بهزاد محمدخانی[*]
1- مقدمه
در مقاله پیش رو نگاهی اجمالی به تاریخ شفاهی مبارزات میهن پرستان ارسباران در برابر غائله فرقه دموکرات آذربایجان میپردازد. مختصر نگاهی به زندگینامه مبارزین نشان میدهد که از پایگاه اجتماعی و سیاسی و نظامی بالایی برخوردار بودهاند. همین پشتوانه بزرگی برای مبارزات مبارزین ارسباران شامل: رضاقلی خان محمدخانی، عالیشان محمدخانی، طالب قره باغی، عبداله قره باغی، موسی خان معروف به همای، عبداله خان محمدخانلو، میرصمدخان احمدی، حسن خان احمدی، علی عباس خمارلو و . . . میباشد. باورهای دینی، روحیهی بیگانه ستیزی، استبداد ضد دینی و روحیهی وطن پرستی ریشه در اجداد اینان (رضاقلی خان محمدخانی، عالیشان محمدخانی، عبداله خان محمدخانلو) دارد. مبارزات اجداد اینها زول ولی، محمدولی سلطان، باقرخان، احمدخان و حاج صفقلی خان در جنگهای اول و دوم ایران و روس و شهادت باقرخان و احمدخان در جنگ هرات و مجاهدتهای مرزی و مرزبانی و دریافت نشان سرتیپی از مظفرالدین شاه را در کارنامه خود ثبت نموده اند.
2- مبارزات و جنگ های مبارزین علیه فرقه دموکرات
«بعد از پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای ارتش سرخ خاک ایران و بالاخص آذربایجان را ترک نکردند. نیروهای ارتش سرخ با حمایتهای مادی و معنوی سودای تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان را داشتند. همرزمان با حضور نیروهای ارتش سرخ، هاجرین ایرانی و افسران اطلاعاتی در غالب شاعر، نویسنده و منتقد همراه آنها به ایران آمده و نسبت به عضو گیری از مردم عادی و دارای مشکل معیشتی و افراد ناراضی از حکومت مرکزی و خوانین و مالکین تحت عنوان«دنیشقا»میکردند. *
«این امر در مناطق مرزی و همجوار با شوروی مثل ارسباران از شدت بیشتری برخوردار بود. در ارسباران از کشاورزان و رعیتهای ناراضی از حکومت مرکزی و خوانین عضوگیری از شدت بیشتری برخوردار بود. همزمان فرماندهی ارتش سرخ در تبریز تعداد سه هزار اسلحه برنو و به هر اسلحه 200 عدد فشنگ و تعداد قابل توجهی لباس نظامی ارتش سرخ در منطقه ی ارسباران توزیع نموده بودند. تقریبا همه منطقه ی ارسباران به جز منطقه ی محمد خانلو تحت نظر و مدیریت عوامل ارتش سرخ قرار گرفته بود. در این منطقه مبارزینی چون: رضاقلی خان محمد خانی، طالب قره باغی، عبداله قره باغی، عالیشان محمد خانی، عبداله خان محمد خانلو، موسی خان معروف به همای، امیرصمد خان احمدی و حسن خان احمدی با اصلاع دقیق از نقشه تجزیه طلبی ماه ها قبل از تشکیل رسمی فرقه دموکرات و ماه ها بعد از تشکیل آن با عوامل تادندان مسلح و نیرو های ارتش سرخ در نوار مرزی ارسباران تا اسفند ماه 1324 تا لحظه ی دستگیری مقابله و جانانه دفاع نمودند. این مبارزات در ضمن سوگند خوردن مجاهدین به قرآن مجید که تا آخرین قطره خون علیه متجاسرین، مبارزه خواهند کرد. »
تمامی این دفاع و جان نثاری ها در شرایطی صورت گرفته است که در روز 22 آذرماه 1324 یعنی درست یک روز پس از تشکیل رسمی ارکان فرقه دموکرات آذربایجان، لشگر 3 آذربایجان توسط تیمسار درخشانی منحل گردیده و تمامی نفرات لشگر عازم محل زندگی خود و ایشان هم توسط هواپیمایی روسی وارد تهران می شوند!!. حتی درخواست های مکرر رضا قلی خان محمد خانی از فرمانده پادگان اهر آقای سرتیپ هاشم خان امینی جهت ارسال فشنگ و اسلحه بی جواب می ماند. استدلال آقای سرتیپ امینی این بود که با توجه به توضیع 3000 اسلحه برنو در ارسباران و به هر تفنگ 200 فشنگ و تعداد قابل توجهی لباس نظامی روسی توسط ارتش سرخ دفاع و مبارزه در ارسباران توسط آنها نوعی خودکشی به حساب می آید!!
«از تابستان 1324 تعداد زیادی از کاپیتان های روسی از جمله کاپیتان حسن کشانی و . . . و تعداد بسیار زیادی از نیرو های ارتش سرخ و عوامل فریب خورده داخلی وارد شهر کلیبر شده و نسبت به عضوگیری از افراد عادی و ناراضی از حکومت مرکزی و مالکین و خوانین میکردند؛ تعداد زیادی از اطراف کلیبر از جمله روستای دمیریق و اهالی چلبیانلو عضو تشکیلات آنها شدند. در آن وضعیت شعبه های زیادی را هم در منطقه از جمله «وینق»، «وایقان»، «ستن» و . . . باز نمودند. »* اعضای نهضت میهن پرستان ارسباران با آگاهی از نیت و مرام تجزیه طلبی فرقه دموکرات شروع به جنگ های تن به تن با آنها نمودند. مبارزین با این تعداد کم اما با روحیه مجاهد گونه خود توانستند در مقابل فوج عظیم و تا دندان مسلح نیروهای ارتش سرخ و عوامل داخلی آنها دفاع نمایند. به دلیل قرار گرفتن منطقه ی ارسباران در نقطهی صفر مرزی با شوروی و محاصره ی بخش های جنوب و شرق و غرب منطقه توسط نیرو های ارتش سرخ عملا مبارزین ارسباران در حلقه و محاصره شدید قرار داشته اند و در همین شرایط مبارزه نمودن از اهمیت فوق العاده ای برخوردار میگردد.
اگه مبارزه ی ذوالفقاری ها در زنجان علیه فرقه ی دموکرات صورت گرفته، نیرو و تجهیزات نظامی از طریق مرکز توسط نیروهای مردمی به دست آنها میرسید.
اگر عشایر غیور شاهسون علیه عوامل فرقه مبارزه نمودند از طریق رشت و آستارا تجهیزات نظامی و نیرو ی کمکی میرسیده است.
«اما مبارزه مبارزین ارسباران در شرایطی صورت گرفته که هیچ کمک و مساعدتی از جایی صورت نگرفته است، حتی روایت مینمایند که از طریق واسطه و به صورت قاچاق از شوروی فشنگ تهیه نمودند که با اطلاع فروشنده از نیت و مقصد خریداران از گذاشتن باروت در داخل فشنگ ها خودداری نمودند و مرمیها در داخل لوله تفنگ ها گیر نموده است!! با تمام این توصیفات که قلم از تشریح آن عاجز و شرمسار است، مبارزین ارسباران در جنگ های زیادی از جمله: جنگ آینالو، جنگ وایقان، جنگ شیخ حسنلو، جنگ حیدرکانلو و جنگ ذونبلان توانستند تعداد زیادی از نیروهای ارتش سرخ و عوامل فرقه دموکرات را از بین ببرند.
«بعد از تلفات سنگین جنگ وایقان و آینالو بود که عوامل فرقه در صدد زدن ضربه سنگین و گرفتن زهر چشم از رضاقلی خان محمد خانی بر میآیند که با طراحی و نقشه عوامل و حامی فرقه به نام ذال سلطان و حاتم خان نقشه شهادت فرزند ارشد و 22 ساله ایشان به نام عالیشان محمدخانی را اجرا مینمایند.
شهادت ایشان ضربه ی سنگین به پدر و یارانش وارد مینماید اما اصلا خللی در ادامه ی راه و مبارزه ایجاد نمی شود رضا قلی خان قبل از اعزام به جنگ ذونبلان که شب مهمان برادر زاده ی خود عزیزخان بشیری در دریلو بود. که از ایشان جویای احوال عالیشان میشوند که رضاقلی خان موقع شنیدن جواب متوجه شهادت فرزند جوانش میشود که رضاقلی خان با اشاره و چنگ زدن موهای خود میگویند که فردا به تعداد مو های عالیشان ام در ذونبلان از عامل فرقه را از بین خواهد برد و فردا خبر آن به گوش شما می رسد که اینطور هم میشود. »*
3- جنگ ذونبلان آخرین جنگ و دفاع جانانه
بعد از جنگ شیخ حسینلو بود که میرصمد خان و حسن خان احمدی در حوزه ی وینق تسلیم شدند. جنگ حیدرکانلو بدون مشارکت آنها انجام گرفت که منجر به شهادت دو مبارز قهرمان به نام علی عباس خمارلو و امامعلی خمارلو گردید. رضاقلی خان محمد خانی همراه یاران باوفا و دلاوری چون طالب و عبداله قره باغی و موسی خان معروف به همای و عبداله خان محمد خانلو راهی جنگ ذونبلان میشوند. یارانی باوفا که مبارزه را با هم شروع و ادامه و نهایتاً با هم دستگیر و شهید میشوند.
«در ذونبلان که با ورود فوج عظیم نیروهای تازه نفس از طریق پل خدا آفرین از شوروی به فرماندهی کاپیتان قاضی اوف (فرمانده ارتش سرخ در گنجه و سرکوبگر ملیون قره باغ) جنگ بسیار سختی در می گیرد.
در این جنگ که مبارزین نستوه: رضا قلی خان محمدخانی، طالب قره باغی، عبداله قره باغی، عبداله خان محمد خانلو، موسی خان معروف به همای در خانه ی یکی از اهالی ذونبلان مهمان بودند که به صورت اصل غافل گیری خانه مورد نظر توسط نیروهای ارتش سرخ و عوامل فرقه دموکرات محاصره میشوند در این لحظه فرصت سوار شدن به اسب ها توسط مبارزین ممکن نمیشود. ظاهرا امکان پوشیدن چاروق نیز توسط مبارزین پیدا نمیشود و در این موقع جنگ سختی بین مبارزین و نیروهای شوروی و عوامل فرقه دموکرات در میگیرد. با تدبیر رضاقلی خان جنگ را از داخل روستا به ارتفاعات کشیده میشود تا از تلفات نفرات بومی جلوگیری شود. اما در فاصله کشیده شدن جنگ به ارتفاعات و کوهستان ذونبلان همان نیرویی که به طرف نفرات بومی شلیک کرده بود از اهالی روستا جوانی به نام اسد فولادی در اثر شلیک فوت میکند حتی مادر اسد خود را روی پیکر نیمه جان ایشان میاندازد که مادر را نیز همان فرد روسی نقش بر زمین میکند. که حتی رضاقلی خان با آن صدای رسا و بلند خود به آن فرد میگوید که به افراد بومی شلیک نکنید که در همان جا توسط شلیک رضاقلی خان به پیشانی آن فرد نقش بر زمین میشود. کم کم جنگ به ارتفاعات کشیده میشود. مبارزین در ارتفاعات بالاتری نسبت به نیرو های روسی و عوامل آنها قرار میگیرند. مبارزین مجبور بودندارتفاع 3 تا 4 هزار متری را با آن شدت برف بالا بروند و هر از گاهی هم به سوی نیرو های متجاسیرین شلیک نمایند. نیروهای متجاسیرین و حتی آن نیروی فدایی که پسر ارشد رضاقلی خان (شهید عالیشان محمد خانی)را به مقام شهادت رسانده بود، فریاد می زند که همانجا ایست نمایید تا خود را هم پیش پسرت عالیشان راهی کنم!!. در لحظه شنیدن این فریاد رضاقلی خان پالتو خود را سریع از تن در می آورد و به یک درختچه میپوشاند و سریع از دره منتهی به محل قرارگیری آن نیروها و صدای آن فدایی؛سریع خود را به آن فدایی میرساند و درست در صورت و دهان آن شخص شلیک میکند.
بعد از هلاکت آن عضو فدایی، رضاقلی خان به نشانه ی شادی و اظهار رضایت 9 تیر هوایی شلیک مینماید.
گروه دیگر از نفرات مدام به آن پالتو پوشانده شده به درختچه شلیک مینمایند.
طالب و عبداله قره باغی و موسی خان هم در کمین آن نفرات منتظر نزدیک شدن آن گروه میمانند که همه را نقش بر زمین مینمایند.
نیروهای روسی و عوامل فرقه تلفات خیلی سنگینی در این جنگ از خود به جای میگذارند. »[†]
4- جریان دستگیری مبارزین
«پس از خاتمه جنگ ذونبلان که تا پاسی از شب ادامه داشته است، مبارزین شبانه از مسیر کوهستانی با پای پیاده با آن شدت بارش برف خود را از مسیر«کریشان» به رودخانه جانانلو میرسانند. از آنجائیکه مسیر تردد مبارزین در روی برف مشخص میشده است. به پیشنهاد رضا قلی خان، مبارزین تصمیم می گیرند که ادامه مسیر را در داخل رودخانه طی نمایند تا جهت و مسیر تردد آنها مشخص نشود. در داخل رودخانه جانانلو به سمت رودخانه ارس مسیر را ادامه میدهند و بعد از روستای بابایلو در داخل آسیاب آبی که مرحوم اسماعیل خان لیثی در آن کار میکرده به استراحت میپردازند. چند ساعتی در آن آسیاب به استراحت و غذاخوردن پرداخته و از آنجایی که هر لحظه تعقیب مبارزین متصور بوده است. از طریق سفارش برادر کوچک رضاقلی خان بنام مرحوم کنتوخان برای مبارزین جوراب پشم از دریلو می آورد. لحظه جدایی دو برادر همانند لحظه جدایی صحرای کربلا در ذهن متباتر مینماید. مبارزین شبانه بر خلاف جهت جریان آب رودخانه جانانلو به سمت کوه های مشرف به دار آغزی حیدرکانلو «گرالای» حرکت مینمایند. در داخل غاری کوچک در «قچی لر» از سرما و برف پناه میگیرند. مرحوم اسماعیل خان لیثی همراه کنتوخان برای آنها آذوقه و غذا میبرند که فداییها پی به محل نگهداری آنها برده و ضمن دستگیری اسماعیل خان لیثی و دادن شکنجههای شدید و طراحی نقشه به دستگیری آنها اقدام مینمایند». [‡]
«محل نگهداری مبارزین در نقطه ای از کوهستان قرار گرفته بود که فدایی ها با آن همه نیرو و تجهیزات نظامی جرات نزدیک شدن نداشتند. با فریاد طالب قره باغی که از دوستان دیرین خود به نام حسینقلی اهل زندآباد در داخل فوج نیروهای فدایی بوده میخواهد که برای اسارت آنها فقط حسینقلی راهی شوند. اما مبارزین از ایشان میخواهند که خلع سلاح شده بروند چون محل قرارگیری مبارزین بالاتر بوده و مشرف به محل نیروهای فدایی بودند. حسینقلی از آنها هم میخواهد که شما هم باید خلع سلاح شوید. سلاح ها توسط رضاقلی خان جمع آوری و از داخل غار به بیرون پرت میشوند در حالی که فقط 9 تیر از فشنگهای رضاقلی خان به همرزمان میگوید که اینها ما را دستگیر میکنند اجازه دهید حداقل به تعداد 9 تیر، 9 نفر از اینها را هم از بین ببریم، که همرزمانش اجازه نمیدهند. حسینقلی که نزدیک اینها میرسد میبیند که رضاقلی خان یکی دیگر از همرزمان سرما و کولاک پاهای آنها را از بین برده و توان راه رفتن را ندارند که صدا میزند دو نفر جوان تنومند جهت کول کردن اینها بیاید که یکی از طوعلی علیا و دیگری از حیدرکانلو داوطلب میشوند.
از راست به چپ: عبداله خان محمدخانلو، شهید رضاقلی خان محمدخانی و
همرزمان شهیدش (موسی خان، طالب و عبداله قره باغی)
اینها را دست بسته به حیدرکانلو انتقال میدهند و یکی دو روز در آنجا نگهداری میشوند. رضاقلی خان پیشنهاد میدهد که با پول خود ما برای ما گوسفندی بخرید و ما چند روزی هست که غذای گرم نخوردیم که این نیز انجام میشود و هیچکس جرات نمیکند گوسفند را برای آنها ذبح کند که تنها آقای قهرمان بران که در آن زمان جوانی 17-18 ساله بود قبول میکند. در آن حال یکی از فدایی ها میآید و میگوید که رضاقلی خان مژدگانی بدهید که پسرت را هم کشتیم که ایشان جواب میدهد که به تعداد موهای سر پسرم از نفرات شما به هلاکت رساندم در ذونبلان و هیزم نیمه سوخته را به سر آن فدایی میکوبد که خبر به کاپیتان حسن کشانی میرسد که ایشان آن فدایی را با خود پیش رضاقلی خان آورده و از رضاقلی خان عذر خواهی مینماید!!»[§]
5- محاکمه و شهادت در تبریز و انعکاس در مطبوعات
زمان دستگیری مبارزین در ارسباران به اوایل اسفند ماه 1324 برمیگردد. در جریان محاکمه در دادگاه صحرایی که توسط عوامل روسی و فدایی انجام گرفته است. در کتاب خاطرات حضرت آیتاله میرزاعبداله مجتهدی (بحران آذربایجان) در صفحه 139-142 چنین اشاره میشود:«چندی قبل که عده ای از خوانین قره داغ با دولت جدید طرفیت مینمودند، حالا مدتی است که گرفتار شده اند. عبداله خان نام که از آن جمله بود در اهر خودکشی کرده است. چندین نفر دیگر و سیدعبدالصمدخان و حسن خان با عده ای از اتباع خودشان از آن جمله هستند. امروز راجع به این محبوسین در روزنامه آذربایجان دو مقاله آتشین و شدید اللحن نوشته بود و مبلغی از سیئات اعمال و فجایع محبوسین شرح داده بود و اشاره به تشکیل شدن محاکمه صحرایی که به محاکمه این محبوسین و امثال آنها مشغول خواهد شد، نموده بود؛ لحن شدید مقاله ها و مبالغه در شمردن فجایع گرفتار شدگان و مزمت قضاوت این ظن را در ذهن آدم تولید میکند که زمامداران خیال دارند که احکام سخت درباره مجرمین صادر نموده و بموقع اجرا بگذارند و این مقاله ها برای حاضر کردن افکار عامه و ایضاً برای تشجیع خودشان به خونریزی نوشته شده است.
قتل مشارالیه ها ممکن است نتیجه معکوس برای دولت ملی بدهد چون گرفتار شدگان در قره داغ خیلی موج است،بلکه در قره داغ محبوب عامه هستند.
چهارشنبه 8 اسفند ماه: دولت روسیه سفیر کبیر خود در بلگراد موسوم به سادچیکوف را به سفارت در تهران تعیین کرده است. مدتی بود که سفیر روس از تهران احضار شده بود و دولت شوروی برای ابراز کم لطفی خود نسبت به ایران از فرستادن خلف به سفیر احضار شده خودداری مینمود. اینک که سفیر جدید تعیین میشود،نشانه ی دیگری است از اینکه دولت شوروی نسبت به ایران بسر لطف آمده است. امروز صبح از رفقای مباحثه شنیدم که چهار نفر را به دار کشیدند. یکی از آنها هم آخوند بوده است به اسم ملا موسی[**]، از این خبر خیلی متاثر شدیم، چون جرم آخوند راهم نقل شد که حکم جهاد بر علیه حکومت ملی نوشته بوده اند. مباحثه را با ملالت خاطر تمام کردیم. نهار هم چندان اشتها نداشتم. ظهر روزنامه ی آذربایجان را آوردند. تفصیل قضیه معلوم شد. روز دوشنبه گذشته 6 اسفند ماه محکمه صحرایی بعد از یک هفته تحقیقات در راس 16 و نیم تشکیل گردید. ادعا نامه از طرف مدعی العلوم قرائت و متهمین و وکلای مدافع ایشان دفاع نمودند. بعد مدعی العموم جواب داد در ساعت 20 و نیم یعنی بعد از چهار ساعت محاکمه متهمین بعداز بیان آخرین دفاع خود،جلسه محاکمه را ترک نمودند و بعد از یک ساعت تبادل افکار رای به قرار ذیل صادر شد:
1- عبداله خان محمد خانلو که در اثر زخم که در موقع جنگ ذونبلان برداشته و در اهر فوت شده است محکوم به مرگ و ضبط دارایی.
2- رضا قلی خان محمد خانی (پسر [حاج] صفقلی خان) به تیرباران و ضبط دارایی.
3- طالب پسر یوسف محکوم به تیرباران شدند.
4- عبداله پسر یوسف محکوم به دار کشیدن.
5- موسی خان معروف به همای محکوم به دار کشیدن شدند.
در مطبوعات ارکان فرقه به نام آذربایجان از مبارزین به نام جانی و قلدر یاد شده است!!
زیر عنوان روزنامه ی آذربایجان «اعدام چهار جانی» یک مقاله هم نوشته شده بود. تفصیل کشته شدن محکومین را با شرح بسط بیان مینمود. اجمال آن از این قرار است: ساعت دوازده الی ربع روز سه شنبه 7 اسفند ماه حکم محکمه صحرایی در حق محکومین به موقع اجرا گذاشته شد. اول موسی خان را فدایی ها به پای دار آوردند و به دار کشیدند. بعد عبداله پسر یوسف را به دار زدند. رضا قلی خان و طالب پسر یوسف که هیچ نمیترسیدند، بعد از ادای وصیت های خود در حالی که برف میبارید تیر باران شدند. درهمین شماره چند عکس از آنها انداخته شده بود.» البته راویان و کسانی که از منطقه ارسباران از جمله اسماعیل خان محمد زاده و طرلان خان صمصامی و… دستگیر و در جلسه دادگاه شاهد محاکمه رضاقلی خان بوده اند. ایشان در دادگاه تمامی اتهامات را خود به تنهایی گردن گرفته و موجبات آزادی اسماعیل خان و طرلان خان از زندان و محکمه میگردد. ایشان در جلسه دادگاه میگوید که تمام افرادی که در آن منطقه از شما ها کشته شدند را من کشتم و این ها از ترس من موقع دستگیری همراه من به تبریز آمده اند!!
ایشان حتی در جلسه دادگاه به نحوه شهادت خود هم اعتراض میکند و میگوید که من به اندازه موهای سرم از نفرات شما را از بین بردهام اما همه را از رو به رو و در حین مبارزه و با چشمان باز زدم و کسی را که فرار میکرد را هم نزدهام. شما هم من را مثل آنها از رو به رو با چشمان باز و با تیر به شهادت برسانید نه دار کشیدن. که چنین نیز مینمایند و حتی چشمان ایشان را بسته بودند که خود چشمانش را هم باز مینماید و در حالی که در روی صندلی نشسته بود از جیب سکه ای در آورده و درخواست سیگار مینماید و در حین کشیدن سیگار خود دستور شلیک را صادر مینماید. مجله«وارلیق» چاپ 1325 باکو مینویسد: «رضاقلی خان محمد خانی دشمن درنده ی خلق (کمونیست) خود فرمان قتل خود را صادر کرد. » در روزنامه ی آزاد شماره 400 چاپ اول خرداد 1325 به گوشه ای از فجایع دموکرات ها که قتل فجیع میهن پرستان ارسباران میباشد میپردازد و از کشته شدن 700 تن از دموکرات ها در ارسباران یاد آوری مینماید. در غائله فرقه دموکرات آذربایجان با نقشه شوم شوروی، برادر و هموطن به دست برادر و هموطن دیگر به شهادت رسیدند اما اجانب به اهداف شوم خود هرگز نرسیدند. چه بسا کرکسانی که بر روی اجساد این شیرها رقصیدند و خود را بزرگ پنداشتند؛ اما غافل از آن بودند که شیر، شیر میماند و کرکس همان کرکس… .
فهرست منابع و مراجع:
1- ارسباران در گذر حماسه و تاریخ، محمد حافظ زاده، انتشارات مهد آزادی 1376.
2- مصاحبه با آقای ساریخان محمد خانی، سرکار خانم بیوک خانم پناهی، آقای صفقلی بشیری، آقای مشهدی علی محسنی و آقای قهرمان بران درباره فجایع دموکرات ها و مبارزه و مجاهدت مبارزین علیه آنها.
3- نهضت میهن پرستان ارسباران (بر اساس اسناد و خاطرات)، بهزاد محمدخانی، 1394.
4- روزنامه آذربایجان شماره 136 و 135 چاپ 7 و 8 اسفند 1324.
5- روزنامه آزاد شماره 400 چاپ اول خرداد ماه 1325.
6- مجله وارلیق چاپ 1325 باکو.
7- مغان در گستره تاریخ، عزیزاله قلمی،1376.
[*] عضو سازمان نظام مهندسی معدن ایران، مهندس مشاور و ناظر و پژوهشگر تاریخ معاصر ارسباران.
Behzad. hdt@gmail. com
* ساریخان محمد خانی- تاریخ شفاهی ارسباران
* سرکار بیوک خانم پناهی- تاریخ شفاهی ارسباران
* صفقلی بشیری- تاریخ شفاهی ارسباران
[†] مشهدی علی محسنی تنها شاهد عینی و زنده جنگ ذونبلان
[‡] اسماعیل خان لیثی- تاریخ شفاهی ارسباران
[§] قهرمان بران- تاریخ شفاهی ارسباران
[**] «ملا موسی»: در اصل ملا و موسی بوده که «و» آن به قضا میافتد و ملا یعنی میرزا محمد ذاکری از مرگ رهایی پیدا میکند و موسی خان هم اعدام میشود! موسی خان موقع دادگاه میگوید که در منطقه به من ملا موسی هم میگویند.