خانوادۀ حکیم هیدجی
حکیم بزرگوار، فرزانۀ کمنظیر، عالم عامل، ملامحمد علی معروف به «حکیم هیدجی» و حاج آخوند هیدجی، از جمله دانشوران اسلامی است که علاوه بر کسب علم و دانش هیچگاه خود را بینیاز از عبادت و اطاعت از اوامر الهی ندید و همواره علم را با عمل و صداقت و ایمان توأم ساخت و در ساحت علم و دین گام برداشت. به همین جهت با معرفت کامل دست از تعّلقات دنیوی کشید و به یک انسان وارسته تبدیل شد که شایسته است او را حکیم عارف و حکیم الهی بنامیم.
حکیم هیدجی در سال ۱۲۷۰ق/ ۱۲۳۳ ش در آبادی باصفای هیدج چشم به جهان گشود. درباره مادر محمدعلی اطلاع درستی نداریم، زیرا در گذشته به علت قداست خانوادگی اسم مادران و زنان کمتر برده میشد و کودکان معمولاً با نام پدرشان شناخته میشدند لذا نمیدانیم نامش چه بوده و چند سال زیسته است. اشخاصی هم که درباره او اطلاعاتی داشتهاند اکنون سالهاست از دنیا رفتهاند.
اما پدر او، چنانکه در مقدمۀ دیوان وی آمده نامش حاج معصومعلی بوده و برداشتِ ما از نحوه زندگی وی این است که مردی تلاشگر و قانع بوده و از راه کشاورزی به کسب روزی حلال اشتغال داشته است.
از بستگان حکیم هیدجی هم آنچه در وصیتنامه وی قید شده این اطلاعات به دست میآید که فرزند پسرعمویش هم روحانی و نامش ملاعبدالکریم بوده است. برادرزادههایش هم یکی علی نام داشته و دیگری محمودعلی و به احتمال، آنها هم معمم و روحانی بودهاند؛ زیرا حکیم هیدجی وصیت کرده عبای زمستانی خود را به علی بدهند و لبّادهاش را به محمودعلی. نورعلی هم احتمالاً یکی از برادرزادههایش بود که او را امین دانسته و بیشترِ ماترک خود را به او بخشیده است.
به نظر میرسد خانواده و بستگان حکیم هیدجی در مجموع جزو آگاهان هیدج و از معتقدان به ائمه هدی و با پیشه کشاورزی و اندوخته علوم دینی در منطقه زندگی میکردهاند.
محمدعلی در چنین خانوادهای بزرگ شده و هوش سرشار و استعداد خدادادی، او را به مدرسۀ تازهتأسیس هیدج هدایت کرد. او توانست علوم مقدماتی را در محضر آخوند ملاعلی هیدجی بنیانگذار حوزۀ علمیۀ هیدج فرا گرفته و از همین زمان استعداد علمی و ادبی وی شکوفا شده آمادۀ کسب معلومات بیشتر گردید.
در آن روزگار شهر زنجان صاحب حوزۀ علمیه و علمای صاحبنام بود و میتوانست تشنگیِ علمیِ حکیم هیدجی را فرو نشاند. به همین جهت هر از چند گاهی به زنجان میآمد و در دیدار با طلاب حوزهها و گفتگو با آنها، ادامۀ تحصیل در زنجان را بررسی میکرد. اما اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان و مقدمات انقلاب مشروطیت در شهر زنجان وی را از ادامۀ تحصیل در زنجان منصرف کرد. بنابراین قول اینکه وی در مدارس علمیۀ زنجان هم تحصیل نموده است واقعیت ندارد.
بنابراین حکیم هیدجی در سال ۱۲۹۷ یعنی در ۲۷ سالگی برای ادامۀ تحصیل راهی قزوین شد و در مدرسۀ حسن خان و حسین خان آن شهر اسکان نمود. در آنجا از محضر عالم بزرگ آقا سید علی خوئینی قزوینی صاحب کتاب حاشیه بر قوانین میرزای قمی بهرهها برد. با توجه به اینکه در هیدج از امکانات اقتصادی خوبی نداشت، وی با همان قناعتپیشگی به تحصیلات خود ادامه داد و در دروس صرف و نحو و منطق و بیان شاگرد مستعد و برجسته شد، ولی این اندوختهها هنوز کافی به نظر نمیرسید و میبایست جهت کسب معارف به شهر بزرگتری میرفت، لذا پس از چهار یا پنج سال اقامت در قزوین به تهران عزیمت کرد.
استاد علی هشترودی در مقدمۀ دیوان حکیم هیدجی مینویسد: وی از تهران عازم عتبات عالیات شده و مدت ده سال مشغول فراگرفتن علوم فقه و اصول و علوم معقول میگردد.[۱] بعضی دیگر از تراجمنویسان هم خاطرنشان ساختهاند که حکیم هیدجی برای تقویت آموختههایش به عتبات عالیات رفته[۲] است. همچنین مهدی مجتهدی نوشته است: «به عتبات عالیات مشرف گشته، فقه و اصول خوانده، در فراگرفتن معقول رنجها کشیده است».[۳] شیخ آقا بزرگ تهرانی هم از تحصیلات وی در نجف سخن گفته است[۴] و معلم حبیبآبادی اظهار داشته است: «حکیم هیدجی پس از ۲۰ سال به تهران بازگشت».[۵] شهید مطهری نیز مینویسد: سفری به عتبات برای تکمیل معلومات رفت و در آنجا نیز ضمن تحصیل علوم نقلی به تکمیل علوم عقلی پرداخت، پس از مراجعت به تهران خود حوزۀ درس داشت. طالبان حکمت از محضرش استفاده میکردند.[۶]
در کتاب «تذکرۀ علمای شاعر و شعرای عالم» از آیتالله حاج محمد حکیم هیدجی یاد شده و آمده است: این حکیم زاهد و فقیه مجاهد و عالم عامل و عارف کامل پس از مقدمات علوم اسلامی در محل تولدش برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات شد و در آنجا ضمن تحصیل فقه و اصول و تفسیر حدیث در فراگرفتن فلسفه و علوم عقلی نیز رنج فراوان برد و تا چهل سالگی در همانجا اقامت گزید، وقتی به ایران بازگشت در تهران ساکن شد.[۷]
در دیوان حکیم هم قطعه شعری ترکی وجود دارد که عنوان آن هست «نجف اشرفه وارد اولاندا عرض اولدی» که نشان میدهد به نجف اشرف مشرف شده است.
اما آیتالله حاج سید ابراهیم زنجانی موسوی صاحب تاریخ زنجان مینویسد: مسئلۀ سفر به عتبات علیالظاهر بیاصل است چون که خود او (حکیم هیدجی) شرح حال خود را نوشته و اشاره به نجف یا عتبات ننموده تا آخر عمر در تهران خیابان خیام فعلی در مدرسه ناصرالدین مشغول تدریس فلسفه و حکمت اسفار و منظومه سبزواری بوده است.[۸]
حکیم هیدجی در تهران از محضر اساتید بزرگی مانند حاج میرزا حسین سبزواری که یکی از شاگردان برجسته حاج ملاهادی سبزواری بود، در حکمت و ریاضیات بهرهمند میشود و به نظر میرسد در این دروس با میرزا ابراهیم حکمی زنجانی که به علت تخصص در ریاضیات به «میرزا ابراهیم ارثماطیقی» معروف بوده مشترکاً حضور مییافتند و تلمذ مینمودند.
سید احمد ریاضی مؤلف کتاب «تأملی در زهد» که در شرح حال آقا میرزا ابراهیم حکمیزنجانی نوشته شده به نقل از میرزا ابراهیم حکمی و سید عباس ریاضی پدرش مینویسد: «آقا میرزا ابراهیم در مدرسه مروی تهران سالهایی مشغول تحصیل بوده و در اواخر گویا در تولیت آن مدرسه اختیاراتی در مورد حجرهها و امور مدرسه به ایشان محول شده بود و ملامحمدعلی هیدجی هم مدتی همسایه حجرۀ میرزا ابراهیم حکمی بوده است».[۹]
در این ایام بود که ابعاد شخصیتی حکیم هیدجی در بین شاگردان مدرسه برجستگی خاص پیدا کرد، با اینهمه او هنوز با همان تواضع و فروتنی مخصوص به خویش، به دنبال گمشدۀ خود میگشت، تا علاوه بر تکمیل علوم او را به سر منزل مقصود برساند. بنابراین توانست به محضر حکیم الهی آقا میرزا ابوالحسن متخلّص به «جلوه» نایل شده و به تحصیل حکمت و فقه و عرفان بپردازد که نتیجه این تلاشها از وی یک عالم دینی و استاد برجستۀ حکمت و فلسفه ساخت.
زادگاه، شهر هودجها
هیدج یکی از شهرهای استان زنجان است. آنطور که نوشتهاند نام اصلی آن هودج بوده است. حکیم هیدجی در یک بیت از اشعار خود زادگاهش را اینگونه وصف میکند:
مرا جایگه صفحه هیدج است | که بر نوعروس صفا هودج است |
شهر هیدج امروزی از شرق به شهرستان ابهر و از غرب به شهر زنجان ارتباط مییابد. جاده تاریخی ابریشم و جاده بینالمللی ایران به اروپا از کنار این شهر میگذرد. آثار باقیمانده از مراکز چاپارخانه از زمان صفویه و بنای سقاخانه که به علت گسترش شهر و عدم توجه تخریب شده نشانگر وجود راههای ارتباطی و رفت و آمد کاروانها از گذشتههای دور بوده است. ناصرالدین شاه در هر سه سفر فرنگستان در هیدج توقف داشته و از معتبر بودن این آبادی و باغات زیاد آن و قنات بسیار پرآبی که به قدر چهارسنگ آب داشته در سفرنامهاش ذکر کرده است.
بنابراین امروزه دسترسی به زادگاه حکیم هیدجی بسیار آسان میباشد. این شهر اگرچه از نظر وسعت چندان بزرگ نیست ولی از نظر فرهنگی و اجتماعی یکی از تأثیرگذارترین مناطق کشورمان میباشد. حوزه علمیه هیدج بیش از ۱۷۰ سال قدمت دارد، میرزا علی سررشتهدار در سال ۱۲۸۸ به هیدج مسافرت کرده و آن را در سیاحتنامه خود آورده است:
«به هیدج، خالصۀ تیول “میرزا تقی” مباشر چاپارخانه، برادر “میرزا محمد حسین” وزیر زنجان آمدیم. در آنجا مذکور شد که چهارصد تومان نقد و یکصد و سی خروار جنس مالیات آنجاست …
باغ پرآب و درختی در آنجا دیدم پرسیدم بانی این باغ کیست؟ گفتند: “مدرسه آخوند ملاعلی هیدجی” است. از درب باغ، اندرون را ملاحظه کرده دیدم که دوره، حجره است، طلبهنشین است. مذکور بود که به قدر پنجاه شصت نفر طلاب در آنجا جمع و همه روزه مشغول درس و بحثاند.
میگفتند آخوند ملاعلی را ملکی بوده فروخته و با کمک و همراهی اهالی این مدرسه را ساخته اینک مشغول تعمیر است» .
مدرسه علمیه هیدج
مدرسه علمیه هیدج در قسمت شرقی شهر و در نزدیکی آرامستان قدیمی شهر و در محیطی آرام و بسیار سرسبز قرار گرفته است. فضای ورودی این مدرسه بزرگ و حوزه علمیه در سمت شمال قرار گرفته که به صورت دو اشکوبه ساخته شده است و شامل فضای هشتی زیبایی است مزین به طاقنماهای نعل اسبی و دو دالان با راهروهایی در جهتهای غرب و شرق که ضمن منقسمنمودن فضای ورودی به زیباترین شکل، سبک خاصی را نیز در فضاسازی و تقسیم ورودیها به نمایش میگذارد که در جای خود یک پدیده کمنظیر در میان ابنیه تاریخی در سطح استان میباشد.
حجرههای دهگانه این حوزه در سمت غرب و با طاق و قوسهای جناقی صحن و میانسرای مستطیل شکل مرکزی را در میان گرفتهاند. دیوار شرقی میانسرا آجری بوده که بر بخش میانی آن کتیبهای از سنگ وجود دارد که به خط نستعلیق نام سازنده و زمان تعلق بنا به سال ۱۲۷۵ق را نشان میدهد.
همچنین اعمال طاقنماها با قوسهای هلالی و آجری خفته راسته و مختصر تزئینات پتگین بر بدنه دیوار شرق جلوه خاصی را به صحن مرکزی بخشیده است. لازم به ذکر میباشد که مقبره مرحوم آخوند ملاعلی معروف به آخوند مولوی از رجال مذهبی عصر قاجار در این مدرسه قرار دارد که طبق کتیبه گچبریشده آن که به خط نستعلیق بر پیشانی حجره نقر شده و مزین به اسامی متبرکه خامس آل عبا میباشد به سال ۱۳۲۴ق بازمیگردد.
مدرسه علمیه هیدج ۱۷۰ سال قدمت دارد و در شمار ابنیه ارزشمند اواسط قاجار میباشد. همچنین در کتابخانه این حوزه علمیه مجموعهای از کتب و نسخ خطی قدیمی در زمینه متون و معارف اسلامی وجود دارد که در جای خود گنجینه باارزشی را تشکیل میدهد. لازم به ذکر میباشد که این بنا از تاریخ ثبت، تحت حفاظت سازمان میراث فرهنگی بوده و هرگونه تخریب و دخل و تصرف در اثر مذکور برابر مواد ۵۵۸ لغایت ۵۶۹ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده جرم محسوب میشود و مرتکب مشمول مجازاتهای قانونی خواهد بود.
در جنب حوزه علمیه اثر دیگری نیز معروف به «مقبره سید باقر» وجود دارد. این اثر در سالهای اخیر مرمت و بازسازی شده است. مقبره سید باقر به علت همجواری با مدرسه حوزه علمیه و سابقه تاریخی و اعتقاد مردم منطقه به تقدس این مکان جزو مجموعه مذهبی هیدج به شمار میآید.
حوزه علمیه هیدج محل تحصیل و تدریس علمای بزرگ بوده است. علامه آقا شیخ غلامرضا هیدجی از شاگردان میرزای بزرگ شیرازی، علامه شیخ علی هیدجی از تحصیلکردگان حوزه علمیه نجف، حجتالاسلام حاج شیخ فرجالله واعظی از شاگردان آیتالله سیدمحمد حجت، آیتالله حاج شمسالدین کاظمی هیدجی که در محضر آقا سید محمدتقی خوانساری تحصیل میکرد و مؤلف چند کتاب میباشد.[۱۰] و دهها عالم و دانشمند که از همین خطه عالمپرور، مصدر امور دینی کشور و جامعه اسلامیگردیدهاند.[۱۱]
حکیم محمدعلی هیدجی نیز در این شهر متولد و مقدمات را در این مدرسه فراگرفته است. هیدج علاوه بر حوزه علمیه و دهها مسجد و حسینیه، دارای دانشگاهها و مدارس مختلف آموزشی و کتابخانه عمومی میباشد.
در دهه پنجاه و شصت نشریه پیام هیدج که توسط واحد فرهنگی شهرداری هیدج منتشر میشد بیشتر مسائل فرهنگی و اجتماعی این شهر را مطرح میکرد.
شهر هیدج به علت داشتن آب و هوای بسیار لطیف و تمیز و طبیعت بکر و زیبا در اطراف، در واقع یک منطقه اکوتوریستی کشور محسوب میشود. حکیم هیدجی در اشعار خود این شهر را مشابه شیراز میداند:
صفای صفحه شیراز گرچه مشهور است | |||||
هوای هیدج ما نیست کمتر از شیراز | |||||
اولار که وصف ایلیوبلر صفاده شیرازی | |||||
منه گمان یوخی ترجیح هیدجه شیراز | |||||
اهالی شهر هیدج به زبان ترکی سخن میگویند و با توجه به اینکه استان زنجان و منطقه ابهر و هیدج از قرن چهارم هجری جزو قلمرو علویان قرار گرفته مردمان آن پیرو مذهب شیعه هستند و صداقت و صمیمیت در بین مردم از جمله شاخصههای فرهنگی و روانشناختی آنجا میباشد.
چشماندازها و مناظر طبیعی شهر
این شهر با استقرار در دامنه رشتهکوههای البرز جنوبی با ارتفاع ۱۶۰۰ متر از سطح دریا، دارای اقلیم معتدل در تابستان و چشماندازهای طبیعی بسیار ارزشمندی میباشد. شهر هیدج دارای یک رودخانه فصلی و شرایط مساعد گردشگرپذیری در وضع موجود و در طرفین این رودخانه میباشد که از چمن سلطانیه جاری و تا دریاچه نمک امتداد پیدا میکند. نام این رود در نقشهها به ابهر رود مشهور است. کوههای شمال و جنوب شهر نیز به واسطه فاصله اندک از شهر هیدج، شرایط بسیار مناسبی برای گردشگرپذیری ایجاد نموده است. کوههای پالاس و الوند در فصل بهار و تابستان پذیرای گردشگران زیادی بهخصوص در ایام تعطیل از اکثر نقاط استان میباشند.
وجود پارک لاله هیدج در شمال شهر با چشمانداز مطلوب طبیعی و قرارگیری آن در جوار اتوبان تهران ـ زنجان با مساحت تقریبی ۸۸ هکتار با امکانات بسیار مناسب اقامتی بهصورت آلاچیق، کمپ، مراکز مذهبی، پذیرایی، تجاری، شهربازی و غیره با قابلیت فرامنطقهای، باعث شده این شهر شرایط منحصر به فردی در بین شهرهای منطقه پیدا کند. این منطقۀ گردشگرپذیر علاوه بر خدماتدهی به جمعیت شهرهای هیدج، ابهر، خرمدره، صائینقلعه و روستاهای اطراف، به مسافران عبوری از جاده ترانزیت و اتوبان تهران ـ تبریز نیز خدماترسانی میکند.
از دیگر قابلیتهای گردشگرپذیری شهر هیدج نوع پوشش گیاهی و گونههای موجود میباشد که از نوع آب و هوا و بارندگی منطقه پیروی میکند. رستنیهای منطقه را انواع گونههای درختی، گیاهان صنعتی، دارویی و مرتعی تشکیل میدهند که به صورت انبوه و پراکنده در نقاط مختلف منطقه و در دامنه کوههای شمالی و جنوبی شهر هیدج و دشتهای اطراف وجود دارند. زندگی جانوری شهر و اطراف آن در میان کوههای شمالی و جنوبی، رودخانهها، جنگلها و مراتع منطقه، جریان دارد که جزو زیباییهای طبیعت منطقه به شمار میرود.
در بررسی کوههای مهم و گردشگرپذیر شهر هیدج و منطقه اطراف آن ملاحظه میگردد که مکانهای طبیعی متعددی از این موارد وجود دارد. در زیر اسامی، موقعیت و ویژگیهای کوهها، قلهها و شیبهای مهم شهر ارائه میگردد:
– کوه پلاس در شمال شهر هیدج با ارتفاع ۲۶۵۰ متر به صورت صخرهای و با امکانات و جاذبههای ویژه چشمه و آبشار با آب دائمی.
– کوه الوند در شمال غرب شهر هیدج با ارتفاع ۲۶۰۰ متر به صورت صخرهای و با امکانات و جاذبههای ویژه چشمه و آبشار و آب دائمی.
– قرهداغ در جنوب شهر هیدج با ارتفاع ۲۴۰۰ متر به صورت صخرهای و با امکانات و جاذبههای ویژه چشمۀ آب.
همچنین یکی دیگر از جاذبههای گردشگری شهر هیدج، عبور رودخانه ابهر رود از مرکز شهر میباشد که در طرفین این رود در مرکز شهر و سمت غرب و شرق شهر، شرایط بسیار مناسبی برای گذران اوقات فراغت به صورت مسیرهای پیاده و سواره، شکل گرفته است. وجود ۴۰۰۰ هکتار از اراضی باغی بسیار زیبا و سرسبز در اطراف شهر و بهخصوص در نیمه جنوبی این شهر از جملۀ مناطق بکر و طبیعی است که با داشتن درختان مثمر و غیرمثمر جلوه بسیار زیبایی به این شهر داده و پذیرای گردشگران در ایام تعطیل و فصول گرم سال است.[۱۲]
همسرگزینی حکیم
آیتالله آقامحمد سنگلجی شاگرد حکیم هیدجی بود و بیشتر اوقات با حکیم گفتگو و رفتوآمد داشت. وی قصۀ همسرگزینی حکیم را اینگونه نقل میکند: «حاجی آخوند هیدجی برایم نقل کرد که در نیمۀ عمر، زنی از اهالی سامان خویش برگزیدم و چونان زن بسیار زیبا بود و من مردی گوشهگیر و زاهد و از دنیا گذشته، دریغم آمد که آن زن زیبا عمر و جوانی خود را در کار سراسر قناعت و زهد من که از هرگونه خودنمایی و تحصیل نام و ثروت به دور بود تباه کند و با فقر و خرسندی من بسازد، به همین دلیل پیش از زفاف مهریۀ او را بدادم و با رضایت وی رهایش کردم و از وصلۀ آن پارچۀ گرانبها به لباس کرباسین خود جلوگیری و خودداری کردم و از آن پس، دیگر بدین اندیشه میدان ندادم».[۱۳]
این داستان حاکی از آن است که بزرگان بسیار باگذشت بودهاند و هیچوقت به دنبال امیال شخصی خود نرفتهاند. آنها انگیزههای درونیِ ناشی از احساس خود را در بستر بیانجامیها گذاشته و هر کاری کردهاند در آن رضایت خداوند را منظور داشته و سعی کردهاند همیشه با دوست و یارِ جاودانی مصاحبت داشته باشند.
آیتالله آقا محمد سنگلجی یکی از شاگردان حکیم وقتی این نقل قول را بلاواسطه از استادش بیان میکند معلوم میشود واقعیت دارد و صداقت گفتار حکیم از لابهلای واژگان روشن است و اگر حکیم هیدجی همسری نگزیده است و یا اگر انتخاب کرده و اینگونه عمل نموده، نشانگر گذشت وی و به زحمت نینداختن فردی است که ممکن بود بدون هیدجی خوشبختتر باشد.[۱۴]
تقوا و پرهیزکاری
حکیم هیدجی ۷۶ سال با زهد و تقوی و پرهیزگاری زیست. علامه طباطبایی صاحب المیزان در کتاب «طریق عرفان» مینویسد: «طریق منحصر به فرد برای دستیابی به معرفت، تصفیۀ دل از دنیا و زرق و برق آن و هر حجابی که مانع دیدار خداوند سبحان میگردد، میباشد. پس تمام اسباب و دستوراتی که گفته شده از قبیل مراقبه، خلوت و غیره فقط برای دستیابی به این حالت قلبی است، سپس توجه کامل قلب تو به سوی خداوند سبحان و تشرف به حضرتش ـ عزّاسمه ـ میباشد و این همان ذکر خدا و تشرف به محضر حضرت حق است و آن آخرین کلید است و خداوند هدایتگر انسان است».[۱۵]
حکیم هیدجی گاه به قدری در توجه به خدا و بیتوجهی به دنیا و ما فیها غرق میشد که وقتی راه میرفت و یا در بیرون حجره قدم میزد رفتارش مورد توجه کودکان قرار میگرفت و او را با لفظ کودکانهی شیخ مجنون خطاب میکردند.سید احمد ریاضی مؤلف کتاب «تأملی در زهد» مینویسد: «من از سیّد معمّری که خانهاش در اطراف (منزل حکیم هیدجی) بود و گاهی برای داد و ستد نخود و لوبیا به مغازۀ بنده رفت و آمد داشت از وضع ظاهری و زندگی او [حکیم هیدجی] در آن اطراف پرسیدم به بنده گفت: ملامحمد چندان معاشرتی با مردم نداشت و بچهها و بعضی که او را نمیشناختند میگفتند «شیخ مجنون». آقا میرزا ابراهیم حکمی [یکی از همدرسهای هیدجی] گفته که ملامحمد در اواخر عمرش روزی به اطرافیانش گفته بود مرا در تهران با درشگه بگردانید میخواهم تهران را خوب ببینم. گفته بودند تو که در شعرت میگویی:
آب وهوای این بلد دل میبرد کین پرورد آیا کدامین بیخرد تعریف تهران میکند
گفته بود میخواهم به درگذشتگانِ از دوستان خبرهایی از اینجا ببرم والسلام. در پایان این مطلب سید احمد ریاضی توضیح میدهد: اینگونه نکات، ریشۀ فلسفی و دینیاش باید فحص و بحث شود والّا کلام عوامانه نیست.[۱۶]
حکیم هیدجی بسیار پرهیزگار بود و خلوتگزینی میکرد تا با خدایش راز و نیاز کند. البته خلوتگزینی وی به این معنا نبود که از مردم بگریزد زیرا تا پایان عمر با شاگردانش و دوستانش تدریس و دیدار داشت و در عین حال سعی میکرد بیشتر تنها باشد، چون معتقد بود «السلامه فی الوحده»، از طرفی خلوتگزینی او را از شنیدن حرام و رفتن به سوی حرام و نظر کردن به شهوت، نگاه میداشت. در رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم آمده است: خلوت بر دو قسم است: «خلوت عام و خلوت خاص. خلوت عام که آن را عزلت نیز گویند آن عبارت است از کنارهگیری از غیرِ اهلالله از مردمان سّیما از (نسوان) و طفلان و عوام و ارباب عقول ضعیفه و اهل عصیان و طالبین دنیا مگر به قدر حاجت و ضرورت. مصاحبت و مجالست با اهل طاعت منافی این خلوت نیست و مکان خاص در آن شرط نه. و آنچه از اخبار معصومین وارد است مراد این قسم است … قضیۀ غار حرا بر این مطلب دال است.[۱۷]
و اما خلوت خاص… شرط در آن وحدت و دوری از محل ازدحام و غوغا و استماع صوت مشوّش حال و حلّیت مکان و طهارت آن …و بهتر آن است که یک در داشته باشد و روزن و فرجه نداشته باشد… و چون آنجا داخل شود بگوید: َقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا ( سورۀ اسرا، آیۀ ۸۰)…
و باید در اینجا از برای ذکر، بر روی زمین نشیند یا بر روی چیزی که از زمین بروید چون بوریا و حصیر. و در وقت نشستن مواجه قبله نشیند به دو زانو».[۱۸]
حکیم هیدجی در خلوتگزینیاش اینگونه بود. وی تا پایان عمر همسر اختیار نکرد همانگونه که استادش میرزا ابوالحسن جلوه تا آخر حیاتش مجرد زیست. همۀ بزرگان که در نوشتههایشان به زندگی حکیم هیدجی اشاره کردهاند به تقوا و پرهیزگاری او تأکید کرده و مشخصات یک عارف زاهد و یک حکیم اهل دل و یک عالم عامل را در شرح حال وی ذکر کردهاند.
حکیم هیدجی در سال ۱۳۴۸ هجری قمری وفات یافت. طّلاب مدرسۀ منیریه نقل کردهاند: مرحوم هیدجی هنگام شب همۀ طلّاب را جمع کرد و نصیحت و اندرز میداد و به اخلاق اسلامی فرامیخواند و بسیار شوخی و خنده مینمود و ما در شگفت بودیم مردی که شبها پیوسته در عبادت و تهجّد بود چرا اینقدر مزاح میکند و ما را به عبارات نصیحت مشغول مینماید و از حقیقت امر خبر نداشتیم. هیدجی نماز صبح خود را در اول فجر صادق خواند و سپس در حجرۀ خود آرمید پس از ساعتی که در حجره را گشودند دیدند رو به قبله خوابیده، رحلت نموده است.[۱۹]
جنازۀ وی را برحسب وصیت او به قم منتقل کردند و پس از اقامۀ نماز توسط آیتالله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سمت شمال شرقی بارگاه حضرت معصومه (س) دفن نمودند.[۲۰] بر مرقد وی گنبدی نیز ساختهاند.
اساتید حکیم هیدجی
۱ ـ میرزا ابوالحسن متخلص به «جلوه»
یکی از اساتید برجستۀ حکیم هیدجی میرزا ابوالحسن متخلص به جلوه است که خود هیدجی از وی به حکیم بارع و متألّه شامخ یاد کرده است. میرزا ابوالحسن جلوه در سال ۱۲۳۸ قمری در احمدآباد هند متولد شده و علت آنهم عزیمت پدرش سید محمد مظهر جهت تکمیل دانستههای طبی و ادبی خود به هندوستان میباشد. بعدها مظهر که جزء شاعران و حکمای دورۀ قاجار بود، بنا به درخواست برادرش میر محمدحسین دوم که انسانی فاضل و متقی بود، همراه خانواده از هند به اصفهان آمد و غالباً در مولد خود در زواره اقامت داشت، تا آنکه در سال ۱۲۵۲ ق در زواره دار فانی را وداع گفت و در مقابل بقعۀ پدرش فقیه نامدار میرمحمد صادق طباطبایی دفن گردید.
دراین هنگام جلوه ۱۴ سال داشت. او تحصیلات مقدماتی را در زواره فرا گرفت و با اینکه به علت نداشتن پدر مشکلات فراوانی به او روی آورد، جهت ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در مدرسه حکیمالملک (از نوادگان سید روحالله طباطبایی اردستانی) حجرهای انتخاب کرد و مشغول تحصیل شد.
جلوه در اصفهان از محضر علمایی چون میرزا حسن نوری و ملا عبدالجواد تونیِ خوانساری بهره برد. در سال ۱۲۷۳ قمری درحالیکه ۳۵ سال داشت اصفهان را ترک کرد و به تهران آمد، و در مدرسه دارالشفا اقامت کرد (این مدرسه به دستور فتحعلی شاه برای بیمارستان ساخته شده بود که بعدها به صورت مدرسه درآمد.) جلوه در این مدرسه به مدت ۴۱ سال به تدریس حکمت و فلسفه و ریاضیات مشغول بود و در آن زمان آقا محمدرضا قمشهای، آقا علی مُدرسی و جلوه سه استاد کامل فلسفه و حکمت به شمار میرفتند که کاروانی از دانشوران و مشتاقان معرفت از حوزۀ تدریس آنها استفاده میکردند.
پس از فوت دو فرزانه در دوره ناصری، میرزا ابوالحسن جلوه یگانه مدّرس حکمت گردید و با تواضع و فروتنی و زندگی زاهدانه نیمقرن اندیشههای خود را در اختیار شاگردان قرار داد.
از جملۀ شاگردان وی میرزا محمدطاهر تنکابنی، آیتالله میرزا محمدعلی َشاهآبادی، ملامحمد آملی، حکیم میرزا ابراهیم حکمی زنجانی، حکیم محمد هیدجی، میرزا مهدی آشتیانی، سید محمود حسینی مرعشی نجفی (پدر آیتالله مرعشی نجفی) و حاج میرزا عبدالکریم سبزواری فرزند حاج ملاهادی سبزواری میباشند.[۲۱] جلوه در مدت عمر زن نگرفت.
خاطرهای از میرزا ابوالحسن جلوه
سیدحسن تقیزاده، از رجال دورۀ مشروطیت نقل میکند: روزی مرحوم علاءالدوله برادر بزرگ احتشامالسلطنه برای معاینۀ چشم نزد طبیب فرانسوی در تهران رفته بود و برادرش را که زبان فرانسه میدانست نیز برای کمک همراه خود برده بود. مشارالیه (یعنی احتشامالسلطنه)[۲۲] نقل کرد که پس از انتظار زیاد نوبت علاءالدوله رسید. ما وارد اتاق «گالزووسکی» شدیم و پشت سر ما به ترتیب نوبت صفوفی از انبوه مردمان محترم منتظر بودند.
در ورود نزد طبیب از پنجره مشاهده شد که «سیدی» کوتاهقد و پیر عصا در دست با قد خمیده از در بیرونی از خیابان وارد باغ میشود. به مجرد دیدن او علاءالدوله عقب کشیده و به کحّال فرانسوی گفت: خواهش میکنم آن آقا را که دارد میآید مقدم بدارید و نوبت مرا به او بدهید و من باز منتظر میشوم. مسیو گالزووسکی (چشمپزشک فرانسوی) با کمال تعجب و قدری تغیّرّ گفت: «یعنی چه؟! اگر شما از نوبت خود صرفنظر میکنید نوبت به تالی شما میرسد و شاید صد نفر پشت سر شما هست تا نوبت به آن آخوند حقیر برسد«. علاءالدوله جواب داد: «به هر حال من نمیآیم و یقین هم دارم که تمام رجال و محترمین هم که بعد از من نوبت دارند صرفنظر خواهند کرد تا آن آخوند اول معالجه شود».
پس علاءالدوله از اتاق بیرون آمد و طبیب فرانسوی با حیرت مشاهده کرد که هرکسی را به نوبت یکی بعد از دیگری نزد خود خواند همان حرف را گفتند که: اول باید آن سیّد معالجه شود، و همه راه دادند تا آن دانشمند عصاکوبان و آهسته به اتاق کحّال رفت.
آن آخوند سیّد، مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه بود که هرکس نظرش به او میافتاد در مقام تکریم پا به عقب گذاشت و این امر تأثیر غریبی در حکیم فرانسوی کرد که قدکپوشی به خاطر علمش بر خزپوشان در این مملکت تقدم دارد و جمله به حرمت او کرنش و تعظیم میکنند. [۲۳]
۲ ـ میرزا حسین سبزواری
میرزا حسین سبزواری یکی دیگر از علمای بنام میباشد که حکیم هیدجی بخشی از دروس خود را در نزد وی تلمذ نموده است. وی مقیم تهران و متوفای سال ۱۳۱۷ق میباشد. با اینکه او در مدرسۀ عبدالله خان بازار بزازان تهران ادبیات و فقه و اصول تدریس میکرد ولی شهرت او بیشتر به علت مهارتش در ریاضی و نجوم و هیأت بود. آقا میرزا ابراهیم حکمیزنجانی عالم ریاضیدان از جمله شاگردان این دانشور است.
استاد مرتضی مطهری مینویسد: میرزا حسین سبزواری مقیم تهران استاد ملامحمد هیدجی و میرزا علیاکبر یزدیِ مقیم قم است.[۲۴]
میرزا حسین سبزواری غیر از حاجی میرزا حسین سبزواری (مشهور به فقیه سبزواری فرزند آیتالله میرزا موسی) است. وی از شاگردان حکیم سبزواری و میرزای شیرازی و صاحب «ارجوزۀ حکیمیه» میباشد.
حکیم هیدجی هم درباره تلمذ خود از میرزا حسین سبزواری مینویسد: باری منِ بنده، حاجی ملا محمد، آغاز شباب در مدرسۀ واقع در قریه مزبور (هیدج) و چندگاهی در قزوین به آموختن علوم رسمیه مانند نحو و صرف، منطق و معانی و بیان اشتغال داشته از آن پس در دارالخلافۀ طهران از بهشتی روان آقا میرزا حسین سبزواری که سرآمد شاگردان دانشور یگانه و آموزگار فرزانه حاج ملاهادی سبزواری علیهالرحمه الباری بود، بحری از علوم کلامیه و رسوم ریاضیه استفاده نموده …[۲۵]
متاّسفانه با توجه به همنام بودن میرزا حسین سبزواری با حاج میرزا حسین علوی سبزواری مقیم سبزوار و گاهی با حکیم سبزواری و یا سایر علمایی که واژۀ «سبزواری» در آخر اسامیشان هست، نتوانستیم اطلاعات زیادی از این معلم حکیم هیدجی به دست آوریم.
حکیم بر کرسی تدریس
حکیم هیدجی در چهل یا چهل وپنج سالگی آماده شد تا آموختههایش را در اختیار علاقمندان و شاگردانش بگذارد. میگویند چهل سالگی مرحله پختگی است. چنانکه در روایات آمده است: عقل انسان در چهل سالگی به قدر استعداد هر کسی کمال میپذیرد. «حتی اذا بلغ اشّده و بلغ اربعین سنۀ»[۲۶] و حضرت رسول اکرم(ص) را بعد از چهل سالگی خلعت نبوت پوشانیدند. در رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم یک فصل از رساله در مورد خاصیت عدد چهل در ظهور استعدادها اختصاص یافته است.
در روایت هست که اگر کسی چهل شبانهروز خود را برای خداوند خالص گرداند چشمههای حکمت از وجود او تلألؤ خواهد کرد. در اخبار هم وارد شده «هرکس نابینایی را چهل قدم همراهی نماید بهشت او را واجب میشود».[۲۷]
بنابراین حکیم هیدجی در سن کمال و درحالیکه هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی و معنوی به مرحلۀ رشد رسیده بود سکّان تدریس در مدرسۀ منیریۀ تهران را به دست گرفت. مدرسۀ منیریه از بناهای امیرنظام حاکم تهران بود که خواهرش منیرالسلطنه، همسر ناصرالدین شاه آن را تکمیل کرد و از این جهت آنجا را «منیریه» نامیدهاند.
در جنب مدرسۀ منیریه آستانۀ امامزاده سید ناصرالدین از فرزندان حضرت امام زینالعابدین (ع) جد سادات طالقان واقع شده است. این امامزاده امروزه پس از احداث خیابان خیام در مسیر تعریض خیابان قرار گرفته و محوطه و صحن امامزاده از بین رفته ولی مدفن و ضریح امامزاده در سمت غربی خیابان و بخش کوچکی هم در سمت شرقی خیابان هنوز موجود است.
امامزادگان جزو اولیاء خدا هستند و خدای تعالی آنها را به خاطر امتیازاتی که از عالم ارواح و ذرّ به دست آورده بودند برای یاری دین خود برگزیده است و مقرّر شد این مؤمنین برجسته و هدایتیافته ذر خانوادۀ بزرگ رسول اکرم (ص) به دنیا بیایند و یاور ائمۀ هدی (ع) باشند و دین اسلام را در سراسر جهان گسترش دهند.
امامزادگان به واسطۀ علم وعملی که داشتند یاور ائمه بودند آنها حضورشان در این جهان برای آن بود که بازوهای حکومت اهل بیت به جهان باشند و لازمۀ این حقیقت آن است که آنها در زمانی که در دنیا به سر میبردند یا پس از آن از «ارواح معین» باشند و ارواح معین ارواحی هستند که به مؤمنین در امور مختلف کمک میکنند.
حکیم هیدجی هم از آنجا که از برکت این آستانههای مقدس اطلاع داشت زیارت این امامزاده و یاری گرفتن از روح باصفای امامزاده سید ناصرالدین (ع) را بهطور مداوم غنیمت میدانست و اکثر اوقات خود را در آستانۀ امامزاده سپری میکرد.
حکیم هیدجی ضمن تبیین عمیق قلمرو حکمت، از فضای معنوی این مکان مقدس نیز بهره میگرفت. وی مدت سی سال در مدرسۀ منیریۀ امامزاده سید ناصرالدین، درس معقول تدریس میکرد. البته خودش پنج سال قبل از رحلت خویش نوشته است: «مدت بیست و پنج سال است در مدرسۀ منیریه واقع در جنب سید ناصرالدین (ع) به عنوان تدریس معقول به درس و بحث با طلاب مشغولیم».[۲۸]
لذا حکیم هیدجی تا پایان عمر خود تدریس میکرد. وی مثل اکثر بزرگان علم به قدری متواضع و افتاده بود که هریک از طلاب دینی هر درسی را میخواست آن را تدریس میکرد. شرح منظومۀ سبزواری، اسفار ملاصدرا، اشارات و شفای ابوعلی سینا و حتی دروس مقدماتی همچون صرف و نحو را تدریس میکرد و از این برنامه دریغ نداشت و همۀ طلاب را به حضور میپذیرفت.[۲۹]
احترام به کتب احادیث
یکی از روشهای علمای بزرگ احترام به کتابهای علمی و به خصوص کتب احادیث و روایات است. وقتی شرح زندگی این بزرگان را مطالعه میکنیم میبینیم آنها احترام خاصی به کتاب قایل بودند و بعضاً هنگام به دست گرفتن بعضی کتب احادیث، آن را مانند قرآن ابتدا میبوسیدند و سپس به مطالعه میپرداختند. «مرحوم ملا آقای دربندی که از شاگردان شریفالعلماست وقتی کتاب «تهذیب» شیخ طوسی و مانند آن را برمیداشت مانند قرآن میبوسید و بالای سر میگذاشت و میفرمود: کتب احادیث و روایات، مانند قرآن محترم است».[۳۰]
حکیم هیدجی هم از جملۀ دانشمندانی است که به کتاب اهمیت میداد و بدان احترام میگذاشت. قطعه شعری در دیوان خود دارد که در تعریف کتاب گفته است:
من مونسی گزیدهام از بهر خود، مرا | ||||
یک لحظه بر مفارقتش صبر و تاب نیست | ||||
این همدم عزیز که شد وصف او بیان | ||||
هرکس شنید گفت که این جز کتاب نیست | ||||
نوشتهاند: «آن بزرگوار صاحب روحانیتی بود عظیم. مدام روی به قبله جلوس میفرمودی، و نافلۀ شب ترک نگفتی و (برای رعایت احترام احادیث و گفتار ائمه)، کتاب “کافی” و امثال آن بر زِبَر “مغنی” و امثال نهادی».[۳۱]
شهید ثانی (ره) در کتاب ارزندهاش «منیه المرید» مینویسد: «لازم است به هنگام نهادن و چیدن کتب، برحسب اعتبار و ارزش و شرف علوم و نیز حیثیت و اعتبار مؤلفان آنها، ترتیبی که حاکی از ادب و نزاکت در کیفیت چیدن آنهاست، رعایت شود، به این معنی که کتابهای پرارزش را بر روی کتب دیگر بگذارد و به همین گونه به میزان اعتبار و ارزش آنها، کتابها را روی هم بچیند.
اگر در میان جمع کتب، قرآن کریم وجود داشته باشد، باید آن را بر فراز همۀ کتب و بر تارک آنها قرار دهد، ولی بهتر آن است که قرآن کریم را در کیف دستهداری گذاشته و در صدر مجلس بر میخ و آهنی، روی دیواری طاهر و پاکیزه بیاویزد و…[۳۲]
وصیتنامۀ حکیم هیدجی
حکیم هیدجی در زمان حیات خود وصیّتنامهای نوشته که در نوع خود بسیار اندیشمندانه و قابل استفاده است. استاد مرتضی مطهری در پایان شرح حال حکیم هیدجی مینویسد: «وی وصیّتنامهای دیدنی و پندآموز دارد».[۳۳] به همین جهت ما عین وصیتنامه بهخصوص تتمۀ وصایا را که بسیار خواندنی است، همراه بعضی توضیحات در اینجا نقل میکنیم:
«بسم الله الّرحمن الرّ حیم
هذا ما اوصی به العبد الخائف الرّاجی الی عفو ربّه محمّد هیدجی المقرّ بما جاء به النّبی صلّی الله علیه و علی آله الطّاهرین. (ترجمه: اینها مطالبی است که توسط بندۀ نگران از خوف خداوند ولی امیدوار به عفو و رحمت وی محمد هیدجی آنها را وصیت میکند با اعتراف به آنچه توسط حضرت رسول اکرم که درود خدا بر او و خاندان طاهرینش باد اینجا ذکر میکند.)
پوشیده نماناد که کتب متعّلقه به این جانی فانی، از قراری است که ذکر میشود: آنچه را که جداگانه ثبت و مختوم است وقف کردهام به طلّاب مدرسۀ منیریه واقعه در جوار معصومزاده سید ناصرالدین علیهالسلام[که] باید به تحویل کتابدار مدرسه داده شود، شرایطی که در کتب موقوفۀ مدرسه در وقفنامچه ذکر شده در این کتابها نیز منظور است. کتاب ” اشعار” که به موجب صورت وقف که در پشت او نوشته شده باید در هیدج به جناب ملا محمدحسین هیدجی برسد. کتاب “زاد المعاد” را بخشیدم به اخویزاده عبدالرؤف، و کتاب ” مغنی اللبیب ” را به ملا عبدالکریم پسر کربلائی عبدالرحیم پسرعمو هبه کردم. کتاب ” نهجالبلاغه ” خدمت ملا محمد حسین داده شود. باقیمانده منتقل است به نورچشم نورعلی، عبای زمستانی من داده شود به اخویزاده علی. لبّاده به محمود علی، باغ انگوری که از برای من معین شده بود در دست حبیبالله، اخویزاده است منتقل به او است. عبای تابستانی من از کسی است که بدن مرا غسل میدهد، کاسه و بشقاب مرغی، با سینی برنجی تخم مرغی متعلق است به کتابخانه و باقی اسباب و اثاث منزل از کاسه و کوزه و پوست و پلاس و غیره منتقل است به نورعلی، مبلغ دوازده تومان در عوض به اشخاص مفصله بدهد:
محمد طاهر، دو تومان. گوهر خانم، دو تومان. قربانعلی، دو تومان. احمد، دو تومان . سه نفر همشیرههای علی هرکدام یک تومان و سلطنت خانم دختر عمو یک تومان که با میل از جهت کفن خود تهیه نمودم و اختیار جنازۀ من با رفیق مشفق خود جناب مستطاب آقای حاج سید حسین لاجوردی است ادام الله بقائه.
هرگاه در طهران باشم وصیّ من جناب ایشان است همچنانکه در حال حیات زحمات مرا متحمل بودهاند در ممات هم متقبل خواهند شد.
نورعلی را بخواهند آنچه را که هرکس باید برسد به او تسلیم کنند. او امین است میرساند و آنچه ارث پدری داشتم بعد از فوت پدرم هبه کردم به اخوان خود و حصّۀ من از عمارت پدری منتقل است به اخویزاده علی، کسی متعرض حال او نشود. انا عبد من عبید محمدم .
من از کسی حق و طلبی ندارم و کسی از من حق و طلبی ندارد. للّه المنّه علی فضله و نواله والصلوه علی نبّیه و آله. انّا للّه و اناّ الیه راجعون. سبحان ربّک العزّه عمّا یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد للّه ربّ العلمین .”
محل مهرـ انا عبد من عبید محمدم
تتمّۀ وصایا
خواهشی که از حضرات رفقا و دوستان دارم این است که هنگام حرکت جنازه، عمامۀ مرا بالای عماری نگذارند. در حمل جنازه به کمال اختصار کوشند. های و هو لازم نیست، از جهت اینکه مجلس ختمی فراهم آید موی دماغ کسی نشوند، چه عمل من ختم شد. به کسی زحمت ندهند دوستان شادان و خندان باشند چرا که من از زندان محنت و بلا رهایی جستم و از دار غرور به سرای سرور پیوستم و به جانب مطلوب خود شتافتم، حیات جاودانی یافتم.
اگرچه از جهت مفارقت از همدیگر غمگین و اندوهگین میباشید عنقریب تشریف آورده خدمت شما انشاءالله میرسیم.
هرگاه وجهی میداشتم وصیت میکردم لیلۀ دفن که شب وصال من است دوستان انجمنی فراهم آورده سروری داشته باشند به یاد ایشان من شاد شوم.
جناب آقای حاج سید مهدی به داعی وعدۀ میهمانی دادهاند البته وفا خواهند فرمود.
باری به این همه تجلّد و اظهار دلیری نهایت هول و ترس دارم ولی به فضل حق و شفاعت اولیاء او امیدوارم.
علی حبّهم یا ذاالجلال توفّینی وقول النبّی المرء مع من احبّه |
وحرّم شیبتی و کربتی یقوی رجائی فی اقاله عثرتی |
به همۀ دوستان سلام و التماس دعای خیر از همگان دارم، همه گونه حق در ذمۀ من دارند مرا حلال نمایند.
الا انّما الانسان ضیف لاهله به سر باز دارم هوای وطن به کی مانم از کشور خویش دور ستوه است از این قفس مرغ جان رسید آنکه زین تخمۀ پر زخون چو یابد رهایی از این دامگاه خوش آن دم که برگردم از راه باز به دیدار یاران شوم شادکام زیزدان برد مرگ، پاداش خیر بلی مرگ آزادی از رنجهاست من از کردۀ خویش شرمندهام ایا آفرینندۀ مهر و ماه به درگاه لطفت شده ملتجی |
یقیم قلیلاً عندهم ثمّ یرحل برآنم که بگریزم از ملک تن گرفتار آمیزش مار و مور زتن عزم پرواز دارد روان برآید همی جوجۀ جان برون ورا باغ مینوست آرامگاه کنم دیده بر چهرۀ دوست باز بیاسایم از دیدن دیو و دام که جان را رهاند از این تیره دیر نبودی پس از وی اگر باز خواست گواهی دهم خود که بد بندهام ببخشا به این بندۀ روسیاه گرفتار کردار خود هیدجی |
|||
انا عبد من عبید محمدم | ||||
چند نکته دربارۀ وصیتنامۀ هیدجی
وصیتنامۀ حکیم نشان میدهد که هیدجی واقعاً زاهد بود و از دنیا و مادیات بهرهای نداشته است. او به معنای واقعی آزاد بوده و جز تلاش در راه خدا و معرفت و علم هدفی را دنبال نکرده است. سالها زندگی در تهران برای او حتی یک سرپناه فراهم نیاورده و در همان حجرۀ مدرسه جان به جان آفرین تسلیم نمود، با اینهمه چقدر راضی به رضای خداوند بوده است.
حکیم هیدجی نه تنها خانه و پول و ثروت نداشته بلکه از زن و فرزند هم بیبهره بود و زاهدانه زندگی کرده است. حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «زاهدان گروهی از مردم دنیایند که دنیاپرست نمیباشند، پس در دنیا زندگی میکنند امّا آلودگی دنیاپرستان را ندارند، در دنیا با آگاهی و بصیرت عمل میکنند و در ترک زشتیها از همه پیشی میگیرند». [۳۴]
پرهیزکاران در روز، دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی باتقوا هستند که ترس الهی آنان را چونان تیرِ تراشیده لاغر کرده است، کسی که به آنها مینگرد میپندارد که بیمارند امّا آنان را بیماری نیست و میگوید مردم در اشتباهند درصورتیکه آشفتگی ظاهرشان، نشان از امری بزرگ دارد، نفس خود را متّهم میکنند و از کردار خود ترسناکاند.
از نشانههای پرهیزکاران این است که … در دینداری نیرومند، نرمخو و دوراندیش است، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش، با داشتن علم بردبار، در توانگری میانهرو، در عبادت فروتن، در تهیدستی آراسته، در سختیها بردبار، در جستجوی کسب حلال. در راه هدایت شادمان و پرهیزکننده از طمعورزی میباشد. اعمال نیکو انجام میدهد و ترسان است، روز را به شب میرساند با سپاسگزاری، و شب را به روز میآورد با یاد خدا … دوری او از برخی مردم، از روی زهد و پارسایی و دوری او از تکبّر و خودپسندی و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست.[۳۵]
حکیم هیدجی را به حق میتوان «انسان والا» نامید. او وصیّت میکند حتّی پس از مرگ وی دوستانش شادان و خندان باشند، زیرا که از زندان تن رهایی یافته و از دنیای پر از زحمت و درد به دنیای سرور و شادمانی رفته است؛ بهخصوص اینکه به سوی محبوب و مطلوب خود شتافته و حیات جاودانی یافته است.
حکیم هیدجی در پایان وصیّتنامه با دوستانش شوخی میکند و میگوید اگر پولی در بساط داشتم وصیت میکردم در شب مرگ من دوستان به جای ناراحتی بساط عیش و نوش پهن کنند و مرا شاد نمایند.
قابل توجه است هیدجی درحالیکه مشغول نوشتن این وصیتنامه بود و این کلمات جسارتآمیز را مینوشت اذعان میکند که از مرگ و عاقبت کارش بسیار ترس داشته ولی به فضل و رحمت الهی و شفاعت اولیا بسیار امیدوار بوده است، زیرا خداوند ارحم الرّاحمین است.
حکیم هیدجی در این وصیتنامۀ آموزشی به ما میآموزد که باید در این دنیا تلاش کرد و در عین حال به دنیا وابسته نشد و به یک زندگی پرهیزگارانه و پر از تقوا روی آورد و دانست انسان از کجا آمده و به کجا میرود. انسان والا باید دست به دامان اولیاءالله بزند و در راه خدا گام بردارد، انسان والا آرزوهای طولانی ندارد، خداوند در ذهن و جانش بزرگ و دیگران در نظرش کوچک و بیمقدارند. جهنم را چنان باور دارد که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتار است.
انسان والا مردمآزار نیست و دامنش پاک است و در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانۀ قیامت را به دست آورد. انسان والا به قول حکیم هیدجی و همانطور که در وصیتنامهاش با یک بیت شعر آن را به زیبایی بیان کرده مرگ و مردن را آزادی از رنجها میداند البته اگر بازخواستی در آن دنیا نباشد!
رهپوئی عارفانه
حکیم هیدجی برای رسیدن به دوست راه عشق و محبت را با همۀ سختیها و بلندی و پستی آن انتخاب کرد:
من دایانمام گیدهرم عشق و محبت یولونی | ||||
گزهرم بو چولی هر یانی اوجانی آلچاقی | ||||
او باور دارد که جوینده یابنده بود و اگر به دنبال دوست گام بردارد حتماً در پیداکردن او موفق خواهد شد
وار خبرده که آدام بیرزادی آختاردی تاپار
باغلادیم من بو امیده بلیمه قورشاقی
در این راه باید از سالک عارف سؤال کرد و وصف حال خود را گفت و از او پرسید که راه رسیدن به دوست کدام است؟
سالک عارفه اوز حالیمی عرض ایتدیم او گون | ||||
دیدیم اول دوست گورهن ممکن اولور گورماقی | ||||
سالک عارف برای رسیدن به دوست به چند نکته اشاره کرد که اگر آنها را مورد توجه قرار دهیم بدیهی است به دیدار دوست نایل خواهیم شد:
ابتدا باید دیدۀ دوستبین را باز کرد، این دیده حتماً دوست را خواهد دید ولی در این راه نباید زیاد به دنبال رمز و راز گشت. زیرا بیشتر کنجکاویها مربوط به اشخاص کمبنیه وکمظرفیت است، لذا باید زبان را از بعضی پرسشها نگه داشت چون همین گونه سؤالها و حرفها بود که شیخ شهابالدین سهروردی (شیخ اشراق) را به کشتن داد. خداوند هم در این مورد گفته است افشا و ظاهر کردن اسرار خوب نیست:
دیلیوی ساخلا سنی ویرمیه آخر ئولومه | ||||
ئولومه ویردی بو سوزلر نجه شیخ اشراقی | ||||
حکیم هیدجی گاهی از این رهپویی خسته میشود و به پیر میگوید آیا نمیشود کسی که به عنقا مقام قاف را داده به یک زاغ هم مقام شاهباز را بدهد، البتّه این یک استغاثه است ولی در پاسخ حکیم، پیر قدری به او نگاه میکند و میگوید مطمئن باش بدون تلاش راهی به دوست نخواهی یافت:
جان بورنوما گلدی پیر دیره عنقایه ویرهن مقام قافی بیر قدر دوروب منه بویوردی اولماز اولا گل تیکان، تیکان گل |
ایتدیم گنه عرض صبح چاغی اولماز ایده شاهباز زاغی ای باغی صولان سینان بداغی گر ایسترن آغلا ایسترن گل |
۱ ـ دیوان حکیم هیدجی، به کوشش علی هشترودی، چاپ ستاره، زنجان، –۳۳۶٫
۲ ـ مدرس تبریزی، ریحانۀ الادب، ج ۶، ص۳۸۱٫
۳ ـ مهدی مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۱۸۳
۴ ـ شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج ۹ بخش چهارم ، ص ۱۳۰۴-
۶ ـ مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۷، ص ۵۲۸٫
۷ ـ جواد محقق، «تذکرۀ علمای شاعر و شعرای عالم» ،نشریه صحیفه، شماره مسلسل ۲۴، ص ۲۲٫
۱ ـ سید ابراهیم زنجانی موسوی، تاریخ زنجان، بینا، ص ۸۸٫
۲ ـ سید احمد ریاضی، تأملی در زهد، نشر شخصی، ص ۳۶٫
۱ ـ سید ابراهیم زنجانی موسوی، تاریخ زنجان، ۱۳۵۰، صص ۳۹۸-۳۹۴٫
۲ ـ شیخ موسی زنجانی، الفهرست لمشاهیر علماء زنجان، کتابفروشی شمس قم، ۱۳۶۷، ه.ق، ص ۱۳۴٫
۱ ـ رحمان صالحی، بررسی مسئله گردشگری در هیدج، جزوه تحقیقاتی، چاپنشده
۱ ـ غلامحسین رضانژاد (نوشین)، مقدمه وتصحیح دانشنامه و دیوان حکیم هیدجی، به اهتمام محمود دیهیم، چاپ چهارم، ص ۱۴٫
۲ ـ به نقل از بانوی محقق، صالحۀ توتونچیان، یکی از همکاران موسسۀ زنجانشناسی شهاب
۱ ـ علامه سید محمد حسین طباطبایی، طریق عرفان، مترجم صادق حسینزاده، ناشر مطبوعات دینی، قم، چاپ نهم، ص ۱۲۰٫
۲ ـ سید احمد ریاضی، تأملی در زهد، ناشر مؤلف، تهران، ص ۳۷ .
۱ ـ رسالۀ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، با مقدمه آیتالله سید محمدحسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، ۱۳۶۰، ص ۱۵۳و با تلخیص
۱ ـ علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی، معاد شناسی، ج اول، ص ۱۰۲ و۱۰۳ مشروح وصیت.
۲ ـ آیتالله موسی زنجانی، الفهرست لمشاهیر علما زنجان، قم، ص ۱۳۶٫
۱ ـ چهر صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخرین، صدرالمتالهین، ص ۱۶۰ و ص ۹۸
۱ ـ احتشامالسلطنه از نمایندگان دورۀ اول مجلس شورای ملی بود که چند دوره ریاست مجلس را به عهده داشت. وی در زمان ناصرالذین شاه حاکم زنجان بو د.
۲ ـ مجله یغما، شماره پنجم، سال دوم، ص ۱۸۱ ـ به نقل از کتاب چکیدههای تاریخ، تالیف مهدی پرتوی آملی، ج اول، ص ۶۶۶ .
۱ ـ مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، ص ۵۲۰ .
۲ ـ محمد آقامحمدی، ابهر (گذری و نظری)، چاپ ابهر، ص۱۸۴٫
۱ ـ قرآن کریم، سورۀ الاحقاف، آیۀ ۱۵٫
۲ ـ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، انتشارات حکمت، ص۳٫
۱ ـ سید ابراهیم زنجانی موسوی، تاریخ زنجان، ص ۸۷٫٫
۲ ـ سید محمدحسین تهرانی، معادشناسی، ج اول، ص ۹۹٫
۲ ـ تاریخ حکما و عرفا متاخر بر صدر المتالهین، ص ۱۷۰ به نقل از کتاب سیمای فرزانگان، مختاری، ص ۲۷۵
۱ ـ منیه المرید،ترجمه فارسی، ص ۴۹۱ به تلخیص.
۲ ـ مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، انتشارات حکمت، ص ۵۲۹٫
۱ ـ نهجالبلاغه، ترجۀ استاد محمد دشتی، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، سال ۸۱ خطبۀ ۲۳۱ ص۴۶۹ .