خانه / مقالات / ایران در شعر شاعران آذربایجان و آران قسمت سی و یکم

ایران در شعر شاعران آذربایجان و آران قسمت سی و یکم

علی نظمی

استاد علی نظمی تبریزی در سال ۱۳۰۶ شمسی در شهر تبریز در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. پدرش از شکارچیان زبردست و مشهور تبریزی به شمار می‌رفت و در زمان ولیعهدی مظفرالدین‌شاه در تبریز میرشکار وی بوده است.

نظمی تبریزی از محضر اساتیدی چون عباسقلی‌خان وقایعی، ملک‌الشعراء بهار و استاد محمدامین ادیب طوسی بهره‌های فراوان بُرد.

نظمی در سرودن شعر، به ویژه غزل از سبک و شیوه دو شاعر نامدار شیراز، سعدی و حافظ پیروی می‌کند و خود به پیروی از این دو شاعر معجزنگار اعتراف و افتخار می‌کند:

«نظمی» به غزل شهره‌ آفاق نمی‌شد

گر پیروی از سعدی شیراز نمی‌کرد

نظمی تبریزی استاد غزل است، اکثر غزل‌سرایان معاصر او را استاد غزل می‌دانند و غزل‌های نظمی اغلب صورت استقبال از غزل‌های سعدی و در موارد متعدد دیگر، چاشنی عرفان و گاه لحن قلندرانه دارد. شعر نظمی چنان ظریف و زیباست که گاهی اشعار سعدی را تداعی می‌کند و اگر کسی تخلص نظمی را برگیرد بدون شک شعرش را به سعدی نسبت خواهد.

از این شاعر بلندپایه کتاب‌هایی به چاپ رسیده که از مشهورترین آنها دیوان غزلیات و تذکره‌الشعرای منظوم و منثور «دویست سخنور» را می‌توان نام برد.

(محمدتقی سبکدل، ۱۳۸۷: شش)

            این سراینده با اینکه اکنون ۸۵ سال دارد، هنوز از سرودن شعر و تحقیق و تتبّع دست برنداشته است و غزل‌هایش چنان شیرین و دل‌انگیز است که گوئی:

«یک جوان ۲۲ ساله سر بر آستان معشوق می‌ساید و غزل می‌سراید. در پایان همان طور که شهریار مُلک سخن عاشق و دلداده حافظ بوده و همیشه لسان‌الغیب را مُراد خود می‌دانست، نظمی هم عاشق و شیفته سعدی است و در شعرش می‌گوید:

شهریار و من شوریده شبی قرعه زدیم

خواجه افتاد به او، سعدی شیراز به من

 

 

در توصیف ایران

 

ایران من ای دیار هوشنگ
آنی تو که عزّت تو داده‌ست
آنی تو که برخی از سلاطین
نسوان تو مظهر وقارند
دشمن ز صلابت تو دیده‌ست
بدخواه تو را همیشه بوده‌ست
گامی ز تو هر که دور باشد
هرکس که نگشت دوستدارت
دامان تو هست تا به چنگم
باشد که رخ تو سیر بینم
گر نیک بدیدم از تو ور بد
«نظمی» مشتی ز خاک پاکت
هر نغمه که می‌زنند اغیار
ایرانی‌ام و فدای ایران

ای مهد کمال و فرّ و فرهنگ
بر چهره روزگار ما رنگ
تسلیم تو کرد تاج و اورنگ
مردان تو شیر آهنین چنگ
آنها که ندید شیشه از سنگ
میدان فراخ آرزو تنگ
دورم من از او هزار فرسنگ
از دوستی‌اش بود مرا ننگ
بر دامن کس نمی‌زنم چنگ
ز آیینه دل زدوده‌ام زنگ
پیشانی من ندید آژنگ
نفروخت به گوهری گرانسنگ
در گوش من است خارج آهنگ
با من سخنی مگو ز افرنگ

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …