دکتر سید مهدی جوادی*
اشاره
بدون تردید نواحی آذربایجان، ارّان و ارمینیه (به تعبیر مقدسی منطقه رحاب) گذشته از موقعیت استراتژیکی، سیاسی، نظامی و اقتصادی خاص، در ادوار مختلف تاریخی یکی از مهم ترین مناطق فرهنگی به شمار میآمده است. تولد زرتشت و نگارش اوستا در آذربایجان – بنا به برخی روایات تاریخی- و نیز فعالیت آتشکدههای متعدد و عظیمی هم چون آتشکده آذر گشنسب و نیز تعلیم و تربیت روحانیون زرتشتی در این نواحی، برخی از دلایل این ادعاست. برهمین اساس، نگارنده سطور درصدد است تا اوضاع فرهنگی، از جمله آموزش و پرورش، ادیان و مذاهب، میراث فرهنگی، آثار هنری و سکههای نواحی یاد شده را در قرون نخستین اسلامی بررسی نماید. این مقاله با تکیه بر گزارشهای مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفـﺔالاقالیم تنظیم شده و برای تکمیل موضوع، از آثار دیگر جغرافی دانان مسلمان تا اواسط قرن چهارم هجری نیز بهره گرفته شده است.
الف) آذربایجان، ارّان و ارمینیه در تقسیمات جغرافی دانان مسلمان
برخی منابع جغرافیایی پیش از اسلام، هم چون جغرافیای موسی خورنی (جغرافیدان ارمنی قرن پنجم میلادی) و به تبع آن در ایرانشهر، نوشته مارکوارت (م ۱۹۳۰م) به طور جداگانه در مورد آذربایجان، ارّان و ارمینیه بحث کردهاند.[۱] هم چنین به سبب واقع شدن آنها در همسایگی یکدیگر و نیز مشترکات دینی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی، مورخان و جغرافی دانان مسلمان قرون سوم و چهارم هجری، از جمله بلاذری (م۲۷۹ق)[۲]، قدامه بن جعفر (م ح ۳۱۰ق)[۳]، ابن رُسته (ح ۳۱۰ق)[۴]، جیهانی (مح ۳۳۰ق)[۵]، اصطخری (م۳۴۶ق)[۶] و ابن حوقل (م ح ۳۵۰ق)[۷] تنها در اقلیم پنجم یا در یک بخش از آثار خود، به نواحی یاد شده پرداختهاند.
مقدسی در احسن التقاسیم آذربایجان، ارّان و ارمینیه را یک اقلیم دانسته و از آنها با عنوان رحاب[۸] یاد کرده است. علاوه بر عوامل یاد شده که میتواند از علل طرح نواحی سه گانه مزبور در یک جا از سوی وی باشد، او دلایل دیگری، هم چون بزرگی و زیبایی، کثرت میوه و انگور، ارزانی نرخ و هم چنین وجود درختان سر درهم کشیده، نهرهای روان، کوههای پر عسل، دشتهای آباد، دمنهای پر گوسفند و مهم تر از همه، عدم امکان یافتن نامی که در برگیرنده همه حوزههای آن سرزمین باشد را علل اصلی انتخاب عنوان رحاب برای آنها یاد کرده و میگوید: «و لم نجدله إسماً عاماً یجمع کورهً سمّیناه الرحاب و …».[۹]
مقدسی گرچه خود حدود جغرافیایی رحاب را مشخص نکرده است و لکن با توجه به شمارش شهرها و مناطق آذربایجان، ارّان و ارمینیه، محدوده جغرافیایی آن منطبق برحدودی خواهد بود که پیش از او جیهانی و اصطخری آن را از جنوب به جبال و دیار دیالمه، از شرق به دریای خزر، از غرب به ارمن و الان و بخشی از حدود جزیره، و از طرف شمال به الان محدود دانستهاند.[۱۰]
ب) آموزش و پرورش
با توجه به موقعیت استراتژیکی و زمینههای رشد دینی، سیاسی و فرهنگی آذربایجان و ارّان و ارمینیه، فعالیتهای علمی و تعلیمی و تربیتی در این مناطق از سوابق دیرینهای برخوردار بوده است. پیش از ورود اسلام به منطقه رحاب، گذشته از جایگاه نظامی و سیاسی برخی از مناطق آن، طبق بعضی روایتهای تاریخی تولد زرتشت در آذربایجان و نگارش اوستا در سبلان بوده است.[۱۱] آتشکدههای فراوانی در سطح رحاب، بهویژه آتشکده آذرگشنسب در شیز (تخت سلیمان کنونی) آذربایجان فعالیت داشته و سکههای ساسانی در این منطقه[۱۲] ضرب میشده است. برخی از نواحی رحاب، از جمله مغان، گذشته از انتساب آن به روحانیون زرتشتی (مغ)، از مراکز مهم آموزش و پرورش به شمار میآمده است.[۱۳] با وجود این، به دلیل مناسب بودن زمینههای تعلیم و تربیت مسلمانان عرب در بدو ورود به رحاب با استقبال عامه مردم از قرائت قرآن روبه رو شده و به دنبال آن، قاریانی را در برخی از شهرهای آن مقیم میسازند. و بدین ترتیب پس از تأمین معلمان قرآن، حدود سال ۳۵ق نخستین مسجد جامع اردبیل، مرکز ایالت آذربایجان به دستور اشعث بن قیس، والی و فرستاده امام علی(ع) به آذربایجان، تأسیس میشود.[۱۴]
در این راستا گرچه شواهد و قراین مختلفی، مثل رشد و حضور چهرههای برجسته علمی و فرهنگی، هم چون حسین بن عمرو اردبیلی، واقد اردبیلی، عبدالواحد بکر ورثانی (م ۳۷۲ق)[۱۵] و … در قرون اولیه اسلامی در رحاب، دلایل کافی بر جایگاه خاص علم و دانش در این نواحی میتواند باشد، اما در گزارشهای مقدسی نیز اطلاعات بسیار خوبی درباره آموزش و پرورش اسلامی در رحاب انعکاس یافته است که برخی مراکز آموزشی، از قبیل مساجد جامع، کاروانسراها، دیرها، خانها، خانقاهها را باید از مهم ترین آنها به شمار آورد. وی در این زمینه به وجود مساجد جامع در بیشتر شهرها و مناطق رحاب، از جمله: برذعه، شروان، قبله، شکی، ورثان و ملازگرد در ارّان; باب الابواب، دبیل، اخلاط، سلماس، ارمیه، مرند، قندریه، نورین در ارمینیه; و اردبیل و تبریز در آذربایجان اشاره دارد.[۱۶]
بنابراین با یادآوری این نکته که اولین مرکز تعلیم و تربیت اسلامی مسجدالنبی و سپس سایر مساجد بود و خود پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) نخستین معلم، و قرآن اولین کتاب درسی در اسلام بوده است، میتوان نتیجه گرفت که مردم رحاب از ابتدای پذیرش اسلام مشغول تعلیم و تعلّم قرآن کریم در مساجد جامع بودهاند، زیرا ساکنان این نواحی نیز همانند مسلمانان سایر سرزمینهای اسلامی به این نتیجه رسیده بودند که بزرگ ترین معجزه اسلام قرآن است، و اسلام تنها دینی بود که کتاب و سخن را به عنوان معجزه پیشنهاد کرد و طبعاً خواندن و نوشتن آن و سپس خواندن و نوشتن به طور عام، لزوم و وجوب دینی یافت. و به همین دلیل، قرائت قرآن و قاریان آن، کتابت قرآن و کاتبان آن در صدر اسلام اولین مسئلهای بود که هسته اصلی آموزش و پرورش اسلامی را تشکیل میداد و هم چنین جلسات قرائت و کتابت قرآن تشکیل و آموزش آنها در ابتدای امر مورد توجه مسلمانان واقع شد.[۱۷]
باید افزود که با تکمیل آموزش قرآن و اعتقادات اسلامی و شکل گیری احکام عبادی، تجاری، سیاسی و عقود و ایقاعات اسلامی در عصر نبوی، به تعلیم و تعلم دستورات اسلامی نیز توجه شد و چون مسلمانان برای ادای فرایض پنج گانه، در مساجد اجتماع میکردند، مساجد ابتدا محل تعلیم دستورات اسلامی بود و خواندن و نوشتن قرآن نیز در این مساجد صورت میگرفت. ضمناً باتوسعه اسلام، بر تعداد مساجد که طبعاً مراکز تعلیم نیز به شمار میآمدند، افزوده شد و این وضع تا اواخر دوره چهار خلیفه اول ادامه یافت.
در این زمینه، تغییرات مهمی در آموزش و پرورش اسلامی در قرن چهارم هجری روی داد که قسمت عمده آن مرهون پیدایش و تخصیص موقوفات از طرف مسلمانان به امر تعلیم و تعلّم عمومی بود. از این دوره به بعد علاوه بر مساجد، بر تعداد و انواع مراکز آموزش و پرورش افزوده شد و گذشته از مساجد توجه مسلمانان به خانقاهها، کاروان سراها، خانها افزایش یافت و چنان که در گزارشهای مقدسی هم مشاهده میشود در قرن چهارم هجری تعداد زیادی از رباطها، کاروان سراها و خانقاهها در نقاط مختلف رحاب فعالیت داشته است. و نیز در کنار مراکز آموزش اسلامی در گزارش یاد شده باید به نقش کلیساها در آموزش و پرورش مناطق مسیحی نشین، هم چون کلیسای دبیل هم اشاره کرد.[۱۸]
مهم ترین و جالب ترین بخش گزارشهای مقدسی از رحاب در زمینه آموزش و پرورش، گزارشی است از یک جلسه علمی و محفل آموزشی که خود او در آن حضور پیدا میکند. وی در این باره میگوید:
روزی من از محضر ابو عمرو خوی(خوئی) به حدیث شنودن بودم، وی میگفت: پرسشی بیاورید! من و دوستی که با من بود مسئله «هبه مشاع» را پرسیدم و سخنها گفتم تا خسته شدیم، پس کاهل مردی آغاز کرد و خوب آمد. چون سخن ته کشید، من گفتم: خدایت مزد دهاد خوب روشن کردی، پس خواهش کردم که به نزدش آمد و شد کنم. او به من گفت: من از شما نیستم. گفتم: پس چرا ایشان نیز بیش از آن چه تو گفتی ندارند و این مسئله برای ما خیلی پیچیده است. گفت: آن چه من گفتم از سخنان حاکم ابو نصر بن سهل، مناظره گر خراسان است، زیرا که من [هنگامی که در خراسان بودم] با او مناظره بسیار میکردم … .
… ایشان علم کلام را هیچ گاه دنبال و پیروی نمیکنند.[۱۹] «دبیل» خانقاهی است، ایشان مایه اندک به دانش تصرف دلبستگی دارند. روزی من به مجلس ابو … اردبیلی[۲۰] که پس از جمعیت ایستاده و نشسته بود و از وی مسائلی علمی میپرسیدند در آمدم و گفتم: خدا تو را رحمت کند، چه گویی درباره صاحب دلی که دل خود را که راز و نیازش با او میبود، گم کرده باشد، در کجا آن را جست و جو کند؟ گفت: به پیری پناه برد که سبب دل داری او شده بود و از او کمک بخواهد. گفتم: آن سبب ساز نیز آن چنان آبرویی برایش باقی نمانده که پاسخ گیرد! گفت: در کوبیدنِ در پی گیر باشد تا در باز شود! و آن قدر در تاریکی شب بنالد تا رحم انگیز شود.[۲۱]
با دقت در متن این گزارشها، نکتههای زیر را میتوان درباره تعلیم و تربیت در آذربایجان، ارّان و ارمینیه در قرن چهارم هجری قمری نتیجه گرفت:
۱- در زمان گزارش مقدسی، یعنی حدود سال ۳۷۵ ق محافل و مراکز آموزش و پرورش فعّالی آن هم با حضور چهرههای برجسته بومی و علمی، هم چون ابو عمرو خوی (خوئی) و ابو … اردبیلی در رحاب وجود داشته، و این خود نشان گر جایگاه مهم این منطقه در تعلیم و تربیت اسلامی در این دوره است. باید افزود مقدسی گرچه در یک جا از عالم نبودن علما، فقیه نبودن فقها و حاذق نبودن طبیبان، و آبرومند نبودن رؤسای اردبیل سخن به میان میآورد،[۲۲] ولی چنان که اشاره شد در بخشی از گزارش خود او به توانایی علمایی هم چون ابو … اردبیلی اشاره شده است.
۲- در قرن چهارم هجری قرائت قرآن، حدیث، فقه و عرفان جزء موضوعات جاری مراکز آموزشی آذربایجان، ارّان و ارمینیه بوده است، زیرا علاوه براین که قرآن و حدیث از منابع سنتی و نصی آموزش و پرورش اسلامی است، خودِ آموزش و پرورش اسلامی در درجه اول یک آموزش و پرورش دینی است و به همین دلیل، منابع مستقیم و دست اول آن را باید درون خود اسلام جستوجو کرد.
۳- چنان که صراحتاً در سخنان مقدسی آمده است، مردم رحاب به علم کلام و پیروی از آن تمایل چندانی نداشتهاند و جالب این که در گزارش ابن حوقل نیز ضمن تأیید نظر مقدسی آمده است:
در همه آذربایجان و ارمینیه و دو بخش ارّان، متکلم یا متعصّب به علم کلام و نظر پیدا نیست. در میان ایشان طبیبان فاضلی هستند و من آنان را دیدم، بسیار بزرگوارند و از طریق طب دارای مال فراوان و املاک و چهارپایان و اغنام و احشام شدهاند. ایشان منطق را کفر میدانند و معتقدند که علم نظری، آدمی را از واجبات و نیز از بیش تر راههای سیاسات باز میدارد.[۲۳]
خاطر نشان میشود که کلام به عنوان علم بررسی اصول عقاید، در گروه منابع مذهبی و تفکرات دینی و فرقهای و سیاسی آموزش و پرورش اسلامی قرار دارد، و بدون تردید، آموزش و پرورش اسلامی از صدر اسلام تحت تأثیر تفکرات دینی و فرقهای و مذهبی بوده و به مرور زمان شدت یافته است، چرا که اختلاف نظر در توجیه و تفسیر اصول و معتقدات اسلامی بلافاصله پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به وجود آمد و آن موضوع جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود. و گرچه این اختلاف در دوره خلفای اولیه با صبغه مذهبی آن چنان نمودی پیدا نکرد، ولی پس از آن بار دیگر از شدت چشم گیری برخوردار شد و به تبع آن آموزش و پرورش اسلامی هم در مناطق مختلف تحت تأثیر آنها قرار گرفت.[۲۴]
۴- پرسش و پاسخ، مناظره و مباحثه، از شیوههای تدریس در قرن چهارم هجری در رحاب بوده است،[۲۵] زیرا در تعالیم اسلامی به منظور افزایش توان فکری و کمک بیشتر به فهم مسائل مختلف، به سؤال و مناقشه دانشجو با استاد توجه زیادی نشان داده شده است. از این رو با وجود احترام زیادی که دانشجو برای استادش قائل بود، هرگز از طرح سؤال و مناقشه درباره درس، پرهیز نمیکرد. و این روش چنان پسندیده بود که حتی شرم در پرسش را از آفات دانش میدانستند. از طرف دیگر، هر گاه دانشجویی در فهم مطالب استاد مهارت به خرج میداد استاد او را به خود نزدیک ساخته و بیش از پیش جانب او را نگاه میداشت.[۲۶]
مناظره نیز از قدیمی ترین شیوههای برخورد اندیشه از دیدگاه مسلمانان به شمار میآید. چنان که پیامبر، اسلام (صلی الله علیه وآله) خود با اهل کتاب و مخالفان و دشمنان عقیدتی با طرح برهان و حجت به مناظره میپرداختند. مناظره در قرن دوم هجری بهترین روش برای استنباط حقایق فقهی و استخراج اصول و قواعد آن در بین فقها به حساب میآمد. باید پذیرفت که مناظره و مذاکره طلاب در خصوص مسائل و مشکلات درسی، تأثیر به سزایی در بالا بردن سطح اندیشه و رشد ذهنیات آنان داشته است.[۲۷]
۵- آماری که مقدسی از افراد مشغول به تحصیل در گزارش خود آورده است، نشان دهنده رونق تعلیم و تعلّم در قرن چهارم هجری در نواحی یاد شده میباشد. نکته دیگر این که در این محافل علمی در نشستن و ایستادن شاگردان و حضار مانعی وجود نداشته است، و علاوه برآن در خارج از جلسات درس نیز بین شاگردان و اساتید مراودات علمی وجود داشته است و این شیوهها خود نشان گر سه اصل مهم آزادی، انضباط و محبت و علاقه و امنیت خاطر در فراگرفتن علوم در آن دوره میباشد.
۶- رحله و مسافرتهای علمی هم در این دوره، حتی از رحاب به سایر ایالتها صورت میگرفته است، چنان که در گزارش مقدسی پیرمردی در جلسه ابو عمرو خوئی به آموختههای خود از حاکم ابو نصر بن سهل در خراسان اشاره میکند.[۲۸]
۷- در یک مرکز آموزشی و حتی در یک جلسه درس، طرح موضوعات مختلف علمی مانعی نداشته است، زیرا مقدسی از ابو … اردبیلی که به تدریس مسائل علمی مشغول بوده است، مسائل عرفانی سؤال میکند. ولی باید توجه داشت که علوم در اصطلاح عرفا بر دو قسم است: ۱- معاملات، ۲- معارف. معاملات، علومی است که مقصود از آن کسب سود است. حال اگر معاملات میان مردم باشد حق النّاس و حقوق مدنی است و اگر میان انسان و خدا باشد، حق الله و احکام مذهبی است. پس عبادت نیز که از احکام مذهبی است از نظر عارفان معامله است، زیرا آدمی بدان وسیله زندگانی جهان دیگر را خریداری میکند و در برابر آن معارف است که عارف در آن مرحله به دنیا و آخرت پشت پا میزند و جز شناخت و نزدیک شدن به خدا و حقیقت و عشق به او هدفی ندارد. لذا مقدسی میگوید:
… من به مجلس عارفی اردبیلی در آمدم که شاگردان از او درباره معاملات میپرسیدند و من یک مسئله عرفانی پرسیدم.[۲۹]
۸- در اثر تنوع دینی و مذهبی در نواحی مختلف آذربایجان، ارّان و ارمینیه، موانعی برای حضور پیروان مذاهب مختلف در محافل آموزشی هم دیگر وجود نداشته است، زیرا مقدسی پس از درخواست اجازه تداوم ارتباطات علمی از یک فرد حاضر در جلسه درس ابو عمرو خوئی، ابتدا او با جمله «لست من اصحابکم»[۳۰] فرد مخاطب، روبه رو میشود که آن نشان گر پیروی مخاطب مقدسی از مذهب دیگری غیر از مذهب مقدسی است.
۹- چنان که مقدسی اشاره کرده است در محفل درسی ابوعمر و خوئی «کاهل مردی» به مباحثه میپرداخته است. و این نشان گر حضور پیرمردان و افراد مسن در مراکز آموزشی در آن دوره است. بنابراین، میتوان گفت، گذشته از این که ظاهراً در آن زمان محدودیت سنی برای حضور در کلاس درس وجود نداشته است، ساکنان «رحاب» بر تعالیم اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله) که «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» پای بند بودهاند.
۱۰- در مجموع تنوع دینی و مذهبی و زندگی پیروان ادیان مسیحیت و اسلام و نیز مذاهب حنبلی و حنفی و سایر اقلیتهای دینی و مذهبی در قرن چهارم هجری در آذربایجان، ارّان و ارمینیه باعث ایجاد رقابت بین آنها و در نتیجه موجب رشد چشم گیر آموزش و پرورش اسلامی در این نواحی گردیده است. با این حال، میبایست برخی پیامدهای منبعث از این تنوع، از جمله تعصبات دینی و مذهبی، چنان که مقدسی نیز به پارهای از آنها اشاره کرده است، و هم چنین تکثّر زبانی که مقدسی به وجود هفتاد زبان در رحاب اشاره دارد و دشواری راهها و … را از موانع تعلیم و تربیت در این نواحی دانست.
ج ) اعتقادات دینی و مذهبی
گزارشهای مقدسی حکایت از این دارد که در قرن چهارم هجری، ساکنان رحاب را مسلمانان و مسیحیان تشکیل میدادند که به طور پراکنده در نقاط مختلف آن زندگی میکردند. در بعضی مناطق مثل شابران، شکی، تبلا و دبیل، اکثریت با مسیحیان بوده، اما مردم برذعه و بیشتر ساکنان رحاب را مسلمانان تشکیل میدادند. مسلمانان نیز خود از جهت پراکندگی مذهبی در مجموع، اهل سنت و جماعت و پیرو مذهب حنبلی بودند. ساکنان برخی شهرها، از جمله دبیل از مذهب ابوحنیفه پیروی میکردند. بر همین اساس، مقدسی از نظر پای بندی به اعتقادات مذهبی، از تعصّب و غلو ساکنان رحاب در مذاهب خویش سخن به میان میآورد و رفتار و کردارشان را سنگین عنوان میکند.[۳۱] در این زمینه ابن حوقل نیز ضمن تأیید سخن مقدسی مبنی بر نبود تمایل به کلام در «رحاب» گروهی از مرد آذربایجان، ارّان و ارمینیه را دارای مذهب اهل حدیث و قائلان به حشو و بیشتر آنان را پیروان باطنیه بقلیه عنوان میکند.[۳۲]
هم چنین مقدسی هم چون سایر جغرافی دانان مسلمان، در گزارشهای خود به ارتباط اصحاب الرّس با رحاب اشاره کرده و مینویسد: «اصحاب الرّس در آن جا (رحاب) بودند که به زیر حویرث و حارث شدند».[۳۳] در این باره باید گفت گرچه اصحاب الرّس به طور صریح دو بار در قرآن کریم به صورت «… و عاداً و ثموداً و اصحاب الرّس و قروناً بین ذلک کثیراً» و نیز «…. کذّبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرّس و ثمود…»[۳۴] و یک بار هم در نهج البلاغه به صورت «أَیْنَ اصحابُ مدائِنِ الرّسِ الذینِ قَتَلوا النّبیّینَ و …»[۳۵] آمده است، لکن در زمان و مکان حیات آنان و حوادث یاد شده، بین مورخان و جغرافی دانان مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. در میان کتابهای تفسیری نیز کامل ترین بحث درباره اصحاب الرّس را ابوالفتوح رازی ارائه کرده است. در بخشی از این تفسیر آمده است :
ایشان را اصحاب الرّس برآن خواندند که ایشان پیغمبر خود را در زمین داشتند و ایشان بیش از سلیمان بن داود بودند و ایشان را دوازده ده بود بر کنار جویی که آن را رس گفتندی از بلاد مشرق و آن جوی را به ایشان باز خواندند … خدای تعالی پیغامبری را به ایشان فرستاد از فرزندان یهود ابن یعقوب، مدتی دراز میان ایشان بود … عاقبت چون پیامبر مذکور را در چاهی افکنده و کشتند به امر خداوند ابری سیاه بربالای سرشان ظاهر و آتش برایشان بارید و ایشان در آن جا گداخته شدند.[۳۶]
چنان که اشاره شد در منابع جغرافیایی و تاریخی در دوره اسلامی، مطالب ضد و نقیضی در مورد اصحاب الرّس و ارتباط آن با رود ارس وجود دارد، به طوری که با وجود این مسئله که یعقوبی (م ۲۹۰ق) در بحث از تفلیس، و ابن حوقل در حدود سال ۳۷۶ق در بحث از ارس، و یاقوت حموی (م ۶۲۶ق) در عنوان حارث و حویرث در ارمینیه، اصحاب الرّس را مرتبط با رود خانه ارس دانستهاند[۳۷]، اما صاحب نظران دیگری، هم چون مسعودی (م ۳۴۵ ق) که گزارش کاملی درباره اصحاب الرّس دارد، آنان را از حمیر و یمن دانسته یا رس را نام چاهی در انطاکیه و یا دهی از فلج الیمامه و یا چاهی که قصبه قوم صالح در آن فرو رفتهاند، عنوان میکنند.[۳۸] هم چنین جغرافیا نویسان عرب قرن دهم هجری، کوه آرارات را الحارث و آرارات کوچک را الحویرث قلمداد میکنند.[۳۹]
د ) آثار تاریخی و میراث فرهنگی
انعکاس کثرت مساجد جامع و فعّال بودن آنها در زمینههای فرهنگی و اعتقادی در آذربایجان ارّان و ارمینیه در گزارشهای مقدسی، شاید دلیل کافی بر غنای میراث فرهنگی و هنرهای اسلامی در این دوره در رحاب باشد. و چنان که مقدسی اشاره میکند تمام مساجد جامع در سطح رحاب دارای الگوهای اسلامی، از جمله قرار گرفتن در مرکز شهرها و نیز در وسط یا کنار بازارها و هم چنین استفاده از آنها در اهداف مختلف بوده است. در این زمینه و به سبب جایگاه والای مساجد جامع در شهرهای اسلامی باید افزود که مسجد جامع به دلیل نقش مهمی که در زندگی جوامع بشری دارد، از مهم ترین بناهای دینی شهرهای اسلامی به شمار میرفته است. مسجد جامع علاوه براین که از عهده وظایف دینی برمی آمد، کانونی برای بحث در مسائل سیاسی، مذهبی، اخلاقی – تربیتی و اجتماعی بود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای تنظیم روابط حکومت اسلامی با سایر دولتها، هیئتهای خارجی را در آن به حضور میپذیرفت، خطبه را در مسجد جامع برای مسلمانان ایراد میفرمود و امور آنها را منظم میکرد و مسائل دینی را برایشان توضیح میداد. خلفای اولیه نیز اخبار فتوحات اسلامی را از طریق منبر به اطلاع مسلمانان میرساندند و پیش از اعزام سپاهیان، با خطبههایی که برایشان در مسجد ایراد میکردند توجیه شان مینمودند. ولی پس از کمترین فتوحات و توسعه مرزهای حکومت اسلامی، مسجد وابستگی به دربار پیدا کرد، به طوری که حاکم، خطبه اول نماز جمعه را به تبیین سیاست، نقشهها و گرایشهای خود اختصاص میداد و به تشریح اصول و مبادی حکومت اسلامی و وظیفه و مسئولیت ملت در قبال آن میپرداخت.
با گذشت زمان، مسجد جامع که هم چنان وظیفههای یاد شده را برعهده داشت پذیرای چند مسئولیت دیگر، از قبیل درس و بحث شد. از سوی دیگر، موقعیت و جایگاه مسجد در مرکز شهر و اهمیت آن، اساس طراحی شهری به شمار آمد، به طوری که اولین نقطهای که طراحی میشد مسجد جامع شهر بود و براساس آن، محلههای شهری را طراحی میکردند و آن گاه به خیابانها و گذرگاهها و کوچهها میپرداختند. مدینه الرسول(ص) نخستین الگوی این طراحی گردید و بقیه شهرهای نو بنیاد اسلامی که بعدها ساخته شدند، به تمامی از این قاعده پیروی کردند، چرا که یکی از علل مهم احداث مساجد جامع در وسط شهر، آشنایی با تمام مردم شهر از طریق آن مساجد بوده است.
مقدسی علاوه بر مساجد جامع به آثار تاریخی دیگری، هم چون دیرها کاروان سراها، ربضها، دژها، کاخها، باروها، قبرگاه و باغستان، با زارها و خانقاههای متعدد در دبیل، مراغه، اردبیل، مرند، ملازگرد و موقان و نیز کلیساها اشاره دارد که برخی از این آثار، مزین به تزئینات زرین و تندیس پرندگان و چرندگان و نیز تندیس حضرت مریم در کلیساها بوده است. مقدسی هم چنین به استفاده از انگشتری زرین در این نواحی اشاره میکند. در مجموع، این آثار نشان گر رواج نقاشی، تصویرگری و مجسمه سازی در این دوره در رحاب است.[۴۰]
ابن حوقل هم در این دوره، جنس اغلب بناهای اردبیل را گل و آجر دانسته و از حصار استوار آن، که به دست مرزبان بن محمد بن مسافر سالاری ویران شده است، سخن به میان میآورد. وی هم چنین از حصارهای سنگی و آجری، بازارها، کلیساها، دارالاماره، کاروان سراها، خانها، گرمابهها، عمارات، گردشگاهها و دروازهها در مراغه، خوی، سلماس، اشنه، باب الابواب، تفلیس و دبیل گزارش کرده است.[۴۱]
هـ ) زبان
مقدسی از وجود هفتاد زبان در رحاب و نیز پیچیدگی زبان مردم آن سرزمین خبر داده و به برخی زبانهای رایج در آن اشاره میکند. وی زبان رایج در ارمینیه و ارّان را به ترتیب ارمنی و ارّانی دانسته و فارسی ایشان را نیز فهمیدنی و لهجه نزدیک به فارسی عنوان میکند.[۴۲] در این باره، پیش از مقدسی، ابن واضح یعقوبی (م ۲۸۴ق) مردم شهرها و استانهای آذربایجان را مردمی به هم آمیخته از عجمهای ساکن آذریه و جاودانیه بیان میکند[۴۳] و ابن حوقل (م ۳۵۰ق) زبان مردم آذربایجان و بیش تر مردم ارمینیه را فارسی دانسته و از رواج زبان عربی و زبانهای شبیه به ارمنی در این مناطق سخن به میان میآورد. او هم چنین با اشاره به ارّانی بودن زبان مردم برذعه و کوه معروف قفقاز و نیز وجود زبانهای گوناگون در پیرامون این نواحی، از تکلم اهل روستایی واقع در کوه سبلان، به زبان خاصی جز زبان فارسی و آذری اشاره دارد، با این همه، او در پایان سخنان خود در مجموع زبان بیشتر مردم مناطق یاد شده را زبانی واحد عنوان میکند.[۴۴]
و ) آداب و رسوم، اوزان و سکهها
برخی آداب و رسوم اجتماعی از قبیل پرریش بودن مردم، بهره گرفتن از پرسش و پاسخ و مناظره در حین آموزش، تقدس قائل شدن به سنگ موجود در مسجد جامع اردبیل به سبب تصور نزول آن از آسمان، رواج مجسمه سازی و تصویرگری در کاخها و خانهها و تندیس مریم در کلیساها، اعتقاد به شفا بخشی عرق به دست آمده از سنگ سیاهی در یک دیر واقع در دبیل، انتخاب دو نفر برای یک گاو در حین شخم زدن در اردبیل و استفاده از انگشتر زرین از سوی درباریان شاه تبریز، از جمله مسائلی است که در گزارشهای مقدسی به چشم میخورد.
مقدسی در زمینه ویژگی، فردی و اجتماعی مردم رحاب در آن دوره، گرچه از «سرد و سنگین دل و بخیل بودن» مردم تعدادی از شهرهای آذربایجان و نیز آلوده بودن آنها از نظر بهداشتی سخن به میان میآورد، ولی در جای دیگر، از بخشش و کرامت و چهرههای زیبا هم چون «لؤلؤ و مرجان» اهالی شهرهای دیگر رحاب گزارش داده و شهرهای آذربایجان را خوب، پر برکت و مرکز میوه و گوشت و نعمتهای نیکو و ارزان عنوان میکند.[۴۵] در این راستا ابن حوقل نیز از جوان مردی و دارا بودن خویهای پاک و پسندیده و خوش رفتاری و غریب دوست و دوست دار دانشمندان بودن مردم برخی شهرهای این منطقه، از جمله گنجه و تفلیس خبر میدهد.[۴۶]
مقدسی در بخشی دیگر از گزارش خود، من اردبیل را ۱۲۰۰ رطل خوی و اُرمیه را سی صد و من مردم رحاب را ششصد دانسته و از رواج رطلهای بغدادی در آنها و نیز استفاده از قفیز و مدّ در مراغه معادل چهارده من و کیلچه (مصغرکیل) را۶۱ قفیز عنوان میکند.[۴۷] وی هم چنین با بیان این که بهای یک بره دو درم و نان یک دانق لبنانی بوده است، به رواج درم و دانق لبنانی در رحاب اشاره دارد.[۴۸] در این باره، ابن حوقل با اشاره به فروخته شدن نان به عدد و گوشت با من در نواحی آذربایجان، ارّان و ارمینیه از زر و سیم بودن جنس سکههای رایج در نواحی مذکور سخن به میان میآورد.[۴۹]
منابع
۱- آذر نوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی به فارسی، تهران، نشر نو، ۱۳۷۹٫
۲- ابن حوقل، محمد، سفرنامه، ترجمه جعفر شعار، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۶٫
۳- ابن رسته، احمد بن عمر، الأعلاق النفیسه، ترجمه دکتر حسین قرچانلو، تهران، البرز، ۱۳۶۵٫
۴- اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸٫
۵- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰٫
۶- بیرونی، ابوریجان، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، ترجمه دانا سرشت، امیرکبیر،[بی تا].
۷- جامعی، بیوک، نگاهی به آثار و ابنیه تاریخی اردبیل، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴٫
۸- جیهانی، ابوالقاسم بن احمد، اشکال العالم، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸٫
۹- حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، [بی تا].
۱۰- خاماچی، بهروز، شگفتیهای سبلان، تبریز، ایران ویچ، ۱۳۷۰٫
۱۱- رازی، ابوالفتوح (حسین بن علی بن محمد بن احمد الخزاعی النیشابوری)، تفسیر روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۶٫
۱۲- شهرستانی، محمد عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، [بی تا].
۱۳- صفری، بابا، اردبیل درگذرگاه تاریخ، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی،۱۳۷۰٫
۱۴- عبدالستار عثمان، محمد، مدینه اسلامی، ترجمه علی چراغی، امیر کبیر، ۱۳۷۶٫
۱۵- عزتی، ابوالفضل، آموزش و پرورش اسلامی، آثار بعثت، ۱۳۵۶٫
۱۶- قدامه بن جعفر، الخراج، ترجمه و تحقیق حسین قرچانلو، تهران، البرز، ۱۳۷۰٫
۱۷- مارکوارت، یوزف، ایرانشهر، ترجمه مریم میر احمدی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳٫
۱۸- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، قم، دارالهجره، ۱۳۶۳٫
۱۹- مفرد کهلان، جواد، گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران، تهران، نگین، ۱۳۵۷٫
۲۰- مقدسی، محمدبن احمد، رحله المقدسی (احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم)، بیروت، دراسات و النشر، ۲۰۰۳م.
۲۱- ــــــــــــــــــــــ ، احسن التقاسیم فی معرفه الأقالیم، ترجمه علینقی منزوی، مؤلفان و مترجمان، [بی تا].
۲۲- وکیلیان، منوچهر، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام و ایران، دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۷٫
۲۳- یعقوبی، ابن واضح، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، ۲۵۳۶٫
۲۴- یار شاطر، احسان، دانشنامه ایران، شماره ۱۱ .
*. دانشجوی دکترای تاریخ و تمدن اسلامی (برگرفته از سایت آذرآبادگان)
[۱]. مارکوارت، ایرانشهر، ص ۳۸ و ۲۰۵، ۲۱۶، ۲۲۱٫
[۲] . بلاذری، فتوح البلدان، ص ۱۲۰٫
[۳] . قدامـﺔ بن جعفر، الخراج، ص ۶۳٫
[۴] . ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ص ۱۱۳ و ۱۲۲٫
[۵] . جیهانی، اشکال العالم، ص ۱۳۹٫
[۶] . اصطخری، مسالک و ممالک، ص ۱۵۵٫
[۷] . ابن حوقل، سفرنامه ، ص ۸۱٫
[۸] . «رحاب» از ریشه فعل «رَحبَ» عربی به معنای پهنه و گستره است. (فرهنگ معاصر، ص ۲۲۹).
[۹] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۳٫
[۱۰] . جیهانی، اشکال العالم، ص ۱۳۹ و اصطخری، مسالک و ممالک، ص ۱۵۵٫
[۱۱] . مسعودی، مروج الذهب، ج ۱، ص ۲۵۲; مفرد کهلان، گزارش زادگاه زرتشت و…، ص ۷۱- ۸۲ و شهرستانی، الملل و النحل، ص ۲۳۸٫
[۱۲] . مفرد کهلان، گزارش زادگاه زرتشت، ص ۲۵; خاماچی، شگفتیهای سبلان، ص ۱۴۷- ۱۵۳; جامعی، نگاهی به آثار و ابنیه تاریخی اردبیل، ص ۱۵۱ و یارشاطر، دانشنامه ایران و اسلام، ص ۱۴۸۱٫
[۱۳] . ابوریجان بیرونی، آثار الباقیه، ص ۲۹۹٫
[۱۴] . بلاذری، فتوح البلدان، ص ۱۹۸٫
[۱۵] . همان، ص ۱۹۵ و یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۱، ص ۳۸۲٫
[۱۶] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۵- ۳۱۷٫
[۱۷] . ابوالفضل عزّتی، آموزش و پرورش اسلامی، ص ۶۵- ۶۷٫
[۱۸] . همان، ص ۷۸ و احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۵- ۳۱۷٫
[۱۹] . احسن التقاسیم، ترجمه فنروی، ج ۲، ص ۵۶۳ و همان، بیروت، ص ۳۱۷٫
[۲۰] . او ابوالحسن بن موسی اردبیلی بوده که در بغداد سکونت داشته و در سال ۳۸۱ ق از دنیا رفته است و به همین جهت معاصر با مقدسی بوده است. (همان، ترجمه فنروی، ج ۲، ص ۳۱۷).
[۲۱] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۵- ۳۲۰٫
[۲۲] . همان.
[۲۳] . ابن حوقل، سفرنامه، ص ۹۶٫
[۲۴] . ابوالفضل عزّتی، آموزش و پرورش اسلامی، ص ۲۱۶- ۲۱۸٫
[۲۵] . همان، ص ۲۲۹- ۲۳۴٫
[۲۶] . وکیلیان، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام و ایران، ص ۹۰٫
[۲۷] . همان.
[۲۸] . همان، ص ۸۷ و ۸۸٫
[۲۹] . احسن التقاسیم، ترجمه فنروی، ص ۵۶۳٫
[۳۰] . همان، بیروت، ص ۳۱۴٫
[۳۱] . همان، ص ۳۱۴- ۳۱۶٫
[۳۲] . ابن حوقل، سفرنامه ، ص ۹۶٫
[۳۳] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۴٫
[۳۴] . فرقان(۲۵) آیه۳۸ و ق (۶۸) آیه ۱۲٫
[۳۵] . نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲٫
[۳۶] . ابوالفتوح رازی، تفسیر روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۲۱٫
[۳۷] . یعقوبی، البلدان، ص ۱۴۴ و ۴۴۵; معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۰۵ و سفرنامه ،ابن حوقل، ص ۳۴۵٫
[۳۸] . مسعودی، مروج الذهب، ج ۱، ص ۵۷٫
[۳۹] . احسن التقاسیم، ترجمه فنروی، پاورقی، ج ۲، ص ۵۵۳٫
[۴۰] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۶ و عبدالستار عثمان، مدینه اسلامی، ص ۲۱۹- ۲۲۱٫
[۴۱] . سفرنامه، ابن حوقل، ص ۸۹ و ۹۰٫
[۴۲] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۷٫
[۴۳] . یعقوبی، البلدان، ص ۴۷٫
[۴۴] . سفرنامه، ابن حوقل، ص ۹۴- ۹۶٫
[۴۵] . احسن التقاسیم، بیروت، ص ۳۱۷- ۳۲۰٫
[۴۶] . سفرنامه، ابن حوقل، ص ۸۹ و ۹۶٫
[۴۷] . احسن التقاسیم، ص ۳۲۰٫
[۴۸] . همان، ص ۳۱۴٫
[۴۹] . سفرنامه، ابن حوقل، ص ۸۴ و ۹۶٫