مجتبی برزویی
در سالهای گذشته شاهد گرد آمدن انسانهایی متعصب و ناآگاه در ویرانه های بذ به بهانه بزرگداشت بابک خرمدین بودیم. پاسداشت و بزرگداشت بابک و معرفی او به عنوان شخصیتی غیرایرانی و ترک، هرگز رسمی آذربایجانی و پیشینهدار نبوده است بلکه چنین ادعایی نخست در جمهوری آذربایجان و به تشویق شورویها مطرح گردید. نویسندگان، تاریخنویسان و موسیقیدانان جمهوری آذربایجان آثاری درباره بابک و خرمدینان منتشر و تولید کردند ولی این آثار، تأثیری بر مردم آذربایجان ما، به ویژه اندیشمندان آگاه آن خطه نداشت. تنها پس از انقلاب و در دو سه دهه گذشته، تلاش برای مصادره و سرقت شخصیت تاریخی بابک از تاریخ و فرهنگ ایرانی و تعلق وی به تاریخ و فرهنگ ترکان آغاز شد که در پس پرده آن پانترکها قرار داشتند و گروهی عوامِ خام و متعصب هم بر آن دامن زدند.
ادعای ترک بودن بابک و سازماندهی گردهمایی سالانه در قلعه بذ، نخستین گام جدی اجتماعی در راستای شکل دهی و ساخت هویت جعلی آذربایجانیان از سوی جماعت پانترک است.
اما ببینیم فلان جوان تبریزی یا اردبیلی چگونه ناگهان به این آگاهی رسیده که بابک خرمدین «ترک» بوده و بر ضد خلفای عباسی شوریده و در هنگام مرگ و بریده شدن دست و پایش در برابر معتصم خلیفه عباسی ایستادگی و دلاوری بیمانندی از خود نشان داده است.
به این جوان آذربایجانی گفته شده است که در آغاز جنبشِ بابک، اعراب و ایرانیان با هم همراه شده بودند تا ترکانِ خیالیِ ساکن آذربایجان و رهبر دلاورشان بابک را نابود سازند. پایان این سناریوی خیالی با چاشنی خیانت امیر ارمنی سنباتِ باگراتونی به بابک تکمیل میشود و این ارمنی بدجنس (همانگونه که وهابیان از گور درگذشتگان نفرت دارند پانترکها هم از شنیدن نام ارمنی و ارمنیان آشفته میشوند) سرانجام نهانگاه بابک را به سپاه خلیفه گزارش داده و باعث گرفتاری او و خانوادهاش میگردد.
آشنایی با دیدگاه تاریخ نگار پانترک نسبت به بابک و پایداری او در برابر خلافت عربی، ما را با یکی از ویژگیهای کلیدی این شیوه تاریخنگاری آشنا میسازد و آن انتزاعی ساختن پدیده های تاریخیِ رخداده در آذربایجان و اران و بریدن زمینه پیوندهای آن پدیده با پدیده های همسان، همسو و حتی هم زمان با ایران و ایرانی است.
با این ترفند نه تنها شورش بابک بلکه هر رویداد دیگری که در آذربایجان رخ داده است، دیگر هیچ همخوانی و هماهنگی و همزمانی با رویدادهای همانند خود در ایران نخواهد داشت و جدایی سرنوشت تاریخی آذربایجان از دیگر بخشهای ایران در ذهن جوان آذربایجانی کاملاً نقش خواهد بست.
حال تا این جوان بیاید و دست به مطالعه و پژوهش بزند و دریابد که همه رویدادهای تاریخی آذربایجان در تناسب و پیوند کامل با تاریخ دیگر نواحی ایران بودهاند، عمرش سپری شده و از کار و زندگی بازمانده است و از سوی دیگر اگر ساده لوحانه و بیهیچ پژوهش و تشکیکی آراء و اندیشه پانترکها را بپذیرد، در حقیقت به آنان اجازه داده است که هویتی نادرست و دروغین برایش بتراشند و او را از خودش بگیرند و کسی دیگر به جایش بیافرینند.
این تحریف تاریخیِ چند وجهی و چند مرحلهای نه تنها حس غروری صرفاً بر اساس زبان ترکی را زنده میکند بلکه بر نفرتشان از اعراب و به ویژه ارمنیان نیز دامن میزند.
اما ببینیم منابع تاریخی درباره بابک و دشمنانش چه میگویند. از قضا خلیفهای که شدیداً با بابک مبارزه کرد و مصمّم بود که به هر قیمتی جنبش خرمدینان ایران را سرکوب نماید، خود نیمه ترک است و معتصم نام دارد. درباره وی که مادرش کنیزی ترک بود، گفتهاند: «اول کسی که از خلفا غلام ترک داشت او بود…».[۱] وی ترکان را به عنوان مزدور وارد ساختار نظامی عباسیان کرد و با این اقدام، زمینه انحطاط خلفای عباسی را فراهم آورد زیرا بعدها غلامان گمنام ترک به آرامی اعراب را از قدرت بیبهره ساختند. همچنین از آن جا که مزدوران نظامی ترک، مردم بغداد را آزار می دادند و به کودکان و زنان در شب و یا در کوچههای کم رفت و آمد دست درازی میکردند، معتصم شهر سامرای کنونی را ساخت تا ترکان در آن شهر تازهبنیاد اسکان یابند و بیش از آن بغدادیان را نیازارند.
باید توجه داشت که جنبش بابک یا خرمدینان دارای پیوستگیهای آشکاری با دیگر جنبشهای ایرانیان در دو سده نخست هجری است و در حقیقت خود از جنس همان پدیده ها به شمار میرود. نفیسی در آغاز کتاب «بابک خرمدین؛ دلاور آذربایجان» به طور طبیعی و به درستی جنبش بابک را در کنار مبارزات ماه آفرید، سنبات، مقنع، ابومسلم، استاذیس، حمزه آذرک، اسحاق، عبدالله ابن رونده، علی ابن محمد برقعی، مازیار، خیذر ابن کاوس افشین اشروسنهای، طاهر ابن حسین فوشنگی، مردآویز، عمرولیث، اسماعیل ابن احمد سامانی و پسران بویه مینهد.[۲] در حقیقت مردم ایران همواره آماده سرکشی و شورش علیه اعراب بودند و هواداری آنان از مختار در مجازات عاملان کربلا، پشتیبانیشان از قیام زید بن علی و یحیی بن زید، برای ایرانیان فرصتی بود تا تازیان را بکوبند و پیشینه این رفتار نه به عصر بابک و عباسیان بلکه به دوران بنیامیه بازمیگشت و جنبش بابک نیز ریشه در همین انگیزه داشت و از همین جنس بود.[۳]
برخلاف اروپا که از راه مسالمت آمیز و دینگستری و تبشیر به مسیحیت گروید و یا مانند اندونزی که توسط بازرگانان مسلمان و در آرامش به اسلام فراخوانده شد، حکومت ساسانی ایران بعد از چند نبرد بزرگ و گسترده شکست خود و ایران به دست مسلمانان فتح شد. با کمال شگفتی زمانی که ایرانیان با حقیقت اسلام آشنا و به آن بسیار علاقهمند گشتند، بنیامیه به طمع وصول گزیت و خراج که مالیاتی اضافه بر مالیات اصلی برای غیر مسلمانان بود، از گروش ایرانیان به اسلام، چنان که باید، استقبال نکردند.
در چنین شرایطی تاریخنگاران عرب و ایرانی، پدر بابک را از اهالی پایتخت ساسانیان مداین یا تیسفون و مادرش را از اهالی ری دانستهاند. پس منطقی است اگر او را از نژاد ایرانی بدانیم نه ترک، زیرا نه تنها در آن زمان بلکه امروزه هم ترکان نه در ری و نه در مداین نزیستهاند. منابع از مهاجرت بابک و مادرش به آذربایجان صریحاً یاد کردهاند. آنچه در اینجا اهمیت دارد، عدم تعلق پدر بابک به یک قبیله مشخص ترک است. با توجه به بافت قبیلهایِ جوامع ترکی هنوز هیچ تاریخنگار پانترکی جرأت نسبت دادن بابک و پیروان آذربایجانیش را به قبیله مشخصی از ترکان نداشته و نخواهد داشت.
عوفی در جوامع الحکایات و لوامع الروایات خود ساختار اجتماعی پیروان بابک را این گونه تشریح میکند: «… بابک کار به خود گرفت و بعد از مدتی جنگی افتاد در میان آن جماعت و جاویدان در آن جنگ کشته شد و زن جاویدان با آن جماعت گفت که جاویدان بابک را خلیفه خود کرده است و اهل این نواحی را به پیروی او وصیت کرده و روح جاویدان به وی تحویل کرده است و شما را وعده داد که به دست او فتح و ظفر یابید و آن جماعت به پیروی او تن دردادند و بابک یاران خود را گرد آورد و ایشان عدتی و عددی نداشتند.
بابک جمله را سلاح داد و ایشان را گفت صبر کنید چندان که ثلثی از شب برآید و برون آیید و بانگ کنید و هرکس را که بر کیش ما نیست از زن و مرد و کودک جمله را به شمشیر بگذرانید، پس جمله برین قرار بازگشتند و نیمشب خروج کردند و اهل آن دیه از مسلمانان بکشتند و کس ندانست که را ایشان فرمود و خوفی و هراسی در دلهای مردمان جای گرفت و بیتوقف ایشان را به نواحی دورتر فرستاد و هر که را یافتند بکشتند، و ایشان مردمانی بودند دهقان و کشتن و جنگ کردن عادت نداشتند و بدین دو جنگ که کردند کشتن عادت گرفتند. و برین دلیر شدند و خلقی از دزدان و بددینان و ارباب فساد روی به وی نهادند تا او را بیست هزار سوار گرد آمد به جز پیادگان».[۴]
در متن صریحاً به این نکته اشاره شده است که پیروان آذربایجانیِ بابک روستاییانی بودند که عادت به جنگیدن نداشتند و بومیان مسلمان آذربایجان را میکشتند. این امر گویای آن است که آنان به عنوان خرمدینان یا بازماندگان مزدکیان و مانویان نه تنها با اعراب بلکه با مسلمانان آذربایجانی همزبان خود نیز دشمنی میورزیدند و در ضمن نه مانند ترکان جنگاور بودند و نه جامعهشان دارای بافت قبیلهای بود. به این ترتیب اثبات ترک بودن بابک و هوادارانش امری محال و نشدنی است. سرکشی بابک و پیروان خرمدینش جنبه ملی ـ مذهبی و کاملاً ایرانی داشت و نخستین حرکت آنان کشتن مسلمانان آذری بومی و سپس درگیری با اعراب مسلمان گسیلشده از سوی خلیفه بود.
پذیرش این نکته که پیروان آذربایجانی بابک «ترک» بودهاند به یک دلیل بسیار روشن دیگر ممکن نیست. زیرا آنچه پانترکها به آن توجه ندارند این است که ترکان بر خلاف ایرانیان، نبطیها، آرامیها و قبطیان هیچ شورشی را، آن هم در اوایل سده سوم هجری که زمان ورودشان به اسلام بود، بر ضد خلافت و در ستیز با خلافت بنیعباس سازماندهی نکردند و در واقع جای قبیلههای ترک به شکل معناداری در میان اقوام فعال در جنبش شعوبیه کاملاً خالی است.
اینک پرسشی که پیش میآید این است که چرا ترکان در جنبش شعوبیه شرکت نداشتند؟ پاسخ بسیار ساده و روشن است: در حقیقت برخلاف ایرانیان و قبطیانِ مصر که ملتهایی دارای نام ملی، سرزمین و دین مشخص بودند و سروری خود را در فتوحات اسلامی از دست داده و مورد ستم بنیامیه قرار گرفته بودند، ترکان جماعتهای قبیلهای پراکنده بینام و نشان و فاقد کشورِ شناختهشده و آیینهایی مشخص به شمار میرفتند که معمولاً به عنوان غلام و برده به خدمت اعراب درمیآمدند.
در منابع تاریخ اسلامی به جای آنکه از وطن مشخصی برای قبیلههای پراکنده و رنگارنگ ترک یاد شود، بیشتر نام همان قبیلهها ذکر گردیده است و اصطلاح شناختهشده جغرافیایی ترکستان، که از سوی ایرانیان در دوران اسلامی ابداع شد، اصطلاحی بسیار کلی و مبهم است که به بخشهایی از شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر دلالت داشته و هرگز گویای کشور ترکی مشخصی با مرزهای شناختهشده نبوده است.[۵] این نکته ای است که با اندکی موشکافی در منابع تاریخ ایران و اسلام به چشم میآید. حتی ترکشناس بزرگ روس بارتولد پس از سالها بررسی و مطالعه تاریخ کهن اقوامی که ترک بوده یا ترک شدهاند، به این نتیجه رسیده است که ترکان هویت ملی مشخص و حتی نام ملی مشخصی هم نداشتهاند و اینکه: «به احتمال قریب به یقین مسلمانان بودند که به واژه «ترک» ارزش زبانشناختی امروزه آن را دادند؛ یعنی اسم جمعی که مجموعه اقوام ترک را دربر میگیرد. اعراب متوجه شدند که بسیاری از اقوامی که در قرون هفتم و هشتم میلادی با آنان در ارتباط بودند به همان زبانی سخن میگویند که ترکها، و در نتیجه تمام آنان را «ترک» نامیدند. ترکها خود پس از پذیرش اسلام این نام را پذیرفتند، با اینکه در حال حاضر اقوام ترکِ مسلمانی هستند که خود را ترک نمیدانند و قبول ندارند که زبان آنها ترکی است، خارج از حوزه نفوذ اسلام واژه ترک چندان رواج نیافته است… واژه «ترک» در اروپا فقط برای نامیدن سلجوقیها، و بعدها برای نامیدن امپراتوری عثمانی… به کار رفته است».[۶]
در تأیید سخن سنجیده بارتولد، نویسنده قابوسنامه هنگام بحث درباره بردگی ترکان به پراکندگی ایشان و عدم انسجام اجتماعی و ملّیشان اشاره کرده مینویسد: «… بدان که ترک نه یک جنس است. و هر جنسی را طبعی و گوهری است. و در میان ایشان از همه بدخویتر، غُز و قبچاق باشند. و از همه خوش خویتر و فرمانبردارتر، ختنی و خلّخی و تبتی. و از همه دلیرتر و شجاعتر، ترقای بود. و از همه رنجورتر و بلاکشتر و سازندهتر، تاتاری و یغمایی بود. و از همه سستتر، چگلی و به جمع معلوم بود نیکویی و زشتی اینها».[۷]
هر چند این نوشتهها بیشتر به توصیف بردگان ترک میپردازد اما از خلال آنها بافت ناهمگون و پراکندگی ترکان نیز بیان میگردد. بدینسان میتوان ادعا کرد که بردگان ترک، کشور و هویّت ملّی مشخصی نداشتند تا برای بازپسگیری و پاسداری از آنها به شعوبیگری و مبارزه با اعراب روی آورند.
هنگام گسترش اسلام به بیرون از شبهجزیره عربستان، ایرانیان میهن مشخص، سروری سیاسی و شکوه تمدنی خود را از دست داده بودند و برای بازتولید و جبران این از دستدادههای گرانسنگ میکوشیدند و به همین دلیل جنبش شعوبیه را پدید آوردند. درحالیکه ترکان هیچگونه سروری نداشتند و چیزی از کفشان نرفته بود تا آن را بازجویند و درست به همین دلیل با افتخار بسیار حلقه بندگی اعراب را در گوش میکردند و خدمتگزاران صدیق ایشان، در همه زمینه ها از جمله سرکوب شعوبیان و شیعیان، به شمار میآمدند.
میبینیم که در شمال شرقیِ فرارود و بلاساغون که ترکان گروه گروه به بندگی اعراب درمیآمدند، تاریخ کوچکترین قیام و اعتراضِ ترکی، از جنس شعوبی را نسبت به اعراب ثبت نکرده است؛ درحالیکه همزمان در همان منطقه و درست در همسایگی ترکان، ایرانیان پیوسته بر ضدّ خلفا به پا میخاستند و اساساً نخستین شورشهای خلافتستیزِ ملتهای تابع، به ایرانیان تعلق داشت و از همان خراسان آغاز شد که سرانجام هم با دستان توانای ایرانیان به سرنگونی خلافت اموی انجامید. با این حساب در جایی که نشستگاه اصلی ترکان توسط اعراب، اشغال شده و هیچ جنبش ترکی برای رویارویی با آن پدید نیامده بود، چگونه میتوان تصور کرد که در فضای سیاسی ولایت آذربایجان در سده سوم ه.ق که به نوشته همه منابع تاریخ اسلام هنوز هیچ ترکی در آن جا پای ننهاده بود، گروهی ترکنژادِ خیالی پیرامون سرداری ایرانی از پدری تیسفونی و مادری رازی (اهل ری) به نام بابک گرد آیند تا به بهانه دفاع از خرمدینی که کیشی کاملاً ایرانی و دنباله آیین مزدکی و غیرترکی بود، بر دستگاه خلافتی که هیچ گونه دشمنی با ترکان نداشت بشورند و به عنوان «ترک» خود را برای بازتولید کشور ایران و دفاع از یک آیین ایرانیِ پیشا اسلامی ـ که هیچ ربطی به ترک و ترکان نداشت ـ به کشتن دهند؟
منابع تاریخ ایران و اسلام همگی بر مزدکیبودن خرمدینان و شخص بابک اتفاق نظر دارند. ابومنصور عبدالقاهر بغدادی نویسنده کتاب «الفرق بین الفِرَق» در بیان اباحیانی که از خرمدینان بودند به بابک خرمدین اشاره کرده مینویسد: «آنان دو دستهاند: دستهای از ایشان پیش از اسلام بودند مانند مزدکیان که همه کارهای زشت و ناروا را روا دانسته گفتند که مردمان باید در مال و زن انباز باشند و فتنه آنان همچنان ادامه داشت تا اینکه انوشیروان ایشان را بکشت. گروه دیگری در اسلام پدید آمدند و آنان دو دستهاند: بابکیه و مازیاریه و هر دوی ایشان معروف به محمرهاند».[۸]
بغدادی در جای دیگری از کتابش آورده است که در زمان معتصم «… مردم کوهستان از خرمیان و مزدکیان با باطنیان دست یکی کرده بودند و بر بابک از مردم بدین (بذین) و دیلم تا سیصد هزار مردم فراهم آمدند…».[۹]
همچنین حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده از مذهب بابک چنین یاد میکند: «در آذربایجان بابک دشمن دین لعنهالله دعوت دین مزدکی آشکارا کرد. مأمون، محمد بن حمید طوسی را به جنگ او فرستاد…»[۱۰]
با این اوصاف و با توجه به اینکه آیین مزدکی آیینی ایرانی است و نه ترکی، منطقاً بایستی قیام بابک را حلقهای از زنجیره قیامهای ایرانیان در خراسان بزرگ، سیستان، گرگان، دیلمان، آذربایجان، اصفهان و همدان دانست.
آشکار شد که ترکان در جنبش شعوبی هیچ مشارکتی نداشتند و حتی غلامان ترک در کنار خلفا شورشهای مردمان و اقوام غیر عرب را سرکوب نظامی میکردند و یکی از نمونههای روشن و آشکار آن نقش ترکان در جنگ با بابک و خرمدینان اردبیل و دژِ بذ است. سرداران ترک که غلامان معتصم بودند همچون اشناس، بوغا و ایتاخ با سپاهیانی از ترکان در کنار افشین همواره با بابک و خرمدینان در جنگ و ستیز بودند. حال این پرسش پیش میآید که به راستی اگر بابک ترکزاد بود، مردم ایرانینژادِ ساکن دیلمستان و اصفهان و همدان، به ویژه خرمدینان این سرزمینها، چه سودی در اتحاد و همراهی با او داشتند؟
آیا اساساً در تاریخ اسلام حتی یک نمونه پایدار و طولانیمدت از اتحاد ترک و ایرانی، آن هم از نوع سیاسی ـ مذهبی و ایدئولوژیک آن در رویارویی با خلفای بنیامیه و بنیعباس ثبت شده است؟
از آنجا که پاسخ به این پرسشها منفی است، باید دید که چرا پانترکها قصد دارند هویت بابکِ خرمدینی را که از پدر و مادری تیسفونی و رازی به دنیا آمده و به آذربایجان کوچیده و در آن جا به رهبری خرمدینان رسیده است، مصادره کنند. پاسخ به این پرسش دشوار نیست: پان ترکها برای ساخت جامعه خیالی خودشان به نمادهای تاریخی نیاز دارند و چون همه نمادهای تاریخی موجود در تاریخ آذربایجان مانند بابک، ایرانی و غیرترکزبان هستند، پس ترجیح میدهند که هویت آنان را سرقت کرده و به سود ترکان مصادره نمایند.
از دید تاریخنگاریِ پانترکی سرقت نمادهای تاریخی ایران در ناحیه آذربایجان میتواند نوعی شکاف میان آذربایجانیان و بقیه ایرانیان پدید آورد و سرنوشت مشترک تاریخی آنان را که از مشخصههای اصلی وحدت یک ملت است، نابود سازد. به همین دلیل است که میگوییم پانترکها در پی انتزاعی ساختن رویدادهای تاریخی آذربایجان و تمایز آنها از تاریخ ایران هستند.
۱ ـ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲چاپ دوم،ص۳۱۶
۲ ـ نفیسی، سعید، بابک خرم دین دلاور آذربایجان، به اهتمام: عبدالکریم جربزهدار، اساطیر، تهران، ۱۳۴۸، ص ۱۱
۱ ـ پرمون. م، بابک خرمدین ابرمرد، ابرحماسه، تهران، جهان کتاب، ۱۳۵۴، صص ۲۵- ۲۲
۱ ـ عوفی، سدیدالدین، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، به کوشش: جعفر شعار، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۶، ص ۱۴۰
۱ ـ رضا، عنایتالله، آذربایجان از کهنترین ایام تا امروز(آذربایجان و اران)، پیشین، ص ۸۱
۲ ـ بارتولد، ولادیمیر، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمه غفار حسینی، تهران، انتشارات توس، ۱۳۷۶، ص ۴۳
۱ ـ عنصرالمعالی کیکاووس، پیشین، ص ۹۷
۱ ـ بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، اشراقی، ۱۳۶۷، چاپ چهارم، ص ۱۹۲