم از سوي نيروهاي اشغالگر بيگانه تحريك مي شدند ، اشرار تحريك شده از سوي بيگانه عبارت بودند از : عمر شريفي شكاك – در محال صوماي برادوست ( شمال اروميه ) – رشيد بيگ جهانگيري – در محال ترگور ، دشت ، مرگور ( غرب اروميه ) – زرو بيگ بهادري – در محال بالانش ( جنوب اروميه ) – طه هركي – در محال دول جنوب بالانش .
آمدن نيرويي با ساز و برگ كامل به استعداد يك تيپ از لشكر مركز در ارديبهشت 1321 ش نيز نتوانست بدليل كارشكنيهاي ارتش سرخ مستقر در پادگان اروميه از ميزان گستاخيهاي اشرار بكاهد ، در نتيجه اين شرارتها مردم آسيب ديده ي روستاها بناچار خانه و كاشانه ي خود را رها كرده به شهر سرازير مي شدند و در وضعيت بسيار اندوهباري بسر مي بردند . تا اينكه در مرداد 1323 ش سرهنگ زنگنه به فرماندهي تيپ اروميه گمارده شده و مأموريت مي يابد : نابسامانيها و قتل و غارت ها را پايان داده و آسايش مردمان منطقه را تأمين نمايد. (1) زنگنه درباره تدابير و كارهايش براي بازگشت آرامش به منطقه اروميه چنين مي نويسد : « … براي خاتمه دادن به وضعيت ناگوار گذشته ، نشان دادن موجوديت تيپ رضائيه ] اروميه [ ، جلوگيري از اعمال ماجراجويان و اشرار در شهر و در دهات حومه رضائيه برنامه اي تهيه كردم كه بموجب آن در هفته دو روز يك راهپيمايي ] نظامي [ در مسير هاي مختلف بوسيله يك گردان پياده ، يكدسته توپخانه كوهستاني و يكدسته خمپاره انداز انجام شود . در اين راهپيمايي ها … غير نظاميان مسلح و اكراد مسلح دستگير و خلع سلاح مي شدند … هر واحدي در مراجعت از راه پيمايي در شهر رژه مي رفت و از طرف اهالي شهر نسبت به ارتش ابراز احساسات مي شد …. برنامه ي تيپ جهت نفوذ معنوي ارتش بدون وقفه ادامه داشت و غالباً با اعتراض مقامات شوروي مواجه مي شد . (2) همو درباره علل كاميابي خود چنين مي افزايد : « … در تمام مدت مأموريت خود در رضائيه ] وارونه ي روش استاندار و فرمانده تيپ پيشين [ كمتر حاضر شدم براي استقرار نظم و امنيت و سركوبي اشرار موافقت شورويها را كسب نمايم ، زيرا بخوبي مي دانستم كه اگر در صدد كسب موافقت آنها برآيم با جواب منفي آنها مواجه خواهم شد . در عين حال آنان از تصميم من آگاه خواهند گشت . … و توجه داشتم كه مأمورين شوروي مي خواهند بهرنحو ممكن از اقدامات قواي انتظامي جلوگيري كنند تا اشرار و ماجراجويان و غارتگران بتوانند با خيال راحت ، بدون مانع ، بدوت تلفات دستور اربابان خود را بنحو مطلوب انجام دهند و باهالي آذربايجان وانمود كنند كه دولت مركزي ايران فاقد قدرت در آن منطقه است . » ( 3)
بدينسان آرامش نسبي در اروميه و روستاهاي پيرامون برقرار گرديد و هرگونه شرارتي با واكنش نيروهاي ارتشي و ژاندارمري سركوب شد . اين وضعيت تا آذرماه 1324 ش ادامه داشت ( تنها رخدادهاي جدي اين دوره زماني عبارت بودند از : شهادت سرگرد هدايت اله مافي فرمانده هنگ پياده تيپ اروميه در جريان يكي از راه پيماييها به سوي قريه گجين ( از دههاي شمال اروميه ) در 25 بهمن 1323 ش و به فاصله سه روز پس از آن ، درگيري يك گروهان از تيپ اروميه با نزديك به دويست تن از اشرار وابسته به رشيد بيگ جهانگيري و نوري بيگ در بلنديهاي شمال اروميه موسوم به كوه جهودان ( جهودلر داغي ) كه منجر به سركوبي اشرار گرديد .) (4)
گفتني است : زماني كه احمد زنگنه با مقام فرماندهي تيپ به اروميه آمد . سرتيپ درخشاني استاندار آذربايجان غربي بود و هنگامي كه درخشاني به فرماندهي لشكر آذربايجان برگزيده شد و در اواخر سال 1323 ش به تبريز رفت ، زنگنه گذشته از فرماندهي تيپ عهده دار كفالت استانداري نيز گرديد .
و امّا نيروهاي شوروي در يك برنامه ريزي حساب شده اقدام به مسلح كردن وابستگان خود مي نمودند ، زنگنه در اين باره چنين آورده است : « … پادگان شوروي در رضائيه عبارت از يك تيپ سوار بود و اين تيپ براي تداركات خود علاوه بر كاميون تعداد زيادي ارابه كه بوسيله اسب كشيده مي شد در اختيار داشت و اين ارابه ها همه روزه براي تهيه علوفه و عليق جهت دوّاب تيپ شوروي بين دهات رضائيه و سربازخانه ها كه در اشغال شوروي بود اياب و ذهاب مي كرند .
شورويها تفنگ هاي برنو و فشنگ ] ساخت ايران [ را وسيله ارابه ها از شهر بدهات حمل مي كردند و در نقاط معيني بين افراد حزب توده ] كه با توجه به بافت جمعيتي اروميه بيشتر از اقليتهاي مذهبي بودند [ و ايادي آنان توزيع مي كردند و به اين ترتيب افراد حزب توده و عوامل وابسته به بيگانه مسلح مي شدند . » (5)
تشكيل فرقه دمكرات و پايداري مردم اروميه در برابر اهداف و خواسته هاي آن
فرقه دمكرات آذربايجان از زمان تشكيلش در 12 شهريور 1324 ش با واكنش منفي اهالي اروميه در برابر اهداف و برنامه هايش روبرو شد . نخستين واكنش رسمي هنگامي بود كه شماري از معتمدين شهر با بررسي مرامنامه فرقه و رايزنيهايي كه انجام دادند ، سرانجام در نشستي كه در خانه مصطفي منوچهري و با حضور آقايان صولت آقازاده ، ابراهيم سپهر ، حميد آقازاده ، كرمعلي زماني و ربيع انصاري تشكيل شد تلگراف زير را به تبريز مخابره كردند :
« تبريز : كميته مركزي فرقه دمكرات آذربايجان ، چون لازم است چند ماده از مرامنامه ي فرقه اصلاح گردد ، متمني است دو نفر نماينده اعزام داريد تا پس از مذاكرات و اصلاحات لازمه فرقه در اروميه تشكيل شود . » (6)
در واقع موادي كه ارمويان خواستار اصلاح آن بودند از قضا مواد كليدي مرامنامه يعني « موضوع خودمختاري » و « آموزش به زبان تركي » بود . سران فرقه دل آزرده از برخورد معتمدين ارومي ، سه نفر به نامهاي « جعفر كاويان » از سران فرقه ، « حسينقلي كاتبي » مدير روزنامه فرياد و « رسام » دبير نقاشي را براي وادار كردن ارمويان به پذيرش همه ي مواد مرامنامه روانه ي اروميه كردند ، گفتگوهاي دو طرف سرانجام بهره اي در بر نداشت ، چرا كه طرف ارومي با همه ي پافشاري و چه بسا تهديدهاي نمايندگان فرقه دست از خواسته هاي خود نكشيد . پيشه وري پس از دريافت گزارش كار فرستادگان خود با آزردگي تمام اين پيام را به اروميه مخابره كرد .
« من احتياجي به فرقه دمكرات مشروط نخواهم داشت . » (7)
بدينسان فرقه دمكرات نتنها نتوانست نخبگان ارومي را به خود جلب نمايد بلكه ديگر اقشار شناخته شده و داراي احترام شهر نيز از پيوستن به فرقه خودداري كردند . سرانجام كارگزاران فرقه كميته ولايتي فرقه دمكرات اروميه را با تغيير تابلوي حزب توده شاخه اروميه كه به نوشته « كاويانپور در سال 1323 ش تشكيل شده بود » (8) راه اندازي كردند .(9)
علي دهقان ، كه آنزمان رياست فرهنگ آذربايجان غربي را بر عهده داشت ، درباره گردانندگان فرقه دمكرات اروميه ( حزب توده پيشين ) و سرنوشت آنها چنين مي نويسد : «گردانندگان اصلي حزب دمكرات رضائيه عبارت بودند از : ] محمد امين [ آزاد وطن كه تا آن موقع در رضائيه معروفيتي نداشت . عباس فتحي ، مؤيد زاده ، بابايوف كامكار ، دكتر امير خاص داندانساز ] اقليت [ آشوري ، به به داندانساز آشوري ، صادق ديلمقاني و غيره .
از اين عده « آزاد وطن » ، « عباس فتحي » ، « مويد زاده » ، « به به » دندانساز … آذرماه 1325 ش ، قبل از ورود نيروي دولتي باين شهر از طرف اهالي دستگير و تير باران شدند . » (10)
اروميه آخرين سنگر پايداري
نويسنده كتاب « سرزمين زردشت » وضع اروميه در نيمه ي دوم سال 1324 ش را چنين توصيف كرده است : « در ابتداي نيمه دوم سال 1324 وضع رضائيه غير عادي شده بود ، خيابانها و بازار پر بود از قيافه هاي نا شناس مهاجر و ماجراجوياني كه آنها را از دهات به شهر آورده بودند ، اغلب اوقات اين ماجراجويان موجب ايجاد تشنجات در شهر مي گرديدند . (11) … در نيمه اول آذرماه 1324 اگر چه وضع شهر رضائيه نسبتاً آرام و عادي بود ولي وصول اخبار وحشتناك تبريز از قبيل تشكيل كنگره ملي و انجام انتخابات آذربايجان و قلع و قمع پادگانهاي شهر توسط متجاسرين ، مردم را هراسان نموده بود و منتظر حوادث ناگواري بودند . در اين موقع سربازان دژبان در معيت پليس شهرباني امنيت شهر را تأمين مي كردند . در دهات نيز ژاندارمها در جلو غارتگران و ياغيان با كمال شجاعت ايستادگي نموده و امنيت نسبي منطقه را حفظ كرده بودند . (12)
از 15 آذر يورش متجاسرين براي گرفتن پاسگاههاي پيرامون اروميه و سپس خود شهر شدت گرفت و اين در حالي بود كه تا آن زمان برخي شهرهاي آذربايجان همچون سراب و ميانه بدست دمكراتها افتاده بود . احمد زنگنه در خاطرات خود گزارش روزانه درگيريهاي نهايي از 15 آذر تا 28 آذر را آورده است كه نظر به اهميت اين گزارش ، چكيده اي از آن آورده مي شود :
… حملات از روز 15 آذر به پاسگاههاي اطراف قراء قره حسنلو ، ولنده ، توپراق قلعه ، بالانش در شمال و جنوب رضائيه آغاز شد و كليه پاسگاهها در حالي كه افراد هر پاسگاه بيش از هشت نفر نبود تا روز 19 آذر در برابر دسته هاي صد نفري پايداري مي كردند . در اين روز با رسيدن خبر تسليم همه ي پادگانهاي نظامي آذربايجان باستثناي تبريز و همه ي ادارات دولتي شهرهاي آذربايجان حتي تبريز به پاسگاههاي شمالي شهر دستور داده شد پس از مصرف آخرين فشنگ به « توپراق قلعه » و پاسگاههاي جنوبي شهر در « بالانش » متمركز شوند تا پاسگاههاي كوچك از خطر محاصره و نابودي رهايي يابند .
روز 20 آذر 1324 ش
در اين روز جنگ شديدي در پاسگاههاي بالانش و توپراق قلعه ادامه داشت و جنب و جوش اكراد تحريك شده در پيرامون شهر بي نهايت شديد بود و رفت و آمد مقامهاي نظامي و غير نظامي شوروي در روستاها ادامه داشت . اوضاع داخلي شهر نيز در اثر تبليغات شديدي كه توسط بلندگوهاي انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي بعمل مي آمد و اخبار موحشي كه از فعاليتهاي متجاسرين مي رسيد از حال عادي خارج شده بود . در همين روز تلگرافخانه خبر تسليم ادارات دولتي و ژاندارمري تبريز را آگاهي داد .
روز 21 آذر
در ساعت 11 صبح خبر تسليم لشكر تبريز رسماً به تلگراف خانه رسيد و همه ي رؤساي ادارات و فرمانده ژاندار مري و رئيس شهرباني از آن آگاه شدند و براي كسب تكليف در ستاد تيپ حاضر شدند . من و سرهنگ نوربخش فرمانده هنگ ژاندارمري تصميم خود را داير بر ايستادگي در برابر متجاسرين به آگاهي رؤساي ادارات رسانديم و بيشتر آنها با نظر و تصميم ما موافقت كردند . زد و خورد اكراد و دسته هاي متجاسرين با پاسگاههاي اطراف شهر شديداً ادامه داشت . در ديداري با كنسول شوروي گفتم : عوامل شما با دخالت و تحريكات آشكار اوضاع شهر را آشفته نموده اند .
كنسول شوروي پاسخ داد : « اگر دوستدار برقراري نظم و آرامش هستيد به پاسگاههاي مدافع شهر ترك مخاصمه بدهيد و تمام سلاح تيپ ژاندارمري را در اسلحه خانه ها جمع كرده و به پيروي از لشكر 3 تبريز تسليم شويد . وي افزود : « صراحتاً بشما مي گويم ظرف امروز و فردا كليه دمكراتها از بيرون شهر حمله خواهند نمود و همه شما ها نابود خواهيد شد ، براي جلوگيري از برادر كشي مانند تبريز تسليم شويد . »
چون حمله متجاسرين به شهر حتمي بود لذا براي جلوگيري از پراكندگي نيروها دستور داده شد افراد پاسگاههاي ژاندارمري مستقر در پاسگاههاي توپراق قلعه و بالانش به طرف اروميه عقب نشيني كنند . افراد پاسگاه بالانش با توجه به آنكه در محاصره قرار گرفته بودند نتوانستند خود را به اروميه برسانند .
روز 22 آذر
برابر اخبار بدست رسيده شماري از متجاسرين در آبادي انهر ( 10 كيلومتري شمال غربي اروميه ) مجتمع و به سوي شهر در حال پيشروي بودند ، از سويي ديگر شورويها نيز شماري از متجاسرين ديگرشهرهاي آذربايجان و مهاجرين قفقازي را با كاميونهاي خود پنهاني وارد شهر نموده بودند تا به هنگام درگيري تيپ با مهاجمين به شهر بتوانند از پشت ، يگانهاي اعزامي را تهديد و آنها را از دو سوي در ميان گرفته نابود كنند ، در چنين شرايط دشوار كه هوشياري بالايي مورد نياز بود : ستوني مركب از يك گروهان پياده ، يكدسته مسلسل سنگين ، دوارابه جنگي متوسط و دو دسته سوار ژاندارم ، ماموريت يافت : متجاسرين را سركوب و بلنديهاي « كوتالان » ( 15 كيلومتري شمال غربي اروميه ) را اشغال نمايد . اين ستون در ساعت 7 صبح در برابر بلنديهاي كوه جهودان با متجاسرين برخورد و توانست پس از يك درگيري شديد از پيشروي آنان جلوگيري نموده و تلفات سنگيني را بر آنان وارد كند ، ستون پس از تعقيب اشرار و اشغال بلنديهاي كوتالان دستور بازگشت به شهر را دريافت كرد . در بازگشت به شهر در نزديكي ده چهار بخش كه چسبيده به شهر است . افراد ستون با آتش شديد اشرار كه از داخل چند خانه بر روي آنان گشوده شده بود روبرو و چند نفر از افراد ستون كشته شدند . براي از ميان برداشتن اين مانع تانكها وارد عمل شده و با ويران كردن خانه هايي كه اشرار موضع گرفته بودند ، آتش آنان خاموش گرديد .
در آن هنگام كه واحدهايي از تيپ ژاندارمري در بيرون شهر با اشرار درگير بودندو پاسگاههاي نظامي مدافع شهر با كساني كه مسلحانه مي خواستند وارد شهر شوند زد و خورد مي كردند ، دسته هاي ترور متجاسرين كه پنهاني توسط شوروي ها به شهر آورده شده و در خانه هاي معيني موضع گرفته بودند از درون خانه ها به خيابانها و پياده روهاي شهر تيراندازي مي كردند كه در اثر اين تيراندازيها چند تن از مردم كشته شدند . مأمورين هنگامي كه براي دستگيري اشرار به خانه هاي مزبور مراجعه مي كردند با افسران و درجه داران شوروي روبرو مي شدند كه تيراندازي از داخل خانه ها را تكذيب و از بازرسي آنها جلوگيري مي كردند .
روز 23 آذر
وضعيت شهر در اين روز به شرح زير بود :
- هيجاني در درون شهر حكمفرما و ترور و وحشت مانند روز پيش ادامه داشت .
- برابر اطلاعات تلگرافي ستون مهمي از متجاسرين از تبريز به سوي رضائيه در حركت بود و تصميم داشتند به رضائيه حمله كنند .
- مقامات شوروي خواستار ديدار با من ] زنگنه [ بودند كه بعلت كار بسيار پوزش خواستم ، با اينحال كماندان شوروي به ديدار من آمد و توسط او به مقامات شوروي پيغام فرستادم كه ما جز انجام وظيفه كار ديگري نميكنيم ، تا كسي با ما كاري نداشته باشد با او كاري نداريم .
- جاده هاي ورودي به شهر و جاهاي حساس بيرون شهر در كنترل سربازان تيپ قرار داشت و هيچكس آشكارا جرأت نمي كرد با سلاح وارد شهر شود .
- دسته هاي متجاسرين با كوشش براي نفوذ به شهر و گرفتن ادارات با پايداري مأموران وادار به عقب نشيني مي شدند .
- پاسگاه ژاندارمري بالانش كه در محاصره مانده بود دليرانه پايداري و تلفات سنگيني به متجاسرين و اكراد زرو بهادري وارد آورده بود . در آخرين ساعات روز از اين پاسگاه كه از نظر خوراك و مهمات در تنگنا بود درخواست كمك شد .
روز 24 آذر
در داخل شهر عمليات دسته هاي ترور همچنان از داخل خانه ها با پشتيباني شورويها ادامه داشت ، متجاسرين و مهاجرين بيشتري به وسيله كاميونهاي ارتش بيگانه وارد شهر شده و بخش مهمي از آن را اشغال كرده بودند . مأموران شوروي مانع گشت گشتيها در آن قسمتها مي شدند ، گشتيهاي داخل شهر مرتباً مورد حمله قرار مي گرفتند .
براي نجات پاسگاه بالانش ستوني مركب از يكدسته پياده محمول ، دو ارابه متوسط و دو دسته سوار ژاندارم به بالانش فرستاده شد كه اين ستون در راه ، نخست در جنوب رودخانه شهر چايي سپس در گردنه الله اكبر ( 8 كيلومتري جنوب رضائيه ) و بعد در روستاي مسيحي نشين گوي تپه و سپس در قرالر با اشرار درگير شده و به ناچار شب را در روستاهاي ساعتلو و قلعه جيق موضع دفاعي گرفته و پس از رسيدن نيروهاي كمكي از شهر ، صبح فردا ( 25 آذر ) توانستند به بخش محاصره شده پاسگاه بالانش خواروبار و مهمات رسانند ولي از آنجا كه اشرار مي خواستند راه بازگشت ستون را ببندند ، ناگزير دستور داده شد هر چه زودتر به شهر بازگردند . و پاسگاه بالانش همچنان در محاصره ماند .
در اين روز ژنرال اسلانوف فرمانده پادگان شوروي با توجه به ناكامي متجاسرين در پايان دادن به پايداري و ايستادگي تيپ رضائيه ، درخواست ديدار كرد ، ساعت 24 شب همراه با سرهنگ نوربخش به ستاد ژنرال اسلانوف رفتيم ، به محض ورود به دفتر ژنرال با توجه به آرايش سالن دريافتيم كه اين ديدار بيشتر مانند يك محاكمه است تا ديدار دوستانه . در يك سوي سالن ژنرال اسلانوف در رديف جلو قرار گرفته و پشت سر او در چند رديف رئيس ستاد كلنل بشانوف و افسران ستاد نشسته بودند ، در سوي ديگر سالن يك ژنرال شوروي كه هرگز او را نديده بودم و گويا از تبريز براي بازرسي آمده بود با همراهانش نشسته بودند ، در ميانه ي سالن نيز سه صندلي براي نشستن ما و هاشم اف كنسول شوروي كه كار ترجمه را انجام مي داد گذاشته شده بود . در جاي خود رو به جايگاه دو هيئت نشستيم .
ژنرال اسلانوف كه سخنان خود را از روي نوشته اي بيان مي كرد ، پرسيد : « مگر شما تابع لشكر تبريز نيستيد ؟ بچه علت به اقدامات خصمانه مبادرت كرديد ؟ هيچ مي دانيد چه اعمالي انجام داده ايد ؟ بر اثر عمليات شما چند گلوله توپ تانك به سربازخانه ي ما برخورد كرده و چند نفر از سربازان ما كشته و زخمي شده اند ، مسئول و پاسخگو شخص شما هستيد ؟ عمليات شما در تيرگي روابط دوستانه دو كشور ايران و شوروي تأثيرات سوئي بخشيده چنانچه فوراً از روش خصمانه خود دست نكشيد و بيش از اين به قتل عام اقدام كنيد ناگزير آرتش ما كه داراي وظايفي است براي جلوگيري از اقدامات شما مداخله خواهد كرد . در پاسخ سخنان ژنرال اسلانوف گفتم : از روزي كه لشكر تبريز تسليم شد من دستور داشتم كه ديگر از آن لشكر متابعت نكنم … من يك مأمور رسمي دولت ايران هستم و با سمت رسمي به ديدار شما آمده ام ، علاوه بر سمت فرماندهي نظامي ، استاندار اين استان هستم و بحكم وظيفه … تنها من شايستگي دارم نظم و آرامش اين منطقه را بهر نحو ممكن برقرار كنم و رفاه و آسايش اهالي را فراهم آورم . اين بازخواستهاي شما از من دخالت مستقيم شما را در امور داخلي ايران ، تأييد و ثابت مي كند . و چون يك سرباز هستم از تهديدات شما هيچگونه ترس و وحشتي ندارم . » از جاي خود برخاسته و جلسه را ترك كرديم .
روز 25 آذر
در ساعت 8 صبح اين روز ستوني مركب از نزديك به 200 كاميون از متجاسرين و مهاجرين ( كه از تبريز و ديگر شهرستانها گردآوري شده بودند ) به فرماندهي سرهنگ فراري ارتش ميلانيان به حاشيه هاي شمالي شهر رسيد ، ستون به محض رسيدن بحدود تيرس پاسگاههاي نظامي مورد شليك و مقاومت شديد مدافعين شهر قرار گرفت ، در اين هنگام دو تانك متوسط و يك دسته سرباز و يكدسته ژاندارم به ياري مدافعين شهر فرستاده شد ، پس از زد و خوردي شديد سرانجام متجاسرين با دادن تلفاتي سنگين و به جا گذاشتن هشت كاميون پر از سلاح متواري گرديدند . با اين شكست متجاسرين مقامات بيگانه به اقدامات شديدتري از قبيل ايجاد ترس و ترور اهالي مبادرت كردند . براي فرسودن اعصاب و تضعيف روحيه مردم همه بلنديهاي بيرون شهر را بوسيله مهاجرين قفقازي و متجاسرين اشغال نموده بدون هدف شهر را بگلوله مي بستند و طوري اين گروهها را آرايش داده بودند كه دقيقه اي صداي شليك گلوله تفنگ و مسلسل بويژه هنگام شب قطع نمي شد .
روز 26 آذر
صبح اين روز شماري از متجاسرين و مهاجرين قفقازي در دروازه شاپور ] سلماس [ با مأموران درگير و در نتيجه يكي از مهاجرين دستگير گرديد ، مهاجر دستگير شده هنگامي كه براي بازجويي به ستاد تيپ برده مي شد در برابر ستاد شورويها با اشاره ي چند افسر و درجه دار شوروي كه گويا او را شناخته بودند . به مأمور مراقب خود حمله ور مي شود كه با تيراندازي مأمور ، مهاجر ياد شده از پاي در آمده و تيري نيز به پله هاي ستاد برخورد مي كند ، اين اتفاق بهانه ي خوبي براي تبليغات بدست بيگانگان داد .
از غروب اين روز افراد تيپ و ژاندارمري در سه پادگان تقريباً مورد محاصره قرار گرفتند . گشتي هاي پياده و واحد هاي سوار نظام شوروي پيرامون پادگان ها بويژه پادگان شماره 2 ( مقر فرماندهي و ستاد ) در گشت بودند .
روز 27 آذر
در اين روز بر شدت فعاليت علني مقامات بيگانه عليه تيپ افزوده شد . پادگانهاي تيپ رضائيه در محاصره علني گشتي هاي سوار نظام شوروي قرار داشت . چند روز بود كه با از كار افتادن بي سيم و كنترل تلگرافخانه از سوي شورويها هيچگونه ارتباطي با تهران نداشتيم ، شب هنگام براي آگاهي از خبري كه از تبريز رسيده بود به دعوت آقاي حسين افشار با سرهنگ نوربخش به خانه ي وي رفتيم ، چند لحظه بعد سرهنگ فراري عبدالرضا آذر كه از سوي فرقه دمكرات مأموريت داشت ما را به تسليم متقاعد كند وارد شد و پس از احترام نظامي يادداشتي از سرهنگ درخشاني را بمن داد . در اين نامه درخشاني به من نوشته بود كه : « از تهران به من ( درخشاني ) دستور رسيده كه چنانچه مقاومت مقدور نباشد با افسران به تهران برويم . »
روز 28 آذر
نيروهاي بيگانه كه دريافته بودند با عمليات متجاسرين و پشتيباني آنها نخواهند توانست به خواسته ي خود يعني سقوط رضائيه برسند ، در اين روز پاسگاههاي مدافع پيرامون شهر مستقيماً مورد حمله سوار نظام قرار گرفت . با اين وجود مقاومت پاسگاهها تا ظهر روز 28 آذرماه ادامه داشت . با توجه به شرايط تازه دستور احضار فرماندهان به ستاد تيپ صادر شد ، در نشست فرماندهان پس از بررسي موضوع گفتم : باور من اين است كه مبارزه مستقيم تيپ با نيروهاي شوروي گذشته از آنكه نتيجه ندارد بلكه احتمالاً براي كشور ايران زيان آور خواهد بود و مسئله تخليه ايران از قواي شوروي را مشكل خواهد ساخت .
از سويي ديگر مهمات و ذخاير موجود بمصرف رسيده و اميدي براي رسيدن مهمات و تداركات وجود ندارد . با چنين مشكلاتي ادامه مبارزه بي نتيجه است . مصلحت اين است به مقامات شوروي اطلاع دهيم و اخطار كنيم كه تيپ رضائيه و هنگ ژاندارمري هيچگونه دشمني با آنها ندارد ، با تصويب افسران ، با مقامات شوروي تماس گرفته تصميم تيپ را به آگاهي آنها رساندم و در برابر از آنها براي نيروهاي خود تأمين خواستم . آنها تعهد كردند كه هيچگونه خطري متوجه نيروهاي انتظامي نخواهد بود .
فرماندهان واحد ها از بعدازظهر 28 آذر تا جايي كه مقدور بود وسايل جنگي را از كار انداختند و نيروهاي خود را با استفاده از تاريكي شب پنهاني نفر به نفر مرخص كردند .
نيروهاي ژاندارم با اطمينان به تعهد شورويها از پادگانها بيرون آمدند تا به مركز هنگ و گردانهاي خود بروند كه متأسفانه از هر سوي به آنها تيراندازي گرديد و در نتيجه شمار بسياري از آنها شهيد و زخمي و شماري نيز توانستند بگريزند .
پس از نيمه شب 28 آذر شورويها در يك صحنه سازي براي آنكه وانمود كنند دخالت آنها باعث سقوط تيپ نشده و انگيزه آن فشار متجاسرين بوده ، شماري از ايادي خود در بيرون شهر را گرد آورده ، سپس آنها را هورا كشان و تيراندازي كنان وارد شهر كردند . (13)
و اما درباره سرانجام كار پاسگاه بالانش كه پس از چند روز در محاصره بودن همچنان در برابر يورشهاي نيروهاي زرو بهادري پايداري مي كرد و نيروهاي آن توانسته بودند شمار بسياري از اشرار و از جمله دو برابر زرو را از پاي درآورند ، گفتني است : پس از سقوط تيپ ، متجاسرين با استفاده از تانكهاي تيپ كه بدست آنها افتاده بود به پاسگاه حمله و پس از چند شليك و ويراني بخشي از پاسگاه ، ژاندارمهاي جان بدر برده تا آن زمان ناچار از تسليم شدند ، پس از تسليم ژاندارمها و پيش از خارج شدن آنها از برج ، مادر زرو بهادري كه دو پسرش را در درگيري با ژاندارمهااز دست داده بود ، پيش از همه به درون پاسگاه رفته ، پيراهن از تن بدر كرده روي سر تك تك ژاندارمها مي اندازد . اين كار در فرهنگ كردي يعني آنكه تك تك اينها در حمايت من هستند . زرو بهادري كه خود را براي كين كشي سخت ژاندارمها آماده ساخته بود از كار مادرش شگفت زده مي شود ، مادرش به وي مي گويد : « اينها مردان شجاعي هستند و من آنها را بجاي فرزندان كشته شده ام مي پذيرم ، تا زمانيكه آنها اسلحه داشتند و مي جنگيدند مي توانستيد با شجاعت بر آنها دست يافته و همه را بكشيد ولي اكنون كه تسليم شده اند و نمي توانند از خود دفاع كنند ، دست بلند كردن روي آنها بي شرمانه ترين كارهاست كه نبايد از فرزند من سر بزند ، اينها تا هر وقت بخواهند در خانه ي ما مهمان خواهند بود و پس از آن نيز آزادند به هر كجا خواستند به سلامت بروند … (14)
بدين ترتيب با سقوط پاسگاه بالانش آخرين سنگر رويارويي با نيروهاي فرقه دمكرات نيز سقوط كرد و سرانجام اروميه نيز همانند ديگر شهرها و مناطق آذربايجان با پشتيباني نيروهاي شوروي به چنگ فرقه دمكرات آذربايجان افتاد ولي اين شرف براي هميشه براي مردم و تيپ اروميه باقي ماند كه آنها با همه ي شرايط سختي كه داشتند تا آخرين توان در برابر نيروهاي بيگانه پايداري كردند .
براستي چه انگيزه و پشتوانه اي باعث شد كه فرماندهي تيپ اروميه بويژه پس از تسليم لشكر تبريز ( كه در پي آن ارتباط اروميه با مركز قطع و بطور طبيعي در محاصره ي نيروهاي فرقه دمكرات قرار گرفت ) در برابر متجاسرين با تمام توان پايداري كند و سرانجام هم اسلحه ي خود را نه در برابر نيروهاي فرقه دمكرات بلكه در برابر نيروهاي شوروي زمين گذارد .
نجفقلي پسيان با اشاره به وضعيت ويژه ي اروميه در اين باره چنين نوشته است : « در رضائيه تيپ و فرمانده آن گرفتاري بيشتري داشتند . زيرا رضائيه شهر اقليتهاست و گذشته از اينكه گروهي از ارامنه و آسوريها ومهاجرين بيگانه پرست ، داخل شهر را مختل مي كردند . شهر از خارج نيز مورد تهديد ] شماري از [ كردها بود … اهميت ديگر شهر رضائيه بواسطه نزديكي با مرزهاي عراق و تركيه و ارتباط با شوروي است ، سرهنگ زنگنه تنها اميدش متوقف بر اقدامات دولت و ميهن پرستان بود …. فرمانده تيپ تنها نيرويي كه در اختيار داشت قلوب پرعاطفه و مهر اهالي رضائيه بود ، مردم رضائيه در آنروز … آماده بودند بهر قيمتي كه هست فداكاري نمايند و به سربازان كمك كنند . سرهنگ زنگنه نيز بمناسبت آزمايشي كه در مدت فرماندهي خود در رضائيه داده بود مورد علاقه عموم اهالي آن شهر بود . » (15)
احمد زنگنه نيز درباره عوامل پايداري و ايستادگي تيپ در برابر نيروهاي متجاسرين چنين آورده است : « حمله به شهر رضائيه و خلع سلاح پادگان آن پيش از ساير پادگانهاي آذربايجان و بدون كمك نيروهاي بيگانه بعلل زير مقدور نبود :
- شهامت بي نظير و روح ميهن پرستي و غرور ملي اهالي رضائيه ، مخصوصاً فرهنگيان كه در تمام مدت بحران ابراز مي شد . با تشريك مساعي نزديك مردم رضائيه بود كه مأمورين انتظامي توانستند بر مشكلات فائق آيند .
- مراتب دقيق در انجام وظيفه و هوشياري كامل عوامل مجريه و هماهنگي فرماندهي تيپ و استانداري .
- تشريك مساعي نزديك ميان نيروهاي نظامي و ژاندارمري بطوريكه در حقيقت فرماندهي واحدي تشكيل يافته بود و دو ستاد در جزئي ترين حوادث با تبادل افكار تصميم گرفتند . (16)
بنابراين ، انگيزه ميهن دوستي و پشتيباني مردم ، وحدت فرماندهي و فرمانبري نيروها ، عوامل پايه اي بودند كه تيپ اروميه با همه ي شرايط سختي كه داشت ، توانست در برابر نيروهاي بيگانه پايداري كند .
يوسف عظيما وزير دادگستري پيشه وري كه خود از اهالي اروميه بود در جلسه اي كه پس از تسليم پادگان اروميه و دستگيري سرهنگ زنگنه در سالن شهرداري تشكيل شده بود به رؤساي ادارات و حاضرين چنين مي گفت : « ساكنين رضائيه طوري در اين مدت رفتار كردند من كه يكي از اهالي اين شهر مي باشم از رفتار آنها شرم دارم . » (17 )
از سخنان عظيما روشن است كه : رهبران فرقه تا چه اندازه از آنچه كه در اروميه گذشته بود و تلفات بسياري كه به نيروهاي آنان وارد شده بود ناخشنود و خشمگين بودند .
وارونه ي همه ي تبليغات عوامل و رهبران فرقه ، مردم آذربايجان به گونه اي ديگر درباره پايداري مردم و تيپ اروميه داوري مي كردند ، حضرت آيت اله ميرزا عبداله مجتهدي در چند جا از يادداشتهاي خود مطلبي درباره سرهنگ زنگنه و رويدادهاي ارومي آورده است كه در پايان اين نوشتار به دو مورد از آنها اشاره مي گردد .
در يادداشتهاي سه شنبه 7 خرداد ايشان چنين مي خوانيم : « آقاي قوام السلطنه تلگرافي به آقاي پيشه وري مخابره نموده و از وي خواهش كرده است كه سرتيپ زنگنه و سرهنگ نوربخش را كه چندي قبل در تبريز محكوم به ده سال حبس نموده بودند به تهران ارسال نمايند و بنا به راديوي تهران آقاي پيشه وري تلگراف نموده است كه بنا به امر رئيس دولت به فاصله يك ساعت سرتيپ زنگنه و سرهنگ نوربخش به تهران روانه گرديدند .
در تبريز اين خبر يك علامت ديگري براي حصول قريب الوقوع سازش تلقي خواهد شد و در تهران هم قوام السلطنه و طرفدارانش استخلاص محبوس ها را به عنوان يك موفقيّت سياسي به خرج ملت خواهند گذاشت ، و ظن غالب هم بر اين است كه ملت جبان و استراحت طلب ايران كه هيچ وقت به تأمين عدالت پاي بند نبوده است ، از اين طرز حل مسئله سرتيپ زنگنه كه يكي از اجزاي كلي مسئله آذربايجان بود راضي بلكه ممنون باشد و ديگر فكرش را متوجه اين معني نكند كه به چه جهت اصلاً سرتيپ زنگنه را حبس نموده بودند و آن محكمه كذايي چه بازي بود كه در آوردند و قطعاً اهميتي به خون هاي زيادي كه از طرف فدايي ها و آدم كش ها در آن وقايع و وقايع بعدي ريخته شده است و سرتيپ در ضمن محاكمه به آن اشاره نموده بود نخواهند داد . » (18)
همچنين در يادداشتهاي چهار شنبه 5 تير ، آيت اله مجتهدي در نقد بخشي از سخنان پيشه وري درباره زنگنه كه او را سارق ناميده و گفته بود : دولت او را براي مقابله با آزاديخواهان فرستاده ، چنين يادآور شده است : « … در خصوص زنگنه هم افكار عامه آذربايجان قطعاً تابع ناطق محترم نيست . در آذربايجان عقيده عمومي بر اين است كه زنگنه به وظيفه خود عمل كرده و درخشاني خيانت نموده است . » (19)
والسلام – محمدرضا محمد قلي زاد
منابع اين نوشتار
- زنگنه ، احمد . خاطراتي از مأموريت هاي من در آذربايجان از شهريور 1320 – دي ماه 1325 – تهران : 1353 ش ، ص 38 .
- همان ص 39 .
- همان ص 40 .
- همان ص 45- 47 .
- همان ص 49 .
- پسيان ، نجفقلي . مرگ بود بازگشت هم بود ، تهران : بنگاه مطبوعاتي امروز، 1328 ش . ص 22 .
- همان ص 23.
- كاويانپور، احمد . تاريخ اروميه ، تهران : انتشارات آذركهن ، 1378 ش ، ص 366 .
- زنگنه ، ص 57 .
10 – دهقان ، علي . سرزمين زردشت ( رضائيه )، تهران : انتشارات ابن سينا ، 1348 ش . ص 709 .
11- همان ص 698 .
12- همان ص 728 .
13- زنگنه … بنگريد از صفحه 70 تا 97 .
14- دهقان … ، ص 739 – 742 … انزلي ، حسن . اروميه درگذر زمان ، اروميه : انتشارات انزلي ، 1378 ، ص 334 .
15- پسيان … ص 81 .
16- زنگنه …. ص 69 – 70 .
17- دهقان … ص 708
18- مجتهدي ، آيت اله ميرزا عبداله . بحران آذربايجان ( 1324 – 1325 ش ) به كوشش رسول جعفريان ، تهران : موسسه مطالعات تاريخ معاصر ، 1381 ش ، ص 272 .
19- همان … ص 305 .