دکتر مهرداد قدرت دیزجی*
آذربایجان (آذربایگان، آدُربادگان) نامی است که در دوره اشکانیان و ساسانیان به بخش شمال غربی ایالت ماد داده شده است. ایالت ماد پیش از آن یعنی در دوره دیااُکوییان و هخامنشیان عبارت بود از شمال غربی فلات ایران که از سرزمین مانا (Manna، جنوب و شرق دریاچه اورمیه) تا اِلیپی (Elipi، لرستان شمالی) کشیده شده بود. شمال ماد، سرزمین اورارتو بود و مادها در آغاز در آنجا نفوذی نداشتند. دولت اورارتو که در آن جا حضور داشت و مرکز آن نیز آناتولی شرقی بود، آن اندازه نیرومند بود که از ورود مادها به آن دیار جلوگیری کند. بعدها که دولت اورارتو از هم پاشید و ارمنیان جانشین آنها شدند، سرزمین ماد تا رود ارس ادامه یافت. پس از واژگونی دولت اورارتو، آن سرزمین به گواهی کتیبه داریوش یکم (۵۲۱ تا ۴۸۶ پ.م.) در کوه بیستون «ارمنستان» نامیده میشد.[۱]
مادها که نام خود را به این ایالت داده بودند، به گواهی منابع باستانی و واژههایی که از زبان آنها در نوشتههای آشوری و فارسی باستان و یونانی و لاتینی برجای مانده، شاخهای بودند از آریاییان (= ایرانیان)،[۲] که آن نیز خود شاخهای بود از هند و اروپاییان. آریاییها در هزاره دوم پیش از میلاد به فلات ایران کوچیدند و در این میان، مادها همراه دیگر اقوام ایرانی به ویژه پارسها و پارتها، آخرین و مهمترین دسته از ایرانیان بودند که به این سرزمین آمدند و آن را به نام خود «ایران» نامگذاری کردند. هر یک از این اقوام نام خود را به بخشی از این سرزمین دادند: مادها به شمال غرب، پارتها به شمال شرق، و پارسها به جنوب. جالب است که هر یک از سلسلههای ایران باستان از میان یکی از این اقوام برخاستهاند: دیااُکوییان از ماد، هخامنشیان و ساسانیان از پارس، و اشکانیان از پارت.
اهمیت برآمدن مادها در تاریخ ایران بیرون از شمار است. مادها بودند که به چیرگی آشوریان بر ایران و تاراج آن پایان دادند و بنیاد فرمانروایی ایرانیان را در این سرزمین پیریزی کردند. هرودت، تاریخدان یونانی سده ۵ پیش از میلاد، مینویسد که: «آشوریان پانصد و بیست سال بر آسیای علیا فرمان راندند. اتباع آنان بر ایشان شوریدند و نخست مادها بر ضد آنان قیام کردند و برای آزادی خویش مردانگیها کردند و خود را از بند آنان آزاد ساختند و پس از آن، اقوام دیگر از آنان پیروی کردند».[۳] افزون بر آن، مادها بودند که کانون اصلی رخدادهای تاریخی ایران را از جنوب غربی ایران (زاگرس جنوبی و سرزمین ایلام) به شمال غربی آن (زاگرس شمالی و سرزمین ماد) کشاندند.[۴] با آمدن مادهای ایرانی (آریایی) بود که ناحیه ماد، یعنی غرب ایران مانند جاهای دیگر آن از دید قومی و زبانی و فرهنگی ایرانی شد. گسترش مادها سبب برتری یافتن زبان مادی که از زبانهای ایرانی بود در غرب و شمال غربی ایران، به ویژه در میان ماناییها شد و چیزی نگذشت که ایرانیان در همه ماد بزرگترین گروه نژادی بودند.[۵] سرزمین مانا که پیش از ورود آریاییها و همزمان با ورود آنان مهمترین واحد سیاسی در جنوب و شرق دریاچه اورمیه بود، خود به گونهای فزاینده زیر فرمان ایرانیان مادی قرار داشت و ایرانی گشته بود و حتی شماری از فرمانروایان آن نامهای ایرانی داشتند، مانند دَیوکو (Dayaukku)، بگدتی (Bagdatti)، و اَزَ (Aza). گسترش نامهای ایرانی تا مُصَصیر (Musasir، بین دریاچه اورمیه و دریاچه وان) و هوبوشکیه (Hubuškia، شرق مصصیر و جنوب دریاچه وان) هم رسیده بود.[۶] اینکه بعدها در نوشتههای فارسی باستان و یونانِ باستان همه جا گفتگو از مادها است و نامی از ماناییها و نژادهای پیشین نمیرود، نشانه آمیختگی و جذب آنها در میان تیرههای ایرانی مادی است.[۷] به نظر میرسد که این درصد بالای ایرانیان دراین ناحیه، حتی با ورود بعدی ایرانیانِ سکایی و کیمری باز افزایش یافته باشد.[۸]
اهمیت مادها حتی پس از برافتادن دولتشان نیز ادامه یافت. آن هنگام که پادشاهی ماد به ناتوانی رسید، این خود مادها بودند که به هواداری جنبش پارسیها برخاستند و به همراه آنان شاهنشاهی هخامنشی را پایه گذاشتند.[۹] حتی باید دانست که «پارس» خود نامی مادی است و با «پَرثَوَ» از یک ریشه و به معنی «پهلو» است.[۱۰] حتی بسیاری از پژوهشگران هنوز هم بر آنند که «پارسوا» که در نوشتههای آشوری آمده، جایی بوده در جنوب غربی اورمیه. در این میان به ویژه ولادیمیر مینورسکی، قلعه پسوه در دره سلدوز را بازمانده نام پرسوﺌﻪ میدانست.[۱۱] کورش کبیر (۵۵۰ تا ۵۲۹)، پایهگذار امپراتوری هخامنشی، خود از سوی مادر مادی بود و هم از روزگار او به بعد مادیهای بسیاری در آن دولت به کار گماشته شدند و فرهنگ و هنر مادی ادامه یافت. در جهان آن روزگار کسی مادها را از پارسها جدا نمیدانست و نویسندگان یونانی تا مدتها پارسیان را مادی میخواندند و از جنگهای ایران و یونان به نام جنگهای مادی یاد میکردند. از روزگار داریوش کبیر به بعد، عبارتهای «پارس و ماد و دیگر سرزمینها» و «پارسیان و مادها و دیگر مردمان» و «در پارس و در ماد و در دیگر بومها» و غیره در بیشتر کتیبهها دیده میشود.[۱۲]
پس از آن که شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی از هم پاشید، باز نخست ایالت ماد یا به سخن دیگر، شمال غرب این ایالت بود که در برابر استیلای بیگانگان بر ایران به رهبری آتورپات قیام کرد. آتورپات نامی است ایرانی و کهن با کاربردی بسیار.[۱۳] صورت اوستایی آن Āterepāta به معنی «آذرباد»[۱۴]، و دارنده آن در اوستا، از پاک دینانی است که به فروهر او درود فرستاده شده است.[۱۵] این نام را در الواح ایلامی باروی تخت جمشید نیز به صورت (Hatarbadda) Ha-ter-ba-ad-da میبینیم.[۱۶]
نامیترین دارنده این نام، ساتراپ ماد در پایان دوره هخامنشی است که نخستین بار درکتاب آناباسیسِ آریان به هنگام شرح رویدادهای مربوط به نبرد گوگامل نزدیک اربل در سال ۳۳۱ پ.م. میان سپاهیان داریوش سوم (۳۳۶ تا ۳۳۰ پ.م.) و اسکندر مقدونی به صورت «اتروپاتس» (Atropates) از او یاد شده است.[۱۷] در این جنگ، اتروپاتس فرمانده مادها بود و کادوسیان(Kadosians) و البانیان (Albanians) و سکسینیان (Sacesinians) هم همراه او میجنگیدند.[۱۸] داریوش پس از جنگ گوگامل به ماد رفت و در آ ن جا به احتمال آتورپات و مادها به یاری او برخاستند و داریوش در این راه حتی به کامیابیهایی نیز رسید،[۱۹] ولی دیری نپایید که به شرق ایران عقب نشست و در آن جا کشته شد (۳۳۱ پ.م.). اسکندر به احتمال، به سبب شرکت آتورپات در سپاه هخامنشی بر ضد اسکندر و پشتیبانی او از داریوش، به جای او یک زندانی ایرانی در شوش را به نام اُکسُداتِس (Oxodater) را به ساتراپی ماد گماشت.[۲۰] ولی چندی بعد عدم وفاداری اکسداتس نیز به اسکندر آشکار شد و اسکندر به ناچار در سال ۳۲۸ پ.م. دوباره آتورپات را به مقام پیشین خود در ساتراپی ماد گماشت. شاید آتورپات که دیده بود با وجود کشته شدن شاه ایران و از هم گسیختگی نیروها نمیتواند به تنهایی در برابر موج ستیزه جوی مقدنیان بایستد، کوشیده بوده است تا به مذاکره و گفت و گو با آنان، تا حدی از خشونت و تعرض آنها بکاهد. روابط آتورپات با اسکندر مانند تحویل باریاکسسِ (Baryaxes) شورشی به اسکندر،[۲۱] شرکت در جشن شوش و به زنی دادن دخترش به پردیکاس سردار اسکندر[۲۲]، و دیدار اسکندر از نسای ماد و مصاحبت او با آتورپات[۲۳]، همهرا باید گامهایی در این سیاست او دانست. آتورپات در رویدادهای پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ پ.م.) دخالتی نکرد و به هیچ یک از جانشینان او هم اظهار وفاداری ننمود و در گرد هم آرایی سرداران اسکندر در بابِل (۳۲۳ پ.م.) و در تریپارادیسوس (۳۲۱ پ.م.) برای تقسیم مرده ریگ اسکندر و از جمله تقسیم ماد به دو بخشِ ماد کوچک و ماد بزرگ شرکت نکرد. ماد کوچک که شمال غرب ماد بود، پس از آن تقسیم بندی در دست آتورپات باقی ماند.[۲۴]
بدین سان آتورپات به نوشته استرابو «نگذاشت این سرزمین (ماد کوچک) که بخشی از ماد بود به استیلای مقدونیان درآید»[۲۵] و پای اسکندر نیز به این سرزمین نرسید. آتورپات تنها ساتراپ ایرانی بود که در فرمانروایی خود باقی ماند و از ورود بیگانگان به این سامان جلوگیری کرد و پایهگذار دودمانی شد که در این دیار به نگهبانی از فرهنگ کهن ایرانی برخاستند. پایگاهی که آتورپات پی افکند، نخستین واکنش ایرانیان در برابر مقدونیان و سپس رومیان بود. از این زمان بود که ماد کوچک به نام و افتخار او «ماد آتورپاتکان» و سپس فقط «آتورپاتکان» نام گرفت.
کتابنامه:
۱- پورداود، ابراهیم، یشتها، تهران، ۱۳۷۷٫
۲- دیاکونوف، ایگور میخاییلوویچ، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۷۱٫
۳- شاپور شهبازی، علیرضا، «ورود پارسیان به تاریخ»، ارجنامه ایرج، ج ۲، به کوشش محسن باقرزاده، تهران، ۱۳۷۷٫
۴- Arrian, Anabasis, with an English tr. E.L.Robson, Cambridge, Mass., Loeb ClassicalLibrary, 1954.
۵- Bartholomae,Ch., Altiranische Worterbuch, Berlin, 1961.
۶- Diakonoff,I.M.,“Media”, in I.Gershevitch (ed.), The Cambridge History of Iran, vol.2,Cambridge, 1993.
۷- Halloch, R., Perspolis Fortification Tablets, Chicago, 1969.
۸- Herodotus, with an English tr.A.D.Godley, Cambridge, Mass.,Loeb Classical Library,1946.
۹- Justi, F., Iranische Namenbuch, Hildesheim, 1963.
۱۰- Kaerst, J.,“Atropaten”, Pauly-Wissiwa, vol. 2, Stuttgart, 1895.
۱۱- Kent, R.G., Old Persian, New Haven, 1953.
۱۲- Levine, L., “The Iron Age”, in F.Hole (ed.), The Archaeology of Western Iran, Washingtion D.C., 1987.
۱۳- Mayrhofer, M., Die Rekonstruction des Medischen, Koln-Wien, 1968.
۱۴- Minorsky, V.,“Mongol Place Names in Mukri Kurdistan”, Bulletin of the School ofOriental and African Studies 11, 1957.
۱۵- Strabo, with an English tr., H.L.Jones, Cambridge, Mass., Loeb Classical Library,1957.
۱۶- Young, T.C.,“Iranian Migration into Zagros”, Iran 5, 1967.
۱۷- Zadok,R.,“The Ethno-Linguistic Character of Northwestern Iran and Kurdistan in theNeo Assyrian Period”, Iran 40, 2000.
*. مهرداد قدرت دیزجی پس از گذراندن تحصیلات اولیه دوره لیسانس را، در دانشگاه تهران، فوق لیسانس را در دانشگاه شهید بهشتی، گذراند. همچنین وی با نگارش رساله ارزشمند آذربایجان در عصر ساسانی به راهنمایی خانم دکتر بیانی و خانم دکتر ژاله آموزگار موفق به دریافت نمره عالی و اخذ درجه دکترای تاریخ ایران قبل از اسلام دانشگاه تهران گردید. از دکتر قدرت دیزجی مقالات چندی در در نشریات تخصصی چون «نامه ایران باستان» انتشار یافته است. کتاب «تاریخ و فرهنگ ساسانیان» اثر دکتر تورج دریایی نیز با ترجمه وی توسط انتشارات ققنوس در سال ۱۳۸۲ منتشر گردیده است. در حال حاضر ضمن انجام طرحهای پژوهشی در مورد تاریخ ایران قبل از اسلام در مراکز علمی چون دایرﺓالمعارف بزرگ اسلامی، عضو هیأت علمی دانشگاه ارومیه نیز میباشد.
۱- I.M.Diakonoff, “Media”, in I.Gershevich (ed.), The Cambridge History of Iran, vol. 2 (Cambridge , 1985 ; repr. 1993), pp. 98 – ۹۹; R. Zadok, “The Ethno – Linguistic Character of Northwestern Iran and Kurdistan in the Neo Assyrian Period”, Iran 40 (2000), pp. 106 ff.
۱- Herodotus, 7. 62 (with an English tr. A. D. Godley, Cambridge, Mass., Loeb Classical Library, vol. 3, 1946, p. 377); cf. M. Mayrhofer , Die Rekonstruction des Medischen , Koln – Wien , 1968.
۳- L. Levine, “The Iron Age”, in F. Hole (ed.), The Archaeology of Western Iran (Washington D. C. , 1987) , p. 126.
۳- Cf. T. C. Young, “Iranian Migration into Zagros”, Iran 5 (1967), pp. 20-21.
۴- Herodotus 1.123-130 (tr. vol. 1, pp. 161-170).
[۱۰]. علیرضا شاپور شهبازی، «ورود پارسیان به تاریخ»، ارج نامهی ایرج، ج ۱، به کوشش محسن باقرزاده (تهران، ۱۳۷۷ ش/ ۱۹۹۸)، صص ۶۰۸ و ۶۰۹٫
۶- V.Minorsky, “Mongol Place Names in Mukri Kurdistan”, Bulletin of the School of Oriental and African Studies 11 (1957), pp. 77-81.
۷- R.G.Kent, Old Persian (New Haven, 1953), p. 202.
۱- Cf. F.Justi, Iranische Namenbuch (Marburg, 1895; repr. Hildesheim, 1963), p. 49.
۲- Ch. Bartholomae, Altiranische Worterbuch (Berlin, 1961), col. 318.
۳- یشت ۱۳ (فروردین یشت)، بند ۱ و ۲ ؛ نک: ابراهیم پورداوُد، یشتها، ج ۲ (تهران، ۱۳۷۷ ش/ ۱۹۹۸)، ص ۸۵ و ۸۶٫
۴- R.Hallock, Perspolis Fortification Tablets (Chicago, 1969), p.338.
۵- Arrian, Anabasis 3.8.4 (with an English tr. E.L.Robson, Loeb Classical Library, Cambridge, Mass, 1954, vol. 1, p. 246).
۶- برخلاف نظر دیاکونوف (تاریخ ماد، ترجمهی کریم کشاورز، تهران، ۱۳۷۱، ص ۴۰۷) تصور نمی رود که Satropates که پیش از نبرد، فرمانده سواران اکتشافی داریوش را بر عهده داشته همان Atropates باشد، چه تفاوت نام میان آنها آشکار است و هم این که به نوشتهی کورت (Kurt 197) ساتروپاتس در جنگ کشته شد ولی میدانیم که آتروپاتس کشته نشد و بعدها به فرمان روایی شمال غرب ماد رسید.
۷- Arrian 3.19.1-3 (tr. vol. 1, p. 287).
۸- Ibid, 3.20.3 (tr. vol. 1, p. 293).
۱- Ibid, 4.29.3 (tr. vol. 1, p. 439).
۴- Cf., J.Kaerst, “Atropates”, Pauly-Wissowa, II/2 (1895), col. 2150.
۵- Strabo, Geography 11.13.1(with an English tr. H.L.Jones, Loeb Classical Library, Cambridge, Mass., vol. 5, 1954, p.303).