خانه / مقالات / جنگ‌های روسیه علیه ایران

جنگ‌های روسیه علیه ایران

جنگ‌های روسیه علیه ایران

یاسمن جوانشیر*

مقدمه

سال‌های آغازین فرمانروایی قاجارها بر ایران، با رقابت دولت‌های استعمارگر انگلیس، روسیه تزاری و فرانسه مصادف بود و ایران به حکم ویژگی‌های اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی از سرزمین‌های بسیار با اهمیت بود خواه ناخواه به پهنه بازی‌های سیاست جهانی گام می‌گذاشت. همزمان با حکومت آقا محمدخان در ایران دولت‌های اروپایی سرگرم مبارزه با انقلابیون فرانسه بودند ولی با وجود اتحاد دول اروپایی برعلیه جمهوری جوان فرانسه، جنگ‌هایی که بین سال‌های ۱۷۹۲ و ۱۷۹۵ بین طرفین روی داد فرانسویان پیروز شدند این مسائل موجب شد تا آنان مدتی به مشرق زمین از جمله ایران توجهی نداشته باشند.

در واپسین سال‌های سده ۱۸ انگلستان تلاش می‌کرد تا در منطقه خلیج فارس نفوذ خود را در زمینه سیاسی، اقتصادی و نظامی گسترش دهد. این کشور با توجه به منافع استعماری که در شبه قاره هند داشت که خصوصاً پس از زمان ناپلئون نگرانیش بیش از پیش بود زیرا او نقشه حمله به هندوستان را می‌کشید دولت عثمانی به سبب شکست‌های پی در پی از روسیه قادر نبود از وضع آشفته ایران استفاده کند. دولت روسیه هم سرگرم جنگ و مبارزه در جبهه اروپا بر سر تقسیم لهستان بود و به تصرف گرجستان اکتفا کرده بود. در این مقاله به طور اختصار جنگ‌های ایران و روس و نقش دول بیگانه در این جنگ بررسی می‌شود.

از پایان صفویه تا شروع جنگ‌های روسیه علیه ایران

در دوره افشاریه روس‌ها چنان ترسیده بودند که در طی معاهده رشت (اول فوریه ۱۷۳۳/ ۳ شعبان ۱۱۴۴) اراضی ساحلی جنوبی دریای خزر و بر حسب معاهده گنجه (۲۱ مه ۱۷۳۵/ ۷ ذی‌الحجه ۱۱۴۷) اراضی واقع در غرب دریای خزر و شمال ارس را به ایران باز گرداندند. ولی پس از قتل نادر شاه و عدم تعصب کریم‌خان زند روس‌ها دوباره فرصت یافتند تا به ایران تجاوز کرده و به وصیت‌نامه استعماری پطر کبیر در تجاوز به خاک ممالک همسایه و راه یافتن به دریاهای گرم عمل نمایند. کاترین دوم خیالات دور و درازی درباره ایران داشت وی که از تقسیم لهستان در اروپا و سرکوبی عثمانی‌ها آسوده شده بود آرزوی تصرف ایران و هند را در سر می‌پروراند.

در آغاز حکومت قاجاریه سلطه‌طلبی و توسعه سلطه استعماری روسیه تزاری به سوی ایران و سرزمین‌های آسیای میانه از نو آغاز شد. به طور کلی سده ۱۸ برای روسیه سده گسترش بود. در همین زمان بود که روسیه در جرگه قدرت‌های بزرگ جهانی در آمد.

روس‌ها تجاوز خود را به ایران در زمان پادشاهی کاترین دوم از نو آغاز کردند و در سال ۱۱۹۴، ۱۷۸۰ به وسیله یک فروند ناو روسی در کرانه ایران پیاده شده و ساختمانی استوار در اشرف (بهشهر کنونی) پی‌افکندند. در آن زمان که آقا محمدخان بر سر قدرت بود گروهی از افسران روسی را دستگیر و از مقامات روسی خواست که ساختمان خود را خراب کند و به روسیه بازگردند. روس‌ها بسیار ناراحت شده و خواستار مجازات ناخدای روسی شدند و نامه تهدیدآمیزی به آقا محمدخان نوشتند و خواستار پوزش‌خواهی وی شدند. آنان بدین وسیله مردم ایران را به وحشت انداختند ولی تنها کسی که از تهدید آنان نمی‌ترسید آقا محمدخان بود.[۱]

هر چند پس از این جریان روس‌ها به ایران حمله نکردند ولی دستیابی بر سر زمین‌های ایران و ماورای قفقاز برای آنها بسیار با اهمیت بود زیرا بدین وسیله می‌توانستند کلید بازرگانی اروپا را در آسیا در دست داشته باشند. کاترین دوم در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۷۹۶/ شعبان۱۲۱۰ به ژنرال زوبف نوشته: «برقراری آرامش و نظم در ایران بازارهای بزرگ سودآور را نه تنها در کرانه‌های دریای مازندران بلکه در درون استان‌های ایران به سوی ما باز خواهد کرد، از طریق استان‌های ایران به آسانی می‌توان راه‌های هندوستان را گشود. با به سوی خود کشیدن این بازرگانی بسیار سودبخش که با بهره‌برداری از جاده‌هایی انجام می‌گیرد که بسیار کوتاه‌تر از جاده‌هایی است که دیگر ملل اروپایی مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند و دماغه امید نیک را دور می‌زنند، ما خواهیم توانست همه سود‌ها و برتری‌هایی که دیگر اروپاییان بدست می‌آورند به سوی خود بکشانیم.»[۲]

در ادامه همین سیاست بود که روس‌ها ابتدا به گرجستان توجه کردند و در سال ۱۱۹۸/ ۱۷۸۳ با فرمانروای گرجستان هراکلیوس پیمان اتحاد تهاجمی و دفاعی بستند و او خود را تابع دولت روسیه اعلام کرد.

در سراسر دوره صفویه گرجستان تا سواحل شرقی دریای خزر جزء خاک ایران بود هر وقت عثمانی قدرت زیادی داشت آنجا را تصرف می‌کرد و پادشاهان صفویه باز پس می‌گرفتند. گرجیان مسیحی بودند و سلاطین صفوی با امرای گرجستان در امور مذ هبی و سیاسی مدارا می‌کردند در واقع در برخی کارهای جزئی استقلالی به حاکمان گرجستان داده و برای اطمینان همیشه شاهزادگان گرجی و ولیعهد‌های آنان به عنوان گروگان در دربار صفویه بودند، با این حال گرجیان از ایرانیان دل خوشی نداشتند و اختلافات دینی، تعصبات مذهبی و فشارهای سیاسی و اجتماعی را به دنبال داشت. زیرا خونریزی‌های شاه طهماسب و شاه عباس اول را که به نام جهاد و جنگ با کفار صورت می‌گرفت و زنان و پسران و دختران زیبای گرجی را به اسارت می‌گرفتند و کلیساهای آنان را ویران و نفایس آن را تاراج می‌کردند، فراموش نکرده بودند. بدین جهت بود که مردم گرجستان خاطره‌ی خوشی از دولت صفویه نداشتند. پیتر دلاواله پس از مطالعه اوضاع ایران و بررسی روش سفاکانه شاه در گرجستان صریحاً اظهار نظر کرده بود که بر اثر این مسائل گرجستان از ایران جدا خواهد شد. بدین ترتیب می‌توان حدس زد که گرجیان می‌توانستند در اندیشه جدایی از ایران باشند. روس‌ها که در فکر توسعه‌طلبی بودند بر متصرفات جنوبی خود افزودند و از شمال با ایشان همسایه شدند و به عنوان کمک به پیروان مسیحی مدعی حمایت از گرجیان شدند و هر وقت پادشاهان گرجستان از جانب دربار ایران نگران و دلخور می‌شدند می‌کوشیدند پشتیبان و هواخواهی دربار روسیه را جلب کنند.[۳]

روس‌ها در ادامه سیاست خود مبنی بر توسعه‌طلبی ابتدا به گرجستان توجه کردند و در بهار سال ۱۱۹۸/ ۱۷۸۳ با فرمانروای گرجستان هراکلیوس پیمان اتحاد تهاجمی و دفاعی بستند و او خود را تابع دولت روسیه اعلام کرد. در مقابل کاترین دوم امپراطریس روسیه از طرف خود و جانشینانش هراکلیوس را حمایت و قلمرو حکومت او را مورد تضمین قرار داد و حتی تضمین کرد که اراضی را که در آینده احتمالاً به تصرف هراکلیوس در آید، از حمایت روسیه برخوردار خواهد بود و برای انجام تعهد به قرارداد یک لشکر روسی به گرجستان اعزام کرد. این قرارداد موجب وحشت دولت ایران و باعث بروز جنگ‌های ایران و روسیه و از دست رفتن سرزمین‌های ماوراء ارس گردید.[۴]

آقا محمدخان پس از سرکوبی مخالفین وحدت سیاسی دادن به ایران، به فکر حمله به گرجستان افتاد که در آن تاریخ دوازده سال از قرارداد مزبور که به نام محل انعقادآن «گیور گیوسک»[۵] خوانده می‌شود گذشته بود. خان قاجار اول پیام تند و تهدیدآمیزی برای هراکلیوس فرستاد و پس از دریافت جواب منفی او نقشه عملیاتی خود را سرو سامان داد و تلاش کرد قبل از آنکه روس‌ها قوای امدادی به گرجستان بفرستند آن ایالت را تصرف کند.

خوانین ایروان و قره‌باغ که از طرف هراکلیوس تشویق به حمایت شده بودند، اتحاد او با روسیه خوانین مزبور را نگران ساخته بود، بر خلاف بسیاری از منابع که اظهار می‌کنندآنان به طرفداری از هراکلیوس در برابر لشکر ایران مقاومت کردند، منبع دیگری[۶] چنین آورده: وقتی خان‌ها از انعقاد عهدنامه گیورگیوسک آگاه شدند این عمل او دشمنی خان‌ها وهمچنین دولت عثمانی را برانگیخت از این رو امیرحمزه امیر اوشن قاضی اکوشا در داغستان، محمدخان والی قموق داغستان و ابراهیم خلیل‌خان جوانشیرحاکم قره‌باغ آمادگی خود را برای جنگ با حاکم گرجستان اعلام کردند در این زمان ابراهیم خلیل‌خان از قدرت نظامی و سیاسی زیادی برخوردار بود حتی در تعیین پادشاه برای ایران نیز دخالت می‌کرد.[۷]

اوضاع قفقاز همچنان آشفته بود آقا محمدخان قاجار در ایران به قدرت رسید و در سال ۱۷۹۲/ ۱۲۰۶ به آذربایجان حمله کرد و صادق‌خان شقاقی حاکم خان‌نشین سراب مغلوب شده به قره‌باغ نزد ابراهیم خلیل‌خان گریخت. خان قره‌باغ با اینکه از قدرت آقا محمدخان بیمناک بود، ولی به اطاعت او در نیامد. محمدتقی ساروی نوشته: «ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر که یکی از خوانین مشهور آذزبایجان بود رو به آستان جلالت بنیان نیاورده، حضرت ثریا منزلت ساکت شده مقدمه‌ی او را مسکوت عنه انگاشت و معترض احوال او نگردید.»

پس از چندی آقا محمدخان سلیمان‌خان را با شش هزار سپاه راهی قره‌باغ کرد ابراهیم خلیل‌خان چون وضع را مناسب نمی‌دید دو نفر نزد سردار فرستاده و اظهار اطاعت کرد سردار فرستادگان را مورد نوازش قرار داد و نامه‌ای بدین مضمون برای خان قره‌باغ فرستاد: «چون مصروقه واتخذ اله ابراهیم خلیلاً[۸] از صفحه‌ی احوال آن عمدﺓالخوانین خوانا و وجوه آذربایجان را روی خدمتکاری به آستان این پادشاه و عزیز کرده‌ی ملک تواناست لهذا می‌باید که آن شهامت پناه نیز تابع و متبع شوند که افمن یهدی الی الحق ان یتبع» مصرع «ره چنان رو که رهروان رفتند» والا طلا و صهبای مینای مینایت به سنگ حادثه و جنگ ریخته و از دست یغماگران ترش روی کوی شاهی شهرت به شرنگ آمیخته خواهد شد.

بــــه بتـــان آهنیــن دل نشوی دل مقابل    که تو شیشه‌ی بارداری نه ای حریف سندان[۹]

ابراهیم خلیل‌خان پس از خواندن نامه پسر عموی خود عبدالصمد بیگ و یکی از نزدیکانش را به نام میرزا ولی بهارلو به عنوان گروگان نزد آقا محمدخان فرستاد، این گروگان‌ها در محاصره کرمان در تابستان ۱۷۹۴/ ۱۲۰۸ فرار کردند به فرمان خان قاجار سواران او را تعقیب و دستگیر کردند و سرش را بریده به دربار فرستادند، میرزا ولی بهارلو و دیگران دستگیر و به زندان افتادند. شاه قاجار ایلچیانی به قره‌باغ فرستاد و گروگان‌های دیگری طلب کرد ولی ابراهیم خلیل‌خان با صراحت درخواست شاه را رد کرد و در سال ۱۲۰۹ ه. ق علم عصیان بر افراشت و خراج معمول را به دربار قاجار ارسال نکرد وآقا محمدخان با خشم دستور داد تا میرزا ولی بهارلو و دیگر دستگیرشدگان را در تهران به دهانه‌ی توپ گذاشته و شلیک کردند.[۱۰]

در آوریل ۱۷۹۵/ ۱۲۰۹ آقا محمدخان نامه‌ای به هراکلیوس نوشت و از او خواست از ایران اطاعت کند و ضمن آن خلافکاری‌هایی را که گرجی‌ها در هشتاد سال پیش از آن در قندهار مرتکب شده و باعث بروز فتنه‌ی افغان گردید، یادآوری نمود و متذکر گردید در صورتی که والی گرجستان کلیه روابط خود را با دولت روسیه قطع و از ایران اطاعت نکند انتقام سختی از وی خواهد گرفت. هراکلیوس جواب داد فقط کاترین دوم را سلطان متبو ع خود می‌شناسد و خود را تابع دولت ایران نمی‌داند.

ابراهیم خلیل‌خان هیئتی از بزرگان به روسیه فرستاد آنان با خبر خوش بازگشتند، این خبر باعث شد حاکم گرجستان، قره‌باغ، طالش و ایروان پیمان بستند که در جنگ یکدیگر را کمک کنند. ولی پس از مدتی از روسیه کمکی نرسید و خان‌ها بار دیگر به عثمانی متوسل شدند.

رضاقلی‌خان هدایت علت روی آوردن ابراهیم خلیل‌خان را به روسیه چنین بیان می‌کند: «چون بعضی از خوانین و امرای آذربایجان را که در مقام و مرتبه از اقران و اکفای ابراهیم خلیل‌خان حکمران قره‌باغ نبودند بر او رجحان دادند شیر پیر برآشفت و از متابعت دولت ابد مدت پادشاه قاجار گردنکشی کرد.»[۱۱] مهدی بامداد علت سرکشی ابراهیم خلیل‌خان را کشته شدن عبدالصمد بیگ پسر عمش می‌داند که سرانجام آقا محمدخان به قره‌باغ و قفقاز لشکرکشی کرد.[۱۲] سر انجام آقا محمدخان ۵۳ روز پس از نوروز سال ۱۷۹۵/ ۱۲۰۹ با شصت هزار سپاه از تهران به طرف قره‌باغ حرکت کرد. قبلاً ابراهیم خلیل‌خان دستور داده بود پل خدا آفرین را خراب کنند. ارتش ایران با زورق از رود ارس گذشت و آقا محمدخان دستور داد پل را مرمت کنند. لشکر ایران پس از عبور از پل خود را به شوشی رساند. در دوره‌ای که آقا محمدخان به شوشی حمله کرد شوشی شهری بود که روی تپه بنا شده بود از این حیث به شهرهای بیزانتیوم (استانبول کنونی) شباهت داشت. معهذا آقا محمدخان شوشی را محاصره کرد اندیشید که همان‌طور که با محاصره بر کرمان غلبه کرد، عاقبت بر شوشی هم غلبه خواهد کرد. به دستور آقا محمدخان توپ‌ها مدتی دیوار دژ را کوبیدند ولی نتیجه‌ای نداشت. ابراهیم خلیل‌خان دستور داد دروازه‌ها را بستند. فردای آن روز خان قاجار نامه‌ای به ابراهیم خلیل‌خان نوشت و در آن چنین گفت: «چند از این هول و هرب طریق خدمت گیر و از همین رنج و تعب برآی.» هم چنین بیتی از سید محمد عرفی شیرازی نوشت:

ز منجنیق فـلک سنگ فتنــه می‌بــارد              تو ابلهانه گریزی به آبگینه‌ی حصار[۱۳]

ابراهیم خلیل‌خان در جواب نامه خان قاجار، بیتی از ملا پناه واقف وزیر قره‌باغ بدین عبارت نوشت:

گر نگهدار من آن است که من می‌دانم             شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد[۱۴]

خان قاجار که در جنگ روز قبل برادرزادگان او را به اسارت درآورده بود، تصمیم داشت تا با استفاده از آنها خان قره‌باغ را به تسلیم وادارد، ولی پیرقلی‌خان که از دوستان قدیمی ابراهیم خلیل‌خان بود، شاه قاجار را از این کار منع کرد و اجازه گرفت تا با خان قره‌باغ مذاکره کند.

بنا به پیشنهاد پیرقلی‌خان دو نفر از علمای برجسته شوشی فداکاری ابراهیم خلیل‌خان را با فداکاری شهدای کربلا مقایسه کردند و گفتند شهدای کربلا در راه دین جان خود را فدا کردند و ابراهیم خلیل‌خان در راه جان و ناموس مردم غرور و حیثیت خود را زیر پا می‌گذارد.

بدین ترتیب ابراهیم خلیل‌خان نامه‌ای به خان قارجار نوشت و خود را مطیع و فرمانبردار شاه اعلام کرد. شاه پس از ۳۳ روز محاصره‌ی شوشی فرمان حرکت به سوی تفلیس را صادر کرد. اقدام آقا محمدخان از نظر جنگی، طبق موازین امروزی یک اقدام ابلهانه بود چون او برای قشون کشی به شوشی متحمل خسارات شده و با ابراز تسلیم حکمران قره‌باغ که متضمن اشغال اراضی نبود و ضمانت اجرائی نداشت به محاصره خاتمه داد اگر یک سردار جنگی مبادرت به این کار می‌کرد، مورد محاکمه قرار می‌گرفت. لوئی چهاردهم پادشاه فرانسه یک سردار جنگی را که بدون اخذ نتیجه به محاصره‌ی یک شهر خاتمه داده بود محکوم به حبس ابد کرد.

آقا محمدخان پس از گرگ و آشتی با ابراهیم خلیل‌خان به تفلیس حمله کرد، هراکلیوس پیرمرد با اینکه از کمک روس‌ها بهره‌مند نشده بود با تعداد کمی از گرجیان به مقابله شتافت ولی شکست خورد. آقا محمدخان در تفلیس دست به قتل عام مردم زد، زیرا می‌خواست که وضع تفلیس باعث تنبیه و وحشت دیگر شهر‌ها و ایالاتی شود که از او اطاعت نمی‌کردند. هراکلیوس از تفلیس فرار کرد. آقا محمدخان هفتاد تن از سران گرجی را که گرفتار شدند به قتل رسانید، وقتی وارد شهر شدند سپاهیان او هر آنچه از زر و سیم یافتند به تاراج بردند و پس از ۹ روز از تفلیس بیرون رفتند.[۱۵]

پس از قتل عام تفلیس خان قاجار به تهران بازگشت و در سال ۱۷۹۶/ ۱۲۱۰ تاجگذاری کرد. سپس به خراسان رفت و بعد از فیصله‌ی کار خراسان در صدد حمله به بخارا و اخذ انتقام از ازبکان بود که به وی خبر رسید که روس‌ها در قفقاز برضد ایران دست به عملیات نظامی زده‌اند و تا رود ارس پیشروی نموده‌اند، بدین جهت به سرعت به تهران بازگشت.

در سال ۱۷۹۶ یک سپاه سی هزار نفری به فرماندهی ژنرال کنت والرین زوبوف به نیروی ژنرال گودویچ که قبلاً به دربند اعزام شده بود پیوست و موفق به تصرف قلعه‌های دربند و باکو و طالش گردید در نتیجه بر کلیه‌ی سواحل غربی دریای خزر از مصب رود تِرک[۱۶] و مصب رود کورا مسلط شدند بعد از این فتوحات ژنرال زوبوف از رود ارس گذشت و قرارگاه زمستانی خود را در دشت مغان برقرار نمود. و عده‌ای از هشترخان به یاری او آمده اند و پیش‌قراولان جزیره لنکران را هم تصرف کردند و به خیال تصرف انزلی و رشت افتادند. روس‌ها در نظر داشتند پس از سپری شدن فصل زمستان آذربایجان و گیلان را تسخیر نموده به سوی تهران روانه شوند. سرانجام در سال ۱۸۰۱/ ۱۲۱۶ گرجستان بخشی از امپراطوری روسیه گردید. شایان ذکر است هرگز چنین خطری تا آن روز ایران را تهدید نکرده بود.

با دستیابی بر گرجستان راه برای تاخت و تاز روسیه در ایران، که گامی مهم در راه رسیدن روسیه به آب‌های گرم و سرزمین هندوستان به شمار می‌آمد، باز شد. البته دستیابی به این خواسته با خواسته‌های دیگر رقیبان استعمارگر یعنی فرانسه و انگلستان به آسانی نمی‌توانست همخوانی داشته باشد.[۱۷]

در ۱۷ نوامبر ۱۷۹۶/ ۱۲۱۲ واقعه‌ی مهمی روی داد که کلیه‌ی نقشه‌های تجاوزکارانه را برای مدتی نقش بر آب کرد و آن درگذشت کاترین دوم تزار مقتدر روسیه و اجراکننده‌ی وصیت‌نامه‌ی پطر کبیر بود با مرگ او طوفان سهمگینی که ایران را تهدید می‌کرد ناگهان برطرف شد. پل اول تزار جدید لشکرکشی به ایران را متوقف کرد. لازم به ذکر است که کاترین برای اجرای مقاصد خود در ایران، می‌خواست از وجود مرتضی‌قلی‌خان برادر آقا محمدخان که به روسیه پناهنده شده بود استفاده کند و دست‌نشانده‌ی خود را به جای برادر بگذارد.[۱۸]

پل اول دستور داد ارتش روسیه کلیه ایالات اشغالی ایران و حتی گرجستان را تخلیه کند. آقا محمدخان از این فرصت استفاده کرد و در مارس ۱۷۹۷/ ۱۲۱۱ با سپاهی به طرف قره‌باغ حر کت کرد. طبق معمول قبل از رسیدن او پل خدا آفرین به دستور ابراهیم خلیل‌خان خراب شده بود به دستور شاه سپاهیان با زورق از رود گذشتند. سرانجام ارتش به شوشی رسید توپخانه دیوار‌های دژ را خراب نمود. خان قره‌باغ موفق شد توپخانه را از کار بیندازد. پس از درگیری شدید ابراهیم خلیل‌خان به داغستان رفت و نامه‌ای به شاه نوشت و تسلیم شد. آقا محمدخان هنگامی که می‌خواست خود را برای حمله‌ی نهائی به تفلیس آماده کند، قربانی توطئه‌ی عده‌ای از افسران محافظ خود شد و در ۱۸ مه ۱۷۹۷/ ۱۲۱۱ به قتل رسید. آقا محمدخان هنگام مرگ ۶۳ سال داشت و ۱۸ سال و ده ماه پادشاهی کرد.[۱۹]

در همان روز کشته شدن شاه، شخصی به نام محمد رفیع بیگ به سوی جاربالاکن محل اقامت ابراهیم خلیل‌خان حرکت کرد او در خورجین خود سر آقا محمدخان را می‌برد.

سحر که نه تن سر، نه سر تاج داشت             سـر شب سـر تاخت و تاراج داشت

ابراهیم خلیل‌خان دستور داد در گورستان جار دفن کنند. خبر فوت آقا محمدخان به باباخان ولیعهد ایران که فرمانروای فارس بود رسید، او با شتاب به تهران آمد. باباخان که بعد‌ها با نام فتحعلیشاه پادشاه ایران شد، پس از چندی جسد عمویش را از ابراهیم خلیل‌خان مطالبه نمود خان قره‌باغ فرستاده‌های شاه را به گرمی پذیرفت و جنازه‌ی آقا محمدخان را با عزت و احترام همراه با فرزندش ابوالفتح‌خان به تهران فرستاد.[۲۰] شاه از رفتار محترمانه‌ی ابراهیم خلیل‌خان اظهار رضایت نمود و ضمن فرستادن خنجر و خلعتی گرانبها، حکومت قره‌باغ را با تمام عوایدش به او واگذار کرد. شاه برای تحکیم پیوند وفاداری قره‌باغ با ایران از دختر خان که آغابیگم (آغاباجی) نام داشت خواستگاری کرد، خان قره‌باغ پس از صلاح و مشورت درخواست شاه را پذیرفت، چندی نگذشت که تعدادی از خان‌های بانفوذ راهی قره‌باغ شدند تا ترتیب کارها را بدهند، خان قره‌باغ با احترام فرستادگان را پذیرفت و دخترش را با جهیزیه‌ی فراوان به تهران فرستاد همچنین ابوالفتح بیگ پسر خان نیز راهی دربار شد.[۲۱] هنگامی که آغابیگم به تهران رسید، با شکوه فراوان مورد استقبال قرار گرفت و مراسم باشکوه عروسی برگذار شد و فتحعلیشاه داماد ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر حاکم خان‌نشین قره‌باغ شد و ابولفتح بیگ نیز رتبه خانی دریافت کرد.[۲۲]

با مرگ کاترین و قتل آقا محمدخان که در فاصله شش ماه اتفاق افتاد، جنگ بین ایران و روسیه مدتی به تعویق افتاد. همچنان که مورخان اروپایی تصرف استانبول را به دست سلطان محمد عثمانی در سال ۱۴۵۳م/ ۸۵۷ ق یکی از مهمترین وقایع تاریخ اروپا می‌دانند و اعتقاد دارند که در این سال سرنوشت اروپا تغییر کرد، سال ۱۷۳۹/ ۱۱۵۲ را که نادرشاه هندوستان را فتح کرد یکی از مهمترین حوادث تاریخ آسیا دانست زیرا در این سال سرنوشت آسیا تغییر کرد.

پیش از آن تاریخ همه دول جهان، نام و از ثروت سرشار هندوستان شنیده بودند ولی کسی جرأت حمله به هند را نداشت. شکست محمدشاه گورکانی از نادرشاه باعث شد تا جهانیان فتح هند را از محالات ندانند. از آن روز دول بزرگ اروپایی آرزوی گرفتن هند را داشتند.

نخست فرانسویان در سال ۱۵۰۳/ ۹۰۸ و سپس انگلیسی‌ها در سال ۱۶۰۰/ ۱۰۰۸ به هندوستان توجه کردند. پیشرفت انگلیسی‌ها در هند و سعی آنها در کوتاه کردن دست فرانسویان از این کشور نه تنها باعث حسد همه دول بزرگ جهان شد، بلکه مدت‌ها سیاست روسیه و فرانسه گرفتن هندوستان و تضعیف انگلستان بود و چو ن راه طبیعی رسیدن به هندوستان از خشکی ایران بود، این بود که از آغاز قرن نوزدهم میلادی و سیزدهم هجری کشور‌های اروپابی توجه خاصی به ایران کردند که همین توجه گرفتاری‌های زیادی برای کشور ما فراهم کرد.

ناپلئون بناپارت که خبر تاخت و تاز آقا محمدخان به گرجستان و تسخیر تفلیس و قتل‌عام آنجا را شنیده بود، تصور می‌کرد فتحعلیشاه جانشین او هم در میدان‌های جنگ کامیاب خواهد شد. زمانی که ناپلئون در صدد حمله به هند از طریق ایران بود، فتحعلیشاه مشغول جنگ اول با روس‌ها بود، چون فتحعلیشاه خود را در برابر الکساندر اول تزار روس ناتوان حس کرد، در صدد یاری خواستن از ناپلئون برای جنگ با روس‌ها شد.

روابط ایران با فرانسه: هنگامی که انگلستان در هندوستان گرفتار قیام تیپو صاحب سلطان میسور بود، ناپلئون که با انگلیس رقابت سیاسی داشت، به تیپو برضد آن دولت کمک می‌کرد اما تیپو در ضمن جنگ با انگلیس کشته شد. ناپلئون چون دوست خود را در هند از دست داده بود، به فکر متحد دیگری بر علیه انگلیس در آسیا افتاد تا با جلب دوستی فتحعلیشاه از ایران به هند لشکر بکشد.[۲۳]

فتحعلیشاه پس از شروع جنگ‌های اول ایران و روسیه ابتدا توسط نماینده انگلیس در بغداد برای جلب کمک این دولت به آن متوسل شد و این در موقعی بود که از جانب ناپلئون بناپارت نمایندگانی به ایران آمده و پیشنهاد عقد اتحادی را بر علیه روسیه کرده بودند.

فتحعلیشاه که درست از احوال فرانسه و ناپلئون اطلاعی نداشت، در ضمن محاصره ایروان از خلیفه ارامنه داود خلیفه اوچمیازین آن شهر اطلاعاتی راجع به فرانسه و ناپلئون کسب کرده بود، با فرستادن نامه‌ای پیش سفیر فرانسه در استانبول باب روابط دوستی با فرانسه را باز کرد. ناپلئون هم که خیال به زانو درآوردن انگلستان از طریق حمله به هندوستان را در سر داشت، در صدد جلب دوستی با ایران بود. از این جهت قبل از آنکه نامه فتحعلیشاه به او برسد نماینده‌ای به نام ژوبر مترجم و منشی دربار خود را از راه عثمانی به ایران فرستاد تا تحقیقات خود را از از دو کشور مزبور به او گزارش دهد، کمی بعد از حرکت ژوبر، ناپلئون آجودان مخصوص خود رومیو (Romieu) را به ایران فرستاد و این مأمور به جهت اینکه مستقیماً به ایران می‌آمد، قبل از ژوبر که در عثمانی گرفتار عمال این دولت شد به ایران رسید و در اکتبر سال ۱۸۰۶/ رجب ۱۲۲۰ به تهران رسید اما کمی بعد در تهران مرد. رومیو بیش از ده روز در تهران نمانده بود که بدون مقدمه و بی‌آنکه مرضی داشته باشد، ناگهان درگذشت جنازه‌اش را در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپردند. آشنایان به سیاست استعماری حدس زدند که وی مسموم شده و مرده است آن هم به دست کسانی که مسلماً بودن رومیو نماینده سیاسی و نظامی فرانسه را در تهران به زیان خویش می‌دیدند.

دنباله مأموریت او را ژوبر که در سال ۱۸۰۶/ ۱۲۲۱ که با سعی و کوشش عباس میرزا از دست پاشای عثمانی رهایی یافته بود، در سلطانیه به حضور فتحعلیشاه رسید و از آنجا به همراهی فتحعلیشاه عازم تهران شد. شاه از ترس آنکه مبادا ژوبر هم به سرنوشت رومیو دچار شود او را مرخص نمود، سپس میرزا رضاخان قزوینی را به اردوی ناپلئو ن که در محل فین‌کنشتاین واقع در لهستان بود، فرستاد. او عهدنامه‌ای در تاریخ ۱۸۰۷/ ۱۲۲۲ در شانزده ماده با پادشاه فرانسه امضا کرد.[۲۴] به موجب این عهدنامه فرانسه تعهد نمود که برای برگرداندن گرجستان به ایران و دیگر متصرفاتی که روسیه در خاک ایران به چنگ آورده بود ایران را یاری کند، برای اصلاح و تقویت سپاه ایران اسلحه و توپ و تفنگ و معلم برای ایران بفرستد، در عوض ایران قبول کرد که در جنگ فرانسه بر ضد انگلیس و روس با آن دولت متحد شود و افغانان رعیت خود را به حمله به هند وادارد، در صورت لشکرکشی ناپلئون به هند از طریق ایران، فتحعلیشاه به ایشان راه عبور دهد. پس از انعقاد عهدنامه ژنرال گاردان[۲۵] با عده‌ای مهندس نظامی به ایران آمدند و به ریختن توپ در اصفهان و تعلیم سپاهیان ایرانی و نقشه‌برداری از راه‌ها اقدام نمودند.

ژنرال گاردان تقریباً شش ماه در راه بود تا به تهران برسد. در این میان سیاست روسیه نسبت به فرانسه بکلی دگرگون شده بود و در ۲ ژوئیه ۱۸۰۷/ ۲۶ ربیع‌الثانی ۱۲۲۲ در موقعی که گاردان در راه بین فرانسه و استانبول بود، ناپلئون برای اینکه در مخالفت با انگلستان تزارهای روسیه مانعش نباشند، در تیلسیت (Tilsit) در خاک پروس با روسیه صلح کرد و آنچه در عهدنامه‌ی فین‌کنشتاین به ایران وعده داده بود، اعتباری نداشت. وقتی گاردان به ایران رسید هنوز خبر این عهدنامه به ایران نرسیده بود.[۲۶]

تردیدی نیست که امضای عهدنامه‌ی تیلسیت برای ایران شوم بود زیرا که روس‌ها که سال‌ها بود از ناپلئون در هراس بودند و نیز نیروهای خود را بیشتر برای دفاع از خود در مرزهای اروپا آماده می‌ساختند، به محض اینکه خیالشان از آن سو راحت شد تجهیزات خود را در قفقاز بیشتر کردند و در اندیشه‌ی آن شدند که دنباله‌ی فتوحات خود را در این سو بگیرند.[۲۷]

دولت ایران به قرارداد فین‌کنشتاین امیدها بسته بود که می‌تواند به کمک سیاسی و نظامی ناپلئون، سرزمین گرجستان را باز پس بگیرد ولی ناگهان متوجه شد که او قصد ندارد با دولت روسیه به خاطر ایران دربیفتد. چنین شد که نسبت به فرانسویان دلسرد شدند.

روابط ایران با انگلستان: انگلیسی‌ها که از ابتدای توجه ناپلئون به شرق مواظب اقدامات او بودند، پیش از معاهده فین‌کنشتاین هیئتی به ریاست جان ملکم از طرف شرکت تجاری هند شرقی به ایران فرستادند.

جان ملکم در پائیز ۱۸۰۰ وارد بوشهر شد و به طور شایسته‌ای تا تهران پذیرائی شد و به خاطر هدایای گرانبهایی که به فتحعلیشاه و درباریان داد توانست نظر موافق آنان را جلب و در ۲۷ ژانویه ۱۸۰۱/ ۱۲۱۵ یک معاهده‌ی سیاسی و تجاری با حاجی ابراهیم‌خان اعتمادالدوله امضا کند. به موجب این عهدنامه ایران متعهد می‌شد دوست و متحد انگلستان بوده و هر گاه افغان‌ها قصد حمله مجدد به هند را داشته باشند به آنجا لشکرکشی و از این اقدام جلوگیری نمایند. در مقابل اگر افغان‌ها یا فرانسویان بخواهند به ایران داخل شوند دولت انگلستان تعهد می‌کرد هر قدر توپ و اسلحه ممکن باشد تسلیم ایران نماید و در صورتی که قشون فرانسه در یکی از بنادر ایران پیاده شود قشون منظمی از دو دولت برای اخراج آنها اقدام کنند. ملکم اصرار داشت جزایر قشم و هنگام در اختیار نیروی دریایی انگلستان قرار گیرد ولی در اثر مخالفت ایرانی‌ها پیشنهادش را پس گرفت.

به موجب پیمان تجاری، تجار هر دو کشور حق رفت و آمد آزادانه در خاک یکدیگر را داشتند و به بازرگانان انگلیسی و هندی اجازه‌ی اقامت در کلیه‌ی نقاط ایران داده شد. فتحعلیشاه امیدوار بود در قبال اعطای این امتیازات پشتیبانی انگلیسی‌ها را در برابر تجاوزات مکرر روسیه به ایالات قفقاز به دست آورد. ولی انگلیسی‌ها با مهارت موفق به انجام منظور خود گردیدند بدون اینکه هیچ‌گونه تعهدی بنمایند. کاپیتان ملکم پس از این پیروزی دیپلوماتیک به هند مراجعت کرد و از طرف دولت انگلستان به لقب «سر» مفتخر گردید.[۲۸] راز موفقیت ملکم این بود که فارسی را خوب می‌دانست ما ایرانیان که یک خارجی را می‌بینیم که به فارسی صحبت می‌کند، رابطه‌ی عاطفی شدیدی به او احساس می‌کنیم و این در پیشرفت کار او بسیار مؤثر بود. ملکم به خلق و خوی مردم مشرق زمین خاصه ایرانیان آشنا بود زیرا فرهنگ غالب بر هند آن زمان فرهنگ و ادب فارسی بود. ملکم برای پیشبرد مقاصد خود کار را از بخشش گذراند و به اصراف و ولخرجی کشانده بود. ملکم در یادداشت‌هایش می‌نویسد: «هر اشکالی در برابر تأثیر طلای دولت بریتانیای کبیر به نحوی معجزه‌آسا از پیش برداشته می‌شود…»

انگلیسی‌ها برای برهم زدن نقشه ناپلئون در سال ۱۸۰۸/ ۱۲۲۳ دوباره ملکم را به بوشهر فرستادند، فتحعلیشاه از پذیرفتن او خودداری کرد و به او پیغام داد که با حکمران فارس ملاقات و نظرات خود را به او بیان کند. ملکم هم این عمل را توهین به خود دانست زیرا در این سفر دو میلیون روپیه (۱۳۰ هزار لیره) خرج کرده بود و به هند برگشت و حکمران هند را برای حمله به جزیره خارک و سواحل ایران واداشت. چون از ناتوانی ناپلئون در مورد لشکرکشی به هند از راه ایران اطمینان یافت از حمله به خارک منصرف شد.[۲۹] چون ناپلئون نسبت به ایران خیانت ورزید و با روسیه صلح کرد و هیئت مأمورین فرانسوی را از ایران خواست، انگلستان مصلحت در این دید که روابط خود را با ایران حفظ کند.

فتحعلیشاه پس از اطلاع از معاهده تیلسیت توسط عسکرخان افشار پیغام‌هایی به ناپلئون فرستاد ولی چون جز جواب‌های واهی چیزی نشنید، ناچار دوباره به تجدید روابط با انگلیس مایل شد. ظاهر‌‌‌اً عسکرخان هم در فرانسه به سازمان فراماسونری پیوسته بود.

در پائیز سال ۱۸۰۸/ ۱۲۲۳ سر هارفورد جونز سفیر انگلیس به ایران آمد. وقتی به شیراز رسید، ژنرال گاردان هنوز در ایران بود و سعی می‌کرد بین ایران و روسیه صلح برقرار کند ولی به واسطه آمدن سفیر انگلیس از تهران خارج شد و در ۹ مارس ۹ ۱۸۰/ ۲۲ محرم ۱۲۲۴ به تبریز آمد. در طول اقامت در تبریز میرزا بزرگ قائم‌مقام تقاضا کرد برای اصلاح توپخانه‌ی تبریز در این شهر بماند ولی گاردان نپذیرفت. در ۱۷ آوریل هیئت فرانسوی به همراهی سی نفر از ایران خارج شدند بدون آنکه هیچ‌گونه علاقه یا امید به دیدار مجدد طرفین باشد.

گاردان به محض ورود به فرانسه به دیدار امپراطور رفت اما ناپلئون با خشم او را پذیرفت و به سختی ملامت کرد چرا بدون اجازه‌ی وی از تهران خارج شده در صورتی که دستور داشته در تهران بماند. از طرف دیگر روابط خوبی که از بسیاری جهات برای فرانسه ارزشمند بود، تیره کرد و مبالغ متنابهی پول را که خرج شده بود به باد داد او باید آنقدر در تهران می‌ماند که اخراج می‌شد. ولی او نه تنها منتظر چنین پیشامدی نشد، در مقابل اصرار فراوان دربار ایران حاضر نشد در تهران یا تبریز بماند.[۳۰]

هنوز بیست و چهار ساعت از عزیمت گاردان نگذشته بود، که سر هارفورد جونز در ۱۷ فوریه ۱۸۰۹/ دوم محرم ۱۲۲۴ به حضور فتحعلیشاه رسید و مورد پذیرایی شایان او قرار گرفتند و هدایای گرانبهایی از جمله یک قطعه الماس را از جانب جورج پادشاه انگلیس تقدیم کرد و واسطه‌ی قراردادی به نام عهدنامه‌ی مجمل شد.[۳۱] به موجب این عهدنامه دولت انگلیس متعهد شد که تا بین ایران و روسیه جنگ در کار است سالی ۱۲۰۰۰۰ لیره‌ی انگلیسی به ایران بدهد و ایران و انگلیس برضد روسیه متحد باشند.

اندکی پس از ورود جونز به ایران، سر جان ملکم برای بار سوم در سال ۱۸۱۰/ ۱۲۲۵ با هیئت نظامی ‌و مقداری مهمات جنگی به ایران آمد. او که علاقه‌ی شدید فتحعلیشاه را به مقابله با قوای روسیه و احتیاج او را به کمک نظامی کاملاً حس کرده بود و می‌دانست که شاه ایران برای راندن قوای روسیه از خاک قفقازیه و به خصوص از گرجستان تا چه حدی بی‌صبر است، قبل از آنکه از مأموریت خود سخنی به میان آورد، توپخانه و تفنگ‌های جدیدی را که همراه آورده بود، به نظر شاه رساند و افسران انگلیسی لیندسی[۳۲] ((Lindsay افسر توپخانه، کریستی (Christie) افسر پیاده‌نظام و مونیت (Mantieth) و پوتینجر(pottinger) را به شاه معرفی کرد. بلافاصله آنان را برای تعلیم سپاه و خدمت در اردوی زیر فرمان عباس میرزا به آذربایجان فرستاد.

سر جان ملکم توانست درباریان را با مقاصد خود همراه سازد. در همان اوقات نامه سفیر ایران از لندن رسید و معلوم شد که به جونز اختیارات تام داده شده و امر به بازگشت سر جان ملکم داده‌اند و این سفارت آخرین مأموریت او در ایران بود.[۳۳]

فتحعلیشاه میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی خواهرزاده‌ی حاجی ابراهیم کلانتر را به همراهی جیمز موریه منشی سفیر انگلیس روانه لندن نمود، تا از جهت وعده‌ای که در مورد ادای ۱۲۰۰۰۰ لیره به ایران داده بود، اطمینان حاصل کند. شرح سفر میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی و رفتار او و اتفاقاتی که در طی مسافرت برای روی داده، خالی از شگفتی نیست و جیمز موریه را به نوشتن رمانی به نام «حاجی بابا» واداشت.

در مراجعت میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی، سر گوراوزلی در سال ۱۸۱۱/ ۱۲۲۵ به ایران آمد و امر به بازگشت جونز داده شد. به طوری که از منابع تاریخی بر می‌آید، سر گوراوزلی مردی مدبر و دانا و به زبان‌های فارسی، ترکی و هندی آشنا و شخصی چرب‌زبان بوده و به زودی مقام و موقعیت خود را در دربار مستحکم نمود و الماس گرانبهایی به وزن ۲۵ قیراط به شاه تقدیم کرد و همسر او عنبرچه‌ی الماس نشان گرانبهایی را به آغاباجی که همسر فتحعلیشاه و دختر ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر بود،[۳۴] هدیه داد.

عهدنامه‌ای که سر گوراوزلی با ایران بست، به عهدنامه‌ی مفصل معروف است.[۳۵] سر گوراوزلی بنا بر مفاد عهدنامه، مقرری سه ساله آذربایجان را با ۳۰۰۰۰ قبضه تفنگ و ۲۰ عراده توپ تسلیم کرد و افسرانی را که همراه آورده بود، به تعلیم افراد سپاه ایران گماشت. عهدنامه‌ای که سر گوراوزلی با ایران بست صورت آن را به لندن برد و سال بعد جیمز موریه برای امضای فتحعلیشاه به ایران آورد، بسیار شوم بود و در سال ۱۲۲۹ به تصویب دولت انگلیس رسید.

دولت انگلیس بنا بر عهدنامه‌ی سری که در سال ۱۸۰۷م. با تزار روسیه درباره تقسیم ایران به مناطق نفوذ بسته بود، نمی‌توانست علیه آن دولت که دست دوستی او را به بهای یک جنایت سیاسی جلب کرده بود، اقدام کند. به همین جهت افسران انگلیسی در اردوی عباس میرزا در لباس سربازان ایرانی خدمت می‌کردند.

در همان موقع سفیر انگلیس با فرمانده قوای روسیه در قفقاز مکاتبه کرد و سعی نمود که شرایط سنگین فرمانده قوای روسیه را برای متارکه جنگ و عقد صلح بر فتحعلیشاه تحمیل کند. و چون در آن موقع فتوحاتی نصیب عباس میرزا و قوای ایران در قفقاز گردید، وی قرارداد دوستی روس و انگلیس را پیش کشید و افسران انگلیسی را از اردوی ایران احضار کرد و فقط کریستی تا پایان دوره اول جنگ‌های ایران و روس در اردوی عباس میرزا ماند و در جنگ اصلاندوز کشته شد. لیندسی هم دو سه بار به کشور خود بازگشت، ولی دوباره به ایران آمد و در خدمت ایران بود تا در ایران مرد و با تشریفات تمام تشییع و به خاک سپرده شد. احضار افسران انگلیسی از طرف سفیر انگلیس فتحعلیشاه را بار دیگر از کمک بیگانگا ن مأیوس کرد و از طرفی پرداخت مخارج گزاف جنگ برای او، که حتی‌المقدور از دادن پول به عباس میرزا خودداری می‌کرد، امری مشکل بود، ناچار با سفیر روسیه که در زمینه‌ی صلح با روسیه پیشنهادهای مکرر می‌داد موافق شد و میرزا شفیع صدراعظم ایران نیز با مقاصد سفیر همراهی کرد و به شرحی که ذکر خواهد شد عهدنامه گلستان به وساطت و با حضور سر گوراوزلی بین ایران و روسیه منعقد شد.[۳۶]

چنان که ملاحظه می‌شود نمایندگان انگلیس در ایران غیر از زیرکی و کارکشتگی و سواد و معلومات یک دیپلومات حرفه‌ای همگی از ملکم گرفته تا جونز و موریه و اوزلی، زبان فارسی را می‌دانستند، اما ایلچی کبیر ایران نه سابقه خدمت سیاسی داشت و نه تجربه مذاکرات دیپلوماتیک، زبان انگلیسی را هم جز کلماتی اندک نمی‌دانست. انگلیسی‌های زرنگ جملاتی از کلمات حکیمانه وی را یادداشت کرده‌اند که هم کیاست سفیر را در میان مسائل سیاسی و هم احاطه او را او را در زبان انگلیسی می‌رساند. «پادشاه انگلیس بهترین مرد در جهان. او دوست می‌دارد مردمش را خیلی خوب و زیاد این خیلی خوب کشور. خانم‌های انگلیسی خیلی خوشگل، خیلی زیبا»[۳۷]

قتل ناگهانی پل اول تزار روسیه در مارس ۱۸۰۱م. به قولی به دست عمال انگلیسی بوده، باعث شد که نقشه‌ی حمله به هندوستان منتفی گردد و انگلیسی‌ها نفس راحتی کشیدند و از نظر آنان اتحاد با ایران اهمیت خود را از دست داد.

فتحعلیشاه در ۲۲ مه ۱۸۰۲/ ۱۲۱۷ حاجی خلیل‌خان ملک‌التجار قزوینی را نزد مارکی ولزلی فرماندار کل هندوستان فرستاد تا تصویب قرارداد را بخواهد. از او پذیرایی باشکوهی به عمل آمد ولی در نتیجه‌ی نزاعی که در ۲۰ ژوئیه آن سال بین همرا‌هان سفیر و سربازان هندی در گرفت حاجی خلیل‌خان به قتل رسید. حکومت انگلیسی که به هیچ‌وجه حاضر نبود روابط دوستانه‌اش با ایران به هم بخورد و به امتیازاتش لطمه بخورد، رسماً معذرت‌خواهی کرد و مبلغ گزافی بابت خون‌بها به فتحعلیشاه پرداخت که باعث خوشحالی شاه قاجار شد.[۳۸]

خاتمه‌ی لشکرکشی فلاکت‌بار فرانسه در مصر، قتل پل اول و بهم خوردن نقشه‌ی حمله به هندوستان و معاهده صلح آمین (Amins) مارس ۱۸۰۲ بین فرانسه و انگلستان باعث شد که خونسردی و بی‌علاقگی زیادی نسبت به مسئله ایران در هند حکمفرما شود و دیگر اهمیت سابق را برای اتحاد با ایران قائل نشوند. به طوری که از تصویب و مبادله معاهدات با ایران خودداری کردند و این امر هرگز صورت نگرفت.[۳۹]

الحاق گرجستان به روسیه:

در سال ۱۷۹۸/ ۱۲۱۳ هراکلیوس درگذشت که این اتفاق ۶ ماه پس از کشته شدن آقا محمدخان در شوشی بود. پس از هراکلیوس گرگین‌خان (گئورکی سیزدهم) جانشین او شد و در این زمان اوضاع گرجستان به کلی عوض شده بود. روس‌ها به بهانه قرض‌هایی که به گرگین داده بودند تفلیس را اشغال و گرگین و خانواده‌اش را به سن پترزبورگ تبعید کردند و ژنرال سیسیانوف را که از نژاد گرجی بود به فرمانداری کل گرجستان منصوب نمودند. گرگین در تحت فشار روس‌ها مجبور شد سندی را در ۲۸ سپتامبر ۱۸۰۰ امضا کند که به موجب آن از امارت گرجستان به نفع تزار روسیه دست کشیده و پل اول عنوان تزار گرجستان را بر سایر عناوین خود افزود به این ترتیب این ایالت زرخیز به روسیه ضمیمه شد.

در این هنگام تنها الکساندر برادر گرگین‌خان در برابر روس‌ها مقاومت می‌کرد او با سپاه اندک خود به کوه‌های قفقاز پناهنده شد. در پائیز ۱۸۰۱ از فتحعلیشاه کمک خواست ولی شاه ایران نتوانست به موقع به او کمک کند در نتیجه الکساندر از روس‌ها شکست خورد و به دربار ایران پناهنده شد. تزار روس این امر را بهانه قرار داده سیسیانوف که مردم ایران او را اشپخدر یعنی انسپکتور به معنی بازرس می‌گویند، را مأمور تصرف قفقازیه نمود.

جلوس الکساندر اول به تخت سلطنت در سال (۱۸۲۵ –۱۸۰۱) موجب شد که سیاست روسیه نسبت به ایران تغییر کند. او پس از شکست دادن الکساندر برادر گرگین طی فرمان ۱۲ سپتامبر ۱۸۰۲ گرجستان را قسمتی از خاک روسیه اعلام و با شدت هرچه تمام‌تر شروع به نابودی سازمان‌های ملی گرجستان نمود و تدریس و حتی تکلم به زبان گرجی را ممنوع اعلام کرد. او در سال ۱۸۰۳ به ژنرال سیسیانوف دستور حمله عمومی به خاک ایران صادر کرد و قوای او بدون زحمت گنجه را تصرف و نام آن را به الیزابت تبدیل کردند. پس از فتح آنجا حکام ایروان و قره‌باغ را که هم که از مساعدت فتحعلیشاه مأیوس بودند و حقوق دیوانی ایشان مدت‌ها بود نرسیده بود، مطیع خود ساخت و تا حدود ارس پیش آمد و این عمل به منزله‌ی شروع جنگ‌های ایران و روس بود.[۴۰]

شاه هراسان شد و عباس میرزا ولیعهد ۱۸ ساله را به فرماندهی کل قوا منصوب و روانه‌ی جبهه‌ی قفقاز نمود. پس از فوت گرگین‌خان یکی از فرزندان او به نام طهمورث به دربار ایران پناهنده شد و فتحعلیشاه را به جنگ با روسیه تشویق کرد. شاه به خاطر علاقه‌ی شدیدی که به گرجستان داشت، پناهنده شدن الکساندر و طهمورث شاهزادگان گرجی را به دربار ایران بهانه قرار داد و فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد. بنابراین بهانه دوره اول ایران و روس را می‌توان انقلابات داخلی گرجستان و علت اساسی جنگ را تمایل هر دو دولت به تصرف آن ناحیه دانست. در هر صورت دفاع ایران از قفقازیه در برابر قوای روسیه یک امر طبیعی و مبنی بر حق حاکمیت ایران بر قفقازیه دانست.[۴۱]

خبر سقوط گنجه و قتل‌عام مسلمانان در دربار فتحعلیشاه غوغائی به پا کرد و علمای تهران جنگ با کفار روسیه را تصویب کردند، حکم تجهیز سپاه صادر گردید. عباس میرزا که به فرماندهی سپاه منصوب شده بود، با میرزا شفیع صدر اعظم از تبریز به جانب ایروان حرکت کرد و در یک کیلومتری آن شهر اردو زد.[۴۲]

عباس میرزا برای سرکوبی محمدخان قاجار حاکم ایروان که تسلیم سیسیانوف شده بود، به سمت آن شهر حرکت کرد. سیسیانوف برای کمک به محمدخان با اردوی خود به حوالی اوچمیازین (اوچ کلیسا) مرکز خلیفه‌ی ارامنه ایروان شتافت. در اراضی بین ایروان و اوچمیازین در محل شوره گل جنگ سختی بین طرفین روی داد. سپاه ایران به سرداری مهدی‌قلی‌خان دولو رشادت و دلیری بی‌نظیری نشان داد وزیر توپخانه مجهز روسیه مقاومت کرد تا قوای عباس میرزا رسید متحداً قوای روسیه را به عقب‌نشینی مجبور ساختند. سه روز سپاه عباس میرزا را گلوله‌باران کردند ولی چون از عهده ایشان برنیامد، از جنگ مستقیم با آنان خودداری کرد. جنگ تا اوایل شب ادامه یافت. فردای آن روز طی نبردی دیگر قوای روسیه عقب نشست. محمدخان قاجار چون دید که سیسیانوف از جنگ با عباس میرزا خودداری کرده، او را به ایروان راه نداد، بلکه از ولیعهد ایران تقاضای عفو نمود و عباس میرزا او را بخشید.[۴۳]

سیسیانوف خواست از قره‌باغ به عنوان پایگاه استفاده کند، بدین جهت با حاکم قره‌باغ ملاقات کرد و عهدنامه‌ای بین آنها منعقد شد. پیوستن قره‌باغ به روسیه حادثه بزرگی بود. فتحعلیشاه از این کار بسیار ناراحت شد و ابوالفتح‌خان پسر خان قره‌باغ که از زمان ازدواج خواهرش آغاباجی با فتحعلیشاه در دربار بود را با ۵۰۰۰ سپاه به عنوان کمک به ابراهیم خلیل‌خان به قره‌باغ فرستاد و به خان قره‌باغ پیشنهاد کرد پسر دیگرش محمدحسن بیگ را به عنوان گروگان به تهران بفرستد. همچنین ابوالفتح‌خان تا پایان عمر به عنوان وکیل در قره‌باغ بماند طوری که خان قره‌باغ بدون صلاحدید او کاری انجام ندهد. و این به معنای آن بود که او را حاکم قره‌باغ نموده است. ابراهیم خلیل‌خان از این مسئله بسیار آزرده شد و به پسرش دستور داد که وارد قره‌باغ نشود. ولی ابوالفتح‌خان به قره‌باغ حمله کرد و شکست خورد.

شاه ابوالفتح‌خان را بخاطر جنگ با پدر و برادرانش سرزنش نمود و ایلچیانی به قره‌باغ فرستاد و قول داد که تمامی سرزمین قره‌باغ را به همراه کلیه مالیات مقرر تا ابد به فرزندان و نوادگان خان قره‌باغ اعطا کرده و دو نفر از فرزندانش را به عنوان گروگان به شوشا خواهد فرستاد در مقابل ابراهیم خلیل‌خان دژهای عسکران و رودخانه شوشا و سنگر واقع در شش کیلومتری شوشا را در اختیار لشکر ایران بگذارد. یک افسر ایرانی با دو سه هزار سرباز سوار در دژ شاهبولاق مستقر شوند تا بر تفلیس و گنجه نظارت داشته باشند، هیچ‌کس حق سرپیچی از فرمان خان قره‌باغ را نخواهد داشت. تمام مخارج تمام مخارج سپاه ایرانی از خزانه شاهی پرداخت خواهد شد.

ابراهیم خلیل‌خان درخواست شاه را نپذیرفت. عباس میرزا به قره‌باغ حمله کرد وسپاه قره‌باغی را شکست داد بعد عازم دژ شوشا شد و شاه به تخت طاووس (هشت فرسخی شوشا) رسید. پس از این پیروزی شاه به اردبیل و عباس میرزا به تبریز بازگشتند.

پس از قتل سیسیانوف در سال ۱۸۰۵/ ۱۲۲۰ در باکو توسط ابراهیم‌خان پسرعم حاکم باکو بسیاری از خوانین به خیال اینکه اگر این سردار روس کشته شد، دیگر کسی نخواهد بود که مزاحم آنها شود، پس از چنگ روس‌ها نجات یافته‌اند، بنا بر این تصورات دوباره به طرف ایران متمایل شدند.[۴۴]

در این زمان ابراهیم خلیل‌خان از عفو و بخشش مصطفی‌خان شیروانی توسط شاه آگاه شد و پیغامی از پسرش ابوالفتح‌خان و دخترش آغاباجی (آغابیگم) دریافت کرد که به او پیشنهاد کرده بودند دوستی ایران را جلب نماید. سرانجام ابراهیم خلیل‌خان نامه‌ای به عباس میرزا نوشته و بخشش خود را خواست ضمناً برای بیرون کردن عده‌ای افسر و سرباز روس که شوشی را اشغال کرده بودند از دولت ایران کمک خواست.[۴۵]

دولت ایران در سال ۱۲۲۱ق. جمعی از سرکردگان معتبر خود را برای یاری او فرستاد. پیش از اینکه عده مزبور به شوشی برسند جعفرقلی‌خان نوه ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر که با عم خود دشمنی دیرینه داشت با این فکر که پس از از بین بردن کسان خود با مساعدت روس‌ها حتماً والی قره‌باغ خواهد شد، سرگرد روسی را با سیصد نفر سرباز روس برداشته شبانه بر بالین جد خود رفت و روس‌ها پیرمرد را با ۳۱ نفر از اهل و عیال و بستگان را در آن شب کشت.

رضاقلی‌خان هدایت در روضـﺔالصفا در بیان قتل ابراهیم خلیل‌خان چنین نوشته است: «چون آغاز کار ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر را از جلالت و جلادت فاتحه و انجام عمرش را از شهامت و شهادت خاتمه بود و در این میانه او را به انحراف از جاده مستقیم اسلام و تمایل به ملت عیسویه متهم کرده بودند تا این شبهه از خواطر مرتفع شود حسن عاقبتی مختوم به خاتمه خیر بر عنوان دیباچه احوالش مطرز گشت تا دانشوران بدانند که سعادت و شقاوت را آثار است نه به انکار و اقرار ارباب غرض و اصحاب مرض است، الحاصل چون بعضی از خوانین و امرای آذربایجان را که در مقام و مرتبه از اقران و اکفای ابراهیم خلیل‌خان حکمران قره‌باغ نبودند بر او رجحان دادند شیر پیر برآشفت و از متابعت دولت ابد مدت پادشاه قاجار گردنکشی کرد و سال‌ها سر به خودرأیی بر آورد و از کمال غیرت مکرر مستعد خلاف و جنگ گردید و تن به عار و ننگ در نداد تا در این اوقات به دیده بصیرت ملاحظه کرد که تقویت روسیه مایه ضعف دولت و ملت اهل اسلام است از این کار سخت برآشفته شد و چون مهین فرزندش ابوالفتح‌خان به متابعت پادشاه جمجاه قاجار حضرت سلطان فتحعلیشاه کمر مطاوعت بسته داشت…»[۴۶]

پس از کشته شدن سیسیانوف فرماندهی کل سپاه روس در قفقاز به عهده گودوویچ گذاشته شد فرمانده جدید در صدد بر آمد که با عباس میرزا جهت صلح گفتگو کند و این مقارن با زمانی بود که ژنرال گاردان برای عملی ساختن نقشه‌های ناپلئون سعی داشت بین ایران و روسیه واسطه صلح شود. گاردان نتوانست اقدام مؤثری انجام دهد چون گودوویچ قصد اغفال عباس میرزا را داشت و فتحعلیشاه با صلحی که کاملاً به ضرر ایران و به نفع روسیه تمام می‌شد مخالف بود.

بنا به وعده‌های گاردان که تقاضای متارکه جنگ از سردار روس نموده بود، عباس میرزا را از تعرض به روسیه باز داشت که این امر به ضرر ایران تمام شد. در جمادی‌الاولی ۱۲۲۳ موقعی که بیشتر سواران چریک ایران به دستور ولیعهد به مرخصی رفته بودند و نیروی ایران در قفقاز بسیار ضعیف شده بود، ناگهان گودوویچ جنگ را شروع کرد و به ایروان حمله کرد. سپاه روس با دادن تلفات زیاد عقب نشست و غنائم بسیار زیاد به دست سربازان ایران افتاد و ناچار به تفلیس عقب‌نشینی کرد.

عباس میرزا برای تنبیه گودوویچ شخصاً از تبریز به نخجوان حرکت کرد و چند بار در حدود این شهر و ایروان و دریاچه گوگچه سپاهیان روس را مغلوب کرد و در اواخر سال ۱۲۲۳ گودوویچ از طرف تزار احضار و ترومسوف به سرداری سپاه منصوب شد. در سال ۱۲۲۴ افسران انگلیسی در اردوی ایران خدمت می‌کردند و در بهار این سال مجدداً تعرض قوای روسیه در جبهه قره‌باغ و ایروان شروع شد. قوای روسیه در کنار ارس و حوالی مغان عقب نشستند. عباس میرزا سردار روس را در گنجه محاصره کرد ولی به دلیل رسیدن زمستان و کمی آذوقه و سختی ارتباط بدون اخذ نتیجه به طرف ارس برگشت. این تعرض قوای ایران را کاملاً ضعیف کرد هر چند در سال ۱۲۲۶ بار دیگر فتوحاتی نصیب سپاه ایران شد ولی معابر جنوبی و شرقی قفقاز به دست سپاه روس افتاد و راه برای پیشرفت سپاه عباس میرزا مسدود گردید.

سر هارفورد جونز سفیر انگلیس آنچه در توان داشت تلاش کرده بود مذاکرات صلح ایران و روسیه به جایی نرسد و حالا سر گوراوزلی سعی می‌کرد هرچه زودتر ایران با روسیه صلح کند و این تضاد به خاطر این حقیقت بود که منافع دولت انگلیس حفظ شود و آن روز که جونز مانع مذاکرات ایران و روسیه می‌شد، برای آن بود که دولت روسیه هنوز موضع مشخصی در سیاست اروپا نداشت و دولت بریتانیا از عکس‌العمل‌های آن دولت نمی‌توانست مطمئن باشد. از زمان جونز چهار سال می‌گذشت و در مدت این چهار سال سیاست‌پیشگان اروپا نقش‌ها بازی کرده و به پایان بازی و یک رویه شدن کار نزدیک شده بودند. تزار الکساندر هم در کنار انگلستان و رو به روی ناپلئون قرار گرفته بود و شایعاتی از حمله ناپلئون به روسیه بود، لازم بود تزار آسوده از جانب ایران، تمام سپاه خود را بر علیه ناپلئون بسیج کند و لازمه این کار این بود که مخاصمات ده ساله در قفقاز به سود روسیه پایان یابد و گرجستان از آن تزار شود و تزار فاتح، در برابر ارتش ناپلئون بایستد.

سفیر برای اجرای طرح‌های دولت انگلستان، که می‌خواست دست روس‌ها هرچه بازتر باشد و به دولت ایران فشار وارد آورد تا اسلحه بر زمین گذارد و پیشنهاد‌های روس‌ها را بپذیرد. دربار قاجار چندان با این نظر مخالف نبود ولی عباس میرزا به هیچ‌وجه حاضر به متارکه جنگ نبود. زیرا می‌دانست که با قبولی متارکه گرجستان از ایران جدا خواهد شد. سر گوراوزلی در دو جناح به کوشش پرداخت.

اولاً به دربار ایران قول داد و تعهد کرد که اگر ایران قرارداد صلح را بپذیرد و با سردار روس در جزئیات صحبت نکند و در مورد استرداد گرجستان اصرار نورزد، دولت انگلستان وساطت خواهد کرد و از دولت روس خواهد خواست که گرجستان را به ایران باز گرداند. سر گوراوزلی آنچنان در گوش شاه و درباریان خواند که همگی را خواب کرد و آنان رضایت دادند که در قرارداد ذکری از مسئله گرجستان نشود. ثانیاً اوزلی به تبریز رفت تا رضایت عباس میرزا را جلب کند سفیر نه تنها با شاهزاده وارد مذاکره شد، بلکه به وسیله همراهان خویش با فرمانده کل گرجستان نیز مکاتبه و مشاوره نمود. او نخست رابرت گوردون و بعد موریه را نزد روس‌ها فرستاد. موریه در سفرنامه خود نوشته: «همین که چای صرف شد با ژنرال مشغول مذاکره شدم. تا حال هیچ مذاکره سیاسی به این اندازه سری نبود که بین من و ژنرال روسی انجام گرفت. همین که مذاکرات به اتمام رسید ژنرال از خوشحالی دست‌های خود را برهم زد و گفت حال شمشیر خود را کنار بگذار.»[۴۷]

معلوم است که چیزی جز پایان جنگ نمی‌توانسته ژنرال روسی را این‌قدر خوشحال کند. روز دهم اکتبر موریه از پیش فرمانده روس بازگشت و روز یازدهم، جلسه ناموفق مذاکرات صورت گرفت و فردای آن روز اوزلی از عباس میرزا جدا شد و به اصلاندوز رفت.

در سال ۱۲۲۷ سردار روس کتلروسکی با نقشه دقیقی شروع به تعرض نمود و اوزلی افسران انگلیسی را از اردوی ایران احضار کرد تا کمک آنان به ایران موجب رنجش روس‌ها نگردد. روز سیزدهم ماه اکتبر/ ۵ ذی‌الحجه ۱۲۲۷ روس‌ها در اصلاندوز بر عباس میرزا شبیخون زدند و سرهنگ کتلروسکی با ۲۳۰۰ سرباز و ۶ توپ با استفاده از غافلگیری تا چادرهای عباس میرزا پیش آمد و اردو را به توپ بست. این جنگ به شکست عباس میرزا تمام شد و جنگی کمرشکن بود، اما عباس میرزا قصد تسلیم شدن نداشت، زیرا می‌دانست که ناپلئون با تزار به جنگ درآمده و تزار به هیچ‌وجه نمی‌تواند به جبهه قفقاز کمک کند. چنین بود که شمار زیادی از ایلات و عشایر جمع‌آوری کرد تا در فرصت مناسب جنگ کند. اما جاسوسان ایرانی و انگلیسی که ولیعهد را احاطه کرده بودند، این نکته را به فرماندهی کل قشون قفقاز خبر دادند و او نیز سفیر انگلیس یعنی متحد سیاسی روسیه را از وقایع آگاه ساخت و اوزلی آنچه در توان داشت تلاش کرد دربار قاجار را زیر فشار گذارد و چنان وعده‌هایی داد که همگی با صلح موافقت کردند. چنان که گذشت اوزلی وعده داده بود که وساطت خواهد کرد و گرجستان به ایران باز خواهد گشت. حتی قرار گذاشته بود که پس از عقد قرارداد، وی به پترزبورگ خواهد رفت و دولت ایران نیز سفیری به پترزبورگ بفرستد تا در این مورد با اولیای روسیه مذاکره کند. اوزلی برای محکم‌کاری گفت من به لندن نخواهم رفت مگر وقتی که مذاکرات به سود ایران و استرداد گرجستان منجر شده باشد. با این وعده‌های صریح بود که دولت ایران دیگر لزومی به ادامه جنگ ندید و به صلح رضایت داد. سرانجام جنگ‌هایی که از ۱۲۱۸ آغاز و تا ۱۲۲۸ که بیش از ده سال طول کشید، با وساطت دولت انگلیس میان ایران و روسیه صلح شد.[۴۸] به این ترتیب عهدنامه‌ای در گلستان از توابع قره‌باغ در یازده فصل و یک مقدمه بر ملت ایران تحمیل شد و در ۱۲ اکتبر۱۸۱۳/ ۲۹ شوال ۱۲۲۸ امضاء شد. نماینده ایران برای امضا میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی و نماینده انگلیس سر گوراوزلی و نماینده روس نیکولا فرمانده نیروهای گرجستان بود.[۴۹] براساس این عهدنامه مطامع ارضی، اقتصادی و سیاسی روس‌ها تأمین می‌شد.

ما یقین نداریم که دولت انگلستان در چنین شرایطی خیانتی دیگر به ما نکرده باشد، زیرا چنانکه ذکر شد به محض رسیدن خبر اتحاد سیاسی روسیه و انگلستان اوزلی افسران انگلیسی را از میدان جنگ و میدان‌های تعلیماتی فراخواند. عمل انگلیسی‌ها از لحاظ زشتی و مخالف بودن با عهد و پیمان عیناً همان حرکت ژنرال گاردان بود. آنها ما را قربانی صلح با روسیه کردند و انگلیسی‌ها گفتند: ما در برابر روس‌ها از شما حمایت می‌کنیم. آنان هم دروغ می‌گفتند. اروپایی اگر زوری در مقابل خود نبیند هرگز پایبند قول و قرار نیست خواه انگلیسی باشد خواه روسی یا فرانسوی.

افسران انگلیسی از شمار نفرات و مواضع دفاعی، توپ‌ها و استحکامات دفاعی و کلیه اسرار نظامی خبر داشتند بعید نیست که شبیخون روس‌ها در اصلاندوز به عباس میرزا مبنی بر همین اطلاعات باشد. اساس این عهدنامه به اصلاح حقوق بین‌المللی ستاتو کوئو(statau quo) بود، یعنی نواحی که تا آن تاریخ به دست دولت ایران بود متعلق به ایران بماند و نواحی که روس‌ها متصرف شده بودند به روسیه تعلق گرفت و متعهد شدند لشکریان ایران و روسیه از روز امضای قرارداد در هر جا که هستند همان‌جا بمانند و از آنجا تجاوز نکنند و آنجا مرز میان ایران و روسیه باشد، تا بعد نقشه دقیق و معین ترتیب بدهند که مرز دو کشور را معلوم کند. همین نامعلوم بودن مرزهای ایران و روسیه و مقررات عهدنامه گلستان باعث بروز جنگ دیگر با روسیه شد. تنها سود عهدنامه گلستان این بود که صلح موقتی ناپایداری تا سیزده سال بعد یعنی تا سال ۱۸۲۶/ ۱۲۴۲ در میان ایران و روسیه برقرار باشد.[۵۰]

جنگ‌های این مدت برتری نظامی روسیه را به ایرانیان نشان داده بود. فتحعلیشاه و بیش از او عباس میرزا نایب‌السلطنه که در میدان‌های جنگ تجارب زیادی داشتند در صدد برآمدند نیروی نظامی جدیدی در ایران تربیت کنند که به وسائل جدید و فنون نظامی اروپا آشنا باشد.

علاوه بر برتری نظامی روس‌ها عاملی که در تضعیف و شکست ایران مؤثر بود، اتکا بیش از حد فتحعلیشاه به دول بیگانه بود. سه روز پس از وصول خبر اتحاد ایران با فرانسه، سیسیانوف سفیر فوق‌العاده‌ای از روسیه وارد تهران شد که حامل پیشنهادهایی برای صلح بود و پیدا بود که خبر اتحاد با ناپلئون به دربار روسیه هم رسیده و آنها را نگران کرده است. فتحعلیشاه طبق عادت دیرین دودل بود و پیشنهاد صلح روسیه را نپذیرفت. سیسیانوف روز ۱۶ آوریل ۱۸۰۷/ ۵ محرم ۱۲۲۲ از تهران رفت ولی وعده کرد که اگر ایرانیان دست از جنگ بکشند، دولت تزاری هم جنگ را دنبال نخواهد کرد. در همین موقع بود که فتحعلیشاه میرزا رضای قزوینی را به دربار ناپلئون فرستاد و رسیدن او به اردوی فین‌کنشتاین باعث عهدنامه ایران و فرانسه و مأموریت گاردان شد. وعده‌های ناپلئون دربار ایران را خام کرد و فتحعلیشاه مغرور را مغرورتر کرد و از سازش با روس‌ها باز داشت. شاید اگر همان زمان صلح می‌پذیرفت، و به بیگانگان امیدوار نمی‌شد، نتیجه خیلی بهتر از آنچه عهدنامه گلستان تعیین کرد می‌شد.

جنگ دوره دوم روسیه علیه ایران: در فاصله میان دو جنگ یعنی در مدت ۱۳ سال ظاهراً صلح در بین دو کشور برقرار بود، اما دربار ایران آشکار و پنهان تهیه جنگ دیگر را می‌دید روس‌ها از آنچه طی ده سال جنگ با عهدنامه گلستان به دست آورده بود راضی بود اما فتحعلیشاه که بخش عمده قفقاز و سه میلیون مردم مسلمان اتباع ایران را در اختیار روس‌ها قرار داده بوده هرگز نمی‌توانست از مفاد این عهدنامه راضی باشد و گذشته از آن عهدنامه گلستان افکار عمومی را نسبت به قاجاریه بدبین کرده و به نفوذ ایشان در میان طوایف سرحدی لطمه وارد آورده بود، بدین جهت عباس میرزا برای جبران این شکست و امید به رفع اصلاح وضع موجود میرزا ابوالحسن‌خان شیرازی را به عنوان سفیر فوق‌العاده به پطرزبورگ فرستاد. تزار وقتی دعاوی ایران را در مورد ولایات از دست رفته شنید در جواب گفت: «بلاد متصرفی را گماشتگان ما به قهر و غلبه نگرفته‌اند بلکه حکام هر محل هر یک با میل و رغبت حکومت روسیه را پذیرفته و اهالی گرجستان چون مسیحی هستند تابعیت آنها به روسیه از اطاعت نسبت به ایران اولی وانسب است. و برای حل اختلافات راجع به گنجه و شیروان و طالش نیز ژنرال الکسی پتروویچ یرملف (petrovitch iermolov Alexis) سردار خود را به حکومت قفقاز و سفیر فوق‌العاده روسیه به دربار ایران برگزیند و مأمور نمود که مردم نواحی متصرفی روسیه در قفقاز در مورد تمایل ایشان به تابعیت روسیه با ایران مذاکره کند. سپس سفیر ایران را مرخص و او به همراهی ژنرال یرمولف عازم ایران شد، یرمولف پس از انجام مأموریت خود به تفلیس بازگشت و سال بعد ۱۸۱۷/ ۱۲۳۴ مازارویچ (Mazaarowich) برای حل اختلافات مرزی بین دو کشور وارد تهران شد. کمسیون مرزی در ژانویه ۱۸۱۸ تشکیل شد ولی موفق به حل اختلافات نشد و به تفلیس بازگشت. از این تاریخ به بعد مکاتبات زیادی بین عباس میرزا و یرمولف به عمل آمد ولی نتیجه‌ای نداد.

در اثنای جنگ ایران و عثمانی (۱۸۲۱- ۱۸۲۳) یرمولف از فرصت استفاده کرد و چند قطعه از خاک ایران را در بالغ‌لو و گوگچای تصرف نمود. عباس میرزا نسبت به این تجاوز اعتراض نمود و در ژانویه ۱۸۲۵/ ۱۲۴۰ فتحعلی‌خان رشتی حاکم تبریز را به تفلیس فرستاد تا درباره تعیین سرحدات در کشور مذاکره کند.

مذاکرات فتحعلی‌خان ویرمولف به امضای موافقت‌نامه‌ای در ۲۸ مارس ۱۸۲۵ گردید که به موجب آن گوگچای به روس‌ها و ناحیه قپان به ایران واگذار می‌شد. حال آنکه ناحیه مزبور طبق عهدنامه گلستان متعلق به ایران بود و مورد دعوی نبود. عباس میرزا از امضای موافقت‌نامه خودداری کرد و یرمولف هم به عنوان تلافی ناحیه گوگچای را در ژوئن ۱۸۲۵ تصرف کرد. فتحعلیشاه میرزا صادق مروزی وقایع‌نگار را به همراهی مازارویچ برای اعتراض به این امر و مذاکره با یرمولف به تفلیس فرستاد. چون ورود او با مرگ الکساندر اول در دسامبر ۱۸۲۵ مصادف شد، به نماینده ایران توجهی نشد و به تهران بازگشت.

رفتار ظاهراً صلح‌جویانه روسیه نسبت به ایران بعد از عهدنامه گلستان و پذیرفتن راه‌حل مسالمت‌آمیز یعنی مذاکرات سیاسی با ایران، یک نوع نیرنگ سیاسی بود روسیه می‌خواست با اعزام سفیر و جلب اعتماد فتحعلیشاه او را اغفال کند و ایران را از تدارک و تجهیز سپاه باز دارد.

در مارس ۱۸۲۶/ ۱۲۴۱ دولت روسیه یکی از شاهزادگان درجه اول روسی به نام پرنس منچیکف (Menchikov) را با هدایایی به عنوان سفیر فوق‌العاده به ایران فرستاد تا جلوس نیکلای اول را به تخت سلطنت (۱۸۲۵- ۱۸۵۵) به دولت ایران اطلاع دهد. هنگام ورود وی به تبریز هیجان عمومی برای اعلان جنگ با روس‌ها تقریباً شروع شده بود.

منچیکف در تبریز با عباس میرزا و ولیعهد و وزیر او میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام ملاقات و مذاکره کرد. عباس میرزا قائم‌مقام که وضعیت سپاه را می‌دانستند مخالف با جنگ بودند ولی اللهیارخان آصف‌الدوله و عبدالله‌خان عین‌الدوله و حاج میرزا آقاسی و ملا عباس ایروانی موافق بودند.

پس از مذاکره با عباس میرزا در تبریز روز ۴ ذی الحجه ۱۲۴۱/ ۱۸۲۶ منچیکف به اردوگاه سلطانیه وارد شد. در جلسات متعدد مشاوره که با حضور شاه و سیاستمداران آن عصر تشکیل می‌شد، کاردار سفارت انگلیس در تهران به فتحعلیشاه توصیه می‌کرد در برابر روسیه روش مسالمت‌آمیزی در پیش گیرد ولی نمایندگان دیگر انگلیس در تبریز عباس میرزا و سران سپاه را به جنگ با روسیه تحریک می‌کردند. تمامی مذاکرات بین شاه و نمایندگان بی‌نتیجه ماند زیرا سفیر روسیه گوگچای را متعلق به روسیه می‌دانست منچیکف پیشنهاد کرد هیئتی از طرف شاه ایران به پایتخت روسیه اعزام شوند و تا بازگشت آن هیئت و اطلاع از نتیجه مذاکرات هیئت با زمامداران روسیه، مذاکرات تهران متوقف گردد.

در جریان این مذاکرات اعمال نفوذ نمایندگان سیاسی و دیپلمات‌های انگلستان فوق‌العاده مؤثر بود آنها در نظر داشتند با ایجاد جنگ میان دو دولت ایران و روسیه، دولت روسیه را به جنگ خسته‌کننده‌ای در سرحدات شمال غربی ایران مشغول دارند تا بتوانند از فعالیت روس‌ها در شرق ایران که برای دولت هند خطرناک بود بکاهند و نیز باید دانست که ایران هر چند در جنگ با روسیه شکست خورده بود اما هنوز در برابر دول، آسیایی کشوری توانا و دارای سپاهی بالنسبه مهم بود و می‌توانست برای افغانستان که دروازه هند بود خطرناک باشد پس لازم بود آن‌قدر به دست روس‌ها تضعیف شود که کاملاً از پای درآید که دیگر خطری ایجاد نکند.

طبق پیشنهاد سفیر روسیه هنوز پیش از آنکه هیئتی برای مذاکره با زمامداران روسیه تعیین شود تعرض نیروهای روسیه در قفقاز به مواضع پادگان‌های ایران آغاز شد و پادگان ایران باش آپاران مورد حمله قرار گرفت و بدین ترتیب آتش جنگ ایران و روسیه که مدت سیزده سال خاموش بود بدون اعلان رسمی آغاز شد.

در حمله‌ای که عباس میرزا در ۲۵ ژوئن ۱۸۲۶/ ۱۲۴۱ به سپاهیان روس نمود لنکران و طالش به دست ارتش ایران افتاد و بالغ‌لو گوگچای اشغال شد، در همین موقع اهالی گنجه قیام کردند و پادگان روسی آن شهر را قتل‌عام نمودند.[۵۱]

در عرض سه هفته ایرانیان موفق شدند اغلب نقاطی که به موجب عهدنامه گلستان به روس‌ها تسلیم کرده بودند به کمک اهالی محل پس بگیرند از این فتوحات فتحعلیشاه خوشحال شد و به علت تجربه تلخی که از ادامه جنگ داشت تصمیم گرفت هرچه زودتر با روس‌ها صلح کند بدین جهت میرزا داودخان ارمنی را به عنوان سفیر فوق‌العاده به سن پترزبورگ فرستاد تا زمینه مذاکرات را فراهم کند، به علت مخالفت یرملوف با عبور داودخان از قفقاز مجبور شد از راه عثمانی و لهستان عازم محل مأموریتش شود. در استانبول با سفیر اطریش ملاقات کرد و درخواست میانجیگری بین ایران و روسیه شد، بنا به پیشنهاد سفیر اطریش داودخان در ۱۷ اکتبر ۱۸۲۹ نامه‌ای به پرنس مترنیخ نوشت و درخواست وساطت کرد، ولی فعالیت سفیر ایران هیچ نتیجه‌ای نداد، حتی مانع ورود او به خاک ایران شدند.[۵۲]

از خوشبختی روس‌ها در همین ایام این بود که جنگ‌های روس و عثمانی به اتمام رسید و یکی از سرداران معروف روس پاسکیویچ که در طی جنگ‌ها تجارب زیادی کسب کرده بود به سرداری کل سپاه روسیه در قفقاز رسید.

جنگ شمکور اولین برخوردی بود که بین سپاهیان ایران و روسیه روی داد. سواره‌نظام ایران در اثر آتش توپخانه روس‌ها از هم پاشید و توپخانه ایران به دست روس‌ها افتاد محمد میرزا فرزند ارشد عباس میرزا اسیر شد ولی در اثر شجاعت یکی از رؤسای شاهسون نجات پیدا کرد.

عباس میرزا برای جبران این شکست به سوی شمال حرکت کرد، در حوالی گنجه با سپاه پاسکیویچ روبرو شد. فتحعلیشاه که دیگر روابطش مانند سابق با ولیعهد صمیمانه نبود فرماندهی قسمتی از سپاه را به اللهیارخان آصف‌الدوله صدراعظم سابق خود واگذار کرده بود با اینکه از نخستین ساعات جنگ توپخانه ایرانی صدماتی به روس‌ها وارد کرد ولی آصف‌الدوله به محض مشاهده اولین علائم خطر با قوای تحت فرماندهیش میدان جنگ را ترک و تا رود ارس عقب‌نشینی کرد و سپاه عباس میرزا روحیه خود را از دست داد، به فاصله کمی دربند و گنجه مجدداً بدست روس‌ها افتاد. جنگ گنجه در نزدیکی مقبره شاعر معروف نظامی گنجوی در سال ۲۳ ربیع‌الاول ۱۲۴۳ اتفاق افتاد. در جنگ تلفات زیادی به سپاه ایران وارد نشد ولی روحیه بسیار بدی پیدا کرده بودند.

عواملی که بیش از همه باعث تضعیف کار سپاه ایران شد:

۱- ولیعهد برای ادامه عملیات نظامی احتیاج مبرم به کمک مالی فتحعلیشاه داشت ولی شاه قاجار از ارسال پول خودداری کرد، وی ناچار هزینه جمع‌آوری سپاه را خود متحمل شده و عده‌ای از سربازان چریک را به دلیل نداشتن اعتبار مرخص کرده بود.

۲- فراهم نبودن اسباب مادی کار و کمی قورخانه چنانکه در تمام تبریز سرب به قدر کفایت برای ساختن گلوله موجود نبود و ذخیره آن جز ۲۰۰۰ عدد گلوله مهمات دیگری نداشت.

۳- رقابت شاهزادگان قاجار با یکدیگر و عدم اطاعت غالب ایشان از ولیعهد و مستقل بودن هر یک در فرماندهی.

در سال ۱۸۲۷/ ۱۲۴۳ پاسکیویچ با قوای عظیم خود متوجه نخجوان و تسخیر قلعه عباس‌آباد در ساحل شمالی ارس شد. عباس میرزا توانست بعداً سپاه روس را وادار به عقب‌نشینی کند در این موقع عباس میرزا یکبار دیگر از پدرش تقاضای کمک مالی کرده تا بتواند عملیات نظامی را دنبال کند ولی فتحعلیشاه از قبول این تقاضا خودداری کرد و برای اینکه از صحنه جنگ دور باشد از چمن سلطانیه به تهران مراجعت کرد.

همین که روس‌ها از اختلاف شاه و ولیعهد اطلاع پیدا کردند دست به حمله متقابل زدند. پاسکیویچ بعد از ۸ روز جنگ خونین ایروان را فتح کرد و سراسر سرزمین‌های ارس به دست روس‌ها افتاد سپس ژنرال روسی از ارس عبور کرده به جانب تبریز رهسپار شد در این زمان حفظ تبریز از طرف شاه به آصف‌الدوله واگذار شده بود. این مرد به جای مقاومت و بسیج مردم از ترس در خانه یکی از رعایا پنهان شد و در ۲۴ اکتبر ۱۸۲۷/ ۱۲۴۳ در تبریز به دست روس‌ها افتاد. با سقوط تبریز استقلال ایران به شدت در خطر افتاد و روس‌ها خود را برای حمله به تهران آماده می‌کردند، در این شرایط عباس میرزا تقاضای متارکه جنگ کرد و سردار روسی الحاق کلیه سرزمین‌های شمال رود ارس و پرداخت پانزده کرور (هفت میلیون و نیم تومان) غرامت جنگ را شرط اساسی شروع مذاکرات قرار داد ولی فتحعلیشاه بسیار خشمگین شد و بدون معطلی دستور جمع‌آوری سپاه را داد و سپاه به سوی قزوین حرکت کرد. ژنرال آرسیتوف هم پس از تصرف اردبیل و آستارا در قافلانکوه اردو زد و منتظر وصول دستور حمله به تهران بود.

در این موقع مکدونالد وزیر مختار انگلیس که از پیشرفت روس‌ها و خطر سقوط تهران به شدت نگران بود و امیدی هم به نتیجه جنگ بین نیروهای شاه و آرسیتوف نداشت به اردوی شاه رفت و پیشنهاد میانجیگری کرد فتحعلیشاه هم که از روبرو شدن با دشمن زورمند بیمناک بود فوراً پیشنهاد را پذیرفت.[۵۳]

عهدنامه ترکمانچای: در دهکده ترکمانچای نزدیکی میانه از طرف دولت ایران عباس میرزا و میرزا ابوالحسن وزیر امور خارجه و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام و از طرف روس‌ها پاسکیویچ و افسران ستاد وی شرکت داشتند جان مک نیل پزشک سفارت انگلیس هم به عنوان ناظر در مذاکرات شرکت کرده بود.

در دهم فوریه ۱۸۲۸/ ۱۲۴۳ عهدنامه‌ای که سرنوشت ایران را طی مدت یک قرن یعنی تا سقوط حکومت تزاری روسیه تعیین می‌کرد در ترکمنچای به امضا رسید. به موجب این عهدنامه علاوه بر ایالاتی که طبق عهدنامه گلستان از ایران جدا شده بود ایالات نخجوان، ایروان، طالش، قراباغ و شوره گل نیز به روسیه واگذار شد و مقرر گردید مبلغ ده کرور (پنج میلیون تومان) هم بابت غرامت به روس‌ها پرداخت گردد. سرحد بین دو کشور تعیین شد و عبور و مرور کشتی‌های جنگی در بحر خزر منحصراً به روسیه تعلق گرفت و واگذاری حق کاپیتولاسیون به روسیه که در قرن نوزدهم بر اساس شرط دولت کاملـﺔالوداد به سایر کشورهای اروپایی هم داده شد. این عهدنامه به زبان فرانسه که در آن زمان زبان دیپلوماسی اروپا بود نوشته شد و میرزا مسعود انصاری مترجم زبان فرانسه دربار فتحعلیشاه به فارسی ترجمه کرده است.

دولت ایران برای پرداخت یک میلیون تومان قسط دوم آن که ۶ ماه بعد بود پول کافی نداشت و متوسل به انگلستان شد دولت انگلیس پاسخ داد، چون ایران در حمله به روسیه مقدم بوده لذا استحقاق دریافت کمک سالانه را ندارد و از پرداخت آن خودداری کرد.[۵۴] در ماده دهم عهدنامه ترکمانچای قید کرده بودند که عهدنامه بازرگانی مخصوصی توأم با آن باشد و این عهدنامه در همان روز امضای عهدنامه ترکمانچای به امضا رسید.

قتل گریبایدف: در دسامبر ۱۸۲۸م. دولت روسیه بارون الکساندر گریبایدف خواهرزاده ژنرال پاسکیویچ را که در تمام جنگ و صلح بین دو کشور شرکت داشت، به عنوان وزیر مختار به تهران فرستاد تا اسناد مصوبه عهدنامه ترکمانچای را مبادله کند. او در ۱۶ ژانویه ۱۸۲۹/ ۱۲۴۴ وارد تهران شد و هدایایی تقدیم فتحعلیشاه کرد. او در عرض راه تهران و همچنین پس از رسیدن به تهران دست از رفتار تحریک‌آمیز خود برنداشت. ابتدا میرزا یعقوب ارمنی را خزانه‌دار و مباشر حرم فتحعلیشاه را که متجاوز از چهل تومان پول و جواهر دزدیده و به سفارت روس پناهنده شده بود، تحت حمایت خود گرفت و به عنوان اینکه نامبرده می‌خواهد به وطنش ایروان برگردد، از تحویل او به مقامات ایرانی خودداری کرد. و از دولت ایران درخواست کرد کلیه زنان گرجی را و ارمنی مقیم تهران را به سفارت روسیه تسلیم نمایند تا معلوم شود کدامیک مایلند به وطنشان باز گردند. با توجه به اینکه زنان مزبور مدت‌ها بود در ایران اقامت داشته و همسر ایرانیان بودند و دارای فرزندانی هم شده بودند هیچ‌یک به سفارت نرفتند.

گریبایدف دستور داد نوکرانش وارد خانه آصف‌الدوله شده و دو زن گرجی را که مدت‌ها بود به قید زناشوئی در ایران بسر می‌بردند بیرون بکشند و به سفارت ببرند. این امر باعث هیجان عمومی و تحریک احساسات مردم تهران شد. مردم به رهبری میرزا مسیح استرآبادی مجتهد به سفارت روس حمله کردند. و گریبایدف و سی و هفت نفر از همرا‌هان وی را به قتل رساندند فقط دبیر اول سفارت به نام مالتسف (Maltsev) که پنهان شده بود جان سالم به در برد.

فتحعلیشاه برای اینکه از عواقب وخیم آن جلوگیری و باعث تجاوز مجدد روس‌ها به ایران نشود، میرزا مسعود انصاری را با دو نامه از عباس میرزا برای تزار و ژنرال پاسکیویچ به روسیه فرستاد و از این پیشامد اظهار تأسف و عذرخواهی نمود. دولت روسیه هم که در بالکان و یونان با عثمانی در حال جنگ بود، روش ملایمت‌آمیزی در پیش گرفت و سفیر جدید به نام دالگوروکی به تهران اعزام کرد. او به مقامات ایرانی توصیه کرد یکی از شاهزادگان درجه اول را برای عذرخواهی به روسیه بفرستد و ضمناً مسببین واقعه را مجازات کند. فتحعلیشاه هم هیئتی از بزرگان را با شاهزاده خسرو میرزا پسر عباس میرزا به سن پترزبورگ فرستاد. دولت روسیه با احترام آنان را پذیرفت و برای نشان دادن حسن‌نیت خود نیم میلیون تومان از بقیه بدهی ایران بابت غرامت جنگ را بخشید و پرداخت آخرین قسط نیم میلیون تومانی را هم به پنج سال بعد موکول کرد.[۵۵]

کاپیتولاسیون در ایران:[۵۶] از لاتین capitulare به معنای شرط گذاشتن، در لغت به معنای سازش و تسلیم است و بر قرارداد‌هایی اطلاق می‌شد که به موجب آن اتباع یک دولت در قلمرو دولت دیگر مشمول قوانین کشور خود می‌شوند و آن قوانین توسط کنسول آن دولت در محل اجرا می‌شود. به همین جهت آن را در فارسی «حق قضاوت کنسولی» نیز گفته‌اند.[۵۷]

کاپیتولاسیون پیشینه‌ای پانصد ساله دارد. دولت‌های اروپایی نخستین بار در ۱۴۵۳م. در عصر سلطان سلیم در قلمرو عثمانی از امتیاز معافیت از تعقیب در محاکم قضائی عثمانی برخوردار شدند. این مصونیت پس از معاهده میان فرانسه و عثمانی در ۱۵۳۵م. به کاپیتولاسیون معروف شد. در ایران نیز شاه عباس صفوی، به خواهش سر آنتونی شرلی نماینده ویژه دولت انگلیس که در سال ۱۶۰۰م. به ایران آمد، فرمانی صادر کرد که به موجب آن بازرگانان انگلیسی از تعقیب و محاکمه در محاکم ایران مصونیت یافتند. از آن پس، دیگر کشورهای اروپایی به تکاپو افتادند تا شهروندان خود را به مراجع قضائی ایران تسلیم نکنند. اما علی‌الاصل، ایران این دعوی را از طرف دولت‌های بیگانه نمی‌پذیرفت و اگر به این امر رضایت می‌داد، بیشتر جنبه موردی و خاص داشت.[۵۸]

مقررات کاپیتولاسیون در معاهده ترکمانچای:

۱- اگر هر دو طرف دعوی در پرونده‌ی مطروحه در ایران، از اتباع روسیه بودند، دعوی در صلاحیت انحصاری کنسولگری سفارت روسیه در ایران بی هر گونه مداخله‌ای از سوی مراجع قضایی ایران قرار می‌گرفت.

۲- اگر یک طرف دعوی در پرونده‌ی مطروحه در ایران، از اتباع روسیه و طرف دیگر تبعه‌ی دول خارجه (غیر ایرانی) بود، مراجع قضایی ایران صلاحیت رسیدگی به دعوی را نداشتند، مگر این که هر دو طرف برای محاکمه شدن به توسط دادگاه‌های ایرانی توافق می‌کردند. (در چنین موردی، مسلم است که فرد تبعه‌ی روسیه نوعاً با آگاهی از این که حق قضاوت کنسولی برای وی از سوی دولت متبوع او محفوظ است، به صلاحیت مراجع قضایی ایران تن در نمی‌داد. در عین حال ممکن بود در پرونده‌های مرتبط با احوال شخصیه اگر هم تبعه‌ی روسیه و هم طرف دعوی غیر ایرانی او هر دو مسلمان شیعی می‌بودند، به رسیدگی پرونده‌ی خود نزد حکام شرع رضایت دهند.)

۳- اگر یک طرف دعوی در پرونده‌ی مطروحه در ایران، از اتباع روسیه و طرف دیگر تبعه‌ی دولت ایران بود، پرونده در دادگاه ویژه‌ای با حضور و مشارکت کنسول روسیه و نماینده‌ی دولت ایران اما برابر قوانین روسیه حل و فصل می‌شد.[۵۹]

منابع و مآخذ

۱- آشوری، داریوش، فرهنگ سیاسی، ج هشتم، تهران، مروارید، ۱۳۵۴٫

۲- بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ۳ و ۱۴، بی‌جا، ج ۱، چ سوم، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۷۱٫

۳- پیرنیا، حسن، اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، چ اول، بهزاد، ۱۳۸۰٫

۴- جوانشیر قره‌باغی، میرزا جمال، تاریخ قرهباغ، تهران، وزارت امورخارجه، چ اول، ۱۳۸۲٫

۵- جهانگیر میرزا، تاریخ نو، تهران، علمی، ۱۳۲۷٫

۶- حصاری، میر هدایت، آغابیگم جوانشیر، مجله وارلیق، تابستان ۷۲، شماره ۲- ۸۹٫

۷- حائری، عبدالهادی، نخستین رؤیارویی‌های اندیشهگران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، چ سوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۸٫

۸- ریاحی، محمدامین، تاریخ خوی، چ اول، تهران، توس.

۹- ساروی، محمدتقی، تاریخ محمدی، «احسن‌التواریخ»، چ اول، به اهتمام غلامرضا طباطبائی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۱٫

۱۰- سپهری، محمدنقی، ناسخالتواریخ، چاپ سنگی، چ اول.

۱۱- شمیم، علی‌اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، چ نهم، مدبر، تهران، ۱۳۷۹٫

۱۲- عضدالدوله، سلطان امیر میرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، چ اول، بابک، تهران، ۱۳۵۵٫

۱۳- گوگچه، جمال، قفقاز و سیاست امپراطوری عثمانی، ترجمه وهاب ولی، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۳٫

۱۴- گرانت، واتسن، تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه وحید مازندرانی، چ دوم، امیرکبیر، تهران، ۱۳۴۸٫

۱۵- مشکور، محمدجواد، تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، چ ۴، اشراقی، تهران، ۱۳۷۲٫

۱۶- محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، مراالبلدان، ج اول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷٫

۱۷- نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ج اول و دوم، چ دوم، تهران، بنیاد، ۱۳۴۴٫

۱۸- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، چ ۴، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۹٫

۱۹- امین، سید حسن، ماهنامه حافظ، شماره سوم، خرداد ۱۳۸۳٫

۲۰- کاوه [روزنامه]، دوره اول، شماره اول (۱۳۵۶)، تهران، اساطیر، ۱۳۸۴٫

۲۱- هدایت، رضاقلی‌خان، روضـالصفای ناصری، ج ۹، تهران، ۱۳۳۹٫

*. اینجانب یاسمن جوانشیر در سال ۱۳۳۸ ه.ش در استان آذربایجان شرقی در شهرستان اهر به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را در همان شهر به اتمام رسانده و در سال ۱۳۵۴ ه.ش در دانشسرای مقدماتی تبریز مشغول به تحصیل و در سال ۱۳۵۶ دیپلم گرفته و به عنوان مدیر و آموزگار دوره ابتدایی در روستاهای اهر مشغول به تدریس شدم در حین خدمت ادامه تحصیل داده و در رشته تاریخ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شدم و در دبیرستان و مراکز پیش‌دانشگاهی و دوره‌های ضمن خدمت معلمان شهرستان‌های هریس، شبستر، مرند و تبریز تدریس نمودم و در مهر ماه سال ۱۳۸۴ باز نشسته شدم. در مدت خدمت کارهای تحقیقی و پژوهشی چندی انجام داده‌ام از آن جمله: موضوع پایان‌نامه کارشناسی ارشد، خاندان جوانشیر در تاریخ معاصر ایران که در سطح استان از بین پایان‌نامه‌ها رتبه اول را کسب کرد. مقالاتی هم با عناوین زیر دارم:

منشأ و ماهیت انقلاب مشروطه، زندگینامه سید جمال‌الدین اسد آبادی، زنان تأثیرگذار در آذربایجان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، زینب پاشا پیشتاز زنان، آران یا آلبانیای قفقاز، نگاه اجمالی به عملکرد مهد علیا مادر ناصرالدین شاه، تاریخ مرند از مناظر مختلف، برمکیان، جعفر برمکی…

[۱]. حائری، عبدالهادی، نخستین رویاروییهای اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، چ سوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۸ ص ۲۴٫

[۲]. همان.

[۳]. نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ی معاصر، ج اول، چ دوم، تهران، بنیاد، ۱۳۴۴، ص ۴۹٫

[۴]. نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری، ج دوم، ج ۲، هما، تهران، ۱۳۷۷، ص ۱۹؛ نفیسی، پیشین، ص ۴۹؛ حائری، پیشین، ص ۲۴۱٫

[۵]. Gueorguievsk

[۶]. گوگچه، جمال، قفقاز و سیاست امپراطوری عثمانی، ترجمه وهاب ولی، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۳، ص ۱۰۵٫

[۷]. گوگچه، پیشین، ص ۱۳۸٫

[۸]. ابراهیمی که خدا او را به مقام دوستی برگزیده است. سوره تسا، آیه ۱۲۵٫

[۹]. بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴، بی جا، ج۱، چ سوم، تهران، انتشارات زوار، ص ۱۰٫

[۱۰]. همان؛ هدایت، رضاقلی، روضـﺔالصفای ناصری، ج ۹، تهران، ۱۳۳۹، ص ۲۶۱٫

[۱۱]. همان، ص۴۲۰؛ سپهر، محمد تقی، ناسخ‌التواریخ، چاپ سنگی، ج اول، ص ۳۷٫

[۱۲]. بامداد، پیشین، ج ۱، ص۱۰؛ ساروی، محمد تقی، تاریخ محمدی «احسن‌التواریخ»، به اهتمام غلامرضا طباطبائی مجد، چ اول،

Žامیرکبیر، تهران، ۱۳۷۱، ص ۲۶۵٫

[۱۳]. منظور از آبگینه‌ی حصار اشاره است به شهر شوشی، بامداد، پیشین، ص ۱۱٫

[۱۴]. بامداد، همان؛ سپهر، پیشین، ص ۳۹٫

[۱۵]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، چ ۴، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۹، ص ۱۹۹؛ حائری، پیشین، ص ۲۴۱؛ گرانت واتسن، تاریخ ایران در دوره‌ی قاجار، ترجمه وحید مازندرانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸، ص ۸۲٫

[۱۶]. Terek در جلگه کابارادی قفقازیه از مغرب به مشرق جاری است و در داغستان به دریای خزر می‌ریزد.

[۱۷]. حائری، پیشین، ص ۲۴۲؛هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۰۱؛ نوائی، پیشین، ص ۲۳٫

[۱۸]. نفیسی، پیشین، ص ۵۲، نوائی، همان، ص ۲۴٫

[۱۹]. مشکور، محمدجواد، تاریخ ایران‌زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، چ ۴، اشراقی، تهران، ۱۳۷۲، ص ۳۲۶ ؛نفیسی، پیشین، ص ۹۲٫

[۲۰]. ساروی، پیشین، ص ۴۵۹؛ بامداد، پیشین، ج ۱، ص ۱۲٫

[۲۱]. عضدالدوله، سلطان احمد میرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوائی، چاپ اول، بابک، تهران، ۱۳۵۵، صص ۱۴ و ۴۲٫

[۲۲]. همان، صص ۱۴، ۴۶ و ۴۸؛ بامداد، پیشین، ج ۱، ص ۱۲؛ معتضد، خسرو، سیاست و حرمسرا، علمی، ۱۳۷۸، ص ۱۴۳؛ حصاری، میرهدایت، آغابیگم جوانشیر، مجله وارلیق، تابستان ۷۲، شماره ۲- ۸۹، ص ۹۱٫

[۲۳]. پیرنیا، حسن، اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، چ اول، بهزاد، ۱۳۸۰، ص ۹۰۹؛ مشکور، پیشین، ص ۳۲۹، نوائی، پیشین، ص ۲۴؛ شمیم، پیشین، ص ۶۱؛ هو شنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۰۴٫

[۲۴]. متن عهدنامه، نفیسی، پیشین، ج ۱، ص ۶۵٫

[۲۵]. دستورات ناپلئون به ژنرال گاردان، نفیسی، پیشین، ج ۱، ص ۱۰۲٫

[۲۶]. نفیسی، پیشین، ص ۱۱۶؛ پیرنیا، پیشین، ص ۹۱۰؛ نوائی، پیشین، ص ۱۵۴٫

[۲۷]. نفیسی، پیشین، ص ۱۲۰٫

[۲۸]. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۰۵؛پیرنیا، پیشین، ص ۹۱۰؛ نوائی، پیشین، ص ۴۴، شمیم، علی‌اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، چ نهم، مدبر، ۱۳۷۹، ص۶۵؛ نفیسی، پیشین، ص ۹۵٫

[۲۹]. پیرنیا، پیشین، ص۹۱۰؛ شمیم، پیشین، ص ۷۳٫

[۳۰]. نوائی، پیشین، ص۱۶۰؛ پیرنیا، پیشین، ص ۹۱۱؛ هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۱۷٫

[۳۱]. شرح مفاد عهدنامه نوائی، پیشین، ص ۱۷۵؛ شمیم، پیشین، ص ۷۶، پیرنیا، پیشین، ص ۹۱۱٫

[۳۲]. بسیار تنومند و قوی‌هیکل بود و سربازان ایرانی او را به رستم تشبیه کرده بودند این افسر بعداً با عنوان لیندسی بتون فرمانده کل قوای ایران شد و مدتی در این مقام ماند.

[۳۳]. سرجان ملکم کتابی با عنوان «تاریخ ایران» و پوتینجر کتابی تحت عنوان «مسافرت‌های افغانستان» تألیف کرده‌اند که کتاب ملکم به فارسی ترجمه و طبع شده است.

[۳۴]. در آن آشفته بازار زنان شاه آغاباجی که یکی از چهار زن دائمی شاه بود، به عنوان ملکه‌ی ایران انتخاب شد تا در ملاقات با میهمانان خارجی حضور داشته باشد.

[۳۵]. شرح مفاد عهدنامه مفصل، شمیم، پیشین، ص ۸۱٫

[۳۶]. همان، ص ۸۰؛ نوائی، پیشین، ص ۲۲۱٫

[۳۷]. همان، ص ۱۸۵٫

[۳۸]. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۰۶، محمدحسن‌خان اعتماد السلطنه، مرآﺓالبلدان، به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، ج اول، بی‌جا، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۶۷، ص ۸۵۱٫

[۳۹]. همان.

[۴۰]. پیرنیا، پیشین، ص ۹۱۴؛ نوائی، پیشین، ص ۳۰٫

[۴۱]. شمیم، پیشین، ص ۸۶٫

[۴۲]. جهانگیر میرزا، تاریخ نو، تهران، علمی، ۱۳۲۷، ص ۴۱؛ جوانشیر قره‌باغی، میرزا جمال، تاریخ قره‌باغ، تهران، وزارت امورخارجه، چ اول، ۱۳۸۲، ص ۴۱٫

[۴۳]. مشکور، پیشین، ص ۳۳۲؛ پیرنیا، پیشین، ص ۹۱۴؛ جهانگیر میرزا، پیشین، ص ۴؛ شمیم، پیشین، ص ۸۷٫

[۴۴]. بامداد، پیشین، ج ۱، ص ۱۳٫

[۴۵]. همان، ص ۱۳؛ مروزی، پیشین، صص ۱۲۸ و ۱۲۷؛ شمیم، پیشین، ص ۶۲٫

[۴۶]. هدایت، پیشین، ص ۴۲۱٫

[۴۷]. نوائی، پیشین، ص ۲۲۴؛ حائری، پیشین، ص ۲۶۰٫

[۴۸]. نوائی، پیشین، ص ۲۲۵٫

[۴۹]. کاوه ‍]روزنامه]، دوره اول، شماره اول، تهران، اساطیر، ۱۳۸۴، ص ۱۰۳، نفیسی، پیشین، ص ۲۵۴٫

[۵۰]. متن عهدنامه گلستان، نفیسی، پیشین، ج ۱، ص ۲۵۵، ریاحی، محمدامین، تاریخ خوی، چ اول، تهران، توس، ص ۳۳۹٫

[۵۱]. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۳۲؛ شمیم، پیشین، ص ۹۹؛ جهانگیر میرزا، پیشین، ص ۶۱٫

[۵۲]. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۳۳٫

[۵۳]. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص ۲۳۶؛ شمیم، پیشین، ص ۱۰۱؛ پیرنیا، پیشین، ص ۹۲۹٫

[۵۴]. مفاد کامل عهدنامه، نفیسی، پیشین، ص ۱۷۹٫

[۵۵]. همان، ص ۲۳۸٫

[۵۶]. Capitulation

[۵۷]. آشوری، داریوش، فرهنگ سیاسی، چ هشتم، تهران، مروارید، ۱۳۵۴، ص ۱۳۴٫

[۵۸]. امین، سید حسن، ماهنامه حافظ، شماره سوم، خرداد ۱۳۸۳، ص ۳۶٫

[۵۹]. همان.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و فروپاشی سلطنت خاندان رومانف

انقلاب ۱۹۰۵ روسیه اگرچه شکست خورد و در ظاهر تزار و رژیم سلطنتی او با …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *