الحاق گرجستان که سدهها جزئی از سرزمینهای ایران بود ضربه سنگینی بود که به دولت ایران وارد شد. ژنرال سیسیانوف که در دوران الکساندر تزار روسیه به گرجستان فرستاده شده بود، در سال ۱۲۱۸ق/ ۱۸۰۳م به شهر گنجه حمله کرد تا آنجا را تصرف نماید (دنبلی، ۱۳۸۳، ص ۱۸۲-۱۸۱).
پیش از حملۀ سپاهیان روس به فرماندهی ژنرال سیسیانوف به گنجه، میان جوادخان گنجهای و او مکاتباتی رد و بدل گردید و در یکی از این نامهها جوادخان به روشنی به تحتالحمایۀ ایران بودن خود اشاره نموده و روسها را متجاوز به سرزمینهای ایران خوانده است (اسنادی از روابط ایران با منطقۀ قفقاز، ۱۳۷۲، صص ۱۶۰-۱۶۲). او با شجاعت تمام به سیسیانوف میگوید: «… و از کجا معلوم میشود که شما از قزلباش [سربازان ایران] رشیدتر هستید. شما دعوای خود را دیدهاید و دعوای قزلباش [سربازان ایران] را ندیدهاید.» (همانجا). اما روسهای دژخو بیاعتنا به همۀ موازین پس از یک ماه محاصرۀ گنجه در روز عید فطر سال ۱۲۱۸ به شهر حمله کردند.
اهالی و مدافعان شهر و در رأس آنان جواد خان زیاداوغلوی قاجار، سردارِ دلاورِ ایرانی و حاکم گنجه، در نبردی دلیرانه به مقابله روسیان شتافتند، اما دلیری آنان در برابر توپهای سپاهیان روس و خیانت نصیب بگ شمسالدینلو و گروهی از ارامنه گنجه نتیجهای نبخشید و جوادخان و پسرش حسینقلیخان به همراه گروهی از مدافعان شهر مردانه بر خاک غلتیدند و شهر به تصرف سپاهیان روس و ژنرال سیسیانوف درآمد (خاوری شیرازی، ج ۱، ۱۳۸۰، ص ۱۹۴-۱۹۳).
فتح گنجه توسط سیسیانوف و نامگذاری آن به الیزابتپل و الحاق آن به گرجستان، روسها را به ادامه تهاجم به دیگر نواحی قفقاز تشویق نمود و سیسیانوف با فرستادن سفیرانی به نزد حاکمان قرهباغ و ایروان خواستار تسلیمشدن و اظهار بندگینمودن آنان شد (دنبلی، همان، ص ۱۸۲).
ازدسترفتن گنجه و ادامه تعرضات سپاهیان روس به سرزمینهای ایران، رسماً ایران را وادار به دفاع از آب و خاک خود نمود و دور نخست جنگهای ایران و روسیه به مدت ده سال آغاز شد.
هنگام تهاجم روسها به گنجه، فتحعلی شاه قاجار در خراسان مشغول زدوخورد با مدعیان و بقایای شاهزادگان سلسلههای پیشین بود که خبر ناگوار فتح گنجه به دست روسها به وی رسید و او عباس میرزا نایبالسلطنه را با سپاهی به سوی آذربایجان فرستاد و عباس میرزا روی به ایروان نهاد (دنبلی، همان، ص ۱۸۳).
دور نخست جنگهای ایران و روسیه را به سه مرحله مشخص میتوان تقسیم کرد.
- مرحله نخست از سال ۱۲۱۸ق/ ۱۸۰۳م تا ۱۲۲۲ق/ ۱۸۰۷م که با انعقاد معاهده تیلسیت (Treaty of Tilsit) میان روسیه و فرانسه به پایان رسید.
- مرحله دوم از سال ۱۲۲۲ق/ ۱۸۰۷م تا معاهده بخارست در سال ۱۲۲۷ق/ ۱۸۱۲م.
- مرحله سوم از معاهده بخارست در سال ۱۲۲۷ق/ ۱۸۱۲م تا سال ۱۲۲۸ق/ ۱۸۱۳م که با انعقاد عهدنامه گلستان به پایان رسید.
این سه مرحله از دور نخست جنگهای ایران و روسیه که جمعاً به مدت ده سال به درازا کشید، فرازونشیبهای بسیاری برای ایران به همراه داشت که اشارهای گذرا به برخی از مهمترین آنها خواهیم داشت.
در ۲۹ صفر سال ۱۲۱۹ سپاهیان ایران در رویارویی با سیسیانوف که به خواست محمدخان قوانلوی قاجار (محمدخان ایروانی) به فتح ایروان آمده بود شکست خوردند و به اوچ کلیسا در سه فرسخی ایروان که سپاهیان عباس میرزا در آنجا قرار داشتند، عقبنشینی کردند (دنبلی، ۱۳۸۳، ص ۱۸۳-۱۸۴). با رسیدن فتحعلی شاه قاجار به همراه پنج هزار نیرو و مقاومت اهالی در اوچ کلیسا که به محاصره روسها درآمده بود، نیروهای روس به سمت تفلیس عقبنشینی کردند و ایروان به دست نیروهای ایرانی افتاد که البته این پیروزی چندان نپایید (دنبلی، همان، ص ۱۸۷-۱۹۲).
ورود فرانسه به عرصه منازعات بین ایران و روسیه در جهت منافع آن کشور که به دنبال جنگ با روسیه بود، با یاری خواستن فتحعلی شاه از ناپلئون بناپارت، فرانسویها را به ایران نزدیک نمود و با آمدن فرستادگانی زمینههای انعقاد پیمان فینکناشتاین (Finkenstein) و ورود هیئت نمایندگی ژنرال گاردان به ایران فراهم شد (بینا، ج ۱، ۱۳۴۲، ص ۱۱۰-۱۱۵).
در سال ۱۲۲۰ ق نیز رویاروییهای میان عباسمیرزا و سپاهیان روس در قفقاز درگرفت و عباس میرزا توانست قلعه پناهآباد و شوشی را از روسها باز پس گیرد (دنبلی، همان، ص ۲۲۶-۲۳۰) و سیسیانوف را در گنجه شکست دهد، اما در ادامه ایرانیان شکست خورده و عقبنشینی کردند (همان، ص ۲۳۱-۲۳۴). در همین سال گروهی از سپاهیان روس به سرکردگی ژنرال شفت با دوازده کشتی در بندرانزلی پیاده شدند تا از راه رشت تهران را تصرف کنند، اما در مقابل ایستادگی ایرانیها به فرماندهی میرزا موسی منجّمباشی گیلانی مجبور به عقبنشینی شدند (خاوری شیرازی، همان، ص ۲۲۶-۲۲۷).
در همین سال مصطفی خان شیروانی رو به سوی روسها نهاد و از سیسیانوف درخواست کمک نمود، سیسیانوف از گنجه به سوی شیروان شتافت (دنبلی، همان، ص ۲۳۷). شفت نیز از ساری به او پیوست و در همین حال حسینقلی خان نیز به عباس میرزا آگهی فرستاد که نیاز به کمک دارد. سیسیانوف به دنبال چارهجویی با حسینقلیخان حاکم باکو از درِ دوستی برآمد و حسینقلیخان نیز از فرصت استفاده نموده و او را به سوی باکو دعوت نمود (خاوری شیرازی، همان، ص ۲۳۸/ دنبلی، همان، ۲۳۸). حسینقلیخان از پیش چند تن از نیروهای خود را در نقاطی جای داده بود و به هنگام گفتگو با ژنرال سیسیانوف، ابراهیمخان از عموزادگان حسینقلیخان که مردی دلیر و رشید بود با اشاره حسینقلیخان به سوی سیسیانوف آتش گشود و او را به قتل رساند و همراهان او برخی گریخته و برخی نیز به قتل رسیدند (همانجا).
در سال ۱۳۲۱ ق به دنبال برقرای رابطه فرانسه با ایران، حکّام بیتجربه و بیخبر از بازیهای سیاسیِ دولتهای نیرومندی چون فرانسه و انگلستان که تنها به منافع خویش میاندیشیدند، دور جدیدی از حیات سیاسی ایران آغاز گردید. به دنبال انعقاد پیمان فینکناشتاین در سال ۱۲۲۲ق/ ۱۸۰۷م، فرانسه متعهد گردید که از نظر نظامی به ایران کمک نماید و نیز ژنرال گاردان را جهت اصلاح وضعیت سپاهیان ایران و آموزش آنان روانه ایران کند. ایران نیز مکلّف بود تا با انگلستان قطع رابطه نموده و به آن دولت اعلان جنگ دهد و اجازه عبور به سپاهیان فرانسوی که از راه خشکی به هندوستان خواهند رفت دهد (بینا، ج۱، ۱۳۴۲، ص ۱۱۸-۱۱۹).
از مفاد این قرارداد کاملاً پیداست که فرانسویان با درنظرگرفتن مصالح و منافع خویش فقط درصدد این بودند تا با بازنمودن پای ایران به زدوبندهای سیاسی از منازعات میان ایران و روسیه به نحو احسن به سود خود بهرهبرداری نمایند. اگرچه باز شدن پای آنان به ایران و آمدن هیئت ژنرال گاردان به ایران ثمراتی نیز در پی داشت که نباید آن را نادیده انگاشت، اما فرانسه هرگاه که اقتضای منافع آنان بود ایران را به حمله و ادامه جنگ یا صلح و توقف آن تشویق مینمود. در اصل عهدنامه فینکناشتاین و مأموریت ژنرال گاردان در ایران نه تنها نتایجِ سیاسیِ سودمندی نداشت، بلکه زیانهای سیاسی آن بیشتر بود (نفیسی، ج ۱، ۱۳۶۱، ص ۱۲۱).
از سال ۱۲۲۲ق/ ۱۸۰۷م مرحله دوم از دورِ نخست جنگهای ایران و روسیه آغاز شد. در این سال میان روسیه و فرانسه در تیلسیت قرارداد صلحی امضا شد و فرانسویها برخلاف تأکیدی که در پیمان فینکناشتاین درباره حاکمیت ایران بر گرجستان کرده بودند (بینا، همان، ص ۱۱۸)، حاکمیت روسیه بر گرجستان و چند ناحیه دیگر را پذیرفته و خواستارِ صلح میان ایران و روسیه شدند (نفیسی، همان، ص ۱۲۳).
اما مذاکرات میان ایران و روسیه نتیجهبخش نبود و ژنرال گودوویچ در سال ۱۲۲۳ق به ایروان و نخجوان حمله نمود و شکست سختی خورد و به تفلیس فرار کرد که سرمای سخت نیز بخشی از سپاهیان او را تلف نمود (دنبلی، همان، ص ۲۹۲-۲۹۳).
در این میان دولت انگلستان که از اتحاد میان روسیه و فرانسه دچار هراس شده بود بهتر آن دید که خود را به ایران نزدیک نماید و سعی در این داشت که با اخراج فرانسویها از ایران خود جانشین آنان گردد. به همین جهت سِر جان ملکم را روانه ایران کرد (دنبلی، همان، ص ۲۹۷). ملکم کوشید تا زمینه خروج فرانسویها از ایران را فراهم سازد که موفق نشد. در نتیجه سر هارفورد جونز به عنوان سفیر انگلیس به ایران آمد (خاوری شیرازی، ج ۱، ص ۲۹۱). با آمدن سر هارفورد جونز زمینههای خروج گاردان از ایران فراهم شد و گاردان که دیگر نمیتوانست به فعالیت خود ادامه دهد ایران را ترک کرد. سر هارفورد جونز با هدایایی گرانبها به دربار فتحعلی شاه آمد و مورد لطف او قرار گرفت (سپهر، ج ۱، ۱۳۳۷، ص ۱۰۷).
در این میان فتحعلی شاه به میرزا بزرگ قائممقام دستور داد تا از علمای اعلام طلب فتوا کند و آنان نیز با اعلام جهاد در راه خدا مردم را به پیکار با روسها دعوت نمودند. تعدادی از علمای نامی چون ملا احمد نراقی کاشانی، شیخ جعفر، آقا سیدعلی و میرزا ابوالقاسم و حاجی میرزا محمدحسین سلطانالعلماء امام جمعه اصفهان و ملا علیاکبر اصفهانی و تنی چند از دیگر علمای کشور با نوشتن رسالههایی جنگ با روسها را جهاد فی سبیلالله دانستند که بر بزرگ و کوچک واجب است (همانجا).
در سال ۱۲۲۵ق سپاهیان ایران به فرماندهی محمدعلی میرزا دولتشاه برادر عباسمیرزا به گنجه حمله نمودند (دنبلی، همان، ص ۳۱۲-۳۱۳). در همین سال روسها برای مذاکره با ایران تلاش نمودند اما مذاکرات راه به جایی نبرد و درگیریها دوباره از سرگرفته شد.
در سال ۱۲۲۶ ق سپاهیان ایران در گنجه و بخشی از قرهباغ پیشرویهایی داشتند اما سرمایِ فصل زمستان کار را دشوار و در نتیجه ادامه جنگ میسر نبود. در همین سال عثمانیها با فرستادن عبدالوهاب افندی به ایران گامهایی در جهت تحکیم اتحاد با ایران برداشتند (دنبلی، همان، ص ۳۸۵).
همانگونه که پیشتر اشاره شد، مرحله سوم جنگهای ایران و روسیه در دورِ نخست این پیکارها از سال ۱۳۲۷ ق پس از انعقاد پیمان صلح بخارست میان روسیه و عثمانی آغاز شد و در سال ۱۳۲۸ق/ ۱۸۱۳م با انعقاد پیمان اسارتبار گلستان به پایان رسید. در این آخرین درگیریها بنا به دلایلی سپاهیان روس کارایی لازم را برای ادامه پیکار با ایران نداشتند. به دلیل شرایط بد اقتصادی منطقه قفقاز سپاهیان روسیه در آنجا با مشکلات زیادی مانند قحطی و گرانی روبهرو شده (اتکین، ۱۳۸۲، ص ۱۲۶-۱۳۱) و در تهیه آذوقه برای سربازان و علف برای اسبانشان دچار سختی شدند (دنبلی، ۱۳۸۳، ص ۳۹۴). حتی مورخی چون عبداللهیف که گویا هیچ رسالتی جز تأیید همه اقدامات تجاوزکارانه و خشونتآمیز روسها نسبت به ایران نداشته، به اوضاع وخیم سپاهیان روس و افزایش نارضایتی در میان آنان در آن دوران اشاره نموده است (عبداللهیف، ۲۵۳۶( ۱۳۵۶)، ص ۱۰۵).
همین نارضایتی موجب گردیده بود تا سربازان با جان و دل نجنگند و جبههها را ترک نمایند. به نوشته مفتون دنبلی در جنگ اصلاندوز عباس میرزا گروهی متشکل از اسرا و فراریان روس را آماده نبرد ساخته و به خدمت گرفته بود (همان، ص ۳۵۲).
در این سو ایران با تعداد سپاهیانی بیشتر که تجربیاتی نیز از چند سال جنگ اندوخته و با فنون جنگی و نظامی، بیشتر آشنا شده و کمک انگلیسیها را نیز داشت، قرار گرفته بود. اما نبود نظم و انضباط لازم و نبود تعداد توپ لازم در سپاه ایران و جنگافزارهای انفرادی مانند تفنگهای جدید و روابط سنتی حاکم بر سپاه در انتخاب فرماندهان از ضعفهای اساسی ایرانیان بود (اتکین، همان، ص ۱۳۷-۱۳۵) که به هنگام لزوم از کارایی آنان میکاست. نتیجه آن شد که در جنگ اصلاندوز سپاهیان روسیه بر سپاهیان ایران چیره گردیدند و ایران را به پذیرش قرارداد گلستان وادار ساختند.
نبرد اصلاندوز، پیکاری سرنوشتساز بود که سرانجامِ دور نخست جنگهای ده ساله ایران و روس در آن روشن گردید.
در سال ۱۲۲۷ ق ژنرال رتیشچف به دنبال گشودن درِ دوستی با دولت ایران برآمد (دنبلی، همان، ص ۳۸۸). روسها خود نیز در این زمان به جهت استفاده از تمام ظرفیت و استعداد خود در اتحادیه بر ضد ناپلئون، موافق پایان جنگ با ایران بودند (بینا، همان، ص ۱۷۳). اما از سویی دیگر روابط مصطفی خان تالش که به روسها نزدیک شده بود عباس میرزا را به فکر چارهجویی انداخت (سپهر، ج ۱، ۱۳۳۷، ص ۱۳۳).
پس عباسمیرزا به قصد سرکوبی مصطفیخان تالش آماده عزیمت به آن سامان شد. تعلل رتیشچف در انجام مذاکرات صلح میان دو دولت نیز که از راه تزویر بود (خاوری شیرازی، همان، ص ۳۴۶) در ادامه درگیریها مؤثر شد. عباسمیرزا با چند فوج سرباز و چند عراده توپ راهی اصلاندوز شد (همان، ص ۳۴۷). سپاهیان روس با نیرنگ و فریب و همراهی مرادخان دلاغرده که بیشتر اهالی ایل او در اصلاندوز بودند، با شبیخونی قراولان سپاه ایران را دستگیر و آگاهیهای لازم درباره تعداد نفرات و تجهیزات آنان را به دست آوردند (سپهر، همان، ص ۱۴۱).
ایرانیان زمانی به خود آمدند که سپاهیان روس را در مقابل خود داشتند. جنگ درگرفت و با همه دلاوریها و جنگآوریهای ایرانیان و خود عباسمیرزا که تا پای جان میجنگید و حتی در میدان نبرد از روی اسب به زمین درغلتید و یکی از سربازان ایرانی اسب خود را به او داد (سپهر، همان، ص ۱۴۲)، ایرانیان شکست خورده و پراکنده شدند. در این میان انگلیسیها نیز خواهان برقراری صلح میان ایران و روسیه شده و به همین منظور دست به تحرکاتی زده بودند. با توجه به آغازِ خصومت میان روسیه و فرانسه و برقراری روابط دوستانه میان روسها و انگلیسیها و نیز مناسبات دوستانهای که میان ایران و انگلیس برقرار بود، روسها از انگلیسیها خواستند تا با میانجیگری، زمینههای صلح میان روسیه و ایران را فراهم نمایند (دنبلی، همانجا/ سپهر، همان، ص ۱۳۸).
سر گوراوزلی سفیر انگلستان در ایران مقامات ایرانی را تحت فشار قرار داده بود تا صلح کنند (خاوری شیرازی، ج ۱، ۱۳۸۰، ص ۳۴۶). او با مطرحنمودن موضوع صلح و محاسن این کار در نزد فتحعلی شاه، او را متقاعد کرد و میرزا محمد شفیع نیز بر گفتههای او تأکید مینمود و با او موافقت داشت، اما عباس میرزا موافق این موضوع نبود و بر ادامه جنگ اصرار داشت (دنبلی، همان، ص ۴۰۷-۴۰۶). انگلیسیها حال که مصالح و منافع خود را در برقراری صلح میان ایران و روسیه میدیدند برای انعقاد آن بسیار تلاش میکردند و از توسل به هیچ ترفندی رویگردان نبودند. چنانکه سرگوراوزلی در گزارشی به وزیر امور خارجه نوشت که با تهدید قطعِ پرداخت کمکهای مالی سرانجام موفق شدم فتحعلی شاه را ترغیب به مذاکره با دولت روس بدون دخالت میرزا بزرگ و اطرافیانش نمایم (بینا، همانجا) و این موفقیت سرگوراوزلی در شرکتندادن اشخاص دلسوز ایران در مذاکرات بیدلیل نبوده و انتخاب میرزا ابوالحسنخان کاملاً حسابشده و براساس برنامهریزی دقیق بوده است. میرزا ابوالحسن در قبال خدماتی که به سود انگلیسیها و به زیان کشور خود انجام داد از آنان پول دریافت کرد و حتی به این کار خود افتخار هم میکرد (ناطق، ۱۳۵۸، ص ۱۱۱).
حتی میرزا بزرگ قائممقام مسئولیت شکست ایران در جنگ با روسیه را به گردن انگلیسیها انداخته و در نامهای به آن اشاره کرده است (بینا، همان، ص ۱۷۱).
در سال ۱۲۲۸ ق/ ۱۸۱۳م فتحعلی شاه قاجار ابوالحسن خان شیرازی را به قرهباغ فرستاد (نفیسی، همان، ص ۳۳۲) و با برقراری صلح میان ایران و روسیه مقدمات انعقاد عهدنامه گلستان فراهم گردید و گفتگو درباره آن آغاز شد. ابتدا سر گوراوزلی از سوی ایران و پس از او میرزا ابوالحسن شیرازی مذاکرات را پیش برد (همان، ص ۳۳۳).
انگلیسیها همانگونه که خود پیشبینی کرده و زمینه آن را فراهم نموده بودند و حتی برای مذاکرات نیز اشخاص معین و مورد وثوق و اعتماد خویش چون میرزا ابوالحسن را در نظر گرفته بودند، ایران را به پذیرش عهدنامه وادار نمودند و در تاریخ بیست و نهم شوال ۱۲۲۸/ سیزدهم اکتبر ۱۸۱۳م در کنار رودخانه زیوه از قراء گلستان، عهدنامۀ گلستان به امضای میرزا ابوالحسنخان از سوی ایران و رتیشچف از سوی روسیه رسید و در ظاهر جنگهای ایران و روسیه به پایان رسید. تنها موضوعی که انگلیسیها به خاطرِ جلب توجه دولت ایران توانستند به روسها بقبولانند، امضای صورتمجلس جداگانهای توسط روسها بود که به موجب آن روسیه وعده داده بود که در حدِ امکان خود در مورد دعاوی اراضی ایران آنان را راضی نماید (عبداللهیف، همان، ص ۹۳).
در فصل دوم قرار داد قید گردیده عهدنامه گلستان بر اساس اسطاطبسکوا و پرزندیم (دنبلی، همان، ص ۵۸۲، ضمیمه ۸) و یا استاتگواپرزنتم (Statgu ed presentem) یعنی وضعیت موجود کنونی (عبدالله یف، همان، ص ۹۲، زیرنویس ۲) منعقد خواهد شد. طرفینِ درگیر به هنگام انعقاد قرارداد در هر وضعیتی که از لحاظ ضبط و تصرف ولایات و خاننشینها دارند به همان وضعیت باقیمانده و این مناطق کماکان در ضبط و تصرف آنها باقی بماند (نفیسی، ج ۱، ص ۲۸۸). همین موضوعِ مبهم که به حتم عمدی در آن بود بعدها باعث بروز مشکلاتی شد که منجر به آغاز دورِ دوم جنگهای ایران و روسیه شد (نفیسی، همانجا).
بدینترتیب تمامی مناطق و سرزمینهایی که در آن سوی رودخانه ارس قرار داشتند و به اشغال روسها درآمده بود مانند: گرجستان، دربند، باکو، گنجه، شیروان، شکی، قرهباغ، بخشی از تالش و مغان به طور رسمی به دولت روسیه واگذار شد (واتسن، همان، ص ۱۱۹) و ایران به ناچار از بخشهایی گسترده از خاک خود صرفِنظر نمود.
روسیه در عمل تمامی آن سرزمینها را تصاحب نمود و برخلاف وعدهای که در آن صورتجلسه جداگانه که بدان اشاره شد داده بود ـ که رضایت ایران در ادعاهای ارضیاش را تأمین نماید ـ کوچکترین تمایلی به استرداد حتی بخش کوچکی از آن سرزمینها از خود نشان نداد.
در حقیقت عهدنامه گلستان را نمیتوان یک قرارداد عادلانه صلح براساس منافع دو طرفِ درگیر دانست. انگلیسیها به دلیل تسریع در پیشرفت سیاستهای خود در اروپا که ایجاب میکرد نیروهای روسیه از جبهههای قفقاز آزاد گردند، ایرانیان را وارد به پذیرش این قرارداد نمودند و ایرانیها نیز کورکورانه اندرزهای انگلیسیها را در اینباره پذیرفتند (بینا، همان، ص ۱۷۷). انگلیسیها در آن دوران با هراسی که از نیروی ایران داشتند و آنان را تهدیدی برای افغانستان و مرزهای هندوستان میدیدند، بهتر دیدند که ایران را در وضعیتی قرار دهند که همواره نیروهایش درگیر جنگهای آتی با روسیه شود تا فرصت پرداختن به جبهههای دیگر را نداشته باشد (نفیسی، همان، ص ۲۹۲).