مساواتی ها از همان بدو رسیدن به قدرت در جمهوری آذربایجان به واسطۀ وابستگی شدید فکری و عقیدتی خود به جریانهای پانترکیستی در عثمانی، با طرح ادعاهای بی پایه و بیاساس دربارۀ پیشینۀ مردم آذربایجان، جعل و تحریف تاریخ آنجا و پارهای مسائل دیگر عملاً رو در روی ایران قرار گرفتند.
در جریان گفتگوهای میان نمایندگان ایران در هیئت اعزامی به قفقاز با نمایندگان جمهوری آذربایجان و یا در دیگر کنفرانس های بین المللی، مانند کنفرانس صلح پاریس که امکان دیدار و گفتگو میان نمایندگان سیاسی هر دو طرف پیش میآمد، یکی از عمده ترین نکاتی که مطرح میشد همان رفتار ناشایست دستگاهها و نهادهای گوناگون دولتی و غیردولتی جمهوری آذربایجان با ایرانیان ساکن در باکو و دیگر نقاط جمهوری آذربایجان بود.
سید جعفر پیشه وری که خود سالها در باکو حضور داشته و در کنار فعالیت های سیاسی به کار فرهنگی نیز میپرداخته، دربارۀ برخورد مساواتی ها با ایرانیان مینویسد:
«مساواتیها اصولاً با ایرانیان مهاجر مخالفت میکردند. دوره حکومت مساوات برای کارگران ایرانی سختترین دوره ها بود. با مشاهدۀ رفتار ناهنجار مساواتچیان انسان دورۀ تزاری را رحمت میفرستاد که اقلاً قانون حقوق مدنی در کار بود. در دورۀ حکومت مساوات ایرانیان علاوه بر تحقیر و توهین از طرف دولت و قانون هم حمایت نمی شدند. قوچی (آدمکشها) که هزار مرتبه شقیتر از چاقوکشهای خودمانی امروزی بودند هر بلایی که دلشان میخواست میتوانستند به سر ایرانیان بیچاره دربیاورند. عبارت همشهری از نو رواج پیدا کرده بود.
حزب مساوات عملاً این آتش را دامن میزد، زیرا احساس کرده بود که کارگران ایرانی بالاخره منافع طبقاتی خود را در نظر گرفته با کارگران دیگر محلی همدست خواهند شد و این آنها را میترساند.
علاوه بر این، از روی کمال جهالت و نادانی در تحت تأثیر عناصر ارتجاعی پانتورکیزم استامبول واقع شده نسبت به ایران و ایرانی بدون علت کینه و دشمنی میورزیدند. از طرف دیگر غوره نشده خود را مویز حساب کرده به فکر جهانگشایی افتاده مسئله ترک و فارس را پیش کشیده قسمتهای ترکنشین ایران را مال خود میدانستند.» (پیشه وری، ۱۳۵۹، ص ۵۵-۵۶).
سخنان پیشهوری که خود در آن روزگار یکی از مدافعان سفت و سخت حفظ تمامیت ارضی ایران و مخالف جدی خدشهدار شدن استقلال ایران بود، به خوبی بیانگر این موضوع است که مساواتیها در کنار ادعاهای ارضی خود نسبت به ایران با ساکنان ایرانی باکو نیز رفتاری غیر قابل قبول و ناموجه داشتهاند.
سلامالله جاوید نیز که در آن سالها در باکو حضور داشت و خود از فعالان فرقه عدالت بود، بر این باور است که دولت آذربایجان به رهبری فرقۀ مساوات چشم طمع به ایران دوخته بود و به همین منظور تبلیغات میکرد درحالیکه ایرانیان مخالف این کار بودند. همو مینویسد به هنگام رویکارآمدن فرقه مساوات در آذربایجان مساواتیها نسبت به ایرانیان تعصب نشان داده و با آنان بدرفتاری مینمودند (جاوید، ۱۳۵۹، ص ۹۸).
ترکان عثمانی از همان زمان فعالیت های خود در قفقاز و به ویژه در جمهوری آذربایجان دست به تبلیغات گستردهای در جهت قومگرایی زدند. پس از عهدنامۀ مُدُرس که قرار شد آنان خاک آذربایجان را تخلیه نمایند، بسیاری از افسران واحدهای نظامی به قصد پیوستن به ارتش ملیِ آذربایجان در آنجا ماندند و همراه آنان نیز گروهی از اعضای کمیتۀ اتحاد و ترقی تحت عنوان معلم و کارمند در تشکیلات فرهنگی و ادارای آذربایجان رخنه کردند (بیات، ۱۳۸۰، ص ۲۶۱). طبیعی است که همینها میتوانسته اند علیه ایرانیها و زبان فارسی تبلیغات سوء بنمایند.
در این زمینه تعداد زیادی گزارش از مأمورین سیاسی دولت ایران از حوزۀ محل مأموریت خود در دست است که بیانگر بدرفتاری دولت آذربایجان با ایرانیان ساکن در آن جمهوری است. در بخشی از یک گزارش که در صفر ۱۳۳۸ از وزارت امور خارجه به ادارۀ روس فرستاده شده آمده: «… مبلّغین ترک با استفاده ظاهری قومیت و همزبانی، مقیمین قفقاز را اغوا نموده و آنقدر دسیسه به کار بردند که مناسبات جمهوری آذربایجان قفقاز و مسلمانان آن نواحی را با ایران کدر کرده و مانع از آن شدند که تشکیلدهندگان این جمهوری تازهتأسیس شده و جدیدالولاده بتوانند استفادات مادی و معنوی از دولت ایران یعنی هموطن قدیمی و همسایه آتیه خود بنمایند.» (آذری شهرضایی، ۱۳۷۹، ص ۵۷).
در گزارش دیگری که آن نیز در صفر ۱۳۳۸ از سوی «هیئت تجارِ ایرانی مقیم باکو» به احمدشاه فرستاده شده آنان شمهای از مظالمی را که بر ایشان رفته باز گفته و از پادشاه ایران استمداد جسته اند. در نامه آمده:
«از بدو انقلاب تاکنون در بادکوبه حکومت محلی به عناوین مختلفه از اموال موجوده و واردۀ این چاکران ضبط، غارت نموده و منع از حمل [به] سایر نقاط قفقاز و روسیه شده و تا درجۀ آخر از هر حیث صدمات فوقالطاقه را تحمیل و هزاران قسم توهین بر ملیت ما ایرانی ها کرده و در ذهاب و ایاب ایران و سایر مراکز همه نوع ایذا و اذیت نموده و حرکات نالایق که شرح بسطش نامناسب است فراهم آوردهاند.» (همان، ص ۶۴).
اقدامات مساواتیها محدود به بدرفتاری با ایرانیان در باکو و یا دیگر نقاط نشده، آنان عملاً به منظور برهمزدن ثبات سیاسی ایران دست به یک سری فعالیت زده و «… عدهای از مفسدین ایرانی و غیره را به سرحد مغان و بیله سوار اعزام داشته که سرحدات را ناامن و مغشوش نمایند.» (همان، ص ۷۱).
در همین زمینه در گزارش دیگری که در دست است نوشته شده:
«کارگذاری [کارگزاری] اردبیل راپرتی دایر به خیالات سوء فرقۀ مساوات آذربایجان قفقاز در به هم زدن سرحدات و تصمیم اخیر آن حکومت در خارج نمودن ایرانیها که از ابتدای ژانویه هذه السنه به آن مملکت رفته اند داده است… در خصوص اغتشاش سرحدات لازم است به فوریت مطلب را به هیئت اعزامیه اظهار نموده و به اتفاق یکدیگر در رفع این عمل اقدام کرده و نتیجه را اطلاع دهید.» (همان، ص ۹۳).
در تلگراف دیگری که از ریاست وزراء در ۱۰ دلو ۱۲۹۸ به سیدضیاءالدین طباطبایی فرستاده شده دربارۀ اقدامات غیردوستانۀ آذربایجانیها چنین نوشته شده: «مطابق تلگرافی که از کفیل حکومت گیلان رسیده است دو عراده توپ و دویست نفر قوای مسلح از طرف حکومت آذربایجان به آستارای روس وارد شده و شصت نفر غیرنظامی به گمرکخانه ایران حمله کردهاند. لازم است تحقیقات نموده و اگر تعرض به گمرکخانه صحت داشته است برای جبران آن و جلوگیری از تجدید این وقایع اقدامات بفرمایید. (همان، ص ۱۳۲).
افزون بر آنچه گفته شد، مساواتیها که تحت تأثیر فکری و عقیدتی عثمانیها قرار داشتند به ترویج ترکگرایی و زبان ترکی دست زده و به موازات آن از گسترش زبان فارسی در آنجا جلوگیری میکردند و بدینترتیب در عرصههای فرهنگی نیز به نوعی به مقابله با مظاهرِ فرهنگی ایران پرداختند. اشکالتراشی در کار مدارس ایرانیان در باکو و دیگر نقاط جمهوری آذربایجان و جلوگیری از فعالیت آنها ـ که پارهای از آنها بسیار پیشتر از رویکارآمدن مساواتی ها در آنجا احداث شده بودند ـ یکی دیگر از اقدامات آنان بود که به منظور جلوگیری از بسط و گسترش فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در آن سامان صورت میگرفت.
یکی از این مدارس، مدرسۀ اتحاد ایرانیان در شهر باکو بود که در سال ۱۳۲۴ افتتاح شد (دهنوی، ۱۳۸۳، ص ۱۰۸). این مدرسه صرفنظر از اختلافاتی که میان اعضای انجمن خیریه و مدیر مدرسه با ساعدالوزارء کنسول ایران در آنجا به خاطر چگونگی ادارۀ آنجا وجود داشت (همان، ص ۱۰۴)، به نوعی در معرض تهدید قرار گرفته بود.
با پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷، دستاندرکاران مدرسه در صدد بسط و گسترش زبان فارسی در میان اتباع ایرانی ساکن در باکو برآمدند و این در حقیقت به نوعی مقابله با سیاستهای عثمانیها در آنجا بود که در راستای سیاستهای فرهنگی خویش در حال ترویج و گسترش زبان ترکی در آن بخش از قفقاز بودند تا زمینه را برای بهرهبرداریهای خود در آینده آماده سازند (همان، ص ۱۰۶). با برقراری جمهوری آذربایجان، نیروهای انگلیسی ساختمان مدرسه را به تصرف خویش درآورده و آنجا را تبدیل به پایگاه سپاهیان خود نمودند و حکومت جدیدالتأسیس آذربایجان نیز هیچ اقدامی در این باره انجام نداد و همین باعث اعتراض ایرانیان و مقامات رسمی ایران به دولت آذربایجان شد (همان، ص ۱۰۸).
سلامالله جاوید نیز همین موضوع را تأیید و نوشته است (۱۳۵۹، ص۹۸): در زمان حکومت مساواتی ها مدرسه اتحاد ایرانیان بدون هیچ دلیلی از مکانی که دوازده سال در آنجا برپا بود به جای دیگری نقل مکان نمود.
همۀ این مواردی که به آنها اشاره شد و نمونههای بسیار دیگری از همین دست که وجود دارد، بیانگر این موضوع است که جمهوری آذربایجان در همان مدت کوتاه عمر خود که تنها نزدیک به دو سال ادامه داشت، مواضع دوستانهای نسبت به ایران و ایرانیها نداشته و به تأسی از عثمانیها به هر وسیلۀ ممکن رو در روی ایران قرار میگرفته است.
تنها در ماههای پایانی عمر این حکومت است که آنها با احساس خطر جدی از سوی بلشویکها، که سرانجام به فروپاشی حکومت آذربایجان انجامید، در خطمشی خود نسبت به دولت ایران چرخش نموده، درصدد رفع مشکلات به وجودآمده بر سرِ روابط دو کشور برآمدند، چندین قرارداد با ایران امضا نمودند و به دنبال تشکیل کنفدراسیون با ایران بودند که دیگر دیر شده بود و بلشویکها به سوی دروازه های باکو در حال حرکت بودند.