خانه / مقالات / عبدالرحیم نجار تبریزی پیشرو ادبیات مشروطه

عبدالرحیم نجار تبریزی پیشرو ادبیات مشروطه

(با نگاهی به کتاب مسالک المحسنین)

محمد رضا انزابی[۱]  

چکیده:

آغاز انقلاب مشروطیت مقارن با حکومت ناصرالدّین شاه قاجار بود . نقش شعر و ادبیّات در این تحوّل عظیم، انکار ناپذیر است. با دگرگون شدن چشم اندازهاى نظرى و شیوه هاى اندیشه در کشور ، موضوعات مربوط به ادبیّات نیز به طورکلى متحوّل شد و ادبیات فارسى در خدمت این حرکت سیاسى و فرهنگى قرار گرفت و یکى از فعاّل ترین ادوار خود را در تاریخ ادبیات فارسى آغازکرد. ادیبان، شاعران و فرهیختگان، زمینه را از طریق مطرح کردن موضوعات تازه در ادبیات، براى یک خیزش عمومى، مهیا کردند؛ و بدین سبب آنان را باید بنیان گذاران فکرى انقلاب مشروطیت به حساب آورد. آنان در پى آن بودند تا احساس حقارتى را که به سبب استبداد پدید آمده بود محو کنند و پندار هاى کهنه سیاسى و اجتماعى گذشته را از میان بردارند.از پیشروان این حرکت عبدالرحیم نجارزاده تبریز مشهور به طالبوف است. نقش وی در تحقّق مشروطیت انکار ناشدنى است.

کلیدواژه: مشروطیت، ادبیات، طالبوف

زندگی نامه:

عبدالرحیم طالبوف از پیشروان ادبیات جدید و از روشنفکران پیش از مشروطیت و مردی مشروطه طلب، پسر ابوطالب نجار تبریزی در ۱۲۵۰ ه. ق. در کوی سرخاب  تبریز متولد و در اواخر ۱۳۲۸ یا اوایل ۱۳۲۹ ه.ق. در شهر تمرخان شوره جمهوری آذربایجان درگذشت. عبدالرحیم در شانزده سالگی به تفلیس رفت و به تحصیل زبان روسی پرداخت و مقدمات دانش جدید را فرا گرفت و با جنبش‌های آزادیخواهی و آرای نویسندگان سوسیال دموکرات و ادبیات روسی آشنا شد و مدتی بعد در تمرخان شوره (بویناکسک کنونی) مقر حکومت داغستان مقیم شد و به مقاطعه کاری راه‌های قفقاز پرداخت و سرمایه کافی اندوخت و در آن شهر ازدواج کرد. او در قفقاز ـ که در آن روزگار مرکز روشنفکران روسی بود ـ با آثار نویسندگان و متفکران اروپایی آشنا شده و با آنکه تحصیلات محدودی داشته است، مع هذا به سبب ذهن روشن و درک عمیقش از کاستی های اجتماعی آن روز ایران، خامه خویش را برای بیداری و آگاهی هموطنانش به کار گرفته است. او از پنجاه و پنج سالگی به نوشتن آثار خود پرداخت و اعتبار و احترام بسیار یافت، تا آنجا که به علت نوشتن مقالاتی در ترویج افکار اجتماعی و سیاسی جدید و تبلیغ آزادی و حکومت قانون و همچنین نشر علوم طبیعی به زبان ساده فارسی در ایران نزد رجال ترقی خواه و روشنفکران زمانه محبوبیت بسیار حاصل کرد و در ۱۲۸۵/۱۹۰۶ در دوره اول مجلس شورای ملی از تبریز به نمایندگی انتخاب شد، اما با آنکه نمایندگی را پذیرفت به تهران نیامد و در شهر تمرخان شوره ماند تا در هفتاد ونه سالگی درگذشت. طالبوف جزو نویسندگانی است که با ساده‌نویسی‌اش نثر ادبیات داستانی جدید ایران را پایه‌گذاری کرد.  از دیدگاهی او چون زبان روسی، فرانسوی، عربی و ترکی و فارسی را می‌دانست، توانست افق تازه‌ای برای ادبیات ایران متصور شود.  طالبوف گذشته از کتاب هایی که در زمینه های گوناگون علمی شخصاً نوشته یا آثاری که به فارسی برگردانده است، در اواخر عمر به نگارش دو رمان “سفینه طالبی” (یا کتاب احمد ۲جلد) (۱۳۱۱ق)، “مسالک المحسنین” (۱۳۲۳ق)، همت گماشت.

از دیگر آثار اوست: “پند نامه مارکوس قیصر روم”،”رساله فیزیک” (۱۳۱۱ق)، “نخبه سپهری” (۱۳۲۲-۱۳۱۰ق)، “رساله هیئت جدیده”، “مسائل الحیات” (۱۳۲۴ق)، “ایضاحات در خصوص آزادی” (۱۳۲۵ق) و “سیاست طالبی” (۱۳۲۹ق). کتاب “احمد” و “مسالک المحسنین” طالبوف از آن دست رمان ها هستند که نشانگر یک دوران تکاملی دیرپا در نثر فارسی و پیدایش نوع جدیدی از ادبیاتند و جزو نخستین رُمان هایی میباشند که به شیوه اروپایی در ایران نوشته شده اند، تا از وضع اجتماعی در دوره قاجار انتقاد کنند و دارای این ویژگی هستند که همه آنها به صورت سفرنامه نگارش یافته اند.

مسالک المحسنین شرح خیالی سفر یک هیات جغرافیایی به کوه های شمال ایران است. چند تن از دانشمندان برای انجام پژوهش های علمی به قله دماوند می کنند. در طی راه بحث درباره موضوعات مختلف آغاز می شود و کم کم دامنه آن به بیان کاستی های اجتماع آن روز ایران می‌کشد. در اینجاست که نویسنده به ضرورت تحولات ژرف در زمینه های گوناگون می پردازد و از عقب ماندگی مردم و استبداد حکومت فساد نظام اداری و تعصبات بی‌جا و بی وجهی به فرهنگ ایران داد سخن می دهد. رمان “مسالک المحسنین” را باید یکی از نمونه های زبده رُمان های اجتماعی در دوره قاجار دانست؛ زبان ساده عبارات روشن و توجه به جنبه های داستانی نه تنها از امتیازات آن به شمار می آید، بلکه از آن اثری معتبر پدید می آورد. اما اینکه این کتاب به دلیل توجه به دقایق آداب و رسوم طبقات مختلف، از نظر ادبی بر”سیاحتنامه ابراهیم بیگ” امتیاز دارد، نکته ای تأمل انگیز است.

 کتاب “احمد” یا “سفینه طالبی” (۱۲۷۲) به صورت گفتگوی پدری با پسرش نوشته شده و حاوی نظریات نویسنده درباره اصلاحات اجتماعی، سیاسی و دینی است. شخصیت اصلی کتاب احمد که طالبوف که آن را به شیوه امیل اثر ژان ژاک روسو نوشته، خود نویسنده است که با فرزندش در زمینه مسائل اجتماعی و فرهنگی گفت و گو می کند، سبب می شود که پدر به تشریح اوضاع وطنش بپردازد و از آن انتقاد کند. اگرچه سخنان این دو تن امروز اندکی سطحی به نظر می‌آید، اما تردید نیست که برای بیان همین سخنان در آن روزگار جسارتی فوق العاده و آزادگی و تجدد طلبی بی‌اندازه لازم بوده است. برای نمونه بخشی کوتاهی از این کتاب را که دارای نثری روان و صریح و گیراست، می آوریم: “از مرکز سخن گفتم، بی قانون است و نظم ندارد. از حکام پرسیدم: گفت: ظالمند، جبارند! رشوه خوارند . از میرزاها سخن به میان آوردیم گفت: کره میم و دایره نون را خوب می کشند اما هندسه نمی‌دانند و علم حساب نخوانده اند مرده شوی جزر و مد آنها را ببرد! از طلاب مدرسه پرسیدم گفت: یغما خوب شناخته. از علما سؤال نمودم گفت: آنها که در عتبات هستند حرص و آز ندارند….اما اکثر آنان که در ایران هستند آشوب را دوست  می دارند…[۲]

نگاهی به ادبیات دوره مشروطه:

در سایه اندیشه های مشروطه خواهی ، در گستره ادب فارسی موضوعات جدیدی چون : عدالت اجتماعی ، برابری و رفع تبعیض طبقاتی ، آموزش رایگان برای همه ، مبارزه با فقر و کوشش در جهت آگاهی اجتماعی وارد شد و مسایلی را مطرح کرد که در ادبیات گذشته ، کمتر نشانه ای از آن ها می توان یافت . در نتیجه این تغییر سویه، آثار ادبی گوناگونی به وجود آمد که در آن به شرح رنج ها ، خواست ها ، آرزوها ، عشق ها ، غم ها و شادی های عامه مردم پرداخته می شد . در این ادبیات نوظهور ، با مردم به زبان خود آنان سخن می رفت. نقش شعر و ادبیّات در این تحوّل عظیم ، انکار ناپذیر است. با دگرگون شدن چشم اندازهاى نظرى و شیوههاى اندیشه در کشور ، موضوعاتمربوط به ادبیّات نیز به طورکلى متحوّل شد و ادبیات فارسى در خدمت این حرکت سیاسى – فرهنگى قرار گرفت و یکى از فعاّل ترین ادوار خود را در تاریخ ادبیات فارسى آغازکرد. ادیبان، شاعران و فرهیختگان، زمینه را از طریق مطرح کردن موضوعات تازه در ادبیات ، براى یک خیزش عمومى، مهیا کردند ؛ و بدین سبب آنان را باید بنیان گذاران فکرى انقلاب مشروطیت به حساب آورد . آنان در پى آن بودند تا احساس حقارتى را که به سبب استبداد پدید آمده بود محو کنند و پندار هاى کهنه سیاسى و اجتماعى گذشته را از میان بردارند.

ادبیات دوره‌ی مشروطه مبیّن گفتمانی نو است، گفتمانی نو هم در تاریخ ادبیات و هم در تاریخ ملی این مرزو بوم. این ادبیات فقط به قصد اعتراض به حاکمان فاسد و مستبد نوشته نشد، بلکه تبدیل به طرحی نو برای آفرینش ادبی پدید آورنده ملاک‌های ما برای تعریف ادبیات، شد. برحسب این گفتمان، ادبیات رسالتی اجتماعی هم پیدا کرد که در گذشته نداشت. مانند هر گفتمان دیگری، این گفتمان در ابتدا یک پادگفتمان بود، یعنی نظرگاهی در تقابل با ادبیات پیش از خود را مطرح کرد، اما با گذشت زمان به جایگاه گفتمانی قوی نائل شد.[۳]

وقتی مظفرالدین شاه به اکراه فرمان مشروطه را امضاء می‌کند، ‌اولین نسیم روح بخش ادبی در جامعه آن زمان وزیدن می‌گیرد و شاعران و نویسندگان به خودشان جرات می‌دهند که این لباس کهنه را از تن به در کنند. در این دوران است که رمانهایی چون «کنت مونت کریستو»، «سه تفنگدار» و «ژیل پلاس» ترجمه می‌شود و در کنار اینها اشعاری نیز از زبان‌های دیگر ترجمه شده و در مجلات آن دوران به چاپ می‌رسد. شعر از آن حالت درباری و نیز فردیت خارج شده و به میان مردم کوچه و بازار می‌آید. نثر نیز از آن حالت دشوار و به اصطلاح کلاسیک بیرون آمده، ساده و روان می‌شود تا همگان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. در شعر و نثر این دوران برای اولین بار مسائل و اتفاقات اجتماعی بیان می‌شود و شاعران و نویسندگان نزد خودشان این رسالت را احساس می‌کنند که به عنوان روشنفکران جامعه لازم است چشم و گوش همه را به واقعیات روز روشن‌تر و بیناتر کنند. حال در این بین عده‌ای هم چون «سید اشرف‌‌الدین گیلانی» مورد آزار قرار می‌گیرند و یا عده‌ای چون «میرزاده عشقی» و «محمد مسعود» جان خودشان را از دست می‌دهند. اما حرکت ادامه پیدا می کند تا رفته رفته جامعه و افراد آن بیدارتر میشود.[۴]

ادبیات دورۀ مشروطه ویژگی‌هایی متفاوت با ادبیات سنتی دارد. در حوزۀ محتوا و اهداف، ادبیات، دربار را ترک می‌گوید و به کوی و برزن می‌آید و سرشار از خون و فریاد، گرمی زندگی و آرمان است.

زبان شعر نیز بسیار ساده و عامیانه شد، واژه‌های غربی نیز به درون آنها راه یافت. در حوزۀ‌ صور خیال، شعر مشروطه آنقدر پر شور و ترفند بود که جایی برای صور خیال باقی نگذاشت. شاعران این دوره به نوآوری در حیطۀ صور خیال اهمیتی نمی‌دهند. و در عرصه شکل و قالب شعر، شکل شعر، همان قالب‌های سنتی فارسی است با تفاوت‌هایی از جمله اینکه: در این دوره قالب مستزاد بسیار رواج پیدا می‌کند، قصیده از مقبولیت عام برخوردار نیست، غزل هم در این دوره کمتر سروده می‌شود؛ در مقابل «تصنیف» یکباره شکوفا شده، رواج بسیار می‌یابد.

دربارۀ نثر دورۀ مشروطه باید گفت، روزنامه‌نویسی، نثر فارسی را از اوج تصنع بی‌ارزش و متکلفانه، به زندگی روزانه و زبان مردم کوچه و بازار فرود آورد. نویسندگان ضمن انتقاد تند و صریح از متکلف نویسان گذشته، آنها را ملزم به استفاده از نثری ساده و روان کردند و همین کوشش‌ها بود که طلیعۀ نخستین داستان نویسی به شمار می‌رود. آثار کسانی چون دهخدا –چرند و پرند- ؛ زین العابدین مراغه‌ای در حاجی بابا اصفهانی و…نثر را به سوی سادگی و روانی پیش راند. در این دوره، نوشتن مقاله‌های سیاسی و اجتماعی و انتقادی در روزنامه‌ها بسیار متداول شد و نثری پدید آمد به عنوان نثر مقاله‌نویسی.

ایرانیان دوره مشروطه، در اثر آشنایی با اروپا و کشورهای دیگر به عقب ماندگی های خود در زمینه ساختار های اقتصادی و سیاسی پی برده و مشکل اساسی را در نبود قانون و وجود حکومت استبدادی دریافتند، لذا برای حاکم شدن بر سرنوشت خود – دمکراسی – و ایجاد قانون و آزادی خواستار مشروطه شدند و این خواست‌ها را در بستر شعر، طنز، داستان، نمایش‌نامه و …گسترش دادند.

متفکران مشروطه دریافتند که برای بیدار کردن مردم و آگاه کردن آنان نسبت به پیشرفت جامعه، باید با کهنه‌ها جنگید و هر چه بیشتر راه را برای «نو» گشود. بنابراین، ادبیات مشروطه در جریان جدال با ادبیات کهنه، شکل و جان می‌گیرد و به همین دلیل از همه جهت- چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا- نو و سنت شکن است. میرزا فتحعلی آخوندزاده، یکی از قدیمی‌ترین متفکران مشروطه می‌گوید:« به هر چه دست می‌زنی ایجاب می‌کند که از آن انتقاد شود. بنابراین دو جنبۀ اساسی ادبیات مشروطه، نقد ادبیات گذشته و طرح ادبیات نو است. این نقد و طرح، در عرصۀ زبان، اسلوب، شیوه بیان و محتوا مطرح می‌شود.

در عرصه محتوا، شاعران و نویسندگان با دیدگاهی انتقادی به مضامین و موضوعات ادبی گذشته می‌نگرد و در پی موضوعات جدید هستند. موضوعاتی نظیر «وطن»، «آزادی» و «قانون». «فرهنگ نو و تعلیم و تربیت جدید»، «ستایش علوم جدید»، «انتقاد از اخلاقیات سنتی» و «مبارزه با خرافات مذهبی» از موضوعات برجستۀ دیگر ادب مشروطه است؛ به طوری که انتقاد از سنت‌ها، گاه حالت افراطی داشته و به گونه‌ای تعمدی یا سهل‌انگارانه مابین سنت‌های قدسی و تعالیم دینی از یکسو، و رسوم  متحّجر و غلط، و ساختار فرتوت استبداد کلاسیک ایران از سوی دیگر، تفاوتی نگذارد و تحت لوای مبارزه با مظاهر فساد و انحطاط قاجاری، به سنت ستیزی، دین گریزی و …روی آورد.[۵]

در عرصه زبان، ورود مضامین و موضوعاتی از این دست به قلمرو ادبیات  پارسی به جست وجوی زبانی ‌انجامید که در خور رویارویی با این گونه مفاهیم و اندیشه‌ها باشد. هدف متفکران مشروطه وارد کردن مردم – توده مردم- به اجتماع و سیاست بود، بنابراین باید با زبان آنها، با ایشان سخن گفته می‌شد. بدین سان نثر و شعر فارسی برای برآوردن یک نیاز اجتماعی عمیق به زبان کوی و برزن نزدیک می‌شود. واژگان بازاری و عوام در شعر و نثر جاری می‌شود.[۶]

یکی دیگر از شاخصه‌های ادبیات مشروطه پدیدار شدن جدی طنز است. البته این به آن معنا نیست که قبل از آن طنز وجود نداشت بلکه به این معناست که در این زمان طنز حالتی اجتماعی و به تبع آن انتقادی پیدا می‌کند و به جای آنکه چون گذشته فرد را مورد انتقاد قرار دهد، جامعه و دستگاه حکومتی را مورد انتقاد شدید قرار می‌دهد. شاعرانی چون «نسیم شمال» و نویسندگانی چون «علی اکبر دهخدا» پیشروی این حرکت ادبی هستند و در این میان آثاری ماندگار به یادگار می‌گذارند. اما در این حرکت ادبی وسیع که تقریبا تمام جامعه آن زمان را گرفته بود، داستان نویسی و به تبع آن نمایشنامه‌نویسی در شکلی جدید و به تقلید از اروپاییان پدید می‌آید، به طوری که داستان از حالت قصه و حکایت که فقط برای سرگرم کردن مخاطبان گفته می‌شد، به شکل داستان کوتاه و رمان عرض اندام می‌کند که در لایه‌های مختلف آنها بهترین و ناب‌ترین پیامهای اجتماعی و سیاسی گفته می‌شود.[۷]

معرفی کتاب مسالک المحسنین

چاپ اول کتاب در مصر و در سال ۱۳۲۳ هجری قمری انجام یافته است. این کتاب یکی از آثار ادبی معروف عصر مشروطه است که بر خلاف ادبیات متعارف آن دوره به زبان ساده نگاشته شده است. طالبوف درباره کتاب میگوید: این کتاب بدین اسلوب تا کنون در لسان شرق نیامده و گویا مدتی نیز می ماند. بعضی مطالب در او مندرج است که باید مکرر خواند و هرقدر تکرار کنند معنی دیگر نتیجه میگیرند. مطالب این کتاب بهانه ای برای طرح یک سری مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و گاهی علمی است. این کتاب گزارش جامعی از سازمان اداری، نظام اجتماعی، خصوصیات و روابط گروهها و طبقات مختلف اجتماعی و اخلاق اجتماعی ملت ارائه میدهد. بسیاری از افکار آن دوره را منعکس نموده و طرحی نو ارائه میدهد.

در بخش فلسفی این کتاب نیز شاهد طرح مسائلی از حرکت و ارتباط اشیاء، دانش و عقل، فضیلت انسان و اعتباری بودن امور و نقاط ضعف انسان هستیم.[۸]

نقد و بررسی کتاب مسالک المحسنین

مسالک المحسنین به تقلید «آخرین روز حکیم» تألیف سر همفری دیوی (۱۷۷۸-۱۸۲۹م) دانشمند انگلیسی نوشته شده و شرح مسافرت گروهی از جوانان است برای مقاصد علمی به قله کوه دماوند.  روز دوشنبه ۴ ذیقعده ۱۳۲۰ هـ.ق هیأتی به ریاست محسن بن عبدالله متشکل از دو نفر مهندس (مصطفی و حسین) یک نفر طبیب (احمد)، و یک نفر معلم شیمی (محمد)، زیر نظر یکی از وزیران وقت، از اداره‌ی جغرافیایی موهوم مظفری مأمور می‌شوند که دو سه ماهه به قله‌ی کوه دماوند صعود کنند و پس از ملاحظه‌ی معدن یخ طرف شمال، ارتفاع قله را اندازه بگیرند و سایر معلومات و مکاشفات را با خریطه (نقشه جغرافیایی راه‌ها) به اداره تقدیم کنند.  از مبدأ حرکت نامی برده نمی‌شود ولی از قراین پیداست تهران است.  این مسافرت اکتشافی بهانه و دستاویزی است که مؤلف بتواند در خلال آن، مسائل مختلف جامعه خود را به نقد بکشد.  به طور مثال هنوز از شهر بیرون نرفته حوالی چهارسو با غوغای عبور عروس و دامادی روبرو می‌شوند.  عروس دختر کلانتر است و حالا داروغه حق حساب می‌خواهد و بر سر مبلغ، اختلاف شده و معلوم می‌شود عروس چون اعتقاد دارد باید رو به قبله راه برود تا برکت به خانه شوهر بیاورد از این راه آمد و . . . در مسیری دیگر، شهروندی اعتقاد به سعد و نحس داشته و صحبت از وحشت از کسوف و خسوف به میان می‌آید . . . در فرازی از رمان، که به نوبه خود نوآوری در رمان‌‌نویسی محسوب می‌شود، مشاجره‌ای در می‌گیرد بین حاجی میرزایی از خراسان و همین هیأت صعود کننده به قله دماوند که حاجی میرزای خراسانی سخن از سفینه طالبی یا کتاب احمد به میان می‌آورد و می‌گوید مرد تبریزی بی‌سوادی (منظور طالبوف است) آن را نوشته و قصد دارد تحت لوای تمدن، مفاسدی را به خورد ما بدهد . . . . در هر مرحله از سفر از نبودن طبیب و دارو دوا و بیسوادی، خرافات و ده‌ها موضوع دیگر صحبت می‌شود تا می‌رسند به پای معدن یخ دماوند، و آن جا از زبان شخصی به نام مهدی حمال، تاریخ جعلی منطقه و افسانه‌ی پانصدهزار ساله‌ای را می‌شنوند و . . . که سرانجام پس از اندازه‌گیری‌های معدن شناسانه، بر می‌گردند و نقشه‌ی راه را به وزیر می‌دهند اما وزیر مربوط می‌گوید چون سفیر انگلیس از ما خواسته بود، ما شما را مأمور کردیم وگرنه برای دولت ایران، دانستن عرض و طول معدن یخ و ارتفاع قله دماوند هیچ سودی ندارد.  و سرانجام مظفرالدین شاه با کالسکه می‌آیند به مجلس شورای ملی و آن سخنرانی معروف خود را درباره اعطای مشروطیت می‌کند و راوی قصه، در صدای شور و شگفت جمع کثیری یکباره از خواب می‌پرد.  خانه تاریک، چراغ مفقود و کبریت نیست.[۹]

در کتاب مسالک‌المحسنین، ساده‌نویسی به منزله یک ایده انقلابی مطرح می‌شود که به امر انقلاب اجتماعی مربوط است و بنای ادبیات پرتکلف و منشیانه‌ی قدیم را که خاص خواص است در هم می‌ریزد.  نوشتن فارسی نه چندان تمیز ولی بی‌غش، چیزی بود که در آن زمان برخی از روشنفکران را سخت به خود مشغول می‌داشت چون به توده‌ی مردم نزدیک‌شان می‌کرد.  طالبوف می‌گوید: «زبان هر قوم بخشی از طبیعت اوست.[۱۰] باید آن را حفظ کرد و محترم داشت.  اما زبانی که ده هزار لغت دارد، میدان ادبیاتش تنگ می‌شود.  هر زبان که چهارصد هزار لغت ندارد گنجایش علوم این عهد را ندارد.» نکته‌ی قابل توجه در این اثر گفت و گوهایی است که بلاشک به نظر مؤلف، هسته‌ی مرکزی کتاب را تشکیل می‌دهد و با شوق و علاقه نوشته شده است.  آن قسمت از کتاب که اندیشه‌های پرطول و تفصیل نویسنده را در بر می‌گیرد، اگرچه از نظر خوانندگان امروز بسیار خشک و فوق‌العاده ابتدائی است، ولی برای مردمان آن روز ایران دارای اهمیت خاصی بوده، زیرا برای نخستین بار آنان را وادار می‌کرد، درباره مسایل روز و برخورد با سنت‌ها و آئین‌های موروثی مردم که به حکم عادت آن را طبیعی و عادی و غیرقابل تغییر و تصرف می‌دیدند؛ تجدیدنظر بکنند و اثبات می‌کرد وضع موجود به هیچ وجه نمی‌تواند کمال مطلوب زندگی باشد.  در این کتاب تابلوهای زیبائی از مناظر طبیعت با انشایی ساده و قلمی توانا تصویر شده و اگر از پاره‌ای نقائض و اشتباهات، چشم بپوشیم، باید آن را یکی از بهترین داستان‌های اولیه سبک جدید فارسی به شمار آوریم.  زبان طالبوف ساده و طبیعی و بسیار پخته و شیواست و جای تعجب است که به رغم آذربایجانی و ترک زبان بودن و اقامت در خاک روسیه طی سالیان طولانی، چگونه توانسته است فارسی را به این روانی بنویسد.  اما این به آن معنا نیست که نثر طالبوف به حد کمال خود رسیده است.  در ترکیب کلمات آن، نیم رنگی از پارسی‌گویی دانشمندان ترکی زبان ایران دیده می‌شود.  مانند «جاموش» ترکی به جای گاومیش و «خوخجی» ترکی به جای لولو یا عباراتی مثل «خیال می‌نمودم که این چه می‌فهمد و چرا این قدر نظر حیرت‌آمیز می‌کند و شکسته نمی‌خورد» که نمی‌شکند را به جای شکسته نمی‌خورد آورده.  یا مثلا می‌گوید: «توسط امر را قبول نمودم.» که منظورش وساطت‌ امر را قبول کردم است.  یا «او را نمی‌دانم» به جای آن را یا این را نمی‌دانم.  یا «این امرودها (گلابی‌ها) از سیصدمثقال کوچک نمی‌شود» به جای این امرودها از سیصد مثقال سبک‌تر نمی‌شود.[۱۱]

ویژگی کتاب مسالک المحسنین زبان ساده آن است که با توجه به تاریخ انتشار آن (حدود سال ۱۲۷۲ه.ق.)نه در ایران بلکه در شرق بی‌سابقه بوده است. مضمون این کتاب در زمان انتشار از سوی آزادیخواهان و مشروطه طلبان استقبال و از سوی متحجران تکفیر شد.  همگان زبان ساده و بی‌تکلف آن را ستودند، اما این اثر در یک داوری امروزی نه سفرنامه‌ی خوبی است و نه پختگی لازم را برای یک رمان دارد.  به واقع دست آویزی برای بیان پاره‌ای مسائل سیاسی، اجتماعی علمی و اخلاقی و دادن تصاویری از سازمان‌های اداری، روابط گروه‌ها و اخلاق اجتماعی ملت ایران در عصر مشروطه بوده است.  طالبوف در این کتاب بسیاری از جریان‌های فکری زمان خود را، از کهنه و نو منعکس می‌سازد.

تصویری که این کتاب از جامعه آن روزگار ارائه میدهد، جامعه ای درهم ریخته و آشفته و مردمی تیره روز است که تمامی افراد این جامعه از جور حکام و مأموران حکومتی به ستوه آمده اند. شهرها در زیر فشار حکومت استبدادی دوره ناصری کمترین تأمینی ندارند. از یک سو بیگانگان عرصه بر ملت تنگ کرده اند و از سوی دیگر مردم از جور استبداد به سرزمینهای بیگانه پناه می برند.در این جامعه اثری از مظاهر تمدن و بهداشت و فرهنگ و راه و اقتصاد به چشم نمیخورد.

رجال دربار برای حفظ مقام خود، خرابی بلاد را آبادی زیاد جلوه میدهند و حمله دشمن را شرفیابی بوسیدن رکاب همایونی تقریر میکنند.

شاهان ایران نیز جز خوردن و خوابیدن و همنشینی با زیبارویان کار دیگری نمیکنند. کاری ندارند جز اینکه بار سفر ببندند و یا برنامه شکار ترتیب دهند. همین سلطان در عین قساوت استبدادی چنان زبون است که از واهمه نفرین به دراویش و سادات خوشامد گوید و انعام دهد. و وقتی وزیری از  زیاده طلبی های بیگانگان زبان به گلایه گشاید در جواب او را به مدارا و ساختن توصیه می کند.[۱۲]

در این آشفته بازار جامعه ایران، چنان بر اوضاع مسلط هستند که حتی هر حادثه ای در خلوت شاه اتفاق بیفتد بلافاصله از آن مطلع میشوند.

در بخش دیگری از این کتاب به اوضاع و احوال رجال مملکت اشاره میشود که سرنوشت ملت بینوا در دستان آنهاست. این افراد علاوه بر بی وجدانی و استبداد مردمی خرافی، ناآگاه و متظاهرند. نویسنده در جایی از کتاب میگوید: وقتی صحبت از تدارک سپاه برای جلوگیری از شورش عبیداله کرده بود، یکی از وزراء می گفت: عوض سوق لشکر و مخارج زیاده ختم سه روز نادعلی کافی است، ما ذوالفقار داریم. و چون در شورای وزیران می خواستند راجع به چگونگی مذاکره با دولت انگلستان در مورد هرات مشورت کنند یکی دیگر میگفت: میرزا حسن گوهری بیاید دعای زبانبندی ملکه انگلیس را بنویسد، کار حسب المأمول بگذرد.[۱۳]

اوضاع و احوال رجال مملکتی نیز بهتر از حال دیگر مشکلات جامعه نیست. بیسوادی رجال مملکتی و استفاده بیجا و بی رویه از القاب رسم معمول روزگار دوره قاجار میباشد. و نکته جالب اینکه همین افراد سازمانهای اداری و وزارتخانه ها را میچرخانند و معلوم است که نتیجه فعالیت این وزارتخانه ها چگونه خواهد بود. چند وزارتخانه موهوم که اساسا وجود خارجی ندارند و در بعضی موارد اگر برای کسی قرار است شأن وزارت داده شود همان روز وزارت جدیدی احداث میکنند. کار وزیر را از زبان یک وزیر بشنوید: صبح می آیم می نشینم. در اطراف چند نفر متملق هستند. من به کارهایی که در حوزه مأموریتم نیست مشغول میشوم. وقت ناهار میرسد، شکم پرستان مو خورند و متفرق میشوند. گاهی به حضور میطلبند، می روم. گاهی نشنیده حرفی برمیگردم. گاهی امر می شود که موکب همایون به شکار می رود، حاضر رکاب باشید جزو ملتزمین هستید.

البته ذکر این نکته ضروریست که این وزارتخانه ها و وزیران وجود نداشتند. ولی شاهان قاجار به تأسی از اروپا به این کار همت گماشت. غافل از اینکه وزارتخانه، وزیر باسواد و عالم میطلبید و باید کسی به این منصب گماشته میشد که تمام قد متعهد به وزارتخانه متبوع باشد. واقعیت این است که این سازمانها و ادارات که تحت امر این رجال بی قانون و بیسواد بود، نه تنها گرهی از کار مردم نمیگشودند بلکه باعث زحمت و دردسر بیشتر مردم نیز میشدند.

در دوره استبدادی قاجاریه، بعضی از عالمان و فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که از دست ظلم و ستم حکام به تنگ آمده بودند، دست به مهاجرت زدند. البته انی اشخاص در دیار غربت نیز از دست عمال دستگاه حکومتی نیز در امان نبودند.

بالاخره حکام و مأمورین حکومتی برای تأمین مخارج هر بلایی که میخواستند بر سر مردم می آوردند. و مردم بیچاره نیز هیچ دادرسی نداشتند. و چنین بود سرنوشت ملت بی پناه، در زیر فشار استبداد.

در این وانفسای روزگار، مصلحینی پیدا شدند که تحت تأثیر دنیای مترقی و ترس از نابودی مطلق مملکت عده ای را برای تحصیل به فرنگ فرستادند تا شاید روزی برگردند و ایران را از دست ناآگاهان نجات دهند که این امر نیز نتیجه ای جز سرخوردگی این تحصیلکردگان فرنگ نداشت و آن به دلیل عدم اعتقاد به علوم و فنون روز بود.

طالبوف در کتاب مسالک المحسنین به این ترتیب سیمای رجال دوران استبداد، حکومت استبدادی و نظام استبدادی را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه همه مردم از کشاورز و بازاری گرفته تا بازرگان و روشنفکر همه در رنج و عذاب هستند و حتی مهاجرت نیز درد آنها را درمان نکرده و فقط ترک تابعیت راه چاره آنهاست.

طالبوف راه چاره را در یک کلمه خلاصه کرده و مضمون اصلی تمام ادبیات انقلابی عصر مشروطیت را قانون میداند.

کتاب مسالک المحسنین معتقد است که تنها با تغییر حکومت استبدادی به حکومت قانون میتوان اوضاع را تغییر داد. ملت را تأمین بخشید و دولت را از نکبت و ذلت نجات داد. اگر در این کشور قانون به جای استبداد حکومت کند آن وقت دولت به دست اشخاصی با صلاحیت اداره میشود که طبق همان قانون است و ملت امنیت شخصی و مالی و جانی پیدا میکند و این موقع است که استعداد و کفایت و کاردانی ایرانی شکوفا میشود و جامعه در مسیر پیشرفت گام بر میدارد.

کتاب در تعریف کلی قانون می گوید: قانون یعنی فصلهای مختلف و مرتب احکام مشخص حقوق و حدود مدنی و سیاسی متعلق به فرد و جامعه است که به واسطه آن هرکس بصورت کامل از مال و جان خود مطمئن و از در مقابل اعمال خلاف خود مسئول بالسویه می باشد.

سپس اظهارنظر میکند که اینک اقتضای طبیعی ملت ایران که همان احتیاج به حکومت عدل و قانون است به صورت سیلی درآمده است که هیچ چیزی جلودار آن نیست و امیدوار است که هشدار بالاخره کار خود را بنماید و کارگزاران دولت مسئولیت خویش را بفهمند. البته با اوصاف رجال حکومتی که پیشتر وصف آنها را گفتیم، این را رؤیایی خوش میداند که فقط در خواب میتوان دید و بیداریش با کابوس همراه خواهد بود.

باید این نکته را متذکر شویم که این یأس و پناه به خواب و ترس از بیداری ناشی از سردرگمی نویسنده و نشناختن نیروهای اصلی محرکه جامعه است. ولی در عین حال نویسنده کتاب میهن خود را دوست دارد و از روی تاریخ و سیر حرکت جوامع دیگر میداند که جامعه ایران به یک حال باقی نمی ماند و از این رو دوستداران وطن را به خدمت به وطن تهییج میکند که اگر موانعی در پیش است رفع نمایند و سختیها را تحمل کنند، خودبین نباشند و فخر نفروشند. اما این که چگونه دوستداران وطن به جامعه خود خدمت کنند راهی نشان نمیدهد و اگر راهی نیز هست شاید همان توسل به اعلیحضرت اقدس و اتابک اعظم باشد که مجلس شورای کبیر را به ملت مرحمت فرمایند.[۱۴]

در کتاب مسالک المحسنین علاوه بر ترسیم دستگاه حکومت استبداد مطلقه، از گروه اجتماعی دیگری نیز یاد میکند و آن روحانیان هستند و از توضیحات کتاب بر می آید که مقصود از روحانیان در واقع همان ملاکینی هستند که خود جزئی از دستگاه استبدادی هستند و سلطه دوگانه بر مردم می کنند. این طبقه از جامعه که دست در دست سلطنت مطلقه اموال مردم را غصب میکنند، مذهب را نیز به صورت یک مشت احکام خشک در آورده اند که جامعه را در حلقات خود می فشارد و از سیر به سوی ترقی باز می دارد. اینجاست که نویسنده خطاب به این روحانیان قشری که بر هر چیزی مخالف میل خود مهر بدعت میزنند می گوید: همه ادیان آسمانی فقط برای راحتی زندگی بشر وضع شده و وقت آن است که معانی احکام را بدانیم و بدعت و تحریف را از اصلاح و تکامل جدا نموده و معتقد باشیم که همه شرایع و احکام برای هدایت بشر و ارائه راه درست به انسان است نه برای جهل و نادانی و ماندن در قید و بند خرافات.

از لابلای کتاب به روشنی نتیجه میگیریم که نویسنده چگونه سیر تکاملی مدام جامعه انسانی را مطرح میکند و جاکعه را به سیر دائمی به سوی کمال وا میدارد.

در بخش دیگری از این سفرنامه و بر حسب اقتضای مسیر سفر به مسائل بهداشتی جامعه میپردازد: در برابر فراوانی امراض و علل مؤجده آنها طبیب و دوا در حال اکسیر و کیمیا است. در ایران به پانصدهزار نفر و صد فرسخ مربع یک طبیب نیست، در آلمان به دوهزار نفر در بیست فرسخ یک طبیب دارند و در ایران دوافروشی نیست. طبیبشان زنان پیر و دلاکان و مخزن دوافروشی همان توبره های دکاکین عطاری است.[۱۵]

و در کنار فقدان بهداشت، از وجود سایر مظاهر تمدن نیز خبری نیست. در ایران در بین هزار و پانصد نفر یک نویسنده وجود ندارد و خط ملای ده را نمی شود خواند.

با اینهمه تصاویر نومید کننده جامعه دوره قاجار و تناقضات فکری نویسنده کتاب، در ضمن طرح یک سلسله مسائل اجتماعی آن زمان، پیشنهادی مشخصی نیز ارائه میدهد.

به نظر او اقتصاد و گردآوری ثروت ملی بزرگترین مسئله جامعه ایران است و نشر تمدن و معرفت و حتی ایجاد یک نوع دیانت معنوی را وابسته به آن میداند و عنوان میکند بعد از رشد اقتصاد، نشر تمدن بشری و هدایت گمراهان آسان خواهد بود. این کتاب وجود مالکیت بزرگ و رابطه ارباب رعیتی را که روبنای سیاسی آن استبداد مطلقه سلطنتی فئودالی است، مانع عمده رشد اقتصادی میداند.

نویسنده در مورد مدارس پیشنهاد می کند که مدرسه خیاطخانه مخصوص داشته و برای کودکان بی بضاعت به قیمت نازل بفروشد. وی متحد الشکل شدن لباس مدرسه را هم ترازی اغنیا و فقرا میداند.

در قبال ارتش آن زمان کتاب دوره خدمت نظام وظیفه را مطرح کرده و چون احتمال میدهد دولتهای غربی به کشور حمله کنند، می گوید تکلیف این است که به حکم قانون، جهاد را بر همه جوانان بیست ساله ما واجب کنیم و دو سال در رکاب، علم جنگ را بیاموزند و مرخص شوند و حین لزوم تحت سلاح در آیند و وطن و مذهب خود را از تجاوز اجنبی حفظ نمایند.[۱۶]

کتاب مسالک المحسنین برای پیشرفت و ترقی، مردم را به فراگیری تمدن غربی فرا میخواند ولی برای این کار شیوه خاصی ارائه میدهد. در اثنای کتاب از قول پدری به پسرش می گوید: ترا علم آموختم که اداره ملی را آشنا بشوی، حب وطن را بفهمی و عواید خود را محترم بداری و در همه جا و همیشه ایرانی باشی و از برکت علم و معاشرت خارجی بفهمی. مبادا تمدن ظاهری یا وحشیت واقعی آنها تو را پسند افتد.

در این کتاب به اختلاف مسلمانان به درستی اشاره میشود و آن را یکی از علل ضعف و عقب ماندگی ملتهای مسلمان میداند و می نویسد:  عداوت و عصبیت مصنوعی اسباب نکبت مسلمانان گردیده و امیدوار دارد که بدل به محبت طبیعی مسلمانی گردد و بعد از اندکی از نسج و الفت سیصد ملیان ملل اسلام قدرت مدهشه ای تشکیل گردد که در مرکز او امور عالم فیصل یابد و اوامرش را حکمداران دنیا اطاعت کنند و برای حفظ اسلام وجوب این اتحاد مسلم است.

کتاب مسالک المحسنین سپس به مسائل سیاسی و بین المللی میپردازد و اتحاد ملل شرق را مطرح نموده و میگوید: منافع عموم ملت آسیا به معاونت و محبت یکدیگر محتاج و مجبورند. اما چرا عموم ملت آسیا به معاونت یکدیگر محتاجند؟ آیا این مسئله در مورد تمام بشریت صادق است؟ آنچه ظاهر امر نشان میدهد منظور نویسنده اتحاد و همدلی ملل شرق در مقابل غرب و همیاری آنان برای جلوگیری از حمله همه جانبه بیگانگان بوده است. ولی اگر نویسنده چنین منظوری داشته باشد نتوانسته آن را به خوبی اظهار کند. زیرا از روابط سیاسی دولتهای غربی و استعماری به صورت سطحی و پر از تناقض سخن میگوید.مثل در مورد استعمار فرانسه که میگوید فرانسه در آسیای قریب و اقصر بازار تجارت میجوید، در عین حال میان این دولت و استعمار روس و انگلیس فرق میگذارد: فرانسه ها عموما خیرخواه نوع بشر خصوصا ایرانی هستند، با ایران جز روابط تجاری کاری ندارند، مثل روس و انگلیس ایران را استخوان متنازعه حمله و دفاع هند قرار نداده اند.

طالبوف حتی در مورد استعمار پیر انگلیس نیز تعبیر درستی ندارد و استعمار طلبی این دولت را به شرایط جغرافیایی احاله میدهد و به نوعی خواستار تطهیر اعمال پلید این استعمار جهانی است. نویسنده در مورد دولت انگلیس میگوید: هرگاه جزایر انگلیس در ناف محیط اطلس محصور آب نبودی تا هزار سال دیگر عمل کشتیرانی عمومی نگشتی. اگر در جزایر زغال سنگی پیدا نشدی ایشان را مجبور به جلب طعام از اراضی دور نمی نمود. اینجاست که کاملا مشخص میگردد نویسنده کتاب دچار سطحی نگری در مقاصد استعماری دولت انگلیس شده و ترقی و تکامل بشری را به شرایط جغرافیایی منوط میکند.

قسمت دیگری از کتاب به مسائل فلسفی اختصاص دارد. تکوین و آفرینش، ماهیت وجود و وحدت کائنات، انسان، علم مذهب، جبر و اختیار مسائلی است که به تفصیل در این کتاب به آنها پرداخته شده است. وی برای جهان به آفریننده ای اعتقاد دارد که کائنات را در کمال تناسب و حکمت حیرت انگیز خلق کرده و اسباب آسایش و حفظ وجود را بی نفص برای آنان فراهم آورده است.

عبدالرحیم نجار تبریزی در این کتاب به مسئله قدیم و حدوث نیز نگاهی انداخته و از یکسو با توجه به واقعیات جهان مادی و بر مبنای قبول اصل حرکت همه چیز را متغیر می داند و از سوی دیگر بر مبنای اعتقادات مذهبی عدم تغییر و قدمت را به خداوند نسبت میدهد و در گرداب تناقض گرفتار میشود. میگوید: کائنات مخلوق است و چون مخلوق است حادث و متغیر و خالق کائنات قدیم است و چون قدیم است لایتغیر. حال آنکه خالق همان خود کائنات و کائنات همان خود خالق. و اینچنین است که در سر دو راهی تناقص میماند.

سردرگمی نویسنده در مورد مسئله جبر و اختیار به وضوح دیده میشود. جبر و اختیار را از یک منبع جاری میداند و خواننده را نیز دچار تناقض میکند که چگونه گفته میشود که تخلف از تقدیر مقدور نیست و اگر اختیار عین تقدیر است چرا تقدیر حاکم است و اگر تقدیر حاکم است پس اختیار به چه کار بشر میاید؟پس بشر چه اختیار و چه مسئولیتی میتواند داشته باشد؟

با این اوصاف طالبوف در کتاب مسالک المحسنین القاء میکند که بر طبیعت و جهان قوانینی عینی و واقعی حکمفرماست و فضیلت انسان در آن است که با عقل و علم به این قوانین دست یابد و با مبارزه با جهل و ظلم به مقام والا و ربانی که شایسته و بایسته اوست دست یابد.[۱۷]

[۱] کارشناس سازمان اسناد ملی مدیریت شمال غرب کشور  r.anzabi74@gmail.com                

[۲] – عابدینی، حسن، فرهنگ داستان نویسان ایران، ۱۰۹

[۳] – پاینده، حسین، مطالعات میان فرهنگی

[۴] – محلاتی، طاهره، روزنامه رسالت ۱۴/۵/۱۳۸۸

[۵] – مؤمنی، محمد باقر، ادبیات مشروطه، ۶۵

[۶]  – ملامحمدی، علی، ۱۵۳

[۷] –  محلاتی، طاهره، روزنامه رسالت ۱۴/۵/۱۳۸۸

[۸]  – طالبوف، عبدالرحیم، ۴

[۹] – محمدعلی، محمد، پیرامون ادبیات مشروطه، ۲۵

[۱۰] – محمدعلی، محمد، پیرامون ادبیات مشروطه، ۴۶

[۱۱] – محمدعلی، محمد، پیرامون ادبیات مشروطه، ۵۹

[۱۲]  – طالبوف، عبدالرحیم، مسالک المحسنین، ۵۹

[۱۳] – طالبوف، عبدالرحیم، مسالک المحسنین، ۶۵

[۱۴] – طالبوف، عبدالرحیم، مسالک المحسنین، ۱۵

[۱۵] – طالبوف، عبدالرحیم، مسالک المحسنین، ۷۴

[۱۶] – طالبوف، عبدالرحیم، مسالک المحسنین، ۲۰۶

[۱۷] – طالبوف، عبدالرحیم، مسالک المحسنین، ۵۰

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و فروپاشی سلطنت خاندان رومانف

انقلاب ۱۹۰۵ روسیه اگرچه شکست خورد و در ظاهر تزار و رژیم سلطنتی او با …