داود قاسمپور*
مقدمه
ایران در قرن نوزده و بیست میلادی عرصه فعالیت سیاست گرانی بود که هر یک در راستای هدفی خاص، به شیوه خاصی فعالیت میکردند. روسیه و انگلیس از بازیگران اصلی عرصه سیاسی ایران بودند و جمله معروف ناصرالدین شاه که «اگر به جنوب بروم روسیه اعتراض میکند و اگر به شمال بروم انگلیس» نشان از این نفوذ دارد. البته غیر از این دو کشور، دیگر ممالک غربی نیز در صدد تامین منافع خود در ایران بودند. برخی از این دول که نتوانسته بودند در عرصه سیاسی ایران به نیرویی تاثیرگذار تبدیل شوند سعی میکردند از طریق دیگر به جبران مافات پرداخته در تامین منافع خود بکوشند. کشورهایی چون فرانسه، آمریکا، آلمان و… از این دست بودند. این کشورها از یک طرف بر اهمیت نفوذ در ایران واقف بودند و از طرف دیگر با دو قدرت سنتی در ایران- روس و انگلیس- مواجه بودند لذا برای یافتن جای پایی در ایران به فعالیت در عرصه فرهنگ روی آوردند. یکی از راههای نفوذ از طریق فرهنگی، اعزام مبلغان دینی به ایران بود. آنان ابتدا در قالب هیأتهای تبشیری به اعزام هیأتهای مذهبلی- مسیونری- به ایران اقدام کردند و اعلام میکردند که هدفشان از این اقدام نه تبلیغ در بین ایرانیان مسلمان که تبلیغ در بین مسیحیان ایران میباشد. به این خاطر بود که دولتمردان ایران با حضور آنان در ایران موافقت کردند.
یکی از مراکز سنتی مسیحی در ایران، ارومیه و روستاهای اطراف آن بود که سکونتگاه اقوام مسیحی چون آشوری و ارمنی بود که البته علی رغم اشتراک مذهب، هریک آیین جداگانه ای داشتند. آشوریها که از انان به عناوینی چون کلدانی و نصرانی نیز یاد میشد پیرو آیین نسطوری بودند که به زعم مسیحیان کاتولیک و حتی پروتستان؛ انحرافی در دین مسیحیت بود. نسطوریوس از زعمای مسیحیت بود که در روزگار ساسانیان و در جهت رهانیدن مسیحیان ایران از اتهام تبانی و همکاری با رومیان مسیحی- که همواره با ایران در حال نبرد بودند- دست به بدعتی زد و جدایی مسیحیت ایران از مسیحیت روم را اعلام کرد. پس از آن آنان همواره در بین همتایان زردشتی و سپس مسلمان خود میزیستند و همکاری و تعامل خوبی هم با همدیگر داشتند. مسلمانان نیز به انان به عنوان اهل کتاب نگریسته حضور آنان در کنار خود را به رسمیت شناخته بودند. ارامنه نیز بسان آشوریان نسطوری به زندگی در میان ایرانیان عادت داشتند و اتفاقا تعامل خوبی هم با مسلمانان داشتند.
در آغاز قرن نوزدهم مسیونرها و یا مبلغان تبشیری مسیحی به ایران آمدند و ارومیه از اولین مکانهایی بود که انان در آنجا مستقر شده به فعالیتهای تبلیغی پرداختند. ابتدا آمریکائیها و سپس فرانسویها در ارومیه مستقر شدند و بین مسیحیان ارومیه به تبلیغ پرداختند. در این میان حمایت حکومتگران ارومیه از جمله ملک قاسم میرزا- حاکم وقت ارومیه- در گسترش فعالیت آنان موثر بود. در اثر موفقیت آنان در جلب مسیحیان ارومیه، دولتهای دیگر نیز به اعزام هیأتهای مذهبی به ارومیه مبادرت ورزیدند که از آن جمله میتوان به هیأتهای روسی، انگلیسی، آلمانی و… اشاره کرد. فعالیت انان در ارومیه تا اغاز جنگ جهانی اول به شدت تمام ادامه داشت و پس از آن بود که از دامنه فعالیت هیأتهای روسی، آلمانی و انگلیسی کاسته شد ولی هیأتهای فرانسوی و آمریکائی همچنان در این سرزمین فعال بودند. پس از جنگ جهانی اول و به دنبال آن روی کار امدن رضاشاه در ایران و حساسیت او نسبت به حضور بیگانگان تاحدودی از فعالیتهای انان کاسته شد هرچند این فعالیتها تا مدتها بعد ادامه داشت. در این پژوهش به فعالیتهای هیأتهای مسیونری فوق الذکر پرداخته خواهد شد.
۱- میسیونرهای آمریکایی
پروتستانهای آمریکائی از اولین هیأتهای تبشیری بودند که جهت تبلیغ آئین خود و به تبع آن نفوذ در آسیا وارد سرزمینهای آسیایی شدند. آنان ابتدا در ممالک شرق دور چون برمه، تایلند و… به تبلیغ پرداختند و سپس راهی ممالک مسلمان خاور میانه شدند.
از اولین اولین هیأت میسیونری آمریکایی، در ۱۸۳۰ هم به ایران فرستاده شد. در آن سال، هیأت مرکزی میسیونرهای خارجی، که مقرش در نیویورک بود [۱] فردی به نام مریک (j.l.merich) را به ایران اعزام کرد.[۲] در مورد فعالیت این فرد در ایران اطلاعی در دست نیست و اینکه آیا او توانسته بود به ارومیه برود یا نه اطلاع دقیقی وجود ندارد. ولی بعید به نظر میرسد که او توانسته باشد به ارومیه برود. گویا، مریک، گزارشی از اوضاع ایران تهیه کرده بود که امیدوارکننده نبود ولی این گزارش دلیلی برای توقف فعالیتهای «هیأت مرکزی میسیونهای خارجی» نشد چرا که آن هیأت در ۱۸۳۲، در سال بعد از اعزام مریک، دو نفر به نامهای اسمیت و دوایت به خاور نزدیک اعزام کرد. این هیأت در راستای ماموریتشان در خاورمیانه، پس از گشت و گذار در سوریه، عثمانی و ارمنستان، به ارومیه رسیدند و در آنجا با مسیحیان آشوری آشنا شدند سپس جهت انجام ماموریت میسیونری با آنان دیدار و مذاکره کردند.[۳] در استقرار این هیأت و هیأت آمریکایی بعدی در ایران، انگلیسیها، به ویژه کشیش انگلیسی در ایران- ژوزف ولف- نقش زیادی داشت. چرا که او در دورهی فتحعلیشاه، اجازه برپایی یک مدرسه دخترانه را از دولت گرفت و علاوه بر آن، توافقی مبنی بر ترجمه تورات با شاه منعقد نمود.[۴] به نظر میرسد که ژوزف ولف- که پروتستان بود- به محض اطلاع از حضور هیأت آمریکایی، آنان را جهت تحقق اهداف خود- که در توافق با شاه به دست آورده بود- مناسب یافت و به حمایت از آنان پرداخت. این هیأت در بازگشت به آمریکا، گزارشی از اوضاع مسیحیان در ایران به خصوص ارومیه ارائه کرد و این گزارش، هیأت مرکزی میسیونرهای خارجی نیویورک، مصمم به اعزام هیأتی جهت استقرار در ایران کرد آنان در برگشت به آمریکا، یکی از بزرگان آشوری به نام «ماریوهانا» را با خود به آمریکا بردند و او آمریکاییها را در فراهم کردن گزارش تحت عنوان «پژوهشی در ارمنستان و ایران» یاری کرد. به این خاطر در ۱۸۳۳م (۱۲۴۹ق) هیأتی به ریاست جاستین پرکینز به ایران اعزام شد.[۵] همراهان جاستین پرکینز در این سفر عبارت بودند از ۱- همسرش ۲- دکتر گرانت ۳- همسر دکتر گرانت ۴- کشیش هاس ۵- بانو بلیس ۶- ستودارد ۷- دوشیزه مایر و چندین خدمتکار.
جاستین پرکینز به محض ورود به ارومیه، به ملاقات و دیدار با مسیحیان ارومیه به خصوص آشوریان رفت. و پس از آن مصمم شد تا به تاسیس مدرسهای در آن شهر مبادرت ورزد. او در این مسیر از حمایت انگلیسیها برخوردار بود ولی رقبای قدرتمندی هم داشت که به آسانی نمیتوانست با آنان مقابله نماید و آنان رقیبان هم کیش خود از کشورهای آلمان و فرانسه بود. جهت غلبه بر آنان یافتن حامی مستحکم و قدرتمند در بین مقامات ایرانی، ضروری بود. به این خاطر به تکاپو افتاد و در نهایت موفق به جلب حمایت ملک قاسم میرزا حاکم وقت ارومیه شد. او که پسر بیست و چهارم فتحعلی شاه بود، در آن روزها حاکم ارومیه بود.[۶] او از طرف برادرش عباس میرزا به حکومت ارومیه منصوب شده در آن تاریخ چهارده سال بود که حکومت ارومیه را در اختیار داشت و به این خاطر علاقه خاصی به آن شهر پیدا کرده بود.[۷] ضمن اینکه از دوستداران فرهنگ غرب بوده، به شش زبان فرانسوی، انگلیسی، روسی، ترکی، عربی و هندی مسلط بود و از سرسختترین حامیان برپایی مدارس نوین در ارومیه به شمار میرفت. در ۱۲۵۰ ه.ق نزد پرکینز به فراگیری زبان انگلیسی پرداخت.[۸] در اثر این امر، رابطهی دوستانهای با پرکینز برقرار کرد و متعاقب آن، در ۱۲۵۵ ه.ق فرمانی از محمد شاه، برادر زادهاش، مبنی بر آزادی پروتستانها در تبلیغات مذهبی و نیز تاسیس مدرسهای در ارومیه برای نشر علوم و تربیت جوانان مسیحی و مسلمانان دریافت کرد و این فرمان «مقدمهای شد برای تبلیغ مبشرین آمریکایی».[۹] در این فرمان محمد شاه خطاب به هیأت آمریکائی آورده بود که آن عالیجاه به شوق و میل خود در بلده ارومیه مدرسه ترتیب داده و با سعی و دقت تمام مشغول تربیت و تعلیم جوانان و نشر علوم میباشدو این معنی باعث ظهور التفات و مراحم شاهنشاه درباره آن عالیجاه گشته به خصوص وفور مرحمت او را به صدور این همایون منشور عنایت قرین عز و افتخار فرمودیم[۱۰] اگر پیش از آن هیأت آمریکایی با احتیاط دست به ترویج آیین پروتستان بین مسیحیان میزد، این بار، با اخذ فرمان از شاه، در تحقق اهداف خود مصمم گردید. اولین اقدام این هیأت در ارومیه، تلاش در تاسیس مدرسهای دینی بود. او ابتدا از روی نسخ سریانی- نصرانی- الفبای سریانی را «آراست» و خودآموز انگلیسی جهت تعلیم آن زبان به نصرانیان و آشوریان تألیف کرد. و بر آن اساس، کتب دینی جهت تدریس در مدارس تدوین شد.[۱۱] ولی او در این راه، موانعی دیگر داشت.یکی از آن موانع، بیاعتمادی و تا حدودی بیاعتنایی آشوریان به او و اهدافش بود. یکی دیگر از آن دلایل، مشارکت فرزندان آشوریها در فعالیتهای روزمره خانوادههایشان بود چرا که آشوریان و در کل مسیحیان به کشاورزی اشتغال داشتند و فرزندانشان هم در این کار، یاریگر والدینشان بودند و رفتن هر روزه آنها به مدرسه، آنان را از کار بازمیداشت. دلیل دیگر اینکه آشوریان اگر چه مسیحی بودند ولی در اثر دوری از مسیحیان دیگر، آموزههای خاصی پیدا کرده بودند[۱۲] و به آسانی نمیتوانستند از آن آموزهها دست بردارند. پرکینز ولی در راه هدف خود مصمم بود. او برای برقراری ارتباط نزدیک با آشوریان، به پوشیدن لباس آنان و تقلید از آداب و رسوم آنان مبادرت میورزید و به این ترتیب موفق به نفوذ در میان آنان شد.[۱۳] سپس جهت تسهیل ورود فرزندان آنان به مدارس دینی، به پرداخت رشوه به خانوادههای فرزندان مبادرت ورزید و با تأکید بر اینکه هزینهی آنان را تأمین خواهد کرد و خوراک و پوشاک آنان را بر عهده خواهد گرفت، تعدادی از والدین را مجاب به راهی کردن فرزندانشان به مدارس آمریکاییها نمود.[۱۴]
پس از این تلاشها، اولین مدرسهی آمریکایی، با ۱۷ شاگرد در ۱۲۵۳ ه.ق در ارومیه افتتاح شد.[۱۵] پرکینز این آموزشگاه را در یکی از اتاقها، محل اقامت خود ترتیب داده بود و لوازم آن را خودش تهیه کرده بود و اولین مدرسه به نوعی اولین آموزشگاه در ایران محسوب میشد.[۱۶]
یکسال بعد، همسر دکتر گرانت، مدرسهای دخترانه در ارومیه بنیان نهاد که تنها چهار دانشآموز داشت. چند ماه بعد تعداد شاگردان این مدرسه به ده برابر افزایش یافت. ولی مدیر مدرسه چندی بعد در گذشت و فدلیا فسیک، بانوی آمریکایی دیگر عهدهدار اداره آن مدرسه شد.[۱۷] این مدرسه بیشتر بر روی آموزش مذهبی تاکید داشت. برنامه روزانه این مدرسه به این صورت بود: ۱- پرستش بامدادی ۲- نماز و خواندن کتاب مقدس و سرود آشوری ۳- صرف صبحانه ۴- شروع کلاسها که شامل قرائت قسمتهایی از کتاب دانیال، قرائت قسمتهایی از زندگانی حضرت عیسی، آموزش زبان آشوری، فیزیولوژی و انشا، نوشتن یا ستاره شناسی، درس جغرافیا، تعلیم عهد عتیق و رساله به زبان عبرانی و یا کتاب داوران ۵- شام و پرستش شبانگاه و مطالعه.[۱۸]
با این اقدامات قدمهای اولیه جهت نفوذ هیأت آمریکایی در میان مسیحیان ارومیه برداشته شد. در اثر فعالیتهای این هیأت در ایران، میسیونهای نسطوریان در ایران، به آن هیأت داده شد و جاستین پرکینز به عنوان کشیش با نفوذ، اداره امور تبلیغ و آموزش آمریکاییها را در ارومیه را برعهده داشت. او علاوه بر فعالیت در ارومیه، فعالیتهای تبلیغی خود را در دیگر نقاط ایران از جمله تبریز، همدان و… گسترش و به اعزام مبلغین به آن شهرها اقدام نمود. در ۱۸۳۹م، تعداد مدارس آمریکایی در ارومیه به ۱۲ آموزشکده افزایش یافت و در ۱۸۴۰م، در ۷۰ دهکده در اطراف ارومیه آموزشکده دایر بود. هفت سال بعد، این مدارس به ۸۱ مدرسه افزایش یافت و تعداد ۵۳۰ نفر در آن مدارس به تحصیل میپرداختند.[۱۹] برنامه درسی این مدارس بیشتر آموزش مبانی آیین پروتستان و نیز زبان انگلیسی بود. این برنامه به این صورت اجرا میشد: ۱- قرائت: ۲ ساعت ۲- نوشتن بر روی شن و ماسه و آموختن حساب به وسیله چرتکه ۲ ساعت ۳- قرائت کتاب مقدس به زبان اشوری ۲ ساعت- پرکینز قبلا بخشهایی از کتاب مقدس را به زبان آشوری ترجمه کرده بود- ۴- آمزش زبان انگلیسی ۲ ساعت[۲۰]
فعالیت میسیونرهای آمریکایی تنها محدود بعد آموزشی- تبلیغی نمیشد بلکه در زمینههای دیگر نیز فعال بود که از آن جمله میتوان به فعالیت در امور پزشکی و طبابت اشاره کرد. رهبری این فعالیت، بر عهده دکتر گرانت بود. او در ۱۸۴۸ و در جریان بیماری طاعون ارومیه، کمک زیادی به مردم کرد و در کاستن از تلفات آن بیماری نقش زیادی داشت.[۲۱]
تاسیس چاپخانه از دیگر اقدامات هیأت آمریکایی در ارومیه بود که در آن آثار درسی و نیز و دینی به چاپ میرسید و آن چاپخانه از قویترین چاپخانههای ارومیه بود.[۲۲] در این چاپخانه، ماهنامهای هم تحت عنوان «زاری ری دی با هرا» یا تابش روشنایی چاپ میشد[۲۳] که به مثابه ارگان آن هیأت عمل میکرد.
چنانچه پیشتر گفته شد این هیأت فعالیتهای خود را به مرور گسترش داد و دیگر شهرهای کشور نیز به تاسیس آموزشگاه مبادرت میورزید. در ۶۹ م، جاستین پرکینز در گذشت و پس از آن، نام هیأت از «میسیون نسطوریان در ایران» به «میسیون آمریکا در ایران» تغییر یافت.[۲۴] و به این ترتیب گستره فعالیت این هیأت کل ایران را شامل میشد ولی با این حال عمده فعالیت این هیأت در ارومیه بود. در اثر فعالیتهای این هیأت، در ۱۸۹۵م، تعداد مدارس آن هیأت در ارومیه به ۱۱۷ مدرسه و تعداد دانشآموزان به ۳۴۱۰ نفر میرسید.[۲۵]
البته این هیأت همواره با دیگر هیأتهای میسیونی در ارومیه در درگیری و کشمکش بود که از آن جمله میتوان به درگیری این هیأت با هیأت میسیونری کاتولیک فرانسوی اشاره کرد. اگر چه هیأت فرانسوی بعد از هیأت آمریکایی به ایران آمده بود، ولی در اثر فعالیت سفیر فرانسه در ایران و به خصوص بعد از جنگ هرات، از حمایت محمد شاه برخوردار بود و در اغلب دعاوی، شاه طرف هیأت فرانسوی را میگرفت. با این حال به علت نفوذ کم دستگاه دیپلوماسی فرانسه در ایران و نیز نفوذ بیشتر انگلیس، در نهایت انگلستان بر دربار ایران چیره میشد و به تبع آن، آمریکاییها که مورد حمایت آنان بودند، آزادی عمل بیشتری مییافتند. یکی از این اختلافات آنقدر شدید بود که منجر به دادن شدن اولتیماتوم به دولت ایران شد. به این صورت که بعد از نبرد هرات، محمد شاه، به اعطای امتیازات به هیأت فرانسوی مبادرت ورزید و این امر، واکنش هیأت ارتدوکس روسی و پروتستان انگلیسی- آمریکایی را برانگیخت. پس از آن فشارها به دولت جهت کاستن از امتیازات داده شده به فرانسویها زیاد شد و روسیه اولتیماتومی به میرزا آغاسی فرستاد. مقاومت آغاسی باعث وخامت اوضاع شد تا اینکه حاکم وقت ارومیه- قاسم میرزا- که در آن مقطع بیشتر حامی فرانسویها بود، عزل و بخشی از اموال کاتولیکها در ارومیه به هیأت آمریکایی واگذار گردید.[۲۶]
در جنگ جهانی اول، در اثر حمله عثمانی به ارومیه از نفوذ هیأتهای مسیحی به ویژه آمریکایی کاسته شد و به ویژه، قیام شیخ عبیدالله در ارومیه- که از طرف عثمانی حمایت میشد- ضربات سختی بر هیأت آمریکایی وارد کرد. پس از آن نیز از نفوذ هیأتهای فوق در ارومیه کاسته شد تا اینکه در دوره رضا شاه، تقریباً فعالیت این هیأتها تعطیل شد و تنها محدود به مدرسه پزشکی در آن شهر گردید. با این حال، اقدامات این هیأت، تأثیرات زیادی در دراز مدت داشت و آن گروش تعداد زیادی از مسیحیان ارومیه به آیین پروتستان بود.
۲- هیأت میسیونری فرانسوی
اولین هیأت سیاسی- مذهبی فرانسوی، در جریان نامه فتحعلی شاه به ناپلئون، بعد از جنگهای ایران و روس به ایران اعزام شد. به این صورت که پس از شکست ایران از روس، فتحعلیشاه، با ارسال نامهای به ناپلئون- به وسیله میرزا عسگر خان افشار ارومی- از او استمداد طلبید. متعاقب آن، ناپلئون نیز در راستای سیاستهای استعماری خود که همانا فشار به انگلیس و روسیه و رسیدن به هند بود، هیأتی را به سرپرستی ژنرال گاردان به ایران فرستاد.[۲۷] در این هیأت به ظاهر سیاسی- نظامی، دو نیز کشیش نیز راهی ایران شد. آن دو کشیش به احتمال زیاد گزارشی از اوضاع مسیحیان ایران تهیه و به فرانسه ارسال کردند ولی گویا به علت عدم موفقیت هیأت ژنرال گاردان آنان نیز به کشورشان بازگشتند. یکی از آنان «داماد» نام داشت که سعی فراوانی کرد به تختگاه عیسویان در آذربایجان دست یابد ولی به دلایلی که احتمالا به موقعیت هیأت ژنرال گاردان و عدک موفقیت آن هیأت در ایران مربوط میشد نتوانست به آن هدف خود دست یابد ولی با این حال گزارشی از اوضاع مسیحیان- با یاری مسیحیان ایرانی به خصوص کاتولیکها- تهیه و به زادگاهش برد.
اولین هیأت میسیونری فرانسوی در ۱۸۴۰ م به ارومیه وارد شد. آنان که به لازاریستها مشهور بودند، مروج آیین کاتولیک بودند و هدفشان تبلیغ آن آیین بین مسیحیان ارومیه بود.[۲۸] این هیأت پس از ورود به ارومیه، به تاسیس مدارس نوین مبادرت ورزید و اولین مدرسهی فرانسویها در ۱۸۴۱م در ارومیه بنیان نهاده شد. آنان بلافاصله اقدامات خود را گسترش دادند و دو باب مدرسه دخترانه و پسرانه و یک کتابخانه، یک قرائتخانه و یک باب چاپخانه در ارومیه دایر کردند[۲۹] آنان سپس مرکز دیگری در حومه سلماس تاسیس کردند[۳۰] و آنجا را نیز به عنوان مقر خود درآوردند. این هیأت در دوره محمدشاه، بر نفوذ و نیز دامنهی فعالیتشان افزودند چرا که او از هیأت مزبور حمایت صریحی میکرد. او به دلایلی چند، به حمایت از هیأت فرانسوی پرداخت که یکی از آنها، وجود معلم فرانسوی در دربار او بود. دلیل دیگر بدبینیاش به انگلیس و روسیه بود. به خصوص بعد از نبرد هرات و شکست خوردن «شاه غازی» در آن نبردها و از دست دادن هرات، بر این بدبینی افزوده بود.[۳۱] دلیل دیگر او در حمایت از مسیحیان رقابت با دولت عثمانی بود. عثمانیها در ان سالها به سرکوب عیسویان مادرت ورزیده بودند و از طرف دیگر از مهاجمان به سرحدات ایران به خصوص توسط کردهان حمایت میکردند. به این خاطر محمد شاه با میدان دادن به مسیحیان در صدد بود از آنان به صورت سدی در مقابل آن تهاجمات استفاده نماید.[۳۲] در اثر این عوامل محمد شاه در صفر ۱۳۵۷ فرمانی تحت عنوان «اصل آزادی اعتقاد» را صادر کرد و به این صورت به همه ادیان و به خصوص عیسویان ازادی اعتقادی داد. لذا هیأت فرانسوی، بر فعالیت خود در دوره او افزودند. در اثر این فعالیتها، مسیحیان سلماس تماماً به آیین کاتولیک در آمدند و بالغ بر ۳۵ باب مدرسه در اطراف ارومیه توسط آنان تاسیس شد. در این مدارس، زبان فرانسه و تعلیمات دینی تدریس و در داخل شهرها، زبان و ادبیات فارسی هم برای علاقهمندان تدریس میگردید.[۳۳] این تلاشها باعث شد تا سفارت واتیکان به جای اینکه در تهران مستقر شود، در ارومیه مستقر شد و دیگر هیأتهای کاتولیکی در سراسر ایران، دستورات خود را از آن میسیون دریافت میکردند.[۳۴] چنانچه در مبحث قبل گفته شد، این حمایتها- حمایت محمدشاه از هیأت فرانسوی- باعث حساسیت ویژه دول روس و انگلیس شد و در نهایت به کاسته شدن از نفوذ هیأت فرانسوی انجامید. در این میان رفتن دوسرسی سفیر وقت فرانسه از ایران تاثیر زیادی در کاستن از قدرت عمل هیأتهای فرانسوی داشت. او که نفوذ زیادی در دربار ایران به ویژه حاجی میرزا آغاسی داشت از او امتیازاتی به نفع هیأت فرانسوی اخذ میکرد و این امر بر قدرت آن هیأت میافزود. پس از عزیمت او از ایران روسها و انگلیسیها که از هفوذ او در دربار نگران بودند بر فشارشان بر دربار افزودند و در زمینه فعالیتهای مسیونی نیز از آمریکائیها حمایت کردند. در اثر این فشارها به هیأت فرانسوی ابتدا سرکشیش دارنی ارومیه دستگیر و زندانی شد و سپس بخش زیادی از املاک آنان به هیأت آمریکائی داده شد. [۳۵] در این میان هیأت فرانسوی، به توجه به رابطهی حسنهاش با روحانیون، توانست جایگاه و نیز املاک خود در ارومیه را حفظ کند به این صورت که وقتی ملک قاسم میرزا حاکم ارومیه و بزرگترین حامی فرانسویها عزل شد، برخی از املاک آنان به هیأت آمریکایی واگذار شد ولی آنان با توسل به روحانی شهر،- سید عبدالمجید- از او فتوایی به این صورت دریافت کردند: «پادریان- کشیش- کاتولیک نه تنها به عبادت خدا اشتغال دارند بلکه همه اتهامات وارده به آنان ناشی از جهل [دشمنان شاه] است و اینکه پروتستانها میگویند کاتولیکها درصدد گرواندن مسلمانان به آیین کاتولیک هستند درونی بیش نیست و شایعهای نارواست. چون از من خواستهاند پرده از روی حقیقت بردارم. شهادت میدهم که پادریان فرانسوی هرگز قدمی با مخالفت با اسلام برنداشته و هرگز دست به تبلیغ مسیحیت بین مسلمانان نزده است.» این نامه اگرچه تأثیر اندکی بر بهبود اوضاع فرانسویها گذاشت ولی بخشی از اموال آنان توسط هیأتهای آمریکایی غارت شده تنی چند از کشیشان فرانسوی دستگیر شدند.[۳۶] البته در این میان کشیشهای فرانسوی بیشتر از همتایان پروتستان خود مقصر بودند چرا که آنان را به بی دینی متهم میکردند. تداوم این اقدامات کشیشهای فرانسوی بر دامنه اختلافات میافزود و در این میانه دولتین انگلیس و روس نیز که هراس از نفوذ آیین کاتولیک در ایران داشتند بیکار نبودند و بر درگیریها دامن میزدند. این امر باعث شد تا محمد شاه در اعلانی رسمی به هر دو فرقه فعال در یارن تذکر دهد که از این پس مذاهب و ملل مختلفه که در این دولت علیه و در ممالک ما اقامت دارند از دین خود به کیش و مذهب دیگر عدول ننماید و چنانچه احدی از کشیشان چه از طایفه ارامنه و چه طایفه کانولیک یکدیگر را به آیین خود دعوت نمایند و به کیش خود دراورند مواخذه عظیم و سیاست شدید خواهند شد و هر کسی که مرتکب چنین عملی شودو به موعظه و نصیحت ملت دیگر را به دین خود درآورد اگر تبعه این دولت علیه است از شغل خود نزول و مورد تنبیه و ترجمان خواهد بود و چنانچه انتساب به دول سایره داشته باشداخراج بلد خواهد گردید. [۳۷] در اثر این تهدید تا حدودی از فعالیت فرانسویها و امریکائیها علیه هم کاهش یافت و اگرچه این فرمان بیشتر به ضرر فر.انسویها بود تا امریکائیها ولی این وضع به این منوال نماند. در ۱۸۴۴ سفیری از فرانسه به نام سارتیژ به ایران آمد. او در راستای رفع محدودیت از فرانسویها و بازگرداندن اموال آنان تلاش کرد. تلاشهای او از یک طرف و فتوی مجتهد شهر از طرف دیگر باعث بهبودی اوضاع آنان شد ولی آنان همواره در سایه هیأتهای آمریکایی بودند. با روی کار آمدن ناصرالدین شاه و در دوره صدارت امیرکبیر، اوضاع آنان تا حدودی بهبود یافت چرا که امیرکبیر تا حدودی نگاه بیطرفانه به مسیحیان داشت و از هر دو گروه کاتولیک و پروتستان حمایت میکرد.[۳۸]
امیرکبیر، بر آزادی اعتقادات معتقد بود و بنابراین به محض رسیدن به قدرت، اصل آزادی اعتقادی را که در دوره محمد شاه رواج داشت دوباره به رسمیت شناخت. او که در دوره حضور در آذربایجان به عنوان مربی ناصرالدین شاه- که در آن مقطع ولیعهد بود- از اوضاع و احوال مسیحیان مطلع بود و بر وضعیت آنان اشراف داشت. لذا او از مالیتهای وضع شده علیه کاتولیکها کاست و تلاش زیادی به عمل آورد تا آنان را هم طراز مسلمانان قرار دهد. او رسیدگی به دعاوی حقوقی عیسویان را به محکمه عدالت سپرده و خلیفهگیری کاتولیکهای آذربایجان را به مراشیو واگذار کرد و به او دستور داد نگذارد کسی به حقوق آنان تعدی نماید.[۳۹] در اثر این تلاشها، کاتولیک آزادی عمل یافتند اگرچه رقبایشان نیز به همان میزان آزادی عمل یافته بودند.
اوضاع این هیأت روز به روز در اثر رهبری پادری کلوزل رو به بهبود بود. کلوزل، رئیس هیأت لازاریستها در ارومیه، نماینده پاپ در ایران، حاکم [شرع] بین مسلمانان و عیسویان و ملت باشی- مقامی که توسط شاه منصوب میشد و به عنوان رهبر کاتولیکها بود- در ارومیه بود.[۴۰] او در ۱۲۹۹ ه.ق درگذشت و پس از او سالومون به ایران اعزام گردید.[۴۱]
در ۱۸۹۳ (۱۳۱۱ه.ق) درگیری و نبرد، دوباره بین فرانسویان و آمریکاییها شروع شد. به این صورت که این دو هیأت بر سر تسلط بر چهار کلیسای آنه مریم، میوناها، گوری گزوگیورکز در سلماس اختلاف داشتند. آمریکاییها ادعا میکرد که این کلیساها، به خاطر اینکه اهالی آن منطقه پروتستان هستند. به آنان تعلق دارد.
کاتولیکها هم ادعا میکردند که در زمان تأسیس آن کلیساها، اهالی آن منطقه کاتولیک بودند. این دعوی به ناصرالدین شاه ارائه شد و او مظفرالدین میرزا ولیعهد و مستشارالدوله را مامور رسیدگی به این موضع کرد. در اثر نفوذ فرانسویها در دربار، اینبار، مظفرالدین میرزا رای به نفع کاتولیکها- فرانسویها داد.[۴۲] سه سال بعد از آن جریان، ریاست هیأت فرانسویها در ایران به فرانسوا آلنه واگذار شد و اولین مدرسه شبانهروزی غیردینی در ارومیه توسط او تاسیس شد.[۴۳]
این هیأت، علاوه بر دایر کردن آموزشکده به انتشار نشریاتی نیز مبادرت ورزیدند که میتوان به نشریه «کالا دشرارا» یا صدای حقیقت اشاره کرد.[۴۴]
این هیأت نیز مثل هیأت آمریکاییها در ارومیه، بعد از جنگ جهانی اول از فعالیتهایش کاسته شد و در ۱۳۱۲ ه.ق در دوره رضا شاه، مدارس آنان اغلب در ارومیه تعطیل شدند و تنها یک باب پرورشگاه در ارومیه توسط آنان اداره میشد که بعدها به مدرسه پشیداد تغییر نام داد و سالها توسط خلیفهگری کاتولیکها در ارومیه اداره میشد. این هیأت بعدها، مدرسهای دخترانه به نام فرحناز را در ارومیه احداث کردند که توسط کاتولیکهای مون پیر اداره میشد.[۴۵]
۳- میسیونرهای انگلیسی
میسیونرهای انگلیسی و دیرتر از آمریکاییها و فرانسویها، به ارومیه آمدند. آنان از مدتها قبل در سیاست ایران از بازیگران اصلی بودند و به خصوص به خاطر حفظ مستعمره پربارشان- هند- در ایران حضوری موثر داشتند لذا مثل فرانسه و حتی امریکا خود را چندان نیازمند به حضور فرهنگی و به نبع آن استفاده از آن در راه اهداف خود نمیدید. آنان که پیشتر از آن هیأت آمریکایی حمایت میکردند، ابتدا با این تصور که با آمریکاییها اشتراک مذهب دارند از اعزام هیأت مذهبی به ارومیه خودداری کردند و صرفاً به حمایت از آمریکاییها بسنده نمودند و چنانچه پیشتر گفته شد، دلیل استقرار و نیز گسترش دامنه فعالیت آمریکاییها در ارومیه، آنان بودند. مشاهده نفوذ فرانسه و آمریکا در آذربایجان و به خصوص بین مسیحیان، آنان را بر این داشت تا به اعزام هیأتهایی به میان مسیحیان به ویژه مسیحیان ارومیه مبادرت ورزند. اولین هیأت انگلیسی در ۱۲۹۹ ه.ق و در دوره ناصرالدین شاه به ارومیه فرستاده شد. در آن مقطع، آمریکاییها علی رغم حمایت انگلستان، موفق به نفوذ کامل در منطقه نشده بودند و فرانسویها یکهتاز میدان بودند و در کنار نفوذ مذهبی، دارای نفوذ سیاسی- اقتصادی هم بودند. این امر انگلستان را به این خیال انداخت که در صورت حضور گروههای انگلیسی بهتر میتوانند در منطقه نفوذ پیدا کنند لذا در آن سال هیأتی را به ارومیه فرستاد. سه سال بعد، و در جهت حمایت از آشوریان، انجمنی را در لندن بنیان نهادند که هدفش تبلیغ بین آشوریان بود. پس از آن باب نامهنگاری بین آشوریان را گشود. چهار سال بعد، در ۱۳۰۳ ه.ق دو کشیش «با فرهنگ و پاک سرشت» که دارای مقام استادی در دانشگاه کمبریج بودند به ارومیه فرستاد. هدف آنان این بود که این بار جلوی نفوذ فرانسویان را بگیرند و آشوریان را به سوی خود جلب نماید. آنان همراه با خود چاپخانهای را هم به ارومیه بردند و نشریهای به نام Assyriam mission from Asyria به راه انداختند و سپس به تاسیس مدارس مذهبی اهتمام ورزیدند. ابتدا یک مدرسه پسرانه و سپس آموزشگاهی دخترانه را بنیان نهادند. ولی آنان در هدف خود موفق نبودند چرا در ۱۸۸۹(۱۳۰۶ق) عملاً مدارس خود را تعطیل کرده بودند.[۴۶] ولی همچنان در ارومیه حضور داشتند. این هیأتها که زیر نظر اسقف کانتر بوری اداره میشد. علاوه بر ارومیه، در کوچیانس و وان نیز پایگاه داشت و اسقفهایی از آنان کلیساها در آن شهرها استقرار پیدا کرده بودند.[۴۷] رئیس این هیأت، مدتها برعهده عالیجناب لسنه بود که مدت سی و دو سال در آن منطقه سکونت داشت.[۴۸] در ۱۹۰۲م آنان دارای پایگاه کوچکی در ارومیه بودند که توسط کشیشی به نام براون اداره میشد.[۴۹] آنان، در توافقی با آمریکا، منطقه شمال و شمال غرب ایران را به آنان واگذار کردند [۵۰]و خود مرکز و جنوب ایران را به عنوان مرکز تبلیغی خود قرار دادند لذا چندان میلی هم به فعالیت گسترده در منطقه نداشتند چرا که فعالیت آنان، به مثابه کاسته شدن از فعالیت آمریکاییها بود، هر دو به مسیحیان را پروتستان دعوت میکردند و هر دو در صدد اشاعه زبان انگلیسی بودند. علاوه بر آن با کمبود داوطلب جهت تحصیل در مدارس خود روبرو بودند به خصوص این که مسیحیان ارومیه با امریکائیها بیشتر مانوس بودند و آنان را در اثر حضور درازمدت در ارومیه و نیز خدماتی که ارائه داده بودند بیشتر قبول داشتند تا تازه واردانی که چیز تازه ای برای انان نیاورده بودند. البته بر عکس ارومیه، انگلیسیها در دیگر نقاط ایران موفق بودند و مدارس و پایگاههایی در شهرهایی چون همدان، اصفهان و… داشتند ولی چنانچه گفته شد در توافقی با آمریکائیها ارومیه را به انان واگذار کردند بنابراین چندان تمایلی به مشغول شدن در ارومیه نداشتند.
۴- هیأت میسیونری روسیه
روسها هم مثل انگلیسها- دیرتر از آمریکا و فرانسه وارد ارومیه شدند. آنان بیشتر درگیر مسائل سیاسی بودند تا مذهبی و یا فرهنگی و همراه با انگلیس امتیازات خود را با فشار مستقیم به دربار به دست میآورند. به عبارت دیگر اوضاعشان مثل اوضاع انگلیسیها بود. یکی از مشخصههای سیاست روسیه در ایران رقابت با انگلستان بود به این صورت که هر اقدامی که انگلستان به آن دست مییازید، روسیه هم به آن دست میزد و عکس این امر هم صادق بود. بنابراین وقتی در ۱۳۰۳ ق، انگلیس به دایر کردن مرکز میسیونی اقدام کردند، بلافاصله روسها نیز به دایر کردن مرکز میسیونی در ارومیه برآمدند. هر چند بیشتر از آن، هیأتهایی از طرف کلیسای ارتدوکس روسی در ایران فعالیت میکرد ولی آنان بیشتر نگران نفود کاتولیک بودند و علیه آنان فعالیت میکردند تا تبلیغ ارتدوکس و طرح اولتیماتوم به محمدشاه در جریان درگیری هیأتهای کاتولیک با هیأت پروتستان- فرانسویها و آمریکائیها- هم دراین راستا بود. شاید یکی از دلایل دیگر عدم حساسیت انان به تبلیغ بین مسیحیان، اطمینان آنان از طرف ارامنه بود. ارامنه که بطور طبیعی از حامیان منافع روسیه در ایران بودند به خاطر بندی از قرارداد ترکمانچای همواره تحت حمایت روسها بودند و هرگونه فشار به آنان از طرف دولت ایران همواره با واکنش روسها مواجه میشد.بناراین چون به وفاداری ارامنه به خود پشت گرم بودند و با توجه به جدایی مذهب ارامنه با دیگر مسیحیان، چندان نگرانی از این بابت نداشتند ولی وقتی انگلیس به تاسیس مرکز میسیونی در ارومیه اقدام کردند، آنان نیز وارد منطقه شده و آموزشکدههایی را تاسیس کردند. آنان در ابتدا با چند مانع روبرو شدند. یکی اینکه قبل از ورود آنها، اغلب مسیحیان، جذب دو گروه آمریکایی و فرانسوی شده بودند. بنابراین داوطلب جهت تحصیل در آموزشکدههای آنها کم بود. دیگر آنکه ایرانیان به دلایلی تاریخی، دلبستگی به نامنویسی در مدارس آنان نشان نمیدادند و با آداب و فرهنگ آن دیار ناآشنا بودند. آنان جهت رفع این موانع به ترفندی دست زدند به این صورت که با پرداخت کمک هزینه به مدارس فرانسوی، از آنان خواستند زبان روسی در کنار فرانسوی در آن مدارس تدریس شود.[۵۱] به این خاطر بود که مدارس آنان در ۱۹۰۲، بسته بود.[۵۲] ولی به مرور، نفوذ آنان گسترش یافت طوریکه اغلب مسیحیان به روسیه گرایش پیدا کردند و بعضی از انان به آیین ارتدوکس گرویدند. اوژن اوبن سفیر وقت فرانسه در ایران در این زمینه میگوید:« تغییر مذهب نسطوری به صورت دستهجمعی و ترک تابعیت بعضی از پروتستانها و کاتولیکها در سالهای ۷- ۱۹۰۶ همه از برکت چشمداشت به نفوذ و ابراز قدرت روسها ناشی شده که به نحو چشمگیری انجمن نوپای ارتدوکس را مورد حمایت قرار میدادند. به دنبال یأس و ناامیدی که در دل مردم ایجاد شده بود کم کم همه اغنام الله دسته دسته به آغل آنها سوق داده شدهاند. از آن هنگام به منظور جلب پیروان جدید یا به اصطلاح در نشریه گرد آوردن و یارگیری جدید ارتدوکس، دخالت در امور روستاها آغاز گردید»[۵۳] و این امر نشان از نفوذ میسیون روسها در منطقه بود ولی این نفوذ نیز چندی نپایید چرا که پس از جنگ جهانی دوم و متعاقب آن وقوع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، مذهب ارتدوکس در خود روسیه هم ممنوع شد چه رسد به ممالک همجوار.
۵- دیگر هیأتهای مسیونی در ارومیه
علاوه بر هیأتهای مسیونی ذکر شده در بالا، هیأتهای دیگری نیز بطور موقت و محدود در ارومیه دست به فعالیت زدند که البته با موفقیت همراه نبود. چنانچه در بالا گفته شد کمبود داوطلب تحصیل در مدارس دینی مسیونرها و نیز نا آشنائی به فرهنگها در عدم موفقیت هیأتهای دیگر نقش زیادی داشت. یکی از هیأتهایی که چندی در ارومیه فعال بود هیأت آلمانی آلمان- اورینت بود که مرکزیت آن در پوتسدام بود و تحت عنوان «واین مایستر اشترا۳۰» موسوم قبودند. این هیأت در آغاز جنگ جهانی اول هیأتی به ارومیه اعزام کرد و آن هیأت پرورشگاه و نیز مدرسه ای در ارومیه تاسیس کردند که بیشتر ارمنه در ان مدرسه مشغول تحصیل بودند. چندی بعد از آغاز فعالیت آنان، و به علت شکست آلمان در جنگ آن هیأت فعالیتهای خود را تعطیل کرد و به تبع آن کودکان ارمنی در خیابانها رها شدند.[۵۴]
نتیجه:
حضور مسیونرهای مسیحی تاثیرات درازمدت و کوتاه مدت زیادی داشت. در کوتاه مدت حضورشان باعث اختلاف بین گروههای مذهبی مسیحی از یک طرف و مسیحیان با مسلمانان از طرف دیگر شد. علاوه بر آن در رابطه دولت با مسیحیان نیز تاثیر کذاشت. به این صورت که آنان تحت تاثیر القائات مسیونرها دست به اقدامات ایذایی و در جهت تهدید تمامیت ارضی کشور برآمدند که ادعای خود مختاری ارومیه از طرف کلدانیها- آشوریها به رهبری ماری شیمون- در ۱۹۲۰م از آن جمله است. در اثر این اختلافات ارومیه در طول دوجنگ جهانی اول و دوم دچار چنان درگیری داخلی شد که به گواه جهانگردان آن زمان،شهر زیبای ارومیه به خرابه ای مبدل شده بود. حمایت دولتهای خارجی از مسیحیان در آن نبرهای جهانی آنان را جری تر کرد و باعث شد تا در مقابل دولت مرکزی بایستند و از طرف دیگر اختلافات آنان با کردها و شیعیان باعث ایجاد درگیریهای خانمان سوز در ارومیه شد که پرداختن به آن در این مجال نمیگنجد. در دراز مدت نیز حضور مسیونرها باعث پراکندگی و اختلاف بین مسیحیان شد و این امر مهاجرت گسترده مسیحیان به خارج از مرزهای ایران را سبب گردید طوریکه در طول سالهای پس از جنگ جهانی اول و دوم دهها هزار نفر از مسیحیان ارمنی و نیز آشوری به کشورهای روسیه- شوروی سابق- و نیز اروپایی مهاجرت کردند.
در یک نتیجه گیری کلی باید گفت که اگرچه مسیونرهای مذهبی جهت تبلیغ آئین خود به منطقه آمده بودند ولی هدفی ورای تبلیغ دین داشتند و آن نفوذ در بین مسیحیان و استفاده از آنان در راستای سیاستهای دولتهای خود بودند که این مهم در جنگهای جهانی اول و دوم رخ نمایاند، موقعیکه مسیونرها با تبلیغات خود مسیحیان را ابتدا در مقابل مسلمانان و بعد دولت مرکزی قرار دادند و باعث خونریزیهای بسیار و مهمتر از آن اختلاف بین هموطنان مسلمان و مسیحی شدند.
*. متولد ۱۳۵۳ شهرستان هشترود- آذربایجان شرقی لیسانس تاریخ از دانشگاه تبریز، فوق لیسانس تاریخ ایران باستان از دانشگاه شهید بهشتی تهران، کارشناسی معاونت پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی (۱۳۸۵- ۱۳۸۰) کارشناسی ادارهی کل اسناد و بایگانی راکد قوه قضائیه (۸۴- ۱۳۸۳) کارشناس دفتر پژوهش و تدوین تاریخ انقلاب اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی (۱۳۸۴- ۱۳۸۱) کارشناس دفتر پژوهشهای کاربردی معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی ( – ۱۳۸۴) مؤلف و مدون آثار زیر:
۱- خاطرات محسن رفیقدوست (۱۳۸۳- مرکز اسناد انقلاب اسلامی) ۲- دهه سرنوشتساز (۱۳۸۵- مرکز اسناد انقلاب اسلامی) ۳- قیام مسجد گوهرشاد (۱۳۸۶- مرکز اسناد انقلاب اسلامی) ۴- زندگینامه شهید مدنی (۱۳۸۵- همراه با آقای رضا بسطامی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی) ۵- تشکلهای سیاسی- مذهبی دهه ۱۳۲۰ ش (زیر چاپ- همراه با اکبر فلاحی- دفتر اداره کل اسناد و بایگانی راکد قوه قضائیه) و مقالات متعددی در نشریات تخصصی انقلاب اسلامی.
[۱]. ویدا همراز، «میسیونرها و نخستین گام نفوذ آمریکا در ایران» تاریخ معاصر ایران، کتاب دهم، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی- وابسته به بنیاد مستضعفان و جانبازان، ۱۳۷۵ ص ۱۳٫
[۲]. همان، ص ۱۷٫این دو از فرقه پرسبیترینها- منشعب از پروتستان- بودند.
[۳]. آبراهام نسیلسون، روابط سیاسی ایران و آمریکا، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸، ص ۲۸٫
[۴]. هما ناطق، کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران، (۱۹۲۱-۱۸۳۷) با مقدمه فریدون آدمیت، تهران، موسسه فرهنگی هنری، انتشاراتی معارصر پژوهان، ۱۳۸۰، ص ۱۷۹٫
[۵]. آبراهام نسیلسون، پیشین، ص ۲۸٫
[۶]. اوژن اوین [سفیر وقت فرانسه در ایران ]، ایران امروز ۱۹۰۷- ۱۹۰۶، ترجمه و حواشی و اضافات: علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، ۱۳۶۲ ص ۱۲۹٫
[۷]. اوژن اوین [سفیر وقت فرانسه در ایران ]، ایران امروز۱۹۰۷-۱۹۰۶، ترجمه و حواشی و اضافات: علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، ۱۳۶۲ ص ۱۲۹٫
[۸]. عضدالدوله سلطان احمد میرزا، تاریخ عضدی با توضیحات دکتر عبدالحسین نوایی، تهران، نشر علم، ۱۳۷۶، ص ۲۰۷٫
[۹]. عضدالدوله سلطان احمد میرزا، پیشین، ص ۲۰۸٫
[۱۰]. ویدا همراز، پیشین، ص ۲۶ به نقل از نشریه یادگار شماره ۶ و ۷
[۱۱]. همان.
[۱۲]. هما ناطق، پیشین، ص ۱۷۹٫
[۱۳]. ویدا همراز، ص ۱۸٫
[۱۴]. هما ناطق، ص ۱۷۹٫
[۱۵]. محمد تمدن، اوضاع ایران در جنگ جهان اول یا تاریخ رضائیه، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۰، ص ۹۷٫
[۱۶]. همان.
[۱۷]. هما ناطق، پیشین، ص ۱۸۰٫
[۱۸]. محمد تمدن، پیشین، ص ۹۸٫
[۱۹]. همان.
[۲۰]. علی دهقان، رضائیه سرزمین زردشت، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۸، ص ۱۴۳و نیز الدر، جان، تاریخ میسیون آمریکائی در ایران، تهران، نور جهان، بی تا، صص ۲۹- ۲۸٫
[۲۱]. محمد تمدن، ص ۹۸٫
[۲۲]. هما ناطق، پیشین، ص ۲۳۴٫
[۲۳]. اوژن اوبن، ص ۱۰۴٫
[۲۴]. اوژن اوین، پیشین، صص ۴۵- ۱۴۴٫
[۲۵]. محمد تمدن، پیشین، ص ۹۸٫
آبراهام نسیلسون، پیشین، ص ۲۸٫
[۲۶]. همان ناطق، پیشین، ص ۱۷۸٫
[۲۷]. نک به : ماموریت ژنرال گاردان در ایران.
[۲۸]. اوژن اوین، پیشین، ص ۱۰۰٫
[۲۹]. محمد تمدن، پیشین، ص ۹۴ لازاریستها فرقه ای از عیسویان بودند که هوادار و پیرو «سن لازار» بودند که از دوستان حضرت عیسی بود و در روایات عیسوی آمده است که حضرت عیسی او را دوباره جان بخشید. او پس از مدتی به شهر مارسی فرانسه آمده آنجا را به عنوان پایگاه خود قرار دادو سرکشیش آنجا شد و مدتی بعد در همان جا به شهادت رسید.
[۳۰]. آبراهام نسیلسون، پیشین، ص ۴۲٫
[۳۱]. هما ناطق، پیشین، ص ۱۷۴٫
[۳۲]. همان، ص ۱۷۳٫
[۳۳]. محمد تمدن، ص ۹۵٫
[۳۴]. هما ناطق، ص ۲۱۵٫
[۳۵]. همان، ص ۱۷۸٫
[۳۶]. همان، ص ۱۸۵٫
[۳۷]. همان، صص ۱۸۳- ۱۸۴٫
.[۳۸] امیر فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۷، صص ۴۳۹ و ۴۳۷٫
[۴۲]. همان، ص ۲۲۲٫
[۴۳]. هما ناطق، پیشین، ص ۲۲۹٫
[۴۴]. اوژن اوین، پیشین، ص ۱۰۵٫
[۴۵]. محمد تمدن، پیشین، ص ۹۵٫
[۴۶]. هما ناطق، ص ۲۱۸٫
[۴۷]. اوژن اوین، پیشین، ص ۱۰۳٫
[۴۸]. همان، ص ۱۰۱٫
[۴۹]. هما ناطق، ص ۲۳۴٫
[۵۰]. حمید صداقت کیش، رابطه ایران آمریکا در دهه ۱۹۶۰، ص ۷٫
[۵۱]. هما ناطق، ص ۲۱۸٫
[۵۲]. همان، ص ۲۳۵٫
[۵۳]. اوژن اوین، ص ۱۰۴٫
[۵۴]. ویلهلم لیتن، خاطرات لیتن، ترجمه پرویز صدری، چاپ اول، تهران: انتشارات ایرانشهر، ۱۳۶۸، ص ۱۶۰٫