ای جوان همتی این موقع جنگ است جنگ زندگی با این مذلت بهر ما ننگ است ننگ عرصه بر ما اهل ایران بعد از این تنگ است تنگ |
تلاشهای شهید ثقهالاسلام برای مذاکره و آرام کردن اوضاع و جلوگیری از جنگ و خونریزی به نتیجه نرسید و روسها رسماً در شب ۲۹ ذیالحجه ۱۳۲۹ ق پیش از دمیدن آفتاب، هنگامی که تبریزیان در استراحت بودند، جنگ را در تبریز آغاز کردند و با آمدن صبح با تیراندازی و ایجاد رعب و وحشت در کوچهها و گذرگاهها، علناً به غارت و خونریزی پرداختند و تصمیم گرفتند در قدم اول با خلع سلاح مجاهدین، نقشه اساسی خود را پیاده کنند. به همین منظور آن شب سالداتهای روس با کشتن دو تن از جوانمردان تبریز به مجاهدین اخطار کردند که تفنگهای خود را تحویل دهند. (نهضت روحانیون ایران، ج ۱، علی دوانی، ص ۱۸۷) زندهنام ثقهالاسلام با مشاهده تجاوز آشکار روسها، در مقابل چارهجویی و کسب تکلیف کلانتریها و مجاهدان، تلفنی خواستار مقابله با مجاهدان شد و حتی کتباً طی نامهای که به امیر حشمت نیساری، رئیس جنگاور و بیباک شهربانی تبریز نوشت، اجازه و دستور دفاع را به مجاهدان داد.
با فتوای جهاد شهید ثقهالاسلام علیه اشغالگران روس، مردم تبریز که از بدو شروع مشروطه همواره کانون شورش و جنگ و خونریزی بوده و تاوان سختی داده بودند و با این که غافلگیر شده بودند، به یکباره بسیج شدند (کسروی، صص ۲۶۱ ـ ۲۶۳؛ فتحی، صص ۵۷۳ ـ ۵۹۰) و پا به پای مجاهدان درصدد گرفتن انتقام از روزهای اشغال و غارت بودند.
اسماعیل یکانی که تاریخ مشروطه او را «رازدار ستارخان» مینامد در این جنگ حضور داشت. وی درباره فتوای جهادی ثقهالاسلام میگوید: «شادروان ثقهالاسلام در مقابل کسب تکلیف مجاهدان این جمله را در تلفن گفته بودند: «علیکم بالدفاع» یعنی بر شما باد دفاع کردن. این از جمله معروفی اقتباس شده است که در حادثه کربلا موقعی که دشمن خیمهها را آتش زد خطاب به بازماندگان که همهشان زنان و دختران بیدفاع بودند گفته شده است «علیکن باالفرار». مرحوم ثقهالاسلام نیز با مطابق یافتن موقعیت این روز با آن روز با صیغه «علیکن» گفتند و نه به صیغه «علیکم» و چون تلفنها تحت کنترل روسها بود آن جمله را هم ضبط کرده بودند و بعدها جزو دلایل خود میآوردند». (زندگینامه ثقهالاسلام ، صص ۵۷۴ ـ ۵۷۳)
با صدور فتوای جهاد، جنگ سختی میان مجاهدان و قوای روس درگرفت. اگرچه مجاهدان دلیر و محبوب آذربایجان ستارخان و باقرخان با نیرنگ دشمنان هنوز در تبعید بودند و در این هنگامه خطیر وجود آنها دلگرمی بسیار برای مردم میشد و اغلب علمای بزرگ نیز در خارج از شهر اقامت داشتند، اما در آن شرایط رهبر شجاع و عالمی چون ثقهالاسلام که تکیهگاه مردم به حساب میآمد و در رأس قوا امیرحشمت نیساری، دل مردم و مجاهدان را قوی کرده بود.
طی چند روز چنان اوضاع شهر تبریز آشفته و ترسناک شد که هر روز و هر ساعت خبرهای وحشتناک و غارتهای بسیار سالداتها و قزاقها به گوش مردم میرسید. مجاهدان با دستور دفاع و تیراندازی امیرحشمت، روسها را غافلگیر کردند. «هر کس میخواست غیرت و مردانگی را تماشا کند میبایست در این روز به تبریز میآمد. سراسر شهر شوریده و مجاهدان میکشتند و کشته میشدند و گام به گام پیش میرفتند.
به گفته یکی از مجاهدان، این جنگ نبود بلکه کشتار بود! روسیان اگر یکی را میکشتند، ده تن و بیست تن کشته میشدند…». (زندگینامه ثقـهالاسلام، ص ۵۷۴)
این رستاخیز غیرتمندانه تبریز که به جبران بیغیرتی آن روز تهران برخاسته بود با دست مجاهدانی که مانند مسلمانان صدر اول اسلام از حمیت مردانگی تبریز بودند صورت میگرفت. (شهید نامدار عاشورا ثقهالاسلام تبریزی، ص ۳۴۰) چنان روحیه وطنپرستی و همبستگی و بیگانهستیزی در جان مجاهدان آذربایجان نقش بسته بود که یکی از شاهدان عینی جنگ در خاطراتش مینویسد: یک نفر از سردستههای مجاهدان در مقابل اجساد شهدای مزبور خطاب به روح آنها گفت: «ما میدانیم که در مقابل دولت بزرگ تزار روسیه که تصمیم دارد کشور بیدفاع ما را به قفقاز ملحق کند مسلماً شکست خواهیم خورد ولی این مغلوبیت ظاهری است نه باطنی، زیرا فداکاری و جانبازی ما با حروف زرین ثبت خواهد شد…». (همان، ص ۳۳۹)