از مزارت گل آزادی و خوشبختی خلق از کنار کفنت لاله خون میشکفد در دل دفتر تاریخ نوشتی با خون شاخ پیروزی از این آتش و خون میشکفد |
بعد از گذشتن قرنها از عاشورای ۶۱ هجری، یک بار دیگر لحظههای غریبانه غروب عاشورا تکرار شد. خون ثاراللـه دوباره در جانهای هواخواهان مکتبش به غلیان افتاد و شهید هفتاد و سوم عاشورا سرافراخته و پایدار جان بر سر آزادگی مولایش فدا کرد.
هنوز خورشید کاملاً غروب نکرده بود که او را پای دار آوردند. جمعیت زار میگریست. صورت زخمی شیخ نشان میداد که او را کتک زدهاند، سر و ریش خونی بود اما تبسمی پیروزمندانه بر لبانش نقش بسته بود و یک پیراهن و زیر جامه سپید بر تن داشت. آنگاه که طناب بر گردن این روحانی مجاهد انداختند «لاالهالااللـه» گویان بود. از میان جمع هلهلهای برخاست، ثقهالاسلام به همراه نه مجاهد عاشق، بر دار رفت… (مردان بیادعا، محمدطاهری خسروشاهی ، یلدا رنجبر خراسانی، صص ۹۴ ـ ۱۰۲ ـ ۱۰۳)
زندگی پرافتخار این عالم جلیلالقدر و روحانی آزاده در ۵۳ سالگی خاتمه پذیرفت و برگ خونین دیگری بر تاریخ ایثارگریهای آذربایجان افزوده شد او نهتنها پای ورقپارهای که محوکننده تمامیت ارضی ایران بود را امضاء نکرد بلکه با خون خود قباله استقلال و آزادی کشورش را تسجیل و تثبیت نمود. (فتحی، ص ۱۰) ثقهالاسلام مردی فاضل، قانع، فروتن و بردبار و در عین حال صبور و بیباک بود که به ایران و ایرانی عشق میورزید و از بیگانگان بیزار بود. شهید ثقهالاسلام و رادمردان عدالتخواه آذربایجانی، با بهای خون خویش استقلال و عظمت را برای وطن خریدند و با نثار خونهای سرخشان، کاخهای ظلم و ستم اشغالگران روس را فرو ریختند و آنها را به کلی از صفحه تاریخ حذف کردند.
وعده خونخواهی خداوند از قاتلین ثاراللـه بعد از پنج سال به وقوع پیوست و سرتاسر روسیه، حتی خانواده امپراتور را سوزاند و اجساد آنها را به خاکستر تبدیل کرد و کلام شریف پروردگار با «فسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» به حقیقت پیوست. (طوفان در آذربایجان، اصغر حیدری، ص ۱۵۲)
دیــدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند