خانه / مقالات / قیام شیخ محمد خیابانی، نهالی که نرسید

قیام شیخ محمد خیابانی، نهالی که نرسید

بررسی و بازنگری نهضت‌ها و حرکت‌های انقلابی در تاریخ ایران علی‌الخصوص بعد از انقلاب مشروطیت به منظور دستیابی به تجربیات جدید و تحلیل علل و عوامل بروز این نهضت‌ها و دقت در سازمان تشکیلاتی آنها به جهت آگاهانیدن نسل آینده نسبت به اوضاع اجتماعی ایران و تلاشی که برخی از افراد دلسوز برای رهانیدن جامعه از وضعیت نابسامان آن زمان انجام داد. موضوع درخور توجهی است، یکی از این افراد که می‌توان مقام وی را تا حد یک مصلح اجتماعی بالا برد، شیخ محمد خیابانی بود، مجموعه نطق‌ها و مقالاتی که قائد نهضت آذربایجان ارائه داده انسان را به افکار و ایده‌های والای آن روحانی آگاه می‌سازد.

او قیامش نه برای جاه بود و نه برای مقام بلکه فرد زجرکشیده‌ای بود که سال‌ها طعم تلخ ظلم و ستم راهزنان داخلی و تجاوزگری‌های بیگانگان خارجی را دیده و شاهد بی‌توجهی دولتمردان وقت ایران به امور کشور بود، حضور آگاهانه وی در انقلاب مشروطیت و عضویتش در مجلس دوم و مشاهده جنگ قدرتی که در مرکز ایران جریان داشت برای وی مسلم ساخت که مشروطیتی که با تلاش آزادی‌خواهان به دست آمده به راحتی در دست افرادی قرار گرفته که تنها چیزی که در سر پر سودای خود ندارند توجه به بهبود اوضاع ایران است. وی در یکی از نطق‌هایش به علت قیامش اشاره کرده و می‌گوید ما تصمیم گرفته‌ایم کشمکش و زد و خورد را تا آن موقع متحمل شویم که حاکمیت ملت را اثبات کنیم و به مردم این مملکت مدلل سازیم که حاکمیت ملت یک افسانه نیست.[۱]

به هر صورت قیام خیابانی نه‌فقط یک تحول اجتماعی را می‌جست بلکه به دنبال تجدد افکار و اندیشه مردم بود. او معتقد بود قبل از هر نوع تحولی باید افکار جامعه ایران آن روز را که سال‌ها در جو استبدادی به سر برده و به آن خو گرفته بود بیدار کرده و زنگارها را از این افکار زدود و راه ترقی و سعادت را به سرعت طی نمود.

به لحاظ اهمیت و ویژگی‌های خاصی که این نهضت نسبت به سایر قیام‌ها دارد ما درصدد برآمدیم با بحثی کوتاه و مختصر راجع به علل و اهدافی که خیابانی دنبال می‌نمود مطالبی را بیان کنیم. به خاطر روشن شدن موضوع فوق‌الذکر وقایع را از انقلاب مشروطیت پی‌گیری کرده‌ایم.

بدون تردید انقلاب مشروطیت در سیر حیات سیاسی ملت ایران تحولی عظیم به شمار می‌رود، انقلابی که با انگیزه‌های مذهبی و رهبری علمای دین و حمایت بی‌دریغ مردم در ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ق به ثمر رسید.

اولین مجلس قانون‌گذاری ایران در ۲۷ جمادی‌الثانی سال ۱۳۲۴ه‍.ق شکل گرفت. به دنبال این پیروزی رقابت شدیدی بین گروه مستبدین و مشروطه‌خواهان آغاز گردید. حمایت بی‌شائبه دولت روس از محمدعلی‌شاه باعث استقرار مجدد استبداد و سرکوبی شدید آزادی‌خواهان گردید. مجلس اول هنوز یک سال از عمر خود را سپری نکرده بود که به دستور محمدعلی‌شاه و به دست لیاخوف روسی، فرمانده قزاق‌ها، به توپ بسته شد (۲۳ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ق). عده زیادی از آزادی‌خواهان کشته و عده‌ای تبعید و بقیه متاری شدند. مقاومت شهرهای مختلف از جمله اصفهان، مشهد و رشت به زودی توسط عوامل استبداد سرکوب شد. تنها جایی که با رشادت تمام در مقابل نیروهای مستبد مرکزی و محلی ایستادگی کرد شهر تبریز بود و همو بود که سرانجام توانست زمینه لازم را برای شکوفایی دوباره مشروطیت فراهم سازد. با مقاومت تبریز مشروطه‌خواهان سایر نقاط ایران به خصوص اصفهان و رشت توانستند دوباره خود را باز یابند. تهران در جمادی‌الاول ۱۳۲۷ق به دست سپاهیانی که از اصفهان به فرماندهی سردار اسعد بختیاری و از گیلان به فرماندهی محمدولی‌خان تنکابنی (سپهدار) آمده بودند، فتح گردید. حمایت و جانبازی‌های بی‌دریغ بسیاری از آزادی‌خواهان و مشروطه‌خواهان واقعی در فتح تهران به چشم می‌خورد، مردم رنجدیده ایران که سال‌ها استبداد و ستم را تحمل کرده بودند، استقرار مشروطیت و خلع استبداد از اریکه قدرت را یگانه راه نجات خود می‌پنداشتند به همین منظور از کمک به آزادی‌خواهان دریغ نمی‌داشتند اما فتح تهران و تشکیل کابینه‌های بعد از آن نشان داد که فقر و نابسامانی مردم نه‌تنها پایان نیافته است بلکه اوضاع هر روز وخیم‌تر و بحرانی‌تر می‌گردد. تشکیل مجلس دوم نیز نتوانست آمال و آرزوهای مردم را برآورده سازد. کابینه‌های متوالی روی کار آمده و بعد از اندک زمانی بدون اینکه کمترین باری را از دوش مردم بردارند جای خود را به نفر بعدی واگذار می‌کردند و این چرخش تداوم داشت در حالی که روس‌ها در شمال ایران از خراسان گرفته تا آذربایجان از هیچ‌گونه قتل و جنایتی خودداری نمی‌کردند، صدای تظلم‌خواهی مردم این نواحی عکس‌العمل شدیدی را از طرف دولت مرکزی به دنبال نداشت خلاصه کلام اینکه اگر بخواهیم تصویری از اوضاع ایران بعد از فتح تهران تا انحلال مجلس دوم ارائه دهیم باید بگوییم، شیرازه مملکت از هم گسیخته، فشار روس‌ها و انگلیس‌ها روزبه‌روز شدیدتر، اوضاع مالی دولت بسیار وخیم، تلاش مستبدین و هواداران محمدعلی‌شاه برای رسیدن به قدرت و هرج‌ومرج‌های ناشی از وجود یاغیان، مجموعاً روزهای تیره و تاری را برای مردم ایران نوید می‌داد. در چنین بحرانی روس‌ها اولتیماتومی را در ذیحجه ۱۳۲۹ق برای دولت ایران فرستادند.[۲]

مجلس در برابر اولتیماتوم ایستادگی نمود اما ناصرالملک نایب‌السلطنه دستور انحلال مجلس دوم و پذیرش اولتیماتوم روس را داد.

آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۳۳۲ق بر تیره‌روزی مردم افزود. عدم وجود یک دولت مقتدر و نیرومند در مرکز و نبود یک سپاه کارآمد و فقدان تجهیزات نظامی لازم، ایران را به رزم‌گاه دول متحارب مبدل نمود. روس‌ها، عثمانی‌ها، انگلیسی‌ها و آلمان‌ها هر کدام به طریقی درصدد کسب امتیازات خود در ایران بودند. وجود چنین اوضاع بروز واکنش‌ها و عکس‌العمل‌های اجتماعی را غیرقابل اجتناب می‌نمود، سال‌ها از عمر مشروطیت می‌گذشت اما تحولی چشمگیر در وضعیت مردم بروز نکرده بود. خون‌های بسیاری از آزادی‌خواهان به جوش آمده بود و به دنبال راهی بودند که هموطنان خود را از این گرداب هلاکت نجات بخشند. در میان این نهضت‌هایی که بعد از انقلاب مشروطه تا پایان سلطنت قاجار به منصه ظهور رسیدند، از مهم‌ترین عوامل محرکه آنها عدم به نتیجه رسیدن مشروطیت بوده است. نهضت‌های میرزا کوچک‌خان جنگلی، محمدتقی‌خان پسیان، شیخ محمد خیابانی و تنگستانی‌ها، همه یک هدف واحد داشته‌اند و آن تشکیل ایران مقتدر و مستقل به دور از وجود هرگونه نیروی خارجی و ظلم و ستم داخلی و اینها مواردی است که در سرلوحه مرامنامه‌های تمامی این نهضت‌ها درج شده است.

تا اینجا شمه‌ای از اوضاع سیاسی اجتماعی ایران قبل از قیام خیابانی را بیان کردیم اما قبل از اینکه وقایع قیام را دنبال نماییم لازم هست توضیحاتی را پیرامون فعالیت‌های سیاسی قائد نهضت در روند شکل‌گیری افکار انقلابی وی ارائه کنیم.

فعالیت‌های واقعی خیابانی را باید از انقلاب مشروطیت آغاز نمود و تا آن زمان که بیش از بیست و هفت سال از عمرش را سپری کرده بود، معلوماتش را تا حد اجتهاد رسانده و محضر اساتید بزرگواری همچون حاج میرزا ابوالحسن انگجی و میرزا عبدالعلی منجم را دیده و نزد آنها تلمذ کرده بود. علاوه بر درس‌های دینی و فلسفی تا حدی نیز از تاریخ ملل دیگر آگاه بود، حضور وی در قفقاز در کنار پدرش که در آن زمان به کار تجارت بین روسیه و آذربایجان اشتغال داشت تجربیات گرانبهایی علی‌الخصوص راجع به پیشرفت دول اروپایی را به دست آورد. همزمان با انقلاب مشروطیت علاوه بر کار تدریس، امام جماعت مسجد کریم‌خان تبریز را نیز عهده‌دار بود.[۳]

در موضوع استبداد صغیر وی به صفوف مجاهدین پیوسته و تلاش زیادی را برای رفع محاصره تبریز که به دست قوای دولتی به فرماندهی عین‌الدوله مستبد صورت گرفته بود، به کار برد. خیابانی در عنفوان جوانی نبوغ خاصی در سخنوری داشت و در هنگام محاصره تبریز نطق‌های مهیجی ایراد می‌کرد. به خاطر همین ایستادگی و مبارزه بود که در دوره دوم مجلس شورای ملی که بعد از فتح تهران در جمادی‌الاولی ۱۳۲۷ق افتتاح شد به عنوان نماینده مردم تبریز انتخاب شده و راهی تهران گردید، بارزترین اقدامی که در مجلس دوم انجام داد مقاومت شدید در برابر اولتیماتوم روسیه و سخنرانی شدیداللحن علیه آن بود. در این سخنرانی وی مواضع خود را چنین بیان می‌کند: بنده که یک نفر ایرانی هستم هنوز در حالت حیرت و متحیرم به خاطر این اولتیماتوم، وی در قسمت دیگری می‌گوید ایران کشور مستقلی است و تقاضای اینکه از آن پس استخدام خارجی با نظر دول روس و انگلیس باید باشد رخنه در این استقلال می‌رساند و ممکن نیست دولت قبول کند.[۴]

به دنبال این اقدام ناصرالملک در انحلال مجلس، خیابانی دست به اقدام دیگری زد و آن تشکیل یک میتینگ بزرگ در سبزه‌میدان تهران بود که بعد از ایراد نطق بلیغی برعلیه اولتیماتوم با هجوم سربازان یفرمخان مواجه می‌گردید لذا از تهران فراراً به مشهد رفته و از آنجا راهی قفقاز گردید. وی بعد از مدتی درصدد ورود به تبریز برمی‌آید اما با مخالفت عده‌ای از یارانش مواجه می‌شود. چه این زمان بود که صمدخان شجاع‌الدوله[۵] بساط کشتار و اعدام‌های خود را در تبریز پهن کرده بود، خیابانی دوباره راهی قفقاز شده و بعد از مدتی توانست به تبریز بازگردد. با آغاز جنگ جهانی اول و بسط نفوذ روس‌ها در تبریز، هرگونه عکس‌العمل از آزادی‌خواهان سلب شده بود. در این میان خیابانی به تشکیل جلسات محرمانه‌ای دست زد و عده زیادی از آزادی‌خواهان را دور خود جمع کرده بود.

پیتر آوری یکی از نویسندگان معاصر می‌نویسد: خیابانی در این زمان دست به تشکیل یک شورای ایالتی مرکب از ۴۸۰ نفر زد و روزنامه تجدد را منتشر ساخت اما ورود عثمانی‌ها اقدامات او را مختل ساخت.[۶]

ورود عثمانی‌ها به تبریز و تحریکات خیابانی برعلیه آنها، باعث دستگیری وی و تعدادی از یارانش گردید. خیابانی به همراه دو تن از یارانش، محمدعلی بادامچی و حاجی علی‌نقی گنجه‌ای، به ارومیه و سپس به طرف خاک عثمانی تبعید شد، اما در این زمان به دلیل اتمام جنگ جهانی اول و شکست متحدین، عثمانی‌ها از آذربایجان عقب نشسته و خیابانی و یارانش از تبعیدگاه به تبریز بازگشتند.

با عقب‌نشینی روس‌ها از آذربایجان به خاطر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م و بعد از آن شکست متحدین و عقب‌نشینی عثمانی‌ها، خلأ لازم برای فعالیت خیابانی و یارانش فراهم شد.

بررسی عواملی که منجر به قیام خیابانی شد.

عواملی که باعث جنبش و حرکت خیابانی شد جدای از علل و عوامل خیزش سایر نهضت‌های بعد از مشروطیت نیست. خیابانی از کسانی بود که در متن وقایع مشروطیت قرار داشت. وی بعد از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم، به عنوان نماینده مردم آذربایجان در این مجلس حضور داشت و از نزدیک در جریان وقایع و سیاست‌هایی که در دولت‌های وقت جریان داشت قرار می‌گرفت. در همین مجلس برعلیه اولتیماتوم با استواری سخن راند و بر گفتار خود دلیل‌ها آورد. وی اقدامات مشروطه‌خواهان وقت را از نزدیک دیده و خود شاهد تعطیل مجلس دوم توسط یفرم‌خان ارمنی، رئیس شهربانی وقت، بود. او در بازگشت به تبریز شاهد قساوت‌های روس‌ها و عواملش در این شهر بود. بر این اساس خیابانی به چشم خود می‌دید مشروطه‌ای که با مذاکره افرادی نظیر ستارخان و باقرخان و دیگر مجاهدین به دست آمده در حال از دست رفتن است. به همین خاطر افکار وی در مسیری سوق می‌یافت که ذهن هر فرد بیدار دلی در این جهت می‌شتافت. علاوه بر موارد بالا در یک دسته‌بندی کلی می‌توان علل و عوامل زمینه‌ساز نهضت خیابانی را در موارد زیر خلاصه نمود:

۱ ـ اوضاع نابسامان ایران به واسطه شروع جنگ جهانی اول و عدم توانایی دولت مرکزی در حفظ و حراست از مرزهای کشور.

۲ ـ انحراف مشروطه از اهدافی که مشروطه‌خواهان به خاطر رسیدن به آن قیام کرده بودند.

۳ ـ حاکم شدن چهره‌های وابسته به روس و انگلیس بر سرنوشت مشروطه، نظیر وثوق‌الدوله، سعدالدوله، محمدولی‌خان تنکابنی و…

۴ ـ عدم توجه کافی دولت مرکزی به ایالات و ولایات مرزی نظیر گیلان، خراسان و آذربایجان در زمینه‌های مالی، اقتصادی و اجتماعی.

۵ ـ عدم تشکیل یک قشون ملی برای سرکوبی یاغیان داخلی و مقابله با هجوم بیگانگان.

۶ ـ نفوذ بیش از حد روس و انگلیس در داخل ایران و عدم مقابله واقعی در برابر اقدامات غارتگرانه و خرابکارانه آنها.

۷ ـ ظلم و ستمی که از طرف خوانین و مالکین بر دوش مردم سنگینی می‌کرد.

۸ ـ از عوامل مهم دیگری که در حکم نقطه استارت برای حرکت خیابانی بود، انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ توسط دولت وثوق‌الدوله با دولت انگلیس بود. حسین جودت از هم‌عصران خیابانی در این باره می‌نویسد: خیابانی یکی از آزادی‌خواهان است که از عجز و لاابالی‌گری رجال مرکز به ستوه آمده و شاهد تحمیلات انگلیس‌ها بر ایران است. اصرار دولت مرکزی را بر اجرای قرارداد ۱۹۱۹م دیده از این اوضاع خسته شده و قیامی را در آذربایجان تدارک می‌بیند.[۷]

خیابانی در یکی از نطق‌هایش مستقیماً علیه قرارداد جبهه‌گیری کرده می‌گوید: امروز من رسماً به همه جهانیان اعلام می‌کنم ما علیه این حکومت که قرارداد خانمان‌برانداز وثوق‌الدوله و انگلیس را منعقد کرده قیام کرده‌ایم.[۸] وی در نطق دیگری در توجیه قیامش می‌گوید: قیام ما در موقعی وقوع یافت که یک وضعیت غیرقابل تحمل در مملکت حکم‌فرما بود.[۹]

با این تفاسیر می‌توان گفت اوضاع آن زمان ایران به صورتی بود که امکان بروز قیام‌های محلی چیز غیرممکن نبود، بسیاری از مشروطه‌خواهان که نهایت آمال خود را در پیروزی مشروطه و اجرای قوانین آن و رهایی مردم از ظلم و غارت و تجاوز می‌دیدند به دلیل ناکام ماندن در این زمینه و قطع امید از دولت مرکزی راهی دیار خود شدند تا حرکت جدید و عکس‌العمل شدیدتری را علیه این وضعیت آغاز کنند. صدای آنها در مرکز به جایی نرسید و به ناچار تنها جایی که پذیرای حرف‌های مطبوع و دلکش آنها درباره آزادی، دموکراسی، امنیت و استقلال بود، تنها ولایات خودشان بود، جایی که حرف‌های آنها خریدار داشت.

آذربایجان یا آزادیستان

یکی از بحث‌های جنجال‌برانگیزی که در قیام خیابانی مطرح گردید موضوع تغییر نام آذربایجان بود. شاید بتوان گفت یکی از اشتباهاتی که قیامیون انجام دادند تغییر نام آذربایجان به آزادیستان بود، مخصوصاً اصرار آنها در قبولاندن آن به دولت مرکزی بود. این در حالی است که خیابانی از این تغییر نام به‌هیچ‌وجه قصد تجزیه‌طلبی را نداشته است. وی در یکی از نطق‌هایش می‌گوید: پس از فراغت حاصل نمودن از اصلاحات تبریز به تأمین آزادی سراسر ایران خواهیم پرداخت.[۱۰]

اما برای تغییر نام آذربایجان به آزادیستان، دو دلیل ذکر کرده‌اند. یکی موضوع اسمی که بر آذربایجان شوروی در آن زمان اطلاق شد که این اقدام توسط محمدامین رسول‌زاده با دسیسه عثمانی‌ها با اهداف سیاسی و توسعه‌طلبانه صورت گرفت. کسروی در زمینه این تغییر می‌نویسد: در این زمان نام آذربایجان یک دشواری پیدا کرده بود زیرا پس از به هم خوردن امپراطوری روس، ترکی‌زبانان قفقاز در باکو و آن پیرامون‌ها جمهوری کوچکی پدید آوردند و آن را آذربایجان نامیده بودند و بنیانگذاران این جمهوری آرزو و امید داشتند که با آذربایجان ایران یکی گردند ولی آذربایجانیان که به چنان یگانگی خرسندی نمی‌دادند از آن نام‌گذاری رنجیده و گفتند بهتر است نام ولایت خود را برگردانیم همانا پیشنهاد آزادیستان از این راه بود.[۱۱]

دلیل دوم این تغییر نام به خاطر نقش و فعالیت آزادی‌خواهان آذربایجان و جانبازی‌ها و کوشش‌هایی که در طول نهضت مشروطیت برای رهایی ایران از چنگ استبداد داخلی و استثمار خارجی انجام داده بودند، می‌باشد. به همین خاطر خیابانی و یارانش به پاس حرمت این دلاوری‌ها این نام را برگزیدند.

آغاز و سرانجام قیام

خیابانی حرکت اصلی خود را از فروردین سال ۱۲۹۹ش (رجب ۱۳۳۸) آغاز نمود. وی هر روز در جمع مردم که در عمارت تجرد گرد آمده بودند به ایراد سخن می‌پرداخت و درباره اوضاع ایران و جهان بحث می‌کرد. به فاصله کوتاهی مأموران دولتی از شهر اخراج گردیدند و شهر تحت کنترل قیامیون قرار گرفت. اقدامات وثوق‌الدوله در امحاء قیام به نتیجه‌ای نرسید. با روی کار آمدن مشیرالدوله پیرنیا به عنوان رئیس‌الوزراء مقابله جدی برعلیه نهضت‌های آن زمان از جمله میرزا کوچک‌خان و خیابانی را آغاز نمود، مذاکرات طرفین بی‌نتیجه ماند، چه خیابانی حاضر نبود سرنوشت تبریز را دوباره به دست کسانی بسپارد که آنها را به زور از شهر بیرون رانده بود و به‌هیچ‌وجه مایل به مصالحه با دولت مرکزی نبود.

مخبرالسلطنه هدایت که قبل از این مدتی حاکم تبریز بود و اکنون در سمت وزارت دارایی کابینه مشیرالدوله انجام وظیفه می‌کرد، مأمور آذربایجان گردید. ما سندی در دست نداریم که نشان دهد مشیرالدوله وظیفه قتل خیابانی را برعهده مخبرالسلطنه گذاشته باشد اما چیزی که در آن نمی‌توان تردید داشت وظیفه مخبرالسلطنه در سرکوبی نهضت بود. در مرکز ظاهراً کسانی نیز بوده‌اند که قیام خیابانی را به ضرر خویش دیده و از هر نوع کوشش و تحریکی برای سرکوبی آن خودداری نمی‌کردند. یکی از نویسندگان در خاطراتش می‌آورد، که مشیرالدوله قصد چنین برخوردی با خیابانی را نداشت بلکه حشمت‌الدوله که وزیر کشور بوده و عده دیگری که از تبریز آمده بودند به همراه محمدحسن‌میرزا (ولیعهد) برعلیه خیابانی به کنکاش پرداختند.[۱۲]

لذا مخبرالسلطنه به دلیل اینکه قبلاً در آذربایجان مدتی حکومت کرده بود و تا حدی با اوضاع آشنایی داشت برای این کار انتخاب شد. وی نیز مانند مشیرالدوله تا حدی به آزادی‌خواهی مشهور بود و همین عامل برای فریب دادن خیابانی و یارانش کافی بود که امیدوار باشند که او هرگز دست به قتل و کشتار در آنجا نخواهد زد. وی با مأموریت از طرف دولت مشیرالدوله تا باسمنج نزدیکی تبریز حرکت کرد. مخبرالسلطنه قوای نظامی همراه نداشت و به همین جهت قیامیون به او گمان بد نمی‌بردند، این در حالی بود که قزاق‌ها در تبریز هنوز به نهضت متصل نشده بودند. در حالی که خود مخبرالسلطنه از قبل احتمال بروز درگیری را می‌داد، خود می‌گوید: اگر کار به جنگ بکشد من حاضرم به آذربایجان بروم و همین درخواست من باعث شد که در جلسه دولت با رفتن من موافقت شود.[۱۳] با توجه به اینکه قضیه برخورد نظامی مطرح بوده است ولی وی از بردن نیرو به آذربایجان خودداری می‌کند، نشان می‌دهد که احتمالاً وی قبلاً از همکاری قزاق‌ها با خودش مطمئن بوده است.

به هر صورت مخبرالسلطنه بعد از مدت کوتاهی که در شهر تبریز بود، با برخی گروه‌های شهر از جمله سران قزاق ملاقات نمود و سرانجام چون دریافت که بنیاد نهضت براساس پشتوانه نظامی قوی استوار نیست به سادگی با همان تعداد نیرویی که در آذربایجان بود، توانست به اوضاع مسلط شود.

اما درباره اینکه مخبرالسلطنه مستقیماً دستور قتل خیابانی را صادر کرده باشد، نمی‌توان صریحاً اظهار نظر نمود چون سند قطعی در این مورد وجود ندارد ولی با توجه به حوادثی که اتفاق افتاده و اقداماتی که ممکن بود در آینده اتفاق بیفتد، بعید به نظر نمی‌رسد که وی بدین کار اقدام کرده باشد.

اگر خیابانی زنده می‌ماند امکان اینکه او را زندانی نماید نبود اگر هم در تبریز باقی می‌ماند به عنوان یک کانون مبارزه‌طلبی باعث گرایش مردم به او می‌گردید، علی‌رغم تبلیغات دولت، باز خیابانی به عنوان یک شخصیت آزادی‌خواه مورد توجه بود.

بر این اساس نقشه طوری تنظیم شد که قتل خیابانی به حساب خودکشی شخصی گذاشته شود. با توجه به آنچه که در قسمت قبل راجع به شخصیت خیابانی دادیم و از استواری عقیدتی وی صحبت کردیم بعید به نظر می‌رسد که وی دست به خودکشی زده باشد. سندی که آنها به دست داشتند که خودکشی وی را ثابت کنند[۱۴] نمی‌توان چندان قابل اعتماد باشد.

موضوع درخور توجهی که در برخورد مشیرالدوله و خیابانی جالب به نظر می‌رسد برداشت کلیشه‌ای مشیرالدوله از اوضاع ایران در کنار برداشتی که خیابانی از وضعیت ایران داشت.

تأیید حرف ما که می‌گوییم مشیرالدوله درباره قیام خیابانی کلیشه‌ای فکر می‌کند گفتار دفاعیه‌ای است که وی در مجلس چهارم راجع به قیام خیابانی انجام داده است. وی در قسمتی از نطق خود می‌گوید:

بنده را با سابقه مرحوم خیابانی هیچ کاری نیست، ایشان چه نیتی داشتند و چه اقداماتی از تشکیل کابینه در آذربایجان انجام دادند، به بنده مربوط نیست و اطلاع کاملی هم ندارم.[۱۵]

قیام خیابانی چیزی نبود که مربوط به کابینه خاصی باشد. این قیام سابقه‌ای ریشه‌ای از صدر مشروطه تا آن زمان داشت. آذربایجان با تحمل آن همه صدمات که از طرف روس‌ها و راهزنان محلی متحمل شده بود، به خوبی آبستن هرگونه قیامی بود که بتواند این نواقص و کمبودها را که دولت مرکزی نتوانسته بود جبران نماید، تأمین کند. خیابانی حضور روس‌ها و عثمانی‌ها و سایر راهزنان در آذربایجان و قتل و کشتار مردم را دیده بود، با این حال مشاهده می‌کرد که مرکز هر چند ماهی کابینه‌ای را عوض می‌کند، بدون اینکه بتواند کاری در جهت حل مشکلات مردم و تأمین آسایش و امنیت انجام دهد، بنابراین قیامی که زمینه‌هایی به مدت بیش از پانزده سال داشت دیگر راضی نمی‌شود با یک اقدام مقطعی از تمام دیدگاه‌هایش چشم بپوشد، برخلاف اکثر نویسندگان که عامل اصلی قیام خیابانی را قرارداد ۱۹۱۹م می‌دانند، نگارنده معتقد است که کابینه وثوق‌الدوله و اقدام وی جهت انحلال دموکرات‌های تبریز و اجرای قرارداد ۱۹۱۹ تنها عواملی بودند که قیام را جلو انداخته و آن را شدت بیشتری بخشیدند. شاید اگر اقدامات وثوق‌الدوله نبود قیام مراحل خود را بطی‌تر و آهسته‌تر طی می‌نمود.

اما چیزی که به نظر می‌رسد مشیرالدوله با آن سابقه‌ای که در وطن‌خواهی به او نسبت می‌دهند داشت این است که وی به خوبی شرایطی را که منجر به این قیام شده بود، بررسی نکرده و خود هم به آن اقرار می‌کند. خیابانی به خوبی می‌دانست که در مرکز با آمدن فردی که چندین بار امتحان خود را پس داده است تحول جدیدی به وقوع نخواهد پیوست. مشیرالدوله برای اولین‌بار نبود که ریاست کابینه را قبول می‌کرد. بنابراین وی در این مرحله نیز چیزی فراتر از آنچه که در مراحل اول انجام داده بود، نداشت. به همین دلیل خیابانی می‌دانست که عمر کابینه وی نیز چند صباحی بیش نخواهد بود. خیابانی فردی عامی نبود که بگوییم که بعید است وی بتواند وقایع آن روز ایران را تحلیل کند. وی از زمان مشروطه در جریان حوادث ایران قرار داشت و حضورش در مجلس دوم و مشاهده کسانی که سرنوشت مشروطه را در دست گرفته‌اند برای تجربه‌اندوزی او کافی بود.

بر این اساس خیابانی می‌خواست به این وضعیت هرج‌ومرج کابینه و عدم تمرکز خاتمه دهد و برای رسیدن به این هدف نیز پافشاری داشت، حال اگر دولت دیگری غیر از مشیرالدوله هم می‌بود همان اقدامات را در مقابل او انجام می‌داد.

و سرانجام اینکه سقوط کابینه مشیرالدوله بعد از چند ماه به خوبی نشان داد که تحلیل کدامیک درست‌تر بوده است.

به هر ترتیب اقدامات مصلحانه خیابانی به دلایلی که برشمردیم نتوانست به ثمر برسد و قیام وی با شهادتش در روز دوشنبه ۲۹ ذیحجه سال ۱۳۳۸ برابر با ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ ناتمام باقی ماند.

۱ ـ آذری، علی، زندگی شیخ محمد خیابانی، ص۳۹۷٫

۱ ـ در این اولتیماتوم روس‌ها تقاضاهای خود را به شرح ذیل برای دولت ایران ارسال داشتند:
۱ ـ مستر شوستر و مستر کلفر از کارهای خود در نزد دولت ایران کنار زده شوند. ۲ ـ دولت ایران پس از آن مستشاری از بیگانگان پیش از شور کردن با دولت (روس و انگلیس) نگیرد. ۳ ـ هزینه لشکرکشی روس‌ها به ایران بایست پرداخت شود. روس‌ها برای دریافت جواب چهل و هشت ساعت مهلت داده بودند و سپاهیان خود را برای ورود به تهران تا قزوین آورده بودند که سرانجام با انحلال مجلس اولتیماتوم از طرف دولت ایران پذیرفته شد.

۱ ـ احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، جلد دوم، ص۶۷۶٫

۲ ـ صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه ۳۲۱، ۲۶ ذیحجه ۱۳۲۹٫

۱ ـ صمدخان شجاع‌الدوله یکی از اشرار آذربایجان بود که ابتدا از محمدعلی‌شاه هواداری می‌کرد. به دنبال حضور روس‌ها در آذربایجان و عامل آنها گردید و مدتی به عنوان فرمانروای آذربایجان جنایات زیادی را در آنجا مرتکب شد. سرانجام در جنگ جهانی اول بعد از شکستی که در مقابل قوای عثمانی خورد، با همکاری روس‌ها از آذربایجان به روسیه گریخت.

۲ ـ تاریخ معاصر ایران، پیتر آوری، جلد اول، ص۴۴٫

۱ ـ حسین جودت، از صدر مشروطیت تا کودتا، ص۶۹٫

۲ ـ علی آذری، قیام شیخ محمد خیابانی، ص۲۸۲٫

۱ ـ علی آذری، قیام شیخ محمد خیابانی، ص۴۱۵٫

۱ ـ منبع پیشین، ص۳۲۲٫

۲ ـ تاریخ هیجده ساله آذربایجان، کسروی، ص۸۷۳٫

۱ ـ خاطرات عبدالله بهرامی، ص۶۳۷٫

۱ ـ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، ص۴۰۴٫

۱ ـ حسین مکی به نامه‌ای که از جیب خیابانی به دست آمده اشاره دارد که می‌گوید: رفقا خداحافظ چون تنها ماندم و تصمیم نموده بودم دستگیر نشوم خودم را کشتم بعد از این سست نشوید و مرام مرا تعقیب کنید از بازماندگان من غفلت نکنید کسی را ندارم، تمامی دارایی مرا به غارت بردند این بود آزادی‌خواهی مخبرالسلطنه. (تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ص۵۱). این نامه توسط مخبرالسلطنه بیان شده و چون فرد دیگری نسبت به آن اظهار نظر نکرده ممکن است ساختگی باشد.

۱ ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ص۴۲٫

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و فروپاشی سلطنت خاندان رومانف

انقلاب ۱۹۰۵ روسیه اگرچه شکست خورد و در ظاهر تزار و رژیم سلطنتی او با …