خانه / مقالات /  مبارزه علما علیه حزب توده و فرقه دموکرات در میانه

 مبارزه علما علیه حزب توده و فرقه دموکرات در میانه

نویسنده: عبدالرحیم اباذری*

غائله‌ی حزب توده

محمدرضا شاه در حالی بر سر کار آورده شد که هنوز نیروهای متفقین بسیاری از شهرهای ایران را تحت اشغال داشتند. جنگ جهانی دوم که حدود شش سال به طول انجامید در سال ۱۳۲۴ ﻫ. ش به پایان رسید. طبق پیمان سه‌گانه میان آمریکا، انگلیس و روسیه، در سال ۱۳۲۱ ﻫ. ش نیروهای نظامی متفقین پس از اتمام جنگ، بایستی در مدتی کمتر از شش ماه از ایران خارج می‌شدند. به این منظور، دولت‌های آمریکا و انگلیس در زمستان ۱۳۲۴، این کشور را تخلیه کردند، ولی دولتمردان شوروی که قصد ماندن و تصرف آذربایجان را داشتند، از این کار امتناع ورزیده، خروج از آن را تا اوایل سال ۱۳۲۵ به تأخیر انداختند. از سوی دیگر دولت ایران از آنجا که به مدت پنج سال هیچ‌گونه اشراف و مدیریتی بر استان آذربایجان نداشت، فرصت خوبی به دست سردمداران دولت کمونیست شوروی افتاد تا هر گونه اقدام سیاسی و تبلیغاتی که لازم باشد، در این ایام به انجام رسانند. روس‌ها شمار زیادی از مزدوران آموزش‌دیده‌ی خود را به عنوان مهاجر به سوی شهرهای آذربایجان از جمله میانه روانه کرده، بدین وسیله زمینه نفوذ همیشگی و مقدمات انضمام خطه‌ی آذربایجان به خاک شوروی را کاملاً فراهم آوردند.

در این میان، سردمداران، حزب توده- مهمترین عاملان روسیه در ایران- که برای چنین روزی زاییده شده بودند،[۱] وارد میدان شدند. به اعتراف یکی از سرکرده‌ها، این حزب، از همان بدو تأسیس به خاطر نفرت و انزجار مردم مسلمان، ناخواسته تبدیل به یک مرکز فرسوده[۲] و بی‌خاصیت شده بود و گوشه انزوا اختیار کرده بود. از این رو آنها نخواستند در این فرصت، فعالیت‌های خود را به نام همان حزب دنبال کنند، بلکه سعی کردند با تغییر عنوان، هر چه زودتر خود را از ورطه‌ی نیستی و فراموشی نجات دهند. در تاریخ سوم شهریور ۱۳۲۴، جعفر پیشه‌وری، عامل کهنه‌کار شوروی در ایران که اعتبارنامه‌اش در مجلس چهاردهم لغو شده و روزنامه‌اش نیز توقیف گشته بود، وارد تبریز شد. او با همکاری تنی چند از همفکران خود مانند میرزا علی شبستری و صادق پادگان که قبلاً آموزش‌های لازم را در شوروی گذرانده بودند، در تاریخ دوازدهم شهریور همان سال، با صدور و انتشار بیانیه‌ای معروف، حزب دموکرات آذربایجان را پایه‌گذاری کرد. این بیانیه دوازده بندی با جملات به ظاهر خوشایند و امیدبرانگیز تنظیم یافته بود، ولی هر خواننده‌ای می‌توانست با اندکی دقت به خوبی به نقشه‌های شوم و پشت پرده سرمداران حزب منزوی توده، پی ببرد. حذف زبان فارسی و خودمختاری آذربایجان که در واقع همان طرح جدایی آن از پیکر سرزمین اسلامی ایران بود، با کمال گستاخی در ماده‌ی یک و چهار این بیانیه مطرح شده بود.[۳]

تصرف میانه

از نظر سردمداران حزب، این شهرستان به سبب موقعیت سوق‌الجیشی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، به همین جهت این خطه بیش از سایر شهرها مورد توجه آنها قرار گرفت؛ چنانکه غلام‌یحیی دانشیان، شالوده حزب توده را در همین شهر پایه‌ریزی کرده بود. به هر حال، در روز ۲۶ آبان ۱۳۲۴، حمله‌ی نیروهای مسلح فرقه‌ی دموکرات به پادگان‌های نظامی مناطق آذربایجان آغاز شد. در همین روز و در مرحله نخست، شهر میانه به اشغال قوای آن حزب در آمد[۴] و این رویداد در حالی به وقوع پیوست که هنوز ارتش شوروی در آذربایجان و میانه حضور کامل داشت. ارتش شوروی یک روز قبل از تصرف میانه، در تمام دهات و شهرهای آذربایجان به هر یک از عناصر حزب کمونیستی توده و دموکرات، یک قبضه تفنگ برنو با دویست عدد فشنگ داده بود. برابر گزارش‌های مرکز اطلاعات ارتش ایران (رکن ۲) تعداد آمار اسلحه، تنها در یک منطقه به بیش از هشتاد هزار قبضه می‌رسید. در کل آذربایجان، یک میلیون قبضه اسلحه برنو تخمین زده می‌شد.[۵]

دو روز بعد، در ۲۸ آبان، یک ستون نظامی از ارتش ایران مرکب از دو گردان پیاده، یک دسته ارابه جنگی و یک گروهان نگهبانی به فرماندهی سرهنگ دوم ستاد، امجدی، برای پشتیبانی از نیروهای محلی و آزادی شهر میانه، از کرج به سمت زنجان حرکت کرد، ولی در ساعت ۳ بعدازظهر ۲۹ آبان، با تهدید ارتش اشغالگر شوروی، در همانجا زمین‌گیر شد.[۶] در ۲۱ آذر همان سال، با سقوط شهر تبریز، مرکز آذربایجان، متجاسران با خیال راحت مشغول تصرف شهرهای دیگر شدند.[۷] در همین روز حکومت به اصطلاح خودمختار آذربایجان، به ریاست جعفر پیشه‌وری در تبریز تشکیل جلسه داد و آقایان الهامی، بی‌ریا، مهتاش، دکتر جاوید، رسولی، عظیما، کاویان، کبیری، اورنگی و شبستری به ترتیب به ریاست وزارتخانه‌های دارایی، معارف، کشاورزی، داخله (وزارت کشور)، اقتصاد، دادگستری، جنگ، پست و تلگراف و تلفن، بهداری و نیز به ریاست مجلس انتخاب شدند. در این جلسه، جعفر پیشه‌وری علاوه بر نخست‌وزیری، مسؤولیت وزارت کار را تا تعیین وزیر مربوطه به عهده گرفت.[۸] مجلس به اصطلاح ملی آذربایجان نیز در این روز با حضور نمایندگانی از شهرهای مختلف آذربایجان تشکیل یافت که آقایان عباسعلی پنبه‌ای و حاج زین‌العابدین رحیم‌زاده بادکوبه‌چی هم به عنوان نمایندگان مردم میانه در آن جلسه حضور داشتند.[۹]

تلاش‌های عقیم

محمّدرضا شاه که همانند پدرش به دست بیگانگان[۱۰] به سلطنت رسیده بود، بدون اطلاع و اشاره‌ی آنان هرگز نمی‌توانست درباره‌ی سرنوشت آذربایجان چاره‌اندیشی کند. به پیشنهاد دولت آمریکا، نخست از سوی ایران توسط حسین علاء شکایتی به سازمان ملل برده شد، ولی بلافاصله این شکایت با اعمال حق وتوی نمایندگان شوروی بایگانی گردید. در مرحله دوم با اشاره انگلیسی‌ها و با نخست‌وزیری قوام‌السلطنه خیمه‌شب‌بازی‌های جدید با رسوایی تمام آغاز شد. وی که در ۲۸ بهمن ۱۳۲۴ با اختیار تام عازم مسکو شده بود، با امضای یک قرداد سیاه دیگر، به اصطلاح خودمختاری آذربایجان را به رسمیت شناخته، علاوه بر آن امتیاز نفت شمال را نیز دو دستی تقدیم دولتمردان شوروی کرد.[۱۱] از سوی دیگر چون دولتمردان آمریکا با اطلاع یافتن از محتوای این معاهده‌ی ننگین به تکاپو افتادند، نمایندگان آن کشور در سازمان ملل به شوروی اعزام کردند و هشدار دادند که اگر قوای نظامی روس از ایران خارج نشوند، به زودی جنگ جهانی سوم شروع خواهد شد. حتی رئیس‌جمهور وقت آمریکا- ترومن- با استالین وارد مذاکره شد. در نتیجه این گفتگوها، روس‌ها شش یا هشت لشگر خود را روز ۱۵ فروردین ۱۳۲۵ از ایران خارج کردند و به دنبال آن در ۲۱ آذر همین سال نیز حزب دموکرات و توده‌ای‌ها، سرزمین آذربایجان را ترک کردند.[۱۲]

عناصر اصلی ختم غائله

توجه به این نکته مهم لازم است که فشار آمریکا به دولت روسیه تنها یکی از عوامل خروج آن کشور از این سرزمین می‌تواند باشد. درباره‌ی خروج یا به تعبیری فرار توده‌ای‌ها و دموکرات‌ها از ایران و سرزمین آذربایجان علل و عوامل مهمتری نیز وجود داشت که در این بخش به چند مورد آن اشاره می‌گردد:

۱- ایمان استوار مردم

از عوامل مهم نا امیدی ارتش سرخ شوروی و حزب دموکرات از مردم آذربایجان، اعتقاد سرشار مردم این مرز و بوم به خدا و پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) و تعصب شدید آنها نسبت به دین و مذهب و آداب و رسوم و فرهنگ اصیل خود بود. مردم علی‌رغم اینکه بیش از پنج سال زیر بمباران شدید تبلیغات کمونیسم قرار داشتند، کوچکترین انعطافی از خود نشان ندادند. علاوه بر این، رفتار ناشایست و غیر انسانی اعضای حزب توده و فرقه‌ی دموکرات، نه‌تنها آنها را رسوا کرد و چهره‌ی واقعی‌شان را بیشتر آشکار ساخت، بلکه سبب شد مردم همچنان بر اعتقادات دیرینه‌ی خود راسختر باشند.

جیره‌خواران دولت کمونیست شوروی برخلاف آن همه سرمایه‌گذاری، تهدید، کشتار دسته‌جمعی، به عینه مشاهده کردند که وقتی ایام عزاداری ماه محرم فرا می‌رسد، چگونه مردم آذربایجان بی‌اختیار همه‌جا را از شور حسینی آکنده می‌کنند. آنها با چشمان حیرت‌زده دیدند که وقتی خبر رحلت مرجع تقلید شیعیان جهان، آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی انتشار یافت، چگونه مردم همه‌جا را یکپارچه سیاهپوش کردند و به رغم جو سرشار از اختناق و وحشت، مجلس عزا و بزرگداشت برپا کردند.[۱۳]

مردم هوشیار میانه از هر گروه و جمعیتی که ضد حزب توده و دموکرات فعالیت داشت، استقبال می‌کردند. وقتی جمعیت خیریه در این شهر تشکیل شد، گرچه بنیانگذاران آن در اصل، خان‌ها و ثروتمندان (همچون سالار مظفر شقاقی) بودند و دولت مرکزی هم از آنها پشتیبانی می‌کرد، به هر حال جنبه ضد کمونیستی داشت، لذا اکثر مردم جهت حفظ دین و مذهب و مبارزه با مرام و مسلک کمونیستی، با آن جمعیت همکاری می‌کردند و تا پای جان از خود ایثار، فداکاری و جانبازی هم نشان می‌دادند.

جمعیت خیریه در کوتاه‌مدت توانست بیشترین عضو را در شهر میانه به خود اختصاص دهد. اضافه بر آن، با انشعاب در قریه‌ها و روستاهای اطراف، اعضای بیشتری را به خود جلب کرد. به عنوان نمونه، در بهار ۱۳۲۴، هنگامی که غلام‌یحیی دانشیان به همراه عباسعلی پنبه‌ای از میانه به سوی روستای ایشلق حرکت کردند تا در آنجا به نفع حزب توده تبلیغات و سخنرانی کنند، از سوی مردم و اعضای جمعیت خیریه مورد ضرب و جرح واقع شدند؛ شدت این برخورد به حدی بود که هر دوی آنها به مدت یک ماه در بیمارستان راه‌آهن میانه بستری شدند.[۱۴]

با این همه، دولت تا دندان مسلح شوروی اگر کوچکترین پایگاهی در میان مردم داشت، به آسانی تسلیم تهدیدهای آمریکا نمی‌شد و به قرارداد خودمختاری آذربایجان و یا اخذ امتیاز نفت شمال قناعت نمی‌کرد. به یقین، آنچه در آن روز به تهدیدهای آمریکا علیه شوروی کارآیی لازم را داد و روسیه را به عقب نشاند، حضور مردم و مبارزات سرسختانه و شکست‌ناپذیر آنان با مسلک کمونیستی حزب توده بود و بس.

۲- حضور نافذ روحانیت

روحانیون شهرهای میانه در دو محور بخش‌ها و روستاهای اطراف نیز در خود شهر مبارزات بی‌امان خود را بر ضد اشغالگران کمونیست ادامه می‌دادند:

محور شهری: این محور به جبهه‌های مختلف و در عین حال هماهنگ تقسیم می‌شد؛ یک جبهه حوزه‌ی علمیه‌ی شهر متشکل از مؤسس، استادان و طلاب جوان و پرشور آن بود. چنانکه قبلاً اشاره شد، هنگام بمباران هوایی میانه، آیت‌الله آقا میرزا ابومحمد حجتی- مؤسس حوزه- حوزه‌ی علمیه را به روستای پورسخلو انتقال داد. پس از اتمام ماه مبارک رمضان، بلافاصله به شهر بازگشتند و در خصوص فتنه‌های کمونیست‌ها به روشنگری پرداختند. مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدی جدیدی زبان گویای این جبهه بود. این روحانی مبارز با سخنرانی‌های خود مردم را از هدف و ماهیت کمونیست‌ها آگاه می‌نمود.[۱۵] در کنار وی، طلاب جوان و پرشور نیز به طور پراکنده اقدام به فعالیت‌های ضد کمونیستی می‌کردند. یکی از این طلاب، آقا میرزا علی احمدی‌میانجی بود که با سخنرانی‌هایش مردم را به وظیفه شرعی و سیاسی‌شان آشنا می‌کرد.[۱۶] وی از سال ۱۳۶۳ ﻫ. ق برای تحصیل معارف اسلامی به شهر مقدس قم عزیمت کرده بود، ولی در ماه ذیحجه ۱۳۶۵، به همراه دوستش آقا شیخ حسین ربانی نقابی که وی نیز در آن زمان طلبه جوان و پرشوری بود، به شهر میانه بازگشتند. این بازگشت مقارن با زمانی بود که سردمداران حزب دموکرات شهر میانه را تصرف کرده و فعالیت‌های ضد دینی و سرکوب مردم را به اوج خود رسانده بودند. آن دو طلبه جوان به محض ورود به شهر، خود را به منزل آیت‌الله حاج شیخ لطفعلی زنوزی رساندند. در این بین، آقا شیخ حسین ربانی، برای آگاهی از اوضاع شهر به دیدار آیت‌الله میرزا ابومحمد حجتی شتافت. پس از آن نیز عازم زادگاه خود (روستای نقاب) شد تا در ایام محرم با سخنرانی‌های روشنگرانه‌ی خویش ضمن آشنا ساختن مردم آن منطقه به وظایف دینی خود، آنها را به مقاومت و پایداری دعوت کند. از سوی دیگر، آقا میرزا علی احمدی نیز چند روزی در شهر میانه به منبر رفت. بعد شهر میانه را به جانب اوچ تپه (زادگاه خویش) ترک کرد و در آنجا به صف مبارزینی که پدر گرانقدرش- ثقـﺔالاسلام ملا حسینعلی احمدی، رهبری آن را بر عهده داشت، پیوست. البته همه‌ی این فعالیت‌ها زیر نظر و اشراف و موافقت مؤسس عالی‌قدر آیت‌الله آقا میرزا ابومحمد حجتی انجام می‌گرفت. از طرفی ایشان نیز کم و بیش با علما و بزرگان مقیم تبریز، مانند حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمّد رضی زنوزی تبریزی و حضرات آیات عظام در قم همچون سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری و سید محمّد حجت کوه‌کمری در تماس بود و از رهنمودها و توصیه‌های آنان در جهت انجام وظیفه و ادای تکلیف بهره می‌گرفت. در مقابل، آنها نیز با سفارش‌های شفاهی و ارسال دستخط‌هایی تحت عنوان اذن در امور حسبیه، پشتیبانی‌های همه‌جانبه‌ی خویش را از مبارزات مؤسس محترم، استادان، طلاب و مردم غیور میانه ابراز می‌داشتند. صدور چنین اجازه‌نامه‌هایی در آن مقطع بحرانی، بسیار دلگرم‌کننده بود و در جهت انسجام و استحکام تشکیلات روحانیت، نقش اساسی ایفا می‌کرد؛ در واقع جنبه سیاسی و تشکیلاتی آن بیش از جنبه‌های دیگر خودنمایی می‌نمود.

یکی از این اجازه‌نامه‌ها متعلق به حضرت آیت‌الله العظمی محمدرضی زنوزی[۱۷] است که در هفتم محرم ۱۳۶۶ ﻫ. ق صادر شده است. یکی دیگر از این اجازه‌نامه‌ها در تاریخ هشتم صفر ۱۳۶۶ ﻫ. ق، حدود یک ماه بعد از ختم غائله حزب توده، از طرف آیات عظام سید صدرالدین صدر و سید محمدتقی خوانساری صادر گردیده است.

ضمن اینکه آیات عظام سید محمّد حجت کوه‌کمره‌ای، سید حسین طباطبایی بروجردی و سید محسن حکیم نیز از این جبهه مقدس حمایت کردند.

در جبهه دوم این شهر، عالم مجاهد، حاج شیخ هادی نیری، علیه مسلک و مرام توده‌ای‌ها و دموکرات‌ها مبارزه می‌کرد. این جبهه سابقه‌ی دیرینه داشت. آیت‌الله نیری پیش از آنکه شهر میانه به تصرف روس‌ها و توده‌ای‌ها در آید، همواره با ایادی و عوامل آنان به بحث و گفتگو می‌نشست. این عالم مبارز در میان افراد حزب توده از شهرت فراوانی برخوردار بود، به گونه‌ای که از فعالیت‌های وی همواره در هراس و اضطراب به سر می‌بردند. در یکی از روزها، قبل از اشغال شهر میانه، عباسعلی پنبه‌ای یکی از ایادی کمونیست‌ها به صورتی تمسخرآمیز گفته بود:

«… کم مانده که قرآن و مفاتیح حاج شیخ هادی را زیر بغلش بگذاریم و او را از ایستگاه راه‌آهن، سوار قطار کرده و به سمت شهر قم روانه‌اش سازیم، تا هم خود راحت بشود و هم مردم میانه را به حال خود واگذارد…»[۱۸]

پس از تصرف شهر میانه، خانه‌ی محقر این عالم مبارز به ستاد مبارزه با کمونیست‌ها تبدیل گشت و هر روز مردم با ایمان با حضور در آنجا، علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی، برای نابودی اشغالگران و رفع غائله، مجلس دعا برپا می‌کردند. پس از مدتی علاقمندان آیت‌الله نیری نسبت به جان وی احساس خطر کردند و با اصرار فراوان او را به طور موقت به شهر قم انتقال دادند، ولی او اندیک بعد با بازگشت به شهر میانه، همچنان به فعالیت‌های مذهبی و سیاسی خود ادامه داد.

اجازه‌نامه‌ی این عالم فداکار که از طرف مرجع وقت، آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی صادر شده است، با توجه به تاریخ صدور آن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ صدور این اجازه‌نامه در آذر ماه ۱۳۲۱ ﻫ. ش می‌باشد. این زمان یک سال پس از اشغال اکثر شهرهای ایران از سوی نیروهای متفقین بود و دولت مرکزی نیز هیچ‌گونه نظارت و مدیریتی بر آن مناطق نداشت. بدین ترتیب، می‌توان دریافت که تشکیلات اصیل روحانیت و حوزه‌های علمیه بودند که به مردم امید و نشاط می‌بخشیدند. مردم نیز با الهام از رهنمودهای مراجع تقلید و علمای اعلام در نجف و قم به وظایف روزمره خویش عمل می‌کردند.

رهبری جبهه‌ی سوم که در گوشه دیگری از شهر میانه، واقع در محله‌ی «قبه نه‌نه»، قامت ایمان و استقامت برافراشته بود، بر عهده‌ی آیت‌الله حاج میر حسین حججی بود. وی که از دوازدهم محرم‌الحرام ۱۳۵۹ ﻫ. ق، از جانب آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی اجازه‌نامه داشت، جزء معدود شخصیت‌هایی به شمار می‌رفت که در پوشیدن لباس روحانیت مجاز بود. این عالم فداکار، به رغم اصرار دوستان و بستگان، چه در بمباران هوایی و چه در غائله‌ی حزب توده، هرگز حاضر نشد لحظه‌ای شهر و منزل خود را ترک کند و همچنان در خانه و سنگر محقر خود محکم و استوار باقی ماند. از طرفی سردمداران حزب دموکرات با اطلاع یافتن از حضور این عالم سلحشور در شهر، به همراه تنی چند و با راهنمایی عباسعلی پنبه‌ای به منزلش آمده و از وی درخواست ملاقات کردند. وی قبل از شروع بحث، به یکی از نزدیکان سفارش کرد تا برای حضور در این جلسه، ریش‌سفیدان و معتمدین محل را هم خبر کنند. به هر حال بحث و گفتگو با حضور آنها به عنوان ناظر آغاز گردید. یکی از اعضا ابتدا با طرح مقدمه‌ای از وی خواست با آنها همکاری داشته باشد که این پیشنهاد بلافاصله از جانب ایشان رد شد. درخواست بی‌طرفی و عدم موضع‌گیری در این ماجرا، نیز مورد قبول واقع نگشت. آنگاه این عالم نستوه رشته سخن را به دست گرفته و از باب نصیحت و خیرخواهی در بخشی از سخنان خود به آنها چنین گفت:

«… مردم این خطه مسلمان هستند و هرگز گول تبلیغات فریبنده شما را نخواهند خورد. پس بهتر است هر چه زودتر مردم این دیار را به حال خود واگذارید و منطقه را ترک کنید…»

لحن سخنان ایشان در این جلسه به قدری قاطع و حماسی بود که بعد از رفتن آنان، برخی از دوستان و نزدیکان با تضرع از او خواستند تا قدری کوتاه بیاید و جان خود را بی‌محابا به خطر نیندازد که ایشان در جواب گفتند که احساس مسؤولیت می‌کنند و انجام وظیفه را بر همه‌چیز مقدم می‌دانند.

در زمان رحلت آیت‌الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی (۱۳ آبان ۱۳۲۵)، این عالم نستوه علیرغم کهولت سن (هفتاد سال) با پای پیاده خود را به بازار شهر رسانده، خبر رحلت مرجع تقلید شیعیان جهان را به مردم اعلام کردند. بعد از اعلام خبر، از تجار خواستند که محل کسب و کار خود را تعطیل کرده و با تجمع در مسجد جامع، مجلس بزرگداشتی به همین مناسبت برگزار کنند. به هر حال، این مجلس که با همت آیت‌الله حججی و با حضور سایر روحانیون و طبقات مختلف مردم، با شکوه خاصی انجام پذیرفت، به پیشنهاد این روحانی فداکار تا چهلم ادامه پیدا کرد. این ابتکار بیش از پیش، سردمداران حکومت به اصطلاح خودمختار آذربایجان را خشمگین و دیوانه ساخت؛ چنان‌که که معروف است در جلسه‌ای، یکی از آنها خطاب به حاضران گفته بود که فعالیت‌های اخیر وی در برگزاری مجالس ختم، همه‌ی زحمات یک ساله ما را تحت‌الشعاع قرار داده، به کلی اثرات آنها را خنثی کرده است. به همین خاطر، نام وی در لیست سیاه قرار گرفت. وی روز یازدهم ۱۶ آذر ۱۳۲۵ به خاطر شرکت در مراسم عزاداری سالار شهیدان عازم زادگاه خود، روستای «گوندوغدی» (از توابع نزدیک میانه) شده بود که بعدازظهر همان روز، هنگام بازگشت، سردمداران حزب دموکرات تصمیم می‌گیرند که مخفیانه او را دستگیر کرده، به سمت روستای «ورزقان» (محل بازداشتگاه و زندان حکومت اشغالگران) انتقال دهند. به همین منظور با عده‌ای مسلح از راه جاده شوسه به سمت روستای گوندوغدی حرکت کردند و تا هنگام غروب به انتظار نشستند، ولی هیچ خبری از وی نشد؛ زیرا آیت‌الله حججی هنگام بازگشت، ناخودآگاه از راه دیگری به سوی میانه آمده بود. درست فردای آن روز اساس حکومت خودمختار بر هم ریخت و سردمداران آن، شهر میانه را ترک کرده، پا به فرار گذاشتند.[۱۹]

محور بخشی: با تحقیق و بررسی در این محور، می‌توان جبهه‌های متعددی را مشاهده کرد. یکی از مهمترین آنها، جبهه‌ی «روستای اشلق» است که به سرپرستی عالم جهادگر آیت‌الله حاج میرزا حسن انصاری اداره می‌شد. وی علاوه بر زادگاه خود، کار روشنگری قریه‌های اطراف را هم در جهت ستیز با افکار و عقاید انحرافی کمونیست‌ها، بر عهده داشت. مجاهدت‌های افتخارآمیز اهالی این روستا در برابر افزون‌طلبی‌های غلام‌یحیی دانشیان و عباسعلی پنبه‌ای که منجر به کتک خوردن و در نهایت بستری شدن آن دو در بیمارستان گردید، نتیجه‌ی رهبری‌های بسیار شجاعانه و قاطعانه‌ی وی در این منطقه بود. به همین خاطر، جمعیت خیریه نیز توانست در میان سایر روستاها بیشترین عضو را از روستای اشلق به خود اختصاص بدهد.

جبهه‌ی پرتحرک دیگری نیز در روستای «تِرک» واقع در ۲۹ کیلومتری شمال میانه، قرار داشت. این جبهه که به ابتکار آیت‌الله حاج شیخ محمدباقر ملکی[۲۰] راه‌اندازی شده بود، به سبک خاصی اداره می‌گشت. این فقیه مجاهد، در یک جبهه با کمونیست‌ها درگیر بود و همزمان در جبهه دیگر، فرصت سوءاستفاده را از دست خان‌های ظالم می‌ربود. به همین سبب، از سوی جمعیت خیریه دعوت به همکاری شد. وی که همکاری با جمعیت خیریه را به نوعی در جهت تقویت خان‌های منطقه تشخیص می‌داد، به آن نپیوست؛ بلکه خود به صورت مستقل و یک‌تنه با سردمداران حکومت خودمختار به ستیز پرداخت.[۲۱] مردم با ایمان منطقه به خاطر اعتماد قلبی که به ایشان داشتند، پشت سر وی جان بر کف آماده فداکاری می‌شدند. او با الهام از رهنمودهای استاد بزرگوارش- مرحوم آیت‌الله میرزا مهدی غروی- اصفهانی[۲۲] که طی نامه‌ای وی را به صبر و پایداری و نشر فرهنگ اهل بیت و ترویج یاد و نام امام زمان (عج) در میان مردم دعوت کرده بود، به رهبری و هدایت مردم این منطقه همت گماشت. چند سال پس از این غائله نیز وقتی قحطی و گرسنگی سرزمین آذربایجان را از رونق و شکوفایی انداخته و مردم را در آستانه مرگ قرار داده بود، با درایت و تدبیر این عالم فداکار از خسارت‌های جانی و فشارهای روحی این حادثه ناگوار به شدت کاسته شد. آیت‌الله ملکی با ارسال نامه‌هایی به نجف اشرف و تبریز، درباره‌ی مصرف وجوه شرعیه نسبت به مستمندان و کسانی که در اثر کمبود مواد غذایی در معرض نابودی قرار گرفته بودند، از محضر مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی[۲۳] و آیت‌الله آقا میرزا فتاح شهیدی (صاحب شرح مکاسب) استفتا نمود. متعاقباً با دریافت اجازه‌ی وکالت از آنان، هیأتی متشکل از افراد نیکوکار تشکیل داد که وظیفه‌ی آنها شناسایی اشخاص محتاج و مستمند روستاهای اطراف و رسیدگی به وضع اقتصادی آنان بود. بدین ترتیب، وضع نابهنجار مردم منطقه، بهبودی نسبی یافت و آنان نسبت به آینده و ادامه زندگی امیدوار شدند.

در این میان، جبهه‌ی پرشور دیگری نیز در منطقه‌ی اوچ‌تپه در حال شکل‌گیری بود. این جبهه با درایت و مدیریت ثقـﺔالاسلام آخوند ملا حسینعلی احمدی اداره می‌شد. در این جبهه مردم اوچ‌تپه سراپا گوش به فرمان این شخصیت مذهبی بودند که در سایه‌ی رهبری‌های شجاعانه‌ی وی، در این منطقه افکار و عقاید انحرافی توده‌ای‌ها هرگز نتوانست نفوذ قابل توجهی داشته باشد؛ چنانکه در جریان این غائله، از این ناحیه، فقط عده‌ای معدود لباس به اصطلاح فدایی به تن کرده، به عضویت حزب دموکرات در آمده بودند. نفوذ عمیق و وسیع آخوند ملا حسینعلی در منطقه‌ی اوچ‌تپه، سردمداران حکومت خودمختار را به هراس و اضطراب وا داشته بود. خان‌ها و اراذل و اوباش نیز به خاطر حضور قاطعانه او در آنجا، نمی‌توانستند یکه‌تازی کنند.[۲۴]

۳- هیأت‌های عزاداری

یکی از عوامل مهمی که در رشد و آگاهی مردم تأثیر به سزایی داشت و شور و احساسات مذهبی آنها را بر ضد افکار کمونیستی برمی‌انگیخت، وجود حماسه‌ساز هیأت‌های عزاداری در کوچه‌ها و محله‌های معروف این شهر بود. در این ایام، به هنگام رحلت حضرت آیت‌الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی، دسته‌های عزاداری خیلی زودتر از سال‌های قبل مراسم خود را شروع کردند. شدت احساسات و عواطف مذهبی در میان آنها، به مراتب بالاتر و عمیق‌تر از سال‌های پیشین بود. مضافاً اینکه از نظر محتوا و کیفیت هم به طور چشمگیری معنادار و جهت‌دار شده بود. به طور کلی، تکیه‌ها و هیأت‌های عزاداری به صورت خودجوش تبدیل به سنگرهای مستحکم علیه نظام کمونیستی و سردمداران آن شده بود؛ چنانکه انتخاب مضامین نوحه‌ها، اشعار و کیفیت برگزاری مراسم، همه پیرامون مسائل سیاسی و مذهبی روز دور می‌زد.

به عنوان مثال، از جمله اشعاری که در آن روزها مورد استفاده قرار می‌گرفت، این اشعار بود:

    نـور نلـه خـــدا ایلــه منــور بـوجهانی                        قور تار بوضلالتدن هامی پیـر و جــوانی

طغیان ایلیوب ظلمده چوخ اهل ضلالـت                        تغییـر تــاپوب بــد عتلن امــر شـریعت

   بالمره گیدوب نور دو توب عالمی ظلمت                         گوستــر بـــزه اول آیینــه غیب نمــا نی

     قالموب او قــدر ظلمه پامــال اولا اسلام                           اسلامدن عالمــده قالــوب ظاهری بر نام

 تا صاحب الامر الماسا دوتماز کوکـل آرام                         گونـدر گله یارب او شهی کـون و مکانی

و…[۲۵]

مضمون و محتوای کلی اشعار فوق کنایه از این داشت که خدایا، تجاوز و غارتگری یک عده آدم‌های گمراه، سبب نابودی دین و مذهب تو شده است و تاریکی و گمراهی همه‌جا را فرا گرفته است؛ هر چه زودتر با نور خود و با ظهور امام زمان (عج) به جهان روشنایی مجدد عطا فرما و مردم این سرزمین بزرگ اسلامی را از یوغ ظلم و حکومت کمونیستی رهایی بخش.

به هر حال، عوامل سه گانه‌ی ایمان مردم، روحانیت و حوزه‌ها و هیأت‌های مذهبی در کمرنگ کردن فعالیت‌های سران حزب توده بسیار مؤثر واقع شد. این فعالیت‌ها اختصاص به شهر میانه نداشت، در سرتاسر آذربایجان وضع به همین صورت بود. البته، رهبری این جریان بر عهده‌ی روحانیت و حوزه‌های علمیه بود. چنانکه در تبریز، شخصیت‌هایی چون آیت‌الله سید مرتضی خسروشاهی، سید ابوالفضل خسروشاهی و سید احمد خسروشاهی با قرار گرفتن در خط مقدم این جبهه، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر این غائله در تبریز فرود آوردند.[۲۶] روحانیون در شهرستان‌ها هم ضمن اینکه با هم در ارتباط تنگاتنگ بودند، از مراجع عظام وقت در قم و نجف نیز در مواقع لزوم کسب تکلیف کرده و متقابلاً مراجع وقت هم با استقبال از فعالیت‌های آنان، رهنمودهای لازم را می‌دادند. به همین سبب مبارزات اسلامی مردم آذربایجان بر ضد حکومت کمونیست‌ها روز به روز عمیق‌تر و سازمان‌یافته‌تر می‌شد. اگر رجال سیاسی دولت شوروی تصمیم به ماندن در آذربایجان می‌گرفتند و قوای حزب دموکرات در آذر ماه ۱۳۲۵، پا به فرار نمی‌گذاشتند، به یقین مردم مسلمان آذربایجان به رهبری مراجع عظام و روحانیت متعهد، دست به اقدامات اساسی‌تری می‌زدند و تکلیف خود را با غائله‌ی مذکور یکسره می‌کردند، ولی آنها با یک ارزیابی منطقی، دریافتند که دیگر آذربایجان جای ماندن نیست و اگر بخواهند بمانند باید تاوان بیشتری بپردازند. این بود که به ناچار تصمیم به تخلیه گرفتند که البته تهدیدهای آمریکا هم در این میان بی‌تأثیر نبود.

نکته‌ی تاریخی

همان‌طوری که قبلاً اشاره شد، در برخی اظهارات و نوشته‌ها، تخلیه‌ی آذربایجان و فرار حزب دموکرات را فقط به تهدیدهای آمریکا نسبت می‌دهند،[۲۷] در حالی‌ که حتی با فرض صحت چنین سخنی، این دخالت و تهدید، تنها در یک بعد کوچک و ضعیفی از ماجرا می‌تواند قرار بگیرد. جالب‌تر اینکه اکثر تاریخ‌نگاران پیش از انقلاب نیز به شدت تحت تأثیر فضای آن روز قرار گرفته و رمز پیروزی در غائله آذربایجان را تنها در چاره‌اندیشی‌های محمّدرضا شاه خلاصه کرده‌اند. سپس از وی قهرمانی آهنین و رستمی دستان با دو سر فولادین ساخته‌اند، تا آنجا که همه لشکریان تا دندان مسلح روسیه از ترس بازوان آهنین وی پا به فرار گذاشته‌اند!!! در حالی‌ که وی، به شهادت واقعی تاریخ، تنها یکی از عروسک‌های این نمایشنامه بود که به دستور صحنه‌گردانان به اجرای نقش گماشته شده بود.

از لابه‌لای نوشته‌های همین مورخان به خوبی می‌توان به این واقعیت پی برد که به هنگام خروج مزدوران بیگانه از آذربایجان، مردم مسلمان با قیام خودشان مراکز حساس نظامی و اداری را به دست گرفتند. چنانکه اکثر معمرین شهر میانه همه به یاد دارند و نقل می‌کنند که ایادی حزب دموکرات وقتی از تصمیم جدید اربابانشان در کاخ کرملین مبنی بر تخلیه آذربایجان باخبر شدند، در آذر ماه ۱۳۲۵، پا به فرار گذاشتند. پس از چهار روز، در تاریخ ۲۰ آذر ماه ۱۳۲۵، نخستین واحد ارتش ایران از زنجان به سوی میانه حرکت کرد و در یک درگیری نمایشی، به اصطلاح آن شهر را از دست دشمن گرفت و وارد آن شد. در همین روز، قبل از اینکه ارتش به تبریز برسد، با فرار دموکرات‌ها آن شهر نیز آزاد گردید و مردم ایستگاه رادیویی را به دست گرفتند و به وسیله‌ی رادیو از ارتش خواستند تا با حضور خود در شهر تبریز، امنیت لازم را در آن برقرار کند. پس از ۲۴ ساعت، در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، اولین واحدهای ارتش ایران وارد تبریز شدند.[۲۸]

از سوی دیگر آمریکایی‌ها هم برای اینکه شخصیت و موقعیت محمّدرضا شاه را حفظ کنند و در انظار مردم او را بزرگ و قدرتمند جلوه دهند، دستور دادند که وی با دو لشکر به سمت آذربایجان روانه گردد و آنجا را از دست دشمن به اصطلاح «آزاد» سازد. ارتشبد حسین فردوست که خود از نزدیک شاهد همه این خیمه‌شب‌بازی‌ها بوده در بخشی از اظهاراتش چنین می‌گوید:

«… به هر حال با طرح آمریکایی‌ها قرار شد که محمّدرضا با ارتش به آذربایجان حمله کند… محمدرضا از من خواست که با هواپیمای یک موتوره بازدیدی کنیم… سرزمین آذربایجان پوشیده از جبال است و چهار رشته کوه مهم دارد. اولین رشته کوه قبل از میانه، قافلان‌کوه است که کوهی است عظیم و سر به فلک کشیده. قبل از ورود به کوه، پل عظیمی بود که نیروهای [جعفر] پیشه‌وری آن را تخریب کرده بودند تا راه عبور و مرور با خودرو امکان‌پذیر نباشد و من دیدم که سربازان ما داخل دره‌ها می‌رفتند و اگر نیروهای پیشه‌وری می‌خواستند مقابله کنند، بهترین مواضع را داشتند که مهمترین آن همین قافلان‌کوه بود…

… بنابراین، مسأله‌ی تصرف آذربایجان جدی نبود و اگر جدی بود با توجه به مواضع قافلان‌کوه و کوه‌های عجیب آن، ده لشکر هم نمی‌توانست آنجا را تصرف کند… ارتش بدون هیچ مقاومتی وارد تبریز شد، حتی همان فرمانده دژبان تبریز که خیلی اصرار داشت نشان دهد که آنها هم نقشی داشته‌اند، اعتراف می‌کرد که مردم تبریز تا بستان‌آباد به استقبال ارتش آمدند…»[۲۹]

به این ترتیب، با فرار جعفر پیشه‌وری و غلام‌یحیی دانشیان (سران حکومت خودمختار) به شوروی، غائله غم‌انگیز آذربایجان نیز به پایان رسید و مردم مسلمان این دیار، یک بار دیگر قدرت مذهب و فرهنگ خود را این چنین پیروز و سربلند به نظاره نشستند.

* انقلاب اسلامی در شهرستان میانه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱٫

.[۱] مؤسس اصلی حزب توده در میانه، فردی به نام غلام‌یحیی دانشیان بود که بعدها به ژنرال دانشیان شهرت یافت که در تصرف آذربایجان، نیروهای نظامی حزب دموکرات را فرماندهی می‌کرد. وی که مدتی در تهران زندانی بود، در شهریور ۱۳۲۰ آزاد شد او بلافاصله به شهر سراب آمد و دوباره فعالیت‌های کمونیستی را از سر گرفت و دامنه‌ی آن را به شهر میانه کشاند. در این شهر، افرادی را دور خود جمع کرد و با حمایت ارتش روسیه و همکاری آقای عباسعلی پنبه‌ای حزب توده را در میانه تشکیل داد. در غائله حزب دموکرات، عباسعلی پنبه‌ای به ریاست کل شهربانی حکومت دموکرات آذربایجان منصوب گشت. برای آگاهی بیشتر ر. ک: ایرج اخگر، مرگ هست و بازگشت نیست، چاپ اول، تبریز، مهر، بی‌تا.

.[۲] جعفر پیشه‌وری در یکی از یادداشت‌های خود به این حقیقت اشاره و تأکید کرده است، ر. ک: نجفقلی پسیان، مرگ بود و بازگشت هم بود، چاپ اول، تهران، سهامی اپ، ۱۳۲۷ ش.

.[۳] ایرج افشار، نگاهی به آذربایجان شرقی، چاپ اول، تهران، رایزن، ۱۳۶۹، جلد اول، ص ۵۲۷٫

.[۴] ایرج اخگر، منبع پیشین، ص ۴۸٫

.[۵] حسین فردوست، منبع پیشین، جلد اول، ص ۱۴۸٫

.[۶] ایرج اخگر، منبع پیشین، ص ۱۸٫

.[۷] همان، ص ۲۵٫

.[۸] نجفقلی پسیان، منبع پیشین، ص ۱۲۴٫

.[۹] خان‌بابا بیانی، غائله آذربایجان، چاپ اول، تهران، زریاب، ۱۳۷۵ ش، صص ۲۲۰- ۲۱۹٫

.[۱۰] برای آگاهی بیشتر در این باره ر. ک: حسین فردوست، منبع پیشین، ج ۱، صص ۱۲۸- ۱۱۹٫

.[۱۱] همان، ص ۱۵۰٫

.[۱۲] همان، ص ۱۴۸٫

.[۱۳] مصاحبه با حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید سجاد حججی (در ادامه متن خاطرات وی خواهد آمد)

.[۱۴] ایرج اخگر، منبع پیشین، ص ۴۳٫

.[۱۵] مصاحبه با حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید سجاد حججی.

.[۱۶] مصاحبه با مرحوم آیت‌الله حاج میرزا علی احمد میانجی. معظم‌له روز دوشنبه، ۲۱/۶/۱۳۷۹ بر اثر ناراحتی قلبی به رحمت ایزدی پیوست، پیکر مطهرش در جوار کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (س)، به خاک سپرده شد.

.[۱۷] آیت‌الله زنوزی، هم‌درس حضرات آیات عظام میلانی، خویی و مرعشی نجفی به شمار می‌آمد که در نجف از محضر مبارک آیات عظام نائینی، اصفهانی، ایروانی و آقا ضیاء کسب فیض نموده بود، سپس به زادگاه خود- تبریز- بازگشته و اندکی بعد بنا به دلایلی در شهر میانه مسکن گزیده بود. برای آگاهی بیشتر ر ک به: سیمای میانه خطه ولایت، ص ۲۱۳٫

.[۱۸] به نقل از حاج محمّدولی طیبی یکی از معتمدین بازار؛ گفتنی است آقای عباسعلی پنبه‌ای اگرچه از نظر فکری به مسلک کمونیستی گرایش و تعصب شدید داشت و در وقت مقتضی از آن دفاع می‌کرد از حیث اخلاقی یک فردی عاطفی، مهربان و نسبت به رعایت حقوق مردم خیلی حساس بود. به همین سبب وقتی شهر میانه به اشغال ایادی حزب توده در آمد، وجود او مانع بسیاری از خونریزی‌ها، قتل و غارت‌ها و اذیت و هتک حرمت‌ها شد.

[۱۹]. مصاحبه با حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد حججی.

[۲۰]. آیت‌الله حاج شیخ محمدباقر ملکی میانجی در سال ۱۳۲۴ ﻫ. ق در روستای ترک، مرکز بخش کندوان از توابع میانه به دنیا آمد. وی که به عنوان فقیه، متلکم و مفسر قرآن در حوزه‌ی علمیه‌ی قم مطرح بود، در روز ۱۵/۳/۱۳۷۷ برابر دهم صفر ۱۴۱۹ به رحمت ایزدی پیوست و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۲۱]. محمدباقر ملکی میانجی، توحید الامامیه، چاپ اول، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۳، مقدمه.

[۲۲]. این فقیه بزرگ از شاگردان مرحوم میرزای نائینی در نجف اشرف به شمار می‌آید. او در مشهد مقدس سکونت داشت و به تدریس فقه، اصول و مباحث معارفی و تربیت شاگردان بسیار پرداخت که آیت‌الله ملکی یکی از آنان محسوب می‌شود. او در محضر استاد یک دوره اصول فقه، یک دوره‌ی کامل علوم و معارف اهل بیت و بخشی از فقه را تلمذ کرده است.

[۲۳]. برای آگاهی از متن این استفتاء ر ک به: عبدالرحیم اباذری، یادنامه‌ی آیت‌الله ملکی میانجی، قم، ۱۳۷۸، ص ۵٫

[۲۴]. مصاحبه با مرحوم آیت‌الله احمدی میانجی.

[۲۵]. این اشعار از دیوان شاعر اهل بیت، مرحوم اصغر دلریش- شاعر قرن سیزدهم هجری- خوانده می‌شد. ر ک به: کلیات دیوان دلریش، چاپ دوم، تبریز، مصباح، ۱۳۴۳، ص ۴۹۳٫

[۲۶]. سید هادی خسروشاهی، فصلنامه‌ی تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره‌ی سوم و چهارم، قم، ۱۳۷۱، ص ۲۸۱ و خان‌بابا بیانی، منبع پیشین، ص ۶۷۰٫

[۲۷]. ر ک به: حسین فردوست، پیشین، ج ۱، ص ۱۴۸٫

[۲۸]. ایرج اخگر، منبع پیشین، ص ۷۰٫ این مطلب از لابه‌لای نوشته‌های آقای خان‌بابا بیانی هم استفاده می‌شود. ر ک به: غائله آذربایجان، صص ۶۴۶- ۶۴۴٫

[۲۹]. حسین فردوست، منبع پیشین، جلد اول، صص ۱۵۳- ۱۴۸٫

درباره‌ی روابط عمومی موسسه تاریخ و فرهنگ دیار کهن

همچنین ببینید

انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و فروپاشی سلطنت خاندان رومانف

انقلاب ۱۹۰۵ روسیه اگرچه شکست خورد و در ظاهر تزار و رژیم سلطنتی او با …