خانه / یادداشت / رهبری فرقه دمکرات آذربایجان

رهبری فرقه دمکرات آذربایجان

بعد از مرگ مشکوک پیشه‌وری که یک سال پس از سقوط حکومت فرقه اتفاق افتاد، سایر رهبران فرقه دمکرات فهمیدند که برای زنده ماندن، نباید کاری کرد که مقامات شوروی رنجیده ‌خاطر شوند، برای همین آنها تصمیم گرفتند فرقه دمکرات آذربایجان را در شوروی آن‌گونه اداره و رهبری کنند که خواست مقامات شوروی می‌باشد. هر چند این کارشان به هزینه نابودی زندگی هزاران هزار عضو فرقه بینجامد. همچنین دستگاه رهبری فرقه به سهم خود در به فساد کشاندن و تباهی اخلاقی مهاجران نقش زیادی داشت. این دستگاه، عده‌ای را با دادن ‌امتیاز، به خبرچین و گزارشگر مبدل ساخت. کم نبودند کسانی که در آن محیط و فضای فاسد، در اثر فرصت‌طلبی و ضعف نفس به طعمه‌های مناسبی مبدل شدند.

طی سالیان دراز که سکان کشتی فرقه در تبعید، در دست غلام‌یحیی دانشیان قرار داشت، او از این وسیله، بی‌رحمانه برای مقابله با مخالفان و انتقادکنندگان و فشار بر آنها استفاده می‌کرد تا بقیه حساب کار خود را بدانند و به افراد سربه‌راه و مطیع مبدل شوند.

پدیده نفرت‌انگیز دیگر که بلای جان عده دیگری از مهاجران سیاسی ایرانی شد، مجازات ناراضی‌ها و منتقدان از راه تهمت‌زنی بود … یکی از نامدارترین کسانی که به اتهام واهی «جاسوس» دستگیر و زندانی و راهی اردوگاه کار اجباری شد. محمد بی‌ریا، وزیر فرهنگ حکومت فرقه دمکرات آذربایجان بود … جرم بی‌ریا این بود که می‌خواست به ایران برگردد و به همسر و نوزادش بپیوندد. ۲۷ سال زندان و اقامت در اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری برای جلوگیری از تحقق این خواست ساده انسانی بود.

محمد بی‌ریا: محمد باقرزاده، معروف به بی‌ریا متولد ۱۲۹۴ در تبریز بود. مدتی در باغ گلستان تبریز تنبک می‌زد و مسئول بخشی از گردونه و چرخ فلک بود. صعود او به قدرت، چه در مقام صدر اتحادیه‌های کارگری آذربایجان، چه بعدها، قرار گرفتن او در رهبری فرقه‌ دمکرات آذربایجان و کسب مقام وزارت، مدیون مناسبات ممتاز او با دستگاه شوروی مستقر در آذربایجان و حسابگری‌ها و نقشه‌های میرجعفر باقراوف در قبال ایران بود.

دو سال قبل از تشکیل فرقه، در سفری به باکو، دستگاه‌امنیتی شوروی با اصرار و علی‌رغم میل باطنی بی‌ریا، او را به همکاری با کا.گ.ب فراخوانده و از او تعهد کتبی گرفته بودند. بنابراین عجیب نبود که خواسته باشند «آدم» خود را به وزارت بنشانند. اسناد و مدارک موجود و واقعیت سرنوشت دردناک بی‌ریا، نشان می‌دهد که او از نظر سیاسی و بینشی، فردی کم‌مایه و ساده‌لوح، ولی ایران‌دوست بود.

ماجرای او از بهار ۱۳۲۱ (آوریل ۱۹۴۲) آغاز می‌شود. در این سفر، بی‌ریا و همراهان او چند صباحی (از آوریل ۱۹۴۲ تا ژانویه ۱۹۴۳) در باکو به سر می‌برند و هر کدام در مؤسسات مختلف مشغول به کار می‌شوند. بی‌ریا توضیح می‌دهد که چون در ایران تحت تعقیب بود به‌عنوان پناهنده سیاسی به باکو ‌آمد. بی‌ریا برای تقاضای ویزای ورود به تبریز به کنسولگری ایران در باکو مراجعه می‌کند. بلافاصله دستگاه جهنمی کا. گ. ب (آن زمان تحت نام «ان.ک.و.د» فعالیت می‌کرد) به کار می‌افتد. عوامل‌امنیتی با او ملاقات می‌کنند و از او می‌خواهند برای همکاری با «ان.ک.و.د» تعهد کتبی بدهد.

به استثنای علی شبستری و سلام‌الله جاوید که گویا سر و سرّ قبلی و پنهانی با قوام‌السلطنه داشتند، محمد بی‌ریا از نادر رهبران فرقه بود که پس از فروپاشی دستگاه فرقه در تبریز ماند. بی‌ریا در غیاب سیدجعفر پیشه‌وری، به جای وی نشست و به طرح تسلیم فرقه دمکرات صحه گذاشت. محمد بی‌ریا را بدین نحو در اوایل مارس ۱۹۴۷ به شوروی بردند. در ابتدا همان‌گونه که از احسان‌الله‌خان به گرمی استقبال شد، از او نیز تجلیل به عمل‌ آمد. شایان ذکر است که بی‌ریا در اوایل دسامبر ۱۹۴۷ یعنی تنها ۹ ماه پس از ورود به باکو، با سرکنسول ایران برای اخذ پاسپورت و بازگشت به ایران و پیوستن به خانواده‌اش تماس می‌گیرد. ‌اما این کار او خوشایند مقامات شوروی نیامد، برای همین هم به بهانه‌ واهی او را دستگیر و روانه‌ اردوگاه‌های کار سیبری کردند. بی‌ریا در مراجعت از اولین دوره‌ی ۹ ساله زندان به باکو، شرح می‌دهد که «اتهامات» زیر، دستاویز محکومیت او به ۱۰ سال زندان بود:

۱٫ در سال ۱۹۴۲ بدون کسب اجازه از وزارت کشور (شوروی) درصدد بازگشت به ایران برآمده و با کنسولگری ایران برای اخذ ویزا تماس گرفته است؛

۲٫ در سال ۱۹۴۶ در دوران حکومت فرقه‌ دمکرات با کنسول ‌آمریکا در تبریز ملاقات نموده است؛

۳٫ در دسامبر ۱۹۴۷ در باکو بدون کسب اجازه از وزارت کشور اتحاد شوروی درصدد برآمده به ایران برگردد.

بی‌ریا می‌گوید: شب دستگیری‌اش، شکنجه‌گران دستگاه‌ امنیتی بدن نحیف او را به باد کتک می‌گیرند، دندان‌هایش را می‌شکنند. در سال ۱۹۶۹ که سه دوره مجموعاً ۲۴ سال زندان را به پایان رسانده بود، به باکو بازگشت. ‌اما این بار برای اقامت او محلی به نام «یاروسلاول» از حومه بخش «ترمبوو» از بد آب و هواترین مناطق شوروی تعیین گردید.

بی‌ریا همواره و از جوانی مردی متدین و متعصب مذهبی بود. نماز و روزه‌ او هیچ‌گاه قطع نشد. او پس از تحمل ۳۳ سال رنج و عذاب فراوان، بالاخره در سال ۱۹۸۰، پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ موفق به دریافت اجازه خروج از شوروی شد. پس از بازگشت به ایران او در حسرت دیدار فرزند و محبت همسر، آواره و سرگردان در خیابان‌های شهر تبریز پرسه می‌زد تا اینکه در سال ۱۹۸۵ چشم از جهان فروبست.

در شوروی هرچه اصرار کردند و تمام‌ امکانات را در اختیارش گذاشتند، حتی اگر می‌خواست، می‌توانست به جای چشم‌آذر و غلام‌یحیی [دو نفری که به ترتیب در همان سال‌ها صدر فرقه دمکرات آذربایجان گماشته شده بودند] در رأس فرقه قرار بگیرد، ‌اما زیر بار نرفت. دوباره به زندان افتاد و برگشت؛ به مرده‌شویی در یکی از مساجد تبریز راضی شد ‌اما زیر بار نرفت و گفت: می‌خواهم بروم ایران.

در گزارش کاملاً سری شعبه‌ بازپرسی وزارت ‌امنیت دولتی آذربایجان شوروی در سوم نوامبر ۱۹۴۸، علت واقعی دستگیری و محکومیت محمد بی‌ریا چیزی جز قصد او برای مراجعت به ایران نبود، و ملاحظه می‌شود که دستور بازداشت او نیز با دستور میرجعفر باقراوف و آتاباکوف، وزیر‌امنیت دولتی شوروی، صورت گرفته است (همان: ص۱۷۵).

شخص دیگری که قربانی سخن‌چینان و گزارش‌های ناجوانمردانه «رفقای» خود شد، عباس میرزایی است. او مقیم شهر دوشنبه در تاجیکستان بود. از قرار وقتی از نزدیک با واقعیت‌ها و نادرستی‌ها آشنا می‌شود، روزی با عصبانیت عکس استالین را پاره می‌کند و ناسزا می‌گوید. فوراً «گزارشگران» خبر را می‌رسانند. عباس زاهدی و جوده شاهی موارد دیگر این‌گونه قربانیان هستند. آنها پس از آزادی از زندان، به علی شمیده گفته بودند که بیش از مقامات محلی از دست هم‌قطاران خود که با آنها تحصیل می‌کردند، آزار دیده‌اند. از دیگر کسان نامدار می‌توان دکتر مهتاش، وزیر کشاورزی حکومت فرقه دمکرات آذربایجان و اسماعیل شمس، مدیر روزنامه‌ آذربایجان ارگان رسمی فرقه‌ دمکرات آذربایجان را نام برد. آنها نیز پس از روی‌کارآمدن خروشچف و کنگره بیستم آزاد شدند (همان: ۱۸۱-۱۸۲).

پس از رهایی از زندان و اردوگاه‌ها هر چند آن شرایط سخت اردوگاه برای مهاجران از بین رفت ولی کم‌کم کمبود بسیاری از چیزها، در روح و جسم مهاجران هر روز بیشتر بروز کرد. دوری از وطن، خانواده و اطرافیان، چیزی نبود که به راحتی بتوان جبران کرد. در مصاحبه‌ای که با برخی از این افراد صورت گرفته، خاطرات بسیاری در این باره گفته‌اند. واکنش این افراد در برابر ناملایمات هم یکسان نبود. پناه بردن به الکل و افراط در آن رایج‌ترین واکنش بود و چه بسیار جوانانی که به خاطر افراط در خوردن مشروبات الکلی جان خود را از دست دادند.

رویداد غمبار دیگر، خودکشی برخی از پناهندگان از فرط یأس و سرخوردگی از زندگی «مهاجرت سوسیالیستی» بود که موارد زیادی از آن در میان مهاجران نسل دوم به وقوع پیوسته است.

این گفتار را با سخنی از جهان‌شاه‌لو به پایان می‌بریم. او در مقدمه کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «هم‌میهنان و به ویژه جوانان ما که در آینده، چه‌بسا سر راهشان چنین دام‌هایی گسترده خواهد شد، باید توجه کنند کارهای نادرست من و همکاران و همگامانم در برپایی حزب توده و فرقه‌ دمکرات آذربایجان، پی‌آمدهای شومی برای میهن‌مان به بار آورد و چه نوجوانانی را که سرمایه‌های ارزنده و گران‌بهای میهن ما بودند، به کشتن داد و چه خانواده‌هایی را بی‌سرپرست و بی‌سروسامان کرد.

ما که به گمان خود می‌خواستیم زندگی هم‌میهنان خود را بهبود بخشیم، دانسته یا ندانسته، آن‌ها را به سوی پرتگاه نیستی راندیم. به دیگران کاری ندارم؛ ‌اما من در برابر سروش درون خود، بسیار شرمنده‌ام. زیرا، تنها آن شمار از خانواده‌ها نبودند که از حزب‌سازی و فرقه‌تراشی ما به دستور بیگانگان از میان رفتند؛ بلکه مسیر زندگانی هزاران خانواده‌ دیگر، دگرگون شد و چه‌بسا، آنها را در غربت و در میهن، به خاک سیاه نشاند» (جهان‌شاه‌لو، پیشین: مقدمه کتاب).

در کنار مجموعه خاطراتی که از برخی بازماندگان ایرانی و حتی خارجی اردوگاه‌های سیبری در آسیای میانه مثل خاطرات دکتر عطا صفوی «در ماگادان کسی پیر نمی‌شود»، خاطرات غلامحسین بیگدلی «از کاخ‌های شاه تا زندان‌های سیبری»، خاطرات‌اندره سانتورنس «هفده سال در اردوگاه‌های شوروی» و ده‌ها کتاب مانند این‌ها به چاپ رسیده، خود پژوهشگر این تحقیق نیز چند سالی است در خصوص سرگذشت مهاجران نسل دوم، مشغول تحقیق و مصاحبه و ثبت و ضبط خاطرات آخرین بازماندگان این نسل در داخل و خارج از ایران می‌باشد که تاکنون نتایج این پژوهش، جمع‌آوری و چاپ چند مجموعه خاطرات شده است.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

ترویج ترکی قفقازی

از جمله جریان‌های که به صورت خزنده توسط عوامل برجسته‌ فرهنگی ـ‌ امنیتی شوروی هدایت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *