خانه / مقالات / عادل خان زیاد خانوف آخرین سیاستمدار از خاندان زیاد اوغلی

عادل خان زیاد خانوف آخرین سیاستمدار از خاندان زیاد اوغلی

عادل خان فرزند کوچک‌تر خانواده ابوالفتح خان گنجه‌ای بود. عادل خان در طیران قلم می‌نویسد: «تولد نگارنده در شهر گنجه واقع شده دو برادر داشتم که هر دو از من بزرگ‌تر بودند.» (همان، صفحه ۱۷) همان طور که اشاره شد، مادر عادل خان و برادرش اسماعیل خان شاهزاده آذرهمایون دختر بهمن میرزا فرزند عباس میرزا ولیعهد بود، از این رو عادل خان از سویی نواده جواد خان گنجه‌ای و از طرفی نیز نواده شاهزاده عباس میرزا بود. او به خانواده مادری خود نیز علاقه فراوانی داشت و این موضوع از نوشته‌هایش پیداست. چنان‌که در جائی از مادر خود چنین یاد می‌کند: «مادرم آذرهمایون، صبیه «‌شاهزاده بهمن میرزا» و نواده «شاهزاده عباس میرزا نایب‌السلطنه» بود و در پیروی از اسلام نهایت، محکم و دارای اخلاق خیلی پاک و منزه بود و محبت مخصوص به «حضرت امیر المومنین(ع)» و اولاد آن بزرگوار داشت.» (همان، صفحه ۲۷) عادل خان علاوه بر اینکه مادرش دختر بهمن میرزا بود، همسرش نیز از بستگان شاهزاده بهمن میرزا بود. «او در باکو با ریحانه خانم دختر ژنرال حسن آقا باکی‌خانوف فرزند عباسقلی آقا باکی‌خانوف مورخ نامدار که از جانب مادر با «شاهزاده بهمن میرزا» خویشی داشت، ازدواج نمود. عادل خان فارغ‌التحصیل حقوق از دانشگاه مسکو بود و افزون بر فارسی و ترکی که زبان‌های مادری وی بودند به زبانهای روسی، انگلیسی و فرانسه نیز آشنا بود. عادل خان پس از مدتی که در بادکوبه به وکالت اشتغال داشت به درخواست برادرش اسماعیل خان به گنجه آمد و پس از سقوط روسیه تزاری و اعلان تأسیس جمهوری موسوم به آذربایجان (قفقاز) در مه ۱۹۱۸ میلادی و به‌دنبال فروپاشی کنفدراسیون قفقاز در وزارت امور خارجه آن جمهوری مشغول به کار شد و در ۳۰ نوامبر ۱۹۱۸ معاونت آن را به عهده گرفت.» (همان، صفحه ۳و۴) عادل خان در ژوئیه ۱۹۱۹ میلادی ۱۲۹۸ شمسی به سمت نماینده جمهوری تازه‌تأسیس که به نام (جمهوری آذربایجان نامیده می‌شد) وارد ایران شد و پس از یک سال و اندی با هجوم روسهای بلشویک به قفقاز در بهار سال ۱۹۲۱ میلادی و گرفتن باکو، مأموریت عادل خان نیز در ایران پایان یافت. اما عادل خان از سال ۱۳۰۲ شمسی به همراه همسر و پنج دخترش تا سال ۱۹۳۴ (۱۳۱۳) شمسی در تهران اقامت داشت. او مدتی در شهرداری تهران و اداره فلاحت و زارعت و فوائد عامه کار کرد و در سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ در راه‌آهن و بخش کشتی‌رانی آذربایجان خدمت نمود. او در سال ۱۹۳۴ به ترکیه رفت و در سال ۱۹۴۵ در آنجا درگذشت.» (همان، صفحه ۳و۷) احساساتی که خاندان زیاد اوغلی از آغاز سلسله صفوی نسبت به ایران داشتند، در زمان عادل خان نیز در وجود او مبرهن و آشکار بود. او یک ضد روس تمام‌عیار و دل‌بسته نیاکان خود و به جوادخان و عباس میرزا عشق می‌ورزید و از افرادی که به مبارزه با استیلاگری روسیه برخاسته بودند مانند شیخ شامیل نیز در کتاب خود یاد کرده است. عادل خان در ارتباط با سقوط امپراتوری روسیه ضمن اظهار شادمانی در کتاب خود می‌نویسد:

«آنهایی که در روسیه زندگی می‌کردند به مناسبت رهایی از زنجیر اسارت شاد شده بودند و علاوه بر آنها … ملت‌هایی که در جوار مرزهای روسیه می‌زیستند و دائم در معرض هجوم جهانگیرانه روس‌ها قرار داشتند نیز شاد شدند، مانند پادشاهی کهن ایران در سرزمین کیخسرو، کیکاووس، فردوسی، سعدی، حافظ، خیام و دیگر ذوات مقدس آن سامان که امکان نفسی آسوده یافتند.» (همان، صفحه ۵)

عادل خان افزون بر اینکه در ضد روس‌بودن به نیاکان خود عباس میرزا و جوادخان تأسی می‌جست، در علاقه به شهرهای تاریخی ایران به ویژه گنجه و تبریز نیز از آنان الهام می‌گرفت. او همچنین به توصیف جایگاه ادبی و فرهنگی گنجه به عنوان خاستگاه شعرا و نام‌آورانی چون نظامی در کتاب طیران قلم اشاره می‌کند و ضمن تمجید مقام مادرش از شهر تبریز نیز یاد کرده و می‌نویسد:

«چون شهر تبریز محل تولد مادر نگارنده بود به پاس احترام و روح او که زحمات بی‌شماری در تربیت و تذهیب اخلاقم کشیده‌اند، فریضه و واجب دانستم که مادر خود را با چند قلم به یاد آورم».

ضد روس‌بودن و علاقه به سرزمین پدری تنها اشتراکات عادل خان با نیاکانش نبود، بلکه وی در اشتیاق به نوسازی وطن نیز از عباس میرزا پیروی کرده و با ابراز خوشوقتی از پیشرفت و آبادی ایران که آن را میهن خود می‌داند، می‌نویسد:

«تمام افراد منورالفکر ایرانی در راه ترقی وطن عزیز با فداکاری و صمیمانه برای انجام وظایف خود مشغولند.» (همان، صفحه ۱۴)

عادل خان در جای دیگر در مورد احساسات میهنی خود می‌گوید:

«حس وطن قوه بزرگی است که تمام قوای عالم در مقابل آن ضعیف، عاجز و ناتوانند و در موقع حرارت حس فوق، مادران وطن‌پرست حقیقی که برای فرزندان خود حاضرند هر ثانیه، جان خود را تسلیم نمایند با کمال میل همان فرزندان عزیز خود را برای دفاع وطن از خطر به میدان‌های جنگ می‌فرستند… هرکس که ذره‌ای شرافت دارد باید وطن خود را مقدس شمارد، هرچند در دنیا قطعات زمین بی‌شمار موجود است…که از وطن نگارنده قشنگ‌ترند، با وجود این، نگارنده این‌طور تصور می‌نمایم که قطعه زمینی در دنیا به زیبایی قفقاز نیست، چون این سرزمین وطن نگارنده و پدر و اجدادم است، چنانکه ایران که وطن مادرم است، همچنین در نظرم البته عزیز است…و باید دانست که این قطعه زمین حقیقتاً نعمت بزرگی است که خداوند به ملت ایران بخشیده.» (همان، صفحه ۳۱و۳۳) عادل خان افزون بر احساسات میهن‌پرستانه، عشق ویژه‌ای نیز به علی(ع) و فرزندانش داشت. وی در شرح سفری که به کربلا و نجف داشتند، شور و شوق بیکران خود به خاندان علی(ع) را این‌چنین بیان می‌کند:

«همیشه آرزویم این بود که مقام‌های مقدس را زیارت نموده، سلام خود را تقدیم نمایم و خوشبختانه به این آرزو رسیدم، روز دوشنبه ۳ جمادی‌الثانی ۱۳۴۶ (۶ آذر ۱۳۰۶) یک ساعت و ربع بعد از ظهر در نجف اشرف در مقابل مقام مبارک حضرت امیرالمومنین(ع) با صبیه خود ماهرخ ایستاده، سلام خود را به روح این بشر بزرگ تقدیم نمودم و واقعاً آن دقایق فوق‌العاده در حیات من بود. حس می‌نمودم که به یک چشمه نورافشانی نزدیک شده‌ام که از آنجا هزاران شعله‌های مقدس صفات عالی علی را به اطراف منتشر می‌سازد. بعضی مسلمانان که به وطن و به شرف و به صندوق ملت (بیت‌المال) خیانت کرده راه مردم‌آزاری را طی می‌نمایند، حقیقتاً روح پاک این سرمشق عالم اسلام را آزرده می‌کنند».

عادل خان در مورد امام حسین (ع)می‌نویسد:

«روح مقدس سیدالشهداء تا ابد برای کسانی که جان خود را در راه عدالت فدا می‌کنند، مانند مشعلی نورانی راهنما خواهد بود.» (همان، صفحه ۲۸ و ۲۹)

عادل خان زیاد خانوف از ۲۱ آذر ۱۳۰۷ شمسی به اداره فلاحت منتقل شد، وی در ۲۲ مهرماه ۱۳۰۸ به مدرسه عالی فلاحت رفته و دیدار از این مدرسه دلیلی شد برای نوشتن رساله طیران قلم. وی در این باره می‌گوید:

«اگرچه نگارنده تخصص در فلاحت نداشتم و تحصیلاتم در رشته حقوق بود ولی به فکر افتادم که در موقع مراجعت از کرج به تهران، شرحی راجع به فلاحت نوشته و به عنوان یادگار محصلین آن مدرسه تقدیم نمایم.»

این نوشته عادل خان و نظراتی که ابراز داشته با احساسات میهن‌دوستانه او عجین شده و نشان‌دهنده علاقه او و خانواده‌اش به ایران می‌باشد. او می‌نویسد:

«البته ایران هر قدر قشنگ‌تر باشد حب وطن نسبت به آن افزوده خواهد شد …و یقیناً آن عده از ایرانیان که در ادوار گذشته… ترک وطن نموده به وطن‌ آباد خود با کمال میل مراجعت خواهند کرد، چون هوای وطن یک لطافت مخصوص دارد که هیچ عطری در دنیا به آن شباهت ندارد، خوشبختانه قطعه ایران گنجایش ده برابر و بلکه بیشتر سکنه کنونی را دارد و البته فلاحت منظم و مرتب به قشنگی قطعه ایران خواهد افزود … و مملکت ایران چه منظره قشنگی خواهد داشت، وقتی که تمام این دشت‌ها و این صحراها و کوهها آباد می‌شوند.» (همان، صفحه۱۳، ۱۴، ۴۶)

عشق عادل خان به ایران را در هنگامی که از پدیدهآورنده شناسنامه هویت ملی ایران فردوسی سخن می‌گوید نیز آشکارا می‌توان دید، آنجا که می‌گوید:

«تصور می‌کنم تشبیه جوانان امروزه ایران به رستم موجب خشم روح پرفتوح فردوسی شاعر شهیر دنیا نشود، زیرا رستم‌های جوان قرن بیستم در مقابل دشمن جهل لازم است از رستم فردوسی قوی‌تر باشند… و در نتیجه سعی و زحمات آنها وقتی که شعله‌های حقیقی خورشید دانش از پشت شیر تا سرتاسر سطح وطن را روشن نماید، آنوقت شمشیر در پنجه شیر ایران قوت برق گرفته، قادر به محافظت شرافت و استقلال و حراست اسم مقدس تاریخی ایران در ردیف ملل دنیا خواهد شد.» (همان، صفحه ۵۸ و ۵۹)

علاقمندی عادل خان به فرهنگ و تاریخ ایران و تقدسی که برای نام ایران قائل است در تمامی مطالب وی هویداست و او از همه نمادهای فرهنگ ایرانی که خود و تبارش از آن بوده و در راه حفظ آن فداکاری کرده‌اند، همواره با عشق سخن گفته است. عادل خان به آتیه ایران امیدوار بود و در این مورد می‌گوید:

«هرچند ملت ایران از حیث، تمدن در این چند قرن اخیر در حال وقفه بوده اما خوشبختانه استقلال چند هزار ساله خود را حفظ نموده و فعلاً قابلیت ملت نجیب ایران برای طی‌نمودن راه تمدن موجود است و به این جهت ایران باید زنده شمرده شود.» (همان، صفحه ۵۶)

در اینجا لازم به ذکر است که عادل خان که پس از پایان مأموریت برادرش اسماعیل خان وارد ایران شد، همواره در تقویت و همبستگی بین ایران و دولت جدید التأسیس موسوم به جمهوری آذربایجان، جدی بلیغ و کوششی وافر نموده و در حفظ حقوق ایرانیان همواره ساعی بود. عادل خان در ژوئیه ۱۹۱۹ (سرطان ۱۲۹۸ خورشیدی به سمت نماینده جمهوری آذربایجان در ایران منصوب شد و در ژانویه ۱۹۲۰ (جدی ۱۲۹۸) وارد ایران شد. (همان، صفحه ۵) او همچون برادرش مورد استقبال گرم ایرانیان قرار گرفت و روزنامه‌های ایران درست همانند ورود اسماعیل خان به ایران در رجب ۱۳۳۷، در هنگام ورود عادل خان نیز به تمجید و تأیید او و تقویت حس برابری و یگانگی تاریخی ایران با جمهوری جدیدالتأسیس آذربایجان پرداختند، به‌طوری‌که روزنامه رعد در شماره ۲۱۷ مورخه جمعه ۲۴ ربیع‌الثانی ۱۳۳۸ ق زیر عنوان: «ایران ورود میهمانان عزیز خود را تبریک می‌گوید» می‌نویسد:

«شوق و شعف و مهر و محبت و شادی و سرور سرتاسر قلوب و دلها را از ورود نماینده آذربایجان به ایران؛ فرستاده صمیمی‌ترین برادران فرا گرفته … چه فال خوب و چه تفأل خیری است که مأمورین مفخم، مأموریت بزرگ خود را به بهترین طرزی شروع نموده و ایران همیشه برای طرفین منبع بشارت‌های فیروز خواهد بود… چه مبارک روز و چه فرخنده زمانی است که پس از ایامی تیره و روزگاری تاریک، به وجود آمد و برادران ما را که دست قهّار ظلم و بیداد از ما به صورت، دور کرده و می‌خواست آنها را نسبت به ما بیگانه نماید، بازوی توانای حق و عدالت، سر شقاوت ساخته را منهزم نمود، و در تحت تأثیر مختاریت و آزادی به طرفین مجال داده با آغوش باز و چهره رخشنده خالی از هرگونه ریب و ریا یکدیگر را نوازش نمایند، یک نظریه ماسبق یک مطالعه تاریخ قرن گذشته نشان می‌دهد که ما با برادران خود با چه مرتبه از حُبّ و وداد بوده و هستیم، در همان حالی که سرحدات ما تا قلب قفقاز پیش رفته بود، باز یک طریقه حکومت و مختاریت را ما نسبت به برادران خویش تصدیق می‌نمودیم، زیرا رؤسای محلی و ملاکین بزرگ قفقازیه در حکومت ایالات مزبور دخالت داشتند و اتکا به نفس و استقلال آنها به اندازه‌ای قوی بود که تمدن طبیعی و آسان اهالی بدون تغییر باقی ماند و آذربایجان زبان خود را در دوره‌ای که تاریخش متصل به تاریخ ایران بود، حفظ کرد. سیل بزرگ اسلاو به جنوب حرکت کرد، همان سیلی که پطر کبیر نقشه آن را طرح و جانشینان او آن را تعقیب کردند و در اثر همان نقشه تاریک آغاز خسارات ایران گردید و ما و برادران ما برادرانه مصایب صدمات ظالمانه را چشیدیم، همان دست ظالمانه که معاهده ترکمانچای را بر ما تحمیل نمود، اما هر قدر آن قوه زور و شقاوت برای ایجاد غیظ و کدورت در میان ما مجاهدت نمود، نیروی برادرانه ما آن مساعی را فلج و روح اخوت و شفقت را در میان برادری محفوظ داشت… ».

عادل خان و هیئت همراه پس از ورود به ایران مورد استقبال گرم دولت و ملت ایران قرار گرفت، روزنامه رعد در همان شماره ۲۱۷ جمعه ربیع‌الثانی۱۳۳۸ قمری ضمن شرح جریان ورود عادل خان و هیئت همراه به ایران می‌نویسد:

«… مستقبلین با یک بشاشیت فوق‌العاده مقدم نماینده دولت همسایه را تبریک گفته بعد از ورود به مجلس و اجرای مراسم پذیرایی و احترامات آقای جلال جلیل‌زاده شیرینلی ایستاده نطق زیر را ایراد کرد: آقایان سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند تقدیم می‌داریم که ابرهای مظلم و مدهش میلیتاریزم را که در اکناف جهان متراکم شده بود با قدرت دادگستری خود بطور دائمی محو و نابود ساخت… همچنین خودمان را خوشبخت و سعادتمند می‌دانیم که حضور نماینده محترم حکومت محبوب آذربایجان، جناب جلالت‌مآب آقای عادل خان زیادخان و سایر آقایان اعضای هیئت، مشرف و تبریکات صمیمانه خود که حاکی از خلوص و صمیمیت و احساسات ما است به حضور مبارکشان تقدیم می‌داریم (هلهله) امیدواریم که نمایندگان محترم در عرض اندک زمانی به آمال و مقاصد ملی نائل و در نیات حسنه خود تحصیل موفقیت نمایند، همچنین آرزومندیم که … روابط تاریخی، ادبی و مذهبی ملتین دوره جوانی را از نو شروع و دست یگانگی به سوی یکدیگر داده و با یک اتحاد حقیقی پشتیبانی از یکدیگر نموده، موفق به یک آتیه مشعشع و تأسیس یک تاریخ اسلامی پرشکوه گردند (هلهله و غریو) … آقای عادل خان زیادخان نماینده محترم آذربایجان در جواب آقای جلال جلیل‌زاده نطق ذیل را بیان فرمودند: اولاً خیلی تشکر می‌کنم که در یک چنین روز که آن را باید عید دانست برای استقبال من قبول زحمت فرموده‌اید، نکاتی که در نطق خود اظهار داشتید تمام آرزوهای مرا تشکیل می‌دهد، دولت شش هزار ساله ایران باید با دولت جدیدالتأسیس آذربایجان از روی حقیقت اتحاد نموده با صمیمیت تمام با همدیگر مساعدت نمایند. این یک وظیفه مدنی، دینی، ملی و تاریخی ماست. از آن روزی که من قدم به خاک فرّخ ایران نهاده‌ام، در دوایر رسمی دولت و ملت ایران مظهر احترامات گردیده‌ام … امیدوارم موفق به ایفای وظیفه خود گشته و به اتحاد و یگانگی نائل گردم، زنده باد شاهنشاه ایران، زنده باد دولت ایران، زنده باد ملت ایران (زنده باد مکرر، غریو هلهله طولانی). (همان صفحه، ۶۶ تا ۶۹)

همان‌گونه که پیشتر بیان شد، عادل خان در مدت مأموریت خود در ایران همچون سلف خود یعنی برادرش اسماعیل خان سعی در نزدیکی هرچه بیشتر کشور جدیدالتأسیس موسوم به جمهوری آذربایجان به ایران و هویت ایرانی و پیشینه تاریخی مشترک منطقه اران با ایران داشت که این مطلب، همان‌طور که قبلاً گفته شد، در نطق‌های او متبلور است. مهم‌ترین فعالیت سیاسی عادل خان زیاد خانوف در دوران سفارتش در تهران کوشش برای تقویت بنیه فرهنگی ایران در باکو و توسعه زبان فارسی در آن سامان بود. «او در پاسخ به اعتراض نصرت‌الدوله فیروز وزیر امور خارجه ایران در عدم اجرای قرارداد منعقده فیمابین دولت ایران و جمهوری موسوم به آذربایجان که در زمان اسماعیل خان منعقد شده بود، با تأکید بر مراتب دوستی دو کشور همسایه، علت اقدامات مأموران دولت موسوم به آذربایجان را جدیدالتأسیس بودن آن حکومت دانست و قول داد که مسائل و مشکلات مزبور کاهش و در نهایت حل گردد.» (دهنوی، بهار ۱۳۸۳، صفحه ۱۰۷، ۱۰۸)

۱ ـ جواد خان زیاد اوغلی قاجار، فرزند شاهوردی خان که از ۱۲۰۰ قمری به حکومت گنجه رسید و در شوال ۱۲۱۸ روز عید فطر برابر سوم ژانویه ۱۸۰۴ در هنگام جنگ با لشگریان روسیه تزاری به فرماندهی سیسیانوف به همراه فرزند ارشدش حسینقلی خان شهید شد.

۲ ـ حسینقلی خان فرزند ارشد جواد خان که به دست سپاهیان روس در روز عید فطر (شوال ۱۲۱۸ برابر با سوم ژانویه سال ۱۸۰۴) به شهادت رسید.

۳ ـ اوغورلو خان پسر دیگر جوادخان که در آغاز جنگ دوم ایران و روس در سنه ۱۲۴۱ پس از بازپس‌گیری گنجه توسط قوای ایران، ازسوی عباس میرزا نایب‌السلطنه به حکومت گنجه منصوب شد و بالاخره پس از شکست سپاهیان ایران در پایان جنگ دوم، اغورلوخان به ایران آمد و بعداً دولت روسیه مادر اوغورلوخان را که در گنجه بود به همراه یکی از بزرگان قاجاریه که در گنجه محبوس بود به دربار عباس میرزا نایب‌السلطنه فرستاد.

۴ ـ علیقلی آقای فرزند دیگر جواد خان که پس از جنگ اول ایران وروس به ایران آمده و در ایروان متوقف شد و در آغاز جنگ دوم به دنبال برادرش اوغورلو خان به امر شاهزاده عباس میرزا به گنجه رفت و با طغیان مردم گنجه علیه قوای روس به همراه برادرش اوغورلو خان و لشگریان ایران وارد گنجه شدند و اوغورلو خان نیز به جای پدرش جوادخان به حکومت گنجه منصوب شد.

۵ ـ اسماعیل خان به نظر می‌رسد فرزند اوغورلوخان و نواده جواد خان باشد، خانواده او بعداً چند پارچه از املاک خود در گنجه را بازپس گرفتند، مرحوم شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله عموی ناصر‌الدین شاه قاجار در سفر خود به روسیه که در سال ۱۲۹۲ هجری انجام داده در هنگامی که به گنجه رسیده از این خاندان یاد کرده و از قریه موسالو که ملکی ابوالفتح آقا پسر اسماعیل پاشا بوده یاد کرده است.

۶ ـ ابوالفتح آقا پسراسماعیل خان که با شاهزاده خانم آذرهمایون دختر بهمن میرزا ازدواج نمود.

۷ ـ اسماعیل خان پسر ارشد ابوالفتح خان بود، تحصیلات عالی در رشته حقوق را در دارالفنون مسکو گذراند. اسماعیل خان به علت مخالفت با دولت روسیه تزاری در سال ۱۹۰۶ به زندان افتاد و پس از پایان دوره محکومیت خود به گنجه بازگشت. اسماعیل خان در رجب سال ۱۳۳۷ هجری قمری (۱۲۹۶ شمسی) (۱۹۱۷ میلادی) در رأس هیئتی وارد ایران شد و روزنامه‌های ایران احساسات زیادی نسبت به ورود اسماعیل خان از خود نشان دادند.

۸ ـ شاهوردی خان فرزند دیگر ابوالفتح خان، او مدرسه نظام را در مدرسه عالی نظام به پایان رساند و داخل خدمت قشون سواره‌نظام شد.

۹ ـ عادل خان زیاد اوغلی قاجار که به عادل خان زیاد خانوف معروف بود. او مؤلف کتاب طیران قلم است که در آن شرح زندگی خود و خانواده‌اش را بیان کرده و از شجاعت جوادخان گنجه‌ای جد خود و همچنین خاندان زیاد اوغلی و شهر گنجه و مرحوم عباس میرزا ولیعهد و شاهزاده بهمن میرزا نیز در کتابش سخن گفته است. عادل خان احساسات ایران‌دوستی و عشق به وطن بزرگ خود ایران را در کتابش به رشته تحریر درآورده است. عادل خان در باکو با ریحانه خانم دختر ژنرال حسن آقا باکی‌خانوف فرزند عباسقلی آقا باکی‌خانوف مورخ نامدار که از جانب مادر با شاهزاده بهمن میرزا خویشی داشت ازدواج نمود. او در سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸) به عنوان نماینده دولت جدیدالتأسیسی که در منطقه اران وشروان به عنوان جمهوری آذربایجان تأسیس شده بود وارد ایران شد و پس از یک سال و نیم با هجوم روسهای بلشویک به قفقاز، مأموریت عادل خان نیز در تهران خاتمه یافت. با این وجود عادل خان به همراه خانواده، همسر و ۵ فرزند دخترش تا سال ۱۹۳۴ میلادی ۱۳۱۳ هجری شمسی در تهران اقامت داشت. او در سال ۱۹۳۴ به ترکیه رفت و در سال ۱۹۴۵ در تهران درگذشت.

۱۰ ـ شاهزاده خانم آذرهمایون دختر شاهزاده بهمن میرزا همشیره صلبی و بطنی شاهزاده انوشیروان میرزا و شاهزاده محمدعلی میرزا شعاع السلطان، امیرتومان.

۱۱ ـ شاهزاده بهمن میرزا که علامه دهخدا در لغت‌نامه خود از فضل و دانش او سخن گفته و چندین کتاب ارزشمند در زمینه سیاسی، تاریخی و ادبی از او به جا مانده است. بهمن میرزا در سال ۱۲۹۰ در ‌قره‌باغ ضمن نامه‌ای که به سران ممالک مهم جهان نوشت موضوع تشکیل جامعه ملل را پیشنهاد نمود که اصل این نامه نزد نگارنده است.

۱۲ ـ شاهزاده محمدعلی میرزا فرزند شاهزاده بهمن میرزا، او در سال ۱۲۶۴ که پدرش بهمن میرزا به روسیه رفت، در کودکی به همراه والدش به قفقاز و قره‌باغ رفت. محمدعلی میرزا بعدها وارد سوار نظام روسیه شد. او در سفر دوم ناصرالدین شاه به فرنگ و روسیه در ولاد قفقاز به حضور شاه رسید و به امر شاه به ایران آمد، او از سال ۱۲۹۷ قمری وارد ارتش ایران شد، در سال ۱۳۱۲ به مقام امیرتومانی و در سال ۱۳۱۴ به لقب شعاع السلطانی رسید. او در سال ۱۳۲۲ در تهران درگذشت.

۱۳ ـ شاهزاده انوشیروان میرزا ضیاءالدوله برادر محمدعلی میرزا و حاکم سمنان در زمان ناصرالدین شاه، نام او درکتیبه بالای دروازه سمنان که اکنون برپاست دیده می‌شود.

۱۴ ـ حسام‌السلطنه، محمدتقی میرزا فرزند هفتم فتحعلی‌شاه در ششم صفر سال ۱۲۰۶ هجری قمری متولد شد. او پس از فوت فتحعلی‌شاه محمدشاه را اطاعت ننمود و در نتیجه تحت نظر قرار گرفت و جزو محبوسین اردبیل درآمد. در ۱۴ شوال سال ۱۲۶۴ برای تهنیت جلوس ناصرالدین‌شاه در مراسمی که در تبریز صورت گرفت به همراه برادرش حسنقلی‌میرزا شجاع‌السلطنه شرکت کرد و وقتی ناصرالدین شاه به تخت جلوس کرد، شاه از آنان خواست تا هرجا که می‌خواهند اقامت نمایند. حسام‌السلطنه مشهد را انتخاب کرد و هنگامی که عازم حرکت به طرف خراسان بود در اوائل سال ۱۲۶۶ درگذشت. (ن.ک به سلطان احمد میرزا عضدالدوله، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، انتشارات بابک، اسفندماه ۱۳۵۵، صفحه ۱۸۶٫

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

پیشه‌وری صدر فرقه

سید جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری) فرزند جواد در سال ۱۲۷۲ شمسی در قریه زیوه (زاویه …