نویسنده: دکتر شاپور رواسانی[۱]
… من فرزند انقلاب مشروطیّت ایرانم،
من از اعقاب بابک خرمدین هستم.
(خیابانی)
گـر خون خیابانی مظلوم بجوشد
سرتاسر ایران کفنی سرخ بپوشد
(ملکالشّعرای بهار در سوگ خیابانی)
پیشگفتار
در بیشتر بررسیهای تاریخی در جامعه ما، چه مربوط به دوران باستان باشد، چه دوران اسلامی یا دوران معاصر، چند نکته بنیادی مورد توجه قرار نمیگیرد:
ـ به ساختار طبقاتی در دوره معین مورد بررسی و به مسأله اختلاف طبقاتی و جنگ طبقاتی میان استثمارگران و محرومان که در سراسر تاریخ ایران همیشه وجود داشته توجه نمیشود و کار تاریخنویسی در بیشتر بررسیهای تاریخی از ذکر رویدادها، زندگی اشخاص یا دست بالا طرح مسائل فرهنگی، سیاسی و نظامی فراتر نمیرود.
ـ این نکته بنیادی در بررسی تاریخ معاصر ایران نادیده گرفته میشود که با آغاز نفوذ و توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی امپریالیسم سرمایهداری در ایران طبقهای در جامعه ما پدید آمده که تا آن هنگام وجود نداشته است: طبقه پیوسته به امپریالیسم سرمایهداری.
این طبقه که پایگاه اجتماعی، اقتصادی و امنیتی دولتهای خدمتگزار استعمار در جامعه ما بوده، عامل اجرای برنامههای امپریالیسم در راستای منافع طبقاتیشان به شمار میآمده و در تاریخ معاصر، امپریالیسم سرمایهداری برنامههای خود را به دست این طبقه شریک و خادم انجام میداده است.
در تاریخ معاصر ایران میتوان به گونه مستدل نشان داد که استعمار سرمایهداری و طبقه پیوسته به استعمار در ایران همواره کوشیدهاند با همکاری صمیمانه و بیقید و شرط با یکدیگر در برابر جنبشهای آزادیخواهانه بایستند و آنها را سرکوب کنند.
ـ در سایه همسویی عوامل داخلی و خارجی و همبستگی امپریالیسم سرمایهداری با طبقه پیوسته به استعمار در ایران، مبارزات طبقاتی محرومان با غارتگران داخلی با مبارزه ضدّ امپریالیستی آنها با غارتگران بیگانه، از نظر درونمایه اجتماعی و هدفهای اقتصادی در هم آمیخته است، بدین معنا که مبارزه طبقاتی یعنی مبارزه ضدّ امپریالیستی و مبارزه ضدّ امپریالیستی یعنی مبارزه طبقاتی. مبارزه در راه آزادی و استقلال ایران به معنای مبارزه با امپریالیسم سرمایهداری و طبقه پیوسته به استعمار است و باید دانست که آزادی و استقلال از هم جداشدنی نیستند. جامعهای که از سلطه یک اقلیّت فاسد و پیوسته به استعمار آزاد نباشد، مستقل هم نیست و جامعهای را هم که مستقل نباشد نمیتوان آزاد دانست. مفاهیم آزادی و استقلال را نمیتوان به زمینههای فرهنگی و سیاسی محدود کرد، بلکه این دو مفهوم، اقتصاد را نیز در برمیگیرد زیرا استثمار و استعمار را نمیتوان از یکدیگر جدا دانست.
ـ در بررسی رویدادهای تاریخ معاصر ایران باید این نکته را در نظر گرفت که از جمله شیوههای تکراری و شناختهشده طبقه پیوسته به استعمار برای حفظ منافع امپریالیستی و طبقاتی، گذشته از کشتار آزادیخواهان و ترور کسانی که از محرومان و برپا شدن عدالت در جامعه پشتیبانی میکردهاند، متهم کردن رهبران جنبشهای مردمی به جداییخواهی بوده است تا از این راه دل میهنپرستان و ایراندوستان را به دست آورد و توده مردمان را از این آزادیخواهان وطنپرست دور سازد. چنین سیاست و روش مزورانهای در تبلیغ بر ضدّ شماری از اینگونه شخصیتها به کار گرفته شده است و شوربختانه هنوز بخش بزرگی از روشنفکران ما، در دام این تبلیغات گرفتارند. در این نوشتار، با بررسی اقدامات، گفتهها و شعارهای شیخ محمّد خیابانی و آنچه در مراحل نخست و دوم جنبش رخ داده و چیزهایی که او در سراسر زندگی اجتماعی و سیاسی خود تا آخرین روز و لحظه از آن دفاع کرده است، میتوان نشان داد و ثابت کرد که این روحانی شجاع و ایراندوست و آزادیخواه نه تنها اندیشه جدایی بخشی از خاک میهن در سرنداشته، بلکه با همه وجود و در پرتو عشق و منطق، خواستار آزادی و استقلال و یکپارچگی ایران و احقاق حقوق ایرانیان بوده و دمی از یاد میهن و آینده آن غافل نبوده است. یکی از بهانههای وابستگان به طبقه حاکم در آن روزگار و پارهای روشنفکران کماطلاع یا بیاطلاع از تاریخ معاصر ایران در تبلیغ بر ضدّ این مرد بزرگ ایراندوست و پاکدامن که شوربختانه هنوز هم به کار گرفته میشود، پذیرش پیشنهاد یکی از یاران جنبش در تبریز از سوی خیابانی است درباره گزینش واژه آزادیستان به جای آذربایجان.
خیابانی در این زمینه چنین گفته است:
«چون تبریز محل نشو و نمای آزادیخواهان است و در راه تحصیل آزادی پیوسته پیشقدم بوده و فدائیان خود را در راه استقلال و عظمت ایران به خاک سپرده است، اسم آذربایجان را به آزادیستان تبدیل نموده از این تاریخ رسمیت آن را اعلام مینمایم.»[۲]
با کمی دقت به روشنی میتوان دریافت که تأکید خیابانی بر «ایران» است و یادآوری خواست مردم آذربایجان به استقلال و عظمت ایران.
آیا شرافتمندانه و منصفانه است که چنین گفتاری را نشانه تجزیهطلبی خیابانی بدانیم؟
کسروی با آنکه نظراتی انتقادی درباره شیخ محمّد خیابانی و جنبش تبریز دارد، درباره گزینش نام آزادیستان به جای آذربایجان مینویسد:
در همان روزهای نخست خیزش حاجی اسماعیل امیرخیزی که از آزادیخواهان کهن و این زمان از نزدیکان خیابانی میبود، پیشنهاد کرد که آذربایجان چون در راه مشروطه کوششها کرده و آزادی را برای ایران او گرفته، نامش را «آزادیستان» بگذاریم. در این هنگام نام آذربایجان یک دشواری پیدا کرده بود زیرا پس از به هم خوردن امپراتوری روس، ترکزبانان قفقاز و باکو و آن پیرامونها جمهوری کوچکی پدید آورده و آن را «جمهوری آذربایجان» نامیده بودند. و آن سرزمین نامش در کتابها «آران» است ولی چون این نام از زبانها افتاده بود و از آن سو بنیادگزاران آن جمهوری امید و آرزویشان چنین میبود که با آذربایجان یکی گردند، از این رو آن نام را برای سرزمین و جمهوری خود برگزیده بودند. آذربایجانیان که به چنین یگانگی خرسندی نداشته و از ایرانیگری چشمپوشی نمیخواستند از آن نامگذاری قفقازیان سخت رنجیدند و چون آن نامگذاری شده و گذشته بود کسانی گفتند: بهتر است ما نام استان خود دیگر گردانیم، همانا پیشنهاد «آزادیستان» از این راه بود.[۳]
با توجه به گفتار کسروی، آیا این تغییر نام را میتوان پیشنهادی در راستای دفاع از ایران و ایرانی بودن و ایرانی ماندن شمرد یا مقدمه تجزیهطلبی؟
بیگمان پیشنهاد تغییر نام استان آذربایجان به آزادیستان به عنوان یکی از استانهای ایران، تلاشی برای حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران و مخالفت با پانتورکیسم بوده است، نه نشانه تجزیهطلبی؛ [هر چند میتوان و باید آن را بدسلیقگی بزرگ و خطرساز دانست.]
«در سراسر نطقها و نوشتههای خیابانی جملهای که تجزیه آذربایجان و یا نقض اصول مشروطیت را ـ آنچنان که نوکران خودفروخته ایرانینما، در دفاع از سرکوب خیابانی و کشتن او مدّعی آن بودند ـ ولو به طور سربسته و مبهم به آدمی تداعی کند نمیتوان یافت.»[۴]
شیوه دیگری که سالها طبقه حاکم پیوسته به استعمار برای سرکوب مخالفان و به ویژه کسانی که از منافع تهیدستان و محرومان دفاع و به نظام طبقاتی اعتراض میکردند، به کار میگرفت، متهم ساختن آنان به بیدینی و وابستگی به بلشویسم و البته در این راستا همه ویژگیهای زشت اخلاقی و اجتماعی نیز به «بلشویکها» نسبت داده میشد. طبقه ثروتمند حاکم با این ترفند میکوشید از احساسات و اعتقادات ملی و دینی توده مردم برای سرکوب معترضان به کجرویهای خود بهرهبرداری کند. در مورد شیخ محمّد خیابانی نیز طبقه حاکم همسو با سیاست انگلستان در ایران چنین رفتار کرد و این مرد بزرگ را گذشته از جداییخواهی، به بلشویک بودن نیز متهم ساخت. امّا بررسی دقیق سخنان و رفتارهای خیابانی ثابت میکند که او و یارانش در آذربایجان به هنگام پیش آمدن قحطی، زلزله و گرانی خواربار دست به اقدامات انساندوستانه و خیرخواهانه میزدهاند و میکوشیدهاند از مردمان تهیدست و محروم در برابر محتکران و غارتگران داخلی و محلی پشتیبانی کنند و در هیچ مرحله و موردی سخن از الغای مالکیت خصوصی به میان نیاوردهاند.
در این مورد میتوان به گزارش سرگرد ادموندز رایزن سیاسی بریتانیا در سپاه شمال ایران اشاره کرد:
«روز ششم اردیبهشت ۱۲۹۹ به تبریز رفت تا اوضاع را ارزیابی کند، او ملاقاتی طولانی با خیابانی کرد و به این نتیجه رسید که جنبش او تلاشی است برای سرکوبی دولت وثوقالدوله و استقرار یک دولت قانونی. او به این نتیجه دست یافت که در نهضت خیابانی اثری از جداییطلبی و یا گرایشهای بلشویکی وجود ندارد.»[۵]
چنین مینماید که بازرگانان بزرگ و ثروتمند تبریز، زمینداران و اشراف و محتکران، اقدامات خیرخواهانه خیابانی را گونهای سرکشی، جسارت و تجاوز به امتیازات طبقاتی خود دانسته و به اصطلاح بلشویکبازی به شمار میآوردهاند و چون احتمال میدادهاند در صورت استقرار دموکراسی در ایران و اجرای اصول مشروطه چنانکه در قانون اساسی مطرح شده بود از منافعشان کاسته شود، به اصطلاح به علاج واقعه قبل از وقوع پرداختهاند و به متهم ساختن شیخ محمّد خیابانی و ایجاد بحران در اقتصاد آذربایجان دست زدهاند.
شیخ محمّد خیابانی درباره رفتار بازرگانان ثروتمند تبریز در یکی از سخنرانیهای خود گفت:
«مبلغی پول موجود است که محافظت آن به تجار پیشنهاد شده و تجار از قبول این تقاضا استنکاف ورزیدهاند! در مواجهه این حادثه، انسان نمیتواند از شگفتی خودداری نماید. تجار همیشه آسایش و امنیت میخواهند. برای تأمین امنیت این همه فداکاری میشود. وقتی که لازم میشود یک وجهی به آنها سپرده شود در قبول آن مضایقه میکنند! البته بایستی تمام هزینه این امنیت بر گردن تجار تحمیل شود. باید با پول آنان این همه اقدامات و عملیات به راه افتد، نه اینکه یک وجه حاضر و آماده را، به صندوق آنها سپرده محافظت آن را تقاضا نمایند! استحقاقشان به جبر و اعتساف، به ظلم و تعدی است و از شرکت جستن در حیات اجتماعی، متحاشی و بیمیل میباشند. ولی این یک اشتباه خطرناکی است. ما امنیت را برای تأمین رفاه و آسایش بیچارگان ملت، به خاطر صنوف درمانده و دموکراسی بیتاب و توان متلزم و متعهد شدهایم، نه برای تزیید کرورها و میلیونها ثروت تجار متمول و طمعکار! آنان که امنیت را فقط برای تأمین منافع خسیسه خودشان آرزو میکنند، آن خودپرستانِ خوداندیش که گمان میبرند باید یک عده مردم فداکار زحمت بکشند، امنیت و آسایش بیعیب و نقصان جهت آنان تهیه ببیند، بدانند که این امنیت شامل حال آنان نخواهد شد. آنها باید از امنیت اجتماع خارج شوند، رخت خود را از این مملکت بیرون برند و اموال و ثروت خودشان را بگذارند که محصول این مملکت است و دموکراسی به آن احتیاج دارد.»[۶]
شهادت شیخ محمّد خیابانی خواست دولت انگلستان و طبقه پیوسته به استعمار ایران و مخبرالسلطنه هدایت (فراماسون) بود و[۷] «مشیرالدوله پیرنیا… مخبرالسلطنه را برای سرکوب قیام و آزادی به والیگری آذربایجان منصوب نمود».[۸]
از گزارش لندن نورمن عامل انگلستان در تهران به لرد کرزن در لندن:
«مخبرالسلطنه به زودی از وزارت مالیه کنار میرود و برای سرکوب شیخ محمّد خیابانی عازم تبریز میشود.»[۹]
با وجود این حقایق تاریخی، هنوز هم کسانی به نام «استاد» و «مورخ» شیخ محمّد خیابانی را به عنوان جداییخواه و بلشویک به جامعه ایرانی معرفی میکنند. حقیقت تاریخی این است که شیخ محمّد خیابانی، مانند ستارخان و باقرخان و… از چهرههای تابناک تاریخ آزادی و استقلال ایران در دوران معاصر به شمار میرود.
شیخ محمّد خیابانی فرزند حاج عبدالحمید خامنهای در ۱۹۲۷ ه. ق در شهر خامنه (آذربایجان) زاده شد (علت شهرت شیخ محمّد به خیابانی، اقامت او در محله خیابان تبریز بود). پدر خیابانی در شهر پتروفسکی (داغستان) به بازرگانی اشتغال داشت و از همین رو، خیابانی چند سالی در تجارتخانه پدرش کار میکرد. پس از بازگشت به تبریز، در مدرسه طالبیه به تحصیل علوم دینی پرداخت. در جوانی نزدیک به دو سال در مسجد جامع تبریز و مسجد کریمخان پیشنماز بود. خیابانی در جنبش مشروطه به عنوان مجاهد شرکت داشت و عضو حزب اجتماعیون عامیون علی مسیو شد.[۱۰]
پس از پیروزی جنبش مشروطه در ۱۲۸۵ ه. خورشیدی، انجمن ایالتی آذربایجان برپا شد. خیابانی از اعضای فعال و برجسته این انجمن بود و در دفاع از تبریز در برابر نیروهای زیر فرمان عینالدوله شاهزاده قاجاری در شهریور ۱۲۸۷ ه. خورشیدی حرکت داشت و در دوره دوم مجلس شورای ملی (گشایش در ۱۲۸۸ ه. خورشیدی) به نمایندگی از تبریز برگزیده شد. از جمله اقدامات برجسته او در مجلس، مخالفت صریح و مستدل با اولتیماتوم دولت روسیه بود.[۱۱]
شیخ محمّد خیابانی در سخنانی در سبزهمیدان تهران در مخالفت با اولتیماتوم روسیه گفت:
«یک ملت که شش هزار سال سابقه استقلال دارد به آسانی از استقلال خود صرفنظر نخواهد کرد، زیرا استقلال هر ملتی شرافت اوست. اگر نتوانیم کشور خود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگی کنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد زیرا در چنین مواقع خطرناک و حساس زنده ماندن محو شدن است.»[۱۲]
سخنرانی خیابانی با فریادهای پاینده ایران، زنده باد خیابانی پایان یافت.
پلیس تهران زیر فرمان یپرمخان با مأموریت بستن مجلس شورای ملی به دستور وثوقالدوله در صدد دستگیری خیابانی برآمد که موفق نشد.[۱۳] دو ماه پس از بسته شدن مجلس، خیابانی به روسیه رفت و پس از مدتی با این تعهد که تنها به بازرگانی بپردازد، به تبریز بازگشت؛ ولی پس از بازگشت، فعالیتهای سیاسی خود را پنهانی پی گرفت.[۱۴] در ۱۳۳۳ ه. ش انتخابات دوره سوم مجلس شورای ملی آغاز شد، ولی در سایه دسیسههای شجاعالدوله والی آذربایجان که از سوی روسها به این مقام گماشته شده بود، از انتخابات در آذربایجان جلوگیری شد و حتی یک نفر هم از این ایالت به مجلس راه نیافت. نکتهای که یادآوری آن برای نشان دادن میهندوستی، دوراندیشی سیاسی شیخ محمّد خیابانی و مخالفت او با استعمار انگلستان بایسته است، مخالفت او با واگذاری امتیاز نفت جنوب «دارسی» به دولت انگلستان در ۱۹۱۴ میلادی است.
خیابانی در سخنرانی خود در مخالفت با این واگذاری گفت:
«امتیازی که به دارسی داده شده نباید منتقل به دولت امپراتوری انگلستان بشود که موجب پریشانیها و نگرانیهای ایران بوده است. این معامله نادرست و خائنانه بوده زیرا دولت انگلستان هیچگاه توفیقی نمییافت چنین امتیازی را مستقیماً از دولت ایران تحصیل کند. بنابراین دارسی را به میان آورد که او را وسیله تحصیل امتیاز قرار داده و صورت شوم امپریالیسم خود را پشت سر او پنهان دارد. این عمل خدعهآمیز، نادرست و حیلهگرانه بوده است.»[۱۵]
چگونه میتوان چنین مردی را که با بنیادیترین منافع استعمار انگلستان در ایران آشکارا به مخالفت پرداخته بود به داشتن «روابط پنهانی» با انگلستان متهم کرد؟ آیا چنین تحریف و اتهامزنی، خود خدمت به استعمارگران شمرده نمیشود؟
خیابانی پس از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه و رفتن نیروهای نظامی آن دولت از تبریز، بار دیگر آشکارا فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود را پی گرفت. او توانست با کمک یارانش کنفرانسی ایالتی از اعضای حزب دموکرات با شرکت چهارصد و هشتاد تن از سراسر آذربایجان برگزار و فرقه دموکرات آذربایجان را پس از پنج سال، دوباره برپا کند.[۱۶]
در این کنفرانس ایالتی انتشار دوباره روزنامه تجدّد تصویب و خیابانی به مدیریت آن برگزیده شد. نخستین شماره تجدّد در ۲۰ فروردین ۱۲۹۹ (۸ رجب ۱۳۲۵ ه. ق ـ ۳۰ آوریل ۱۹۱۷) با نخستین مقاله شیخ محمّد خیابانی با امضای م. خ زیر عنوان «چه باید کرد، تکیهگاه خونخواران از پا در افتاده، نور حقیقت خواهد تابید» انتشار یافت. در این مقاله پس از اشاره به نابودی بنیان استبداد روسیه تزاری، آمده بود:
«ایرانیان به بهای خون جوانان رعنای خود حقوق مقدسه آزادی و حاکمیت علیه را از دولت مستبد گرفته تغییرات اساسی آنچه که لازم بوده است داده است… وقت آن رسیده است که اصول و قوانین اساسی را از زوایای نسیان بیرون آورده از گردوباد غبار بیاعتنایی که به رویش نشاندهایم تکان دهیم مخصوصاً اصل هفتم آن را که میگوید «اساس مشروطیت جزئاً و کلاً تعطیلبردار نیست» به آواز رسا به گوش اولیای امور برسانیم… وظیفه ما فقط و فقط تقاضای اجرای اصول مشروطیت است… امیدواریم که اولیای امور هم ملتفت تکالیف خود بوده بیآنکه ملت به مقام ادعا و مطالبه برآید شروع به اصلاحات اساسی و احیای قوانین نموده و حیثیت و مقام ملت و… افکار عامه را کمافیالسابق منظور خواهند فرمود.»[۱۷]
خیابانی در مقاله «نور حقیقت» نوشت:
«چون نظر ما مساعدت تام و تمام با اولیاء امور است و تقاضای ما جز اجرای قوانین و اصول مشروطیت نیست در غیر آن موقع که نقص در قانون، مماطله در ادامه وظیفه نبینیم، دم فروبسته وظیفهشناسی خود را ظاهر خواهیم ساخت امّا اگر سوءاستعمال در اختیارات و اقتدارات مقامات عالیه مشاهده شود، کیست که زبان تنقید ملت را خواهد برید؟ مثلاً شنیده میشود که گویا دولت در صدد تهیه مقدمات انتخابات مجلس برآمده خیلی جای تشکر، امّا یک سؤال اضطراری به پیشگاه اولیای امور عرضه خواهیم داشت که آیا در این انتخابات و اقدام اساسی مواد نظامنامه انتخابات و روح مشروطیت را منظور خواهند فرمود یا نه؟»[۱۸]
با اعلام تاریخ انتخابات دوره چهارم مجلس در ۲۸ رجب ۱۳۳۵ در تهران (۱۵ روز بعد در ولایات) مردمان تبریز و آذربایجان آماده شرکت در انتخاب شدند.
یادآوری: دوره دوم مجلس شورای ملی در ۲۹ ذیحجهالحرام ۱۳۲۹ ه. ق. تعطیل شد. از ۲۸ ذیحجه ۱۳۲۹ تا ۱۷ محرم ۱۳۳۳ (آغاز کار دوره سوم) دوران فترت چهار سال به درازا کشید. در دوره سوم ۱۹ تن نمایندگان آذربایجان شرکت نداشتند (به علت جلوگیری از انتخابات از سوی شجاعالدوله والی آذربایجان). دوره سوم از ۱۷ ذیقعده ۱۳۳۳ تا ۲۵ ذیحجهالحرام ۱۳۳۳ (تنها ۳۹ روز) طول کشید. تاریخ برگزاری انتخابات دوره چهاردهم، ۲۸ رجب ۱۳۳۵ در تهران و ۱۵ روز بعد در ولایات اعلام شد. بدینسان، دوره فترت به ۶ سال رسید.
مرحله نخست قیام
با توجه به اینکه مردم آذربایجان به علت دخالتها و فشار عوامل والی آذربایجان، شجاعالدوله، از برگزیدن نمایندگان خود در دوره سوم مجلس شورای ملی محروم شده بودند، برای جلوگیری از تکرار شدن چنین وضعی، در ۱۵ رمضان ۱۳۳۵ بیانیهای از سوی کمیته ایالتی فرقه دموکرات آذربایجان مبنی بر لزوم تشکیل انجمن ایالتی مطابق قانون در تبریز منتشر شد. سپس در ۲۰ رمضان ۱۳۳۵ شماری از شخصیتهای اجتماعی ـ سیاسی تبریز تلگرافی به هیأت وزراء در تهران مخابره کردند، با این خواستها:
«… اولاً ـ اجازه افتتاح انجمن ایالتی که با ترتیب قانونی تشکیل شده و نظارت در امور جاریه محول به آن هیأت رسمی بشود
ثانیاً ـ اعزام یک نفر حاکم قانونی عالم که طرف اعتماد ملت باشد
ثالثاً ـ اعزام رؤسای عالم و قانونی برای دوایر مالیه، عدلیه و غیره
رابعاً ـ اعزام هیأتی برای تشکیلات ژاندارمری که مراقب حفظ آسایش خارجی و نظم داخله شهر باشد.»[۱۹]
تا چهارم ذیحجهالحرام ۱۳۳۵ از آغاز رسمی انتخابات مجلس شورای ملی در آذربایجان خبری نشد. بر اثر بروز قحطی و آشوب در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان و برای ایجاد آرامش، خیابانی در ۲۵ ذیحجهالحرام (۱۸ اکتبر ۱۹۱۷) سخنانی در ساختمان تجدد ایراد کرد و حاضران در این مراسم، از هیأت وزیران در تهران اعزام یک پیشکار را درخواست کردند و برای پایان دادن به نابسامانیها در روزهای پایانی ۱۳۳۶ گروهی از بازرگانان تبریز در تلگرامی به دولت مرکزی در تهران، فرستادن والی مقتدری به تبریز را خواستار شدند.
در یکم شهریور ۱۲۹۶، کمیته ایالتی فرقه دموکرات، از سوی کنفرانس فرقه دموکرات آذربایجان، سیاستهای آینده خود را اعلام کرد:
«۱ ـ کنفرانس ایالتی ملاحظه میکند که ایالت آذربایجان یک قطعه لاینفک از مملکت ایران بوده و به واسطه اتفاقات اخیر [پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه ـ ش. ر] توجه مخصوص دموکراسی را به خود جلب میکند… فرقه دموکرات… اخلاق و آشوب را مغایر مصالح مملکت میداند.
۲ ـ کنفرانس ایالتی… کمیته ایالتی را مأمور میکند که تسریع و تعجیل در انتخابات و افتتاح دارالشورای ملی را از هیأت حکومت تقاضا نماید.
۳ ـ کنفرانس ایالتی لزوم انجمنهای ایالتی و ولایتی را به شدت احساس نموده به کمیته ایالتی تعلیمات میدهد که هر چه زودتر به انتخابات انجمن مباشرت ورزیده برای موفقیت نامزدهای خود بدون ائتلاف با فرق سائره به تنهایی خواهد کوشید ولی شرکت فرق سائره را در انتخاب نامزدهای خود قبول خواهد نمود.»[۲۰]
در ۱۸ صفر ۱۳۳۶ (۱۲ آذر ۱۲۹۶ ه. خورشیدی) با رسیدن خبر عضویت وثوقالدوله و برادرش قوامالسلطنه و امینالملک در کابینه شاهزاده عینالدوله که از ورود نمایندگان دوره سوم به مجلس شورای ملی جلوگیری کرده بود، بیدرنگ میتینگ بزرگی در تبریز برگزار شد و تشکیل کابینه را به دست بیگانگان معرفی کرد. خیابانی در اجتماع بزرگ مردم تبریز که خود را پیرو راه ستارخان سردار ملی و پشتیبان مشروطیت میدانستند، به ماهیت ضدّ ایرانی و استعماری این کابینه اعتراض کرد و برکناری خائنان به کشور را خواستار شد.
هیأت مدیره میتینگ برای عینالدوله صدراعظم دوران استبداد که اکنون زیر پرچم مشروطه رئیسالوزرا شده بود، تلگرامی فرستادند:
«… از شخص حضرت والا انتظار نمیرفت در این موقع باریک چنین هیأت فشاری را که با دست فالج اجنبی و نقاب تدلیس و ریا میخواهند زمام مقدرات مملکت را به دست گرفته و هوای صاف آزادی ایران را با بادهای استقلالافکن جنوب مسموم و دوباره قیود اسارت را بر قاب سکنه بدبخت این آب و خاک بگذارند مسؤول مشترک خود قرار دهند… اهالی آذربایجان بالصّراحه میگویند مادامی که یک کابینه کاملالصّلاح و طرف اعتماد تشکیل نیافته، اوامر مرکز را لازمالاتّباع نخواهند شناخت.»[۲۱]
این تجمع و این خواست تبریزیها را میتوان نقطه اوج مرحله نخست قیام به رهبری خیابانی در راه اجرای اصول مشروطیت و ایستادگی در برابر اعضای طبقه پیوسته به استعمار در ایران دانست.
خیابانی در مقالهای در روزنامه تجدد درباره خواست ایرانیان برای استقرار دموکراسی در سراسر کشور و مخالفتشان با فساد طبقه حاکم نوشت:
«ای آذربایجان که قیام کردهای، عزم جانسپاری جزم کردهای، دوست نداری، رفیق نداری، ایرانی هستی، به غیر از ایرانی، ایران را مددکاری نمیتواند بود… مُلک مُشرِف به موت کیانیان با ثقلت دوشافکن خود، استناد و پشتگرمی به تو دارد.»[۲۲]
آیا چنین سخنانی نشاندهنده وطنپرستی و ایراندوستی خیابانی نیست؟
از آن رو که عینالدوله و همدستانش به تلگرامهایی پیاپی که به هیأت دولت فرستاده شده بود، پاسخ نمیدادند، تلگرام زیر در دوم جدی (دی) ۱۲۹۶ از تبریز به تهران مخابره شد:
«… در بین تهران و ایالات یک ضدیت اساسی و مخالفت فکری مشاهده میشود. وقعی به افکار عمومیه ایالت نمیگذارند تا حدّی که گمان میرود ایالت را جزء ایران نمیشمارند. لهذا با تأکید، تقاضای هیأت هشتگانه را که از طرف پانزده هزار نفر حاضرین در میتینگ سابق پیشنهاد شده بود مکرراً مطالبه میکنیم که اولاً اشخاص ارتجاعپرست مفسد که دربار شاهی را تحت نفوذ خود قرار داده و در بین ما و پادشاه حاجب واقع شده و از اعلان سریع انتخابات در ولایات و تطبیق یافتن اصول مشروطیت در ایران ممانعت میکنند از دربار خارج شوند. ثانیاً یک کابینه ملی متشکل از عناصر صالحه و حائز اعتماد آزادیخواهان بدون افاقه وقت زمام اداره حکومت را به دست گیرد. ثالثاً تاریخ اعلان انتخابات در ایالات به فوریت تعیین و اخبار گردد.» هیأت مدیره میتینگ.[۲۳]
تا اواخر شعبان ۱۳۳۷، گفتگوهای بینتیجه با تهران ادامه داشت. در ۱۸ دی، عینالدوله از کار کناره گرفت ولی بار دیگر مأمور تشکیل کابینه شد. در ۲۸ دی، شاه مستوفیالممالک را به ریاست وزرا برگزید و در چهارم دلو (بهمن ۱۲۹۶) تلگرامی از وزارت داخله درباره آغاز انتخابات دوره چهارم به آذربایجان فرستاده شد. از همین رو، در ۲۹ دی تلگرامی از سوی کمیته ایالتی فرقه دموکرات و در دوم بهمن ۱۲۹۶ تلگرام دیگری به مناسبت تشکیل کابینهای که خواست مردم آذربایجان بود از سوی هیأت مدیره میتینگ به مستوفیالممالک رئیسالوزرا مخابره شد و بدینسان مرحله نخست قیام به پایان رسید. انتخابات مجلس شورای ملی در تبریز در ۱۵ شهریور ۱۲۹۸ پایان یافت، ولی انتخابات در دیگر شهرهای آذربایجان صورت نگرفت. در ۱۸ آبان ۱۲۹۸ انجمن نظارت تبریز، نام برگزیدهشدگان را اعلام کرد. از ۹ نماینده تبریز ۶ تن عضو فرقه دموکرات بودند و خیابانی نفر سوم بود.[۲۴] با برگزار نشدن انتخابات در دیگر شهرهای آذربایجان که فرقه دموکرات در آنها نیرومند و خیابانی دارای نفوذ اجتماعی و سیاسی بود، از پا گرفتن یک فراکسیون نیرومند در مجلس شورای ملی جلوگیری شد؛[۲۵] وضعی که میتوانست مایه دگرگونیهای چشمگیر در زمینههای اجتماعی و سیاسی شود. این رفتار دولت و طبقه پیوسته به استعمار نشان میداد که چگونه امپریالیسم و یارانش برای پاسداری از منافع مشترک خود به پایمال کردن حقوق سیاسی و اجتماعی مردم مستعمرات اقدام میکنند و به آن خو گرفتهاند.
در ۲۲ اسفند ۱۲۹۸ کنفرانس ایالتی فرقه دموکرات برگزار شد و در هشتم فروردین ۱۲۹۹ اعلامیهای از سوی کمیته منتخب مجلس محلی تبریز درباره تشکیلات فرقه دموکرات و مسائل جاری انتشار یافت که معطوف به مسائل داخلی فرقه بود.[۲۶] با وجود مخالفت مردمی در آذربایجان و به ویژه در تبریز و شیخ محمّد خیابانی، اعضای شناختهشده طبقه حاکم پیوسته به استعمار و همچنان زیر نام نظام مشروطه، سازمانهای دولتی را در دست داشتند.
از همان مرحله آغاز اعتراضها به اجرا نشدن اصول مشروطه و دخالتهای دولت استعماری در امور اقتصادی و سیاسی ایران، دولت مرکزی کوشید با فرستادن افراد معین به آذربایجان، زیر عنوان حاکم یا مأمور نظمیه و عدلیه، و تقویت پادگان قزاق در تبریز، نفوذ خود را در استان افزایش دهد. در مرحله نخست قیام، رهبران فرقه دموکرات با فرستادن تلگرام و تشکیل اجتماعات خواستار استقرار دموکراسی و مشروطیت و برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی در سراسر ایران بودند، ولی به ساختار واقعی طبقه حاکم آشنایی نداشتند و به دشواری میتوانستند بپذیرند که حتی سیاستمداران وجیهالملّه و ظاهرالصّلاح که تظاهر به دموکراتمنشی و ایراندوستی میکنند و پارهای از آنان عضو حزب دموکرات ایران هم بودهاند، برخلاف آنچه میگویند و مینمایند رفتار کنند. باید گفت که رهبران قیام میپنداشتند اگر به جای یک والی بدنام، والی خوشنامی به آذربایجان فرستاده شود یا در تهران افراد خوشنامی در کابینه گرد آیند، مراد حاصل، مشکلات جامعه برطرف و دموکراسی و مشروطه مستقر خواهد شد، و توجه نمیکردند که بسیاری از بازرگانان ثروتمند و زمینداران بزرگ آذربایجان که برای پاسداشت زندگی خود به گونه گذرا از جنبش مردمی پشتیبانی میکردند، هرگز از منافع و امتیازات طبقاتیشان چشم نخواهند پوشید.
مرحله دوم قیام
مرحله دوم قیام با پیشامدی در ۱۶ فروردین ۱۲۹۹ در تبریز آغاز شد. در آن روز تلاش مأموران نظمیه تبریز برای بازداشت یک تن از هواداران قیام، به اعتراض عمومی انجامید.
در روزهای ۱۶ و ۱۷ فروردین پیوسته بر شمار جمعیت معترض که در ساختمان تجدّد ـ دفتر مرکزی فرقه دموکرات- گرد آمده بودند افزوده شد.
«… انتصاب عینالدوله به ایالت آذربایجان و دکتر امینالملک مرزبان به معاونت وی، و دکتر حسینخان ملقّب به سعیدالحکماء به ریاست دفتر ایالتی و سایرین آتش این قیام را بیشتر مشتعل ساخت… بر اثر فشار افکار عمومی و اخطاری که از طرف خیابانی به دکتر مرزبان داده شد رؤسای غیر قانونی ناگزیر از حرکت شدند. ماژور بیورلنگ و مسیو فکل کلومان [سران نظمیه] به اتفاق مأمورین و آژانهایی که برای ایجاد آشوب و بلوا و بیاحترامی به آزادیخواهان… آمده بودند شب پنجشنبه ۱۹ حمل عاجلاً به طرف تهران عزیمت نموده و کارهای نظمیه موقتاً به سردار اکرم تفویض شد.»[۲۷]
در همان روز (۱۹ فروردین) بیانیهای از سوی هیأت مدیره اجتماعات صادر شد. در این بیانیه که متن آن در زیر میآید، وفاداری خیابانی به ایران و خواست او و یارانش برای استقرار مشروطیت به روشنی نشان داده شده است:
بیانیه
«آزادیخواهان شهر تبریز، به واسطه تمایلات ارتجاعی که در یک سلسله از اقدامات ضد مشروطیت حکومت محلی تجلی مینمود و در مرکز ایالت آذربایجان، با یک طرز اندیشهبخشی قطعیت گرفته بود، به هیجان آمده، با قصد اعتراض و پروتست شدید و متین قیام نمودهاند.
آزادیخواهان تبریز اعلام میکنند که تمامت پرگرام آنان عبارت است از تحصیل یک اطمینان تام و کامل از این حیث که مأمورین حکومت، رژیم آزادانه مملکت را محترم و قوانین اساسیه را که چگونگی آن را معین مینماید، به طور صادقانه مرعی و مجرا دارد.
آزادیخواهان، کیفیت فوقالعاده باریک و وضعیت حاضره را تقدیر کرده مصمم هستند که نظم و آسایش را، به هر وسیله باشد، برقرار دارند. در دو کلمه، پرگرام آزادیخواهان عبارت از این است:
برقرار داشتن آسایش عمومی
از قوّه به فعل آوردن رژیم مشروطیت
تبریز: پنجشنبه ۱۹ حمل ۱۲۹۹ ـ رجب ۱۳۳۸*
هیأت مدیره اجتماعات»[۲۸]
از ۱۶ فروردین تا ۲۲ شهریور که قیام با شهادت مظلومه شیخ محمّد خیابانی در راه آزادی و استقلال ایران و دفاع از حقوق محرومان و پافشاری بر اجرای اصول مشروطیت و پاسداری از یکپارچگی سرزمینی ایران به پایان رسید، شیخ محمّد خیابانی میکوشید با سازمان دادن به هواداران قیام و ایراد سخنان آموزنده در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی که همه آنها نشان از دانشی والا و عشق به ایران داشت موجبات ریشه گرفتن نهضت و توسعه آن را فراهم آورد. با بررسی دقیق سخنان شیخ محمّد خیابانی میتوان به دامنه آگاهیهای اجتماعی ـ سیاسی و باور راستین او به آزادی و حقوق بشر پی برد.
تلاش خیابانی برای ایجاد رابطه با نهضت جنگل در واپسین روزهای زندگیاش به جایی نرسید. حامل پیام خیابانی در واپسین روزهای شهریور ۱۲۹۹ به رشت رسید، در حالی که در ۲۲ شهریور خیابانی به شهادت رسیده بود.
ابراهیم فخرایی در این باره نوشته است:
«همزمان با واقعه ملاسرا [سیام شهریور ۱۲۹۹] حاجی آخوند نماینده مخصوص شیخ محمّد خیابانی به جنگل رسید و پیام آن روحانی انقلابی را ابلاغ نمود. پیام این روحانی روشنفکر برقراری ارتباط فیمابین قیام آذربایجان و گیلان و پیشروی به سوی یک هدف مشترک بود. فعالیت شیخ محمّد خیابانی نیز در جهت ایجاد یک تحول اساسی در سیستم حکومتی ایران و رفع موانع آزادی دور میزد. نامبرده از مخالفان سرسخت قرارداد وثوقالدوله و یکی از مردان با شهامت و لیدر حزب دموکرات بود. حاجی آخوند بعد از ابلاغ رسالت خود در «زیده» به مرض اسهال خونی مبتلا و به همان مرض درگذشت و به علت گرفتاریهای جنگلیها بعد از واقعه ملاسرا امکان برقراری ارتباط مقدور نگشت… در واقعه قتل خیابانی مسلماً انگلیسیها بیدخالت نبودند.»[۲۹]
شوربختانه متن نامه و پیام شیخ محمّد خیابانی به میرزا کوچک در دست نیست. گریگور یقیگیان در کتاب خود «شوروی و جنبش جنگل» چند سطر از این نامه را آورده است:
«چه فرقی بین شما و وثوقالدوله است؟ وثوقالدوله میخواهد ایران را با مساعدت مشاوران انگلیسی اداره کند و شما میخواهید ایران را با مساعدت لشکریان روس اشغال کرده اداره کنید.»[۳۰]
اگر آنچه را نقل شد به عنوان یک سند موثق بپذیریم، باید به دو نکته اشاره کنیم:
۱ ـ ناآگاهی کامل شیخ محمّد خیابانی از جریانهای درونی نهضت جنگل و شخصیت ملی و ایراندوستی میرزا کوچک و مخالفت او با بیگانگان. این ناآگاهی و داوری نادرست میتواند مایه گرفته از تبلیغات دشمنان درونی و بیرونی ایران در سراسر کشور بر ضد نهضت جنگل باشد[۳۱] و نتیجه جدا ماندن نهضتهای مردمی در ایران از یکدیگر.
۲ ـ تلاش شیخ محمّد خیابانی برای تماس مستقیم با رهبران نهضت جنگل و به دست آوردن همکاری آنان نشان میدهد که خیابانی ایستادگی در برابر دولت مرکزی را محدود به آذربایجان نمیدانسته و به ایران و آینده آن میاندیشیده است. کوشش شیخ محمّد خیابانی برای همکاری و همگامی با کلنل محمدتقیخان پسیان هم به علت نبود ارتباط به جایی نرسید.
و امّا جریان توطئه مخبرالسلطنه هدایت که با سوءاستفاده از اعتماد شیخ محمّد خیابانی مأموریت خود را انجام داد:
«پس از تزویری که مخبرالسلطنه هدایت به کار برد و با رئیس قزاقخانه و میرحسنخان هاشمی (سرتیپ هاشمی داماد سالار ملی) رئیس قوای ژاندارمری برای امحاء قیام و قیامیها تبانی کرد قزاقان را که از خیابانی دل پری داشتند علیه قیام اغواء نموده به «عالیقاپو» محل تمرکز کانون حکومت ملی حملهور ساخت و آنجا را تسخیر کردند.»[۳۲]
علی آذری در زیر همین نقل قول میافزاید (زیرنویس):
«… این دو تن تحت نظر مشتیج که از بقایای روسهای تزاری بود انجام وظیفه میکردند.»[۳۳]
مخبرالسلطنه هدایت خود درباره چگونگی توطئه و نقش کنسولهای انگلیس و آمریکا و مشتیج رئیس روسی قزاقخانه در این جنایت اعتراف میکند:
«مشتیج رئیس قزاق [از افسران روسیه تزاری که پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به سمت فرماندهی در قزاقخانه تبریز به کار خود ادامه میداد و از تهران دستور میگرفت ش- ر] به دیدن من آمد، اظهار کرد که قیام پروپایی ندارد، عمده فوج ملی فعلهاند، لباس بیخود به آنها پوشاندهاند، اگر ژاندارم با قیام همراهی کند که آن را هم احتمال نمیدهم در چهار ساعت والا در چهل دقیقه بساطشان برچیده است. مترجمش پسر علاءالملک بود. سردار مکرم که منسوب به سید المحققین است گفتم برای جنگ نیامدهام، مشغول نصیحتم. علما و قنسولها دیدن میکنند. اعیان ممنوعند. پسرهای بصیرالسلطنه را گرفته به نظمیه برده بودند. در بازدید علما و قنسولها شش سوار قزاق همراه من است. مردم از حضور من در تبریز آگاه شدند. در عبور از چشم کسبه پیداست که استغاثه دارند. از در ژاندارمری که میگذرم بوق میزنند، شیپور ندارند. رئیس ژاندارم به دیدن من نیامد ولی به پیغام اظهار انقیاد کرد. قنسول انگلیس در ملاقات گفت از ما چه برمیآید؟ گفتم نصیحت. همچنین قنسول آمریکا، پس از ملاحظه کتاب دوسترف، انگلیس روی موافق نشان میدهد. قنسول آمریکا پیغام داد خیابانی به تهران یاغی است… مشتیج در ثانی آمد نزد من نقشه سابق را تکرار کرد. میدانستم از طهران دستور دارد به فرمان من باشد [در این تاریخ قزاقخانه در اختیار افسران انگلیسی در ایران قرار گرفته بود. ش- ر]. گفتم اطراف کار را باید درست دید، نمیخواهم زدوخورد بسیار شود و تلفات واقع گردد. شما به عالیقاپو رفتید و قیامیها مرا در ششکلان گرفتند. قصه ول کن تا ول کنم میشود… قرار شد روز یکشنبه که معمولاً دعوت چای دارد من هم به قزاقخانه بروم… دو ساعت به غروب مانده… به قزاقخانه رفتیم… نصفشب شد خبر رسید که ژاندارمها بنا بر مواعده از شهر رفتند که مالالتجاره از باسمنج بیاورند. قزاقها را هم به این بهانه نگاه داشته بودند. رئیس قزان کسان بر سر راه خیابانی گماشته بود که او را به قزاقخانه بیاورند. منع کردم که سوءاتفاقی نیفتد. معلوم شد خیابانی امشب بر خلاف عادت با جمعی آمده است و مأمورین احتیاط کرده بودند. میبایست تصمیم گرفت. باز از رئیس پرسیدم که به عمل خودتان اعتماد دارید که کار دنباله پیدا نکند؟ اطمینان داد. حکمی هم برای سوارهای مراغه خواست دادم… من قدری با لباس در رختخواب غلطیدم… در را باز کردم صدای تیر میآمد، گاهی کمتر گاهی بیشتر. سر آفتاب ظفرالدوله خبر داد که مرکز نظمیه، عالیقاپو و مرکز تلفن به تصرف ما است. درشکه قزاقباشی را حاضر کردند. با دوازده سوار نیزه به دست از طرف ارمنستان به عالیقاپو حرکت شد. کسبه در راه از خانهها بیرون میآمدند، ماشاءالله و ساق اولسون میگفتند. رسیدم درب نظمیه. صاحبمنصبان جمع بودند از آنها دلجویی شد، چه گفته میشد که ژاندارم و نظمیه خیابانیاند و نبودند. موافقت صوری بوده است.»[۳۴]
با توجه به گفتههای مخبرالسلطنه هدایت، همدستی وابستگان طبقه حاکم با دولتهای استعماری در سرکوب قیام خیابانی آشکار میکرد:
«… از آن سوی تصمیم بر این گرفته شد تا جنبش خیابانی را در آذربایجان که صبغهای کاملاً ضد انگلیسی داشت در هم فرو پاشند… مخبرالسطنه با سرکوب جنبش خیابانی بزرگترین خدمت را به منافع بریتانیا کرد.»[۳۵]
شوربختانه این پرسش نیز بیپاسخ مانده است که چه کسی در تهران به مشتیج فرمانده قزاقان در تبریز دستور ترور خیابانی را داده بود.
درباره کشته شدن خیابانی به دست قزاقها، یک شاهد عینی که در محل حضور داشته، گفته است:
«… مرحوم خیابانی به واسطه تسخیر عالیقاپو و فقدان قوای ملی ناگزیر از پنهان شدن گردید و پیش از آنکه به خانه ما بیاید یکی از دوستان خیلی نزدیک او [بر پایه یادداشت زیر صفحه، این شخص آقای سرتیپزاده بوده است. ش ـ ر] که جزو هیأت مدیره قیام نیز بود چهار ساعت او را به انتظار گذاشته و وقت بسیار گرانبهایش را عبث و بیهوده ساخته بود… هنگامی که به خانه ما آمد و جریان را به پدربزرگم گفت با کمال شجاعت و محبت او را پذیرفت و در یکی از زیرزمینهای حیاط دوم (اندرون) جایش داد…»[۳۶]
در پاسخ پیشنهاد حاج شیخ حسنعلی میانجی (پدربزرگ) که خواستار موافقت خیابانی با مذاکره و تسلیم به مخبرالسلطنه بود:
«… خیابانی گفت جناب حاج شیخ، پدر بزرگوار، من کشته شدن را به تسلیم ترجیح میدهم، من پیش دشمن زانو بر زمین نمیزنم، من فرزند انقلاب مشروطیت ایرانم، من از اعقاب بابک خرمدین هستم… قول میدهم به فرض اینکه به اینجا نیز حمله نمایند در خانه شما ابداً تیراندازی نخواهم کرد و حقیقتاً هم به این وعده خود نیز صادق و وفادار ماند زیرا بعدازظهر روز دوم اختفاء وقتی که اسماعیل قزاق و همراهانش وارد خانه ما شدند و به طرف زیرزمین روانه گردیدند، خیابانی او را از پنجره زیرزمین دید و امکان داشت قبل از شلیک اسماعیل، او را از پا درآورد، ولی به احترام قولی که داده بود ابداً تیر خالی نکرد. اسماعیل قزاق بلادرنگ چندین تیر از پنجره زیرزمین به طرف شیخ که با پیراهن و زیرشلواری بود خالی کرد. من دیدم که خیابانی پس از ناله خفیف بر زمین افتاد… هنگام ورود به زیرزمین خیابانی با حالی ناتوان بلند شد ولی اسماعیل قزاق با قداره برهنه خود به خیابانی حمله کرد و به دستش فرود آورد. جسد را در کوچه روی نردبان کوچکی انداخته به مقر فرمانفرمایی مخبرالسلطنه بردند.»[۳۷]
«شیخ محمّد خیابانی بدون تردید مردی وطندوست و دارای تعصب ملی شدید و دشمن سرسخت بیگانگان و مخالف با هرگونه مداخله اجنبی در امور داخلی ایران و طرفدار ایجاد یک حکومت ملی و مستقل و نیرومند بوده و چون رجال آن روز را برای ایجاد چنان حکومتی ناتوان و نالایق تشخیص میداده میخواسته است خود، آن حکومت ملی نیرومند و صالح را به وجود آورد و طبیعی است که تحقق آرزوهای خیابانی میبایست از تبریز و آذربایجان آغاز گردد و بر سراسر ایران گسترش یابد.»[۳۸]
جنازه فرزند وفادار به انقلاب مشروطیت ایران را با خفت و خواری در گورستان امامزاده حمزه تبریز به خاک سپردند، و بدین سان خورشید قیام غروب کرد.
سخنرانیهای شیخ محمّد خیابانی:
۲ اردیبهشت ۱۲۹۹
«قیام تبریز برای تأسیس یک حکومت دموکراتیک و آزاد است که در حدود قوانین مملکتی، از قوه به فعل آوردن ممکن خواهد شد. بنابراین مقصود قیام تبریز یک علاقه جوهری به تمام شهرها و نقاط ایران دارد.»… «قیام تبریز مدلل خواهد داشت که در ایران یک افکار عمومی، یک اراده ملی نیز وجود دارد.»[۳۹]
۳ اردیبهشت ۱۲۹۹
«یگانه مقصود ما، تأسیس یک حکومت دموکرات و تأمین دوام و بقای آزادی در این مملکت است.»[۴۰]
۸ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… ما میخواهیم در ایران یک نوع حکومت دموکراتیک تأسیس نماییم که عملاً حاکمیت ملت را، حائز یک استقلال تام و نائل یک آزادی کامل حرکت گرداند.»[۴۱]
۱۱ اردیبهشت ۱۲۹۹
«آنچه را که در ظرف چهارده سال انقلاب (مقصود انقلاب مشروطیت است. ش- ر) در بوته اجمال و اهمال نگهداشتهاند این قیام انجام خواهد داد.»[۴۲]
۱۲ اردیبهشت ۱۲۹۹
«این قیام در نظر دارد که یکچنین دوره عدم مسؤولیت را خاتمه دهد، دست خائنین و دزدان راهزن را از مالیه مملکت دور کند… تمام خاک ایران مقدس، و مجموع کامل دموکراسی ایران دارا و صاحب حقوق است… ما دموکراسی ایران را با تشکیلاتی تجهیز خواهیم نمود که اسباب استراحت داخله و خارجه را فراهم آورده و عناصر فتنه و فساد و عوامل آشوب و هرج و مرج را خفه کند.»[۴۳]
۱۳ اردیبهشت ۱۲۹۹
«ولی باید دانست که مراتب آزادیخواهی ایالت آزادیستان هر قدر عالی و بلند باشد سایر ایالات ایران از آن کمتر نیستند؛ کاوهها و امثال بزرگ و کوچک کاوهها از شرق و غرب و شمال و جنوب ایران سر زدند و سراپای ایران موطن مقدس آزادیخواهان است.»[۴۴]
۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۹
«تا امروز جماعت ایرانی، در تحت افکار متشتته، اسیر و پریشان بوده و نتوانسته است به طور محکم و متین، اراده واحدی را اظهار نماید، ولی حالا وقت است که جماعت ایرانی حواس خود را جمع کرده به امتحان وجدانی خود بپردازد.
خطاب به شهدای راه آزادی: ای، آن وجودهای گرامی که در سایه فداکاریها و جانسپاریهای شرافتمندانه شما، ما ایرانیان نیز در عالم آزادی حائز یک سروصدا شدیم…»[۴۵]
۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… در تطبیق قانون اساسی و از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطه با نهایت صبر و ثبات پافشاری خواهیم کرد و ایران را با قوانین و اصول مطابق با عقاید و نظریات عصر حاضر اداره خواهیم نمود.»[۴۶]
۱۷ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… ما همه میگوییم مشروطه حقیقی در مملکت حکمرانی کند، نفوذهای شخصی و امتیازات ملغی و منسوخ گردد، حاکمیت ملت واقعیت داشته باشد… آزادی، استقلال و سعادت ایرانیان، مقصود مشترک کلیه آزادیخواهان است… در آلام و شادیهای این مملکت، آزادیخواهان شریکند… اتحاد آزادیخواهان، علاقه و محبت آنان، ضامن آزادی و استقلال ایران است.»[۴۷]
۱۸ اردیبهشت ۱۲۹۹
در جشن گشایش دارالشورای ملی، خطاب به پرچم ایران: «ای علامت مشروطه، ای ناموس اعظم باید تو برای همیشه محفوظ بمانی. ای علامت آزادی، ای آزادی ایران، بعد از این بهتر از سابق در محافظت تو جانسپاری خواهند کرد، تو را از دستبُرد عوامل ارتجاعی و استبداد صیانت خواهند نمود. بعد از این آزادیخواهان ایران فراموش نخواهند کرد که در راه تو چه قربانیها داده و چه فلاکتهایی را متحمل شدهاند… بیایید حالا ای آزادیخواهان که عهد و میثاق بستهاید که بمیرید یا ایران را آزاد کنید، بیایید به مناسبت این جشن ملی تجدید عهد و پیمان کرده قول شرف خودتان را تکرار نمایید که ایران را به یک آزادی واقعی و حقیقی نائل خواهید ساخت…»[۴۸]
۱۹ اردیبهشت ۱۲۹۹
«ما فعلاً یک مشروطه داریم، از قوه به فعل درآوردن این مشروطه، اولین قدمی است که باید برداریم تا بعد… و اول چیزی که میخواهیم عبارت از استقرار رژیم مشروطیت در سراسر سرزمین ایران است… تا آزادیخواهان در ایران هستند این قیام نیز هست… قانونگذاری این زمان باید… بر اصول دموکراسی باشد. دموکراسی ممکن نیست مقدرات خود را به دست اشراف بسپارد… ما یک مجلسی میخواهیم که از صمیم قلب ملت نشأت کرده به آلام و احتیاجات دموکراسی آشنا باشد…»[۴۹]
۲۱ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… میخواهیم یک حکومت دموکراتیک در ایران تأسیس نماییم… ما از شهر تبریز شروع کردهایم و به تدریج تمامیت ایران را نائل آزادی خواهیم ساخت… امروز در روی زمین، اقل قلیل ملتها استقلال و آزادی خود را تأمین نمودهاند، چرا ما ایرانیان باید نکنیم…»[۵۰]
۲۲ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… ما نیز میخواهیم دموکراسی پژمرده و پراکنده، ایران را به یک انتظام و دیسیپلین معاصر نائل سازیم… ما میخواهیم ساعت ایرانی هم همراه ساعتهای دیگر در حرکت باشد. وقتی که ساعات عالم وقت ظهر را میزنند ساعت ایرانی نصفشب را نشان میدهد… جراید تهران، هیچ سخنی از وقایع تبریز نمیزنند…»[۵۱]
۲۳ اردیبهشت ۱۲۹۹
«این قیام و این اجتماعات ما فقط به منظور تأمین آزادی و استقلال و دموکراسی است… ما نمیتوانیم عاملین این رژیم پوسیده و منحوس را آزاد بگذاریم و آنها را از تعقیب و مجازات معاف بداریم.»[۵۲]
۲۴ اردیبهشت ۱۲۹۹
«یا یک سعادت عمومی شامل حال دموکراسی ایران خواهد شد و یا اینکه اسباب هلاک یک عده خواهان دموکراسی را فراهم خواهد آورد… فراموشتان نشود ایران مرکز سیاست آسیاست… ما حکومت دموکراتیک میخواهیم… ما با جان و مال خود حاضر شدهایم که دموکراسی ایران را از دستبرد خائنین خطاکار محفوظ بداریم.»[۵۳]
۲۵ اردیبهشت ۱۲۹۹
«ما میخواهیم دموکراسی ایران با آن دیسیپلین اختیاری و مدنی که یکی از عوامل مدنیت است آشنا گشته، به آزادی حقیقی و عملی نائل گردد… ما بر ضد حکومت ارتجاعی و استبدادی قیام کردهایم… آزادیستان خیال ندارد پول از تهران بخواهد ولی مصمم است بر اینکه به محاسبات تهران رسیدگی نماید. این همه پول که استقراض میشود ما میخواهیم بدانیم که در چه مواردی به مصرف میرسد…»[۵۴]
۲۶ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… پس از این شما باید ایرانی باشید و ایرانی، ایرانی را به مجازات برساند. آزادی ایرانیان باید به حدی و به طوری باشد که دیگر هیچکس نتواند بگوید ایران تاریک است…»[۵۵]
۳۱ اردیبهشت ۱۲۹۹
«… این قیام میخواهد رژیم یک ایرانی را تغییر بدهد، میخواهد وضع ناهمواری را که از دیرباز در مملکت تأسیس گردیده و به رغم انقلابات تاکنون دوام داشته است از میان برداشته و به جای آن یک رژیم معاصر و جدید و مدرنی را برپا سازد که هنوز ایران یک ساعت در تحت چنان رژیم منظم و آزادی به سر نبرده است… ما میخواهیم این دفعه در ملت ایران، در این دموکراسی بدبخت، یکچنان استعداد و استحضاری به وجود بیاوریم که دیگر خائنین نتوانند خیانت را از خیال خودشان هم بگذرانند و طوق بدبختی از دموکراسی رد شده بر گردن کلفت آنها اصابت کند.»[۵۶]
۱ خرداد ۱۲۹۹
«حکومت را در ایران باید از اشخاصی تشکیل داد که زحمت و منافع عامه را جستجو و پیدا نمایند. ما میخواهیم در کلیه امور مملکتی، یک نفر مستخدم پیدا نشود که از اندیشه منافع دموکراسی فارغ باشد.»[۵۷]
۲ خرداد ۱۲۹۹
«این قیام یک اقدام معظم و مقدس است. در انجام این قیام، ایران یک شکل جدید چنانی را بر خود خواهد گرفت، باید بر خود بگیرد که تمام عالم تصدیق نمایند که ایران عقب نمانده و به زمان خود تأسی جسته است.»[۵۸]
۳ خرداد ۱۲۹۹
«مخالفین ما، آن بشرهای شوم، با اجانب ساخته ما را گرفتار گردانیدند… در موقع، پشت پا بر رژیم پوسیده آنها زدیم تا آزادی و استقلال مملکت محفوظ، قانون اساسی محترم و مصونیت اشخاص مرعی گردد. تهران به خودی خود این آمال را نمیتواند بفهمد، ما خواهیم فهماند…
تبریز این مرکز سربلند آزادیستان خود کعبه آمال آزادیخواهان است و آزادیخواهان صمیمی راست که از نقاط دور مملکت برخاسته به زیارت این خاک مقدس آزادی شتابان شوند… تبریز ایران را آزاد خواهد ساخت، جوشان و خروشان و دروکنان به تهران خواهد آمد. تبریز آماده فداکاری و جاننثاری است… قائدین این قیام، به غیر از فکر و عقیده خودشان و غیر از تقاضاها و تلقینات زمان، سائق و رهبری ندارد. اتکای آنان به هیچ قوه خارجی و یا داخلی نیست. نترسید، اتکای ما بر نفس ماست. ما استناد به قوای موجودی خودمان داریم. پس از فراغت حاصل نمودن از اصلاحات تبریز، ما به تأمین آزادی سراسر ایران خواهیم پرداخت…»[۵۹]
۴ خرداد ۱۲۹۹
«تا روزی که ایران و ایرانی هست و موجود است این قیام ما پایدار خواهد بود… البته وقتی که یک عده خانوادههای معین زمام اداره یک مملکت را به دست خود بگیرند و تابع هیچ نظارت و مراقبتی نباشند، حقوق ملت را ضایع خواهند کرد. حقوق و منافع خود را ملت باید خودش محافظه نماید… طبقات ممتاز، صنوف مفتخوار عاطل و بیکار که دسترنج مردم را احتکار نموده برای این احتیاجات مغرضانه خود به کار میبرند، باید از این دزدی و احتکار ممنوع باشند و آن ظلم فاحشی که از این حیث به اولاد رنجبر بشر وارد میآید، باید بالمرّه قلع و قمع گردد.»[۶۰]
۵ خرداد ۱۲۹۹
«… دیگر نباید فلانالدولهها و سلطنهها، رشته مقدرات آزادی را در دست خود داشته باشند… من در پیش رفقای فرقه خودم و آزادیخواهان مسؤول هستم، نسبت به ملت، به دموکراسی ایران مسؤولیت دارم… ما مصمم هستیم از تبریز شروع کرده آزادیستان را و سپس تمام ایران را به یک حکومت ملی و آزاد نائل سازیم.»[۶۱]
۷ خرداد ۱۲۹۹
«اکثریت در این مملکت با دموکراتهاست. در انتخابات با وجود آن همه تأثیرات و نفوذهای زورمند مرتجعین و طرفداران داخلی و خارجی دولت دیدید که آراء عمومی با کدامین اشخاص مساعدت نمود… کی آنها توانستهاند یک امتحان خوبی بدهند؟ همیشه خواستهاند مملکت را بفروشند، دموکراسی را به… جرارّ به اکسپلواتورها [اشخاص امپریالیست] تسلیم نمایند و ما نگذاشتهایم… آنها بیگانگان را به مملکت دعوت نموده عقاید و افکار آنان را ترویج کردند، دلال خیالات و نقشههای شوم آنان شدند و ما بودیم که در مقام دفاع از حقوق دموکراسی برآمده و خواستیم ملت بدبخت را از واقع شدن در زیر لگدهای اضمحلالآور امپریالیستی بیگانه خلاصی دهیم… در مسلک ما، ایران مال ایرانیان است، یعنی ایران دموکراتیک مال دموکراسی ایران است… هر خارجی که بخواهد وارد این مملکت شده دموکراسی آن را در زنجیرهای اسارت گرفتار سازد ما را در پیش خودش خواهد یافت و مجبور خواهد شد از روی اجساد ما بگذرد تا وارد حریم مملکت گردد. ما باید سعادت خود را به دست خودمان تهیه و تأمین نماییم… در نظر ما، ایرانیان یک عضو عاقله بشریت را تشکیل میدهند و ایران باید با استقلال اسباب تجدد و ترقی خود را فراهم آورد، به زودی و هر چه سریعتر، همرنگ و هممسلک ملل متمدنه عالم شود. این شعار ماست و ما به نام ایرانیت، بهترین عقاید و مسلک ملل جدید دنیا را اخذ و تمثیل خواهیم نمود… ما اصلاحات جدید را داخل در این مملکت خواهیم نمود، ایران را آزاد خواهیم کرد… اشخاصی که امروز آلت پیشرفت همه مقاصد پست ارتجاعی شدهاند با همه انواع امپریالیسم سازش نمودهاند.»[۶۲]
۸ خرداد ۱۲۹۹
«ما همیشه در جلو، در پیش افکار و عقاید ایران اسب خود را دوانیده به قیمت جان، از هر نوع اصلاحات و تجدد استقبال نمودیم و شما بیشرفها با بیگانگان ساخته، در مقابل نهضت ما، موانع غیر قابل اقتحامی را احداث نمودهاید… مائیم که میتوانیم با صدای رسا اعلان نماییم که تأمین و تعالی و ترقی دموکراسی ایران توسل به هر کدام اصول جدیدی ضرورت حاصل نماید این اصول را با شرافت و فداکاری، شجاعت و درستکاری در این مملکت تطبیق خواهیم نمود.»[۶۳]
۹ خرداد ۱۲۹۹
«… مکرر گفتهایم این قیام میخواهد رژیم مملکت ایران را تغییر بدهد. در اوایل انقلابات ایران محمّدعلیها رفتند و به جای آنان (ناصرالملک)ها آمدند ولی این قیام اخیر یا مبدل به یک قتال عمومی آزادیخواهان خواهد شد و یا ایران را تجدید خواهد نمود… ما همیشه اظهار داشتهایم که کاری به تهران نداریم. از تبریز شروع کرده اول آزادیستان سپس تهران و سایر ایالات و ولایات ایران را در این امر عمومی آزادی و تجدد شرکت خواهیم داد… قیام ما برای تأمین استقلال و آزادی است و میخواهیم قانون اساسی را محترم و محفوظ نگاهداریم.»[۶۴]
۱۱ خرداد ۱۲۹۹
«ما همیشه به هر چه اقدام کرده و هر دفعه که به نام ملت و دموکراسی ایران، استقلال، آزادی و قانون خواستهایم این اشخاص در مقابل ما دسیسه بازی کرده و خواستهاند پیشآهنگ مخالفین و دشمنان واقع شوند…، میمیریم به جهت اینکه دموکراسی ایران زنده شود… این قیام میخواهد ایران را نجات بدهد. باید ایران و دموکراسی ایران زنده و جاوید بماند… در راه آزادی، در راه یک زندگی شرافتمندانه، باید از مال و جان گذشت. این فداکاری در سرشت شما، در سجیّه شما ایرانیان به درجه اعلی موجود بوده است.»[۶۵]
۱۲ خرداد ۱۲۹۹
«آزادی مستلزم مساوات است… هیچکس در فوق قانون نیست و در مقابل قانون همه مساوی هستیم.»[۶۶]
۱۳ خرداد ۱۲۹۹
«در ایران هنوز قدمی به طرف غایه امل برداشته نشده است… ملت میخواهد یک حکومتی تأسیس نماید که اختیارات آن بالاستقلال در دست خود ملت باشد… تحزیب و تفرق آزادیخواهان غلط است لهذا در سراسر مملکت ایران باید یکصدا، یک صدای واحد شنیده شود… تا امروز ما دموکراتها، با خارجی همدست نشدهایم ولی مخالفین ما در هر موقعی با بیگانگان ساخته و بر ضد ما اتفاق بستهاند… باز هم میگویم، ما در ایران یک رژیم ثابت میخواهیم.»[۶۷]
۱۴ خرداد ۱۲۹۹
«برای فهمیدن روح عملیات ما، باید دانست که اولین شعار دموکراتها اجتناب از آلت دست شدن در دست بیگانگان است و سپس، ممکن نیست در تحت تأثیر احساسات خود و تلقینات اغیار، این شعار اساسی را از نظر خود دور افکنده، راهی را بپیماییم که بر خلاف صلاح دموکراسی و بر خلاف مصلحت آزادی و استقلال ایران باشد.»[۶۸]
۱۵ خرداد ۱۲۹۹
«در ایران حکومت و حاکمیت عوام هنوز دیده نشده است… دموکراسی ایران، در زیر چنگال ظلم و ستم این خائنین به ستوه آمده است، رمقی از جان دموکراسی باقی مانده و کم مانده است در تحت فشار مرتجعین بیگانهپرست به کلی مفقود شود… قیام ما برای این است که دموکراسی ایران را از این شکنجه خونین نجات دهیم…»[۶۹]
۱۶ خرداد ۱۲۹۹
«دموکراسی ایران چه شهری و چه دهاتی و چه ایلات و عشایر همه از ظلم و ستم خائنین که به اسم حکومت بر ملت تحمیل کردهاند به ستوه آمدهاند. رمقی از جان دموکراسی باقیمانده نزدیک است تحت فشار این مرتجعین بیگانهپرست به کلی از بین برود… قیام میخواهد دموکراسی ایران را از این خواب سنگین و شکنجه خونین نجات دهد.»
۲۰ خرداد ۱۲۹۹
«به هر قیمتی که شود باید ایران را آزاد کنیم…»[۷۰]
۲۱ خرداد ۱۲۹۹
«همه شما ایرانی هستید. این مملکت متعلق به شما و شما منسوب به یک فرقه هستید. وقتی که توهین به ایرانیت، بر مملکت، بر فرقه و نوع بشر میشود، به همان اندازه که به شخصیّت خودتان علاقه دارید از این توهین متأثر میشوید.»
۲۳ خرداد ۱۲۹۹
«اولین لازمه شرافت یک ملت استقلال است و استقلال ملتها را فقط فضائل و اخلاق عالیه میتواند محفوظ داشت. حافظ و نگهبان استقلال هر ملتی شجاعت و قهرمانی آن ملت است. شجاعت در ایران مفقود و حتی کمیاب هم نیست، به جهت اینکه ایران در مقابل قوههای قاهر و غیر متناسب و در تحت تهدید وسایل عظیمه دول بزرگ خود را نباخته و زمانی در مقام مغلوبیت بیچاره و بیقوا مانده است نباید تصور کرد که ایران نیست مگر یک بیشه خالی، این مملکت فرزندان با عزت و شرافت بسیار دارد. شما راست که در هر موقع فضائل اخلاقی خود را به بروز برسانید و نشان دهید که ایرانیان هنوز سجیّه خود را فاقد نگردیدهاند…»[۷۱]
۲۴ خرداد ۱۲۹۹
«رژیمی که امروز میخواهیم، رژیم دموکراتیک یعنی حاکمیت دموکراسی است… مقدرات هر ملتی در دست خود آن ملت است. یک ملت بر هر چه که اراده نماید نائل و موفق میشود… امروز ملت ایرانی باید همان را برای خود تهیه و تدارک نماید و همان رژیم و قوانینی را آرزو کند که روزگار مقتضی است. بیایید اراده کنید که ایران مال ایرانیان است و آنگاه ببینید که هیچیک قوه گستاخ و حدناشناس پیدا میشود که به خاک ایران تجاوز نماید. این قیام این اراده را کرده تصمیم گرفته است که ایران را خلاص کند و خلاص خواهد کرد.»[۷۲]
۲۶ خرداد ۱۲۹۹
در مدت این چهارده سال کشمکش و زد و خورد با قوای ارتجاعی و موانع خارجی، ملت ایران مانند دایره مغناطیسی قطبنما سرگردان و متردد بود. حالا وقت آن است که شکل مناسب یک حکومت ثابت را پیدا کند و آن شکل عبارت از حاکمیت دموکراسی است و بس. ما حکومت دموکراتیک تشکیل خواهیم داد و در این مرام تمام آزادیخواهان با ما شریک هستند.»[۷۳]
۲۷ خرداد
«نسوان هم یک جماعتی را تشکیل میدهند که آن نیز در مقدرات این مملکت و آینده این دموکراسی سهم بزرگی را دارا میباشد. ممکن نیست ما یک قرار و تصمیمی را اتخاذ نماییم و یا اظهاری بکنیم که بتواند ابواب تجدد را بر روی نسوان ببندد. فراموش نکنید که آینده ایران، بستگی به موفقیتهای شما دارد.»[۷۴]
۳۱ خرداد ۱۲۹۹
«اگر ایران مال ایرانی است باید شالوده مملکت را مجدداً ریخت، بنای آن را تجدید نمود و از نو ساخت. خزانه ایران مال ایران، پلیتیک ایران مال ایران، وزارت خارجه ایران نیز باید مال ایران باشد و هیچ سیاست بیگانه در هیچیک از ادارات ما نباید اجرای تأثیر و نفوذ نماید. ما باید بالاستقلال زیست کنیم.»[۷۵]
۱ تیر ۱۲۹۹
«امور حکومت در تبریز دست دموکراتهاست یعنی دموکراتهایی هستند که به اصول دموکراسی معتقد هستند. این حکومت دموکراتیک از تبریز شروع و به اقصیبلاد ایران تشمیل خواهد شد.»[۷۶]
۴ تیر ۱۲۹۹
«دولتی که وثوقالدوله اداره نمود میخواست هر کجا یک حرکت آزادیخواهانه پیدا شود آن حرکت را توقیف نموده روح آزادی را خفه کند و این حکومت محکوم به زوال بود… باید بدانید که امروزه توجه تمام ایران به طرف تبریز معطوف است، چشم امید مملکت به طرف شما است…»[۷۷]
۶ تیر ۱۲۹۹
«امروز مقدرات ایران در حال حل شدن است. اساس دولت، قانون اساسی، قوانین موضوعه، کلیه امور اساسی مملکت تا امروز ملغی و معوق مانده بود. حال باید اینها معلوم شود. باید تمام ایرانیان دست به دست یکدیگر داده این مسائل را یعنی مقدرات مملکت را حل بنمایند… شما اهل تبریز که به واسطه قیام خود آن مهمترین حرکت انقلابی را در ایران شروع نمودهاید… طوری رفتار نمایید که شرافت تاریخ برایتان حاصل شود و فوراً تمام اهل ایران با امتنان و تشکر بگویند: تبریز ایران را نجات داد…»[۷۸]
۸ تیر ۱۲۹۹
«قیام میخواهد اصول حاکمیت ملی را در ایران تأسیس کند.»[۷۹]
۱۰ تیر ۱۲۹۹
«ما میخواهیم حاکمیت ملی را در مملکت خود تأسیس نماییم… ملت را به هر ترتیب و وسیلهای که ممکن بود لخت کردهاند، حقوق او را به غارت برده روزگارش را به سیاهی نشاندهاند… ملت قیام کرده و میخواهد حاکمیت خود را تأسیس بنماید… حاکمیت ملت عبارت از این است که امور ملت به دست نمایندگان ملت اداره شود… در ایران حاکمیت به طور مطلق باید ملت باشد.»[۸۰]
۱۱ تیر ۱۲۹۹
«زیر بار هیچ طرز اداره دیگری نروید تا در ایران یک حکومت دموکراتیک تأسیس یابد. این قیام باید پایدار بماند… ما تقاضا کردیم… باید وجوهاتی از طرف دولت جهت عمران و آبادی ایالت تأسیس گردد…»[۸۱]
۱۲ تیر ۱۲۹۹
«ایرانیان حقیقی، ایرانیان با شرف میگویند ما در راه استقلال و آزادی ایران مزد و اجر نمیخواهیم. ما مال، جان، اولاد و خانواده خودمان را فدای ملت خود خواهیم کرد.»[۸۲]
۱۳ تیر ۱۲۹۹
«در این موقع که سخن از حل مقدرات ایران میرود، دموکراسی ایرانی باید به همهنوع وسایل نجات و فلاح توسل جوید. همه افراد ملت باید تکلیف مخصوص را به عهده گرفته با کمال صداقت به ایفای آن بپردازد.»[۸۳]
۱۴ تیر ۱۲۹۹
«قائدین این قیام مصمم شدهاند که نگذارند ایران از طی مراحلی ترقی عقب بماند… کابینه وزیران جدید تشکیل یافته. این هیأت وزرای جدید، هیأتی است که میخواهند استقلال مملکت را نگهداری کنند.»[۸۴]
۱۵ تیر ۱۲۹۹
«خودتان را دموکرات معرفی کردهاید، آیا دانستهاید که شرایط دموکرات عبارت از چیست؟… آیا تصور کردهاید دموکراتی عبارت از این است که فلان باربر در صورت ارتکاب کوچکترین جرم، دچار بزرگترین مجازات شود و فلانالدوله یا بهمانالسلطنه هر چه دلش خواست بکند و هرگز مسؤول واقع نشود؟ این تصور غلط و خیلی دور از آمالی است که شما دارید.»[۸۵]
۱۷ تیر ۱۲۹۹
«ما با کابینه حاضر داخل مذاکره خواهیم کرد ولی با نظریاتی که میتواند حاکمیت ملت را در سراسر ایران تأسیس کند.»[۸۶]
۱۸ تیر ۱۲۹۹
«… در این قیام دیده خواهد شد که ملت ایرانی در مقابل آزادی و استقلال به همهنوع فلاکت و سختی تن درمیدهد.»[۸۷]
۱۹ تیر ۱۲۹۹
«فکر اساسی ما آزادی و استقلال است… در این موقع باریک برای نجات ایران باید کوشا شوید. ما ایرانیان که در ایران زیست میکنیم، آزادی و استقلال و تمام تمنیات عالیه بشری را برای خود نمیدانیم… شعار ما این است که ما ایرانی هستیم،… ما تمایل به هیچکس نداریم… ما هم در ایران باید ایرانی باشیم. این قیام میخواهد ایران را آزاد کند.»[۸۸]
۲۵ تیر ۱۲۹۹
«به کرات گفته شده که نجات ایران در تأسیس یک حکومت دموکراتیک است… در ایران چه نوع مرامی باید اتخاذ نمود و آن را به چه وسیله میتوان به موقع اجرا و تطبیق گذاشت. باید اینگونه تفکرات شما را مشغول دارد…»[۸۹]
۲۸ تیر ۱۲۹۹
«مکرر گفتهایم: قیام میخواهد مدلل کند که ملت ایران نفهمیده است که باید در ایران حکومت به دست یک هیأت منتخبی باشد که پروگرام آن هیأت نیز ناشی و الهام از جماعت است. ۱۴۰۰ سال است در ایران یک حکومت دموکراتیک تقاضا میشود… آزادیخواهان ایران، باید بدون تفرقه و انشعاب افکار و آراء خود را در یک نظر جمع و متحد کرده یک سرمایه هنگفت معنوی به عمل بیاورند…»[۹۰]
۴ مرداد ۱۲۹۹
«تکلیف کنونی ملت ایران عبارت از این است که او نیز در عالم بشریت موقعی برای خود احراز کند و به زندگانی حقیقی و آزادی واقعی نائل شود…»[۹۱]
۶ مرداد ۱۲۹۹
«روزی که ملت فرمانروا و وزرا فرمانبردار شدند تاریخ اصلاحات ایران آغاز خواهد شد… ما امیدواریم در سایه این اتحاد آهنین ایران اصلاح خواهد شد.»[۹۲]
۱۲ مرداد ۱۲۹۹
«این قیام یک رژیم صحیح و مقدس در ایران تشکیل خواهد داد…»[۹۳]
۱۴ مرداد ۱۲۹۹
«… هیچ خطری در میان نیست. فقط خطری که هست خطر ارتجاع و اعاده استبداد است… هر چه در هر جای عالم آزادیخواهان بالاتفاق تمنّا و تقاضا نمایند، قیام تبریز، به تطبیق و اجرای آن در سرزمین ایران کوشش خواهد کرد.»[۹۴]
۱۹ مرداد ۱۲۹۹
«امروز در سراسر مملکت ایران، دموکراسی ایرانی صدای خود را میخواهد با صدای این قیام همراه کند… ما میبینیم و پی میبریم که متمولین با چه نوع حرکات مخفی میخواهند عدم مساعدت خود را معمول داشته و در مقابل اوضاعی که به نفع اکثریت ملت است اشکالتراشی میکنند… به نام آن کسبه و فقرای ملت و کارگران زحمتکش که برای تحصیل قوت لایموت خود با حملات حیات مشغول زد و خورد میباشند و نباید بیش از این دچار ذلت و نکبت شوند و برای خاطر این دموکراسی و منافع عمومی ملت همهنوع حرکاتی را که بر ضد این قیام به ظهور برسد با کمال سختی تنبیه خواهم کرد.»[۹۵]
۲۰ مرداد ۱۲۹۹
«قیامی که ما کردهایم به نام ملت واقعی و حقیقی است به نام آن ملتی که تاکنون زمامداران امور، مانند یک وجود بیزبان بیعقیده و بیادراک تلقی نمودند… آنان که میخواهند در مقابل تصمیمات قیام کارشکنی کنند یک دفعه خواهند دید که آمال تبریز در سراسر ایران جای قبول یافته است.»[۹۶]
۲۲ مرداد ۱۲۹۹
«آن بدبختانی که در سایه این مملکت صاحب ثروت و عزت شدهاند باز احساساتی در دل خود میپرورانند که بر ضد ما و بر ضد منافع مملکت است. ما باید بدانیم که دیگر ایران قطعاً به حالت قدیمی خود بر نخواهد گشت در ایران یک حکومت متین و پایدار دموکراتیک تشکیل خواهد یافت… باید با صمیمیت و اتحاد تمام افراد ملت، ایران غایـﺔ دموکراتیک را تعقیب نماید…»[۹۷]
«همه ایرانیان در این خاک پاک شریکند و مانند شرکاء با ناموس و وجدان باید در آبادی و آزادی و استقلال آن بکوشند.»[۹۸]
۲۵ مرداد ۱۲۹۹
«ما گفتهایم در ایران باید یک حکومت دموکراتیک تأسیس شود و تهران میخواهد با لطایفالحیل ما را از ایران راه برگرداند.»[۹۹]
۲۸ مرداد ۱۲۹۹
«ما که به طرف تجدد میرویم و میخواهیم یک شکلی پیش بیاوریم که استقلال مملکت و زندگانی آزاد اهالی آن را تأمین نماید… پس از قیام اکثریت برای تأمین آسایش و آزادی خود، اقلیت ابداً راحت نخواهد نشست و متوسل به پارهای اقدامات مخالفتآمیز خواهد شد…»[۱۰۰]
۲۹ مرداد ۱۲۹۹
«این هیأت مدیره که فعلاً در تبریز موجود است، در هر نقطه ایران نیز وجود پیدا خواهد کرد… ما قیامکنندگان نیز همان وقتی رسیدیم که قباله فروش مملکت را امضاء میکردند (اشاره به قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله). پس از آنکه در ظرف چهارده سال متمادی مشاهده کردیم که دولتیان ما را از رئیس، مرئوس همه چندان که هستند، مملکت را به جانب هلاک و اضمحلال میبردند، تصمیم کردهایم که دیگر این خطر را خاتمه دهیم…»[۱۰۱]
۳۰ مرداد ۱۲۹۹
«بعضی از اهالی بازار از اخبار شایعه استفاده کرده بر قیمت پارهای مأکولات افزودهاند. این اشخاص یا باید به زودی دست از اینگونه کارها بردارند یا از هیأت اجتماع خارج شوند. به بهانه اینکه راه مسدود شده قیمت برنج و نفت تفاوت کلی پیدا کرده است ولی ملت مخصوصاً طبقه زحمتکش ملت که نظر ما همیشه معطوف به جانب آن است نمیتواند متحمل این تغییرات نرخ بشود… هر که به قیمت زیاد بفروشد مال او مصادره خواهد شد… قانون عرض و طلب یک قانون اقتصادی است ولی قانون عدل حکمش بر این است که منافع عمومی را بر منافع خصوصی ترجیح دهیم…»[۱۰۲]
اول شهریور ۱۲۹۹ (آخرین سخنرانی)
«محو و نابود باد حکومتهای آریستوکرات. حکومت آریستوکراتیک که در مملکت ما حکمران بوده مشئومترین آثار خود را در مملکت باقی گذاشته و هیچکدام از تشکیلات اساسی ملی را از ضربات مجرمانه خود دریغ نداشته است… خدمت نظام را فقط به دهاتیان بیچاره تحمیل نموده اهالی شهر و توانگرزادگان را به کلّی از این خدمت معاف نموده است… یک ملت و به خصوص تجار طالب امنیت و آسایش هستند و هرگز فکر نمیکنند که خود ملت اکثریت اصناف و طبقات آن در تحت چگونه فشارها گرفتار آمدهاند باید پرسید که چه میخواهند؟ چرا از نهضت این ملت، از حرکات موقتی که این نهضتها را باعث میشوند و تهییجاتی که تولید میکنند اظهار دلتنگی و ناخشنودی مینمایند؟ آنها میخواهند غافل باشند؟ بیشرفی را پیشه خود قرار دهند، لاقید مانند و آثار هیچ علاقهای را نسبت به آزادی و استقلال خود به بروز نرسانند؟… ممکن نیست برای تأمین منفعت یک صنف بقیه صنوف دموکراسی را دچار سختیها و عسرت معاش و تنگدستی نمود منافع شخصی قربانی منافع عمومی، این است شعار ما…
برای نجات دادن ایران از دست محافظهکاران، قوهها تشکیل خواهیم داد… تبریز میخواهد حاکمیت به دست ملت باشد، تمام ایران، فعلاً بازاریان حال خود این تقاضا را مینمایند. هرگاه تهران از قبول این نظریه سرپیچی کند، ما با اصول رادیکالیسم ایران را تجدید بنا خواهیم کرد. ما میگوییم حاکمیت دموکراسی باید در سراسر ایران جاری باشد.»[۱۰۳]
۱ ـ اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره ۲۵۵ ـ ۲۵۶
۱ ـ رئیسنیا، رحیم و عبدالحسین ناهید، دو مبارز جنبش مشروطه، تبریز ۱۳۴۸، ص ۲۹۳٫
۱ ـ کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، تهران ۱۳۷۹، گفتار نهم، ص ۷۵۶٫
۱ ـ زاوش، م. ح.، رابطه فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، تهران، ۱۳۶۱، ص ۳۳۵٫
۱ ـ آبادیان، حسین، ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، تهران ۱۳۸۵، ص ۵۸۸٫
۱ ـ آذری، علی، شیخ محمّد خیابانی، تهران ۱۳۵۴، صص ۴۲۵ ـ ۴۲۴٫
۲ ـ زاوش، ح. م.، نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، جلد دوم، تهران ۱۳۶۱، ص ۱۰۳٫
۱ ـ زاوش، رابطه فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، پیشین، صص ۲۷۰ ـ ۲۶۹٫
در مورد شخصیت و نظریات علی مسیو، ن ک: سردارینیا، صمد، علی مسیو، رهبر مرکز غیبی تبریز، تهران ۱۳۵۹٫
۱ ـ آذری، همان، صص ۳۱ ـ ۲۹٫ اولتیماتوم دولت روسیه:
الف ـ دولت ایران مستر شوستر خزانهدار و مستر لکوفر را از کار برکنار نماید؛
ب ـ دولت ایران متعهد شود که از این پس بدون اطلاع و رضایت روسیه و انگلیس مستشار خارجی استخدام نکند؛
پ ـ مخارجی که دولت روس برای لشکرکشی به خاک ایران (رشت، انزلی…) تحمل کرده باید توسط دولت ایران پرداخت شود.
۱ ـ رئیسنیا، همان، ص ۲۵۴ و آذری، پیشین، ص ۲۷٫
۲ ـ کسروی، احمد، متن دستنویس درباره قیام شیخ محمّد خیابانی: قیام شیخ محمّد خیابانی، ویرایش و مقدمه محمدعلی کاتوزیان، تهران ۱۳۷۶، صص ۹۶ ـ ۹۴ و رئیسنیا، پیشین، صص ۲۵۵ ـ ۲۵۴٫
۱ ـ فاتح مصطفی، پنجاه سال نفت ایران، تهران ۱۳۳۵، ص ۲۶۵٫
۲ ـ شرححال و اقدامات شیخ محمّد خیابانی به قلم چند نفر از دوستان و آشنایان، برلن ۱۳۰۴، چاپخانه ایرانشهر، ص ۲۸٫
ـ خیابانی، بهرام، نطقهای شیخ محمّد خیابانی (تهیه و تنظیم بهرام خیابانی)، بیجا، بیتا.
۱ ـ آذری، پیشین، صص ۱۰۵ ـ ۱۰۴٫
۱ ـ فخرائی، ابراهیم، سردار جنگل، میرزا کوچکخان، تهران ۱۳۳۶، ص ۳۷۱٫
۲ ـ یقیکیان، گریگور، شوروی و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهقان، تهران ۱۳۶۲، ص ۱۳۷٫
۳ ـ رواسانی، شاپور، اولین جمهوری شورائی ایران، نهضت جنگل، تهران ۱۳۸۴٫
۱ ـ آذری، پیشین (به نقل از مجموعه مختصر نطقهای خیابانی در تجدد، نگارش آقای حسین فرزاد (عباسزاده) از پاورقی ص ۲۲)، ص ۴۹۰٫
۱ ـ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۴۴، صص ۳۱۷ ـ ۳۱۵٫
۲ ـ آبادیان، پیشین، صص ۲۲ و ۶۵٫
۱ ـ اظهارات جواد جودت نوه مرحوم حاج شیخ حسینعلی میانجی در دوم اردیبهشت ۱۳۲۹ در گفتگو با آقای علی آذری.
ـ آذری، پیشین، صص ۴۹۲ ـ ۴۸۸٫
۲ ـ شمیم، علیاصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران ۱۳۴۸، صص ۶۳۳ ـ ۶۳۲٫
خلاصه سخنرانیهای شیخ محمّد خیابانی، برگرفته از کتاب شیخ محمّد خیابانی تألیف علی آذری و مجموعه نطقهای شیخ محمّد خیابانی، گردآوریشده از سوی بهرام خیابانی است. کتاب نخست با حرف «آ» و کتاب دوم با حرف «خ» مشخص شده است:
۱ ـ آ، ص ۲۹۵٫
۲ ـ آ، صص ۳۷۳-۳۷۲؛ خ، صص ۸۱-۸۰٫