خاندان زیاد اوغلی قاجار از مرزداران ایران در گنجه[۱] بودند. (زیاد اوغلی) در واقع لقبی است که از طرف شاه اسماعیل صفوی به امت بیک قاجار پسر خضرخان و رئیس ایل قاجار داده شد و از آن پس ایل قاجار را با لقب «زیاد اوغلی» نام میبردند. «جد این طایفه، خضربیک مشهور به (قاری مش خضر) از سران ایل قاجار بود، خضربیک بنا به ارادتی که به خاندان صفویه داشت از مسقطالرأس خود ولایت روم به آذربایجان و عراق هجرت نمود و در حلقه طرفداران صفویه درآمد.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۱۹) به این نکته باید توجه داشت که ایل قاجار از جمله ایلاتی بود که در شام و آناطولی اقامت داشتند و بعدها به قزلباش[۲] معروف شدند. این طوایف[۳] دل در گرو محبت خاندان صفوی داشته و از این رو با حکومت عثمانی مخالفت میکردند و به همین جهت خضرخان هم با ایل خود از آناطولی و شامات به ایران آمده و در بین طوایف قزلباش قرار میگیرند، و بهتدریج از جمله رهبران جنبش بزرگ قزلباش در آن روزگار درمیآیند. محمد فتحالله ابن محمدتقی ساروی، در رابطه با حرکت ایل قاجار از شامات و توطن در گنجه و آذربایجان چنین مینویسد: «اصل این قبیله اصیله و منشأ این طایفه نبیله جلیله که هر یک ماه آسمان بزرگی، بلکه مهر صبح سترگیاند، از ولایت ارم آیات شاماند که به تقریبات، این جواهر را گنجینه، گنجه آذربایجان توقف و تمکن، تمدن و توطن اتفاق افتاد، (ساروی، ۱۳۷۱: صفحه ۲۵) خضربیگ رئیس ایل قاجار پس از اندک توقفی در ایران داعی حق را لبیک میگوید و امت بیک پسر ارشد خضرخان پس از فوت پدر در لاهیجان به حضور شاه اسماعیل صفوی میرسد و به دلیل خلوص اعتقاد و وفور خدمت ملقب به «زیاد اوغلی» میگردد. (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۱۹) امت بیگ از جمله کسانی بود که به همراه اسماعیلمیرزا به لاهیجان آمد، او در شمار صوفیان لاهیجی قرار داشت که دیرزمانی مقربترین گروه از صوفیان صفوی بودند. (علی پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۴۷) پس از فوت امتخان، شاهوردیخان به ریاست ایل قاجار منصوب میشود. در خلاصـﺔالسیر در مورد ایلخانی شاهوردیخان چنین آمده: «پس از آنکه اُمتخان نیز به طریق دیگران جهان گذران را وداع نموده به منزل جنان خرامید، حضرت شاهنشاهی به تفقد فرزندان و اولاد او پرداخته، شاهوردی سلطان ولد گرامی او را که آثار دولت و شجاعت از ناحیه او ظاهر و هویدا بود، در حجر تربیت کشیده روزبهروز به نوازشات و تلطفات سرافراز همی ساخت و چون نوبت جهانداری به شاه طهماسب رسید، شاهوردیخان به رتبه ایالت قرهباغ و بیگلربیگی ایل و اویماقات قاجار سرافراز گشت، و متوجه آن حدود گردید و در آن ولایت از شجاعت و دلاوری او داستانها در میان است.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۱۹، ۳۲۰) که به شمهای از آنها اشاره میشود از جمله کتابهایی که به کرات به هنرنماییهای جنگی شاهوردیخان زیاد اوغلی قاجار در آن اشاره شده، کتاب خلاصـﺔالتواریخ میباشد. صاحب این کتاب در بیان وقایع سال ۱۴ سلطنت شاه طهماسب در سال ۹۴۴ هجری، از شاهوردیخان یاد کرده است. (حسینی قمی، ۱۳۵۹: صفحه ۲۷۷) همچنین در سرکوبی القاصمیرزا[۴] و در بیان وقایع سالهای ۲۳ و ۲۴ پادشاهی شاه طهماسب صفوی یعنی سال ۹۵۴ هجری قمری از شاهوردیخان زیاد اوغلی قاجار سخن رانده شده است (همان: صفحه ۳۱۷) و در سال بیست و پنجم پادشاهی در سال ۹۵۵ هجری قمری نیز از شاهوردیخان زیاد اوغلی صحبت به میان آمده و از شجاعت او در جنگ با قوای سلطان سلیمان چنین یاد شده است: «… از اینجانب عبداللهخان و شاهوردیخان زیاد اوغلی و علی سلطان تکلو را به قراولی فرستادند و غازیان نصرتپیشه در «کُردهبیشه» به مقدمه لشگر روم رسیده درهم آویختند. شاهوردی سلطان جنگ مردانه کرده، جمعی کثیر از رومیان را به قتل آورد.» (همان: صفحه ۳۲۵) و باز در سال ۲۶ فرمانروایی شاه طهماسب (۹۵۶ هجری قمری)، از دلاوری شاهوردی سلطان سخن به میان آمده، و نوشته است: «ذکر فتح قلعه بارگیری به دست شاهوردی سلطان زیاد اوغلی»، در این سال شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار از نخجوان به قلعه بارگیری ایلغار کرد، در آن زمان سلیمانبیگ کرد به خیال دستبرد از نزد سلطان سلیمان بدان قلعه آمده بود، شاهوردی سلطان با ۲۴۰ نفر از ملازمان در آن شب به قلعه رسیدند. غازیان رستم توان بیتأمل و اندیشه خود را به قلعه افکندند، شمشیرها کشیده، قریب ۲۰۰ نفر از کردان و رومیان به شهرستان عدم روانه گردانیدند. و سلیمانبیگ را به درگاه معلی فرستادند.» (همان: صفحه ۳۴۲) در سال ۲۸ پادشاهی شاه طهماسب (۹۵۸ هجری قمری) در لشگرکشی به گرجستان از شاهوردی سلطان یاد شده است. و همچنین در سال ۲۹ حکمرانی شاه طهماسب در سال ۹۵۹ او به امر شاه به جنگ عثمانی رفته و باز در همین سال چنین آمده است که: «شاه کامیاب، شاهوردی سلطان زیاد اوغلی و ادهمبیگ روملو را بعد از تاخت پاسین روانه تبلیس گردانیدند» و در همین سال ۹۵۹، در هنگام فرستادن شاهزاده اسماعیلمیرزا از شاهوردیخان و از تعدادی از امرای قشون نام میبرد: «از امرای نامدار مثل شاهوردی سلطان زیاد اوغلی و… هزار قورچی تهرانی و (۶۰۰) قورچی نخجوانی در ملازمت رکاب شاه در حرکت آمده، رفتند، شاهوردیخان زیاد اوغلی و مجیدبیگ ترکمان و ادهمبیگ روملو را به پاسین ارسال نمود و خود به نفس نفیس با فوجی از عساکر به پاسین در حرکت آمدند». (همان: صفحه ۳۵۷، ۳۵۶، ۳۵۵، ۳۵۳، ۳۵۱) همچنین در ذکر وقایع سال ۳۱ سلطنت شاه طهماسب (۹۶۱ هجری قمری) از حضور شاهوردیخان به همراه دیگر بزرگان در اکثر نبردها یاد گردیده است و چنین آمده: «چون در این سال خبر آمدن سلطان سلیمان از حلب به جانب آذربایجان محقق شد، نواب کامیاب، مالک رقاب در تهیه اجتماع عساکر نصرت مأثر شد، شاهزاده، عالمیان، اسماعیلمیرزا با معصومبیگی دیوانبیگی و شاهقلی خلیفه مُهردار و جمعی دیگر از غازیان جرار به تاخت ولایت پاشای روم روانه گردانید و نواب شاهزادگی سلطان حسینمیرزا ولد بهراممیرزا با شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار به تاخت کردستان ارسال نمود. و باز درباره وقایع همین سال مینویسد: «شاه دینپناه، شاهوردی سلطان را به پاسین روانه ساختند و مشارالیه آن دیار را قبل از رسیدن خواندگار، تاخته و سوخته به اردوی گردون شکوه پیوست.» (همان: صفحه ۳۶۹، ۳۶۸) در این مورد، یعنی تصرف پاسین در سال ۹۶۱ هجری قمری (۱۵۵۴ میلادی) در کتاب شاه اسماعیل دوم نوشته والتر هینتس چنین آمده: «پاسین دیگر چندان دور نبود. وقت آن فرا رسید که جلودارانی به کار گماشته شوند، فرماندهی آنان به عهده شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار، محمدبیگ ترکمان و ادهمبیگ روملو قرار گرفت و آنگاه شاهزاده اسماعیلمیرزا، خود با لشگریانش به دنبال آنان به حرکت درآمد. در پاسین که در شرق ارزروم واقع است، قوای عثمانی مستقر بود. و در رأس آن میرحیدربیگ قرار داشت و قبل از هر چیز مسئولیت نظارت در ساختن استحکامات به عهده وی محول بود. جلوداران ایران حمله بردند و تفوق آنان باعث شد که بر مدافعان چیره شوند. سیصد نفر از ترکها بر خاک هلاک افتادند، باقی به ارزروم گریختند و استحکامات هم با خاک یکسان شد و این خود آغاز خوبی برای کار شمرده میشد. (هینتس، ۱۳۷۱: صفحه ۲۴) لازم به ذکر است در ادامه جنگهای سال ۹۶۱ هجری قمری (۱۵۵۴ میلادی)، شاهزاده اسماعیلمیرزا شجاعت فراوان از خود نشان داد و سرانجام در سال بعد یعنی سال ۹۶۲ هجری قمری (۱۵۵۵ میلادی) کار در آماسیه[۵] به صلح کشید. (همان: صفحه ۳۰) فداکاری شاهوردی سلطان زیاد اوغلی در جنگهای سال ۹۶۱ هجری قمری (۱۵۵۴ میلادی) با سپاهیان عثمانی موجب قدردانی شاه طهماسب شد، در کتاب خلاصـﺔالسیر به اعطای لقب مصاحب به او اشاره گردیده و آمده است: «شاهوردی سلطان زیاد اوغلی روزبهروز مورد عنایات شاهی گشته، محال «دانقی» را که داخل الکای شکی است از آن محال وضع و مستثنی نموده با احداث اربعه[۶] قرهباغ و یک هزار تومان انعام همهساله، که هر ساله از شیراز و الکای دیگر آنچه مایحتاج او باشد، خریداری نموده، بیاورند، اضافه آن لقب معظم کرده به شفقت، چنین سرافراز ساختند: (کاری اگر کنند بزرگان چنین کنند)، غرض که آنچه از آداب شجاعت و ولایتداری از نهنگ دریای بسالت سر زده، اگر شمهای اظهار نماید، مثنوی هفتاد من کاغذ شود. (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۳، ۳۲۲) لازم به ذکر است که پس از عقد پیمان آماسیه، بعد از گذشت ۲ سال یعنی از اواسط ماه مه ۱۵۵۷ (۹۶۴ هجری قمری) به دستور شاه طهماسب، اسماعیلمیرزا در قلعه قهقهه[۷] زندانی شد. صاحب کتاب خلاصـﺔالسیر، علت این امر را اختلاف عقیده اسماعیلمیرزا در جنگ با عثمانی با شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار دانسته در این مورد مینویسد: «اسماعیلمیرزا اظهار شکوه و اذیتی که از سلطان مزبور به او رسیده بود برطبق عرض مینگارد، از آنجا که طبع بلند و دریافت ارجمند، حضرت جمجاه، جنت بارگاه بود، درمییابد که حق به طرف کیست، خود به نفس نفیس دیوان نموده، در آن روز شاهوردی سلطان به لقب مصاحب سرافراز گشته، اسماعیلمیرزا محبوس قلعه قهقهه میگردد.» (همان: صفحه ۳۲۳، ۳۲۲) این نظر نویسنده کتاب خلاصـﺔالسیر منطبق با نظرات دیگر مورخین عصر صفویه نیست و بسیاری از مورخین آن دوره و همچنین محققین، تاریخ صفویه علت زندانیشدن اسماعیلمیرزا را سوءظن و ترس شاه طهماسب از او دانسته و خصوصاً «معصومبیگ صفوی وزیر اعظم (اعتمادالدوله) را در ایجاد شک و شبهه شاه مؤثر میدانند.»[۸] (هینتس، ۱۳۷۱: صفحه ۴۰، ۳۹) در بیان وقایع سال (۹۶۲ ـ ۹۶۱ هجری قمری)، (۱۵۵۵ ـ ۱۵۵۴ میلادی) یعنی سال سی و دوم پادشاهی شاه طهماسب، شاهوردیخان علاوه بر جنگهایی که با سپاهیان عثمانی نمود، مجدداً از طرف شاه مأمور سرکوبی یاغیان گرجی که لوای مخالفت با دولت ایران را برافراخته بودند، گردید. در خلاصـﺔالتواریخ به این موضوع چنین اشاره نموده است: «شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار به امر شاه قلعهای را که گرجیان در آن علم مخالفت برافراشته بودند، فتح میکنند و قریب ۳۰ هزار اسیر گرفت. شاه زمستان را در گرجستان به سر برده، در شهر صفر سنه مذکوره که آفتاب بعضی ایام در برج حوت بود کوچ به کوچ متوجه قرهباغ شدند. در غره شهر ربیعالاول سنه مذکوره، شاه کامیاب قصد گنجه فرموده آن بلده پاکیزه و خطه فاخره را آذین بسته بودند، در منزل شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار که حاکم آن دیار بود، نزول فرمودند و هشت روز در گنجه توقف فرموده، سلطان مشارالیه مراسم خدمتکاری و جانسپاری به تقدیم رسانید، بعد از آن، از آنجا کوچ کرده به راه بردع توجه فرمودند.» (حسینی قمی، ۱۳۵۹: صفحه ۳۷۲) در منبع دیگر آمده که: «شاه طهماسب در مراجعت از لشگرکشی به گرجستان در گنجه در منزل شاهوردی سلطان زیاد اوغلی مهمان بود. شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار که فرد اول و رئیس خانواده خود بود به حکومت قرهباغ رسید و این حکومت در خانواده وی باقی ماند. مطابق مأخذ گرجی، شاه پس از این لشگرکشی به تأسیس بیگلربیگی قرهباغ اقدام کرد و حکام موکن[۹]، کرخ و شمشدیلو[۱۰] و تفلیس تحت نظر حاکم گنجه قرار گرفت.» (رهرُ برُن، ۱۳۵۷: صفحه ۴) و بدینترتیب بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه از حدود سال ۹۶۲ هجری قمری تأسیس گردید.
در کتاب «القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه» در معرفی القاب و مواجب بیگلربیگیان و حاکمان ایالات در ارتباط با بیگلربیگی قرهباغ چنین نوشته است:
ـ بیگلربیگی الکای قرهباغ و امرای تابعین او:
ـ کل مداخل بیگلربیگی مزبور و امرای تابین او مبلغ … و امرای تابین او موازی ده نفر است.
بیگلربیگی مزبور:
القاب: ایالت و شوکتپناه حشمت و جلالت دستگاه، عالیجاه امیرالامراء العظام، زیناً لایاله و الشوکـﺔ و الحشمـﺔ و الجلالـﺔ و الاقبال… خان زیاد اوغلی قاجار مصاحب.
چون بیگلربیگی الکای مزبور، همیشه با طایفه قاجار و ایل زیاد اوغلی بوده و لقب مصاحبت به اعتبار حُسن خدمات به این طایفه دادند، لهذا همیشه به یک طرز نوشته و همین (فقط) اسم تغیر مییابد.
مداخل: مبلغ هشت هزار و ششصد و نوزده تومان و نُه هزار (دینار) و کسری.
ملازمان: یکهزار و سیصد و هفتاد و دو نفر
در این کتاب در مورد حاکم الکای بردع آمده:
القاب: به دستور
به کلبعلیخان قاجار که حاکم الکای مزبور بود، نواب مالک رقاب، (لقب خانهزاده قدیمی) علاوه عنایت فرمودند.
مداخل: سه هزار و دو تومان و سه هزار دینار و کسری
ملازمان: ۴۱۹ نفر. (نویسندهای ناشناخته منسوب به خاندان نصیری اردوبادی، بهمنماه ۱۳۷۱: صفحه ۸۰، ۷۹)
در خلاصـﺔالتواریخ در بیان وقایع سال ۳۳ شاهنشاهی شاه طهماسب برابر با سال ۹۶۳ هجری قمری، به کرات باز از هنرنماییهای رزمی شاهوردی سلطان زیاد اوغلی در جنگ با گرجیان سخن رفته است. (حسینی قمی، ۱۳۵۹: صفحه ۳۹۲) شاهوردیخان زیاد اوغلی در سال ۳۴ حکمرانی شاه طهماسب نیز به امر شاه عازم گرجستان شد تا گرجیان یاغی را سرکوب کند، خلاصـﺔالتواریخ در این مورد مینویسد: «و هم در این سال شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار با سپاه قرهباغ عازم گرجستان شد. سیمون ولد (لواسات) از بیم عساکر ظفر شعار به کوه و جنگلستان گریخته، غازیان جنگجو و دلاوران تندخو تمامی آن ولایات را از «کورم»، «سوری» و «براتلی» را… و مساکن و مواضع دشمنان را خراب ساختند و سالماً و منصوراً به ولایت گنجه معاودت نمودند.» (همان: صفحه ۳۹۲) در بیان وقایع سال ۳۸ و ۳۹ (۹۶۸ هجری قمری) نیز مجدداً از سرکوبی شورشیان گرجی توسط شاهوردیخان چنین آمده که: «در این سال سیمون، ولد لواسات حاکم گرجستان به اتفاق گرگین ولد لوندبیگ گرجی به داعیه یورش… به اطراف ولایت گرجستان کس فرستاده و لشگری آن نواحی را طلب نمودند. به اندک زمانی، چندان لشگر جمع آوردند که دیده گردون پیر در ازمنه سابقه و قرون ماضیه در آن دیار به نظر نیاورده بود، چون خبر ایشان به سمع شاهوردی سلطان رسید، از بلده گنجه بیرون آمده، با لشگر قرهباغ متوجه قلع و قمع دشمنان بیایمان شده …گرگین چون روباه که از شیران گریزد رو به وادی فرار نهاد. هژبران قاجار و دلیران نصرت شعار آن سگصفتان نابکار را بر خاک مذلت انداختند.» (همان: صفحه ۴۲۰، ۴۲۱) شاهوردیخان زیاد اوغلی علاوه بر اینکه در منطقه تحت حکومت خود یعنی ایالت قرهباغ و ولایت گنجه به مرزداری سرزمین ایران مشغول بود به مأموریتهای جنگی دیگر در سراسر قلمرو شاهنشاهی صفوی و تمامی نقاط مملکت ایران رهسپار میگردید، از جمله صاحب کتاب احسنالتواریخ در مورد اعزام شاهوردیخان به جنگ قوای هند در مناطق شرقی ایران و شهر قندهار اشاره کرده و در بیان وقایع سال ۹۴۴ هجری قمری چنین مینویسد: «و هم در این سال میرزا کامران با لشگر بسیار از بلاد هند به حوالی قندهار آمد و قرچهبیک را منقلای گردانید، بداقخان قاجار، شاهوردیبیک زیاد اوغلی قاجار را با جمعی از فارسان میدان دلاوری به استقبال ارسال نمود، شاهوردیبیک زیاد اوغلی با مردم اندک در حوالی شهر به میرزا کامران رسید و بعد از ستیز و آویز بسیار گرفتار گردید، لاجرم بداقخان طالب صلح و صلاح گشته میرزا کامران نیز شاهوردیبیک را رعایت تمام کرده، رخصت داد.» (روملو، ۱۳۵۷: صفحه ۳۶۷) شاهوردیخان زیاد اوغلی قاجار در سال ۹۷۱ هجری قمری زندگی را بدرود گفت. شرح فداکاریهای او در پاسداری از مرزهای ایرانزمین برای همیشه در تاریخ بلند سرزمین ما درسی از جانبازی در راه میهن را همواره زمزمه خواهد نمود. در کتاب (تکملـﺔالاخبار در ذکر پادشاهان صفویه)، در ذکر اتفاقات سال ۹۷۱ هجری قمری ابتدا از مرگ همشیره شاه طهماسب خبر میدهد و سپس به درگذشت شاهوردیخان اشاره داشته و چنین مینویسد: «در سیچقانئیل سنه ۹۷۱ و در شب نوروز سیچقان مهدعلیا خانشبیگم همشیره نواباعلی که در خانه شاه نعمتالله باقی بود به عالم بقا پیوست و شاه نعمتالله نعش آن علیاحضرت را به عتبات عالیات برده …..؟ و هم در این سال شاهوردی سلطان زیاد اوغلی قاجار مصاحب که حاکم گنجه و توابع بود، وفات یافت و ابراهیمبیک پسرش، قائممقام گردید و به دستور پدر لقب «مصاحب» به اضافه القابش شد و خلیل سلطان پسر بزرگترش، خود قبل از این سمت ایالت یافته بود و حاکم استرآباد شده بود.» (شیرازی (نویدی)، ۱۳۶۹: صفحه ۱۲۲) در کتاب خلاصـﺔالسیر نیز به فرزندان شاهوردی سلطان و انتصاب خلیلخان به بیگلربیگی استرآباد و جانشینی ابراهیمخان به جای پدرش اشاره گردیده و چنین آمده: «اما از خدمتش سه پسر گرامی قدم به عرصه وجود نهاده بودند، یکی خلیلخان که در زمان حیات والد بیگلربیگی استرآباد شده جمع قاجاری که اکنون استرآبادند از بقیه ملازمان اویند و دیگری ابراهیمخان که بعد از فوت والد به جای او حاکم ولایت گشته، مدت ۱۲ سال کامرانی نمود و درگذشت و بعد از آن یوسف خلیفه که بعد از برادر به رتبه بیگلربیگی رسید.»[۱۱] (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۳) در اینجا قبل از اینکه به حکومت ابراهیمخان زیاد اوغلی در قرهباغ بپردازیم، به این نکته اشاره میشود، که فرزند دیگر شاهوردیخان، خلیلخان هم که در زمان پدرش شاهوردی سلطان به بیگلربیگی استرآباد منصوب شده بود، نیز در مأموریتهای جنگی زمان شاه طهماسب شرکت داشت؛ به طوری که در کتاب خلاصـﺔالتواریخ «در شرح وقایع سال چهل و سوم از سلطنت شاه طهماسب (سال ۹۷۳ هجری قمری) از او یاد میکند.» (حسینی قمی، ۱۳۵۹: صفحه ۴۵۳) همچنین در همین کتاب «در بیان وقایع سال ۹۷۵ هجری قمری از حضور خلیلخان در سرکوبی خان احمد گیلانی سخن رانده است.» (همان: صفحه ۴۷۶، ۴۷۵)، «خلیلخان زیاد اوغلی قاجار در سال ۹۷۷ هجری قمری در هنگامی که معزول شده بود، در نزاع با اسکندربیک افشار که درجه ایالت یافته بود، کشته شد.» (شیرازی(نویدی)، ۱۳۶۹: صفحه ۱۳۲)
ابراهیمخان زیاد اوغلی از همان سال ۹۷۱ حاکم قرهباغ شد. در کتاب تکملـﺔالاخبار این خبر چنین آمده است: «… و در اود ئیل ۹۷۲ هجری قمری… و هم در این سال شاهزاده عالمیان، سلطان علیمیرزا را به گنجه و بردع فرستاده. ابراهیمبیک زیاد اوغلی مصاحب قاجار را لله او نمودند. شاهزاده کامران جهانیان، سلطان محمودمیرزا را به شروان فرستاده و للگی او به عبداللهخان استاجلو حاکم آنجا مقرر فرمودند.» (همان: صفحه ۱۲۵) ابراهیمخان زیاد اوغلی در سرکوبی طغیانخان احمد گیلانی نیز جزء فرماندهان سپاه شاه طهماسب بود. در کتاب خلاصـﺔالتواریخ در بیان وقایع سال چهل و پنجم پادشاهی شاه طهماسب صفوی و فرماندهانی که در جنگ با خان احمد گیلانی شرکت داشتهاند، آمده است: «از امرای لشگر آذربایجان، ابراهیمبیگ زیاد اوغلی قاجار و لشگر قرهباغ، خلیفه انصار حاکم قرهچهداغ و ابراهیم خلیفه آلپاوت و لشگر چخورسعد.» (حسینی قمی، ۱۳۵۹: صفحه ۴۷۱، ۴۷۰) همچنین در کتاب احسنالتواریخ نیز نام ابراهیمبیک زیاد اوغلی در جنگ با خان احمد گیلانی آمده است. (حسن روملو، ۱۳۵۷: صفحه ۵۶۱) پس از درگذشت ابراهیمخان زیاد اوغلی که با محاسبه ۱۲ سال حکومت او در سال (۹۸۳، ۹۸۲) اتفاق افتاد، برادرش یوسفخان به حکومت قرهباغ به مرکزیت گنجه منصوب شد. در کتاب عالمآرای عباسی، در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب صفوی، از طایفه قاجار از یوسفخان زیاد اوغلی قاجار نام میبرد و مینویسد: «یوسف خلیفه ولد شاهوردی سلطان زیاد اوغلی به جای ابراهیم سلطان بیگلربیگی قرهباغ و لله سلطان علیمیرزا شده بود، اما هنوز در درگاه معلی بود … و دیگر سلیمانبیگ زیاد اوغلی برادر یوسف خلیفه که مرتبه امارت یافتند.» (ترکمان، ۱۳۵۵: صفحه ۱۴۰) در کتاب ترکان آناطولی در مورد یوسفبیک زیاد اوغلی قاجار آمده که: «به هنگام مرگ شاه طهماسب یکی از بیگهای طراز اول قاجار، یوسف خلیفه بود و گرچه به سمت والی قرهباغ و لله سلطان علیمیرزا تعیین شده بود، ولی هنگام مرگ شاه طهماسب در مرکز (قزوین) حضور داشت.» (سومر، ۱۳۷۱: صفحه ۱۲۰) مورخین دوره صفوی پس از جلوس شاه اسماعیل به تخت شاهنشاهی (۹۸۵ ـ ۹۸۴) هجری از کشتهشدن یوسف خلیفه خبر میدهند، در کتاب خلاصـﺔالتواریخ: «در ذکر وقایع سال ۹۸۴ هجری قمری از کشتهشدن یوسف خلیفه ولد شاهوردیخان، حاکم گنجه یادشده است.» (حسینی قمی، ۱۳۵۹: صفحه ۶۲۸) مدت حکومت یوسف خلیفه بیش از یک سال طول نکشید، یعنی از سال ۹۸۲ تا ۹۸۴ هجری قمری، رهُر بُرن در کتاب نظام ایالات در دوره صفوی، مدت حکومت او را (کشتهشدنش) را حداکثر تا سال ۹۸۵ هجری قمری (۱۵۷۷ میلادی) میداند.» (رهرُ بُرن، ۱۳۵۷: صفحه ۶۲) معصومبیگ خواجگی اصفهانی مؤلف کتاب خلاصـﺔالسیر در بیان کشتهشدن یوسف خلیفه مجدداً به اختلافات شاه اسماعیل دوم در دوره ولیعهدی با شاهوردی سلطان زیاد اوغلی پدر یوسفخان اشاره میکند و علت مرگ یوسفخان را کینهخواهی شاه اسماعیل دوم از او دانسته و مینویسد: شاه اسماعیل دوم «بستر او را از خاک ساخت و الکای قرهباغ بعد از سنوح آن مقدمه به جمع غیری انتقال یافت.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۳) در همین مورد در منبع دیگری آمده: «در خلال این احوال پیکر بیگ قاجار که منشأ از ساغر جنون داشت، یوسف خلیفه زیاد اوغلی را که حاکم گنجه بود در حمام کشت و به این قباحت عظیمه، اکتفا نکرده، بیخبر در خانه او رفته، مادرش را به قتل رسانید و حسبالامر پادشاه قهار به قید حبس گرفتار گشت.» (افوشتهای نطنزی، ۱۳۷۳: صفحه ۳۳) پس از کشتهشدن یوسفخان زیاد اوغلی قاجار، همانطور که در کتب خلاصـﺔالسیر آمده، مدتی حکومت قرهباغ به عدهای غیر از خاندان زیاد اوغلی سپرده شد، به این ترتیب که بعد از حکومت کوتاه، شاه اسماعیل دوم (۹۸۵ ـ ۹۸۴ هجری قمری) و در طی مدت پادشاهی، شاه سلطان محمد (۹۹۵ ـ ۹۸۵ هجری قمری) حکومت در قرهباغ به دست امامقلیخان قاجار بود و در این مدت تا قبل از به قدرت رسیدن شاه عباس بزرگ در تواریخ متعدد عصر صفوی از او یاد شده؛ مثلاً در سال ۹۸۷ که سپاه عثمانی قصد حمله به ایران را داشت در کتاب نقاوهالآثار از او چنین یاد شده است: «امامقلیخان قاجار، حاکم گنجه و بردع و سایر امرا و حکام آن بلاد و دیار، چون از این قضیه ناآگاه آگاه گردیدند، روی توجه به اجتماع سپاه و اهتمام به تهیه اسباب آن راه، آوردند. (همان: صفحه ۳۳) در این کتاب پیدرپی از شجاعت امامقلیخان یاد شده، امامقلیخان تا هنگام مرگ، یعنی سال ۹۹۶ هجری (سال جلوس شاه عباس) همچنان بیگلربیگی قراباغ بود و پس از مرگ او، شاه عباس حکومت قرهباغ را به خاندان زیاد اوغلی بازگرداند و محمدخان زیاد اوغلی قاجار پسر خلیلخان بن شاهوردی سلطان و برادرزاده یوسفخان زیاد اوغلی را رسماً به حکومت قرهباغ به مرکزیت گنجه برقرار کرد، در کتاب (از شیخ صفی تا شاه صفی) در این مورد چنین آمده: «در این سال (۹۹۶ هجری قمری)، امامقلیخان قاجار بیگلربیگی قرهباغ به رحمت ایزدی پیوسته خدمت او را به محمدخان ولد خلیلخان زیاد اوغلی قاجار شفقت فرمودند.» (حسینی استرآبادی، ۱۳۸۴: صفحه ۲۰۷) در کتاب عالمآرای عباسی نیز به این مورد اشاره شده و آمده است: «پس از فوت امامقلیخان بیگلربیگی قرهباغ که در گنجه به اجل طبیعی فوت شده، ایالت آن ولایت به محمدخان ولد خلیلخان بن شاهوردی سلطان زیاد اوغلی که در زمان شاه جنت مکان بیگلربیگی قرهباغ بود مفوض گشت و امامقلیخان مذکور، از (اویماقیوه) قاجار است که اسماعیلمیرزا تربیت نمود و به حکومت قرهباغ، سربلند شده بود و در زمان نواب سکندرشأن و فرزند ارجمندش سلطان حمزهمیرزا از او در محاربات رومیه مردانگیها ظهور یافته و تا ده سال من حیثالاستقلال امیرالامرای قرهباغ بود و در آن سرحد کمال اختیار و اقتدار را داشت.» (ترکمان، ۱۳۵۵: صفحه ۶۰)
پس از جلوس شاه عباس بر تخت شاهنشاهی در سال (۹۹۶ هجری قمری) (۱۵۸۷ میلادی) (لوئی بلان، ۱۳۷۵: صفحه ۶۰) او با دو دشمن اصلی روبهرو بود: ازبکان در شمال شرقی و عثمانیها در شمال غربی ایران. او ابتدا برای دفع ازبکان با عثمانیها قرارداد صلح بست، شاه عباس با امضای این صلحنامه در واقع بر امر واقعشده صحه مینهاد؛ یعنی سرزمینهایی را که عثمانیها تا اواخر سلطنت شاه محمد گرفته بودند، همچنان متعلق به آنها میدانست و بدینترتیب مناطق تبریز، قراچهداغ، گنجه، قراباغ، گرجستان، کردستان، لرستان و نهاوند و اطراف آنها طبق قرارداد صلح جزو کشور عثمانی به حساب میآمد. شاه عباس دو راه بیشتر نداشت: پذیرفتن وضع موجود برخلاف میل قلبی و یا آغاز جنگ، او حتی لحظهای به جنگ نیندیشید. (همان: صفحه ۸۵، ۸۴) شاه عباس تصمیم داشت اول ازبکان را از خراسان بیرون کند و آنگاه به سرکوبی ترکان عثمانی و اخراج آنها از آذربایجان و مناطق غربی و شمال غربی کشور بپردازد. و اما پس از آنکه شاه عباس بعد از فوت امامقلیخان قاجار در سال ۹۹۶ هجری قمری و در سال اول زمامداری خود محمدخان زیاد اوغلی قاجار را به حکومت گنجه و قراباغ منصوب کرد، او نیز در جنگ با عثمانی گرفتار و زندانی شد[۱۲] و «در همین زمان یعنی تا سال ۱۰۰۷ هجری قمری شاه عباس مشغول بیرونراندن ازبکان در خراسان بود. او پس از غلبه بر ازبکان و حرکت از هرات و در هنگامی که حتی یک ازبک در خراسان باقی نمانده بود، به همراه حسینخان زیاد اوغلی قاجار از مشهد به استرآباد آمد و در آنجا، حسینخان زیاد اوغلی را به حکومت استرآباد برگزید و خود به سوی مازندران به راه خویش ادامه داد. (همان: صفحه ۱۲۶) شاه عباس پس از تحکیم حدود و ثغور کشور در مناطق شرقی به اندیشه جنگ با عثمانیها افتاد (همان، صفحه ۱۵۸) و در ربیعالثانی ۱۰۱۲ هجری قمری تبریز و نخجوان با پیروزی قوای ایران آزاد شد، (همان: صفحه ۱۶۲، ۱۶۱) و متعاقب آن ایروان در محرم ۱۰۱۴ به تصرف لشگریان ایران درآمد. در گیرودار همین جنگ «حسینخان زیاد اوغلی قاجار» که تیولدار قرهباغ به مرکزیت گنجه بود، و شاه عباس آن را به او واگذار کرده بود، با لشگر عثمانی به فرماندهی داود پاشا بیگلربیگی گنجه درگیر شد و مانع کمکرسانی او به ایروان گردید. حسینخان که تنها نیروی موجود در قرهباغ وفادار به شاه (شاهسونی) بود در برابر هفت هزار سپاهی داود پاشا، تاب نیاورد و به سوی ارس عقبنشینی کرد. قبیله «دونک» که توسط حسینخان بسیج شده بود، در جریان این عقبنشینی به او خیانت کرده و افراد قبیله تمام اثاثیه و باروبنه او را به غارت بردند. حسینخان درحالیکه بیش از پانصد سرباز وفادار برایش باقی نمانده بود، در کنار رود ارس به انتظار ماند، داود پاشا نیز پس از تصرف گنجه در آنجا موضع گرفت.
شاه عباس پس از آنکه از تصرف ایروان فارغ شد، انتقام از دشمنان و خائنان به حسینخان را سودمند دید. مأموریت او تنبیه کسانی بود که شاهسونی را به خاطر سودجویی فراموش کرده بودند. (همان: صفحه ۶۰)
شاه عباس پس از آزادی ایروان در محرم ۱۰۱۴ هجری قمری، گنجه را نیز در ۲۹ صفر ۱۰۱۵ هجری قمری برابر با سوم ژوئیه سال ۱۶۰۵ میلادی فتح نمود. با تسخیر گنجه، تمامی قرهباغ نیز به آسانی آزاد گردید، شاه عباس پس از تسلط بر گنجه و قرهباغ «محمدخان زیاد اوغلی قاجار» را به جای حسینخان زیاد اوغلی قاجار به حکومت آن برگزید. (همان، صفحه ۱۹۱) لازم به ذکر است که محمدخان زیاد اوغلی قبل از اشغال گنجه بهوسیله قوای عثمانی یعنی از سال ۹۹۶ هجری قمری در آن منطقه حکومت داشت، ولی بعداً در جنگ با عثمانیها گرفتار آنها گشته و مدتها در کشور عثمانی در زندان بود و پس از آزادی گنجه وسیله شاه عباس، بار دیگر به حکومت آن منطقه تعیین گردیده و مجدداً خاندان زیاد اوغلی در قرهباغ و مرکز آن گنجه به حکومت میرسند. در کتاب خلاصـﺔالسیر «تاریخ روزگار شاهی شاه صفی صفوی»، پس از اشاره به مرگ یوسفخان در زمان شاه اسماعیل دوم، در این مورد مینویسد: «…. و الکای قرهباغ بعد از سنوح آن مقدمه به جمع غیری انتقال یافت تا اینکه محمدخان ولد خلیلخان بن شاهوردی سلطان (برادرزاده ابراهیمخان و یوسفخان، حکمرانان (قرهباغ گنجه) در زمان شاه طهماسب صفوی) به حد رشد و تمیز رسیده، وارث الکای آباء خود گردید[۱۳]، چون در ولایت مذکور تمکن یافت، با سرداران رومینژاد، مدتها زدوخورد نموده، قلاع ایشان را به تصرف درآورد. آخرالامر با هجوم لشگر مخالف (قوای عثمانی) از وطن مألوف جدا گشته نزد الکساندرخان گرجی، حاکم کاخت رفت و الکسندرخان حاکم کاخت، محمدخان را مقید و مغلول به الکای استانبول نزد خواندگار میفرستد، و در آن حدود مدت مدید حبس قلعه یدی قلعه کشیده، آخر به میامن لطف نامتناهی یزدانی و اقبال شاهنشاهی از آن مهلکه استخلاص یافته و به شرف عتبهبوس آستان عرش توأمان مستعد میشود، و بعد از اندک زمانی که قلعه گنجه را پادشاه جمجاه، علیین آشیانی از رومیان مستخلص ساخت محمدخان مذکور به دستور به بیگلربیگی منصوب شده، علم مباهات بر بام سماوات افراشته در آبادانی الکا و آراستگی قشون ساعی بودند.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۳) محمدخان زیاد اوغلی از هنگام آزادی گنجه در ۲۹ صفر ۱۰۱۵ تا سال ۱۰۲۴ هجری قمری همچنان در حکومت گنجه و بیگلربیگی قرهباغ بود، تا اینکه «در سال ۱۰۲۴ هجری قمری برابر با سال ۱۶۱۵ میلادی در جنگ با شورشیان گرجی کشته شد، از آنجا که فداکاری و شهادت محمدخان زیاد اوغلی قاجار در راه حفظ حدود و ثغور ایران نکته افتخارآمیز دیگری برای این خاندان است، شرح آن در اینجا آورده میشود:
«شاه عباس از آغاز تابستان سال ۱۶۱۵ میلادی به منظور رویارویی با تهدید عثمانیها که در حلب به گردآوری سپاه مشغول بودند، دستور تجهیز سپاه در آذربایجان را صادر کرد. او این مأموریت را به دیوان بیگی یعنی وزیر پلیس کل کشور که علیقلیخان شاملو بود داد. در همان زمان به محمدخان زیاد اوغلی قاجار حاکم قرهباغ نیز دستور داد تا قلعه گنجه را که به نظر او غیرقابل دفاع بود، ویران سازد و تمام نیروی نظامی در تفلیس را به آنها ملحق کند. این تدبیر جنبه احتیاطی داشت، زیرا خبر لشگرکشی (اکوز پاشا) در گرجستان جنبشی پدید آورد که نتیجه لشگرکشی شاه عباس در سال گذشته بود. گرجیهای «الارود» پس از برگزاری مراسم دینی یکی از جشنها به تحریک داودبیک وکیل و یک (قسقی) به نام طهماسب، فوج ایرانی آنجا را قتلعام کردند و این اعلان شورش بود. داودخان[۱۴] بیدرنگ (تاموراس) (طهمورث)[۱۵] را فراخواند و او به محض رسیدن به کاخت به همراهانش دستور داد تا به قزلباشهای آن ناحیه حمله کنند، این قزلباشها که زیر فرمان (بکتاش یوزباشی قورچی) بودند به علت کمی تعداد تا آخرین نفر کشته شدند. شورش از کاخت به شیروان کشیده شد، یکی از حکام محلی آنجا به نام ملک پیری معروف به «ولیملک» که در انتظار فرصت برای فرار به داغستان بود، قبایل خود را به طرفداری از (تاموراس) (طهمورث) (تیموراز) که طرفدار او بود برانگیخت، «ولیملک» توانست تمام فوج نظامی ایرانی قلعه (ارش) را که فرمانده آن (محمدحسین سلطان شیروانی) بود، قتلعام کند، اما در برابر قلعهای که تحت فرماندهی قوروقلو و ذوالقدرها بود توفیقی به دست نیاورد. کردهای برادوست در آذربایجان به تقلید از گرجیها غفلتاً توانستند قلعه «دُمدُم» را تصاحب کنند و تمام مدافعان آن را به علت غیبت قبانخان بیگدلی فرمانده قلعه، بکُشند، و این حمله باعث شد که بسیاری از ایلات کُرد دم از نافرمانی بزنند، هرچند قلعه (دُمدُم) به آسانی و پس از ۹ روز سقوط کرد و به تصرف فوج آقا سلطان محمد حاکم مراغه و پیربوداقخان حاکم کل تبریز درآمد، کار در گرجستان به سختی گرایید، شاه عباس همین که از شورش (تاموراس) و (ولیملک) آگاه شد، فوج تفنگداران به فرماندهی اسفندیاربیک عربگرلو را نزد علیقلیخان شاملو فرستاد و او را مأمور خواباندن شورش گرجستان کرد. علیقلیخان توانست سپاه ۱۵ هزار نفری خود را تا تفلیس برساند، اما هنگامی که از تفلیس بیرون رفت، تا به (تاموراس) که بیش از ۶ هزار نفر نداشت حمله کند مورد حمله او قرار گرفت، سوارهنظام گرجی آنچنان به چرخچیان حمله بردند که هرجومرج و بینظمی میان آنها ایجاد شد و همگی رو به تفلیس گریختند. سواران گرجی فراریان را تعقیب کردند و بسیاری از آنان را نابود ساختند. سپاه ایران در آنجا شکست سختی خورد، بسیاری از سپاهیان و چند تن از امرا از جمله محمدخان زیاد اوغلی و حسینخان گیلانی، حاکم کوه دم کشته شدند. علیقلیخان پس از اینکه مرشد قلیبیک پسر محمدخان زیاد اوغلی را با سپاهیان قاجار و تفنگداران در تفلیس گذاشت با باقیمانده سپاه به گنجه رفت و در خانههای ویرانشده موضع گرفت و از این شهر بود که گزارش رویدادها را برای شاه عباس فرستاد.» (لوئی بلان، ۱۳۷۵: صفحه ۲۵۲، ۲۵۱) در کتاب (از شیخ صفی تا شاه صفی) در بیان حوادث مذکور چنین آمده: «محمدخان زیاد اوغلی قاجار بیگلربیگی قراباغ چرخچی[۱۶] شده از پیش رفت، و میمنه و میسره را در دست داشت که طهمورث با ۶ هزار کس خود را به سپاه چرخچی زده، سپاه قزلباش تاب صدمه او را نیاورده، منهزم شدند، پیکر سلطان و دلیر محمد و امرای دیگر هر یک طرفی افتادند و محمدخان زیاد اوغلی قاجار[۱۷] و چند نفر دیگر به درجه شهادت رسیدند.» (حسینی اسدآبادی، ۱۳۸۴: صفحه ۲۰۷) شاه عباس پس از شنیدن اخبار جنگ و کشتاری که گرجیان و کردها از قزلباشها نمودند و خبر کشتهشدن محمدخان زیاد اوغلی تصمیم به سرکوبی عثمانیها و همه متمردین گرفت و بدین منظور: «شاه در آغاز ماه مارس ۱۶۱۶ میلادی پس از فرستادن لهراسب به استرآباد و تحت نظر قرار دادن او و اعزام عیسیخان به دماوند، فرحآباد را ترک کرد و از راه گیلان و اردبیل به قرهباغ رفت، تمام امرا سروقت در گنجه حاضر بودند. شاه، پیربوداقخان و گنجعلیخان را برای پاسداری از مرز عثمانی به آذربایجان فرستاد و مابقی سپاه وارد تفلیس شده، بدون مبارزه، آنجا را تصرف کرد. باگراتمیرزا، خان کرتیل را که نوه لهراسب و در زمان شاه طهماسب تیولدار آنجا بود به تخت نشاند و پس از آن در میان کشور کاخت اردو زد. با نزدیکشدن سپاه شاه عباس به کاخت، تهمورث (تاموراس) به باشیآچوق گریخت تا نزد خان آنجا پناهنده شود. شاه عباس بالاخره بر متمردین گرجی پیروز شد، در این عملیات ۶۰ هزار گرجی کشته شدند و حدود ۱۳۰ هزار نفر به اسارت درآمدند.» (لوئی بلان، ۱۳۷۵: صفحه ۲۵۳، ۲۵۴) «شاه عباس پس از آن عثمانیها را که ایروان را محاصره کرده بودند، به سختی شکست داده و به سرکوبی شورشیان کاخت پرداخت. در نتیجه این حمله به گرجیها، ده هزار نفر اسیر شدند، و سپس دومین لشکرکشی در ناحیه زاکوم آغاز شد که بر اثر آن، سه هزار خانوار گرجی، برای رهایی آماده مهاجرت به مازندران شدند. تمام اسیران گرجی نیز با آنها کوچانده شدند.» (همان: صفحه۲۵۸، ۲۵۷) و بدینترتیب شاه عباس آنهایی را که در تجاوز عثمانیها به مرزهای ایران با سپاه دشمن همراهی کرده بودند، به مجازات رساند و عثمانیها را نیز قاطعانه شکست داد. اما بعد از کشتهشدن محمدخان زیاد اوغلی، حکومت گنجه (بیگلربیگی قرهباغ) به فرزند ارشد او مرشد قلیخان واگذار شد. «مرشد قلیخان زیاد اوغلی قاجار در زمان حکومت خود در دلجویی رعایا کوتاهی نمینمود، ولی شاه عباس پس از مدتی از مرشد قلیخان آزرده خاطر شد و منصب او را به محمدقلیخان برادر کوچکش شفقت نموده، ارزانی داشتند. خان مذکور که در عنفوان شباب بود در کارها با وزرا و وکلا مشورت مینمود و مدتها ولایت قرهباغ در مهد امان بود.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۴) محمدقلیخان زیاد اوغلی تا سال ۱۰۳۴ هجری قمری، ۱۶۲۴ میلادی، حاکم قرهباغ بود، زیرا نام او در این سال «به همراه قرهچقای که از سرداران شاه عباس بود و جهت جلوگیری از شورش احتمالی کاخت به دستور شاه عباس به آنجا رفته بود، دیده میشود.» (لوئی بلان، ۱۳۷۵: صفحه ۲۹۵) همچنین از «محمدقلیخان زیاد اوغلی در سال ۱۶۲۷ میلادی برابر با سال ۱۰۳۶ هجری قمری نیز جزء فرماندهانی که برای جنگ با عثمانی مأموریت یافته بودند، نام برده شده است.» (همان: صفحه ۳۰۹، ۳۱۰) بنابر آنچه در کتاب خلاصـﺔالسیر آمده، محمدقلیخان نیز مورد بیمهری شاه عباس قرار گرفته و شاه حکومت را از خاندان زیاد اوغلی گرفته و به داودخان پسر اللهوردیخان گرجی میدهد. صاحب کتاب خلاصـﺔالسیر در این مورد مینویسد: «…. تا او نیز (محمدقلیخان) به سعایت بدگویان، چند روزی از مسکن مألوف دور افتاده، داودخان ولد اللهوردیخان به ولایت مذکور منصوب شد.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۰۹، ۳۱۰)
«تاریخ عزل محمدقلیخان در توشقانئیل ۱۰۳۷ (۱۶۲۸ میلادی) میباشد و در همان تاریخ داودخان به ولایت مذکور منصوب میگردد، (وحید قزوینی، ۱۳۸۳: صفحه ۲۱۹) پس از به سلطنت رسیدن شاه صفی (۱۰۵۲ ـ ۱۰۳۸) (۱۶۴۲ ـ ۱۶۲۹)، داودخان از حکومت قرهباغ برکنار میگردد.» (رهرُ بُرن، ۱۳۵۷: صفحه ۵۱) موضوع برکناری داودخان از حکومت قرهباغ بدینترتیب بود که «شاه صفی (۱۰۵۲ ـ ۱۰۳۸)، (۱۶۴۲ ـ ۱۶۲۹)، خسرومیرزا باگراتیون (رستمخان) را که در سال ۱۶۲۹ داروغه اصفهان بود و نقش مؤثری در به تخت و تاج رسیدن او (ساممیرزا) به عهده داشت، مشمول لطف و عنایت شاهانه قرار داده و او را به سمت قوللر آقاسیباشی منصوب کرده بود، و داودخان از این موضوع در خشم بود و در ضیافتی که در موقع لشگرکشی به بغداد در حضور شاه صفی تشکیل شده بود، او کار قوللر آقاسی جدید را با لحن تمسخرآمیز مورد انتقاد قرار داد و شاه داودخان را به خاطر رستمخان از مجلس بیرون کرد و داودخان به گرجستان فرار کرد.» (گیوناشویلی، ۱۳۷۶: صفحه۶۱، ۶۰) «داودخان پس از فرار به گرجستان، به همراه (تیموراز) اول طهمورث، یعنی برادرزنش در تلاش بودند تا هماهنگی بیشتری در فعالیت ضدحکومت مرکزی داشته باشند. البته این اقدامات قبل از آن نیز سابقه داشت، طبق اطلاعات منابع، ارمنی و گرجی، داودخان با سازماندهندگان عصیان علیه شاه عباس که در سال ۱۶۲۳ در حوالی (مارتقوپی) (Martaghopi) کاخت به وقوع پیوست، رابطهای داشت. پس از انتصاب به مقام بیگلربیگی قراباغ به مرکزیت گنجه در سال ۱۶۲۵[۱۸] داودخان، پنهانی روابط خود را با (تیموراز اول) (برادرزن خود)، والی کاخت و دیگر خاندانهای بانفوذ کاخت و کرتیل که گرایش «گریز از مرکز» داشتند توسعه داده، مخصوصاً پس از فوت شاه عباس با دقت مراقب تحولات و جریانات در داخل ایران و تنشهای بین ایران و عثمانی بود.» (همان: صفحه ۶۱) گرجیها، روابط خوبی نیز با ایل قاجار (زیاد اوغلیها) که در همسایگی آنها در گنجه بودند، نداشتند و اغلب بین آنها نزاع درمیگرفت. «به طوری که در اوائل دهه چهارم قرن هفدهم میلادی تیموراز اول والی کاخت و داودخان که پیوسته در تلاش بودند، تا هماهنگی بیشتری در فعالیت ضدحکومت مرکزی داشته باشند در سال ۱۶۳۳ (۱۰۴۲) با کمک نیروهای الکساندر حکمران بخشی از گرجستان غربی، لوان دادیانی حکمران ناحیه اُدیشی (Odishi) گرجستان غربی و حکمران مسخ و کارتلی به دستیاری داودخان به گنجه و سراسر ایالت قرهباغ حمله کرده و این نواحی را غارت کردند و ۷۰۰ نفر از ایل قاجار را کشتند. در این عملیات، اسقف ارامنه نیز با یک گروه مسلح شرکت کرد.» (همان: صفحه ۶۱) پس از این حوادث داودخان و خانوادهاش به کمک تیموراز اول مدتی در شهر (گوری) (Gori) در ناحیه گرجستان به سر بردند، و بعد به دولت عثمانی نقل مکان کردند. (همان: صفحه ۶۲) اندکی قبل از این یورش گرجیان به شهر گنجه، مرکز قرهباغ و ایالت قرهباغ، «شاه صفی در روز سهشنبه چهارم ربیعالثانی سال (۱۰۴۱ هجری قمری) (۱۶۳۲ میلادی)، مجدداً محمدقلیخان زیاد اوغلی مصاحب قاجار را (که از سال ۱۰۳۷ هجری قمری (۱۶۲۸ میلادی) در زمان شاه عباس عزل شده بود) به حکومت ولایت قرهباغ و اران منصوب نموده بود.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۱۴۴) در بعضی روایات انتصاب مجدد محمدقلیخان را به بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه در همان سال شورش گرجیان نوشته و چنین نقل کردهاند که: «شاه صفی در سال ۱۰۴۲ پس از آنکه در جنگ با گرجیان گروهی از قاجارهای قرهباغ کشته شدند و پس از آنکه گرجیان شکست خوردند، مجدداً محمدقلیخان زیاد اوغلی قاجار را به امیرالامرائی و حکمرانی قرهباغ منصوب کرد. وی به گنجه رفت و آنجا را حاکمنشین خود کرد.»[۱۹] (نفیسی، ۱۳۳۵: صفحه ۳۹) در کتاب جهانآرای عباسیِ میرزا محمدطاهر وحید قزوینی نیز در شرح وقایع سال پیچیئیل سنه هزار و چهل و دو (سال چهارم جلوس شاه صفی) شرح این ماجرا را شرح داده و مینویسد: «دیگر از وقایع این سال قضیه داودخان و آوردن طهمورث به قرهباغ است. شرح این قضیه به نوعی است که در سنه یونتئیل که داود مردود به سفر بغداد آمده در رکاب نصرت انتساب به سر میبرد، به سبب حرکات ناشایست که از او به صدور میرسید، یکمرتبه حکم اخراج او از محفل خُلد مشاکل شده بود، و بعد از رخصت یافتن و روانهشدن به قرهباغ، بنابر سوءباطن، طهمورث به آمدن الکای قرهباغ اغرا نموده به غازیان قاجار که به ملازمت او مأمور بودند، چنین خاطرنشان نمود که طهمورث بنابر رابطه دوستی که با او دارد به رسم دیدنی دوستانه نزد او میآید و آن جماعت از حقیقت غدر و مکر او غافل گشته بدون تهیه و تدارک استقبال قدوم طهمورث نموده بودند و بعد از تلافی، گرجیان بدکیش جمعی کثیر از آن گروه خیراندیش را عرضه تیغ هلاک ساخته، اندوخته سکان گنجه و توابع را به باد نهب و غارت داده بودند، و داود مردود بعد از ارتکاب چنین حرکتی تاب توقف نیاورده و به اتفاق طهمورث روانه گرجستان و از آنجا متوجه استنبول شد و بعد از عرض این مقدمات سپهسالار به رفتن گرجستان و تنبیه طهمورث مأمور گشته، ایالت الکای قرهباغ به محمدقلیخان ولد محمدخان عنایت شد، آنکه سپهسالار و رستمخان[۲۰] قوللر آقاسی[۲۱] با عساکر نصرت توأمان روانه گرجستان شده، عُظمأ (بزرگان)کرتیل از اصغای خبر ورود موکب مسعود …؟… از طهمورث رویگردان شده و قرار شد او را به نزد سپهسالار آورند. طهمورث، از این امر واقف گشته فرار بر قرار اختیار نموده، روانه الکای باشیآچوق شده و رستمخان به سلطنت گرجستان منصوب شد.» (قزوینی، ۱۳۸۳: صفحه ۲۴۸) به هر حال پس از گماردن مجدد محمدقلیخان زیاد اوغلی به حکومت قرهباغ، او به تواتر در جنگها از خود شجاعت و مردانگی نشان داد، «به طوری که در سال ۱۰۴۳ در هنگام عزیمت شاه صفی به صوب الکای آذربایجان و محاصره قلعه وان و سوانحی که در آن اوان روی نمود، از حضور محمدقلیخان در تاریخ سهشنبه هفتم ربیعالثانی یاد گردیده است.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۱۷۲) همچنین «در همین تاریخ قید شده که محمدقلیخان زیاد اوغلی قاجار در دارالسلطنه تبریز به حضور شاه رسیده است.» (همان: صفحه ۱۷۵) ضمناً «در ماه صفر سال ۱۰۴۵ از حضور محمدقلیخان در فتح قلعه ایروان و بیرون راندن سپاه عثمانی یاد شده است.» (همان: صفحه ۲۱۵)، «حکومت محمدقلیخان بر قرهباغ تا پایان پادشاهی شاه صفی یعنی (۱۰۵۲ هجری قمری)، (۱۶۴۲ میلادی) ادامه داشت و پس از آن نیز در زمان حکومت شاه عباس دوم (۱۰۷۷ ـ ۱۰۵۲ هجری قمری)، (۱۶۶۶ ـ ۱۶۴۲ میلادی) مجدداً حکمرانی او بر قرهباغ ادامه پیدا کرد.» (هرُ بُرن، ۱۳۵۷: صفحه ۵۱) پس از محمدقلیخان زیاد اوغلی «مرتضیقلیخان به حکومت رسید، مرتضی قلیخان برادر کوچکتر محمدقلیخان بود.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۵۲) در شرححال زندگی محمد معصوم بن خواجگی اصفهانی صاحب کتاب خلاصـﺔالسیر آمده: «که در سال چهارم دولت شاه عباس دوم یعنی در سال (۱۰۵۶) به عنوان وزیر مأمور خدمت خطه قرهباغ (گنجه) گردیده و در ایام شکستگی و پیری به وزارت مرتضیقلیخان زیاد اوغلی عازم آن دیار شده و به قول طاهر نصرآبادی صاحب تذکره نصرآبادی در همانجا درگذشته.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۴، ۳۲۵) بنابراین در سال چهارم پادشاهی شاه عباس دوم که محمد معصوم به قرهباغ آمده، محمدقلیخان فوت کرده بوده است، زیرا محمد معصوم به وزارت مرتضیقلیخان عازم آن دیار گردیده و در گنجه به خدمت مرتضیقلیخان زیاد اوغلی قاجار رسیده است و بدینترتیب فوت محمدقلیخان زیاد اوغلی قطعاً قبل از سال ۱۰۵۶ اتفاق افتاده است، محمدطاهر وحید قزوینی در کتاب جهانآرای عباسی در ذکر «نام امرای عظام ولایات ممالک محروسه از محمدقلیخان زیاد اوغلی قاجار به عنوان بیگلربیگی قرهباغ نام برده است.» (قزوینی، ۱۳۸۳: صفحه ۳۲۹) محمد معصوم بن خواجگی اصفهانی نویسنده کتاب خلاصـﺔالسیر (تاریخ روزگار شاهی، شاه صفی صفوی) همانطور که اشاره شد، خود در دستگاه حکومت مرتضیقلیخان زیاد اوغلی قاجار بوده و در کتاب خود، بخش جداگانهای را به بیان شرححال خاندان زیاد اوغلی اختصاص داده و از شهر گنجه و مرتضیقلیخان که در زمان او حاکم گنجه بوده سخن رانده است. او در ابتدا از احوال سلسله زیاد اوغلی و اوصاف شهر گنجه صحبت کرده و مینویسد:
«مبادا این معانی بر تکلف ارباب ترسل محمول گردد، بدان دلیل که من بنده حقیر را چون محرومی از درگاه عالمپناه روی داد، به حسب قسمت ازلی به وسعت آباد گنجه که از اقلیم پنجم[۲۲] است، ساکن گردید، آن بلده طیبه که همیشه از اثر لگدکوب عوام و لئام به خاک یکسان بود، بحمدالله که این زمان نمونه رشک جنان گشته، عرصه بافسحتش با ساحت جنت دم مساوات و خاک عنبرآگیناش با نافه نتار حرف مبارات میزند، طول آن سرزمین که به مساحت درآمده، یک فرسخ و عرض او نیم فرسخ است و در آن عرصه یک کف زمین بیباغ بهشت آئین نیست و در هر خانه سکان او از نهر عظیم بهری دارند… و چون در ساحت آن بستان که نمونهای از ریاض جنان بود نزول کردم به شرف خدمت و استسلام آستان معظم امرای کامکار و یگانه خوانین ذوالاقتدار …..
جوانبخت باد او و پیروز رأی تـوانا و دانــا و رزمآزمـــای
مبارزالایاله و اقبال مرتضیقلیخان زیاد اوغلی مصاحب قاجار، حفظالله تعالی شأنه رسیدم، آن عرصه مینوسرشت را از یُمن معتدلش به مرتبهای معمور و آبادان دیدم …. رعایای آن دیار در مهد استراحت آسوده و …. چون این حقیر از حاشیهنشینان سفره نوال آن بلند اقبال گشت و از جانب همایون اعلی به تسوید و تحریر این نسخه مأمور بودم، بر خود واجب کردم که شمهای از احوال آبا و اجداد آن خان عالیمقدار برطبق عرض گذارم که نهایت اخلاصمندی و صوفیگری سلسله عالیه ایشان گوشزد اهل روزگار گردد. اگرچه خدمات پسندیده ایشان اظهر من الشمس است و احتیاج به بیان و تعریف ندارد، اما پیشنهاد خاطر این است که نبذی از احوال ایشان داخل این مسوده نماید.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۱۹)صاحب کتاب خلاصـﺔالسیر در خاتمه شرححال مختصر سلسله زیاد اوغلی اشاره دارد که: «لهذا از مبدأ حال و غره طفولیت، محاسن از جبین دولت اقراخان بن خان مرتضیقلیخان که در زمان این دولت روزافزون، به دارایی[۲۳] این وراثت و ثغور مأمور است واضح و دقایق مردمی و مردی از جبهه سعادتش ظاهر و لایح بود.» (همان: صفحه ۳۱۹) «از توشقانئیل ۱۰۷۳ قمری حکومت گنجه و بیگلربیگی قرهباغ به اغورلوخان عموزاده مرتضیقلیخان رسید.» (رهرُ بُرن، ۱۳۵۷: صفحه۵۲، ۵۱) در بعضی از نوشتهها اغورلوخان را پسر محمدقلیخان زیاد اوغلی دانسته و نوشتهاند: «اغورلوخان پسر محمدقلیخان پس از مرگ عموی خود به سال ۱۰۷۴ قمری به حکومت قرهباغ رسید، اغورلوخان از عُمال دیوانی دربار شاه عباس دوم بود و جدا از مقامهای سیاسی و اداری، شاعری توانا نیز بوده و به زبان فارسی و ترکی نیز شعر میگفته است.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۵۳، ۱۵۲) «اغورلوخان در چهار سال آخر شاهنشاهی شاه عباس دوم نیز حاکم قرهباغ بود.» (رهرُ بُرن، ۱۳۵۷: صفحه ۵۲) اغورلوخان در زمان پادشاهی شاه سلیمان (۱۱۰۵ ـ ۱۰۷۷ هجری قمری) (۱۶۹۴ ـ ۱۶۶۷ میلادی) نیز همچنان حاکم قرهباغ به مرکزیت گنجه بوده است. تاریخ فوت اغورلوخان احتمالاً در سال ۱۱۰۶ بوده، زیرا که نخستین حاکم شناختهشده، پس از او یعنی کلبعلیخان، در سال ۱۱۰۶ به حکومت گنجه رسیده، کلبعلیخان «پس از به سلطنت رسیدن شاه سلطان حسین صفوی (۱۱۳۵ ـ ۱۱۰۵ هجری قمری) (۱۷۲۲ ـ ۱۶۹۴) در سال ۱۱۰۶ به حکومت قرهباغ و کاخت منصوب گشته و گذشته از اعزازها و اکرامهای دیگر به او (لقب خجسته امیرالامرائی)، (لقب والای امیرالامرائی) میدهد.» (همان: ص ۳۴) در این سال هدایایی نیز از طرف شاه به کلبعلیخان زیاد اوغلی قاجار به مناسبت انتصابش به بیگلربیگی قرهباغ و حکومت کاخت داده شده است، فرمان حکومت کلبعلیخان بر قرهباغ و کاخت بدین مضمون بوده است:
«عالیجاه کلبعلیخان زیاد اوغلی قاجار را به رتبه بلند ایالت الکای قرهباغ سرافراز و به لقب والای امیرالامرائی و مصاحبت در عرض مطالب از وسایط بینیاز و به مرتبه ارجمند سرداری جنود ظفر ورود مأمورین سفر گرجستان ممتاز و به خلاع فاخره، تاج و طومار و رخوت مشرف به پوشش شهریار و شمشیر مرصع به جواهر ثمین آبدار و یک دست اسلحه روز کارزار و اسب مکمل به یراق صبا رفتار و مقرری مهمانی، دستور مسلوک قدیم با والیان کاخت، آن صوفیزاده را کثیرالاعتبار ساخته ….» (نصیری، ۱۳۷۳: صفحه ۵۶) در نقش مهر کلبعلیخان قاجار در زیر یکی از فرمانها در مجموعه «خوبوا»[۲۴] تحت شماره سند ۱۸ چنین نوشته شده:
«از کرم شاه حسینی نسب کلبعلی یافت مصاحب لقب» (رهرُ بُرن، ۱۳۵۷، صفحه۴۱)
«در سال ۱۱۱۴ که گرگینخان پادشاه گرجستان بر شاه سلطان حسین شوریده بود، شاه کلبعلیخان زیاد اوغلی را که حکمران گنجه بود با لشگری به جنگ وی فرستاد، کلبعلیخان او را شکست داد و بار دیگر تفلیس را گرفت.» (نفیسی، ۱۳۳۵: صفحه ۳۰) به نظر میرسد «کلبعلیخان فرزند اغورلوخان باشد، زیرا که نام فرزندش اغورلوخان بوده است و با ملاحظه سنت نامگذاری اجداد بر فرزندزادگان، این امر قوت میگیرد. سرگذشت خاندان زیاد اوغلی در سالهای حکومت کلبعلیخان تا آغاز شاهنشاهی نادر روشن نیست.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۵۳)
پس از پایان حکومت شاه سلطان حسین صفوی و سقوط دولت صفوی، عثمانیها به آذربایجان و قفقاز حمله کردند و مناطق شمال غربی و غرب ایران را تا نهاوند اشغال کردند. این سلطه دولت عثمانی که در قرهباغ به مرکزیت گنجه و چخورسعد به مرکزیت ایروان نیز برقرار بود، با ظهور نادرشاه افشار و حملات او به قوای عثمانی در سال ۱۱۴۸ پایان گرفت. میرزا محمدکاظم مروی در کتاب عالمآرای نادری در جلد اول در این مورد چنین مینویسد: «چون صاحبقران زمان از تلاطم امواج بحر اردوی رومیه مطلع گردید به میانه عساکر خود آمده، اولاً از بالای مرکب به زیر آمده روی نیاز به درگاه حضرت بیانباز نموده، رخساره خود را بر خاک مذلت مالیده، به زبان عجز و انکسار، مدد و اعانت فتح از قادر لیل و نهار بدین طریق درخواست مینمود، لمؤلفه:
الهی تویی رهبر و رهنما
|
تویی جرمبخشای هر بینوا
|
|
تو کردی مرا در جهان برقرار
|
تو کردی مرا نادر روزگار
|
|
به ایران زمینم چو کردی بلند
|
به فضلت به دو پای رونق ببند
|
|
مکن پیش رومی مرا خوار و زار
|
به حق محمد، ابا هشت و چهار
|
القصه حضرت صاحبقران بعد از تظلم و زاری به درگاه حضرت باری تعالی، گَرد فرح بر عارض جهانآرای صاحبقرانی جلوه ظهور نموده، آن قدرت الهی سوار مرکب باد رفتار خورشید آثار گردیده، معظم امرا و خوانین از قبیل: اماموردیخان و علیقلیبیگ افشار، محمدحسینخان قاجار، غنیخان افغان، شهید قلیبیگ کرد، نجف سلطان قراچورلو، اسماعیلخان خزیمه، مؤمنخان بیگ مروی، اماموردیخان بیات … و لطفعلیخان، کلبعلیخان و فتحعلیخان برادران اعیانی آن حضرت و کلبعلیخان، اغورلوخان و حسنعلیخان گنجهای قرهباغی …. و سرکردگان هزاره، جمشیدی، قرایی، و بغایری و غلجائی و سایر امرا و ملازمان رکاب والا را مقرر فرمود که هریک با دسته خود مستعد محاربه و مجادله گردند. (مروی(وزیر مرو)، ۱۳۶۳: صفحه ۳۹۷) در جریان این جنگها که از آغاز سال ۱۱۴۸ هجری آغاز گردید، ارتش عثمانی به شدت شکست خورد و علیپاشا فرمانده نیروی پادگان گنجه روز ۱۶ ماه صفر و اسحقپاشا فرمانده نیروی تفلیس روز ۲۲ ربیعالاول با دادن همه مهمات جنگی و توپخانه خود تسلیم شدند، و سرانجام در روز ۱۵ ماه جمادیالاول تیمورپاشا و روز ۲۲ جمادیالاول حسینپاشا، شهرهای قارص و ایروان را تسلیم نمودند. پیمان تفلیس جنگهای قفقاز را پایان داد، به موجب این پیمان دولت عثمانی سراسر خاک قفقاز و آذربایجان را به ایران پس داد و ارتش شرقی خود را خلع سلاح نمود و نیروی ایران نیز پس از عقد پیمان تفلیس از حدود بغداد فراخوانده شد. مرزهای غربی ایران از سرزمین گرجستان و کنار دریای سیاه آغاز و به کوههای آرارات رسیده و از آنجا به کوههای کردستان و زاگرس و خلیجفارس میرسید.» (لارودی، ۱۳۷۰: صفحه ۱۲۰) پس از فتح گنجه مجدداً زیاد اوغلیها بر آن شهر و بیگلربیگی قرهباغ حاکمیت یافتند و از ۱۶ صفر ۱۱۴۸، اغورلوخان ولد کلبعلیخان زیاد اوغلی قاجار به حکومت قرهباغ و گنجه و برادرش حسنعلیخان به ایالت بردع منصوب شدند. در کتاب عالمآرای نادری در این مورد چنین آمده: «چون امیر کشورستان خاطر خطیر همایون را از لوث وجود طایفه رومیه پاک نمود، اغورلوخان ولد کلبعلیخان زیاد اوغلی قاجار را که از سکنه گنجه بود، به حکومت قراباغ و گنجه سرافراز گردانیده، حسنعلیخان برادر مشارالیه را به ایالت بردع تعیین فرمود.» (مروی (وزیر مرو)، ۱۳۶۴: صفحه ۴۰۹) «البته نادرشاه بعداً خاندان زیاد اوغلی را پس از رسیدن به سلطنت مورد بیمهری قرار داد و حکومت موروثی آنها محدود به گنجه[۲۵] گردید. عدهای از پژوهشگران این امر را مخالفخوانی اغورلوخان در دشت مغان به سلطنت او و تمایل خاندان زیاد اوغلی به سلطنت صفویه و احیای دوباره آن نوشتهاند به همین جهت نادرشاه بعد از رسیدن به شاهنشاهی ایران، در پی محدود کردن قدرت آنها برآمد. بدینترتیب که بسیاری از اهالی قرهباغ را به خراسان کوچانیده، ملکان برکشاط (برکشاد) و خمسه قراباغ را از تحت اختیار ایشان بدر کرده به سردار آذربایجان سپرد و محال قزاف را که هلاکوخان از ترکستان آورده بود و محال بوزجالو[۲۶] را که شاه عباس اول از بوزجالوی عراق (بزچلو) آورده در سرحد گرجستان نشانیده بودند، به اختیار والی گرجستان داد به این سبب خوانین مذکور به غایت ضعیف گشته به حکومت حوالی گنجه قناعت کردند.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۵۴) لازم به ذکر است تا دوره کریمخان زند، از خانهای زیاد اوغلی همچنان به عنوان بیگلربیگی قرهباغ نام برده میشد ولی با انتصاب ابراهیم خلیلخان به سمت والی قرهباغ که در سال (۱۱۷۹ قمری)[۲۷] و در زمان کریمخان زند، رسماً به حکومت قرهباغ منصوب شده بود، حکومت خاندان زیاداغلی تدریجاً محدود به گنجه گردید. اغورلوخان زیاد اوغلی تا سال ۱۱۵۱ حاکم گنجه و قراباغ بود. در این سال ابراهیمخان برادر نادرشاه که سپهسالار آذربایجان بود، به فرمان نادرشاه به قصد سرکوب لزگیان عازم قفقازیه گردید. «ابراهیمخان پس از ورود به گنجه چند روزی در آنجا مهمان اغورلوخان بود.» (مروی (وزیر مرو)، ۱۳۶۴: صفحه ۶۵۸) «ابراهیمخان پس از بیست روز محال گنجه را ترک کرد و به قصد جنگ با لزگیان از آنجا حرکت نمود. در بیان حوادث جنگ ابراهیمخان با لزگیها، از اغورلوخان و حسنعلیخان برادرش به عنوان حاکمان گنجه و بردعه نام برده شده است.» ( همان: صفحه ۶۶۹) «اغورلوخان در جریان همین جنگها به همراه ابراهیمخان افشار برادر نادرشاه در ۲۷ شعبان سال ۱۱۵۱ به شهادت میرسد.» (همان: صفحه ۶۷۵) پس از کشتهشدن ابراهیمخان به دست لزگیان، «نادرشاه به قصد انتقام از لزگیها و سرکوبی آنها در ۲۶ ذیحجه سال ۱۱۵۳ از مشهد به طرف داغستان حرکت میکند. (لارودی، ۱۳۷۰: صفحه ۲۱۵) نادرشاه پس از سرکوب لزگیان، تعداد ۱۲ هزار نفر از آن طایفه را ملازم رکاب میگرداند و پس از مدت سه سال در سنه ۱۱۵۶ از داغستان مراجعت مینماید. او در بازگشت از داغستان، در شماخی، عدهای از امرا و حاکمان ولایات را به محل مأموریتهای خود گسیل داشته و از حضور خود مرخص میکند، که نام حسنعلیخان زیاد اوغلی قاجار، حاکم گنجه نیز در بین این افراد دیده میشود. صاحب عالمآرای نادری در این مورد مینویسد:
«نادرشاه چون به شماخی رسید، سپاه خود را سان دیده، محمدعلیخان قرخلو را با موازی ۱۲ هزار کس، سردار و صاحب اختیار شروان و دربند میکند، قربانبیک اوزبک و محمدرضاخان افشار را سردار مملکت ایروان کرده و حسنعلیخان، حاکم گنجه را نیز مرخص و خانجان والی گرجستان را نیز به حکومت آن مملکت مأمور و هر یک از حکام و ضابطین ولایات آذربایجان را که در رکاب بودند مرخص فرموده، روانه ساخت».
در تاریخ حرکت نادر از داغستان اختلاف هست، صاحب عالمآرای نادری حرکت او را در سال ۱۱۵۶ میداند درحالیکه در جهانگشای نادری، تاریخ مراجعت نادر از داغستان را در روز دوشنبه ۱۶ ذیحجه سال ۱۱۵۶ هجری قمری قید نمودهاند.» (مروی (وزیر مرو)، ۱۳۶۴: صفحه ۸۶۹، ۸۶۸) همانطور که ملاحظه میشود در سال ۱۱۵۵ همچنان حسنعلیخان زیاد اوغلی قاجار، برادر کوچک اغورلوخان و پسر کلبعلیخان، حاکم گنجه بوده است. پس از حسنعلیخان، شاهوردیخان زیاد اوغلی حکومت گنجه را به دست میگیرد، طبق آنچه در کتاب نسبنامه خلفا و شهریاران آمده «شاهوردیخان از سنه ۱۱۶۰ هجری قمری تا سال ۱۱۷۴ حاکم قراباغ (گنجه) بوده است.» (مشکور، ۱۳۵۶: صفحه ۲۸۱) «نسب او با حسنعلیخان و اغورلوخان روشن نیست، شاید وی فرزند و یا یکی از بستگان نزدیک اغورلوخان و یا حسنعلیخان بوده، در سال ۱۱۶۲ قمری هراکلیوس پادشاه گرجستان ضمن انجام توطئهای بسیاری از امرای بزرگ آن سامان و از جمله شاهوردیخان را به اسارت درآورد. گرفتارشدگان تنها با حمایت حاجی چلبی حاکم شکی و آقا رضیبیگ حاکم شماخی توانستند از بند اسارت رهایی یابند.» (پورصفر، ۱۳۷۷: صفحه ۱۵۵)
در نوشتههای تاریخی دوره زندیه از شاهوردیخان و برادرش رضاقلیخان سخن به میان آمده، از آن جمله در کتاب گیتیگشا، «در ذکر حوادث و وقایع سنوات ۱۱۷۴ و ۱۱۷۵ از خوانین این دودمان یاد کرده و از رضاقلیخان گنجهای برادر شاهوردیخان قاجار زیاد اوغلی[۲۸] بیگلربیگی قراباغ نام برده است.» (نامی اصفهانی، ۱۳۶۳: صفحه ۱۱۴) در این کتاب به ملاقات بزرگان آذربایجان و قفقاز با کریمخان زند اشاره شده و اسامی عدهای از آنها را بدین شرح برشمرده است: «فتحعلیخان افشار و کاظمخان قرچهداغی و پناهخان جوانشیر[۲۹] و نجفقلیخان و شهبازخان دنبلی و کوچ و خانوار احمدخان برادر مشارالیه که او خود به جهت ضبط و نسق خوی و سلماس از الکای فلک اساس، مرخص و مأمور به توقف بود و حاجی علیمحمدخان مراغهای و حاجیخان کنگرلوی نخجوانی و برادرزادگان حسینعلیخان ایروانی بیگلربیگی چخورسعد و رضاقلیخان گنجهای برادر شاهوردیخان قاجار زیاد اوغلی بیگلربیگی قرهباغ[۳۰] و امیرگونهخان افشار، ایرلوی طارمی، و سایر ریشسفیدان و سرخیلان ایلات و الوسات، افشار ارومی، شقاقی، شاهسون و دیگر وجوه که خالی از تکلفات منشیانه و بیرون از اغراقات دلیرانه، چنین اجتماعی از گردنکشان الکای مزبور در کمتر عهدی دست داده و اتفاق افتاده بود.» ( همان: صفحه ۱۱۴) همچنین در جای دیگری آمده که «کریمخان زند، پس از تصرف مراغه، خوی و سلماس به تسخیر قلعه ارومی پرداخت و فتحعلیخان پس از ۹ ماه تحصن در پس قلعه ارومی بالاخره در شعبان ۱۱۷۶ تسلیم گردید. در همین موقع کریمخان زند، آزادخان افغان را که در تفلیس بود، خواست و پس از ورود او عزیمت عراق کرد، فتحعلیخان افشار، پناهخان جوانشیر، کاظمخان قراچهداغی، شهبازخان و نجفقلیخان دنبلی، حسنعلیخان قاجار ایروانی و حاجیخان کنگرلو حاکم نخجوان و رضاقلیخان برادر شاهوردیخان زیاد اوغلی بیگلربیگی گنجه و حاجی محمدقلیخان حاکم مراغه را با کوچ و بُنه در رکاب خویش به عراق آورد و پس از مدتی توقف در عراق روز چهارشنبه دوم شهر ۱۱۷۹ وارد شیراز شد.» (گلستانه، ۱۳۵۶: صفحه ۴۵۷) «در کتاب گلشن مراد از رضاقلیخان زیاد اوغلی به عنوان حاکم گنجه و شاهوردیخان به عنوان بیگلربیگی قرهباغ نام برده و تاریخ ملاقات آنها را هنگام حرکت کریمخان از آذربایجان به اصفهان و کاشان برای دفع زکیخان در تاریخ هشتم ربیعالثانی و در بیان ذکر وقایع سنه مبارکه قوئیل ۱۱۷۶ ذکر کرده است.»[۳۱] (ابوالحسن غفاری کاشانی ومیرزا محمد باقر غفاری کاشانی، ۱۳۶۹: صفحه ۲۲۲و۲۲۳) در منابع تاریخی دیگر نیز به ملاقات بزرگان آذربایجان با کریمخان زند اشاره شده و آمده است که: «در سال (۱۱۷۹ ـ ۱۱۷۵)، (۱۷۶۵ ـ ۱۷۶۱) کریمخان بزرگان آن نواحی به ویژه مراغه، قراچهداغ، ایروان، چخورسعد و گنجه را مورد لطف قرار داد.» (ورهرام، ۱۳۸۵: صفحه ۹۷، ۹۶) بدینترتیب ملاحظه میشود که پس از پایان حکومت حسنعلیخان زیاد اوغلی قاجار در گنجه و قرهباغ که مقارن با اواخر شاهنشاهی نادرشاه افشار بوده[۳۲]، شاهوردیخان جانشین او گردیده است. «حکومت شاهوردیخان تا سال ۱۱۷۴ ادامه داشته است و پس از او طبق آنچه در کتاب نسبنامه خلفا و شهریاران آمده، از محمدحسنخان یاد شده که در سنه ۱۱۷۴ به قدرت رسیده است. از سال ۱۱۹۵ تا ۱۱۹۷ دوره فترتی است که گنجه گرفتار انقیاد ابراهیم خلیلخان قرهباغی میشود تا آنکه در سال ۱۱۹۸، حاجیبگ به حکومت گنجه برقرار میگردد. (نسب حاجیبگ با شاهوردیخان زیاد اوغلی روشن نیست) حاجیبگ تا سال ۱۲۰۰ حاکم گنجه بود و در این سال جوادخان زیاد اوغلی فرزند شاهوردیخان، حاکم گنجه میگردد.» (زامباور، ۱۳۵۶، صفحه ۲۸۱) مواردی که در کتاب نسبنامه خلفا و شهریاران در مورد پایان حکومت شاهوردیخان در سال ۱۱۷۴ آمده با آنچه در کتابهای مورخین دوره زندیه آمده مغایرت دارد، از آن جمله کتابهای گیتیگشا تألیف میرزا محمدصادق موسوی نامی اصفهانی و کتاب گلشن مراد تألیف ابوالحسن غفاری و میرزا محمدباقر غفاری کاشانی که از شاهوردیخان زیاد اوغلی به عنوان بیگلربیگی قراباغ و حاکم گنجه در ذکر وقایع قوئیل ۱۱۷۶ همانطور که قبلاً اشاره شد، یاد گردیده است.
نکتهای که در اینجا میباید مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد، وضع و موقعیت بیگلربیگی قرهباغ در زمان حکومت کریمخان زند است. گرچه در بیان حوادث و فعل و انفعالات آن عهد، همواره از شاهوردیخان قاجار به عنوان بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه همانند دوره صفویه و افشاریه یاد شده است، اما تحولاتی که در حوالی سالهای حکومت کریمخان زند رخ داد، موجب تغییر اوضاع سیاسی و جغرافیایی منطقه قرهباغ گردید. بیان این تغییرات و علل پیدایش آن پاسخگوی سؤال بسیاری از علاقهمندان منطقه ماوراء ارس میباشد. آنچه مسلم است از آغاز فرمانروایی سلسله صفویه در سال ۹۰۷ هجری قمری (۱۵۰۲ میلادی)، منطقه قفقاز و به ویژه گنجه و قرهباغ در اختیار خاندان صفویه قرار گرفت. در همان اوان امتخان قاجار، فرزند خضرخان که پدرش برپایه ارادتی که به صفویه داشت از آناطولی و شام به آذربایجان آمده بود، در لاهیجان به حضور شاه اسماعیل رسیده و در سلک پیروان او قرار گرفت و پس از او پسرش، شاهوردیخان در دستگاه شاه اسماعیل پرورش یافته و سپس به امر شاه طهماسب صفوی: «به رتبه ایالت قرهباغ و بیگلربیگیگری ایل و اویماقات قاجار سرافراز گشته متوجه آن حدود گردید.» (خواجگی اصفهانی، ۱۳۶۸: صفحه ۳۲۰) (رهُربُرن) مؤلف کتاب نظام ایالات در دوره صفوی این انتصاب دیوانی را در حدود سالهای ۹۶۱ و ۹۶۲ هجری قمری، برابر با سالهای (۱۵۵۵، ۱۵۵۴) میلادی دانسته است. بنابراین تاریخ برقراری شاهوردیخان زیاد اوغلی قاجار به حکومت قرهباغ و تأسیس بیگلربیگی قرهباغ در سال ۹۶۲ هجری قمری، برابر با سال ۱۵۵۵ میلادی بوده است. از تاریخ تأسیس بیگلربیگی قرهباغ یعنی سال ۹۶۲ هجری قمری، مرکز و حاکمنشین آن شهر گنجه بوده است و بیگلربیگی قرهباغ حاکم گنجه هم بوده و در گنجه مستقر بوده است و ادامه حکومت خاندان زیاد اوغلی همچنان تا پایان دوره نادرشاه به عنوان بیگلربیگی قرهباغ و حاکم گنجه، نسلاً بعد از نسل ادامه داشت. و تا زمان فوت نادرشاه افشار، حسنعلیخان زیاد اوغلی در گنجه حکومت داشته و بیگلربیگی قرهباغ بوده است. در تواریخ دوره کریمخان زند نیز از حکومت خاندان زیاد اوغلی به تواتر یاد شده است، مثلاً در ذکر حوادث و وقایع سنوات ۱۱۷۴ و ۱۱۷۵، در بیان ملاقات بزرگان آذربایجان و قفقاز با کریمخان زند، همانطور که در صفحات قبل بیان گردید، «از رضاقلیخان گنجهای برادر شاهوردیخان قاجار زیاد اوغلی بیگلربیگی قرهباغ نام برده شده است.» (نامی اصفهانی، ۱۳۶۳: صفحه ۱۱۴) این امر تا سال ۱۱۷۹ در تواریخ آن زمان ملاحظه میشود تا اینکه در سال ۱۱۷۹ برای اولین بار از پناهخان جوانشیر به عنوان حاکم قرهباغ سخن به میان میآید، کسی که تا آن زمان گرچه در قلعه شوشی جا گرفته و به عنوان یکی از خوانین مهم مطرح بود، اما هیچوقت به عنوان حاکم قرهباغ از او یاد نشده بود. جان. ر. پیری در کتاب «کریمخان زند بین سالهای ۱۷۴۷ تا ۱۷۷۹» علت نزدیکی پناهخان جوانشیر را به خان زند مورد توجه قرار داده و مینویسد: «در ۱۵ ذیالحجه سال ۱۱۷۵ هجری برابر جولای سال ۱۷۶۲ میلادی، کریمخان و سپاهش مورد استقبال مقامات محلی و مردم تبریز قرار گرفته و جشن بزرگی برپا گردید و پس از یک هفته سفیری که کریمخان نزد پناهخان اعزام کرده بود با قول و قرار فرمانبرداری مشارالیه مراجعت کرد. پناهخان بلافاصله پذیرفته بود که علیه همسایهاش کاظمخان قرهچهداغی به جنگ بپردازد. یکی از دلایل اصرار پناهخان برای نزدیکی و پیوند با کریمخان زند، وجود پسرش ابراهیم خلیلخان در مقر فتحعلیخان در ارومیه بود که هنوز به عنوان گروگان در آن شهر اقامت داشت.» (پیری، ۱۳۶۵: صفحه ۱۳۱) «پناهخان جوانشیر قرهباغی که سرزمیناش، مجاور قرچهداغ[۳۳] و در شمال آن قرار داشت مجبور شده بود که به طور متناوب از سال ۱۱۶۳ هجری قمری (۱۷۵۰ میلادی) تا زمانی که تحتالحمایه پادشاه گرجستان قرار گرفت، گاهی در برابر افغانها و زمانی در مقابل طوایف قاجار[۳۴] و افشار به ستیزه برخیزد و در قلعه معروف شوشی یا شیشه مجاور شود. در تابستان سال ۱۱۷۵ هجری قمری (۱۷۶۲ میلادی) که نیروهای کریمخان به ساحل رودخانه ارس رسیدند، وی در حال جنگ با کاظمخان قرهچهداغی بود، (کاظمخان قرهچهداغی پس از مرگ نادرشاه ابتدا تسلیم آزادخان شد و پس از او نیز به دیگران پیوست و سرانجام با متابعت از کریمخان زند موقعیت خویش را تثبیت کرد.) پناهخان جوانشیر نیز سرانجام مانند کاظمخان قرهداغی متابعت خویش را از کریمخان اعلام کرد و همراه قوای زند به شیراز بازگشت و در این ایام پسر بزرگش ابراهیم خلیلخان[۳۵] را از سوی خان زند به عنوان حاکم قرهباغ به جای گذاشت.» (همان: صفحه ۲۹۹)
«طبق آنچه در نوشتههای تاریخی آمده، کریمخان زند در سال ۱۱۷۹ وارد شیراز شد.» (گلستانه، ۱۳۵۶، ص ۴۵۷) و بنابراین به رسمیت شناختن ابراهیم خلیلخان جوانشیر به عنوان بیگلربیگی قرهباغ در سال ۱۱۷۹ بوده است.[۳۶] البته در بعضی از نوشتههای تاریخی در ذکر نام «خوانینی که در موقع عزیمت کریمخان زند به شیراز وی را ملاقات کرده و بعضاً با او به شیراز آمدهاند، از پناهخان جوانشیر بدون ذکر عنوان بیگلربیگی قرهباغ و از شاهوردیخان زیاد اوغلی نیز به عنوان بیگلربیگی گنجه نام برده شده است.» (همان: صفحه ۴۵۷) از آنچه در تواریخ آمده: «پناهخان جوانشیر، در پناه استحکامات قلعه شوشی، سلطه قاجارها (زیاد اوغلیها) را بر گنجه و قرهباغ به رسمیت نمیشناخت.» (پیری، ۱۳۶۵: صفحه ۱۰۲) و بعد از او نیز ابراهیم خلیلخان، تدریجاً شوشی و قرهباغ را از گنجه منفک نمود، یعنی حدوداً از همان سال حرکت کریمخان به طرف شیراز یعنی سال ۱۱۷۹ هجری قمری؛ و از آن زمان تدریجاً از زیاد اوغلیها به عنوان حاکم گنجه یاد شده است. دشمنی خاندان جوانشیر با قاجارها در زمان آقامحمدخان و فتحعلیشاه هم ادامه داشت، به طوری که در جریان جنگهای آقامحمدخان با روسها و گرجیان، ابراهیمخان با گرجیها برعلیه آقامحمدخان قاجار و برضد زیاد اوغلیها همکاری نمود و بالاخره هم، همانطور که در زیرنویس همین صفحه اشاره شده، به دست روسها کشته شد.
پس از روی کار آمدن آقامحمدخان قاجار، این شاهنشاه توانست وحدت ارضی و سیاسی کشور را که پس از مرگ کریمخان[۳۷] از میان رفته بود، احیا کرده و قدرت دولت ایران را از غرب تا شرق و از جنوب تا شمال کشور توسعه دهد. آقامحمدخان در منطقه قفقاز نیز مجدداً قدرت و حاکمیت دولت ایران را گسترش داد و در این زمان خاندان زیاد اوغلی[۳۸] که همواره از آغاز دوره صفویه در راه حفظ حدود و ثغور کشور ایران فداکاری نموده و همواره نماد واقعی حضور دولت ایران در منطقه قفقاز به شمار میرفتند و در دوره پس از مرگ نادرشاه افشار از طرف گرجیان به کرات مورد هجوم و حمله قرار گرفته بودند، از قدرت گرفتن آقامحمدخان قاجار و دودمان قاجاریه که خویشاوند آنها نیز بودند به وجد و غرور آمده و آماده انتقام گرفتن از دشمنان خود میگردند. به همین علت، جوادخان زیاد اوغلی قاجار[۳۹] حاکم گنجه همچون اجداد خود نسبت به شاهنشاه ایران اظهار اطاعت نموده و از آقامحمدخان قاجار میخواهد تا گرجیانی را که علیه زیاد اوغلیها و در واقع برضد دولت ایران طغیان کرده بودند سرکوب نماید. تاریخچه زندگی و حکومت خاندان زیاد اوغلی قاجار، در بخش مربوط به شرححال جوادخان زیاد اوغلی ادامه خواهد یافت ضمن آنکه در بخش دیگر کتاب نیز به شاخه دیگری از زیاد اوغلیها که از نسل حسینخان زیاد اوغلی قاجار بوده و بین سالهای ۱۰۰۷ تا ۱۰۱۲ هجری قمری به دستور شاه عباس به تدریج از گنجه به استرآباد کوچ داده شده و دودمان شاهنشاهی قاجاریه را تشکیل دادند، خواهیم پرداخت.
۱ ـ گنجه از آغاز شاهنشاهی صفویه تا اوایل قرن سیزدهم قمری در زمره ایالات ایران بود. گنجه در دوره صفوی و پس از آن مرکز بیگلربیگی قرهباغ بود، و خاندان زیاد اوغلی قاجار که از اوایل دوره صفویه در گنجه مستقر گردیدند، در تمام این مدت حاکم قرهباغ به مرکزیت گنجه بودند. آخرین فرد این خاندان جوادخان زیاد اوغلی قاجار بود که در آغاز دوره اول جنگهای ایران و روس در نبرد با قوای مهاجم روسیه به همراه فرزند ارشدش حسینقلیخان به شهادت رسید. پس از او و در شروع دوره دوم جنگهای ایران و روس، اغورلوخان فرزند دیگر جوادخان، بعد از بازپسگیری گنجه از روسها به فرمان عباسمیرزا نایبالسلطنه به حکومت گنجه منصوب شد، اما عاقبت، گنجه به اشغال روسها درآمد.
«پس از اینکه دولت روسیه امیرنشینهای قفقاز، داغستان و شروان را برانداخت، حکومت موروثی گنجه نیز برافتاد و اداره این منطقه به دست مأموران دولت روسیه محول شد. شهر گنجه پس از تسلط روسها، تغییر نام یافت و به اسم الیزابت پل نامیده شد. در دوره کمونیستها، پس از قتل کیروف از رهبران انقلاب اکتبر، شهر گنجه به نام کیروف نامیده شد و به دنبال سقوط دولت شوروی مجدداً این شهر نام تاریخی خود را بازیافت. سرزمین نامدار گنجه که زمانی کرسی تمام ایالت اران بوده امروزه از ولایات معتبر دولت (جمهوری باکو) است. این سرزمین در غرب و در نزدیکی مرزهای گرجستان قرار دارد و جمعیت آن بیش از ۳۰۰ هزار نفر است و یکی از نواحی پیشرفته و صنعتی (جمهوری باکو) است، دهها کارخانه و چندین معدن مهم آن نقش بسزائی در اقتصاد (جمهوری باکو) ایفا مینماید.» (ن.ک به: علی پورصفر، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، مؤسسه مطالعات و تاریخ معاصر ایران، بهار ۱۳۷۷، چاپ اول، تهران، صص ۱۴۵ تا ۱۴۷).
شهر گنجه گرچه از نظر سیاسی از کشور ایران منتزع گردیده اما همچنان باید بر علایق مردم این منطقه به ایران تأکید نمود. آرامگاه نظامی گنجوی شاعر بزرگ ایرانی نیز در نزدیکی شهر گنجه واقع شده است. «فرهادمیرزا معتمدالدوله عموی ناصرالدینشاه قاجار در سفر خود به گنجه به زیارت بارگاه این شاعر بزرگ رفته است.» (ن.ک به: فرهادمیرزا معتمدالدوله، سفرنامه، به اهتمام اسماعیل نوابصفا، کتابفروشی زوار، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص۵۱).
۱ ـ قزلباشها در زمان سلطنت پادشاهان بزرگ ایران در قرن ۱۶ میلادی (قرن دهم هجری) به عنوان بانیان قشون و همچنین نجیبزادههای سپاهی حکومت، به اعتبار و نفوذ فراوان دست یافته بودند. (ن.ک به: والتر هینتس، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ سوم، تهران، ۱۳۶۲).
۲ ـ طوایفی که در آناتولی اقامت داشتند از پیروان و مریدان صفویه بودند. فضلالدین روزبهان خنجی اصفهانی، امرای طالش و آناطولی را از بهترین هواخواهان وی ذکر کرده و مینویسد: شیخ صفیالدین در اردبیل سایه ارشاد افکند و امرای طالش و کبرای مملکت روم به خدمتش سر افتخار برافراختند، شیخ جنید بعدها طریقت صفوی را عامل ایجاد روحیه جنگجویی کرد و با شخصیت نیرومند خود، مریدان را به گرد خود جمع آورد، پس از مرگ شیخ جنید، مریدانش به دور فرزند او شیخ حیدر گرد آمدند، و بر مریدان او در آناطولی افزوده شد، این مریدان همواره با نذور و هدایا برای زیارت پیشوای خود در اردبیل عازم آن شهر میشدند، به طوری که بایزید دوم امپراتور روم (عثمانی) با وجود قدرت زیاد امپراتوری عثمانی از نفوذ و قدرت حیدر در محدوده امپراتوری نگران بود. همچنین به فرمان حیدر بود که مریدان او کلاه سرخ بر سر گذاشتند و به «قزلباش» معروف شدند. پس از شیخ حیدر فرزند او اسماعیل به گیلان آمد، شاه اسماعیل در سال ۹۰۵ تلاش خود را در گیلان در سن دوازده سالگی آغاز نمود و سپس به همراه هفت تن از صوفیان که به او اعتقاد داشتند از گیلان به ارزنجان در آناتولی آمد و در بین راه، پیروان فراوان به او گرویدند. حسن روملو در شرح وقایع سال ۹۰۶ هجری قمری چنین مینویسد: «پس از آنکه خاقان سکندر شأن (شاه اسماعیل) در ارزنجان اجلال فرمود، در آنجا از طوایف مریدان و صوفیه هفت هزار کس از استاجلو، شاملو، روملو، تکلو، ذوالقدر، افشار، قاجار، ورساق…؟ به درگاه جهانپناه جمع شدند، عبدیبیگ شیرازی، این تعداد را ۱۲ هزار نفر خوانده است، شاه اسماعیل پس از مذاکره با مریدان جنگجوی خود، از ارزنجان حرکت نمود. او ابتدا فرخ یسار، پادشاه شروان را شکست داد و سپس در منطقه نخجوان و ناحیه شرور، لشگر الوند آققویونلو را از پای درآورد و پس از آن پیروزیها، قاطعانه وارد تبریز شد. شاه اسماعیل در سن ۱۴ سالگی در تبریز به تخت پادشاهی جلوس نمود، لازم به ذکر است که در زمان ما نیز، همچنانکه مردم آناتولی شاه اسماعیل را دوست داشتند، و او را پرچمدار نهضت علویان و نشانهای از خاندان علی علیهالسلام میدانستند، امروز نیز جمعیت علوی ترکیه که در سراسر این کشور پراکندهاند، نهایت احترام و ارادت خود را نسبت به وی ابراز داشته و از او به بزرگی و عظمت یاد میکنند. (ن.ک به: مقصود علی صادقی «ایرانزمین در گستره تاریخ صفویه»، (همایش) (مجموعه مقالات) دانشگاه تبریز، گروه تاریخ، مهرماه ۱۳۸۳، صص ۹۰۵ تا ۹۱۶، مقاله حسین میرجعفری).
۱ ـ شاه طهماسب سه برادر داشت به نامهای ساممیرزا، بهراممیرزا و القاصمیرزا (ارجاسب) و از این میان القاص را از دیگران گرامیتر میداشت، با اینکه شاه طهماسب با ساممیرزا از یک مادر بود، ولی به القاص علاقه زیاد داشت و این امر موجب آن شد که پس از فتح شروان، در سال ۹۵۳ القاص را به حکومت آنجا منصوب نمود. القاصمیرزا در سال ۹۵۳ علیه برادرش طغیان کرد، شاه طهماسب به جنگ او رفت و القاص از پیش شاه فرار کرد و از طریق بندر آزوف به شهر کفه رفت و از آنجا به باب عالی روی آورد و سلطان سلیمان را تحریک کرد تا به ایران حمله کند. سلطان سلیمان به ایران حمله نمود و در ۲۰ جمادیالثانی ۹۵۵ وارد تبریز شد او ۴ روز بیشتر نتوانست در تبریز بماند و در ۲۴ جمادیالثانی مجبور به بازگشت شد. القاص نیز پس از تاخت و تاز و تخریب و آتش زدن چندین شهر، عاقبت از بیم سلطان سلیمان، مجدداً روی به برادرش آورد. شاه طهماسب، وقتی به القاصمیرزا رسید از او پرسید: چه بدی به تو کردم که به قیصر پناه آوردی و مردم گفتند پسر شاه اسماعیل شیعه به قیصر سُنی التجاء کرد و سپاه کشید و صد هزار نفر شیعه را بکشت، دو روز بعد، شاه دستور داد او را به قهقه بردند و عاقبت در آنجا کشته شد. (ن.ک به: دکتر عبدالحسین نوائی، شاه طهماسب صفوی، انتشارات ارغوان، چاپ دوم، ۱۳۶۸، صص ۱۶۵ تا ۱۶۹).
خود شاه طهماسب در تذکرهای که از خود به یادگار گذاشته در مورد القاص چنین نوشته است:
«فصل دیگر در احوال القاسبمیرزا»
هرگاه که تاریخ تیمور میخواندم و به این ابیات میرسیدم:
شدی شاهرخ همرهش در مصاف بسان دو شمشیــر در یک غـلاف
میگفتم من و القاسب این حال داریم، من او را از تمامی برادران و فرزندان خود دوستتر میداشتم چنانچه فرموده بودم که در مشهد مقدس حضرت امام رضا علیهالسلام، دویست و پنجاه تومان به سادات صلحا و اتقیا به قرض داده بودند که تا القاسب زنده باشد از ایشان نگیرند که ایشان همیشه در آن آستانه مقدس در دعای مزید عمر او باشند. او خود کمعقل بود، بیجهت و بیسبب یاغی شد. (ن.ک به: شاه طهماسب، تذکره شاه طهماسب، انتشارات شرق، با مقدمه و فهرست اعلام امرالله صفری، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص۴۳).
۱ ـ آماسیه، نام منطقهای که قراردادی به همین نام در سال ۹۶۲ هجری قمری برابر با ۱۵۵۵ میلادی بین شاه طهماسب شاهنشاه ایران و سلطان سلیمان امپراتور عثمانی بسته شد. این قرارداد تا زمان سلطان مراد سوم یعنی نواده سلطان سلیمان پایدار ماند و آنگاه در سال ۱۵۷۸ میلادی (۹۸۵ هجری قمری)، یعنی آغاز پادشاهی شاه محمد، شکسته شد. به موجب این قرارداد، بغداد به عثمانی واگذار میگردد تا آنکه در سال ۱۰۳۳ این شهر وسیله شاه عباس، تسخیر و مجدداً جزء حاکمیت سیاسی ایران قرار گرفت.
۱ ـ احداث اربعه: «حاکم به عنوان عالیترین مرجع دولتی در ایالت، حق نظارت عمومی بر سازمانهای اداری و قضایی حوزه حکومتی را داشت» و «در امور جنائی که محاکم شرعی معمولاً دخالتی نداشتند، حاکم، مهمترین مرجع قضایی ایالت به شمار میرفت و چهار مورد از جرائم یعنی (ضرب و جرح)، (کور کردن)، (تجاوز به ناموس) و (قتل نفس) را احداث اربعه میگفتند. (ن.ک به: (رهُربرُن)، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۷، صص ۹۶، ۹۵، ۹۲).
۲ ـ قلعه قهقهه در غرب اردبیل در آذربایجان و در فاصله این شهر و تبریز در کوههای سبلان جای دارد. خود قلعه در ستیغ کوه سر به آسمان کشیده است که یک طرف آن را دیوار سنگی بلندی به ارتفاع چند هزار پا تشکیل میدهد، نام قهقهه هم نامش از وضع محفوظ و دستنیافتنی آن است که همه حملهکنندگان را به ریشخند میگیرد. از این موضع مستحکم، هم به عنوان زندان استفاده میشد و هم برای نگاهداری قسمتی از جواهر سلطنتی. (ن.ک به: والتر هینتس، شاه اسماعیل دوم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ اول، صص ۳۹ و ۴۰).
۱ ـ والتر هینتس (Walter Hinz) در کتاب شاه اسماعیل دوم در این مورد چنین مینویسد: «شاه طهماسب هرچه بیشتر به این القای شبههها گوش دل را میسپرد، چه بعضی از آنها چندان بیپایه و مایه هم نبود، مضافاً اینکه معصومبیگ صفوی وزیر اعظم (اعتمادالدوله) که خصومت عمیقی با اسماعیل داشت به شاه اشارهای کرد، مبنی بر اینکه پسرش علناً نقشههای خطرناکی در سر دارد، زیراکه بدون اجازه پدرش به گردآوری لشگر پرداخته است، شاه هنوز خاطرات دردناکی از قیامهای برادرش القاس و سام داشت و در نتیجه از این نشانیهای نافرمانی و گستاخی به هراس افتاد، با در نظر داشتن محبوبیت بین سپاهیان، دیگر خطر بزرگتر مینمود، پس ما نباید تردیدی داشته باشیم که شاه طهماسب میترسیده، مبادا به دست پسرش از تخت سلطنت سرنگون شود، اما مسلماً این حساب را هم میکرده که پسرش صلح آماسیه را رعایت نخواهد کرد و او را با باب عالی درگیر مشکلاتی تازه خواهد نمود. مصطفی بن احمد ملقب به عالی مؤلف کتاب «کُنهالاخبار» همچنین عقیده دارد که شاه از ولنگاریها و عیاشیهای اسماعیل به ستوه آمده بود، و این امر بعید هم نیست، زیرا آتش ندامت و توبهکاری در این اواخر دوباره در ذهن شاه زبانه کشید. او در سال (۱۵۵۶ میلادی)، برابر با سال (۹۶۳ هجری قمری) طبق آنچه در عالمآرای عباسی تألیف اسکندر منشی و احسنالتواریخ تألیف حسن روملو آمده، دستور داد، میخانهها، قمارخانهها و بیتاللطفها همه بسته شد و در قصر شاه تریاک را به آب انداختند و قس علیهذا.» (ن.ک به: والتر هینتس، شاه اسماعیل دوم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ اول، ۱۳۷۱، تهران، صص ۴۰، ۳۹).
۱ ـ موکن ـ در روایات گرجی از مغان با نام «موکن» یاد شده است. مینورسکی نیز این نام را با مغان یکی میداند. (ن.ک به: مینورسکی، کتاب تاریخ دربند و شروان) مغان به منطقه جنوب شرقی رود ارس و جنوب غربی رود کُر اطلاق میشود. این منطقه پس از عقد قراردادهای گلستان و ترکمنچای به دو قسمت تقسیم شد که مغان ایران، جزء استان اردبیل بوده و مشرق آن به روسیه واگذار شد که در حال حاضر جزء جمهوری باکو است.
۱ ـ شمشدیلو، همان شمسالدینلو میباشد که در روایات گرجی به این نام برده شده است و نام طایفهای است که محل آنها نزدیک گنجه است.
۱ ـ در کتاب عالمآرای عباسی، نوشته اسکندر بیک ترکمان، صفحه ۱۴۰٫ از فرزند دیگر شاهوردیخان به نام سلیمان بیگ زیاداوغلی نام برده است.امیر کبیر خرداد ۵۵٫
۱ ـ زمانی که موضوع آشتی و مصالحه دولت ایران با عثمانیان در میان بود، چند تن از خوانین قاجار و امرای قرهباغ به خیال تسخیر شهر گنجه برآمده و آنجا را محاصره نمودند. ضمناً میخواستند در این موقع که گفتگوی صلح در بین بود، قرهباغ و (گنجه) (مرکز آن در آن زمان) جزو شروط صلح نیاید. سپس به قرهباغ لشکر کشیده خواستند قلعه گنجه را از عثمانیها بگیرند و آن را ویران کنند و بدیننحو قرهباغ در تصرف ایران بیاید. از طرفی قلعهبانان گزارش واقعه را با قاصدی سریعالسیر به جعفر پاشا حاکم تبریز که از جانب دولت عثمانی بود، در آنجا آگهی دادند. پاشا نمایندهای به دربار شاه عباس فرستاد و پیام داد، چون هنوز پیمان صلح استوار نشده نباید به نقاطی که در تصرف عثمانیها میباشد تعرض شود. چون نماینده دولت ایران برای طرح مصالحه و تمهید اساس سازش و وداد به دربار عثمانی روانه شده بود، شاه عباس نخواست که در بنیان صلح تزلزلی پیدا شود، لذا به امرای قاجار دستور داد که دست از محاصره برداشته، قرهباغ را واگذار نمایند. ایل قاجار که به آن حدود حاصلخیز و پرنعمت علاقهمند بودند و سالها در آن حدود سکنی داشتند و نمیخواستند تابع عثمانی شوند، دست از محاصره برنداشته و پافشاری مینمودند. فرهاد پاشا سردار عثمانی که اساس صلح را چیده بود در آن موقع در ارزروم اقامت داشت، وقتی که این خبر را شنید. او نیز نماینده به حضور شاه فرستاد و در باب محاصره اسرار نمود. شاه یک نفر از معتمدین ایل قاجار را نزد امرای ایل فرستاد و صلاح دولت را که واگذاری قرهباغ بود، خاطرنشان نمود، و ضمناً به آنها اختیار داد که هر جا بخواهند در عوض قرهباغ برای خود برگزینند و امرای قاجار از راه دولتخواهی رضایت خاطر شاه را به عمل آورده و از محاصره قرهباغ دست کشیدند و سپس به نقاط مختلف پراکنده گردیدند، محمدخان قاجار (محمدخان زیاد اوغلی قاجار) در جریان این حوادث دستگیر و او را به اسلامبول برده و محبوس کردند. او مدتی به این حال بود، تا اینکه بعد از بستن قرارداد صلح و پیمان به امر سلطان مردادخان آزاد شده و از آنجا به بغداد آمد و بعداً به خدمت (شاه عباس) تشرف یافت و پس از شرفیابی حضور به اردبیل رفته و در آنجا سکنی گزید، ولی باز امیدوار به بازگشت گنجه بود و انتظار داشت که روزی آنجا از تصرف رومیان درآمده و حکومت آن شهر دیگر بار به وی واگذار شود. این آرزو در سال ۱۰۱۵ و (پس از فتح گنجه توسط شاه عباس بزرگ) برآورده شد و محمدخان زیاد اوغلی قاجار به حکومت آنجا نائل گردید. (ن.ک به: سرگرد رضا جهانسوز، تاریخ بنیان قاجار، چاپخانه ارتش، تهران، خرداد ۱۳۳۳، چاپ اول، صص ۴۴ و ۴۵، به نقل از: فصل هشتم، ص۵۹، تاریخ زندگی شاه عباس، اثر ابوالقاسم سحاب).
۱ ـ اشاره به تاریخ ۹۹۶ هجری قمری است که پس از بر تخت نشستن شاه عباس بزرگ، بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه مجدداً به خاندان زیاد اوغلی، یعنی محمدخان رسید. (ن.ک به: ص۱۱ این مقاله به نقل از کتاب (از شیخ صفی تا شاه صفی).
۱ ـ داودخان فرزند اللهوردیخان سردار نامی ایران بود. داودخان سمتهای بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه را داشت. (ن.ک به: جمشید گیوناشویلی، مطالعات گرجی ـ ایرانی، تفلیس ۱۳۷۶، انتشارات انجمن روابط علمی و فرهنگی و همکاری ایران و گرجستان، صص ۵۵و۵۶). داودخان در توشقانائیل ۱۰۳۶ از طرف شاه عباس به سمت بیگلربیگی گنجه و قرهباغ منصوب شد، و پس از آغاز فرمانروائی شاه صفی (۱۰۵۲ ـ ۱۰۳۸) (۱۶۴۲ ـ ۱۶۲۹) داودخان از کار برکنار گردید. (ن.ک به: رهُربرُن، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۵۷، ص۵۱). جمشید گیوناشویلی در کتاب مطالعات گرجی- ایرانی، انتصاب داودخان را سال ۱۰۳۴ هجری قمری (۱۶۲۵ میلادی) میداند. (صفحه۶۱) طبق آنچه در همین کتاب آمده، داودخان در اوائل سال ۱۶۳۱ مورد غصب شاه صفی قرار گرفت و به گرجستان فرار کرد. (ن.ک به: همان، ص۶۰).
۱ ـ طهمورثخان (تیموراز اول) والی کاخت بود. خواهر او همسر داودخان بود. داودخان برادر امامقلیخان بود که هر دو پسران اللهوردیخان سردار بزرگ شاه عباس بودند. (ن.ک به: جمشید گیوناشویلی، مطالعات گرجی ـ ایرانی، انتشارات انجمن روابط علمی، فرهنگی و همکاری گرجستان و ایران، ۱۳۷۶، ص۵۹).
۱ ـ چرخچی ـ تعیینکننده محل اردوگاهها، و اطلاعدهنده از وضع و ترتیب لشگر دشمن و اکتشافکننده طُرق و شوارع بود. (ن.ک به: ناصر تکمیل همایون، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، جلد اول، تهران، ۱۳۷۶، ص۸۱، به نقل از: جهانگشای نادری، ص۵۷۲). سردسته چرخچیان را چرخچیباشی میگفتند، چرخچیباشی در زمان جنگ، همراه و همپای تفنگچیباشی (فرمانده تفنگچیان) عمل میکرد. (ن.ک به: همان، ص۹۴). در اینجا (اصطلاح) (چرخچیشده از پیش رفت)، همین معنا را میرساند که چرخچیشدن جهت اطلاع از وضع و ترتیب لشگر دشمن و اکتشاف طُرق و راهها بوده است.
۱ ـ محمدخان زیاد اوغلی علاوه بر اینکه در جنگها فداکاریهای فراوان نمود، در امور دیوانی و اداری و حکومتی نیز وارد و بصیر بود. پاول لوفت نویسنده، در کتاب «ایران در عهد شاه عباس» در هنگام شرح کاردانی «ساروتقی» که از سال ۱۰۴۴ (۱۶۳۴) در دوره شاه صفی امور وزارت را به عهده داشت، چنین مینویسد: «ساروتقی که از سال ۱۰۴۴ (۱۶۳۴ میلادی) امور وزارت عظمی را در عهده داشت، در شمار جالب توجهترین شخصیتهای دربار در آن عهد بود. شاه عباس اول در ایام خود به این جوان تنگدست ولی بسیار کاردان و هدفمند که به خاندانی تبریزی و نه چندان مشهور تعلق داشت بذل توجه کرده بود. ساروتقی پیش از آمدن به اصفهان به عنوان وزیر بیگ بزرگ قرهباغ (گنجه) یعنی محمدخان زیاد اوغلی معلومات و تجربیات در امور دولتی به دست آورده بود.» (ن.ک به: پاول لوفت، ایران در عهد شاه عباس دوم، ترجمه کیکاووس جهانداری، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، تهران، ۱۳۸۰، ص۴۲).
۱ ـ تاریخ انتصاب داودخان به حکومت قرهباغ به مرکزیت گنجه در کتاب رهُربُرن (نظام ایالات در دوره صفویه)، ترجمه کیکاووس جهانداری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۷، صفحه ۵۱، ۱۰۳۵ هجری قمری (۱۶۲۶ میلادی) میباشد. ولی جمشید گیوناشویلی، مطالعات گرجی ـ ایرانی، تهران، ۱۳۷۶، انجمن روابط علمی، فرهنگی گرجستان و ایران، صفحه ۶۱، آن را سال ۱۶۲۵ یعنی ۱۰۳۴ هجری قمری میداند.
۱ ـ گنجه از زمان تأسیس بیگلربیگی قرهباغ به دست شاه طهماسب در سال ۹۶۲ مرکز و حاکمنشین ایالت قرهباغ گردید.
۱ ـ رستمخان، همان خسرومیرزا باگراتیون است. پس از فوت شاه عباس اول در سال ۱۶۲۹ میلادی، (۱۰۳۸ هجری قمری)، رستمخان نقش مؤثری در امر به حکومت رسیدن ساممیرزا نوه شاه عباس که بعداً به نام شاه صفی مشهور گردید، ایفا کرد. در نتیجه خسرومیرزا (رستمخان) مشمول لطف و عنایت بیکران شاه جوان واقع گردید و پس از مدتی به مقام قوللر آقاسی نیز انتساب یافت. (ن.ک به: جمشید گیوناشویلی، مطالعات گرجی- ایرانی، (مجموعه مقالات)، تفلیس، تهران، ۱۳۷۶، چاپخانه دانشگاه تفلیس، انتشارات انجمن روابط علمی، فرهنگی و همکاری گرجستان و ایران، شماره۲، با کمک و همکاری سفارت گرجستان در ایران، ص۶۰).
در زمان صفویه دو خاندان مهم گرجی دارای اعتبار بودند: یکی همین خاندان باگراتیون و دیگری خاندان اللهوردیخان یا (اوندیلادزه) که اللهوردیخان و پسرانش امامقلیخان و داودخان در حیات سیاسی و نظامی ایران در دوره صفوی، جای ویژهای دارا بودند. (ن.ک به: همان، ص۵۵).
پس از ماجرای داودخان و مجموع عوامل دیگری که پیش میآید، شاه صفی نسبت به امامقلیخان و پسرانش تصمیم قاطعی میگیرد و پسران امامقلیخان در قزوین به دستور شاه کشته میشوند و بدینگونه رقابت چند ساله خسرومیرزا (رستمخان) باگرایتون با خاندان اللهوردیخان با پیروزی خسرومیرزا به پایان میرسد. شاه صفی کمی پیشتر از این حوادث خسرومیرزا را به نام رستم به مقام والی کارتلی منصوب کرد و در نتیجه رقیب و نیروی متقابل تیموراز را در همسایگیاش جای داد، چندی نگذشت که اعیان و اشراف کاخت و کارتیل جانبدار رستمخان شدند و تیموراز اول مجبور شد با خانوادهاش گرجستان شرقی را ترک کند و دور از زادگاهش در ایام در انتظار ایام بهتری باشد. (همان، صص ۶۲ و ۶۳).
۱ ـ قوللر آقاسی (فرمانده غلامان) در روزگار صفویان و مدتها پس از آن و حتی تا بخشی از دوره قاجاریه، قوللر آقاسی به سبب فرماندهی بر غلامان از نزدیکترین افراد دربار به شخص شاه بوده و از میان اشخاص صاحب عنوان انتخاب میشده است، او که دارای لقب «رکنالدوله علیه عالیه» و عالیجاه بود، بعد از قورچیباشی جای داشت و به امور غلامان رسیدگی میکرد. (ن.ک به: ناصر تکمیل همایون، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، جلد اول، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۶، تهران، ص۴۱).
قوللر (غلامان) عبارت بودند از غلامان، گرجی، ارمنی، چرکس، داغستانی و گاهی زنگی که از کودکی در دربار پرورش مییافتند و حقوقبگیر خزانه کشوری بودند. (ن.ک به: همان، ص۳۹).
۱ ـ جغرافیدانان قدیم جهان را به هفت اقلیم تقسیم نمودهاند و گرچه نویسنده کتاب خلاصـﺔالسیر، میرزا محمد معصومبیک، ولد میرزا خواجگی اصفهانی، گنجه را از اقلیم پنجم دانسته ولی بطلیموس، آذربایجان، ارمنستان، اران و مراغه، را جزء اقلیم چهارم از اقالیم هفتگانه ربع مسکون شمرده و در کتاب صورﺓالارض، تصویری از اقلیم چهارم آورده شده است. (ن.ک به: سازمان میراث فرهنگی، فهرست بناهای تاریخی آذربایجان، نشریه شماره ۱۴، سال ۷۱، ص۱۵۱).
۱ ـ به دارایی این ولایت مأمور است، یعنی به حکومت این ولایت منصوب است. در زمان صفویه، کلمات و اصطلاحات دارایی، بیگلربیگی، امیرالامرا، تیولدار یا به طور کلی حاکم مترادف هم بودهاند، «شاه حکام ایالات و ولایات را از میان امرا برمیگزید و آنها را امیرالامرا یا بیگلربیگ میخواندند، امرا حاکم استان و یا شهرستان بودند، و تیولدار و یا به گفته آن زمان دارائی محل میشدند.» (ن.ک به: لوسین لوئی بلان، زندگی شاه عباس، ترجمه ولیالله شادان، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۵، تهران، صص ۳۹و۴۰).
۱ ـ م. خوبوا (M.khubua) از پژوهشگران گرجی و مؤلف کتاب احکام و فرامین فارسی، موزه گرجستان (۱۹۴۹). (ن.ک به: جمشید گیوناشویلی، مطالعات گرجی ـ ایرانی، (مجموعه مقالات) تفلیس، تهران، ۱۳۷۶، چاپخانه دانشگاه تفلیس، انتشارات انجمن روابط علمی، فرهنگی و همکاری گرجستان و ایران، شماره۲، با کمک و همکاری سفارت گرجستان در ایران، ص۸۷).
۱ ـ گنجه در دوره صفویه در واقع مرکز ایالت قرهباغ محسوب میگردید و قرهباغ همچنان در اختیار زیاد اوغلیها بوده، به این موضوع در کتابهای دوره زندیه نیز اشاره شده و زیاد اوغلیها را با عنوان بیگلربیگی قرهباغ و گنجه نام بردهاند.
۲ ـ بوزجالو همان بزچلو است که از توابع شهرستان اراک در استان مرکزی میباشد.
۳ ـ طبق آنچه در تواریخ زندیه آمده کریمخان زند در هنگام عزیمت به شیراز که در سال ۱۱۷۹ بوده، ابراهیم خلیلخان را به سمت والی قرهباغ منصوب کرد که در صفحات آتی به آن اشاره خواهد شد.
۱ ـ شاهوردیخان پدر جوادخان گنجهای و در متون تاریخی به این مورد اشاره شده است، از آن جمله: سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، جلد اول، مؤسسه مطبوعاتی شرق، تهران، ۱۳۳۵، ص۳۱۲، که به ملاقات جوادخان فرزند شاهوردیخان با آقامحمدخان قاجار در سال ۱۲۰۹ هجری قمری (۱۷۹۵ میلادی) به نقل از منابع گرجی اشاره میکند.
۲ ـ پناهخان جوانشیر پدر ابراهیم خلیلخان جوانشیر میباشد. با توجه به اینکه در ذکر وقایع سنوات ۱۱۷۴ و ۱۱۷۵ که در صفحات بعد خواهد آمد از پناهخان بدون ذکر ولایت خاصی نام برده شده، بنابراین در سالهای مذکور خاندان پناهخان هنوز در قرهباغ حکومتی نداشتهاند و حکومت قرهباغ به مرکزیت گنجه تحت اختیار خاندان زیاد اوغلی قاجار بوده و به همین دلیل در نوشتههای تاریخی از خوانین زیاد اوغلی گاه به نام بیگلربیگی قرهباغ و در بعضی اوقات به نام بیگلربیگی گنجه و یا مانند تمامی دوره صفوی و افشاریه از خوانین زیاد اوغلی کلاً با عنوان بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه نام برده شده است.
۳ ـ بیگلربیگی قرهباغ (گنجه)، در دوره صفویه بیگلربیگی قرهباغ به مرکزیت گنجه به یک واحد حکومتی اطلاق میشده، به طور کلی «در دوره صفویه کل مملکت ایران از چهار والینشین و ۱۳ بیگلربیگینشین تشکیل میگردید، که عبارت بودند از بیگلربیگان: قندهار، شیروان، هرات، آذربایجان، چخورسعد، قراباغ، استرآباد، کوه گیلویه، کرمان، مرو شاهیجان، (مرو شاهجهان)، قلمرو علی شکر، مشهد مقدس و دارالسلطنه قزوین.» (ن.ک به: ناصر تکمیل همایون، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۷۶، ص۱۲۴، به نقل از: تذکرهالملوک، جلد چهارم و پنجم).
در منبع دیگری از ایالات ایران در دوره صفویه نام برده شده و مراکز هر ایالت نیز قید شده است، (نام مرکز هر ایالت و مقر حاکم به شرطی که با نام خود ایالت یکسان نباشد، در داخل پرانتز ذکر گردیده است):
۱ ـ شیروان (شماخی) ۲ ـ قرهباغ (گنجه) ۳ ـ چخورسعد (ایروان) ۴ ـ آذربایجان (تبریز) ۵ ـ دیار بکر (قراآمد) ۶ ـ ارزنجان ۷ ـ قلمرو علی شکر (همدان) ۸ ـ عراق عجم ۹ ـ کرمانشاهان و کلهر
۱۰ ـ عراق عرب (بغداد) ۱۱ ـ فارس (شیراز) ۱۲ ـ کوه گیلویه (بهبهان) ۱۳ ـ کرمان ۱۴ ـ قندهار
۱۵ ـ بلخ ۱۶ ـ مرو ۱۷ ـ مشهد ۱۸ ـ هرات ۱۹ ـ استرآباد. (ن.ک به: رهُربُرن، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاووس جهانداری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۷، ص۲).
۱ ـ در کتاب گلشن مراد و در شرح ملاقات شاهوردیخان زیاد اوغلی قاجار که به عنوان بیگلربیگی قرهباغ از او یاد میکند در بین ملاقاتکنندگان با کریمخان زند به پناهخان جوانشیر در سال ۱۱۷۶ بدون ذکر عنوان اشاره میکند و مشخص میگردد، که در این سال هنوز شاهوردیخان زیاد اوغلی بیگلربیگی قرهباغ بوده است.
۲ ـ تاریخ فوت نادرشاه افشار در روز ۱۱ ماه جمادیالثانی سال ۱۱۶۰ قمری.
۱ ـ منطقه قرهچهداغ یا قرهداغ (ارسباران) در جنوب رود ارس واقع است و این رود منطقه مذکور را از سرزمین شمالی آن یعنی قرهباغ که در شمال رود ارس واقع است، جدا میکند. این موقعیت طبیعی با مرزبندیهای سیاسی دگرگون گردید و منطقه حائلی بین قرهباغ تا ساحل رود ارس تعیین گردید که از نظر جغرافیایی جزء منطقه قرهباغ به رسمیت شناخته نشد و با ایجاد این قسمت که جزئی از خاک جمهوری آذربایجان شوروی سابق بود، سعی گردید تا ارتباط جغرافیایی منطقه قرهباغ را با خطه قرهداغ در جنوب آن که جزئی از خاک ایران است عملاً قطع نمایند و بدینترتیب قرهباغ به صورت منطقه جغرافیائی محدودشدهای در درون مرزهای جمهوری آذربایجان درآمد و در واقع در محاصره دو جمهوری ارمنستان و آذربایجان قرار گرفت و ارتباط سرزمینی آن با ایران قطع گردید، ولی آنچه مسلم است، سرزمین قرهباغ منطقهای واقعشده در اران باستانی بوده و در واقع نام منطقه اران در دوره صفویه و قاجاریه بوده است و رود ارس آن را از قرهداغ ایران جدا میکند.
۱ ـ در پاییز سال ۱۷۵۷ میلادی، محمدحسنخان قاجار، طوری بر قلعه شوشی یورش برد که مانع از رسیدن کمک متحدان تازه ابراهیم خلیلخان به او و در فشار قرار گرفتن خودش بشود، طهمورث و ارکل اگرچه برای اتحاد به خان قاجار نزدیک شده بودند، کناره گرفتند، محمدحسنخان با اظهار انقیاد و بیعت مقدماتی سران، شروان، ایروان و زیاد اوغلی قاجار گنجه راضی شد. (ن.ک به: جان. ر. پری، کریمخان زند بین سالهای (۱۷۷۹-۱۷۴۷)، انتشارات فراز، ترجمه علیمحمد ساکی، تهران، ۱۳۶۵، ص۱۰۲).
۲ ـ ابراهیم خلیلخان جوانشیر فرزند پناهخان جوانشیر، چهارمین رئیس مشهور ایل جوانشیر بود. این ایل در زمان نادرشاه به خراسان و افغانستان کوچ داده شده بود ولی بعد از مرگ نادرشاه، مراجعت کردند. پناهخان پدر ابراهیم خلیلخان بانی قلعه شوشی بود، ابراهیم خلیلخان در اختلافات ایران و روسیه به طرفداری از روسیه قیام کرد، ولی بعداً که پشیمان شد، خود و اتباعش را قشون روس در قلعه شوشی کشتند. (ن.ک به: همان، ص۱۴۱).
۳ ـ در متن کتاب و در بیان رویدادهای مرتبط با کتاب به بعضی همکاریهای ابراهیم خلیلخان با گرجیها و روسها اشاره شده است.
۱ ـ تاریخ فوت کریمخان زند در سال ۱۱۹۳ هجری قمری.
۲ ـ زیاد اوغلیها در بین سالهای ۱۰۰۷ تا ۱۰۱۲ هجری قمری به دو شاخه تقسیم شدند، گروهی از آنها در گنجه ماندند و گروه دیگر به استرآباد آمدند. بازماندگان آنها هماکنون در گنجه و استرآباد (گرگان) زندگی میکنند، در بخش دیگری از این کتاب به زیاد اوغلیهایی که به استرآباد آمدند، اشاره خواهد شد.
۱ ـ جوادخان از سرداران ایران و حاکم گنجه که در جریان حمله سیسیانوف فرمانده متجاوز ارتش روسیه تزاری به گنجه به دست نیروهای روسی، به همراه فرزندش کشته شد.