فرشته جهانی – نرگس منتی
روسها از زمان پادشاهی پترکبیر چشم طمع به خاک ایران داشتند و در فرصتهای مناسب نواحی از خاک ایران را به تصرف خود درمیآوردند. با پیشامد جنگ جهانی دوم و هجوم متفقین به ایران نهتنها شمال ایران بلکه نواحی وسیعی از کشور را تحت اشغال خود درآوردند. بدیهی است دولت شوروی در آن زمان با مشکلات و خطرات ناشی از پیشروی سریع لشکرهای زرهپوش هیتلری بهسوی مسکو دستبهگریبان بود و امکان درگیری و مبارزه با انگلیسیها و آمریکائیان را نداشت. استالین بهتر از همه میدانست تا موقعی که چاههای نفت خوزستان و خلیجفارس در تحت اختیار انگلیسیها میباشد، برای آنان امکان دسترسی به آن نواحی نخواهد بود بااینهمه و بااینکه در این موقع تمام حواسشان متوجه جبهههای جنگ بود، باز فعالیتهای پنهانی بهوسیله حزب توده و کارگزاران خود در نواحی شمالی ایران آغاز کردند و نیات دور و دراز آن دولت و سازمانهای تصمیمگیرنده امنیتی خود را برای سلطه تدریجی بر مناطق شمالی در فکر برنامهریزی برای آینده خود برآمدند و برای حفظ و حمایت از منافع خود چاره دیگری جز کوشش برای کنترل گرفتن امور سیاسی و اقتصادی شمال ایران ندارند.[۱] بهطورکلی سیاست شوروی در ایران با توجه به عوامل سنتی و هدفهای کلی آن کشور بعد از اکتبر ۱۹۱۷ همان سیاست امپراطوری تزاری که دستیابی به بنادر آزاد را دنبال میکرد بود.[۲] ازنقطهنظر شوروی حمله به خاک ایران در ماه اوت ۱۹۴۱غیر از افتتاح یک خط ترانزیت برای ارسال سازوبرگ و مهمات و ملزومات و بهطورکلی مواد جنگی، معنی و خاصیت دیگری هم داشت که عبارت بود از: خاتمه دوران متارکه مسلح که از هنگام خروج واحدهای ارتش سرخ از گیلان در سال۱۹۲۱ تا آن زمان بین ایران و روسیه جاری و حکمفرما بوده است.[۳]
استالین از همان آغاز ورود ارتش سرخ به آذربایجان درصدد برآمد، به نام قوانین و مقررات زمان جنگ از موقعیت استفاده کرده، جای پای استواری در آذربایجان برای خود تهیه نماید. بنابراین با تمام قوا کوشید به وسایل ممکنه در تمام شئون سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سرزمینهای اشغالی بهخصوص آذربایجان مداخله کرده، دست عمال خویش را در این سرزمینها باز و آزاد گذارند.[۴] در زمان اشغال شوروی و در تمام مدت جنگ، مرزهای دو کشور ایران و شوروی علناً از میان برداشتهشده بود و تنها سربازان روسی در مرزهای که خود آنان تعیین کرده بودند به نگهبانی مشغول بودند.[۵]
روسها از هر طریقی سعی داشتند، تا با وارد آوردن انواع فشارها به ایران، نفوذ خود را گسترش داده و راه را برای نیل به مقاصد نهائی خود هموار سازند. مأمورین شوروی برای به دست آوردن خواستههای خود دولت ایران و نمایندگان دولت در ولایات را تحتفشار و مضیقه قرار داده بودند، تا فرمان آنان را بدون چونوچرا اجرا نمایند. در غیر این صورت، برکناری آن را از دولت مرکزی خواستار میشدند، این امر در مورد اعضای دولت مرکزی هم تعمیم پیدا کرد، چنانکه هنگام تغییر کابینه و تعیین دولت جدید میبایست حتماً نظر دولت شوروی هم محترم شمرده شود.[۶]
در زمان اشغال مناطق شمالی توسط شوروی، درهای مناطق اشغالی به روی بیگانگان بسته بود و کسانی میخواستند به شمال مسافرت کنند، میبایست که از سفارت شوروی در تهران گذرنامه مخصوصی که تحصیلش بینهایت دشوار بود بگیرند. این محدودیت و سختگیری البته شامل حال ایرانیان نمیشد؛ ولی چون دولت ایران عده زیادی کارشناس و مستشار خارجی در استخدام خود داشت، لذا دردسرها و گاه مشکلات طاقت فرسائی پیدا میکرد و نمایندگان سیاسی متفقین در حکومت ایران اجازه نداشتند، که به شهرستانهای شمالی و مخصوصاً صنعتی آن مناطق مسافرت کنند و درباره اوضاع آنها گزارشهایی برای دولتهای متبوعه خود تهیه و ارسال بدارند. از سال ۱۹۴۳ تا پایان جنگ بههیچوجه به روزنامهنگار خارجی اجازه ورود به منطقه اشغالی شوروی داده نشد.[۷] مقامات شوروی از همان روز اول ورود خود به ایران دست به ترور سیاسی زدند، آزادی مطبوعات که در تهران همه از آن برخوردار بودند، در شهرستانهای شمالی کمتر کسی از آن بهرهمند بود، هرقدر زمان جلو میرفت، کنترل شوروی به فعالیتهای سیاسی در منطقه اشغالی آنها محکمتر میشد. بهطوریکه در سال ۱۹۴۴-۱۹۴۵ دولت قادر نبود که بدون جلب رضایت اولیای امور شوروی برای استانها و شهرستانهای شمالی که در منطقه اشغالی روسیه واقع بودند، استاندار یا فرماندار تعیین کند، اظهار تمایل به احزاب دست راست، توزیع روزنامههای ملی در نواحی شمالی کار عاقلانهای شمرده نمیشد و مخاطراتی در برداشت، اگر کسی اسباب رنجش و کدورت کنسولهای شوروی و یا فرماندهان ارتش سرخ را فراهم میکرد یا مدتی به زندان میافتاد و یا از منطقه اشغالی شوروی اخراج و تبعید میگشت.[۸] دامنه این آشفتگیها چنان گسترش یافت، که مقامات شوروی با مناطق شمالی مانند مناطق ممنوعه رفتار کرده، دسترسی خارجیان و مقامات ایرانی را به مناطق مزبور فقط به اجازه مخصوص موکول کردند، شورویها اجازه انتقال یا تجدیدقوای ژاندارمری و ارتش ایران را رد کردهاند و در امور استان توسط مقامات رسمی دولت ایران، مداخله کردهاند.[۹] دولت ایران هر وقت که خواست اقدامی برای رفع این غائلهها بنماید به موانعی برخورد کرد، که این موانع تماماً ناشی از توقف نیروی بیگانه در خاک ایران و دخالت آنها در امور مربوط به آن بوده است.[۱۰] مداخله مقامات و عمال روس در همه شئون مملکتی از یکسو و انتشار و تبلیغ افکار و عقاید کمونیستی خطری از طرف دیگر بود، که حاکمیت و استقلال ایران را مورد تهدید جدی قرار میداد. بدین معنی که روسها سیاست خود را در نواحی آذربایجان و کردستان مبتنی بر تحریک مردم در جهت گسستن از حکومت مرکزی و ایجاد جنبشهای خودمختاری و جدائیطلبی کرده بودند، آنها همچنین آشوریها و کردهای مقیم رضاییه را برانگیختند تا با تشکیل یک کمیته رهاییبخش مامورین دولت مرکزی را از آن استان فراری دادند. در ماکو مقامات شوروی به مامورین دولت ایران که به زبان فارسی تکلم میکردند، اخطار کردند تا پستهای خود را ترک کنند تا افرادی که به زبان ترکی آشنایی دارند جای آنها را بگیرند.[۱۱] شک نیست که روسها از همان ابتدای ورود خود به ایران مصرانه میکوشیدند، که در شمال زمینه را برای ایجاد یک تحول سیاسی در موقع مناسب هموار و مهیا سازند. حوادث سال ۱۹۴۵ نشان داد، که این عقیده کاملاً درست بوده است.[۱۲]
[۱] ناصحی،۱۰۶:۱۳۸۴
[۲] همان،۸۳
[۳] لنزوسکی،۲۱۴:۱۳۵۳
[۴] موسوی زاده ،۱۵۱:۱۳۸۱
[۵] ناصحی،۷۶:۱۳۸۴
[۶] همان،۸۱
[۷] لنزوسکی،۲۱۵،۲۱۶:۱۳۵۳
[۸] همان،۲۲۰
[۹] موسوی زاده،۲۰۷،۲۰۶:۱۳۸۱
[۱۰] ملک یزدی،۵۸:۱۳۲۶
[۱۱] ناصحی،۸۱:۱۳۸۴
[۱۲] لنزوسکی،۲۲۱:۱۳۵۳