ای همان تبریز رویینتن که در میدان جنگ از مصاف دشمنان، هرگز نپیچیدی عنان ای بلاگردان ایران، سینه زخمی به پیش تیرباران بلا باز از تو میجوید نشان |
اشغالگران روس خبر به دار آویختن ثقهالاسلام را از مردم در شهرها و دهات اطراف تبریز پنهان کردند و بدبینان جلو شورش آنان را گرفتند (کسروی ، ۱۳۵۵ ش، ص ۵۰) و از تعدی و اجحاف نسبت به اصناف و تودههای مردم دریغ نداشتند و در توجیه مجازات و اعدام آزادیخواهان به دست مزدوران روسیه در روزنامه دولتی «نوویه ورمیا» که نظریات دولت روسیه را منعکس میکرد با گستاخی تمام نوشتند: «در این مورد انسانیت واقعی مستلزم خشونت است، کلیه سکنه تبریز را باید مقصر شناخت و مجازات کرد». (سه مبارز، عبدالحسین ناهیدی آذر، ص ۴۵)
تبریزیان که مات و مبهوت در روز شهادت سید و سالارشان عزادار بودند با شنیدن خبر به دار آویخته شدن ثقهالاسلام و ورود عنقریب صمدخان بیرحم به شهر، ناگزیر از نشان دادن عکسالعمل شدید در برابر تهدیدهای بیرحمانه روسها خودداری کردند و با آمدن تلگراف تزار نیکلای دوم امپراتور روسیه به رئیس محکمه صحرایی زمان جنگ در تبریز که تأکید شده بود: «به شورشیان تبریز هرگز ترحم نکنید و با آنان سریع و خشن رفتار کنید» (همان، ص ۱۵) تمام امیدهایشان به ناامیدی تبدیل شد.
صمدخان در نهایتِ بدنهادی با تعلیمات روسها در اسیر کردن آزادمردان هموطن خود و سپردن آنها به بیگانگان و کشتن و غارت نمودن و آتش زدن خانههای مردم، دلیر شده بود و با حمایت روسها از هیچ جنایتی دست برنمیداشت.
شهر از مجاهدان و رادمردان خالی شده بود و تنها تکیهگاه شهرشان نیز در شب شامغریبان مولایشان حسین(ع)، تا سحر بر سر دار مانده بود و تنها بوقلمونصفتهایی از جنس نامردی و زور که هر لحظه به رنگی درمیآمدند نظارگر این فجایع بودند و کاری نمیکردند.
با وجود مردانی چنین بیعقیده و مسلک، روسها جرأت پیدا کردند که انتقام دیرین خود را از قهرمانان انقلاب ستارخان و باقرخان بگیرند. اشغالگران که بعد از شهادت زندهنام ثقهالاسلام هرگز نتوانستند شجاعانه در مقابل آنها بایستند و آرمانهای آنها را لگدمال کنند، اینک که شهر در مشت آنها بود اگرچه دستشان به آنها نمیرسید اما با غارت کردن اثاثیه و منفجر کردن خانه ستارخان و باقرخان، به خیال خام خود زهرچشمی از انقلابیون گرفتند و دلشان را آرام کردند… .
روسها با آوردن نیروهای تازهنفس، همهروزه آرامش و زندگی را از مردم تبریز گرفتند، کسروی درباره این وضعیت دردناک تبریز مینویسد: «هنگامه دلگدازِ بس سختی بود. یک دسته مردان غیرتمند را دشمنان بیگانه در شهر خودشان به گناه آزادیخواهی به دار میکشیدند و کسی نبود به دادشان برسد». (تاریخ هجدهساله آذربایجان ، ص ۳۱۰)