خانه / مقالات / شعرای فارسی‌گوی اران و گنجه

شعرای فارسی‌گوی اران و گنجه

۱٫                ابوالعلای گنجه‌ای:

نظام‌الدین محمود با کنیه ابوالعلا از اساتید شعرای سده ۶ هجری قمری است.وی به خاقانی و فلکی شروانی سمت استادی داشته و از طرف جلال‌الدین منوچهر ملقب به خاقان از ملوک شروان به لقب ملک‌الشعراء ملقب و به ریاست تمامی شعرای شروان و توابع آن منصوب بوده و در فرامین سلطانی او را استاد الشعراء می‌نوشته‌اند، تاریخ درگذشت ابوالعلا را ۵۴۴ نوشته‌اند، خاقانی شروانی گویا داماد ابوالعلا گنجوی بوده است و مدتی فیمابین این استاد و شاگرد رنجش واقع و اشعار رکیکی رد و بدل گردیده است. شعری از ابوالعلا:

از آنگه که از مادر عقل زادم
مرا شصت‌سال است و از خاک اران
توای قره العین و فرزند مانی
تو‌ای افضل‌الدین اگر راست پرسی
به جای تو بسیار کردم نکوئی
ببستم میان تا به تعلیم و شفقت
درو گر پسر بود نامت به شروان
چو شاعر شدی نزد خاقانت بردم
  به فضل و هنر در جهان یاد دادم
بود شانزده تا به شروان فتادم
تو را هم پدرخوانده، هم اوستادم
به جان عزیزت که از تو نه شادم
تو را دختر و شهرت و مال دادم
زبان تو در شاعری برگشادم
به خاقانیت من لقب برنهادم
لقب نیز خاقانیت بر نهادم

۲٫                برهان گنجه‌ای:

شیخ برهان‌الدین حسین از شاعران توانای گنجه در سده هفتم و یا قبل ازآن بوده و مؤلف نزههالمجالس ۲۰ رباعی از او نقل کرده است:

گر رنگ رخت به باد بر داده شود
ار تو به مثل به سنگ بر بوسه دهی
مهر از لب جانفزای نوشین بردار
در کار جگر سوختگان کن نظری
  از رنگ رخت باد همه باده شود
سنگ از لب تو عقیق و بیجاده شود
بار از دل عاشقان غمگین بردار
از گوشه مه طره مشگین بردار

۳٫                پورخطیب گنجه‌ای:

نامش تاج‌الدین احمد و گویا شوهر مهستی گنجه‌ای باشد. از بزرگ‌زادگان و فضلا و دانشمندان و سخنوران گنجه بوده است، خود گوید:

بزرگ‌زاده جوانی بُدم من از گنجه
گه مجادله جلد و گه مباحثه چُست
هوای باده خامم بدین مقام افکند
  همه مسائل تفسیر و فقه کرده تمام
مفسری بنوا، واعظی فصیح کلام
هزار کار چنین بیش کرد، باده خام

در تاریخ گزیده مسطور است: تاج‌الدین احمد معاصر سلطان محمود غزنوی بود، اشعار خوب دارد، مناظرات او و منکوحه‌اش، نیک شیرین و لطیف باشد. به عقیده بعضی جوهری زرگر بخاراتی (در قرن ششم) آنها را ساخته است، در نزههالمجالس دو رباعی ذیل به نام پسر خطیب گنجه آمده است:

گویند بهشت را کجا یابد مست
گر میخواران جمله به دوزخ باشند
  وز دوزخ، آزاد که بتواند رست
پس بنمایم بهشت را، چون کف دست

معاصر بودن تاج‌الدین احمد با سلطان محمود غزنوی (۴۲۲ ـ ۳۷۸) قمری محل تردید است، چون همسرش مهستی بین سال‌های ۵۱۲ ـ ۵۱۱ به دربار شهریار گنجه سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی[۱] راه یافته است و او با سلطان محمود غزنوی نزدیک به یک قرن فاصله دارد، بنابراین مقصود در اینجا باید سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی باشد.

۴٫                جمال گنجه‌ای:

با توجه به اینکه در هیچ مأخذی از او یاد نشده است، فقط به اعتبار اینکه از او دو رباعی در نزههالمجالس آمده او را می‌توان از شاعران سده هفتم و یا قبل از آن به شمار آورد.

با من صنما به مهر کوشی یا نه
گیرم که ز لب شکر به من می‌ندهی
  وزما سخن وفا نیوشی یا نه
بادام ز چشم، می فروشی یا نه

۵٫                حمید گنجه‌ای

حمید پسر رشید گنجه‌ای از شاعران نسبتاً معروف گنجه در سده هفتم بوده که از او هشت رباعی در نزههالمجالس آمده است:

گر شانه زبان در خم گیسوت کشد
سرمه که بود که آید اندر چشمت
  ور آینه روی سخت در روت کشد
یا وسمه که او کمان ابروت کشد

۶٫                دختر خطیب گنجه‌ای

او نیز شاعر گمنامی است که قبل از سده هفتم می‌زیسته است و رباعی زیر در نزههالمجالس به نام او آمده است:

در عالم جان خطبه به نام خط اوست
تشبیه خطش به مُشک می‌کردم، عقل
  صبح دل عشاق ز شام خط اوست
گفتا غلطی، مُشک غلام خط اوست

۷٫                رشید گنجه‌ای

«تاریخ حیات رشید هم روشن نیست. از جمله شاعرانی است که شعرش در نزههالمجالس آمده، بنابراین پیش از نیمه اول قرن هفتم زندگی می‌کرده است.» (عزیز دولت‌آبادی، بخش اول)

۸٫                رضی گنجه‌ای:

این شاعر هم گمنام است و در جایی جز نزهه‌المجالس از او یاد نشده است. از اوست:

تا بر رخ زیبای تو باشد نظرم
اندر لب تو آب حیاتی است که من
  هر لحظه بود آرزویت بیشترم
چندانکه از او بیش خورم تشنه‌ترم

۹٫         رضیه گنجه‌ای:

از این شاعر شیرین‌سخن هم ۹ رباعی در نزههالمجالس آمده است، از آنهاست:

مَه بر رخ تو گزیدنم، دل ندهد
تا از لب نوش تو، چشیدم شِکری
  وز تو صنما بریدنم، دل ندهد
از هیچ شِکَر، چشیدنم دل ندهد

۱۰٫            سعد گنجه‌ای:

سعد هم از شاعران گمنام سده هفتم هجری و یا قبل از آن است، چهار رباعی از او در نزههالمجالس آمده است.

۱۱٫            شمس اسعد گنجه‌ای:

امیر شمس‌الدین اسعد گنجه‌ای بی‌تردید از گویندگان بزرگ گنجه بوده است. به‌طوری‌که دکتر ریاحی نوشته‌اند بعد از نظامی گنجوی و مهستی گنجوی تواناترین شاعر این شهر بوده است. این رباعی او در دیوان رباعی‌های شمس وارد شده است:

تا چند چو دف دست ستمهات خورم
گفتی که (چو چنگ در برت بنوازم)
  یا همچو رباب، زخم غمهات خورم
من نای تو نیستم که دمهات خورم

جمال خلیل شروانی در یک مورد نام او را به صورت امیر اسعد گنجه‌ای آورده و از اینجا برمی‌آید که سمت امیری (احتمالاً در گنجه) داشته است. متأسفانه در هیچ تذکره و جُنگی، نام و شعری از او نمانده است. ظاهراً مؤلف نزههالمجالس دیوان شمس اسعد گنجوی را به جهت آوردن رباعی‌های بیشتری به دنبال هم از او در دست داشته است، و روی‌هم‌رفته ۱۰۶ رباعی از او آورده است. از رباعیات اوست:

ای آنکه قدت ز سرو بیشی دارد
رخسار تو دفتر نکویی است ولیک
  بر مُشک ختا، زلف تو پیشی دارد
منشور جمال در حواشی دارد
ای شمع چو من سوخته و مهجوری
زین غصه که میگدازدت، آتش دل
  و از دست فراق خسته و رنجوری
گر زانکه به خود فرو روی معذوری

۱۲٫            شمس الیاس گنجه‌ای:

شمس‌الدین الیاس میدانی گنجه‌ای نیز از شاعران سده هفتم یا پیش از آن است. از او یازده رباعی زیر نام‌های شمس‌الدین الیاس، الیاس میدانی و الیاس گنجه‌ای در نزهه المجالس آمده است.

۱۳٫            شمس عمر گنجه‌ای:

او نیز شاعر گمنام سده هفتم و یا قبل از آن می‌باشد.

۱۴٫            شهاب گنجه‌ای:

قاضی شهاب گنجه‌ای از شاعران سده ۷ و یا پیش از آن است.

 

۱۵٫            صبا گنجه‌ای:

میرزا ابراهیم حسن آقا از روحانیون و شعرایی است که به منظور تحصیل از محال قزوین به شهر شیشه (شوشی) رفته و تا آخر عمر در همان جا اقامت گزیده است. صبا با کار معلمی امرار معاش می‌کرد و در سال ۱۲۸۶ در شهر شوشی درگذشت.

۱۶٫            طبیب گنجه‌ای:

از او فقط در کتاب «دانشمندان آذربایجان» یاد شده است.

۱۷٫            عبدالعزیز گنجه‌ای:

نجم‌الدین نام داشت و در سده هفت یا قبل از آن می‌زیست:

با روی تو از قمر نمی‌آید هیچ
گر صد ورق از دفتر گُل باز کنم
  با لعل تو از شکر نمی‌آید هیچ
جز شرح رخ تو برنمی‌آید هیچ

۱۸٫            علی آقا گنجه‌ای:

فرزند ملاپناه واقف است که اوایل سال ۱۲۱۲ هجری قمری به دست محمد بیگ فرزند مهر علی برادرزاده ابراهیم خلیل جوانشیر کشته شد. او نیز مانند پدرش شاعر بود.

۱۹٫            عیانی گنجه‌ای:

از رباعی‌سرایان سده هفتم و یا قبل از آن است و از او هفت رباعی در نزهه‌المجالس آمده است.

۲۰٫            فخر گنجه‌ای:

در مأخذی جز نزهه المجالس از او یاد نشده است. همان، بخش دوم، صفحه ۹، ۸، ۷، ۶، ۵، ۴

در ادامه بررسی ادب و فرهنگ ایران در گنجه به شرح احوال و اشعار حکیم نظامی گنجوی سخن‌سرای بزرگ ایرانی در قرن ششم هجری می‌پردازیم که آثار و اشعار او نماد کاملی از حضور گسترده زبان و ادب پارسی در منطقه اران و گنجه بوده است. نظامی گنجوی در دوره‌ای زندگی می‌کرده است که زبان فارسی زبان رایج در گنجه و در همه گروههای اجتماعی بوده است و پس از او نیز همان‌طور که در صفحات قبل نوشته شد، شاعران بی‌شماری میراث ادبی او و گنجینه پرارزش زبان فارسی را همچنان در قرون هفتم، هشتم و نهم هجری پاسداری می‌کردند.

۲۱٫            نظامی گنجوی

«نظامی گنجوی در حدود سال ۵۳۵ هجری در گنجه به جهان آمد. نام وی الیاس و لقب وی نظامی است، نام پدرش یوسف و نام جدش زکی و نام جد اعلایش مؤید بوده است. نظامی در گنجه به کسب علوم پرداخت و در خدمت پادشاهان و اتابکان آذربایجان و اران و شروانشاهان به سر برد. مثنوی‌های نظامی که شهرت خاص دارد، در سال ۵۷۰ هجری سروده شده و دارای ۲۲۶۰ بیت است. خسرو و شیرین در سال ۵۷۶ هجری سروده شده و دارای ۶۵۰۰ بیت است؛ لیلی و مجنون که به فرمان شروان شاه ابوالمظفر اخستان ساخته شده و ۴۵۰۰ بیت دارد و آن را در سال ۵۸۴ هجری قمری به نظم آورده است؛ هفت پیکر یا بهرام‌نامه که ۵۰۰۰ بیت دارد و در سال ۵۹۳ هجری قمری به نظم درآمده است و اسکندرنامه که آن را در دو قسمت به نام اقبالنامه و شرفنامه اسکندری در سال ۵۹۷ قمری به نظم درآورده است. مجموعه این مثنوی‌ها به خمسه یا پنج گنج معروف است.» (بیانی، ۱۳۴۰، صفحه ۲۲۸)

«اقامتگاه نظامی شهر گنجه بوده و از این شهر به جای دیگر سفر نکرده و تمام عمر وی در همین شهر به گوشه‌گیری و انزوا گذشته است. تنها مسافرتی که از نظامی سراغ داریم یک سفر کوچک است به قصد زیارت قزل ارسلان[۲] و شرح مختصر مسافرت این است که پس از ختم خسر و شیرین، قزل ارسلان چون بی‌نهایت شوق ملاقات حکیم نظامی را داشته در یکی از شهرهای قلمرو خود آمد و حکیم نظامی را بدان شهر دعوت کرده است. به‌طوری‌که در خسرو و شیرین فرماید:

که ناگه پیکی آمد، نامه در دست
که سی روزه سفر کن کاینک از راه
ترا خواهد که بیند روزکی چند
مثالم داد کاین توقیع شاه است
  به تعجیلم درودی داد و بنشست
به سی فرسنگ آمد موکب شاه
کلید خویش را مگذار در بند
هّمه‌ات شحنه، هَمه‌ات تعویذ راه است

چون مقام زهد و تقوای نظامی در نظر پادشاهان محرز بوده از این سبب هنگام ورود او قزل ارسلان بساط باده را برچید و از خمخانه اشعار نظامی به باده‌گساری مشغول شد، چنان‌که فرماید:

چو دادندش خبر کامد نظامی
شکوه زهد من بر من نگهداشت
بفرمود از میان می‌ برگرفتن
به خدمت ساقیان را داشت دربند
اشارت کرد کاین یک روز تا شام
نوای نظم او خوش‌تر ز رود است
  فزودش شادیی بر شادکامی
نه زان پشمی که زاهد در کله داشت
مدارای مرا پی برگرفتن
به سجده مطربان را کرد خرسند
نظامی را شویم از رود و از جام
سراسر قولهای او سرود است

نظامی در این مجلس که تنها مجلس ملاقات وی است از پادشاهان، زبان به وعظ و اندرز شاه گشود:

نصیحت‌ها که شاهان را بشاید
گهی چون ابرشان گریه گشادم
  وصیت‌ها کز او درها گشاید
گهی چون گل نشاط خنده دادم

در آن زمان شعرای بزرگ راوی داشتند و خود شعر نمی خوانده‌اند، آنگاه راوی نظامی شروع به خواندن اشعار وی کرده و شاه درحالی‌که دست بر سر دوش نظامی گذاشته گوش می‌داده و تحسین می‌کرده است، چنان‌که فرماید:

درآمد راوی و بر خواند چون دُر
حدیثم را چو خسرو گوش می‌کرد
حکایت چون به شیرینی درآمد
شهنشه دست بر دوشم نهاده
شکر ریزان همی کرد از عنایت
  ثنائی کان بساط از گنج شد پُر
ز شیرینی دهن پرنوش می‌کرد
حدیث خسروشیرین برآمد
ز تحسین حلقه در گوشم نهاده
حدیث خسروشیرین حکایت

تا آنجا که گوید:

چو از تشریف خود منشوریم داد

 

  به طاعت گاه خود دستوریم داد

 

غیر از این مسافرت به جایی نکرده و با پادشاهان دیگر که از او درخواست دفتر شعری به نام خود کرده‌اند ملاقاتی برای او پیش نیامده است.» (وحید دستگردی، ۱۳۱۸، صفحه (ید) تا إبح)

وفات نظامی را بین سال‌های ۵۹۹ تا ۶۰۲ نوشته‌اند، حکیم نظامی در پایان نظم اقبالنامه که در سال ۵۹۹ آن را انجام داده شصت و سه سال و شش ماه داشته است که خود به آن اشاره کرده است.

مرقد حکیم نظامی گنجوی در اطراف شهر گنجه واقع است و دارای گنبد و رواق بوده و این گنبد حتی ۵۰ سال پس از جدایی گنجه از ایران و الحاق آن به روسیه همچنان پابرجا بوده است.

 

۲۲٫            شاهزاده فرهاد میرزا معتمد الدوله[۳]

در سفرنامه خود در سال ۱۲۹۲ اشاره به زیارت مرقد حکیم نظامی گنجوی نموده و می‌نویسد:

«روز دوشنبه ۲۴ رمضان به گنجه آمدیم … . از چاپارخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول‌خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم در یمین راه گنبد کوچکی بود که خراب شده، قبر شیخ نظامی است که تا شهر هفت ورس است، پیاده شده به سر قبر او رفتم، قراول‌خانه که در این نزدیکی است، قراولها آن‌قدر کاه برای اسب‌های خود ریخته بودند که ممکن نبود میان گنبد بروم و یادم آمد که شیخ در اسکندرنامه فرموده:

به یاد آور ‌ای تازه کبک دری
گیا بینی از خاکم انگیخته
همه خاک فرش مرا برده باد
نهی دست بر شوشه خاک من
فشانی تو بر من سرشکی ز دور
دعای تو بر هرچه آرد شتاب
درودم رسانی رسانم درود
مرا زنده پندار چون خویشتن
  که چون بر سر خاک من بگذری
سرین سوده، بالین فروریخته
نکرده ز من هیچ هم عهد یاد
به یاد آری از گوهر پاک من
فشانم من از آسمان بر تو نور
من آمین کنم تا شود مستجاب
بیایی، بیایم ز گنبد فرود
من آیم به جان گر توآئی بتن

حالا نمی‌داند که کاه ریخته‌اند، از دم در فاتحه خوانده برگشتم.» (فرهاد میرزا معتمدالدوله، ۱۳۶۶، صفحه۵۱، ۵۰)

مسافرت معتمدالدوله در سال ۱۲۹۲ قمری بوده و پس از آن مرقد نظامی به تدریج رو به خرابی گذاشته است. «در حدود سال ۱۳۰۴ اهالی شهر گنجه درصدد برآمدند که بقایای جسد حکیم نظامی را از محل اصلی خود به شهر گنجه انتقال داده و در آنجا گنبد و رواقی عالی برای او بنا کنند. شرح این واقعه را دانشمند محترم آقای سید عبدالرحیم خلخالی از روزنامه «ینگی فکر» مطبعه تفلیس ترجمه و در سال ششم ارمغان مطابق با سال ۱۳۰۴ قمری این مطلب در مجله ارمغان چاپ گردید و اینک چند قسمت از آن نقل می‌شود (نقل از مجله ارمغان، سال ششم):

(ترجمه از روزنامه ینگی فکر، مطبعه تفلیس مورخه ۲۵ نوامبر ۱۹۲۳ شماره ۲۵۶ و ۲۵۷)

«هنگامی که از طرف باکو به سمت گنجه مسافرت می‌کنید، بعد از عبور از پل معروف به رودخانه گنجه در سمت چپ خط آهن، به فاصله یک ورس (ورست) فضای مسطحی است که در وسط آن خرابه‌ای پیدا است. همین خرابه، مقبره شیخ نظامی است که از بزرگ‌ترین شعرای ایران است. نظامی کتابی مشتمل بر بیست هزار بیت[۴] در حکمت، اخلاق و حکایات موسوم به خمسه برای ما به یادگار گذاشته و گذشته است. نظامی هشت قرن قبل از این از مشاهده حال زنان اسلامی اظهار تأثر نموده، نسبت به حدود و حقوق آنان قلم‌فرسائی کرده است … قزل ارسلان[۵] با آن قدرت و جلالت و با آن غرور و نخوتی که داشت و از بوسیدن دست سلطان سلجوقی (طغرل)[۶] با اینکه مرسوم بوده است امتناع می‌کند، در موقع زیارت شیخ منتهای خضوع و خشوع را معمول و از بوسیدن دست شیخ افتخار می‌نماید. همین قزل ارسلان در یکی از مسافرت‌های خود در شش فرسنگی شهر گنجه رحل اقامت انداخته، بزم عیش و طربی تهیه نموده به محض اینکه مسبوق می‌شود که نظامی به دیدن او می‌آید فوراً مجلس طرب را به‌هم زده، شیخ را استقبال و مشغول پذیرایی و استماع نصایح و اندرزهای حکیمانه او می‌شود و در همان مجلس قریه حمدانیان را به ملکیت ابدی (همان طور که قبلاً اشاره شد) به شیخ واگذار و به التماس و اصرار قول قبول می‌گیرد. مقبره شیخ در همان قریه است که اکنون به اسم احمدلو معروف است. مقبره نظامی در نزدیکی شهر گنجه واقع و تا قلعه قزل ارسلان که هنوز آثار خرابه‌های آن باقی است فاصله کمی دارد. شهر گنجه کنونی را شاه عباس صفوی (شاه عباس بزرگ) در تاریخ ۱۰۱۵[۷] بنا کرده است.» (وحید دستگردی، ۱۳۱۸، صفحه (که) و (کو)

یک قرن قبل از انتشار این گزارش در روزنامه ینگی فکر تفلیس مورخ ۲۵ نوامبر ۱۹۲۳ شماره ۲۵۶ و ۲۵۷ (یعنی یک قرن قبل از سال ۱۹۲۳)،  «شخصی از اهالی، قزاق (آدی گوزل) نام آن مقبره را مرمت کرد و بعد از او نیز یکی از اولاد همین شخص به نام (عسگر آدی گوزل اف) رئیس سابقه بلدیه گنجه آن را مرمت کرد و از آن تاریخ به بعد احدی در مقام تعمیر آن نیامده مقبره و گنبد آن تماماً ریخته و خراب گردید» (همان، صفحه (کو)) «تا اینکه مجدداً پس از ۱۰۰ سال اقداماتی در ارتباط با تعمیر مقبره نظامی انجام شد.»[۸]

۲۳٫            اشعار نظامی گنجوی

در مورد حکیم نظامی گنجوی باید به این نکته اشاره نمود که نظامی مانند اغلب اساتید کهن از تمام علوم عقلی و نقلی بهره‌مند و در علوم ادبی و عربی کامل عیار و در وادی عرفان راهنمایی بزرگ و در عقاید و اخلاق ستوده پای‌بند و استوار و سرمشق همگان بود. اشعار نظامی گنجوی علاوه بر اینکه سرشار از غنای فکری و نصایح و توجه به سجایای اخلاقی می‌باشد، نماد کاملی از حضور ایرانیت در منطقه قفقاز و به‌ویژه اران و گنجه به شمار می‌رود و به همین لحاظ برای نمونه به پاره‌ای از اشعار او اشاره می‌شود:

۲۴٫            اشعار نظامی در بیان عظمت تاریخ و فرهنگ ایران

حکیم نظامی گنجوی در بیان عظمت تاریخ و فرهنگ ایران، اشعار بی‌مانندی سروده که نشانه عشق سرشار او به میهن باستانی‌اش ایران است. در اینجا به ابیاتی از این اشعار حماسی اشاره می‌کنیم و در ابتدا از سروده زیبا و حماسی او که مجلس گفتگوی دارا را با بزرگان لشگر هنگام نبرد با اسکندر به نمایش می‌گذارد یاد می‌کنیم. نظامی در این سروده اوج ایران‌دوستی و عشق به ایران را از قول دارا چنین بیان می‌کند:

ز رومی کجا خیزد آن دست زور
بشوراند اورنگ خورشید را
به تاراج ایران برآرد علم
شکوه کیان پیش باید نهاد
سگ کیست روباه نازورمند
ز شیران بود روبهان را نوا
کلاه کیان هم کیان را سزد
من از تخمه بهمن و پشت کی
ز روئین‌تن و درع اسفندیار
  که کشتی برون راند از آب شور
تمنا کند جای جمشید را
برد تخت کیخسرو و جام جم
قدم درخور خویش باید نهاد
که شیر ژیان را رساند گزند
نخندد زمین تا نگرید هوا
در این خز تن رومیان کی خزد
چرا ترسم از رومی سست‌پی
بر اورنگ زرین منم یادگار

(فروزانفر، ۱۳۱۳، صفحه ۱۲۸)

«وطن‌پرستی و ایران‌دوستی نظامی و عشق به مقدسات تاریخی و باستانی ایران در اغلب اشعار این شاعر بزرگ مشاهده می‌شود. این احساسات را می‌توانیم در اشعار جاودانه او به خصوص در اسکندرنامه و خسروشیرین به وضوح تمام ببینیم. برای اثبات این شیفتگی نظامی به ایران و سرداران و پادشاهان آن کافی است نگاهی دقیق به اشعاری که در مرگ دارا سروده بیندازیم. او دارا را سلیمان زمان و دشمنان او را موری ضعیف می‌خواند و بعد از اصل و نسب آنها یاد می‌کند و می‌گوید با مُردن دارا بهار فریدون و گلزار جم خزان شده و نسب‌نامه کیقباد را ورق بر ورق باد برده است. او در ابتدای این شعر به پشیمانی اسکندر از همراهی با دو سرهنگ خائن یاد می‌کند و آنگاه احساسات خود نسبت به سرزمین مقدس ایران و غمی جانگداز را که از شکست دارا به او دست داده در قالب زبان شیوای شعر بیان می‌کند.

سکندر چو دانست کان ابلهان
پشیمان شد از کرده پیمان خویش
فرومیرد امیدواری ز مرد
نشان جست کان کشورآرای کی
دو بیدادپیشه به پیش اندرون
به بالینگه خسته آمد فراز
تن مرزبان دید در خاک و خون
سلیمانی افتاده در پای مور
به بازوی بهمن برآموده مار
بهار فریدون و گلزار جم
نسب نامه دولت کیقباد
فروبسته چشم آن تن تابناک
رها کن که در من رهائی نماند
تو ‌ای پهلوان آمدی سوی من
سر سروران را رها کن ز دست
چه دستی که با ما درازی کنی
نگه دار دستت که داراست این
زمین را منم تاج تارک‌نشین
  دلیرند بر خون شاهنشهان
که برخاستش عصمت از جان خویش
چو همسال را سر درآید به گرد
کجا خوابگه دارد از خون و خوی
به بیداد خود شاه را رهنمون
ز درع کیانی گره کرد باز
کلاه کیانی شده سرنگون
همان پشه‌ای کرده بر پیل زور
ز روئین‌دژ افتاده اسفندیار
به باد خزان گشته تاراج غم
ورق بر ورق هر سوئی برده باد
بدو گفت برخیز از این خون و خاک
چراغ مرا روشنائی نماند
نگه دار پهلو ز پهلوی من
تو مشکن که ما را جهان‌خود شکست
به تاج کیان دست‌یازی کنی
نه پنهان چو روز آشکار است این
ملرزان مرا تا نلرزد زمین

ملاحظه می‌شود که این سخن‌سرای بزرگ پارسی خطه گنجه و این نکته‌پرداز قُله فصاحت و بلاغت شعر دری، عشق به ایران وطن نامدار خود را چگونه در اوج عظمت قرار داده و به خصوص در سه بیت آخر مقام دارا را به کجا می‌برد و از زبان این پادشاه به‌ناحق کشته به دست دو سردار ناجوانمرد، می‌گوید: ای اسکندر چه دستی هستی که با ما درازی می‌کنی اگرچه پادشاهی دست نگهدار که منم دارا پادشاه هخامنشی، پادشاه ایران زمین، چرا به تاج کیان دست‌یازی می‌کنی، کسی را تا به حال قدرت چنین جسارتی نبوده است، بعد دارا به اسکندر می‌گوید:

اگر تاج خواهی ربود از سرم

 

  یکی لحظه بگذار تا بگذرم

 

سپس شاعر توانا و نکته‌پرداز و ایران‌خواه از زبان اسکندر برای نشان دادن قدر و منزلت دارا می‌گوید:

سکندر بنالید کای تاجدار
نخواهم که بر خاک باشد سرت
دریغا که از نسل اسفندیار
چه بودی که مرگ آشکارا شدی
چه سودست مردن نشاید به زور
به نزدیک من یک سرموی شاه
گر این زخم را چاره دانستمی
نه تاج و نه اورنگ شاهنشهی
چرا خون نگریم بر آن تاج و تخت
بگو هرچه داری که فرمان کنم
  سکندر منم چاکر شهریار
نه آلوده خون شود پیکرت
همین بود و بس مُلک را یادگار
سکندر هم آغوش دارا شدی
که پیش از اجل رفت نتوان به گور
گرامی‌تر از صد هزاران کلاه
طلب کردمی تا توانستمی
که ماند ز دارای دولت تهی
که دارنده را بر در افکند رخت
به چاره‌گری با تو پیمان کنم
ج

اگر بدین اشعار که نظامی از زبان اسکندر می‌گوید ژرف بنگرید، می‌بینید نظامی از زبان اسکندر فاتح، چقدر بر مرگ دارا دریغ و افسوس می‌خورد و با چه سوز و گدازی می‌گوید به دارای گیتی و دانای راز که آرزویم بهبودی و شفای داراست و بعد می‌گوید که تاج و تخت و کلاه پادشاهی بدون وجود تو پادشاه بزرگ، هیچ ارزشی ندارد و در آخر از دارا می‌خواهد که هر وصیتی دارد بگوید تا اسکندر انجام دهد. باز هم بهتر است در اینجا از کلام و شعر زیبای سخن‌سنج، نظامی‌، سود بریم:

چو دارا شنید این دم دلنواز
چو درخواستی کارزوی تو چیست
سه چیز آرزو دارم اندر نهان
یکی آنکه بر کشتن بی‌گناه
دوم آنکه بر تاج و تخت کیان
دل خود بپردازی از تخم کین
سوم آنکه بر زیردستان من
سکندر پذیرفت از او هرچه گفت
  به خواهشگری دیده را کرد باز
به وقتی که بر من بباید گریست
برآید باقبال شاه جهان
تو باشی در این داوری دادخواه
چو حاکم تو باشی نیاری زیان
نپردازی از تخمه ما زمین
حرم نشکنی در شبستان من
پذیرنده برخاست گوینده خفت

باز هم شاعر غیرتمند و وطن‌پرست به مرگ دارا از دل مویه می‌کند و سکندر نیز می‌گرید و دارا را با احترام تمام به خاک می‌سپارد و نظامی با زبان زیبای شعر غم خود را از مرگ دارا بیان می‌کند:

کبودی و کوری درآمد به چرخ
درخت کیان را فروریخت بار
چو مهر از جهان مهربانی برید
سکندر بدان شاه فرخ‌نژاد
  که بغداد را کرد بی‌کاخ و کرخ
کفن دوخت بر درع اسفندیار
شبه ماند و یاقوت شد ناپدید
شبانگاه بگریست تا بامداد

نظامی، این مرزبان بزرگ شعر و ادب فارسی و نماد بارز حضور ایرانیت در گنجه نه تنها در اسکندرنامه یا شرفنامه، بزرگی و عظمت ایران را بیان کرده بلکه در خسرو شیرین هم وقتی در مورد خسروپرویز سخن می‌گوید همین تعصب و ایران‌دوستی را با بیان جاه و جلال خسروپرویز پادشاه ساسانی نشان می‌دهد، برای درک عشق و شور، این گوینده توانا، به سروده نظامی گنجوی در مورد حرکت خسروپرویز به سوی قصر شیرین به بهانه شکار اشاره می‌شود:

چو عالم برزد آن زرین علم را
ملک را رغبت نخجیر برخاست
به فالی چون رخ شیرین همایون
خروش کوس و بانگ نای برخاست
علمداران علم بالا کشیدند
برون آمد مهین شهسواران
ز یک سو دست در زین بسته ففغور
کمر بر بسته و بازو گشاده
نهاده غاشیه خورشید بر دوش
درفش کاویانی بر سر شاه
کمر شمشیرهای زرنگارش
نفیر چاووشان از دور شو دور
غریو کوس‌ها بر کوهه پیل
چنین فرموده خورشید جهانگیر
  کز او تاراج باشد خیل غم را
ز طالع تهمت تقصیر برخاست
شهنشه سوی صحرا رفت بیرون
زمین چون آسمان از جای برخاست
دلیران رخت در صحرا کشیدند
پیاده در رکابش تاجداران
ز دیگر سو سپهسالار قیصور
کلاه کیقبادی کژ نهاده
رکابش کرده مه را حلقه در گوش
چو لختی ابر کافتد بر سر ماه
بگرد اندر شده زرین حصارش
ز گیتی چشم بد را کرده مهجور
گرفته کوه و صحرا میل در میل
که خواهم کرد روزی چند نخجیر

این اشعار زیبا که پر از استعاره، تشبیه و کنایه و مضامین دلکش در بیان عظمت شاهان ایران سروده شده، تجلی ایران دوستی و عشق به مقدسات ملی را در نظامی نشان می‌دهد» (اصغر بهمنی قاجار، همایش نظامی گنجوی، تبریز۱۳۷۰) و بیانگر این نکته است که آنچه هجویات بی‌دلیل در بیان تُرک بودن نظامی می‌گویند چقدر بی‌ارزش است، زیرا همان‌طور که در صفحات قبل اشاره شد و نویسندگان و مورخین نیز یادآور شده‌اند مردم گنجه کاملاً ایرانی بوده و این اشعار نظامی علاوه بر اینکه بیانگر عشق و علاقه خود شاعر به فرهنگ و تاریخ ایران می‌باشد، نشانگر علاقمندی تمامی مردم گنجه در قرون ششم، هفتم، هشتم و نهم به فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی بوده و حضور خیل شاعرانی که در صفحات قبل به آن اشاره شد، خود دلیل متقنی بر ایرانیت گنجه در این زمان می‌باشد. «نظامی گنجوی کتاب سوم خود یعنی لیلی و مجنون را به خواهش «ابوالمظفر شروان شاه اخستان بن منوچهر بن اخستان» که بنا به قول مورخان، ایرانی‌نژاد و از نسل بهرام چوبین بوده به نظم درآورده است، نظامی گنجوی[۹] ایرانی‌بودن این پادشاه را که از نسل بهرام چوبین بوده در چند بیت آغاز لیلی و مجنون گوشزد کرده، می‌گوید:

دانی که من آن سخن‌شناسم
تُرکی‌صفتی، وفای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
  کابیات نو از کهن شناسم
تُرکانه سخن سزای ما نیست
او را سخن بلند باید

(وحید دستگردی، ۱۳۱۸، صفحه (فا)

نظامی در این شعر باز عشق خود را نسبت به زبان و ادبیات پارسی مورد تأکید قرار می‌دهد و کلام فارسی را سخن بلند و متعالی می‌داند. او همچنین از اجداد و تبار ایرانی اخستان نیز به این شکل یاد می‌کند:

شروانشه آفتاب سایه
بهرام‌نژاد و مشتری مهر
زین طایفه تا به دور اول
  کیخسرو و کیقباد پایه
دُر صدف ملک منوچهر
شاهی‌اش به نسل در مسلسل

لیلی و مجنون در ۵۸۴ آغاز و پس از چهار ماه در همین یا سال ۵۸۵ به انجام می‌رسد.» (همان، صفحه (فا)) جلوه منور ایرانیت گنجه که در اشعار نظامی گنجوی متبلور گشته است، هماره مورد حسد انیران بوده به‌طوری‌که پس جدائی ظاهری گنجه از ایران و خصوصاً در دوره روسیه شوروی، روسها همواره کوشیدند تا نظامی را به‌عنوان یک شاعر تُرک معرفی کنند که نمونه‌ای از این رفتار را می‌توان در جشنواره ساختگی استالینی روسیه شوروی ملاحظه کرد که در آن سعی در تُرک جلوه دادن نظامی کرده بودند، «ایگور میخائیلویچ دیاکانوف (دیااکونوف) نویسنده کتاب ماد و کتابهای تاریخی دیگر و شرق‌شناس معروف در آخرین کتاب خود به نام (کتاب زندگی‌نامه) که شرح زندگی خود را نوشته است و در سال ۱۹۹۵ چاپ شده است به این نکته مهم در جشنواره استالینی اشاره کرده و می‌گوید که مردمان گنجه در آن دوران ایرانی‌زبان و پارسی بوده‌اند.» (دوست‌زاده، ۱۳۸۹، صفحه ۴و۵)

البته قبل از ایگور میخائیلویچ دیاکانوف، خود حکیم نظامی علیه الرحمه قبلاً پاسخ آنها را داده و همان‌طور که قبلاً به این شعر اشاره شد در آغاز کتاب لیلی و مجنون می‌فرماید:

ترکی‌صفتی وفای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
  تُرکانه سخن سزای ما نیست
او را سخن بلند باید

و بدین‌ترتیب هیچ‌گاه انیرانی‌ها نتوانستند گنجه و نظامی گنجه‌ای را از ایران بگیرند و این ترفند هیچ‌گاه نتوانست به نتیجه برسد.

نظامی همچنین ایران زمین را جایگاه کی و آن را از اغیار تهی می‌داند، آنجا که می‌فرماید:

زمین عجم گورگاه کی است

 

  در او پای بیگانه خشتی پی است[۱۰]

 

(وحید دستگردی، ۱۳۱۸، صفحه نُه)

نظامی گنجوی در شعر زیبای خود در رسای ایران که امروزه همه ایرانیان در تمامی ایران فرهنگی آن را از بر دارند و آن را در توصیف میهن باستانی و فرهنگی‌شان ایران زمین هماره بر زبان می‌رانند، درباره ایران چنین می‌فرماید:

همه عالم تن است و ایران دل
چون که ایران دل زمین باشد
  نیست گوینده زین قیاس خجل
دل ز تن به بود یقین باشد

در مورد گستردگی زبان و ادب فارسی و حضور و گسترش فرهنگ ایرانی در گنجه در قرون دهم، یازده و دوازده هجری قمری لازم به ذکر است که با توجه به تأسیس سلسله صفوی و تعیین مرزهای سیاسی و وحدت و یکپارچگی کشور ایران زبان‌فارسی به عنوان زبان دیوانی و اداری در تمامی ایالات ایران به‌طور رسمی به کار برده شد و شاهنشاهان سلسله صفوی که شیفته زبان و ادب فارسی بودند و مؤسس و بانی آن یعنی شاه اسماعیل صفوی خود از شعرای پارسی‌گوی عصر بود، در کلیه مکاتبات خویش با سلاطین و پادشاهان جهان و همچنین در صدور فرمان و اوامر خود به حکام ولایات و ایالات این زبان را به‌طور همه‌جانبه و تماماً مورد استفاده قرار می‌دادند. به این ترتیب زبان فارسی ضمن آنکه با توجه به زیبایی و صبغه تاریخی خود در قرون هفتم، هشتم و نهم هجری به عنوان زبان ادبی و فرهنگی و کوچه و بازار همچنان مطرح بود، به‌عنوان زبان دیوانی و اداری نیز صاحب قدرت و نفوذ بیشتر شد و به موازات آن در نوشتجات فقهی و اسناد نقل و انتقال املاک و صدور وقف‌نامه‌ها و عقدنامه‌ها به‌طرزی زیبا و شیوا کماکان مورد استفاده واقع گردید. به‌طوری‌که اکنون مجموعه این فرمانها، نامه‌‌ها، اسناد، وقف‌نامه‌ها و عقدنامه‌ها[۱۱] و بسیاری نوشته‌های دیگر که با خطاطی و تذهیب‌های زیبا نوشته و تزئین شده‌اند خود گنجینه‌ای گرانبها از هنر و فرهنگ و ادب ایران را در موزه‌ها و نمایشگاه‌ها به تماشا می‌گذارند. به موازات ملاحظه این گنجینه‌های مکتوب، مشاهده‌ی آثار معماری در شهر‌های اران، (قره‌باغ) و گنجه که با کتیبه‌های زیبا فارسی و کاشی‌کاری‌های ارزشمند و اشعار نغز و دلکش مزین شده‌اند، از این میراث فرهنگی عظیم ایران سخن می‌گویند و همچنین علاوه بر این معماری‌های باشکوه، اشعار دلنشین فارسی و هنر و موسیقی ایران همچنان نقل محفل شعرا و ادبا و مجالس مکاشفه و محاوره و بزم و جشن بوده و این اشعار زیبا در هنر نقاشی و مینیاتورهای بی‌مانند عصر صفوی نیز علاوه بر به تصویر کشیدن تاریخ و گذشته باستانی و تاریخی ایران و پرده‌هایی از شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی گنجوی جلوه‌ای درخشان از هنر ایرانی را به نمایش می‌گذارد. همچنین در این دوره همچنان زبان فارسی مورد اقبال شعرا و بزرگان علم و ادب در اران (قره‌باغ) و گنجه بوده است و این حضور بی‌نظیر فرهنگ و ادب ایران در گنجه تا پایان جنگ‌های دوم ایران و روس (۱۸۲۸) میلادی، (۱۲۴۳) هجری قمری، (اسفند ماه ۱۲۰۶)[۱۲] ملاحظه می‌شود و پس از آن نیز زبان و ادب فارسی همچنان در همه شئون زندگی مردم جاری بود، تا اینک با غلبه بلشویک‌ها در سال ۱۹۲۱ میلادی (بهار ۱۳۰۰) دیواری آهنین بین ایران با سرزمین‌های شمالی رود ارس به وجود آمد، اما آتش عشق به فرهنگ، هنر، شعر و موسیقی و تاریخ اساطیری مشترک با همه سیاست‌های ایران‌زدایی روسهای کمونیست خاموش نگشت و همواره مردم اران و گنجه علاقمندی به فرهنگ ایرانی خود را فراموش نکرده‌اند. این علاقمندی و همبستگی در اعیاد ملی و مراسم مذهبی و هنر، شعر و موسیقی مردم آن سامان به‌وضوح دیده می‌شود.

 

۱ ـ سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی در سال ۵۱۱ بر تخت نشست و در پانزدهم شوال سال ۵۲۵ در همدان درگذشت. مدت سلطنت او ۱۴ سال و عمرش در حدود ۲۷ سال بود. (ن. ک به میرخواند، روضه الصفا، به کوشش عباس زریاب خوئی، تهران، انتشارات علمی، بهار ۷۵، صص ۶۸۸و ۶۸۹).

۱ ـ قزل ارسلان ـ «قزل ارسلان از اتابکان آذربایجان و اران بوده که در خدمت سلجوقیان بودند و تدریجاً با مرگ سلطان سنجر در ۲۶ ربیع الاول سال ۵۵۲  با سمت اتابکی پادشاهان سلجوقی روی کار آمدند و بتدریج قدرت گرفتند» ن.ک به:همان، صفحه ۶۶۸ «در تاریخ آل سلجوق مسطور است که پس ازفوت جهان پهلوان اتابک محمد بن ایلدگز،در سال ۵۸۲ (با وجود آنکه چهار پسر به نام‌های ابوبکر، قتلغ اینانج، میرمیران و اوزبک پهلوان داشت) اما پس از فوت او برادرش قزل ارسلان به عنوان اتابک آذربایجان و اران به قدرت رسید.» ن ک به همان صفحه ۷۷۲ و ۷۷۳٫ « او در سال ۵۸۷ کشته شد و کشندگان او معلوم نشدند،بعضی قتل او را به فدائیان اسماعیله نسبت داده اند.» ن ک به همان صفحه ۶۹۶، بنا بر آنچه در این بخش آمده، مثنوی خسرو شیرین را نظامی در سال ۵۷۶ قمری به پایان برده و ۶ سال بعد در آغاز سلطنت قزل ارسلان،این کتاب را به اتابک قزل ارسلان داده است.در مورد چگونگی به نظم آوردن (خسرو و شیرین) آقای وحید دستگردی محقق ارجمند در کتاب گنجینه گنجه چنین می نویسد:

«این نامه را نظامی به نام ابوطالب طغرل بن ارسلان پادشاه سلجوقی و اتابک محمد ایلدگز ملقب به جهان پهلوان و برادر وی اتابک قزل ارسلان در سال ۵۷۳ شروع و در سال ۵۷۶ تمام کرد،پس از درگذشت اتابک جهان پهلوان در سال ۵۸۱ قمری (طبق آنچه در روضه الصفا آمده، اتابک جهان پهلوان در سال ۵۸۲ فوت نموده است) و به قدرت رسیدن اتابک قزل ارسلان برادر وی در سال ۵۸۲،در همان سال اتابک قزل ارسلان از نظامی دعوت می کند تا به دیدن او برود،او در دیدار با نظامی تعهدات برادر خود جهان پهلوان را نسبت به نظامی انجام داده و قریه حمدونیان را به اقطاع وی نسلاً بعد نسل واگذار کرد.» ن ک به وحید دستگردی،گنجینه نظامی،تهران،علی اکبر علمی، ۱۳۱۳، صفحه (عط) و (فا).

۱ ـ شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله پسر پانزدهم شاهزاده عباس میرزا نایب السلطنه ولیعهد،عموی ناصرالدین شاه مردی فاضل و حاکمی مقتدر بود،فرهاد میرزا روز چهارشنبه هفتم شعبان ۱۲۹۲ قمری برابر با ۱۷ شهریور ماه ۱۲۵۴ شمسی و مطابق با هشتم سپتامبر ۱۸۷۵ میلادی ازتهران به قصد مکه عزم سفر نموده و از طریق روسیه،عثمانی و مصر حرکت می کند و پس از ۲۳۳ روز طی طریق  به وسیله کالسکه،راه آهن،کشتی،اسب و شتر روز دوم ربیع الثانی ۱۲۹۳ قمری (هشتم اردیبهشت ماه ۱۲۵۵) (۲۷ آوریل ۱۸۷۶) به دارالخلافه تهران باز می گردد. در این سفر همه جا حکام و سایر مقام های کشوری و لشگری گاه با لباس و نشان که نشانه نهایت احترام است از وی استقبال می کرده اند،ناخدایان کشتی در سفرهای دریایی « درفش ایران» را به مناسبت حضور سرنشین سرشناس وعالیقدر خود بر فراز کشتی به اهتراز درمی آورده اند… فرهاد میرزا هنگام ورود به سرزمین قفقاز یا بهتر بگوییم اران یا گوشه جدا شده از ایران با افرادی روبرو می شده که خود را جزء خدمتگزاران پدر ارجمندش «عباس میرزا» می شمرده اند زیرا نزدیک پنجاه سال بیشتر از تجزیه منطقه سرسبز و پرنعمت میهن عزیزمان نمی گذشته و آن شهرها و قریه ها هنوز حال و هوای ایرانی خود را از دست نداده بوده و مردم می گفته اند مدتهاست که یک شاهزاده ایرانی از خاک ما عبور نکرده است، بنا براین به افتخار فرهاد میرزا گاهی چراغانی و آتش بازی و جشن و سرور بر پا می داشته اند، تا خاطره ایرانی بودن خود را زنده سازند.» ن ک فرهاد میرزا معتمدالدوله،سفرنامه به کوشش اسماعیل نواب صفا، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۶۶،صفحه ۷،۵ و ۸ به قلم اسماعیل نواب صفا (مقدمه).

۱ ـ وحید دستگردی اشعار نظامی را حدود ۲۸ هزار بیت نوشته اند، ن ک به وحید دستگردی،گنجینه گنجوی،تهران، علی‌اکبر علمی،۱۳۱۶٫

۲ ـ قزل ارسلان از اتابکان آذربایجان واران، «در تاریخ آل سلجوق مسطور است که پس از فوت جهان پهلوان اتابک محمد بن ایلدگز در سال ۵۸۲ (با وجود آنکه جهان پهلوان اتابک محمد ایلدگز چهار پسر به نام های ابوبکر، قتلغ اینانج، میرمیران و اوزبک پهلوان داشت) اما پس از فوت او برادرش قزل ارسلان به عنوان اتابک، آذربایجان و اران به قدرت رسید» ن ک به میرخوند،روضه الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران،انتشارات علمی،بهار۱۳۷۵، چاپ دوم، صفحه ۷۷۲ و ۷۷۳٫ «قزل ارسلان در شعبان ۵۸۷ کشته شد و کشندگان او معلوم نشدند، بعضی قتل او را به فدائیان اسماعیله نسبت داده اند». ن ک به همان،صفحه ۶۹۶٫

۳ ـ طغرل، در تاریخ آل سلجوق به سه تن از سلاطین سلجوقی با نام ظغرل اشاره شده است،که اول از آنها طغرل، بانی سلسله سلجوقی بود و داستان روی کار امدن او به این ترتیب بود که: (سلجوق جد سلجوقیان، چهار پسر داشت به نام های میکائیل، موسی، ارسلان که بیغو لقب داشت و یک پسر دیگر که در جوانی فوت شده بود،میکائیل پسر سلجوق در هنگام جنگ و محاصره قلعه تیر خورد و کشته شد و پس از مرگ میکائیل،سلجوق تربیت پسران میکائیل طغرل محمد و چغری بیک (داود) را بعهده گرفت و پس از مرگ سلجوق طغرل بیک و چغری بیک از دیگران ممتاز شدند» همان صفحه ۶۵۳ و ۶۵۴٫طغرل ۷۰ سال عمر کرد و وفات او در هشتم رمضان سال ۴۵۵ بود طغرل بیک در سال ۴۲۹ قمری به حکومت رسید و مدت سلطنت او ۲۶ سال بود و پس از او چون طغرل فرزندی نداشت،برادرزاده اش الب ارسلان پسر چغری بیک به سلطنت رسید» ن ک به همان ۶۶۶٫

و اتا طغرل بعدی. طغرل پسر محمد فرزند ملکشاه فرزند عضدالدین ابوشجاع (الب ارسلان) فرزند چغری بیک پسر میکائیل،پسر سلجوق بوده، (چغری بیک و طغرل هر دو پسران میکائیل فرزند سلجوق بودند و چون طغرل فرزندی نداشت،پس او برادر زاده اش یعنی فرزند چغری بیک (الب ارسلان به قدرت رسید. این طغرل در سال ۵۲۶ به سلطنت رسید و پس از سه سال سلطنت در محرم سال ۵۲۹ در شهر همدان درگذشت» ن ک  همان صفحه ۶۸۹٫

و اما سومین طغرل، طغرل پسر ارسلان پسر طغرل،پسر محمد پسر ملکشاه بود که پس از فوت پدر یعنی ارسلان سلجوقی در جمادی الاخر سال ۵۷۱ به تخت نشست. چون مادر ارسلان پس از فوت طغرل زن اتابک ایلدگز شد،به همین جهت اتابک ایلدگز در پرورش طغرل کوشش کرد و به سعی ایلدگز در همدان به سلطنت رسید،مادر ارسلان از اتابک ایدگز دو پسر بنام جهان پهلوان و اتابک محمد قزل ارسلان داشت که طغرل زمام مملکت را به اتابک محمد بن اتابک ایلدگز برادر ناتنی خود سپرده بود پس از فوت اتابک محمد بن ایلدگز،برادر او قزل ارسلان در سال ۵۸۲ به قدرت رسید او به مخالفت با طغرل سلجوقی برادر ناتنی خود پرداخت و عاقبت قزل ارسلان در سال ۵۸۷ درگذشت و پس از او برادر زاده‌اش  قتلغ اینانج با طغرل سلجوقی جنگید و در این جنگ طغرل در ۲۴ ربیع الاول سال ۵۹۰ قمری کشته شد و با مرگ او سلسله سلجوقیان عراق به پایان رسید.» ن ک به همان،صفحه ۶۹۴ و ۶۹۶ و ۶۹۷٫

۱ ـ معلوم می شود که عثمانی‌ها که تا ۲۹ صفر ۱۰۱۵ قمری گنجه را در تصرف داشتند به تخریب و نابودی گنجه اقدام کرده بودند  و گنجه را مجدداً شاه عباس کبیر باردیگر بازسازی و مرمت کرده است، «شاه عباس بزرگ در ۲۹ صفر ۱۰۱۵ قمری برابر با سوم ژوئیه ۱۶۰۵ میلادی گنجه را بازپس گرفت و محمدخان زیاد اوغلی قاجار را به جای حسین خان زیاد اوغلی قاجار که قبل از اشغال گنجه وسیله عثمانی ها، حاکم آنجا بود منصوب کرد»، ن ک به لوسین لوئی بلان، زندگی شاه عباس ترجمه دکتر ولی الله شادان،تهران،انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵،صفحه ۱۹۱٫

۲ ـ «در تاریخ ۱۹۲۲ میلادی، کمیسیونی از معارف خواهان گنجه بنام کمیسیون نظامی تشکیل گردید و ازاین کمیسیون اشخاص زیر: میرزا (محمد آخوندزاده)، (شاعر و معلم)، (جواد بیگ رفیع بیک اُف)، (مورخ)، (میرکاظم میر سلیمان‌زاده) (معلم) برای امور اداری انتخاب و قرار دادند که وجهی از طریق اعانه، تأتر و گاردن پارتی جمع آوری کرده، پیکر نظامی را از محل حالیه که در بیابان واقع است،بداخل شهر منتقل نموده در میدانی که مقابل مسجد شاه عباس است مقبره عالی بنا کرده دفن نمایند. در تاریخ ۱۹۲۳ در ماه مارت روسی (مارچ) شروع به عملیات نمودند بعد از آنکه سنگ و خاکها را که مانند تلی بود خارج کردند مقابل درب مقبره قبری پیدا شده آنرا شکافته  استخوانهای سفید و نازک و کوچکی بیرون آمده،قبلاً همین استخوانها را جنازه نظامی تصور کرده، میان صندوقی می گذارند. سپس از نازکی و سفیدی استخوانها تردیدی حاصل شده،مجدداً به کندن سطح دوم شروع می کنند، به عمق یک ذرع که کنده می شود بنا و پایه های گنبد ظاهر گشته و در پائین مقبره سنگی بارتفاع ده گره (هر گره برابربا ۶/۵ سانتی متر) در کنار دیوار پدیدار و در اطراف آن سنگ، ریگ و خاکهای زرد رنگ مشاهده می کنند،همین که خاک و ریگهارا بیرون آورده و مقدار دو ذرع دیگر زمین را حفر می کنند، دیواری از سنگ ظاهر می شود. بعد از خراب کردن این دیوار سنگی به دخمه ای می رسند که یک قسمت سقف آن دخمه بواسطه فشار، سنگ و خاک زیاد، ریخته و خراب شده بود و پس از آنکه سنگ و خاکها را از دخمه بیرون می آوردند،اسکلتی در میان صندوق چوبی پیدا شده که طول آن دو ذرع و دوازده گره بوده است(ذرع روسی) جمجمه سر و استخوانهای اعضا از آثار پیکر سالم و از پارچه های صندوق معلوم بود که در دفن پیکر نظامی کمال احترام معمول ومنظور شده است. اضافه بر کفن معمولی پیکر اورا با یک طاقه شال ترمه پوشانده و صندوق را نیز با شال ترمه دیگری پیچیده اند که بعضی تکه های شال در اطراف صندوق باقی بود که به موزه دولتی باکو حمل گردیده است. جنازه اولیه که از قبر بیرون آمد معلوم نشد از کی بوده ودر چه زمانی فوت کرده است،ولی از آثار و علائم واضح بود که نعش دختری بوده و در تدفین آن نیز احترامات فوق العاده مراعات و باحریر پوشیده شده است. پیکر نظامی را به همان صندوقی که استخوانهای دختر بوده گذارده و در دو فرسخی شهر گنجه (یک میدانی) در میان باغ امانت می گذارند تا بعد از اتمام مقبره جدید به آنجا نقل نمایند. در این موقع کمیته تتبعات آثار عتیقه آذربایجان قفقاز از این وقایع مسبوق و این جانب را برای تحقیق و تفتیش کامل واقعه و تدفین پیکر نظامی انتخاب و به شهر گنجه اعزام می دارند،بعد از ورود به گنجه اوائل ماه اکتبر با کمیسیون نظامی گنجوی ملاقات  و تحصیل اطلاعات کرده مقاصد خود را به اعضاء کمیسیون و حکومت محلی اظهار و با همراهی دو نفر نماینده ایشان به محل مقبره رفته بعد از معاینه  آنرا کاملا‍ مرمت و تعمیر نموده و پیکر نظامی را آورده در همان مقبره اولیه دفن نمودم و بواسطه انکه استخوانهای نظامی با استخوانهای دختر مخلوط و جدا کردن آنها امکان نداشت، بعلاوه استخوانهای نظامی از هم مجزی و رنگ آن قهوه ای و شروع به پوسیدگی گذاشته بود،نتوانستیم عکس از آن برداشته ناچاراً با همان حال مراسم تدفین به عمل آمد، معلومات دیگری که به دست آمد این است:

از قرار اظهار یک نفر پیرمرد دهاتی که در ان حوالی سکونت داشته،تقریباً چهل و پنج سال قبل از این هیئتی از فرانسه به آن صفحات آمده مخفیانه مشغول حفر قبر نظامی شده پاره ای از سنگ های حکاکی و نقاشی شده و بعضی آثار عتیقه دیگر از آنجا بیرون آورده می خواهند ببرند،در این اثنا اهالی قریه «حاجی ملیکسلی» آگاه شده و در مقام جلوگیری برمی‌آیند تا بالاخره یک قطعه از آن سنگها را که محکوک و از زیر سر پیکر نظامی برداشته بودند از دست فرنگی ها می گیرند،بعد از مدتی با اقدامات دولتی فرانسه، مجدداً آن سنگ را از دهاتی ها می گیرند، روز جمعه ۱۶ اکتبر با حضور اعضاء کمیسیون نظامی گنجوی و نماینده شهر گنجه این عملیات انجام گرفت. میر عباس باقرزاده. لازم به ذکر است که بعداً از طرف دولت شوروی روسیه اصلاح و مرمت هائی نسبت به مرقد مطهر و قبر این استاد بزرگ به عمل آمده است.» ن ک به وحید دستگردی،پیشین،صفحه، کح و کَّط.

نکته مهمی که باید در ارتباط با تعمیرات مقبره حکم نظامی گنجوی در این‌جا مورد تأکید قرار داد، اینست  که در تعمیراتی  که وسیله دولت شوروی انجام شد به اسم اصلاح و مرمت، کلیه کتیبه‌های فارسی و هنر ایرانی این محل را برداشته و تخریب کردند و این اعمال تخریبی در تمامی دوران حکومت دیکتاتوری روسیه کاری بوده که همواره توسط این دولت انجام گرفته است.واین اقدام در سال­های اخیر هم تکرار شده است.

۱ ـ حکیم خاقانی شروانی سراینده قصیده معروف ایوان مدائن که اوج ایران‌دوستی در این سروده بلند او سر به ثریا می رساند« در مدح منوچهر بن اخستان پدر وی و هم اخستان که جد این اخستان می باشد،قصایدی سروده است و همین طور ابوالعلای گنجوی و ذوالفقارشروانی مداحان جدو پدر اخستان بوده اند، نه خود اخستان و اینکه پروفسور شبلی نعمانی در شعر العجم آنان را مداح این پادشاه خوانده اشتباه است،زیرا این شاعران پیش از دوره شاعری نظامی وجود داشته اند.» ن ک به همان صفحه (فا)

۱ ـ این بیت به شکل دیگری نیز آورده شده است که در کتاب آقای وحید دستگردی (گنجینه گنجوی) نیز به همین شکل آمده،یعنی به جای کلمه خشتی پی، وحشی پی آمده است:

زمین عجم گورگاه کی است در او پای بیگانه وحشی پی است

ن.ک به همان، (صفحه نه)

۱ ـ نمونه ای از وقف نامه ها، وقف نامه مربوط به گوهر آغا دختر ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاکم قره باغ می باشد که در سال ۱۲۶۵ هجری قمری و تماماً با زبان فارسی نوشته شده است. ن ک به حسین احمدی، سه رساله درباره قفقاز، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۱۱ تا صفحه ۱۳۰٫

۱ ـ جنگ اول ایران و روس در سال ۱۸۱۳ میلادی (۱۲۲۸ قمری) به پایان رسید و در همین تاریخ (مهرماه ۱۱۹۲ شمسی) قرارداد گلستان منعقد شد.

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …