مرگ استالین باعث شد تا رئیس مورد اعتماد او در کا. گ. ب توسط خروشچف و یارانش تیرباران شود،اما این مسئله هیچ تغییری در ساختار و هدف این سیستم به وجود نیاورد. در همین راستا، این سیستم برای احاطه به مهاجران ایرانی سعی میکرد طوری برنامهریزی کند تا از هر ایرانی مهاجر، بهعنوان یک رابط و خبرچین برای خود استفاده کند. برای همین منظور کا.گ.ب از هر فرصتی برای شکار جوانان ایرانی استفاده میکرد.
کا. گ.ب کانالهای اطلاعاتی ویژهای را چه با جلب افرادی از درون رهبری فرقه یا از صفوف آن به وجود آورده بود تا کنترل مضاعفی بر آنچه در درون حزب و رهبری آن میگذشت، داشته باشند. پرفسور شفایی بر این باور است که پس از شکست قیام افسران خراسان بازماندگان آن واقعه را جمعآوری و به کمک مقامات شوروی به باکو منتقل کردند و در باغ «شیخ بالایف» سکونت دادند، تعدادی از همان افسران را همان وقت به کا.گ.ب جلب کردند … شفایی مینویسد: «تصادفی نیست که بعدها از میان همان افسران باغ «شیخ بالایف» عناصری از قبیل فروغیان، کیهان، حاتمی، رصدی، رزمآور و … به مقامات بالای حزبی کشیده شدند و مورد اعتماد مقامات شوروی قرار گرفتند. » (و به درستی تأکید میکند که: «این بزرگترین اعتراض من به برخورد مقامات شوروی با ما مهاجران ایرانی است».
در مصاحبههایی که خود پژوهشگر با برخی از اعضای در قید حیات فرقه دمکرات آذربایجان و حزب توده از جمله دکتر ناصر اویسی، دکتر علی طاهرزاده، دکتر غلامرضا بیکسیان و …، در ایران و خارج از کشور نیز داشته، جملگی این مسئله را تأیید میکردند. در این باره رصدی میگوید: وقتی عضو کمیسیون تشکیلات و سپس مسئول تشکیلات فرقه دمکرات آذربایجان و عضو هیئت اجرائی فرقه دمکرات در باکو بودم، حدود سال ۱۳۳۰-۱۳۳۱ از سوی کا.گ.ب با من تماس گرفتند. از او میخواستند اطلاعاتی درباره کارهای تشکیلاتی یا آنچه در جلسات حزبی میگذرد یا مباحثات و مناقشات درون فرقه یا درباره افراد و رفتار آنها بدهد.
قائمپناه میگوید: «در سالهای ۱۳۳۰ وقتی که به شوروی پناهنده شدم از من تعهد گرفته شد و من هم این کار را یک امر عادی و خدمت به «سوسیالیسم» میدانستم و در همان چهارچوب، این عمل را در واقع همبستگی بینالمللی احزاب تلقی میکردم و موظف بودم که این کار را انجام دهم» (خسروی و حیدریان، پیشین: ۱۵۰-۱۵۵).