سید محمد مسعود نقیب[۱]
بعد از جنگ جهانی دوم خصوصاً از سال ۱۳۲۰ شمسی به بعد سه دولت آمریکا، انگلیس، روس از شمال و جنوب وارد ایران شدند و در رقابت با هم، بخشهایی از خاک ایران را اشغال کردند و در این میان آذربایجان نیز در سیطره قوای اشغالگر روس قرار گرفت. از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ دو واقعه مهم در صفحه تاریخی آذربایجان به وقوع پیوست. و هر دو واقعه نیز توسط روسها طراحی شد و هر دو هم به دلایل و عللی که به بخشی از آنها اشاره خواهد شد، به شکست انجامید. واقعه اول به «تودهلیق» یعنی مربوط به تودهایها یا«غائله تودهایها» و واقعه دوم به «دمکراتلیق» یا «دمکراتدیق» یعنی «غائله دمکراتها» معروف است. رهبری واقعه اول را «محمدتقی خان امیر احمدی» معروف به «ممیش خان» و رهبری واقعه دوم را «میر جعفر جوادزاده» معروف به «پیشهوری» به عهده داشتند.
کلیدواژهها: فرقه دموکرات، خلخال، سید جعفر پیشهوری.
خلخال در آن تاریخ جزء آذربایجان شرقی و اینک جزء استان اردبیل و در ۱۰۵ کیلومتری شهر اردبیل و ۷۰ کیلومتری شهرستان تالش گیلان واقع است و ازنظر محدوده جغرافیایی به استانهای: گیلان، زنجان، آذربایجان شرقی و شهرستان اردبیل محدود است. خلخال از دیرباز مهد علما و دانشمندان و شعرا و بزرگان علم و ادب بوده و مردم خلخال افرادی باهوش و مستعد و شجاع و سختکوش هستند و فضل و دانش و معرفت بهخصوص دینداری اهالی این سامان ورد زبان خاص و عام میباشد، که این صفات در مواقعی، هم مورد هدف دشمن بوده و هم در مواردی سدی محکم در مقابل دسایس دشمنان قرارگرفته است. با توجه به این موضوع مهم و شناختی که روسها از خلخال و مهاجرینی خلخالی داشتند، که غالبا باسواد و برخی ماجراجو بودند، فرصتی به دست روسها داد و با این بهانه چون چشم طمع بر بخشی از خاک ایران خصوصاً آذربایجان دوخته بودند. از این فرصتهای استفاده کردند و در دو برهه به فاصله چهار سال این دو غائله یا شورش را بهوسیله این دو ماجراجو یعنی «ممیش خان» و «پیشهوری» بوجود آوردند. بحث ما در این مقوله مربوط به واقعه دوم میباشد. واقعه دوم که به «دمکراتلیق» معروف است، یعنی غائله دمکراتها توسط میر جعفر جوادزاده مشهور به «پیشهوری» رهبری شد.
پیشهوری در سال ۱۲۷۲ شمسی در روستای زاویه سادات خلخال به دنیا آمد و در سال ۱۲۸۴ به همراه پدر و مادر به باکو رفت و در آنجا به تحصیل و کار پرداخت و در حوالی انقلاب روسیه به کمونیست جلب شد و در سال ۱۲۹۶ شمسی در ۲۵ سالگی عضو کمیته مرکزی حزب عدالت و عضو بوروی خارجی پنجنفره و سردبیری روزنامه حریت را به عهده گرفت، در اردیبهشت ۱۲۹۹ شمسی ارتش سرخ در جریان جنگ با روسهای سفید وارد خاک ایران شد، به همراه آن تعدادی از رهبران حزب عدالت، ازجمله پیشهوری نیز وارد گیلان شدند و در ۳۰ خرداد ۱۲۹۹ در بندر انزلی اولین کنگره حزب کمونیست ایران را بپا داشتند. در این کنگره پیشهوری عضو کمیته مرکزی و یکی از چهار رهبر اصلی حزب شد و در کنار حیدر عمو اوغلی و سلطان زاده و کامران به انتشار روزنامه کمونیست، ارگان حزب، در رشت پرداخت.
او در مردادماه ۱۲۹۹ در دولت «کودتای سرخ» احسان اله خان دوستدار، سمت کمیساریای کشور را به عهده گرفت. در پی شکست نهضت جنگل مدتی به باکو رفت و مدیریت روزنامه «اکینچی» را به دست گرفت و سپس بهعنوان دبیر مسئول تشکیلات تهران به ایران آمد. در این دوران او سرمقالههای روزنامه حقیقت به مدیریت سید محمد دهقان را مینوشت.
در سال ۱۳۰۴ شمسی رابط حزب کمونیست ایران شد. در سال ۱۳۰۶ شمسی در کنگره دوم حزب کمونیست ایران معروف به کنگره ارومیه که ظاهراً در شهر رستوف در نزدیکی مسکو برگزار شد. مجددا دبیر کمیته مرکزی و مسئول تشکیلات حزب در تهران شد. پیشهوری در ۶ دیماه ۱۳۰۶ توسط شهربانی دستگیر شد. او در تمام دوران زندگی حتی منکر عضویت در حزب کمونیست بود، تا بالاخره در اسفندماه ۱۳۱۸ در دادگاه جنایی به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکی، طبق قانون ۱۳۱۰ زندانی شد و در دوران زندان میان پیشهوری و سایر زندانیان کمونیست بهویژه اردشیر آوانسیان، اختلاف شدیدی به وجود آمد که یکی از علل آن شاید اصرار پیشهوری در کتمان سمت حزبی و سوابق خود بوده است.
پس از آزادی در سال ۱۳۱۹ به کاشان تبعید شد. در مهرماه ۱۳۲۰ در جلسه موسسان حزب توده شرکت کرد و جزء رهبران اولیه حزب انتخاب شد و به همراه ایرج اسکندری اولین مرامنامه حزب را نوشت، ولی به علت اختلاف با اردشیر آوانسیان بهزودی کناره گرفت. در خرداد ۱۳۲۲ انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد، ولی در ۲۳ تیر ۱۳۲۳ اعتبارنامهاش رد شد. در مرداد ۱۳۲۴ به دستور سران شوروی سابق فرقه دمکرات آذربایجان را بنا نهاد و در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ حکومت خودمختار فرقه را ایجاد کرد و در پی شکست فرقه در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ به باکو رفت. پیشهوری در ۲۰ تیرماه ۱۳۲۶ در یک سانحه اتومبیل به قتل رسید. غالباً قتل پیشهوری را به میر جعفر باقراف دیکتاتور آذربایجان شوروی نسبت میدهند و عامل آن را غلام یحیی دانشیان میدانند.
پیشهوری در آذرماه ۱۳۲۴ با عنوان دمکرات و با مرام کمونیستی و به دستور و نقشه دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان شوروی و در تحت حمایت حکام و سردمداران آن کشور قصد خودمختاری آذربایجان بهظاهر و در حقیقت جدا کردن این خطه از ایران را داشت. او از مقر فرماندهی خود در تبریز مأمورانی به شهرستانها اعزام نمود و در طول مدت یک سال به تمام شهرهای آذربایجان ازجمله خلخال نیز مسلط شد و برای پیشبرد منظور خود «هاشم خان مرادی» را بهعنوان صدر کمیته به خلخال اعزام کرد. سپس «بلال آزاد» را بهعنوان فرماندار فرستاد. این دو نفر در طول اقامت خود در خلخال به بگیروببند پرداخته و اختناق و وحشت ایجاد کردند. آنها عدهای را دستگیر و حبس و شکنجه نموده و به قتل و غارت پرداختند. در طول این مدت در شهر و روستاهای بزرگ کمیتههای مختلف تشکیل داده و در نقاط حساس شهرستان، پستهای نگهبانی تأسیس و عدهای را بهعنوان فدایی در آن پستها گماردند. در نتیجه فشار و اختناق و بزنوبکش و شرارتهای آنها بعضی به گیلان فرار کرده و عدهای به اطراف پراکنده شدند.
در این خصوص سید علی النقی نقیب الاشراف (جد نگارنده) که روحانی بودند، در وقایع الایام خود می نویسد:
«در سال ۱۳۶۴ ه.ق (۱۳۲۴ شمسی) دمکراتها ظهور کرده و در شهرهای مختلف آذربایجان نطق ها و سخنرانیها نمودند. در اوایل ماه محرم عدهشان به ریاست هاشم خان وارد هرو آباد مرکز شهرستان خلخال شدند. در این وقت سرهنگ فرهنگیان با امنیهها در هرو آباد بودند. در اواخر محرم سرهنگ فرهنگیان از خلخال رفت و از طرف دمکراتها فردی به نام آزاد فرماندار خلخال شد و انجمنهای بزرگ و کوچک تشکیل و سخنرانیها نمود. رئیس دمکراتها میر جعفر پیشهوری تبریز را دارالحکومه خود قرار داده و با اطرافیانش سیاسی کاریها کرده و پلتیک و حیلهها مینمودند و به خدا و پیامبر قائل نبودند و مردم عوام را فریب میدادند و اموال مردم را صاحب میشدند. بعضی از صاحبمنصبان و روسا را به قتل رساندند. در خلخال و اردبیل و سراب و مشگین شهر و تبریز و خوی و میانج و زنجان بسیاری از مردم و دولتیان را کشتند. در حق مالکین هر روز یک نوع خبر انتشار میدادند. الحاصل «کریمخان صولتی» که به تهران فرار کرده بود، با عدهای مامور شدند تا دمکراتهای خلخال را دفع و دستگیر کنند.
کریمخان و عدهاش از طرف گیلان به سر آنها یورش آوردند و هر روز ازیکطرف خبر میرسید که به جنگ و زدوخورد و تیراندازی مشغولند. گاه در آق ایولر، گاه در نوده، گاه در آقبلاغ، گاه در اطراف خمس و مجره، خانقاه و اندبیل. تا اینکه کریمخان صولتی باکسان خود به خانقاه سادات آمده بعد از چند روز با فرار میر جعفر پیشهوری در آذرماه ۱۳۲۵ از تبریز به روسیه دمکراتهای خلخال را نیز پراکنده نمودند.»
قتل، تجاوز، تخریب و غارت، مصادره اموال، دستگیری و شکنجه و حبس، دربهدری و آوارگی وبی خانمانی، فرار خانوادهها به تهران و جاهای دیگر و… نهتنها در خلخال بلکه در نقاط مختلف آذربایجان و زنجان، نتیجه یک سال تسلط خیانت بار پیشهوری و فرقهاش شد.
به نظر من، این مسائل و ابراز انزجار مردم و عوامل مهم دیگر ازجمله: دینداری مردم، آگاهی تودهها از مرام تجزیهطلبی آنها، اتحاد و انسجام مردم به تبعیت از علما و روحانیان موجب شکست قطعی این گروه وابسته به بیگانگان گردید.
البته در خلخال که مسقط الراس پیشهوری بود و انتظار حمایت و طرفداری بیشتری داشت، کاملاً برعکس شد و مردم دیندار و وطندوست خلخال، نهتنها طرفداری و حمایت نکردند، بلکه شدیداً از او و فرقه تجزیهطلبش تنفر و ابراز انزجار نموده و اقدامات مؤثری علیه اش انجام دادند و مطالب و اشعاری بر ضد او و فرقه دمکرات نوشته و منتشر کردند.
در ذیل به چند نمونه از اشعاری که توسط مرحوم سید علی النقی نقیب الاشراف و دیگران، درآن زمان علیه فرقه و پیشهوری نوشتهاند اشاره میشود:
پیشه ور شوم رای هارا |
|
فرومایه ای پیشه ور شوم رای |
قاچدون ای ناخلف تیره جای |
سن ای بد گهر حالیوه ویل و وای |
به بحر تقارب تقرب نمای |
یقول لک النار ادخل درآی |
|
زن و مرد و کیمسه جوان و قوجا |
سنه لعن ایدر جمله ارض و سما |
پوزوب نقشه زی ذات پاک خدا |
اله است و الله و رحمان خدا |
دلیل است هادی تو گو رهنمای |
|
ایدور دون نیه خلقی دیندن کنار |
دییوردون نه شرع و نه الله وار |
سنی محو ایدوب خالق کردگار |
محمد(ص) ستوده امین استوار |
به قرآن ثنا گفت وی را خدای |
|
که ای شوم ناپاک، ای بد سرشت |
جفاکار و ای مردم آزار و زشت |
جهنم سنون چون اولوب سرنوشت |
سقر دوزخ و نار آتش نوشت |
مقر جای و هم آخرت آن سرای |
|
نه جوخ مردمی ائیلیوبسن حزین |
سنه لعن ایدرلر بولار بیل یقین |
یرون دور جهنم سنون ای لعین |
سماآسمان ارض و غبرا زمین |
محل و مکان و معان است جای |
|
دئدی سیزلره هاتف غیبی هوش |
نصیب اولمادی سیزلره حول وهوش |
بحمداله اولدی یروز ایندی بوش |
قنات است کاریز و عذب آب خوش |
چو ینبوع چشمه حماء است لای |
|
مگر بیلموسن ای خبیث شریر |
که ایران دا چوخ دو جوان دلیر |
تمامی پلنگ افکن و شیر گیر |
عفرناه و هیصم چو هرماس شیر |
صریمه عزیمه چو اندیشه رای |
|
سن ای پیشه ور ای دنی، بی حیا |
اوکس که اولوب دور سنه رهنما |
اولارعاقبت خوار و زار و فنا |
بهاء روشنی و ثمن چه بها |
ثبور است ویل و بود ویل وای |
|
الا ای جفا پیشه ای پیشه ور |
بلای الهی نئجه جوش ائدر |
یوخوندور بلای خدادن خبر |
یرون نارآتش جهنم سقر |
وجع درد و حمی تب و ویل وای |
|
پوزولدی مراموز اولوب بی اثر |
ذلیل ایتدی الله سیزی سر به سر |
قالوبسوز نئجیه چولده بی پاو سر |
شفه لب لسان چه زبان راس سر |
ید و جارحه دست و حلقوم نای |
به سقر رهنمون شدند |
|
از لطف بیکران خداوند ذوالجلال |
اتباع پیشه ور همگی تیره گون شدند |
صد حمد و شکر بیرق و رایات دمکرات |
با فرقه جهول چنین سرنگون شدند |
در سال «ایت ایل» که سگ ها برآمدند |
عوعو زنان همچو شغالان برون شدند |
اقبال نحس طالع منحوس دمکرات |
بر باد رفت و یکسره خار و زبون شدند |
چون از نتایج افکار روس ها |
مقصود نارسیده همه واژگون شدند |
ای حبذا زدست دلیران ملک و دین |
افراد دمکرات به سقر رهنمون شدند |
الفرار |
|
اسلام شد مشید و دین گشت آشکار |
از منتهای لطف خداوند کردگار |
برکند چون که از این سرزمین ما |
تخم حیات فرقه و این قوم نابکار |
از ترس تیر ناوک دلدوز «صولتی» |
«آزاد» بد سرشت چو گردید سوسمار |
آواز دلخراش تفنگش چنین بگفت |
لا خیر فی الاقامه الخیر بالفرار |
پسر گوید: | |
دده جان دو آیاقا دای داغیلوب یار و ائلیم |
|
دیه بیلمم اوره گیم پاتدادی لال اولدی دیلیم |
|
داغیلوب فرقه قاچوب دور هاموسی سندی بلیم |
|
آذر اوغلانلاری قالدی هامی حسرت کفنه |
|
پدر گوید: | |
قورخما گل طولیه ایندی دی گوروم نولدی سنه |
|
قوی خبر بیرجه ویرک حوزه میزه انجمنه |
|
ایده لر چاره آی اوغلان بیله درد و محنه |
|
آذر اوغلانلاری یاغی نیه اولدی وطنه |
[۱] . ادیب و محقق