خانه / مقالات / سقوط آذربایجان

سقوط آذربایجان

در آن زمان استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، مازندران، نیمی از استان کردستان و همچنین بخش­های وسیعی از شمال استان خراسان تحت اشغال نظامیان روس قرار داشت و حضور نیروهای نظامی روسیه در خاک ایران و امتناع آنان از خارج شدن از شهرهای شمالی کشور مغایر با تعهدات مسکو، در اجلاس سران آمریکا و انگلیس و شوروی در تهران بود. بر اساس اجلاس یادشده کشورهای متجاوز موظف بودن ظرف شش ماه پس از پایان جنگ، ایران را تخلیه کنند. روسها خروج نیروهایش از ایران را، به‌طور غیرمستقیم منوط به اخذ امتیاز استخراج نفت ایران در دریای خزر کرده بودند. پس از اعلام موجودیت دولت ملّی آذربایجان به رهبری پیشه­وری، دولت تلاش کرد با اعزام نیرو به آن‌سو هر چه سریع‌تر این فتنه را بخواباند؛ اما برخلاف محاسباتش نیروهای شوروی آن‌ها را در نزدیکی قزوین متوقف ساختند و به آن‌ها اخطار دادند دخالتشان باعث اغتشاش و خونریزی­های بیشتری در مناطق شمالی خواهد شد.[۱] دولت شوروی آنچه در آذربایجان در شرف وقوع بود، را از نوع قیام­های مسلحانه ندانست و از آن به‌عنوان اقدامی در جهت رسیدن به‌حقوق اولیه مردم آذربایجان یادکرد که طالب استقلال داخلی در درون مرزهای ایران است.[۲]

سرتیپ درخشانی فرمانده لشکر تبریز در خاطرات خود به‌خوبی هرج‌ومرج و ازهم‌گسیختگی نظم شهرهای منطقه، قساوت و درندگی نیروهای مسلح فرقه در برابر نیروهای نظامی حکومت مرکزی و دیگر مخالفانشان به تصویر می­کشد. نیروهای نظامی ایران که در محاصره نیروهای شوروی قرارگرفته ­اند، عملاً هرگونه حرکتی از آن‌ها سلب شده و به‌ناچار تنها نظاره­گر وقایع مانده­اند. درخشانی وضعیت افسران پادگان تبریز را بسیار وخیم و اضطراب‏آور توصیف می­کند؛ زیرا خودشان در محلی در کنار شهر محاصره‌شده و به‌کلی از امید رسیدن کمک دست‌شسته بودند و خانواده‏شان در شهر، که به دست متجاسرین افتاده بود، با آتیه‌ مجهولی باقی‌مانده بودند. از طرفی، به‌خوبی اطلاع داشتند که با سایر پادگان‏ها چه معامله‌شده و به‌خوبی می‏دانستند که پس از خلع سلاح پادگانهای سراب و آستارا، نفرات و افسران را قطعه‌قطعه کرده بودند و در مشکین‏شهر به قرآن قسم‌خورده بودند که اگر تسلیم شوید، در امان خواهید بود؛ ولی پس از تسلیم، افسران را تیرباران نموده، بالا تنه‌ آنها را زیرخاک کرده و پای آنها را بیرون گذارده بودند. خاطرات درخشانی بسیاری از این فجایع را که به ناحق در حق فرزندان آذربایجان و مردم این سرزمین رفته است، بازگو می‌کند.[۳] دیدن همین فجایع و پیشی گرفتن مهاجرین قفقازی در ترور و جنایت علیه مردم و ارتش، آذربایجان را خیلی زود نسبت به نیت دموکرات­ها بیدار ساخت. سرتیپ درخشانی در وضعیتی نبود که بتواند مقاومت کند. او ارتباطش را با تهران ازدست‌داده بود و بدون تأمین آذوقه، اسلحه و مهمات قادر به دفاع از شهر نبود. درخشانی مجبور به تسلیم شد. پس از تسلیم شدن لشکر تبریز، نیروهای دیگر چون لشکر اردبیل، اهر، میاندوآب و مراغه و دیگر مناطق هم با فشار نیروهای پیشه‌وری مجبور به تسلیم شدند. با شروع خلع سلاح پاسگاه ­ها و ژاندارمری‌های منطقه، میانه ازجمله شهرهایی بود که با تسخیر آن انتقام سختی از میهن‌پرستان آنجا گرفته شد. توقیف‌های دسته‌جمعی، قتل و غارت‌های فجیع و وحشیانه شروع شد. ارشدالممالک رنجبر وکیلی و مسعود نظام علوی و انتخاب‌السلطان انصاری و سالار مظفر شقاقی نیز به پاداش بیگانه‌ستیزی محاکمه و اعدام گردیدند و میانه مورد تاراج فرقه­ایها قرار گرفت.[۴]

در مشکین‌شهر نیز وضع به همین منوال بود. فرماندهی ژاندارمری این شهر با ستوان یکم اردبیلی بود. ژاندارمری مقاومت کاملی کرد، ولی بالاخره مهاجمین با استعمال بمب‌هایی در ساختمان ژاندارمری رخنه کرده و بر معدودی ژاندارم فائق آمدند. تلفات اشرار در این مصادمه به‌قدری زیاد بود که به انتقام آن، بلافاصله ستوان اردبیلی و سایر ژاندارم‌ها را تیرباران و قطعه‌قطعه کردند. دموکرات‌ها پس از تسلیم ژاندارمری با تمام قوا شروع به حمله به سربازخانه‌ها کردند. حملاتی که فداییان فرقه‌ی دموکرات به سربازخانه‌ها نمودند، شدیداً دفع شد و تلفات سنگینی به آنها وارد آمد.[۵] سرگذشت مظلومانه‌ی سربازان و افسران وطن‌دوست و دلیر ایرانی در آن روزها که فرقه‌ی دموکرات با حمایت عوامل شوروی به پادگان‌ها یورش می‌برد و تنها به جرم وطن‌دوستی با فجیع‌ترین وضع دست به کشتار می‌زد، به‌نوبه‌ی خود ستودنی است. بعد از این‌که شهرها و بخش‌های تابعه‌ی اردبیل توسط گروه‌های مسلح فرقه و با حمایت عوامل شوروی به اشغال درآمد، نوبت به مرکز شهرستان، یعنی شهر اردبیل رسید.

فرقه دموکرات، زنجان را نیز جزیی از آذربایجان خوانده و نیروهای خود را به آن‌سو نیز گسیل ساخت. آنچه در تاریخ زنجان، چه قبل از دموکرات‌ها و چه پس‌ازآن، نقش اصلی را در استقلال و اقتدار این بخش از کشور که به خمسه معروف است به ثبت رسیده، نقش خاندان ذوالفقاری‌هاست. نقش محمود ذوالفقاری در غائله دموکرات‌ها بخش مهمی از تاریخ زنجان را بازگو می‌کند. پس‌ازآنکه فرقه دموکرات بر منطقه زنجان مسلط شد، محمودخان ذوالفقاری با افراد خود نیمه‌شب از زنجان بیرون آمد و در روستاهای اطراف شروع به یارگیری و تشکیل قوای مقاومت کرد. با تشکیل قشون چریکی ذوالفقاری و پیوستن خاندان‌های دیگر روستاهای جنوب شهر، زنجان پایگاه اصلی و سنگر دفاع در مقابل دموکرات‌ها شد. خود دموکرات‌ها به جدی بودن مقاومت ذوالفقاری‌ها پی بردند و چندین‌بار بر آن شدند که کار مقاومت ذوالفقاری‌ها را یکسره کنند و نبردی را که معروف به نبرد «قوئی» است، برضد خوانین شروع کردند. این نبرد از رویدادهای مهم و نشان‌دهنده مقاومت ذوالفقاری‌هاست که با تلفات سنگین دموکراتها همراه شد. در این نبردها سران ایلات دیگر مانند خانبابا خان اوریادی، عزت‌بیگ اوریادی، فتح‌الله‌خان اوریادی، علیارخان سعیدی، غلام حسینخان بهادری، یمین لشکر خان افشار (هدایت الله خان یمینی) نیز با ذوالفقاری­ها همراه شدند. دیگر مبارزان این منطقه عبارت بودند از یدالله‌خان بیگدلی، افراد افشار، کاظمی و کورانلو در منطقه تکاب و جنوب چهار اویماق، محمدحسن خان امیر افشار، غلامحسین خان بهادری و ناصرخان صارمی.[۶] مبارزه اینان با فداییان فرقه تا پایان کار دموکرات­ها ادامه داشت و آنها دمی روی آسایش را در این منطقه به خود ندیدند.

[۱].جمیل حسنلی، پیشین، ص۷۱-۷۲٫

[۲].روزنامه کیهان، ۱۰ آذر ۱۳۲۴٫

[۳].برای اطلاع بیشتر رک: ۲۱ آذر و تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و نقش سید جعفر پیشه­وری در آن: خاطرات علی­اکبر درخشانی، تحقیق و تدوین شاهرخ فرزاد، تهران: شیرین، ۱۳۸۵٫

[۴] . ایرج اخگر، پیشین، ص ۴۵٫

[۵] . نجف‌قلی پسیان، مرگ بود، بازگشت هم بود، تهران: شرکت سهامی چاپ، ۱۳۲۷، صص ۸۶-۸۸٫

[۶] .زندگی و شرح مبارزات محمودخان ذوالفقاری با فرقه دموکرات پیشه وری http://www.azariha.org بازبینی به تاریخ ۱۵آذرماه۹۳٫

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …