به روایت حجتالاسلام حججی*
من در اواخر دیحجـﺔالحرام ۱۳۶۵ که حدود کمتر از بیست روز از رحلت مرجع تقلید شیعیان، مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی میگذشت جهت تبلیغ در ماه محرم و اطلاع از اوضاع و احوال منطقه از قم به میانه رفتم و این در حالی بود که سردمداران تودهای و عوامل سرسپرده رژیم کمونیستی شوروی در شهر میانه تسلط و حکومت کامل داشتند. بنده به عنوان یک طلبه جوان در برخی روستاهای اطراف به تبلیغ دین و آموزش احکام و سخنرانی مشغول بودم تا اینکه در یازدهم محرم ۱۳۶۶ اشغالگران کمونیست پا به فرار گذاشتند. آن شب به میانه آمدم چند نفر از دوستان گفتند دیروز سردمداران حزب توده و حزب دموکرات، درشکه آورده بودند که ابوی شما را به خارج از شهر میانه ببرند. نوعاً مخالفین خودشان را به آن محل خطرناک میبردند امّا به فضل الهی و توجهات خاصه حضرت ولیعصر (عج) فرصت نیافتند و تشکیلاتشان از هم پاشید و شهر را خالی کردند و رفتند.
زندان حکومت تودهایها در منطقه میانه در دو روستا در بخش ترکمانچای به نامهای کلهور و ورزقان قرار داشت. هر کس از مخالفان را میگرفتند به آن دو قریه انتقال میدادند. به احتمال قوی، پدر بنده را هم میخواستند به آنجا ببرند. برخی از اهالی این دو روستا به خاطر ظلم و ستمی که از خوانین رژیم ستمشاهی دیده بودند با مزدوران تودهای و دموکرات همکاری میکردند. یک شیخ حبیبالله نامی بود که از اهالی همین روستا و با کمال تأسف آخوند هم بود و سردسته و فرماندهی یک گروه از همین قزلباشیها و فداییها را بر عهده داشت. حالا نمیدانم از دنیا رفته و یا هنوز زنده است؟ در منطقه معروف شده بود که او کمونیست شده است، امّا خود میگفت که من فقط به خاطر مبارزه با خوانین با اینها متحد شدهام. بالاخره آخرش هم معلوم نشد به کجا رفت. بعضی دیگر میگفتند به قم آمده و در آنجا مخفی شده است. ناگفته نماند اهالی متدین خاصه غیر از فرد مشارالیه علمای بزرگواری داشته و دارند، که ابداً زیر بار وابستگان شوروی نرفتند و در حفظ و حراست دین و قرآن و اسلام و روحانیت واقعی کوشا بوده و هستند، الآن هم علاوه بر بخش ترکمانچای، مردم این آبادیها در خدمت انقلاب و رهبریت و دیانت و اسلامیت قوی و نیرومند هستند و در بخش مرکزی امام جمعه محترمی به نام حجتالاسلام آقای زمانی دارند که در وظایف دینی و همگانی از اوایل انقلاب تا به امروز بر وظایف اسلامی و اجتماعی و تبلیغاتی انجام وظیفه نموده و مینمایند.
باری در مدتی که شهر میانه در تصرف کمونیستها و تودهای بود، مردم مسلمان این شهر، هرگز زیر بار مسلک کمونیستی نرفتند، مخصوصاً در جریان رحلت آیتالله اصفهانی، به وجه احسن تعصب دینی و غیرت مذهبی خود را نشان دادند، به طوری که خود عوامل دموکراتها اعتراف کدند که با این وضع هیچوقت مسلک کمونیستی در آذربایجان پیاده نخواهد شد. البته در این میان افراد ضعیفالنفس و نان به نرخ روز خورها هم بودند که به خاطر طمع مادی رفته بودند و تحت عنوان غزلباش یا فدایی اجیر آنان شده بودند. اینطور آدمها در همهجا و در هر عصر و زمانی وجود دارند.
در هنگام تصرف آذربایجان، علاوه بر مرحوم پدرم، آقایان روحانیون دیگری مانند آیتالله آقا میرزا ابومحمد حجتی که بعداً ابوالزوجه بنده شدند و آیتالله حاج شیخ هادی نیری و حجتالاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدی جدیدی[۱] که از وعاظ بسیار شجاع و مبارز بود حضور داشتند و انصافاً هر کدامشان در حد توان خویش با مسلک و ایادی کمونیستها مبارزه کردند، امّا چون همهشان نسبت به پدر بنده جوانتر بودند و تازه از قم به میانه آمده بودند و احتمال دستگیری و زندانی شدن آنان زیاد بود لذا در اواخر ماجرا، برخی از آنان به اصرار اطرافیانشان به قم آمدند و بعضی دیگر هم به اطراف و روستاهای دوردست رفتند. ولی مرحوم والد معظم از میانه بیرون نرفت و با آنها درگیر هم شد.
در ایامی که میانه در اشغال کمونیستها بود مردم دوران سختی را پشت سر میگذاشتند. مخصوصاً مؤمنین و متدینین واقعاً به ستوه آمده بودند. حلال و حرام به هم آمیخته بود. وقتی من وارد میانه شدم، مادرم میگفت مدت زیادی است که گوشت نخوردهایم از والد محترم سؤال کردم در جواب گفت: گوشت حلال و پاک پیدا نمیشود. این قزلباشها و تودهایها گاو و گوسفند مردم را به غارت میبرند بعد آنها را به شهر میآورند و میکشند. سپس گوشت آنها را به مردم میفروشند. بنابراین چگونه آن گوشتها را بخرم و مصرف کنم.
* خاطرات حجتالاسلام والمسلمین حججی، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، صص ۳۸- ۳۶
.[۱] حجتالاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدی جدیدی از روحانیون سرشناس و فعال شهرستان میانه به شمار میآید او اغلب تحصیلات خود را در حوزهی علمیهی زنجان، نزد علمای مبرز آموخت بعد به شهر میانه آمد و در خدمت مردم و علمای شهر قرار گرفت. این روحانی کوشا در شکوفایی و رونق حوزهی علمیهی جعفریهی میانه با مؤسس محترم آیتالله آقا میرزا ابومحمد حجتی کمال همکاری را داشت و در جهت تربیت طلاب کوشا بود. او به خطبهها و محتوای کتاب ارزشمند نهجالبلاغه اشراف داشت و در سخنرانیهای پرشور خود از آنها مایه میگرفت به همین سبب منبرهای این روحانی دردمند از استقبال کمنظیری در میان مردم برخوردار بود و گفتارش تا عمق جان آنان نفوذ میکرد. وی پس از سالها تبلیغ و ارشاد مردم و تدریس و تربیت طلاب، در شهر میانه چشم از جهان فروبست. پیکر پاکش در میان اندوه انبوهی از مردم به شهر مقدس قم انتقال یافت و در قبرستان وادیالسلام به خاک سپرده شد. سیمای میانه، ص ۲۰۹٫ برای توضیح بیشتر ر. ک: سیمای میانه، خطه ولایت و تاریخ انقلاب اسلامی در میانه.