خانه / مقالات / تلاش تاریخ نگاری پان ترکی برای ربط دادن هخامنشیان و کوروش به یهودیان بابل

تلاش تاریخ نگاری پان ترکی برای ربط دادن هخامنشیان و کوروش به یهودیان بابل

مجتبی برزویی

در آثار تاریخیِ پان­ترک‌های پیش از انقلابِ اسلامی ایران کوچک‌ترین نشانه و حساسیتی نسبت به کوروش و داریوش و نیز سلسله هخامنشی و پیوند آن با تاریخ یهود به چشم نمی­خورد ولی پس از انقلاب شاهد آن هستیم که پان­ترکها به طرز شگفت­آوری ناگهان می­کوشند که میان هخامنشیان و یهودیانِ کهن، روابط و پیوندهای پیچیده­ای را مطرح نمایند. به راستی چه اتفاقی روی داده است؟

آیا باستان­شناسان و تاریخ­نویسان پان­ترک شواهد و یافته­ های مستند و نوینی که نشانگر رابطه هخامنشیان و یهود باشد، یافته­اند؟

پاسخ بسیار ساده است و اصلاً از جنس یافته ­های علم تاریخ یا باستان­شناسی نیست بلکه بیشتر از جنس راهبردها و راهکارهای سیاسی است. در حقیقت پان­ترکیسم به اقتضای شرایط پس از انقلاب، قدرت­گیری سیاسی تشیعِ ایرانی و نیز فروپاشی غیرمنتظره اتحاد شوروی، ناگهان از سوسیالیسم و مبارزه برای دستیابی به حقوق خلق‌ها به سبک مارکسیست‌های روس دست کشیده و در چشم به هم زدنی به پشتیبان پرحرارت و البته دروغین اسلام و دشمن یهود ـ به اعتبار دشمنی دولت اسلامی ایران با دولت عبری ـ مبدل شده است.

پان­ترکیسم با توجه به ذکر نام کوروش در تورات و شناخته شدن او به عنوان مسیحا و نجات­دهنده یهود از یوغ ستم بابلیان کوشیده است این پادشاه ایرانی و سلسله­اش را به یهودیان ربط دهد و همه ویژگی­های شناخته‌شده او را مانند احترام به حقوق بشر و دارا بودن صفت ذوالقرنین که مورد اتفاق بیشتر پژوهشگران جهان و علمای مسلمان قرار گرفته است، زیر سؤال ببرد.[۱]

به نظر می­رسد که پان‌ترک‌ها با این گمان که پس از انقلاب و با اسلامی‌تر شدن مظاهر زندگی ایرانیان، فرصت خوبی برای تخطئه و زیر سؤال بردن گذشته پیشااسلامی ایرانیان یافته­اند، می­کوشند با تحلیل‌های تاریخی و ربط دادن تاریخ پیش از اسلامِ ایران به یهودیان و یهودی­گری چند هدف را هم‌زمان پیش ببرند. باید ببینیم این اهداف چه چیزهایی هستند و چه اهمیتی دارند؟

ربط دادن هخامنشیان به یهود (هر چند به دروغ) این خاصیت را دارد که به حیثیت هویت طبیعی ایرانی (نه ناسیونالیسم باستان­گرای سلسله پهلوی) که ناگزیر دارای هر دو میراث پیشااسلامی و پسااسلامی است، خدشه وارد می‌سازد و مردم ایران را از یکی از پایه­های طبیعی فرهنگ خود محروم می‌کند.

این امر به معنای آن است که حضور واحدی سیاسی به نام ایران در متن تاریخ ملت‌های کهن تا دوره صفویه به تعویق می­افتد و ایرانیانِ بافرهنگ و شهرنشین، با ترکان بیابانگردِ کوچرو و پراکنده، از نظر دیرینگی، برابر و همسان می­گردند. از سوی دیگر در غوغای حضور و نقش یهودیان در ایران باستان، نقش کانون جهانی یهود در شکل­دهی و آفرینش ایدئولوژی پان­ترکیسم رفته رفته فراموش شده و نادیده گرفته می­شود.

اما این دیدگاه پان­ترکی که گویا کوروش در خدمت مصالح یهودیان بابل بوده و به آنان آزادی بخشیده است، دارای کاستی بسیار است زیرا کوروش تنها به یهودیان آزادی نداد بلکه به دیگر ملت‌ها و از آن میان بابلیان، اکدیان، فنیقیان و سومریان نیز این موهبت را ارزانی داشت. در حقیقت کوروش نه تنها از سوی یهوه تقدیس شده بلکه مردوک خدای بزرگ بابلیان و اکدیان و خدایان سومری، ایلامی و فنیقی نیز او را ستوده­­اند و حتی شخص وی به پرستشگاه مردوک رفته و به تجسم زمینی او نیز احترام گذاشته است.

باید از پان­ترک‌ها پرسید که اگر کوروش در یورش‌های خود به بابل تنها به دنبال آزادی گروه یهودیانِ دربند بابلیان بود، چگونه نبونیدوس بابلی که پیش از درآمدن پارسیان به بابل، رویدادهای سیاسی و اجتماعی روزگار نبونیدِ پادشاه را می­نوشت و گزارشش از استقبال بابلیان از کوروش، گزارشی دست اول و نتیجه مشاهده مستقیم خود وی از این رویداد بوده است، صادقانه به پذیرفته شدن وی توسط بابلیان اعتراف کرده و می­نویسد: «… در روز سوم از ماه آرَهسمَنه (آرامی: مِرهِشون/ فارسی باستان: وَرگَزنَه) کوروش به بابل اندر آمد. به پیشِ گام­های او، شاخه­های سبز افشانده می­شد. او با مردمان شهر، پیمان سازش و دوستی و آشتی گذارد. کوروش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئَوبَره به فرمانداری بابل برگماشته شد».[۲]

مگر مردم بابل، سومر و اکد یهودی بودند که کوروش را گرامی بدارند؟ و یا کوروش در حق آنان بزرگواری و خدمتی ویژه انجام داده بود که این چنین به پای بوسش می­شتافتند و نامش را نیکو می­داشتند؟

اگر کمبوجیه و داریوش، یهودی یا عامل یهودیان بودند پس چرا برای آپیس خدای باستانی مصریان در مصر قربانی می­کردند؟

موزه ملی ایران بر پایه مجسمه داریوش اول نقش برجسته دو خدای مصرِ بالا و مصرِ پایین را به نمایش می‌گذارَد که هر دو به این شاهنشاهِ مردمان گوناگون برکت و مشروعیت می­بخشند.

همه این نکات ما را به جایی می­رساند که ادعا کنیم احترام شاهنشاهان هخامنشی شامل حال خدایانِ همه مردمان یونان، بابل، ایلام، فنیقیه، سومر و اکد و مصر و البته یهودیان می­شد.

برای نمونه پژوهشگرانِ تاریخ عیلام از تداوم و بقای مذهب عیلامی در کنار مذهب رسمی ایرانیان در عصر هخامنشی سخن گفته­ اند تا جایی که نام بردن از چهار خدای عیلامی در لوحه­ های تخت­جمشید نشان از این حقیقت دارد که این خدایان غیرایرانی نه تنها از تسامح و رواداری شناخته شده ایرانی بهره می­برده­اند و پرستش آنان در سایه حکومت ایرانیان رواج داشته است، بلکه کاهنانِ خدمتگزارِ این خدایان تا آن اندازه از آزادی عمل و فراغت بال برخوردار بوده ­اند که ـ برپایه اسناد و لوحه­ های به دست آمده از تخت جمشید ـ بتوانند آزادانه و با دریافت اموال خزانه ایرانیان به تبلیغ و اجرای مناسک مذهبی خود بپردازند و مذهب عیلامیان دست کم در آغاز حاکمیت هخامنشیان مورد تهدید قرار نداشت.[۳] آبل سیتالی سیاست ایرانیِ احترام به خدایان غیر ایرانیان را با سیاست مشابه بابلیان و آشوریان مقایسه نموده و می­نویسد: «هنگامی که ایرانیان بابل را گشودند دو رویداد پیش آمد: نخست، به ملتهای زیر تسلط بابل، آزادی پرستش خدایانشان،  آن گونه که دوست داشتند، داده شد. دوم اینکه، خدایان مردمان غیرایرانی در ایزدکده (Pantheon) هخامنشیان جایگاه تازه­ای به دست آوردند».[۴] همچنین آملی کورت که خود تاریخ­نگاری به شدت یونا­ن­گرا و ایران­ستیز است، به ناچار سیاست رواداری ایرانیان را ستوده و ترجمه یونانی نامه­ داریوش یکم به یکی از کارگزاران گماشته­اش در ساتراپ­نشینی در بخش یونانی­نشین آسیای کوچک را به دست می­دهد که در آن بی‌احترامی آن کارگزار به پرستشگاه یونانیان از سوی شاه نکوهیده شده است. در این نامه از جمله آمده است: «شاه شاهان، داریوش، پسر هیستاسپ [ویشتاسپ]، به خدمتگزار دولوس* خویش گاداتاس چنین می­گوید: شنیده­ام که دستور[های] مرا از هر لحاظ انجام نداده­ای: اینکه زمین مرا در آن سوی فرات در منطقه آسیای سفلی زیر کشت درختان میوه برده­ای، این تصمیم تو را من می­ستایم و به این دلیل عنایت من نسبت به تو در دربار سلطنتی همچنان باقی است. اما اینکه از دستور من درباره خدایان غافل مانده­ای، اگر خودت را تغییر ندهی ناخشنودی خود را به تو ابلاغ خواهم کرد. زیرا تو از باغبان‌های مقدس آپولو (خدای خورشید نزد یونانیان) مطالبه خراج فوروس کرده­ای و به آنها دستور داده­ای زمین­های غیرمتبرک را کشت کنند، بدین معناست که هدف نیاکان من نسبت به خدا را درک نکرده­ای که حقیقت محض را به ایرانیان اعلام کرده­اند…».[۵]

دلیل این امر هم روشن است: ایرانیان پس از جهانگیری به جهانداری می­پرداختند و در این رهگذر، باورها و مقدسات همه ملتهای تابع از جمله یهودیان را ارج می­نهادند. آنان به خوبی می­دانستند که شمار ایرانیان از انیرانیان بسیار کمتر است و برای راضی نگاه‌داشتن ملت‌های تابع و پاسداری از مرزهای پهناور امپراتوری ایران می­بایست توده­های غیرایرانی را از خود نرنجانند؛ پس فرهنگ و دین مردمان پیرو خود را سبک نمی­داشتند.

نکته دیگر اغراق درباره رابطه هخامنشیان و یهود است که به رغم اعطای آزادی مذهبی به این قوم، از آنان اطاعت بی‌چون و چرا خواسته می­شد؛ زیرا اگر یهودیان سرکشی می­کردند، رفتارشان تحمل نمی­شد و هخامنشیان با قاطعیتِ تمام آن مردم را به فرمانبرداری وامی­داشتند. نمونه این قاطعیت را می­توان در موضع‌گیری اردشیر اول نسبت به یهودیانی دید که در روزگار کوروش کبیر برای بازسازی پرستشگاه اورشلیم به آن شهر بازگشته بودند و تلاش داشتند کنترل برج و باروی شهر را خود به عهده بگیرند.

یهودیان بازگشته به اورشلیم در سایه مهربانی و رواداریِ کوروش اول سرانجام توانستند در ۵۱۵ پیش از میلاد بازسازی «هیکل» را با شکوه تمام جشن بگیرند. در این دوره حکومت نوبنیاد یهود هنوز بسیار ضعیف و حصار شهر اورشلیم به حال ویرانی بود. یهودیان در۴۵۰ دست به مرمت حصارها زدند. کارگزاران حکومت ایران از این امر نگران شده، به شاه گزارش دادند. اردشیر اول فرمان داد تا کار ساختمان حصار متوقف گردد که یهودیان را به شگفتی واداشت.[۶] سپس شاه، یهودی مورد اعتمادش «نحمیا» را به حکومت آنجا فرستاد و ظاهراً حصار به شرط حاکمیت گماشته شاه بر شهر، ترمیم گردید و شاه ایران از آزادی عمل کامل یهودیان جلوگیری نمود.[۷]

منابع، نحمیا را ساقی ویژه شاهنشاه ایران و فردی بانفوذ در دربار هخامنشی دانسته­اند که کاملاً مطیع و خدمتگزار شاه شاهان بود و ظاهراً به علت وابستگی شدیدش به شاه، منفور یهودیان اورشلیم بود و هنگامی که به حاکمیت آن شهر گماشته شد، دسته­ای جنگجوی پارسی برای حفظ جان او از یهودیان افراطی (یهودیان مخالف دولت هخامنشی) وی را همراهی می­کردند.[۸] او دوازده سال بعد، پس از آرام‌ساختن یهودیان افراطی، به دربار اردشیر یکم بازگشت و این بار حکومت ناحیه یهودیه به وی واگذار گردید.[۹] همچنین بر پایه منابع مصری و آرامی می­دانیم که شورش یهودیانِ ساکن جزیره­ مرزی الفانتینِ* مصر بر ضد سیاست ایران شدیداً از سوی هخامنشیان سرکوب گردید. حتی برپایه پاپیروس‌های مصری و آرامی، که حفاری­های باستان‌شناسان در سال ۱۹۹۹م. درستی داده­ها و اطلاعات آنها را اثبات کرده، سربازان مزدور یهودی در الفانتین دارای پرستشگاهی بودند و مصریان نیز سه پرستشگاه خود را در آنجا اداره می­کردند که یکی از آنها به خدای مصری «خنوم» تعلق داشت و چون یهود، جانورانی را که برای مصریان مقدس بودند در پرستشگاهشان قربانی می­کردند، کاهنان «خنوم» بر یهودیان تاختند و پرستشگاه ایشان را در سال ۴۴۱ پیش از میلاد ـ یعنی در میانه حاکمیت پارسیان بر مصرـ ویران ساختند.[۱۰] پیداست که ایرانیان در این درگیری مذهبی جانب مصریان را گرفته­اند که ملتی بزرگ‌تر و با اهمیت سیاسیِ بیشتری نسبت به یهود بوده­اند.

این جلوگیری از بازسازی باروی اورشلیم، سرکوب شورش یهودیان الفانتین و اجازه دادن به مصریان برای ویران‌ساختن پرستشگاه یهودیان نشانگر دو نکته است: نخست اینکه آزادی عمل یهودیان در سیاست هخامنشی، اندازه و برد معینی داشت و آنان به هیچ عنوان عزیزکرده ایرانیان نبودند و نکته دیگر اینکه آزادیِ داده‌شده از سوی کوروش به این مردم و دیگر اقوام تابع، همچنان از سوی جانشینان این پادشاه بزرگوار ایران پی گرفته می­شد ولی بسته به وزن و اهمیت سیاسی هر قومِ تابع امپراتوری، حد و مرز خاصی داشت.

به باور کورت، متخصص تاریخ هخامنشی، زیارتگاهها و مکان­های مقدس اقوامِ شورشی ممکن بود از سوی هخامنشیان ویران شود همان‌طور که در مواردی مانند پرستشگاه «آپولو» در «دیدیما» و معبد «آتنای» آتن چنین شد.[۱۱] در نگاهی کلی­تر اغراق و هیاهو درباره پیوند هخامنشی ـ یهودی از هیچ پایه و اساسی برخوردار نیست؛ زیرا در همه کتیبه­ های هخامنشی که در ایران، بابل و مصر یافت شده است و نیز در منابع نوشتاری یونانی، قوم یهود چنان اهمیت اندک و ناچیزی برای سیاست ایرانِ عصر هخامنشی داشته­ است که هرگز به طور مستقل از آنان یا عملکردشان نام برده نشده است و مردم سرزمین اسرائیلِ کهن که با آرامیان و اعراب درآمیخته بودند، همواره با اصطلاح عربایا (Arbaya) و در ذیلِ مردمان عرب و آرامی شناخته ­شده­اند. حتی در نقش برجسته ملتهای تابع ایران در پلکان شرقی کاخ آپادانا در تخت جمشید (که خود گویای نقشه جغرافیایی امپراتوری ایران است و از غربی­ترین قوم تابع ایرانیان یعنی حبشی­ها آغاز شده و تا شرقی­ترین آنها یعنی مادها ادامه دارد) همین مردم «عربایا» یا نیاکان اعراب کنونی با رعایت خاستگاه جغرافیاییشان پس از لیبیایی­ها با تقدیم عبا و شترِ جمازه به شاهِ ­شاهان تصویر شده­اند ولی خبری از نقش برجسته یهودیان نیست. در حقیقت یهودیانِ این دوران در ارزیابی سیاسی، سرزمینی و جمعیتیشان چنان اندک شمار و کم‌اهمیت هستند که در سراسر عمر امپراتوری، نویسندگان و دبیران هخامنشی نیازی به نام بردن از آنان ندیده­اند. تنها استثناء مربوط به سربازان یهودیِ مزدور هخامنشیان در الفانتین است که در آن زمان به دلیل مرزی بودن منطقه و حضور سربازان مزدور یهودی در پادگان آنجا در بایگانی اسناد و نامه­های آن به یهود و فرهنگش، مطمئناً از سوی همان مزدوران یهودی، اشاره زیادی شده است.[۱۲] البته باید دانست که یهودیان آن دوران نه توحید کنونی یهود و نه جاه‌طلبی­های امروزین و معمول این قوم را دارا بودند.

بسیاری از دین­شناسان و یهود­شناسان امروزه بر این باور هستند که مزدوران یهودی ایران در پادگان الفانتین یکتاپرست نبوده و به خدایی به نام آنات ـ یاهو باور داشتند که در واقع ترکیبی از ایزدبانوی کنعانی ـ اوگاریتی آنات(اَنَث به معنای مادینه که واژه عربی مؤنث از آن ریشه می­گیرد) و ایزد یاهو (یهوهِ عبرانی) است و اولی همسر دومی به شمار می­رود.[۱۳] همچنین عکس این مطلب هم مصداق دارد؛ یعنی خود یهودیان هم از زمان حاکمیت عِزرا (روزگار کوروش بزرگ در ۵۵۰پ.م)، نحمیا (روزگار داریوش بزرگ در ۵۰۰ پ.م)، حقی و زخاریا (در دوران اردشیر اول ۴۵۰ پ.م) نمایندگان شاهنشاهان هخامنشی در اورشلیم تا زمان سقوط آخرین سلسله یهودی یا مِکابیان اول و دوم در ۱۰۰ پ.م توسط امپراتوری روم به تاریخ خود بی­اعتنا بوده و تقریباً هیچ‌چیز درباره آن ننوشته­اند؛ به گونه­ای که از دید سویینی تنها اثرِ درخور توجه این دوره درباره یهود که از آنِ یوسفوس (Josephus) است، به شدت تحت تأثیر تاریخ­نگاریِ هلنی (یونانی) می­باشد.[۱۴]

این واقعیت که خود یهودیان هم به تاریخشان در این دوران چندان توجه نداشته­اند، نشانه وزن کم آن جامعه و ناچیز بودن آن نسبت به فنیقیان، مصریان، بابلیان و یونانیان هم­روزگار ایشان بوده است. برخلاف برخی که با اغراق دم از پیوند داریوش و اشرافیت یهود برای سرکوبی ناراضیان از حاکمیت هخامنشیان می­زنند،[۱۵] باید گفت اگر اقوام امپراتوری تا این اندازه از ایران و هخامنشیان ناراضی بودند، چرا بیشترشان در برابر اسکندر و مقدونی­ها ایستادند و اگر یهود پیش از کوروش بزرگ در بابل به اسارت درآمده و خوار و خفیف شده بود، پس این اشرافیت قدرتمند یهودی ساکن بابل که ادعا می‌شود از همان زمان کوروش دوم(کوروش کبیر و گشاینده بابل) مدافع پارسیان بودند، ناگهان از کجا سر برآورد؟

از این گذشته چرا شاهد تأثیرگذاری این اشرافیت بانفوذ و باهوش یهودی در میان شاهان و نخبگان مصری، بابلیان، آشوریان و در عصر پس از هخامنشی در میان بطلمیوسی­های مصر و یا اشکانیان و ساسانیان نیستیم؟

آیا نبوغ و قدرت توطئه­پردازی یهودی که به شکلی گزافه­آمیز، این همه از آن دم زده می­شود، تنها در عصر هخامنشی (آن هم در آغاز شکل­گیری این سلسله) فعال و بیدار است و در دوران برتری دیگر اقوام و حتی دیگر سلسله‌های ایرانی مانند اشکانیان و ساسانیان بایستی به خواب رود و حالت انفعالی بیابد؟

حقیقت این است که نمی­توان بر نوشته­های قوم کوچک و کم‌اهمیتی مانند یهود تکیه کرد که همه ملت‌های بزرگ ـ  به جز ایرانیانِ آشنا با رموز جهانداری برپایه روش‌های انسان‌دوستانه ـ بی­رحمانه بر آنان تاختند و به بردگیشان کشاندند و کاهنان و روحانیانشان برای پاسداشت هویت و موجودیت خود به اغراق و بزرگ‌نمایی رخدادهای تاریخ قومشان و حتی سرقت اسطوره­های دیگر اقوام پرداختند.

بزرگ‌نمایی­های کتاب استر و عید پوریم و مانند آن بستری مناسب برای داوری‌های تاریخی مستدل نیست زیرا بر هیچ سندِ مورد اتفاقِ منابع تاریخی به زبان‌های گوناگون تکیه ندارد.

خُرده­ای که بر افسانه پوریم می­توان گرفت این است که حدود قدرتِ نهادِ وزارت در روزگار هخامنشی به شکلی که در کتاب استر آمده در هاله­ای از ابهام بوده و کسی غیر از شاه نمی­توانست درباره سرنوشت یک قوم تصمیم بگیرد. اساساً نمی­دانیم نهاد وزارت در عصر هخامنشی وجود داشته یا نه و در صورت مثبت بودن پاسخ، حدود قدرت وزیر در آن تا چه اندازه بوده است؟

آنچه از طریق منابع یونانی می­دانیم این است که شهربان‌ها (که به یونانی به آنها ساتراپ گفته می شد) بیشترین قدرت را در دست داشتند و شخصیتِ هامان وزیر خشایار شاه که در قصه پوریم و کتاب استر آمده است، از نظر کارکرد اداری و وزارت، بیشتر ویژگی­های پساهخامنشی داشته و شبیه وزیران دوره­های متأخر مانند ساسانی است و احتمالاً ربی­ها و خاخام‌های یهودی در دوران پس از هخامنشی از روی کارکرد وزیران ساسانی این قصه را ساخته و پرداخته­اند. به عبارت دیگر هامان به عنوان وزیر، بیشتر به یک وزیر ساسانی یا حتی یک وزیر در دوران خلافت عباسی می­ماند تا شهربانی در عصر هخامنشی.

از این گذشته سیاست کلی امپراتوری هخامنشی کاملاً برخلاف سیاست امپراتوری آشور بود که معمولاً در مقیاس‌های گسترده به قتل­عام و قتل­خاص دشمنانش می­پرداخت و شهرها را نابود ساخته، گاه ملت‌ها را یکسره از صفحه روزگار می­زدود که زنده­ترین نمونه­اش، سرنوشت اقوام کیمری­ و اورارتویی است. از این رو باید پرسید که به راستی هخامنشیان چند قوم را قتل­عام کردند یا اراده کشتار چند قوم را در سر می­پروراندند که قوم یهود دومین آن باشد؟ با اطمینان می­توان گفت که جای بهانه­ای درست، جدی و خردپسندانه­ که برپایه آن بتوان قتل عام یهودیان را به دست وزیری ایرانی توجیه نمود، در قصه پوریم خالی است و بافندگان این قصه نتوانسته­اند انگیزه هامان را برای کشتار همه یهودیان به طور مستدل تشریح نمایند.

توین­بی برای این پرسش، پاسخی درخور دارد و می­نویسد: «اگر اقوام و ملت‌های ستم­دیده از نظام‌های اجتماعی و اداری آشوریان و بابلیان با جان و دل اطاعت از ایرانیان را پذیرفتند و طوق بندگی آنان را گردن نهادند، بی­علت نبود. پس از تحمل آخرین و هولناک­ترین دفعه­ی هجوم نظامیان سفّاک آشوری و لگدمال شدن زیر پای ستوران بیابانگردان دشت‌های آسیای مرکزی، که با یکجانشینان دشمنی و کینه دیرینه داشتند و گرفتار شدن در میان شعله ­های جنگ‌های داخلی خانمان­ سوز میان حکومت­های جانشین امپراتوری آشور، مردم دنیای آن روز به سختی نیازمند گذراندن دوران «بهبودی» بودند؛ دوران بهبودی و آرامشی که شاهنشاهی هخامنشیان برای همگان به ارمغان آورد. شورش فراگیر و همه‌جانبه سال ۵۲۲ در سراسر شاهنشاهی هخامنشی، که با انتشار خبر قتل شاهنشاه بر مسند قدرت نشسته آغاز شد، از آن گونه استثناها بود که روال معمولی مداراگرانه نظام هخامنشیان را بارزتر و مشخص­تر می‌ساخت. البته تردیدی نیست که دراثر وقایع وحشتناک و غم­انگیز سال۵۲۱ ـ ۵۲۲ ق.م سنّت‌های سیاسی و ساختار اجتماعی شاهنشاهی هخامنشی به نحوی جبران­ناپذیر افت کرد و از وجاهت آن کاسته شد.

همچنین شک نیست که در تمام دوره­ سروری هخامنشیان بر دنیای آن روز برای مدارا با انبوه ملت‌های تابع، تبعیض‌های بارز و آشکار گذاشته می‌شد. مصریان و بابلیان ـ که نسبت به قدمت و ریشه­دار بودن فرهنگ و تمدن‌های یکتای خود، آگاه و حساس بودند و هنوز خاطره نوبت‌های قدرتمندی و تسلط خود را از یاد نبرده بودند ـ نوعی خصومت و دشمنی پیوسته نسبت به فرمانروایان ایرانی خود داشتند که قربانیان سابق ستم و فشار بابلیان یعنی یهودیان و فنیقیان با آن گونه عناد و کینه بیگانه بودند. دشمنیِ پیگیری که به کرات انگیزه شورش و عصیان مصریان و بابلیان شد. اما روی‌هم‌رفته نظام هخامنشی با مخالفت چندانی روبه‌رو نبود و با اعمال فشاری که ناچیزی آن حیرت­انگیز است، توفیق یافت دویست سال پایدار بماند. این توفیق عمدتاً مرهون سیاست آزادمنشانه و عدم مداخله هخامنشیان در امور ملت‌های تابعه بود؛ شیوه و روشی که به گونه­ای مطبوع و دلپذیر با سیاست‌های دولت‌های آشوری و نوبابلیان که جانشین آشوریان شدند، تضاد داشت.»[۱۶]

امروزه دین­شناسان و تاریخ­نگاران، شبهاتی درباره ازدواج دختری یهودی به نام «استر» با خشایارشاه و خاستگاه عید پوریم نزد مردم یهود طرح کرده­ و با ارائه مستنداتی خردپسندانه وقوع این دو رویداد را که از دید ایشان داستان‌هایی تخیلی هستند، از بُن انکار نموده­اند. [۱۷] این دیدگاه تازه علمی­ البته با نظر کسانی که چشم­بسته نوشته­های تورات را می­پذیرند، تفاوت بسیار دارد. این دانشمندان با توجه به تناقضات موجود در روایت توراتی از جمله اینکه شاهنشاهان هخامنشی تنها با دخترانی پارسی از هفت قبیله حاکم ـ که داریوش از میان ایشان برخاست ـ ازدواج می­کردند، در اصلِ ازدواجِ شاه با استر شک کرده­اند و از این گذشته نام همسران خشایارشاه همچون امی­سترس در متون تاریخی یاد شده است ولی در هیچ­ کدام از این متون به استر یا واشتی اشاره نشده است.[۱۸] همچنین شخصیت­هایی مانند هامان، استر و یا مردخای (دست‌کم از دید اسناد تاریخی) وجود خارجی ندارند و نشانه­های زیادی در دست است که جشنواره یهودی پوریم اساساً خاستگاه‌های غیریهودی و احتمالاً ریشه­ای عیلامی، بابلی، ایرانی و یا یونانی داشته است.[۱۹]

یهودشناس نامدار تئودور هرتسل گاستر که خود یهودی است در کتابی به نام پوریم و هانوخا (دو جشن معروف یهودیان) مدعی است که «دانشمندان در اثبات این نکته کمترین مشکلی ندارند که به هر روی کتاب پوریم بیشتر اثری تخیلی است تا یک نوشته مستند تاریخی.»[۲۰]

می­دانیم که در نوشته­ها و رساله­های صدگانه بحرالمیت که با بخش­هایی از تورات همخوانی کامل دارند، اثری از کتاب پوریم نیست. همچنین بر پایه یافته­های پژوهشگران، یهودیان تبعیدی در بابل، پس از آشنایی با جشن‌های بابلی مانند پیروزی دو خدای بابلی مردوک و ایشتار بر خدایان کشور همسایه عیلام یعنی هومان و کیریریشا، داستان و جشنی شبیه آن ـ در جهت تحکیم مذهب و قومیت خود ـ ساختند که در آن شباهت نام مردوک با مردخای و ایزدبانوی ایشتار با استر دختر یهودی و ایزدِ ایلامی هومان و ایزد بانوی ایلامی کیریریشا با هامان وزیر تخیلی خشایارشاه و همسرش زریشا کاملاً آشکار است.[۲۱]

بسیاری از یهودشناسان واژه­ بابلی پورو (Puru) به معنای زیاد که در جشن خدایان به کار ­رفته یا واژه­های فارسی کهن مانند فرورایا (Phruraia) و فوردایا (Phurdaia)، یا جشن پنج روزه ایرانی در پایان سال و نیز یهودی­سازی جشنی یونانی به نام گشایش خمره­های شراب (Pithoigia) در روزگار آخرین سلسله پادشاهی یهود مکابیان را با واژه عبرانی پوراه (Purah) یا فشردن انگور از جمله ریشه­های غیریهودی جشن پوریم دانسته­اند که از اقوام دیگر اقتباس شده­اند.[۲۲]

در اینجا ذکر یک نکته اهمیت بسیار دارد و آن اینکه ربط دادن یهود به تاریخ ایران باستان و اغراق درباره قدرت پنهان یهود، تنها توطئه­ای پان­ترکی نیست بلکه کسان دیگری هم بر این امر دامن زده و می­زنند که مشهورترینشان در چنین پریشان­گویی­هایی ناصر پورپیرار عضو سابق حزب توده ایران و نویسنده کتاب «دوازده قرن سکوت» است که به جرم جاسوسی برای یکی از کشورهای اروپای شرقی یک چند در زندان به سر برد و کتاب‌هایش با حمایت سازمان‌های اطلاعاتی عراق، ترکیه و پاکستان ابتدا در بغداد، باکو و حتی مالزی و سپس در خود ایران با تکیه بر برخی محافل داخلی که از نام ایران و ایرانی متنفرند، چاپ و منتشر شد.

تأثیرپذیری پان­ترک‌ها از چنین افراد مرموزی که با بیگانه در پیوندند و برای ویران‌ساختن دو پایه هویت ایرانیان یعنی ایرانی­گری و اسلام شیعی می‌کوشند، کمتر از یهودیانی همچون کاهون و وامبری نبوده است.

نکته دیگری که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که از میان همه اقوام باستانی ِتابع هخامنشیان، امروزه تنها یهودیان باقی­ مانده­­اند که سپاسگزاری و حق­شناسی آنان از پادشاهان پارس در متون دینی‌شان بازتاب یافته است و مطمئناً اگر اقوام باستانی دیگری همچون ایلامی­ها یا سومریان همچنان تا زمانه ما پایایی و بقا داشتند و همچون یهودیان باقی می­ماندند، صادقانه بر رواداری و تسامح ایرانیان هخامنشی نسبت به خود و مذهبشان گواهی می­دادند. در پایان این بخش باید گفت که پیشینه نخستین برخوردهای جدی میان ترکان و ایرانیان به دوران ساسانی بازمی­گردد و مشخصه این عصر، تمایل قبیله­های ترک برای مهاجرت مسلحانه و اسکان در بخش‌های شمال شرقی خاک ایران بود اما سواره­نظام ساسانی چنین بختی را بارها از ترکان گرفت. در این راستا چه جوامع منسجم ترک تحت حکومت‌هایی مانند گؤک‌ترک‌ها و چه تیره­های پراکنده و سرگردان ترک هرگز نتوانستند از رود آمودریا بگذرند و به ایرانشهر برسند. در شمال قفقاز نیز شرایط مشابهی حاکم بود و ترکانِ هم­روزگارِ ساسانیان نتوانستند از دربند بگذرند و خاک ایران راآماج تاخت و تاز خود گردانند. در حقیقت، ورود ترکان به کشور ما زمانی میسر گردید که اسلام  و اعراب از راه رسیدند و بنابر ملاحظاتی راه ورود ترکانِ برده به ساختارهای نظامی ایران به مثابه بخشی از کشور بزرگ اسلامی هموار گردید و ترکان برده نیز به خاطر دستیابی به قدرت، اسلام را پذیرفتند.

در عصر اسلامی، ما شاهد گونه نوینی از تعامل ترکان با ایرانیان هستیم که از طریق یک طبقه ترکانِ ایرانی‌شده به نام ترکان «اعجمی» صورت می­گیرد.

۱ ـ مولانا ابوالکلام، آزاد، کوروش کبیر (ذوالقرنین)، ترجمه: محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، نشر کوروش، ۱۳۷۵؛ نیز نک. به: صالح زغلول، صابر، «کورش الأکبر» مؤسس الدولـ‍ه الفارسیـ‍ه و أبو إیران؛ حیاته و فتوحاته و هل هو ذوالقرنین» (القاهره، دار الکتاب العربی للنشر و التوزیع، تاریخ النشر: ۱۴/۰۳/۲۰۱۱)  نیز نک. به: گروهی از نویسندگان، «کوروش و ذوالقرنین» مجموعه مقالات همایش کوروش هخامنشی و ذوالقرنین مرکز دائره­المعارف بزرگ اسلامی ـ ششم خرداد ۱۳۸۹ به کوشش: عسکر بهرامی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهش‌های ایرانی و اسلامی)، ۱۳۹۰) همچنین نک. به: فیض­اللهی وحید، حسین، «کوروش به اصطلاح کبیر، ذوالقرنین قرآنی نیست» بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، صص ۱۱ ـ ۱و نیز نک. به: حسنی، ایرج، «سومری‌ها نخستین قانون­گذار بشریت­اند» تاریخ مقاله: ۳/۹ /۲۰۰۶  http://www.afghanistan.fi

۱ ـ نبونیدوسِ بابلی، «رویدادنامه نبونیدوس» گزارش و پژوهش: انصاری، بهمن (بهمن سوشیانت)، مترجم: رضا مرادی غیاث‌آبادی، آذر ماه ۱۳۹۱ش. www.Tarikhbook.ir . این رویدادنامه از سال نخست پادشاهی نبونید در ۵۵۶/ ۵۵۵ پ.م تا سال نخست چیرگی کوروش بر بابل در ۵۳۹/ ۵۳۸ پ.م را دربر می­گیرد و به عنوان لوحه گلی به خط و زبان بابلی نو در گالری ۵۵ موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.

۱- D. T. POTTSTHE “ARCHAEOLOGY OF ELAM FORMATION AND TRANSFORMATION OF AN ANCIENT IRANIAN STATE” (Cambridge University Press, 1999) pp 345-346

۱- SITALI, ABEL. S. “JEWISH MONOTHEISM: THE EXCLUSIVITY OF YAHWEH IN PERSIAN PERIOD YEHUD (539-333 BCE)” A THESIS OF MASTER OF ARTS in TRINITY WESTERN UNIVERSITY, Date (March, 2014) p 54

۱ ـ کورت، آملی، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب­‌ فر، تهران، ققنوس، ۱۳۷۸، ص ۱۳۱

* Doulos

۱ ـ گروهی از نویسندگان، تمدنی به قدمت بشریت، تاریخ ایران، مقدمه: هانری ماسه، ترجمه و ویرایش رضا م. کاظم عابدینی مطلق، تهران، آئینه دانش، چاپ سوم، ۱۳۹۱، ص ۱۰۱

۲ ـ همان

۳-  Constable, Dr. Thomas. L “Notes on Nehemiah”

(http://www.soniclight.com/ 2 0 1 4) pp 9, 12

۴- Ibid. p10

۱- Mondriaan, M.E. “ANAT-YAHU AND THE JEWS AT ELEPHANTINE” Department of Ancient Languages and Cultures University of Pretoria South Africa  Journal for Semitics 22/2 (2013) pp 539-543

۲ ـ کورت، آملی، پیشین، صص ۱۳۲- ۱۳۱

* جزیره الفانتین همان اَسوان امروزی واقع در ساحل غربی رود نیل است که با برج و باروی مستحکم خود آخرین پادگان مرزی ایران در غرب مصر به شمار می­آمد و حفاظت از آن به عهده سربازان مزدور یهودی و آرامی بود. اسناد و پاپیروس­های آرامی و مصری یافته شده در ویرانه­های این دژ اطلاعات زیادی درباره خدایان و مذهب یهودیان و نیز شیوه تعامل هخامنشیان با این قوم به دست می­دهد.

۱ ـ همان، ص ۲۳

۱- Mondriaan, M. E. Op.cit. pp 537-552

۲- Sweeney, Emmet “THE RAMESSIDES, MEDES AND PERSIANS” (Vol. 4 in the series Ages in Alignment Algora Publishing New York, 2008) pp 163-164

۳ ـ رضاقلی، محمود، «تاریخ سیاسی ایران باستان، نقدی بر تاریخ نگاری ایرانی و کوششی در تحلیل علمی تاریخ» (سوئد، ۱۹/۰۹/۲۰۱۲، www.ParsBook.org)  ص ۱۳۴

۱ ـ توین­بی، آرنولد، پیشین، صص ۹- ۸

۲- Littman.J, Robert “The Religious Policy of Xerxes and the “book of Esther”.(The Jewish Quarterly Review, Vol. 65, No. 3(Tan., 1975), pp. 145-155)

۳- Ibid. pp 145-147 See Gaster.Hertzel, Theodore “Purim and Hanukkah in custom and tradition feast of lots and fest of lights” (New York, Henri Schauman, I950)pp 3-11

۱- Littman.J, Robert. Op.cit. p147

۲- Gaster.H, Theodore. Op.cit. p4

۳- Littman.J, Robert. Op.cit. p147

۱- Gaster.H, Theodore. Op.cit. pp 4-11

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …